آیه 43 سوره کهف: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|وَلَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَم...» ایجاد کرد) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←تفسیر آیه) |
||
سطر ۵۳: | سطر ۵۳: | ||
و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمىتوانست خودش را يارى كند. | و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمىتوانست خودش را يارى كند. | ||
+ | |||
+ | هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً «44» | ||
+ | |||
+ | آنجا (ثابت شد كه) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين پاداش و نيكوترين فرجام. | ||
+ | |||
+ | ===نکته ها=== | ||
+ | |||
+ | قرآن بارها تأكيد كرده كه انسان، هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسايل مادّى، رو به خدا مىآورد و او را از عمق جان صدا مىزند، در دريا وقتى گرفتار امواج مىشود يا وقتى عذاب مىآيد، اظهار ايمان مىكند. | ||
+ | |||
+ | اينجا نيز وقتى آن شخص با باغ سوختهاش روبرو شد و فريادرسى نداشت، فهميد كه ولايت حقّ، مخصوص خداى يكتاست. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» | ||
+ | |||
+ | كلمهى «ولايت» در اين آيه، به معناى قدرت و نصرت مىباشد. | ||
+ | |||
+ | ===پیام ها=== | ||
+ | |||
+ | 1- عاقبتِ اعتماد به غير خدا، ناكامى است. «لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ» | ||
+ | |||
+ | 2- هنگام فرارسيدن قهر خدا، مال و فرزند هر چند بسيار باشد به كار نمىآيد. | ||
+ | |||
+ | «وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ» (از ياران دوران رفاه به هنگام خطر خبرى نيست.) | ||
+ | |||
+ | 3- قطعنامهى همهى حوادث تلخ، تنها يك جمله است و آن اينكه قدرت تنها از آنِ خداست. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» | ||
+ | |||
+ | 4- ولايتهاى غير الهى ناپايدار و باطل است، وتنها ولايت خدا ثابت و حقّ است. «الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» | ||
+ | |||
+ | جلد 5 - صفحه 177 | ||
+ | |||
+ | 5- چه محاسبهگر باشيم، چه دورانديش، بايد به سراغ خدا برويم. «هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» | ||
+ | |||
+ | 6- نصرت الهى و حقانيّت خداوند، ضامن پرداخت بهترين پاداش و فرجام است. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» | ||
+ | |||
+ | 7- ملاك ارزشها، عاقبت و پاداش خوب است. «خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» | ||
}} | }} | ||
سطر ۶۲: | سطر ۹۴: | ||
{{نمایش فشرده تفسیر| | {{نمایش فشرده تفسیر| | ||
+ | هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44) | ||
− | وَ | + | هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِ: به وقت زوال آن نعمت نصرت دادن و يارى كردن خاصه خداى حق است كه راستگو و درست كردار مىباشد، يعنى در آن وقت هيچكس به نصرت قادر نبود مگر ذات سبحانى فقط. اين تقرير فرمايش پيش است. يا ولايت روز قيامت خاصه خدا باشد و يارى فرمايد دوستان خود را بر كفّار، چنانچه يارى فرمود يهودا برادر مؤمن را بر برادر كافرش. و مؤيد اين معنى است فرمايش: هُوَ خَيْرٌ ثَواباً: ذات احديت بهتر است از جهت پاداش دادن مر دوستان خود را از هر كه اميد ثواب از او توان داشتن، اگر به حسب فرض، غيرى بتواند ثواب دهد. وَ خَيْرٌ عُقْباً: و بهتر است از جهت عاقبت طاعت مر بندگان ترس كار را، يعنى حق سبحانه بهترين همه است در عقب طاعت بنده كه جزاى آن را كاملا بدو رساند. |
− | + | تبصره: گزارشات اين دو برادر مؤمن و كافر، محقّق و مسلّم گرداند به آنكه سرمايه نجات و رستگارى و رسيدن به ثواب و نعيم ابدى، منوط است به دوستى خدا، و دوستى دوستان خدا، دوستى خدا باشد. چنانچه در تفسير برهان ابو حمزه ثمالى گويد: خدمت حضرت باقر عليه السلام عرض كردم: فرمايش خداى | |
+ | |||
+ | جلد 8 - صفحه 61 | ||
+ | |||
+ | تعالى را «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» فرمود: آن ولايت على عليه السلام است از جهت ثواب، و بهتر است از جهت عاقبت «1». | ||
سطر ۱۱۱: | سطر ۱۴۸: | ||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | ===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | ||
{{نمایش فشرده تفسیر| | {{نمایش فشرده تفسیر| | ||
− | وَ | + | هُنالِكَ الوَلايَةُ لِلّهِ الحَقِّ هُوَ خَيرٌ ثَواباً وَ خَيرٌ عُقباً (44) |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | در اينکه موقع ولاية مختص بخداوند متعال است ولاية حقّه حقيقيّة مختص بذات اقدس حق تبارك و تعالي است و او بهتر ثواب و اجر عنايت ميكند و بهترين عاقبت است. | |
− | + | هنالك اشاره باين است که در هر حالي چه در نعمت باشي و چه در بلا در تحت قدرت او هستي الولاية وليّ اطلاقاتي دارد بر دوست بر ناصر بر صاحب اختيار و غير اينها اطلاق ميشود و ولاية كلّيه ذاتيّه مختص است (للّه) و ساير ولايات مثل | |
