اهل کتاب

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


محتویات

اهل به معناى سزاوار و شايسته، خاندان، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چيزى است.[۱]از اين‌ رو با اضافه شدن به كتاب معناى «وابستگان به كتاب» مى‌دهد. چون مقصود از كتاب در اینجا كتاب آسمانى است، «اهل كتاب» به معناى صاحبان كتاب آسمانى و پيروان اديان الهى است. البته اين تعبير در قرآن و فرهنگ اسلامى براى مسلمانان بكار نمى‌رود. گزينش اين اصطلاح كه گويا نخستين بار در قرآن آمده،[۲] بدين جهت است كه وجود كتاب هاى آسمانى وجه مشترك همه اديان‌الهى است و راه را براى مدعيان اديان بر ساخته مى‌بندد.

اصطلاح اهل كتاب 31‌ بار در 31 آيه از 9‌ سوره قرآن و بيش از همه در سوره آل‌ عمران (12‌ بار) بكار رفته است. این موارد عبارتند از: (سوره بقره/2، 105، 109؛ سوره آل‌ عمران/3، 64 ـ 65‌، 69 ـ 72، 75، 98 ـ 99، 110، 113، 119؛ سوره نساء/4، 123، 153، 159، 171؛ سوره مائده/5‌، 15، 19، 59‌، 65‌، 68‌، 77؛ سوره عنكبوت/29، 46؛ سوره احزاب/33، 26؛ سوره حديد/57‌، 29؛ سوره حشر/59‌، 2، 11؛ سوره بينة /98، 1، 6)

قرآن كريم از اهل كتاب با تعبيرهاى ديگرى نظير: «الَّذينَ اوتواالكِتبَ» (سوره بقره/2، 101، 144 ـ 145؛ سوره آل‌ عمران/3،19)، «اَلَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتب» (سوره بقره/2،121، 146)، «الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتب» (سوره نساء/4،51) نيز ياد كرده و با اختصاص بخش قابل توجهى از آيات و خطاب هاى خود، صف آنان را از صف بت‌پرستان جدا ساخته است. (سوره حج/22،17؛ سوره مائده/5‌،69‌؛ سوره بقره/2،62) در آيات مربوط به اهل كتاب، روى سخن با يهود و نصارا و گاه يكى از آن دو است. در برخى آيات بر اثر انكار رسالت پيامبر گرامى اسلام يا نفوذ شرك در عقايد اهل‌كتاب به آنان «كافر» نيز گفته شده است.(سوره بقره/2، 105؛ سوره بينة/ 98، 1)

كاربرد اصطلاح اهل كتاب در برابر «اُمّى»ها و دعوت هر دو گروه به توحيد، نشان مى‌دهد كه ساكنان شبه جزيره عرب در آستانه بعثت پيامبر اسلام به اين دو گروه عمده تقسيم مى‌شده‌اند: «...وقُل لِلَّذينَ اوتواالكِتبَ والاُمِّيِّينَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَيكَ البَلغُ...». (سوره آل‌ عمران/3،20) اقليت پراكنده اهل كتاب كه يهوديان و مسيحيان بوده‌اند، با برخوردارى از كتاب آسمانى، تعاليم دينى مكتوب و نيز عالمانى آشنا به خواندن و نوشتن از برترى فرهنگى نسبت به «امى»ها برخوردار بوده‌اند. امّيها كه دين رايج آنان بت‌پرستى بوده است فاقد كتاب دينى و ادبيات نوشتارى در حوزه دينى و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برترى فرهنگى اهل كتاب را پذيرفته بودند. مراجعه آنان به اهل كتاب درباره صحت و سقم ادعاى پيامبر اسلام مؤيد اين معناست.

مصاديق اهل كتاب

بررسى آيات مربوط و شأن نزول آنها نشان مى‌دهد كه يهود و نصارا، مصداق روشن اهل كتاب از منظر قرآن‌اند و تورات و انجيل كتاب آسمانى آنان است. قرآن با استناد به نزول تورات و انجيل در زمان بعد از حضرت ابراهيم عليه السلام، احتجاج اهل كتاب بر سر يهودى يا نصرانى بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفى مى‌كند: «ياَهلَ الكِتـبِ لِمَ تُحاجّونَ فى اِبرهيمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجيلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون». (سوره آل عمران/3،65) نفى ارزش و بى‌پايه و اساس خواندن دين و آيين اهل كتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجيل نيز به روشنى نشان مى‌دهد كه مصداق مورد اشاره آن، پيروان اين دو كتاب‌اند: «قُل ياَهلَ الكِتبِ لَستُم عَلى شَىء حَتّى‌ تُقيموا التَّورةَ والاِنجيلَ و ما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم...». (سوره مائده/5‌،68)

اگر اهل كتاب، مصداق ديگرى داشت بايد از كتاب آسمانى سومى نيز در كنار تورات و انجيل ياد مى‌شد. مورد خطاب بودن يهود و نصارا يا يكى از آن دو در همه كاربردهاى اهل كتاب نيز مدعاى ياد شده را تأييد مى‌كند. (براى نمونه: سوره نساء/4،153، 171؛ سوره مائده/5‌، 65 ـ 66‌؛ سوره حشر/59‌،11)؛ اما اهل كتاب بودن صابئيان و مجوسيان هيچ مستند قرآنى ندارد و فقط ياد كرد آنان در كنار يهود و نصاراست كه چنين پندارى را پديد آورده است: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هادوا والصّبِينَ والنَّصرى والمَجوسَ والَّذينَ اَشرَكوا اِنَّ اللّهَ يَفصِلُ بَينَهُم يَومَ القِيمَةِ...».(سوره حج/22،17)

برخورد اهل كتاب با اسلام و مسلمانان

در عصر نزول قرآن اهل كتاب در مناطقى از شبه جزيره عرب از جمله در شهر يثرب زندگى مى‌كردند. آنان ضمن مباهات به داشتن كتاب آسمانى و پيروى از پيامبران بزرگى چون حضرت موسى و حضرت عيسى عليهماالسلام خود را برتر از اعراب بت‌پرست، مشرك و فاقد كتاب آسمانى مى‌دانستند، بر همين اساس رعايت نكردن امانت درباره اموال آنان و تصرف در آن را جايز شمرده، آن را به حكم خداوند نسبت مى‌دادند: «و مِن اَهلِ الكِتبِ... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ اِلاّ مادُمتَ عَلَيهِ‌ قائِمـًا‌ ذلِكَ بِاَنَّهُم قالوا لَيسَ عَلَينا فى الاُمِّيِّينَ سَبيلٌ...»[۳]. (سوره آل‌ عمران/3،75)

آنان گرچه دچار اختلاف شده (سوره آل عمران/3،19)، گاه دست به تحريف كتاب آسمانى خود مى‌زدند (سوره بقره/2،79)، با اين حال همه با توجه به بشارت هاى ظهور و نيز اوصافى كه از پيامبر آخرالزمان در كتاب هاى خود ديده بودند او را بسان فرزندان خود مى‌شناختند (سوره بقره/2،146) و آمدن چنين پيامبرى را انتظار كشيده، آمدن او را به ديگران بشارت مى‌دادند با اين گمان كه از ميان آنان برانگيخته خواهد شد؛ اما چون پيامبر موعود از ميان اعراب (امى) ظهور كرد، تنها از اين‌رو كه از ميان آنها برگزيده نشده، نه تنها رسالت او را انكار كردند (سوره بقره/2،89 ـ 90) بلكه دست به تحريف زدند و همه نشانه‌ها و بشارت هاى او را در كتاب هاى آسمانى خود تغيير دادند. (سوره مائده/5‌،13)[۴]

دسته‌اى از آنان (يهود) چنان به دشمنى خود ادامه دادند كه به سرسخت‌ترين دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان تبديل شدند. (سوره مائده/5‌،82) آنان (يهوديان مدينه) براى نابودى اسلام توطئه‌ها چيدند و با منافقان و مشركان همداستان شده (سوره آل عمران/3،111؛ سوره مائده/5‌،41)، سرانجام به جنگ تمام عيار با مسلمانان برخاستند كه به شكست و كوچاندن آنان از مدينه انجاميد.[۵] (سوره حشر/59‌،2)

اهل كتاب در برخورد با اسلام دو هدف عمده داشتند:

  1. دفاع از حقانيت آيين خود و منسوخ نشدن آن.
  2. نابودى اسلام از رهگذر تشكيك در عقايد مسلمانان و ايجاد تفرقه در ميان آنان و برانگيختن دشمنان اسلام بر ضد مسلمانان.

آنان اين اهداف را به صورت هاى ذيل دنبال مى‌كردند:

انكار رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله

اهل كتاب بر اساس نام و خصوصيات ذكر شده در تورات و انجيل پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را همانند فرزندان خود دقيق و روشن مى‌شناختند: «اَلَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم» (سوره بقره/2،146؛ سوره انعام/6‌،20)[۶]؛ اما هنگامى كه آن حضرت برانگيخته شد، گروهى از آنان او را انكار كرده به‌ رغم آگاهى از حقانيت اسلام و قرآن، آموزه‌هاى آن را ناديده گرفته، تجاهل كردند: «...نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ كِتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم كَاَنَّهُم لايَعلَمون». (سوره بقره/2،101)

لجاجت در درخواستهاى باطل

اسلام با اهل كتاب از در مدارا وارد شد؛ اما آنان به اين مدارا و مسالمت تن درنداده با لجاجت نه تنها به پيامبر ايمان نياوردند، بلكه بر پيروى آن حضرت و مسلمانان از آيين آنان اصرار داشتند.(سوره بقره/2،120) گروهى (يهود)[۷] از پيامبر، فرود آوردن كتابى مستقل را به صورت معجزه از آسمان درخواست مى‌كردند: «يَسـَلُكَ اَهلُ الكِتبِ اَن تُنَزِّلَ عَلَيهِم كِتبـًا‌ مِنَ‌ السَّماءِ‌ فَقَد سَاَلوا موسى اَكبَرَ مِن ذلِكَ...». (سوره نساء/4،153)

لجاجت معاندانشان - [۸] بر كفرورزى چنان بود كه به تصريح قرآن اگر هر آيه و معجزه الهى برايشان آورده مى‌شد تن به ايمان نمى‌دادند: «ولـَئِن اَتَيتَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ بِكُلِّ ءايَة ما تَبِعوا قِبلَتَكَ». (سوره بقره/2،145)

كتمان حق

كافران اهل كتاب در گفتگو يا مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهى و اذعان به حقانيت امورى چون بعثت پيامبر اسلام و تغيير قبله[۹] آن را پنهان مى‌ساختند: «و اِنَّ فَريقـًا مِنهُم لَيَكتُمونَ الحَقَّ وهُم يَعلَمون». (سوره بقره/2،146)

تلاش براى منحرف ساختن مسلمانان

گروهى از اهل كتاب چنان در آتش حسادت هدايت يابى مسلمانان و نعمت هاى خداداد آنان مى‌سوختند كه از هيچ كوششى براى تضعيف عقيده و ايمان آنان و بازگشت از اسلام فروگذار نمى‌كردند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الكِتبِ لَويُضِلّونَكُم» (سوره آل‌ عمران/3،69)، از اين‌ رو خداوند مؤمنان را از پيروى آنها برحذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به كفر بازگردانند: «اِن تُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُواالكِتبَ يَرُدّوكُم بَعدَ ايمنِكُم كفِرين».[۱۰](سوره آل عمران/3،100)

تلاش آنان براى گمراه كردن مسلمانان به درجه‌اى رسيد كه در توطئه‌اى خطرناك تصميم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپيوندند؛ اما شبانگاهان ارتداد خود را اعلام كنند[۱۱] تا مسلمانان بپندارند كه آنان با اسلام مخالفتى ندارند؛ اما چون پس از تحقيق، بطلان آن را فهميدند از آن دست كشيده‌اند.

اين توطئه چنان خطرناك بود كه مى‌توانست تهديدى جدى براى نو مسلمانان سست ايمان باشد؛ اما قرآن خطر آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله گوشزد كرد و مانع اين توطئه شد: «و قالَت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الكِتبِ ءامِنوا بِالَّذى اُنزِلَ عَلَى الَّذينَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واكفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم يَرجِعون».[۱۲] (سوره آل‌ عمران/3،72)

برخى آيه را در شأن 12 نفر از احبار يهود خيبر نازل دانسته‌اند. آنان با يكديگر قرار گذاشتند پس از اجراى تصميم ياد شده، بگويند كه ما پس از بررسى تورات و مشورت با‌عالمان خويش دريافتيم كه محمد صلى الله عليه و آله ويژگي هاى پيامبر موعود را ندارد و ادعاى باطلى مى‌كند.[۱۳]

ايجاد تفرقه ميان مسلمانان

اهل كتاب به‌ ويژه يهود همواره در پى انتقام از مسلمانان بودند و يكى از راههاى انتقام ايجاد تفرقه ميان آنان بوده است و چون اهل كتاب از ديرباز در مدينه و پيرامون آن سكونت داشتند و از اختلافات ديرينه ميان اوس و خزرج و ريشه اين منازعات باخبر بودند با استفاده از هر فرصت مناسبى اين منازعات را به ياد آنان انداخته، آتش فتنه را شعله ور مى‌ساختند. شمارى از مفسران،[۱۴] آيات 99 ـ 100 سوره آل‌ عمران/3، را اشاره به اين تفرقه‌افكنى از سوى يهود دانسته‌اند: «قُل ياَهلَ الكِتبِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجـًا...».

گاهى نيز كار اختلاف برانگيزى چنان مؤثر مى‌افتاد كه دو طرف دست به سلاح مى‌بردند. در اين‌ گونه موارد آتش فتنه با تماس هاى مكرر پيامبر صلى الله عليه و آله با اوس و خزرج و پند و نصيحت آنها خاموش مى‌شد.[۱۵]

فشار اقتصادى

يهود با عدم پرداخت ديون خود به مسلمانان درصدد فشار اقتصادى به آنان برآمدند. اين اقدام زمانى صورت گرفت كه وضعيت مالى مسلمانان در مدينه بسيار دشوار بود و آنان از پرداخت پول مسلمانان در ازاى خريد كالا به اين دليل كه اين معامله در دوران جاهليت و پيش از اسلام انجام گرفته، سرباز زدند.

به گفته برخى مفسران آيه 75 سوره آل‌ عمران/ 3 به اين نكته اشاره دارد[۱۶]؛ همچنين هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر را براى دريافت كمك مالى نزد رهبر قبيله بنى‌قينقاع فرستاد، آنان به طعنه گفتند كه خداى شما دست نياز به سوى ما گشوده و او تهيدست و ما توانگريم. (سوره آل‌ عمران/3،181) - [۱۷]

آزار پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان

برخى آيات نشان مى‌دهد كه افرادى از اهل كتاب همانند مشركان با شيوه‌هاى گوناگون، از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذيت مى‌كردند: «ولَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ اُوتواالكِتبَ مِن قَبلِكُم ومِنَ الَّذينَ اَشرَكوا اَذىً كَثيرًا...». (سوره آل عمران/3،186) برخى آيه را در شأن كعب‌ بن اشرفِ شاعر از يهوديان مدينه نازل دانسته‌اند كه در اشعار خويش به تحريك مشركان و هجو پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان پرداخته و نام و زيبايي هاى زنان مسلمان را موضوع غزلهاى عاشقانه خود قرار مى‌داد.[۱۸]

برخى نيز آن را اشاره به سخن يكى از يهوديان دانسته‌اند كه با شنيدن آيه «مَن ذَاالَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا‌...». (سوره بقره/2،245) در تمسخر آن، خدا را تهيدست و خود را توانگر خوانده بود.[۱۹]

مسخره كردن اسلام

گروهى از اهل كتاب، دين و آيات الهى را به بازى و تمسخر مى‌گرفتند، براى همين خداوند مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر مى‌داشت: «...لاتَتَّخِذوا الَّذينَ اتَّخَذوا دينَكُم هُزُوًا ولَعِبـًا مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ مِن قَبلِكُم والكُفّارَ‌ اَولِياءَ...».(سوره مائده/5‌،57) مفسران آيه را اشاره به برخورد افرادى از اهل كتاب دانسته‌اند كه نزد مسلمانان اظهار اسلام كرده ولى در واقع بر كفر خود مانده بودند. آنان با اين كار اسلام را بازيچه خود قرار مى‌دادند.[۲۰]

آنان همچنين با شنيدن صداى اذان و دعوت مردم به سوى نماز، آن را به مسخره گرفته، مى‌خنديدند - [۲۱] «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ‌ لايَعقِلون». (سوره مائده/5‌،58) قرآن ريشه چنين برخوردى را نابخردى و فقدان فهم درست معارف و معانى نهفته در اين اعمال عبادى مى‌خواند - [۲۲] كه دليل ديگرى جز ايمان مسلمانان به خداوند، قرآن، كتب آسمانى پيشين و فاسق بودن اغلب اهل كتاب نداشت: «قُل‌ ياَهلَ الكِتبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَينا وما اُنزِلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَكثَرَكُم فسِقون». (سوره مائده/5‌،59)

تحريف و كتمان بشارت بعثت پيامبر اسلام

بر اساس برخى آيات، اهل كتاب بر پايه بشارت هاى آمده در تورات و انجيل، خيلى دقيق و روشن، پيامبر اسلام را مى‌شناخته‌اند (سوره بقره/2، 146؛ سوره آل‌ عمران/3، 20)؛ اما به رغم اين بشارت ها، دست به تحريف و كتمان آنها زده، از تصديق حقانيت قرآن و پيامبر اسلام خوددارى مى‌كردند.

تغيير كلماتى همچون «فارقليطا» كه معادل كلمه «احمد» صلى الله عليه و آله است به «پاركلى طوس» نمونه‌اى از اين تحريف ها است،[۲۳] از اين‌ رو، قرآن اهل‌ كتاب را بدان جهت كه در كتاب هاى آسمانى دست برده و آن‌ را به صورت ناقص ارائه داده‌اند سرزنش‌ مى‌كند: «تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها و‌ تُخفونَ كَثيرًا» (سوره انعام/6‌،91) و چون تحريف و تصرف آنها در كتاب خدا، موجب شد بخش هاى فراوانى از كتاب الهى از بين برود آنان را از كسانى مى‌شمارد كه تنها از بخشى از كتاب آسمانى بهره‌برده‌اند: «الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتبِ».[۲۴] (سوره نساء/4، 51)

برخورد قرآن با اهل كتاب

قرآن به رغم همه دشمني هاى اهل كتاب با اسلام و مسلمانان ضمن رعايت احترام و جداكردن صف آنان از بت‌پرستان، اصل دين و كتاب آسمانى آنان را تأييد (سوره آل عمران/3، 3، 65) و با جداكردن صف حقجويان از گمراهان اهل كتاب، ايمان و صفات نيك دسته‌اى را مى‌ستايد و كفر و عناد و صفات زشت گروهى ديگر را نكوهش مى‌كند: «مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَكثَرُهُمُ الفسِقون... و باءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَيهِمُ المَسكَنَةُ ذلِكَ بِاَنَّهُم كانوا يَكفُرونَ بِايتِ اللّه... × لَيسوا سَواءً مِن اَهلِ الكِتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتلونَ ءايتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ و‌هُم‌ يَسجُدون × يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ و يَأمُرونَ بِالمَعروفِ و يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ و يُسرِعونَ فِى الخَيرتِ و اُولئِكَ مِنَ الصّلِحين». (سوره آل‌ عمران/3،110 ـ 114)

از آيات قرآن و نيز سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله برمى‌آيد كه نخستين گام در برخورد با اهل كتاب دعوت آنان به پذيرش اسلام است: «ياَيُّهَا الَّذينَ اُوتواالكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم» (سوره نساء/4، 47)، بدين ترتيب قرآن در نخستين مرحله دين آنان را منسوخ و پايان يافته اعلام و براى دعوت آنان به پذيرش اسلام از شيوه استدلال و برهان استفاده و اعلام كرد: در صورتى كه اين راه مجابشان نسازد تا سر حد مباهله و ملاعنه نيز پيش مى‌رود، (سوره آل‌ عمران/ 3، 61) تا جايى كه خداوند به آنان هشدار مى‌دهد كه اگر به قرآن و اسلام ايمان نياورند آنان را مسخ يا لعن خواهد كرد: «ياَيُّهَا الَّذينَ اُوتواالكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن‌ نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو‌نَلعَنَهُم‌...». (سوره نساء/4، 47)

از اين‌ رو رسول‌ اكرم صلى الله عليه و آله به محض ورود به مدينه اهل كتاب را به اسلام فراخواند و چون سرباز زدند با آنان پيمانى را كه مشتمل بر اصول همزيستى مسالمت‌آميز بود، امضا كرد[۲۵]؛ اما هرگز آنان را به‌ پذيرش اسلام وادار‌ نساخت.

همچنين اسلام با پيش‌بينى جزيه، جان، مال، عرض و مراكز دينى آنان را در پناه حكومت اسلامى محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل كتاب از دوست گرفتن آنان و اعتماد به آنها برحذر شدند: «لا‌تَتَّخِذوا اليَهودَ والنَّصرَى اَولِياءَ». (سوره مائده/5‌،51)

قرآن همچنين اهل كتاب را مخاطب ساخته و كوشيده است بخشى از عقايد باطل و غلوآميز آنان در حوزه فرهنگ دينى را اصلاح كند. نفى الوهيت مسيح و مريم عليهماالسلام و بنده خدا خواندن آنان، نفى پسر خدا بودن عُزَير و عيسى و اعتقاد به تثليث (سوره نساء/4،171؛ سوره مائده/5‌، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ سوره توبه/9، 30 ـ 31) همچنين تكذيب قتل و مصلوب شدن مسيح (سوره نساء/4،157) بدين منظور انجام گرفته است.

قرآن در فراخوانى از اهل كتاب و با تأكيد بر مشتركات فرهنگ دينى، از آنان مى‌خواهد با رها ساختن برخى از عقايد باطل همچون شرك و دوگانه پرستى بر محور عقايد مشترك با مسلمانان گرد آيند: «قُل ياَهلَ الكِتبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا وبَينَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شيــًا ولا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...» (سوره آل‌ عمران/3،64) و پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل كتاب غير معاند به اسلام از روش نيكو در بحث و استدلال بهره گرفته، بر عقايد مشترك تأكيد كنند: «ولا‌تُجدِلوا اَهلَ الكِتبِ اِلاّ بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذينَ ظَلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بِالَّذى اُنزِلَ اِلَينا واُنزِلَ اِلَيكُم واِلهُنا واِلهُكُم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون» (سوره عنكبوت/ 29، 46) و در اين راه هرگز با آنان از در ستيز و جدال وارد نشوند: «و قُل لِلَّذينَ اوتوا الكِتبَ والاُمِّيِّينَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَدِ اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَيكَ البَلغُ». (سوره آل عمران/ 3، 20)

قرآن با وعده پاك شدن گناهان پيشين و ورود به بهشت، اهل كتاب را به پذيرش اسلام ترغيب مى‌كرد: «ولَو اَنَّ اَهلَ الكِتبِ ءامَنوا واتَّقَوا لَكَفَّرنا عَنهُم سَيِّاتِهِم ولاََدخَلنهُم جَنّتِ النَّعيم» (سوره مائده/5‌،65) و در ادامه و براى ترغيب بيشتر، پايبندى به تورات و انجيل را زمينه ساز برخوردارى از بركات آسمان و زمين مى‌خواند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم». (سوره مائده/5‌،66)

با توجه به اين كه عمل واقعى به اين دو كتاب آسمانى و همه آموزه‌هاى آن مستلزم پذيرش اسلام است، مقصود قرآن آن است كه عمل به اين دو كتاب به پذيرش اسلام انجاميده، چنين بركاتى را براى آنان به همراه خواهد داشت، از اين‌رو در كنار عمل به تورات و انجيل از عمل به آنچه براى ايشان فرو فرستاده شده (قرآن) ياد كرده است.[۲۶] قرآن، مسلمان شدن اهل كتاب را به خير و صلاح خود آنان مى‌خواند: «...ولَو ءامَنَ اَهلُ الكِتبِ لَكانَ خَيرًا‌لَهُم...». (سوره آل عمران/3،110)

ستايش و نكوهش اهل كتاب در قرآن

از ويژگي هاى قرآن مراعات انصاف در توصيف ها و دسته‌بندي هاست. به رغم آن كه اهل كتاب بر اثر لجاجت، رخدادهايى تلخ از خود در تاريخ اسلام به يادگار گذاشتند قرآن همه آنان را يكسان و همسان نمى‌شمارد: «لَيسوا سَواءً» (سوره آل عمران/3،113) بلكه دسته‌اى از ايشان را مؤمن خوانده، مى‌ستايد و بيشتر آنان را فاسق دانسته، نكوهش مى‌كند: «قُل‌ ياَهلَ الكِتبِ... و اَنَّ اَكثَرَكُم فسِقون». (سوره مائده/5‌،59 و نيز سوره آل‌ عمران/3،110) صالحان اهل كتاب به سبب برخوردارى از پاره‌اى صفات نيك مورد ستايش قرار گرفته‌اند؛ از جمله:

رسوخ در علم

برخى از اهل كتاب، راسخ در علم و مؤمن خوانده شده‌اند كه با پرهيز از كژانديشى و كژروى افزون بر كتب آسمانى پيشين، به قرآن نيز ايمان داشتند؛ همچنين به روز قيامت اعتقاد داشته، به اقامه نماز و دادن زكات مى‌پرداختند: «لكِنِ الرّ‌سِخونَ فِى العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ يُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَيكَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِكَ...». (سوره نساء/4،162)

وجود دين باوران حقيقى در ميان آنان

قرآن از مؤمنان حقيقى در ميان اهل كتاب خبر داده است (سوره نساء/ 4، 162؛ سوره قصص/ 28، 52 ـ 53)؛ ايمانى كه آنان را به تلاوت آيات الهى، عبادت شبانه، امر به معروف و نهى از منكر و شتاب در كارهاى خير وامى‌دارد: «يَتلونَ ءايتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ وهُم يَسجُدون × يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ و يَأمُرونَ بِالمَعروفِ و يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ و يُسرِعونَ فِى الخَيرتِ واُولئِكَ مِنَ الصّلِحين» (سوره آل عمران/3،113 ـ 114) و هنگامى كه آيات الهى بر آنان خوانده مى‌شود از ديدگانشان اشك مى‌بارد: «و اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعيُنَهُم تَفيضُ مِنَ‌الدَّمع». (سوره مائده/5‌،83) برخى از مفسران مصداق اين آيه و دو آيه پس از آن را نجاشى و اطرافيان او دانسته‌اند كه با تلاوت آيات قرآن از سوى جعفر‌ بن ابى‌طالب و تمجيد از عيسى و مريم عليهماالسلام به حقانيت اين آيات پى برده، ايمان آوردند.[۲۷]

امانتدارى

برخى از اهل كتاب چنان امانتدار توصيف شده‌اند كه اگر دينارهاى فراوانى‌ به امانت به آنان داده شود به صاحبانش بازمى‌گردانند: «و مِن اَهلِ الكِتبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار يُؤَدِّهِ اِلَيكَ». (سوره آل عمران/3،75) قنطار را به معناى مالى فراوان و نامشخص، پوست گاو پر از طلا، 4000 دينار و... دانسته‌اند.[۲۸]

برخوردارى از مكارم اخلاقى

پاسخ بدى را به خوبى دادن از رهنمودهاى مؤكد قرآن و تنها از عهده كسانى ساخته است كه از صفات انسانى و ايمانى بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهى از اهل‌ كتاب به سبب برخوردارى از همين صفت پسنديده ستايش شده‌اند: «اَلَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتبَ... × و‌يَدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَة». (سوره قصص/28،52‌، 54)

انفاق

رسيدگى به مستمندان از جمله صفات اخلاقى است كه برخى از اهل كتاب به سبب آن ستايش شده‌اند: «و مِمّا رَزَقنهُم يُنفِقون». (سوره قصص/28،54) از مجموع آياتى كه برخى از اهل كتاب را ستايش كرده برمى‌آيد كه مقصود از اين گروه كسانى از اهل كتاب‌اند كه از عناد و استكبار به دور بوده و پس از شناخت حقانيت اسلام، به آن ايمان آورده‌اند.

قرآن كريم در برابر ستايش اقليت، اكثريت اهل كتاب را نكوهيده است. برخى از نكوهش هاى قرآن عام بوده، برخى ديگر ويژه يهود است. سبب نكوهش قرآن، وجود پاره‌اى از صفات زشت و نكوهيده در آنان است؛ از جمله:

خود برتربينى

اهل كتاب به سبب داشتن كتاب آسمانى و در برابر مشركان بت‌پرست خود را برگزيده و دوستان خدا مى‌دانستند. (سوره مائده/5‌،18) آنان بر اساس همين باور، بر اين پندار باطل بودند كه كسى جز آنان وارد بهشت نخواهد شد: «و قالوا لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ هودًا اَو نَصرى تِلكَ‌ اَمانِيُّهُم‌ قُل هاتوا بُرهنَكُم اِن كُنتُم صدِقين». (سوره بقره/2،111)

حسادت

حسادت اهل كتاب به ويژه يهود نسبت به مسلمانان بر اثر برگزيده شدن پيامبر آخرالزمان صلى الله عليه و آله از ميان غير آنان، سبب مخالفت شديد آنها شده است. آنان چنان به نعمت هايى كه به مسلمانان مى‌رسيد حسادت مىورزيدند كه در آتش خشم خود مى‌سوختند:[۲۹] «بَغيـًا اَن يُنَزِّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ فَباء و بِغَضَب عَلى‌ غَضَب». (سوره بقره/2،90) آنان همچنين به سبب حسادت، مشركان بت‌پرست را هدايت يافته‌تر از پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان مى‌خواندند. قرآن با توجه به اين نكته كه خداوند بر اساس مصالح و حكمت ها نعمت هايش را به برخى از بندگان داده و از برخى ديگر دريغ مى‌كند، آنها را به سبب چنين رشكى سخت نكوهش كرده است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ اُوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتبِ يُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّغوتِ و يَقولونَ لِلَّذينَ كَفَروا هؤُلاءِ اَهدى مِنَ الَّذينَ ءامَنوا سَبيلا × اَم يَحسُدونَ النّاسَ عَلى ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه». (سوره نساء/4،51‌، 54 و نيز ر.ك: سوره بقره/2، 109)

اين آيات در شأن شمارى از عالمان يهود نازل شده كه هنگام پرسش مشركان از آنها درباره مقايسه اسلام و آيين بت‌پرستى، مشركان را هدايت يافته‌تر مى‌خواندند.[۳۰]

بدخواهى

اهل كتاب هماره به جاى خيرخواهى، بدخواه مسلمانان بودند به گونه‌اى كه اگر مسلمانان به موفقيتى چون همبستگى، پيروزى در جنگ، گسترش اسلام و... مى‌رسيدند ناراحت و اگر شرّى به آنان مى‌رسيد خوشحال مى‌شدند: «اِن تَمسَسكُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبكُم سَيِّئَةٌ يَفرَحوا بِها». (سوره آل عمران/3،120)[۳۱]

آنان هماره در دلشان طالب آن بودند كه مسلمانان با ترك اسلام اين نعمت را از كف داده، گمراه شوند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الكِتبِ لَو يُضِلّونَكُم» (سوره آل‌ عمران/3،69) و اين مخالفت و برخورد به آنجا رسيد كه با پيامبر از در جنگ وارد شدند و با پيروزى مسلمانان دسته‌اى از آنان كشته و دسته‌اى اسير و دسته‌اى از ديارشان اخراج شدند. (سوره احزاب/33، 26؛ سوره حشر/ 59‌،2)

خيانت در امانت و پيمان شكنى

گروهى از اهل كتاب چنان در امانت خيانتكارند كه اگر دينارى به امانت به آنان سپرده شود به آن خيانت كرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نيستند، مگر آن كه در برابر آنان اقامه دعوا شود: «...و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ اِلاّ مادُمتَ عَلَيهِ قائِمـًا». (سوره آل‌ عمران/3،75)

گروهى از آنان (يهود) به شكستن پيمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهايى كه با مسلمانان مى‌بستند نيز وفادار نبودند: «اَو كُلَّما عهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَريقٌ مِنهُم» (سوره بقره/2، 100)؛ مانند‌ پيمان ترك تخاصم با مسلمانان كه با يارى مشركان از سوى يهود بنى قريظه و بنى نضير در جنگ خندق شكسته شد.[۳۲]

فسق

قرآن اكثر اهل‌ كتاب را به سبب ايمان نياوردن به پيامبر اسلام و اقرار نكردن به وجود بشارتِ آمدن وى در كتاب هايشان، فاسق دانسته است:[۳۳] «...مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَكثَرُهُمُ الفسِقون». (سوره آل‌ عمران/3،110 و نيز ر.ك: سوره مائده/5‌، 59)

قرآن همچنين از ارتكاب گناه همانند تمسخر آيات خدا زير پا گذاشتن حدود الهى، حرامخوارى از جمله رشوه و رباگرفتن به وسيله اكثر يهود از اهل كتاب خبر مى‌دهد:[۳۴] «و تَرى كَثيرًا مِنهُم يُسرِعونَ فِى الاِثمِ والعُدونِ واَكلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما كانوا يَعمَلون». (سوره مائده/5‌،62)

پيروى بى‌چون و چرا از راهبان و احبار

پيروى اهل كتاب از راهبان و احبارشان به حدى رسيد كه در مسائل دينى همانند خداوند از آنان فرمانبردار بودند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ». (سوره توبه/9،31)

در روايتى از امام صادق عليه السلام اين آيه به اطاعت بى‌قيد و شرط اهل‌كتاب از احبار و رهبان تفسير شده است. آنان هرچه را حلال و حرام مى‌كردند، از سوى عامه مردم پذيرفته مى‌شد،[۳۵] از اين‌رو قرآن از اهل كتاب مى‌خواهد كه جز خداوند ربوبيت تشريعى هيچ‌ كسى را نپذيرند: «ولا‌يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّه». (سوره آل عمران/3،64) آنان با آن كه مى‌ديدند دانشمندانشان با جعل و تحريف از مردم رشوه مى‌گيرند از آنان فاصله نگرفتند.

ناهمدل بودن

اهل كتاب به ويژه يهوديان بيشتر از در مكر و نيرنگ با مسلمانان درمى‌آمدند و از روبرو شدن با آنان در صفوف كارزار اجتناب كرده، اگر هم تن به جنگ مى‌دادند از درون قلعه‌ها و بالاى برج و باروهاى مستحكم با پرتاب سنگ و تيراندازى به نبرد مى‌پرداختند. آنان برخلاف ظاهر كه متحد و يكپارچه به نظر مى‌آمدند به سبب اختلاف در انگيزه و هدف، با يكديگر همدل و همراه نبودند: «لايُقتِلونَكُم جَميعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَينَهُم شَديدٌ تَحسَبُهُم جَميعـًا و قُلوبُهُم شَتّى...». (سوره حشر/59‌،14)

ادعاهاى اهل كتاب

اهل كتاب براى خود، مدعى فضايل و درجاتى بودند كه ريشه در برترى‌جويى آنان داشت. قرآن چنين ادعاهايى را صرفاً آرزوهايى بى‌پايه و اساس دانسته است: «...تِلكَ اَمانِيُّهُم». (سوره بقره/ 2، 111) برخى از آن ادعاها عبارت است از:

انحصارطلبى در هدايت يابى

آنان همه را گمراه و هدايت را تنها در گرو آيين خود مى‌دانستند: «وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا». (سوره بقره/2،135) البته حقانيت يكديگر را نيز قبول نداشته، هر يك آيين ديگرى را بى‌پايه و اساس و فقط آيين خود را بر حق مى‌خواند:[۳۶] «و قالَتِ النَّصرى لَيسَتِ اليَهودُ عَلى شَىء...». (سوره بقره/2،113)

پيروى ابراهيم عليه السلام از آيين آنها

با توجه به جايگاه بلند حضرت ابراهيم عليه السلام به عنوان پدر اديان توحيدى و آن كه خاستگاه اصلى دو دين يهود و نصارا از طريق موسى و پيامبران الهى بوده است، هر يك از دو گروه اهل كتاب مى‌كوشيدند آن حضرت و نيز ديگر پيامبران برخاسته از نسل او را پيرو آيين خود معرفى كنند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَ» (سوره بقره/2،140) و براى اثبات ادعاى خود به محاجه با يكديگر مى‌پرداختند. (سوره آل‌ عمران/3،65)

قرآن با توجه به اين كه دين يهود و نصارا پس از ابراهيم عليه السلام پيدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنين ادعا و ستيزى، اعلام كرد كه ابراهيم عليه السلام بر دين يهود يا نصارا نبوده بلكه تابع دين حنيف بوده است: «ما‌كانَ اِبرهيمُ يَهودِيـًّا و‌لا‌نَصرانِيـًّا ولكِن كانَ حَنِيفـًا‌ مُسلِمـًا». (سوره آل‌ عمران/3،67)

برگزيده خدا بودن

اهل كتاب خود را نسبت به ديگر ساكنان شبه جزيره عرب كه اغلب بت‌پرست و فاقد آيين و كتاب آسمانى بودند، به‌ ويژه مشركان مكه برتر مى‌دانستند (سوره بقره/2،135) و بدين جهت خود را در برابر آنان مسئول نيز نمى‌دانستند: «قالوا لَيسَ عَلَينا فى الاُمِّيِّينَ سَبيل». (سوره آل‌ عمران/3،75)

آنان پا را فراتر گذاشته، مدعى بودند كه فرزندان و دوستان خدايند. گرچه ادعاى برگزيدگى بيشتر در ميان يهود رواج داشت؛ اما نصارا نيز به تدريج اين ادعا را مطرح كردند: «و‌قالَتِ اليَهودُ والنَّصرى نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ». (سوره مائده/5‌،18)

قرآن در پاسخ آنان آمرزش گناه را تابع اراده حكيمانه خداوند و نه در گرو يهودى يا نصرانى بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دليل بطلان ادعاى آنان مى‌آورد: اگر راست مى‌گوييد چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان كيفر مى‌كند: «قل فلم يعذّبكم بذنوبكم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ يَغفِرُ لِمَن يَشاءُ و يُعَذِّبُ مَن يَشاءُ»؛ (سوره مائده/5‌،18) همچنين مى‌گويد: اگر به راستى اولياى خدا هستيد چرا مشتاق مرگ و ديدار خداوند نيستيد؛ (سوره جمعه/62‌،6) گويا اهل كتاب بر اثر برخى جرم ها و گناهانى كه به ارتكاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق كيفر دوزخ مى‌دانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزيده خداوند مى‌شمردند، معتقد بودند تنها چند روزى محدود در آتش دوزخ خواهند ماند.[۳۷]

«قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَيّامـًا‌ مَعدودت». (سوره آل عمران/3،24) اين ادعا از سوى يهود مطرح مى‌شد و آنان مدعى بودند كه فقط به مدت 40 روز كه بنى‌اسرائيل در غياب حضرت موسى عليه السلام به گوساله‌پرستى پرداختند، عذاب خواهند شد؛[۳۸] اما قرآن ادعاى آنان را مردود دانسته، ضمن بيان‌ اين نكته كه مورد لعن خداوند هستند (سوره مائده/5‌،60) از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتبِ والمُشرِكينَ فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدينَ فيها».(سوره بينة/98،6)

انحصارى دانستن بهشت براى خود

اهل كتاب بر اساس امتيازات و فضايل پندارى، تنها خود را شايسته ورود به بهشت و پيروان ساير اديان آسمانى را از آن محروم مى‌دانستند: «و قالوا لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن كانَ هودًا اَو نَصرى تِلكَ اَمانِيُّهُم‌ قُل هاتوا بُرهنَكُم اِن كُنتُم صدِقين». (سوره بقره/2،111) «لن» به انحصار ابدى بهشت براى آنان اشاره دارد و حرف «أو» بيانگر اين است كه يهود و نصارا هر دو اين ادعا را داشتند.[۳۹]

قرآن از يك سو چنين ادعايى را صرفاً آمال و آرزوى آنان و بى‌دليل مى‌خواند و از سوى ديگر ورود به بهشت را فقط بر اساس ايمان و عمل صالح امكان‌پذير مى‌شمارد و اين كه به دلخواه اهل كتاب و حتى مسلمانان نيز نيست: «والَّذينَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحتِ سَنُدخِلُهُم جَنّت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ... × لَيسَ بِاَمانِيِّكُم ولا اَمانِىِّ اَهلِ الكِتبِ مَن يَعمَل سوءًا يُجزَ بِهِ...». (سوره نساء/4،122 ـ 123)

احكام فقهى و حقوقى اهل كتاب

وجوب پذيرش اسلام

چون اسلام آخرين شريعت الهى است خداوند متعالى در آيات فراوانى همه انسانها و پيروان شرايع آسمانى را به پذيرش آن و ترك عقايد و احكام شرك‌آلود و منسوخ خود فراخوانده است: «قُل ياَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسولُ اللّهِ اِلَيكُم جَميعـًا... فَامِنُوا بِاللّهِ ورَسُولِهِ النَّبىِّ‌ الاُمّىِّ». (سوره اعراف/7،158؛ سوره فرقان/25،1 و...)

در برخى آيات، اهل كتاب به طور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذيرش اسلام فرمان داده شده‌اند: «ياَيُّهَا الَّذينَ اُوتواالكِتبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما‌ مَعَكُم». (سوره نساء/4،47 و نيز سوره بقره/2،41؛ سوره نساء/4، 170 ـ 171) از اين آيات برمى‌آيد كه پذيرش اسلام از سوى اهل كتاب نه فقط فرمان قرآن بلكه فرمان كتب آسمانىِ اهل كتاب نيز بوده است، از اين‌ رو قرآن در آياتى ديگر آن دسته از اهل كتاب را كه از پذيرش اسلام سر‌باز زده‌اند، به عذاب دردناك تهديد كرده است: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتـبِ... فى نارِ جَهَنَّمَ خلِدينَ فيها». (سوره بينة/98،6)

اما در اين كه اهل كتاب و ديگر كافران همان‌گونه كه به پذيرش اسلام و اصول آن موظف‌اند، در صورت نپذيرفتن اسلام آيا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند يا نه ميان فقيهان دو ديدگاه است: برخى با استناد به آياتى (سوره بقره/2، 21؛ سوره آل‌ عمران/3،97) كه در آن همه انسان ها مخاطب برخى تكاليف‌اند معتقدند كه كافران همانند اصول، به فروع نيز مكلف‌اند؛[۴۰] اما برخى برآن‌اند كه كافران تنها در صورت پذيرش اصول، مكلف به فروع احكام اسلام‌اند.[۴۱]

نجاست يا طهارت اهل كتاب

قرآن در آياتى گروهى از اهل كتاب را (يهود بنى قريظه و...) كه به تكذيب پيامبر اسلام و نبرد با وى پرداختند كافر مى‌خواند: (سوره حشر/59‌،2)؛ همچنين در آياتى ديگر از عقايد شرك‌آميز آنان سخن به ميان آورده است. (سوره نساء/4،171؛ سوره مائده/5‌،17، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ سوره توبه/9، 30 ـ 31) از سوى ديگر قرآن، مشركان را نجس شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به مسجدالحرام جلوگيرى كنند.

«ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِكونَ نَجَسٌ فَلا يَقرَبُوا المَسجدَالحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا». (سوره توبه/9،28) برخى فقيهان اماميه با استناد به اين آيه و برخى روايات، همه اهل كتاب[۴۲] يا گروهى از آنان را كه عقايد شرك‌آميز دارند[۴۳] نجس و آن را ديدگاه مشهور اماميه دانسته‌اند؛[۴۴] اما دسته‌اى با اين استدلال كه واژه شرك در قرآن بيشتر به بت‌پرستان انصراف دارد و نيز تفكيك مشركان از اهل كتاب در آيات متعدد ديگر (سوره بقره/2،105؛ سوره آل‌ عمران/3،186؛ سوره مائده/5‌،82‌؛ سوره حج/22،17)، «المُشرِكوُن» در آيه فوق را به بت‌پرستان منحصر دانسته‌اند.

اين گروه، رواياتى را كه بر نجاست اهل‌ كتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضى آنان حمل كرده‌اند؛ نه نجاست ذاتى.[۴۵] برخى از فقيهان نيز با استناد به آيه 125 سوره انعام/6 كه غير مؤمنان را پليد (رجس) شمرده، به نجاست اهل كتاب حكم كرده‌اند.[۴۶]

اما عده‌اى ديگر با رد آن گفته‌اند: «رجس» در لغت و آيات به معناى امر مكروه، ناپسند، زشت، گناه، كفر و پليدى آمده است، از اين‌رو نجاست فقهى مراد نيست.[۴۷]دسته‌اى نيز با اصل پذيرش نجاست اهل كتاب برآن‌اند كه اين حكم سياسى است؛ نه فقهى و حكمت آن اين است كه مسلمانان با اهل‌كتاب معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذيرند.[۴۸] اهل سنت نيز جز افرادى اندك به طهارت ذاتى اهل كتاب فتوا داده‌اند.[۴۹]

حليت طعام اهل كتاب و مسلمانان بر يكديگر

در آيه 5 سوره مائده/5 طعام اهل كتاب و مسلمانان براى يكديگر حلال شمرده شده است: «و طَعامُ الَّذينَ اوتواالكِتبَ حِلٌّ لَكُم وطَعامُكُم حِلٌّ لَهُم». در اين كه مقصود از طعام اهل كتاب چيست آراى گوناگونى بين مفسران و فقيهان اسلامى مطرح است؛ بيشتر مفسران و فقهاى اهل سنت[۵۰] و برخى اماميه [۵۱] مقصود از آن را ذبيحه اهل كتاب و برخى مراد از آن را مطلق طعام اهل كتاب، اعم از ذبيحه يا غيرذبيحه دانسته‌اند[۵۲] ولى عده‌اى برآن‌اند كه مقصود از آن حبوبات همچون گندم، برنج، عدس و غذاهايى است كه احتياج به تزكيه ندارد.[۵۳] در بيشتر روايات اهل‌بيت عليهم السلام نيز كه در اين‌باره نقل شده طعام همين گونه تفسير شده‌است.[۵۴]

ازدواج با اهل كتاب

در آياتى، ازدواج مسلمان با زنان و مردان كافر و مشرك به طور مطلق حرام دانسته شده: «وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ...» (سوره بقره/2،221 و نيز ممتحنه /60‌،10)؛ اما در آيه 5 سوره مائده/ 5 ازدواج مردان مسلمان با زنان عفيف اهل‌ كتاب جايز شمرده شده است: «اليَومَ اُحِلَّ لَكُمُ... والمُحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ والمُحصَنتُ مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ مِن قَبلِكُم اِذا ءاتَيتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ».

برخى از مفسران با توجه به عموم نهى از ازدواج با كافران در آيات قبل، برآن‌اند كه مقصود از زنان اهل كتاب در اين آيه كسانى‌اند كه پس از كفر به اسلام گرويده‌اند و علت بيان اين حكم از سوى خداوند اين بود كه برخى از مسلمانان از ازدواج با چنين زنانى به جهت كفر پيشين اكراه داشتند؛ اما آيه فوق ازدواج با چنين زنانى را مباح شمرد.[۵۵]

برخى نيز گفته‌اند: مقصود ازدواج موقت با زنان اهل‌كتاب است[۵۶] و اين را رأى مشهور فقيهان اماميه دانسته‌اند[۵۷]؛ اما برخى قائل به نسخ آيه فوق به وسيله آيات 221 سوره بقره/ 2 و 10 سوره ممتحنه/60 شده و ازدواج با اهل كتاب را به هر شكلى ممنوع مى‌دانند[۵۸]؛ ولى به نظر بيشتر علماى اهل سنت[۵۹] و برخى مفسران و فقيهان اماميه[۶۰] ازدواج دائم با زنان اهل كتاب جايز است.

داورى ميان اهل كتاب

در صورتى كه اهل‌كتاب در اختلافات خود به حاكم اسلامى مراجعه كنند حاكم اسلامى مى‌تواند ميان آنان داورى كرده، يا آن را نپذيرد:[۶۱] «فَاِن جاءوكَ فَاحكُم بَينَهُم اَو اَعرِض عَنهُم». (سوره مائده/5‌،42) اين تخيير در صورتى است كه اهل كتاب اهل ذمه نباشند؛ اما در صورتى كه از اهل ذمه باشند داورى ميان آنان بر حاكم اسلامى واجب است[۶۲]، در هر حال در صورت قضاوت بايد بر اساس قوانين اسلام و قرآن در ميان آنان حكم شود؛ نه بر اساس خواسته‌هاى باطل اهل كتاب:[۶۳] «و اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتبِ و مُهَيمِنـًا عَلَيهِ فاحكُم بَينَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم عَمّا جاءَكَ مِنَ الحَقِّ». (سوره مائده/5‌،48 و نيز‌49)

گواهى اهل كتاب

در صورت امكان و دسترسى به مسلمان، پذيرش شهادت غيرمسلمان جايز نيست[۶۴]، بر همين اساس قرآن، ابتدا شهادت دو نفر عادل مسلمان را در وصيت توصيه كرده است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا شَهدَةُ بَينِكُم اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ المَوتُ حينَ الوَصِيَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنكُم». (سوره مائده/5‌،106) مخاطب «مِنكُم» در آيه مذكور مسلمانان هستند؛[۶۵] اما اگر ضرورت اقتضا كند و فرد مسلمانى براى گواه شدن نباشد شهادت غيرمسلمان نيز پذيرفته است: «اَو ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِى الاَرضِ فَاَصبَتكُم مُصيبَةُ المَوت». (سوره مائده/5‌،106) به نظر برخى مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَيرِكُم» شاهدان از غير اهل و عشيره هستند و برخى مراد از آن را اهل ذمه دانسته‌اند؛ ليكن به نظر بيشتر مفسران مقصود مطلق اهل كتاب‌اند كه در صورت نبود شاهد مسلمان، شهادت آنان پذيرفته است.[۶۶]

در روايتى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام اين معنا تأييد شده است.[۶۷] شأن نزول آيه فوق كه در مورد وصيت يكى از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصيت و اموال خود بدست دو نفر از اهل كتاب است نيز اين معنا را تأييد مى‌كند.[۶۸]

دريافت جزيه

در دوران اقتدار حكومت اسلامى چنانچه اهل كتاب از پذيرش اسلام خوددارى كنند حاكم اسلامى آنان را ميان جنگ، كوچيدن از سرزمين اسلامى يا پرداخت جزيه به عنوان مالياتى ويژه در ازاى مصونيت جان و مال آنان در سايه حكومت اسلامى مخير مى‌سازد.[۶۹] (سوره توبه/ 9، 29)

جنگ با اهل كتاب

در مواردى كه قدرت از آنِ مسلمانان و حكومت در دست پيامبر يا امام‌ معصوم باشد و اهل كتاب از كوچيدن از سرزمين اسلامى يا پرداخت جزيه امتناع كنند و نيز در مواردى كه پيمانشان با مسلمانان را بشكنند، جنگيدن به عنوان آخرين گام برخورد با آنان پيش‌بينى شده است: «قتِلُوا الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِاليَومِ الأخِرِ ولايُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ و‌لايَدينونَ دينَ الحَقِّ مِنَ الَّذينَ اوتواالكِتبَ». (سوره توبه/9، 29)

فرجام اهل‌ كتاب

از ظاهر برخى آيات (سوره بقره/2،62‌؛ سوره مائده/5‌،69) برمى‌آيد كه صالحان اهل كتاب سرانجام اهل نجات بوده، به عذاب الهى گرفتار نخواهند شد؛ اما از صريح آياتى ديگر كيفر اخروى كفرپيشگان آنان بدست مى‌آيد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتبِ والمُشرِكينَ فى نارِ‌جَهَنَّمَ خلِدينَ فيها». (سوره بينة/ 98، 6)

برخى آيات از ايجاد دشمنى و كينه ميان نصارا تا روز قيامت خبر داده است: «فَاَغرَينا بَينَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلى يَومِ القِيمَةِ». (سوره مائده/5‌، 14)

و از پاره‌اى ديگر بدست مى‌آيد كه همه اهل كتاب پيش از مرگ عيسى عليه السلام به او ايمان مى‌آورند: «و‌اِن مِن اَهلِ الكِتبِ اِلاّ لَيُؤمِنَنَّ بِهِ قَبلَ‌ مَوتِهِ‌...» (سوره نساء/ 4، 159)؛ يعنى يهوديان نبوت او را مى‌پذيرند و مسيحيان از اعتقاد به الوهيت او دست مى‌كشند و اين بر اساس روايات اسلامى، در زمانى است كه مسيح عليه السلام با ظهور مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف از آسمان فرود مى‌آيد[۷۰] و بساط همه اديان با جهانى شدن اسلام برچيده مى‌شود. (سوره توبه/9، 33) از مفهوم اين گونه آيات مى‌توان نتيجه گرفت كه اهل كتاب تا دوران آخرالزمان و ظهور مهدى آل‌محمد عليه السلام همچنان حيات دينى خواهند داشت.

پانویس

  1. بصائر ذوى التمييز، ج‌2، ص‌83‌ـ‌85‌؛ التحقيق، ج‌1، ص‌169، «اهل».
  2. دايرة‌المعارف تشيع، ج‌2، ص‌616‌.
  3. تفسير قمى، ج‌1، ص‌106؛ التبيان، ج‌2، ص‌505‌؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌36.
  4. مجمع البيان، ج‌3، ص‌267؛ تفسير قرطبى، ج‌6 ص‌77؛ تفسير جلالين، ص‌138.
  5. تفسير قمى، ج‌1، ص‌196‌ـ‌197؛ التبيان، ج‌3، ص‌523‌؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌299، 301.
  6. جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌217‌ـ‌218؛ التبيان، ج‌2، ص‌21؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌423.
  7. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌10؛ التبيان، ج‌3، ص‌376؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌205.
  8. مجمع البيان، ج‌1، ص‌422.
  9. جامع البيان، مج‌2، ج‌2، ص‌37؛ التبيان، ج‌2، ص‌21؛ فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌93.
  10. التبيان، ج‌2، ص‌541‌؛ مجمع البيان، ج‌2، ص‌353.
  11. التبيان، ج‌2، ص‌499؛ جوامع الجامع، ج‌1، ص‌182.
  12. جامع البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌422‌ـ‌425؛ جوامع الجامع، ج‌1، ص‌182؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌381.
  13. جوامع الجامع، ج‌1، ص‌182.
  14. جامع‌البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌32‌ـ‌33؛ تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌100؛ لباب النقول، ص‌65‌.
  15. جامع‌البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌32‌ـ‌33؛ تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌100؛ لباب النقول، ص‌65‌.
  16. التبيان، ج‌2، ص‌504‌؛ الصحيح من السيره، ج‌6‌، ص‌32.
  17. جامع البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌258‌ـ‌261؛ اسباب النزول، ص‌88‌.
  18. مجمع‌البيان، ج2، ص903؛ زادالمسير، ج1، ص520.
  19. تفسير قرطبى، ج‌4، ص‌193.
  20. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌391؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌328؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌27.
  21. مجمع البيان، ج‌3، ص‌329؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌28.
  22. جامع البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌393؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌2، ص‌75؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌28.
  23. كنزالدقائق، ج2، ص468؛ صيانة القرآن من التحريف، ص‌121‌ـ‌148؛ نورالبراهين، ج2، ص457‌ـ‌458؛ كشف‌الغطاء، ج2، ص388‌ـ‌389.
  24. الميزان، ج‌3، ص‌124، 308، 330.
  25. البداية والنهايه، ج‌3، ص‌165، 176‌ـ‌177؛ سيرة‌النبى صلى الله عليه وآله، ص‌273.
  26. الميزان، ج‌6‌، ص‌38.
  27. جامع البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌4‌ـ‌5‌.
  28. النهايه، ج4، ص113؛ لسان‌العرب، ج11، ص‌320، «قنطر»؛ مجمع‌البحرين، ج‌3، ص‌522‌ـ‌523‌، «قطر».
  29. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌585‌؛ التبيان، ج‌1، ص‌349؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌314.
  30. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌187‌ـ‌188؛ التبيان، ج‌3، ص‌223؛ الميزان، ج‌4، ص‌375.
  31. جامع البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌90؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌376؛ الميزان، ج‌3، ص‌383.
  32. التبيان، ج1، ص‌367؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌328.
  33. التبيان، ج2، ص558‌؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌811‌؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌405.
  34. مجمع البيان، ج‌3، ص‌335؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌31.
  35. تفسير عياشى، ج‌2، ص‌86‌ـ‌87‌؛ التبيان، ج‌2، ص‌488؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌767.
  36. مجمع البيان، ج‌1، ص‌402‌ـ‌403؛ املاء ما من به الرحمن، ج‌1، ص‌21؛ الميزان، ج‌1، ص‌309.
  37. تفسير بيضاوى، ج‌1، ص‌246.
  38. جامع‌البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌297‌ـ‌298؛ تفسير ابى السعود، ج‌1، ص‌344.
  39. التبيان، ج‌1، ص‌409‌ـ‌410؛ مجمع البيان، ج‌1، ص‌350؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌159‌ـ‌160.
  40. المبسوط، ج1، ص265؛ كشف‌اللثام، ج5‌، ص130؛ موسوعة الفقهيه، ج‌3، ص‌269.
  41. الحدائق، ج‌3، ص‌39 - 41؛ مستندالعروه، «زكاة»، ج‌1، ص‌124.
  42. الحدائق، ج‌5‌، ص‌16.
  43. مجمع الفائده، ج‌1، ص‌320.
  44. جواهر الكلام، ج‌6‌، ص‌41‌ـ‌44.
  45. الكاشف، ج4، ص28؛ جامع‌المدارك، ج1، ص201؛ مستمسك‌العروه، ج‌2، ص‌369.
  46. حقوق اقليت ها، ص‌245؛ طهارت و نجاست اهل كتاب، ص‌205.
  47. حقوق اقليت ها، ص‌245؛ طهارت و نجاست اهل كتاب، ص‌205.
  48. حقوق اقليت ها، ص‌247‌ـ‌248.
  49. طهارت و نجاست اهل كتاب، ص‌210‌ـ‌211.
  50. جامع البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌138؛ الفقه الاسلامى، ج‌4، ص‌2760.
  51. مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.
  52. مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.
  53. همان؛ الميزان، ج‌5‌، ص‌204.
  54. نورالثقلين، ج1، ص593‌؛ الميزان، ج‌5‌، ص‌204.
  55. مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.
  56. همان؛ نمونه، ج‌4، ص‌282.
  57. جواهرالكلام، ج‌30، ص‌28، 155‌ـ‌156.
  58. مجمع البيان، ج‌3، ص‌251.
  59. الفقه الاسلامى، ج‌9، ص‌6653‌ـ‌6657‌.
  60. جواهرالكلام، ج30، ص31؛ الميزان، ج5، ص208.
  61. زبدة البيان، ص‌859‌؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌15.
  62. زبدة البيان، ص‌860‌.
  63. مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌313؛ فقه القرآن، ج‌1، ص‌417.
  64. فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌417.
  65. همان؛ مجمع البيان، ج‌3، ص‌396.
  66. مجمع البيان، ج‌3، ص‌396‌ـ‌397؛ الميزان، ج‌6‌، ص‌196.
  67. الصافى، ج‌2، ص‌96؛ نورالثقلين، ج‌1، ص‌686‌.
  68. التبيان، ج‌4، ص‌42؛ مجمع البيان، ج‌3، ص‌395؛ زادالمسير، ج‌2، ص‌445.
  69. فقه الصادق عليه السلام، ج‌13، ص‌53‌ـ‌54‌؛ الجزية و احكامها، ص52‌ـ‌94.
  70. نمونه، ج‌4، ص‌204.

منابع

مقاله اهل کتاب، على نصيرى و بخش اديان دائرة المعارف قرآن کريم، دائرة المعارف قرآن کريم، ج5، ص142-160.