ماجرای قلم و قرطاس: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(پانویس)
سطر ۱: سطر ۱:
یکی از رویدادهای شگفت تاریخ اسلام حدیث قلم و قرطاس است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین روزهای حیات خود که صحابه برای عیادت ایشان آمده بودند، خطاب به جمع حاضران فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید»؛ ولی عمر از اجرای تصمیم پیامبر جلوگیری نمود.  
+
یکی از رویدادهای شگفت تاریخ اسلام حدیث قلم و قرطاس است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آخرین پنجشنبه از حیات خود که صحابه برای عیادت ایشان آمده بودند، خطاب به جمع حاضران فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید»؛ ولی عمر از اجرای تصمیم پیامبر جلوگیری نمود.  
 
+
[[ عمر بن خطاب ]] نقل می کند :« ما نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودیم و زنها پشت پرده نشسته بودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « مرا با هفت مشک آب شستشو دهید و کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا نوشته ای برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.» زنها گفتند: آنچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواهد برایش حاضر کنید.»
امام محمد بخارى از اولين و بزرگ‌ترين نويسندگان صحاح [[حديث]] از اهل ‌سنت، در باب «قول المريض قوموا عنى» مى‌نويسد: هنگامى كه وفات پيامبر صلی الله علیه و آله نزديك شد و در خانه آن حضرت نيز افرادى از جمله عمر جمع بودند، [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله فرمود: قلم و كاغذى بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد.
+
عمر می گوید:« من گفتم خاموش باشید،شما زنانی هستید که چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مریض شود،چشمهایتان را می فشارید و گریه می کنید وهنگامی که سلامت خود را باز می یابد گلویش را می گیرید و نفقه می خواهید! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: « این زنان از شما بهترند. »<ref> طبقات ابن سعد ج 2 ق 2 ص 37 ، کنزالعمال ج 3 / ص 138 </ref>
 
+
سپس به نقل از ابن عباس در صحیح بخاری که معتبرترین از صحاح سته است روایت می کنند : « پس از آنکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری ، قلم و دوات خواستند، عمر گفت : همانا مرض بر مشاعر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چیره گشته، قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای ما کافی است!
عمر گفت: «درد بر پيامبر صلی الله علیه و آله غلبه كرده است. كتاب خدا [[قرآن]] نزد ماست؛ همان ما را كفايت مى‌كند». به ‌دنبال اين سخن، حاضران اختلاف كردند؛ بدين ‌بيان كه برخى اصرار داشتند كاغذ و قلم بياورند تا پيامبر صلی الله علیه و آله براى آنان چيزى بنويسد و برخى ديگر نيز گفتار عمر را تكرار مى‌كردند. زمانى‌ كه در حضور حضرت اختلاف بالا گرفت، حضرت فرمود: برخيزيد و از نزد من برويد!<ref>تاريخ تحليلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، محمد ابراهيمى وركيانى، ص185.</ref>
+
اختلاف و گفتگو میان مردمی که در خانه بودند درافتاد،و بعضی هم با عمر هم صدا شدند. چون سخنان یاوه زیاد گفته شد و دامنه اختلافات بالا گرفت ، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند:« از نزد من برخیزید که در حضور من جدال و اختلاف شایسته نیست. »<ref> صحیح بخاری ج 1 ص 22 باب کتابه العلم ، مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 2992 و طبقات ابن سعد ج 2 ص 244</ref>
 
+
در طبقات ابن سعد ، آمده است که،در آن حال ، یک نفر از حاضران گفت :« اِنَّ نَبیَّ اللهِ لَیَهجُر»! یعنی همانا پیامبر خدا(صل الله علیه و اله) - العیاذ بالله - هذیان می گوید <ref> طبقات ابن سعد ج 2 ص 242 چاپ بیروت .در صحیح بخاری باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد ج 2 ص 120 و باب اخراج الیهود من جزیره العرب ج2 ص 136 بدین لفظ آمده است : « فقالوا: هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم و در تاریخ طبری ج3 ص 193 و صحیح مسلم ، باب من ترک الوصیه آمده :« ان رسول الله  یهجر» </ref>
 +
در صحیح احمد و طبقات آمده : « چون سخن بسیار گفته شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اندوهناک گردیده و فرمودند:« از نزد من برخیزید. »<ref> صحیح بخاری کتاب اعتصام به کتاب و سنت در باب کراهیه الخلاف ج 4 ص 180 و مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 3111 و تاریخ ابن کثیر ج 5 ص 227-228 ،تاریخ ذهبی ج 1 ص 311  </ref>
 +
پس از این گفت و گو و مجادله عده ای خواستند ، برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قلم و دوات بیاوند ولی حضرت گفتند :« أوَ بَعدَ ماذا ؟! » یعنی آیا پس از چه ؟!<ref> طبقات ابن سعد ج 2 ص 242 </ref>
 
==وصیت نانوشته پیامبر==
 
==وصیت نانوشته پیامبر==
  

نسخهٔ ‏۲ مارس ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۵۷

یکی از رویدادهای شگفت تاریخ اسلام حدیث قلم و قرطاس است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آخرین پنجشنبه از حیات خود که صحابه برای عیادت ایشان آمده بودند، خطاب به جمع حاضران فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید»؛ ولی عمر از اجرای تصمیم پیامبر جلوگیری نمود. عمر بن خطاب نقل می کند :« ما نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودیم و زنها پشت پرده نشسته بودند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « مرا با هفت مشک آب شستشو دهید و کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا نوشته ای برای شما بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.» زنها گفتند: آنچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواهد برایش حاضر کنید.» عمر می گوید:« من گفتم خاموش باشید،شما زنانی هستید که چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مریض شود،چشمهایتان را می فشارید و گریه می کنید وهنگامی که سلامت خود را باز می یابد گلویش را می گیرید و نفقه می خواهید! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: « این زنان از شما بهترند. »[۱] سپس به نقل از ابن عباس در صحیح بخاری که معتبرترین از صحاح سته است روایت می کنند : « پس از آنکه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری ، قلم و دوات خواستند، عمر گفت : همانا مرض بر مشاعر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چیره گشته، قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای ما کافی است! اختلاف و گفتگو میان مردمی که در خانه بودند درافتاد،و بعضی هم با عمر هم صدا شدند. چون سخنان یاوه زیاد گفته شد و دامنه اختلافات بالا گرفت ، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند:« از نزد من برخیزید که در حضور من جدال و اختلاف شایسته نیست. »[۲] در طبقات ابن سعد ، آمده است که،در آن حال ، یک نفر از حاضران گفت :« اِنَّ نَبیَّ اللهِ لَیَهجُر»! یعنی همانا پیامبر خدا(صل الله علیه و اله) - العیاذ بالله - هذیان می گوید [۳] در صحیح احمد و طبقات آمده : « چون سخن بسیار گفته شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اندوهناک گردیده و فرمودند:« از نزد من برخیزید. »[۴] پس از این گفت و گو و مجادله عده ای خواستند ، برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قلم و دوات بیاوند ولی حضرت گفتند :« أوَ بَعدَ ماذا ؟! » یعنی آیا پس از چه ؟![۵]

وصیت نانوشته پیامبر

روشن است هدف پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی جز تحکیم و تثبیت خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و لزوم پیروی از اهل بیت خود نبود و این مطلب با توجه به حدیث «ثقلین» که مورد اتفاق جمیع محدثان از اهل تسنن و تشیع است، مشخص می­شود.

مذاکره عمر و ابن عباس

مذاكره‌اى كه بعدها ميان عمر و ابن عباس در اين باره شده به خوبی غرض پیامبر از کتابت وصیت را روشن نموده و از ما فی الضمیر عمر در آن لحظه خبر می دهد.

طبرى مى‌نويسد: عمر به ابن عباس گفت: آيا مى‌دانى چرا قوم شما [قريش‌]، شما را از جانشينى محمد صلی الله علیه و آله منع كردند؟ گفتم: نه؛ عمر گفت: براى اين كه كراهت داشتند خلافت و نبوت براى شما باشد، در آن صورت فخر و غرور شما افزون مى‌شد؛ به همين دليل قريش خلافت را براى خود گذاشت و كار درستى كرد.

ابن عباس مى‌گويد: به عمر گفتم: اجازه مى‌دهى سخن بگويم؛ عمر گفت: آرى بگو، ابن عباس مى‌گويد: به عمر گفتم: اين كه مى‌گويى قريش خلافت را براى خود نهاد، بايد بگويم: اگر قريش چيزى را براى خود برمى‌گزيد كه خداوند برگزيده بود، راه درست را در پيش گرفته بود بدون آن كه گرفتار انكار و حسادتى شود.

اما اين كه مى‌گويى آنان كراهت داشتند نبوت و خلافت در يك خاندان باشد، خداوند از قومى چنين به كراهت توصيف كرده كه: ذلك بأنهم كرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم؛ یعنی اين چنين آنان نسبت به آنچه ‌خداوند نازل كرده بود، كراهت نشان داده‌اند پس اعمالشان از بين رفت.

عمر گفت: اى پسر عباس چيزهايى درباره تو شنيده‌ ام كه نمى‌خواهم از تو باور دارم، در آن از صورت منزلت تو نزد من كاسته خواهد شد. ابن عباس گفت: اگر حق مى‌گويم، چرا منزلت من نزد تو كم شود و اگر [مى‌پندارى كه‌] باطل است، چون منى باطل را از خود دور كرده است، عمر گفت: شنيده‌ام گفته‌اى: آنها از روى حسد و ظلم خلافت را از على علیه السلام دور كردند.

ابن عباس گفت: اما در مورد ظلم كه هر جاهل و حليمى آن را مى‌داند؛ و اما حسد، ابليس در حق آدم حسد كرد و ما نيز فرزندان او هستيم كه محسود واقع مى‌شويم؛ عمر گفت: هيهات! به خدا قلوب شما بنى‌هاشم گرفتار حسدى زايل نشدنى است.

ابن عباس گفت: اى عمر! قلوبى را كه خداوند رجس را از آنان تطهير كرده متهم به داشتن حسد و غش نكن؛ قلب پيامبر صلی الله علیه و آله نيز از قلوب بنى‌هاشم است.[۶]

پانویس

  1. طبقات ابن سعد ج 2 ق 2 ص 37 ، کنزالعمال ج 3 / ص 138
  2. صحیح بخاری ج 1 ص 22 باب کتابه العلم ، مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 2992 و طبقات ابن سعد ج 2 ص 244
  3. طبقات ابن سعد ج 2 ص 242 چاپ بیروت .در صحیح بخاری باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد ج 2 ص 120 و باب اخراج الیهود من جزیره العرب ج2 ص 136 بدین لفظ آمده است : « فقالوا: هجر رسول الله صلی الله علیه و سلم و در تاریخ طبری ج3 ص 193 و صحیح مسلم ، باب من ترک الوصیه آمده :« ان رسول الله یهجر»
  4. صحیح بخاری کتاب اعتصام به کتاب و سنت در باب کراهیه الخلاف ج 4 ص 180 و مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 3111 و تاریخ ابن کثیر ج 5 ص 227-228 ،تاریخ ذهبی ج 1 ص 311
  5. طبقات ابن سعد ج 2 ص 242
  6. تاريخ الطبري: ح4 - ص223. و ابن الأثير: الكامل - ح3 - ص 34. نقل ترجمه از رسول جعفريان، تاريخ خلفاء، ص130.