− | + | جلد 12 - صفحه 360 | |
− | + | ولاية نبي و امام و اب و جدّ و حاكم شرع و قيّم جعليست بجعل الهي (الحق) ممكن است حق صفت للّه باشد که يكي از اسامي الهيه حق است بمعني ثبات و بقاء و اشاره بمقام واجب الوجوديست و ممكن است صفة ولايت باشد که ولاية حقّه حقيقيّة مختص باو است در مقابل ولايات باطله ظالمانه که سلاطين و جبابره و متكبران بر زير دستان خود دارند هُوَ خَيرٌ ثَواباً. | |
− | + | مثوبات الهي بهتر است از زخارف دنيوي و مشتهيات نفساني چه در دنيا هر نعمتي افاضه فرمايد از روي حكمت و مصلحت و بجا و بموقع است و چه در آخرت آن تفضلات و عنايات و مثوباتي که باهل ايمان افاضه ميشود وَ خَيرٌ عُقباً آن بهتر است چون دوام و ثبات دارد بخلاف اينکه زخارف و مشتهيات نفساني که فنا و زوال مقرون باو است يا از دست ميرود يا انسان ميگذارد و ميرود. | |
}} | }} | ||
|-| | |-| | ||
سطر ۱۳۲: | سطر ۱۶۵: | ||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | ===برگزیده تفسیر نمونه=== | ||
{{نمایش فشرده تفسیر| | {{نمایش فشرده تفسیر| | ||
− | (آیه | + | (آیه 44)- «و در این هنگام (بود که این حقیقت بار دیگر به ثبوت پیوست که) ولایت و سر پرستی و قدرت از آن خداست خداوندی که عین حق است» (هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ). |
− | و | + | آری! در اینجا کاملا روشن گشت که همه نعمتها از اوست و هر چه اراده او باشد همان میشود، و جز به اتکاء لطف او کاری ساخته نیست. |
− | + | آری! «اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد» (هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً). | |
− | + | پس اگر انسان میخواهد به کسی دل ببندد و بر چیزی تکیه کند و امید به پاداش کسی داشته باشد چه بهتر که تکیهگاهش خدا و دلبستگی، و امیدش به لطف و احسان پروردگار باشد. | |
}} | }} | ||
|-| | |-| | ||
سطر ۱۴۶: | سطر ۱۷۹: | ||
==تفسیر های فارسی== | ==تفسیر های فارسی== | ||
− | ==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه= | + | ==={{ترجمه تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر خسروی|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر عاملی|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر جامع|سوره=18 |آیه=44}}=== |
==تفسیر های عربی== | ==تفسیر های عربی== | ||
− | ==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر المیزان|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر مجمع البیان|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر نور الثقلین|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر الصافی|سوره=18 |آیه=44}}=== |
− | ==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه= | + | ==={{تفسیر الکاشف|سوره=18 |آیه=44}}=== |
</tabber> | </tabber> | ||
نسخهٔ ۱۲ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۵
<<42 | آیه 43 سوره کهف | 44>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و ابدا جز خدا هیچ گروهی نبود که آن گنهکار کافر را از قهر و خشم خدا یاری و حمایت کند و نه خود مدافع خویش بود.
و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند.
و او را در برابر خدا گروهى نبود، تا ياريش كنند، و توانى نداشت كه خود را يارى كند.
جز خدا گروهى كه به ياريش برخيزند نبود و خود قدرت نداشت.
و گروهی نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یاری دهند؛ و از خودش (نیز) نمیتوانست یاری گیرد.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مِن دُونِ اللهِ»: بجز خدا. در مقابل خدا. «مُنتَصِراً»: دفع کننده و بازدارنده. انتقام گیرنده. غالب و چیره. یادآوری: معنی آیه میتواند چنین هم باشد: صاحب باغ کسانی را نداشت که در برابر خشم خدا او را کمک کنند، و وی هم قادر به دفع بلا نبود.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً «43»
و هيچ گروهى نداشت كه او را در برابر (قهر) خدا يارى كنند و نمىتوانست خودش را يارى كند.
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً «44»
آنجا (ثابت شد كه) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين پاداش و نيكوترين فرجام.
نکته ها
قرآن بارها تأكيد كرده كه انسان، هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسايل مادّى، رو به خدا مىآورد و او را از عمق جان صدا مىزند، در دريا وقتى گرفتار امواج مىشود يا وقتى عذاب مىآيد، اظهار ايمان مىكند.
اينجا نيز وقتى آن شخص با باغ سوختهاش روبرو شد و فريادرسى نداشت، فهميد كه ولايت حقّ، مخصوص خداى يكتاست. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»
كلمهى «ولايت» در اين آيه، به معناى قدرت و نصرت مىباشد.
پیام ها
1- عاقبتِ اعتماد به غير خدا، ناكامى است. «لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ»
2- هنگام فرارسيدن قهر خدا، مال و فرزند هر چند بسيار باشد به كار نمىآيد.
«وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ» (از ياران دوران رفاه به هنگام خطر خبرى نيست.)
3- قطعنامهى همهى حوادث تلخ، تنها يك جمله است و آن اينكه قدرت تنها از آنِ خداست. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»
4- ولايتهاى غير الهى ناپايدار و باطل است، وتنها ولايت خدا ثابت و حقّ است. «الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»
جلد 5 - صفحه 177
5- چه محاسبهگر باشيم، چه دورانديش، بايد به سراغ خدا برويم. «هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»
6- نصرت الهى و حقانيّت خداوند، ضامن پرداخت بهترين پاداش و فرجام است. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»
7- ملاك ارزشها، عاقبت و پاداش خوب است. «خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِ: به وقت زوال آن نعمت نصرت دادن و يارى كردن خاصه خداى حق است كه راستگو و درست كردار مىباشد، يعنى در آن وقت هيچكس به نصرت قادر نبود مگر ذات سبحانى فقط. اين تقرير فرمايش پيش است. يا ولايت روز قيامت خاصه خدا باشد و يارى فرمايد دوستان خود را بر كفّار، چنانچه يارى فرمود يهودا برادر مؤمن را بر برادر كافرش. و مؤيد اين معنى است فرمايش: هُوَ خَيْرٌ ثَواباً: ذات احديت بهتر است از جهت پاداش دادن مر دوستان خود را از هر كه اميد ثواب از او توان داشتن، اگر به حسب فرض، غيرى بتواند ثواب دهد. وَ خَيْرٌ عُقْباً: و بهتر است از جهت عاقبت طاعت مر بندگان ترس كار را، يعنى حق سبحانه بهترين همه است در عقب طاعت بنده كه جزاى آن را كاملا بدو رساند.
تبصره: گزارشات اين دو برادر مؤمن و كافر، محقّق و مسلّم گرداند به آنكه سرمايه نجات و رستگارى و رسيدن به ثواب و نعيم ابدى، منوط است به دوستى خدا، و دوستى دوستان خدا، دوستى خدا باشد. چنانچه در تفسير برهان ابو حمزه ثمالى گويد: خدمت حضرت باقر عليه السلام عرض كردم: فرمايش خداى
جلد 8 - صفحه 61
تعالى را «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» فرمود: آن ولايت على عليه السلام است از جهت ثواب، و بهتر است از جهت عاقبت «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)
ترجمه
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.
تفسير
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار
جلد 3 صفحه 427
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و
جلد 3 صفحه 428
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
هُنالِكَ الوَلايَةُ لِلّهِ الحَقِّ هُوَ خَيرٌ ثَواباً وَ خَيرٌ عُقباً (44)
در اينکه موقع ولاية مختص بخداوند متعال است ولاية حقّه حقيقيّة مختص بذات اقدس حق تبارك و تعالي است و او بهتر ثواب و اجر عنايت ميكند و بهترين عاقبت است.
هنالك اشاره باين است که در هر حالي چه در نعمت باشي و چه در بلا در تحت قدرت او هستي الولاية وليّ اطلاقاتي دارد بر دوست بر ناصر بر صاحب اختيار و غير اينها اطلاق ميشود و ولاية كلّيه ذاتيّه مختص است (للّه) و ساير ولايات مثل
جلد 12 - صفحه 360
ولاية نبي و امام و اب و جدّ و حاكم شرع و قيّم جعليست بجعل الهي (الحق) ممكن است حق صفت للّه باشد که يكي از اسامي الهيه حق است بمعني ثبات و بقاء و اشاره بمقام واجب الوجوديست و ممكن است صفة ولايت باشد که ولاية حقّه حقيقيّة مختص باو است در مقابل ولايات باطله ظالمانه که سلاطين و جبابره و متكبران بر زير دستان خود دارند هُوَ خَيرٌ ثَواباً.
مثوبات الهي بهتر است از زخارف دنيوي و مشتهيات نفساني چه در دنيا هر نعمتي افاضه فرمايد از روي حكمت و مصلحت و بجا و بموقع است و چه در آخرت آن تفضلات و عنايات و مثوباتي که باهل ايمان افاضه ميشود وَ خَيرٌ عُقباً آن بهتر است چون دوام و ثبات دارد بخلاف اينکه زخارف و مشتهيات نفساني که فنا و زوال مقرون باو است يا از دست ميرود يا انسان ميگذارد و ميرود.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 44)- «و در این هنگام (بود که این حقیقت بار دیگر به ثبوت پیوست که) ولایت و سر پرستی و قدرت از آن خداست خداوندی که عین حق است» (هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ).
آری! در اینجا کاملا روشن گشت که همه نعمتها از اوست و هر چه اراده او باشد همان میشود، و جز به اتکاء لطف او کاری ساخته نیست.
آری! «اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد» (هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً).
پس اگر انسان میخواهد به کسی دل ببندد و بر چیزی تکیه کند و امید به پاداش کسی داشته باشد چه بهتر که تکیهگاهش خدا و دلبستگی، و امیدش به لطف و احسان پروردگار باشد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم