شقیق بلخی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(منابع)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[اثر آفرینان]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[اثر آفرینان]]}}
  
'''''ابوعلی شقیق بلخی'''''
+
'''ابوعلی شقیق بلخی''' (م، ۱۷۴ یا ۱۹۴ ق‌)، عارف و محدث نامدار مسلمان در قرن 2 قمری و از شاگردان‌ [[ابراهیم ادهم|ابراهیم‌ ادهم‌]] بود. شقیق بلخی‌ از جمله‌ برجسته‌ترین‌ چهره‌های‌ [[تصوف|تصوف‌]] بلخ‌ و از مشایخ‌ مشهور [[خراسان|خراسان‌]] به‌شمار می‌آید. او نخست‌ به‌ تجارت‌ اشتغال‌ داشت‌ و پس‌ از تغییر احوال‌ درونی‌ راه‌ [[زهد]] را در پیش‌ گرفت‌. [[حاتم اصم بلخی|حاتم‌ اصم]]، از مریدان‌ شقیق‌ بلخی است‌. شقیق‌ صاحب‌ تصانیف بسیار نیز بوده‌ است‌.
  
قرن: 2
+
== استادان و شاگردان ==
 +
ابوعلی شقیق بن ابراهیم بلخی اصلا از بلخ بود و او اولین كسى بود كه علم طریقت و اصول [[تصوف]] را در [[خراسان]] نشر داد.
  
وفات: (194/190 ق)
+
او نزد قاضى ابویوسف [[فقه]] آموخت و نیز مرید و مصاحب [[ابراهیم ادهم]] بود. همچنین از كثیر بن عبداللَّه ابلى و اسرائیل بن یونس و عباد بن كثیر روایت كرد. برخی عرفای [[شیعه]] شقیق را شاگرد [[امام صادق علیه السلام|امام جعفر صادق]] و [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی کاظم]] علیهماالسلام می دانند.
  
عارف و محدث. اصل وى از [[بلخ]] بود و اولین كسى بود كه علم طریقت و اصول تصوف را در [[خراسان]] نشر داد. نز قاضى ابویوسف فقه آموخت و مرید و مصاحب ابراهیم ادهم بود و استاد حاتم اصم.
+
از شاگردان شقیق، صوفی نامدار بلخ، [[حاتم اصم بلخی]] (م، ۲۳۷ ق‌)‌ بود. و نیز عبدالصمد بن یزید مردویه و محمد بن ابان مستملى از وى روایت كرده اند.  
  
از كثیر بن عبداللَّه ابلى و اسرائیل بن یونس و عباد بن كثیر روایت كرد و عبدالصمد بن یزید مردویه و محمد بن ابان مستملى و حاتم اصم از وى روایت كردند. گویند: ابتدا بازرگان بود و از تجارت [[توبه]] كرد و به تصوف روى آورد. در جنگ با تركان در «كولان» یا «واسجرد» به [[شهادت]] رسید.
+
 
 +
گویند: شقیق بن ابراهیم البلخی ابتدا بازرگان بود و در جوانی برای تجارت به ترکستان رفت، اما سخن [[بت پرستی]] او را متحول کرد. پس به بلخ بازگشت و از تجارت [[توبه]] كرد و به [[تصوف]] روى آورد. او تمام ثروتش را در راه خدا صدقه داد و به تحصیل علم پرداخت. 
 +
 
 +
از شقیق منقول است که گفت سبب توبه من این بود که وقتی به عزم تجارت به زمین ترکستان افتادم و در آن وقت جوان بودم و از تجارب روزگار بهرۀ نداشتم. روزی به بتخانه رفته یکی از خادمان بت را دیدم که سر و روی او فتیلۀ شده بود و جامه ای ارغوانی پوشیده خدمت بت می کرد. گفتم ترا خداوندی هست قادر و بینا و دانا و توانا او را عبادت نمای که ازین اصنام خیر و شر متصور نیست. گفت اگر آنچه تو میگوئی راست است پس او قادر است که در شهر تو ترا [[رزق|روزی]] دهد، گفتم آری، گفت پس تو چرا از خراسان بترکستان بطلب روزی میآئی. شقیق گوید از سخن بیگانه در آشنائی بر من گشوده شد.
 +
 
 +
و بعضی گفته اند که از شقیق مروی است که گفت سبب توبه آن بود که سالی چنان قحطی بوقوع انجامید که گردۀ نان مانند قرص خورشید عزیز گشت و آب از چشمه ها و کاریز منقطع گردید؛ (چنان آسمان بر زمین شد بخیل * که لب تر نکردند زرع و نخیل). درین اثنا خلقی کثیر به [[نماز باران|استسقا]] بیرون رفته از خداوند بخشنده بتضرع و زاری طلب باران میکردند. درین اثنا غلامکی زنگی را دیدم که نشاطی میکرد و میخندید شقیق گوید با او گفتم این چه نشاطست که میکنی، آخر نمی بینی که تیغ غلا خون اهل دنیا را میریزد. غلام گفت مرا ازین چه باک که خواجۀ من دو انبار غله دارد و از قحط‍ باک نمیدارد و میدانم مرا ضایع نگذارد. چون من این سخن شنیدم با خود گفتم ای بیدرد غلامی که خواجه او دو انبار غله دارد از قحط‍ باک نمیدارد و خواجه من آنست که آسمان و زمین در قبضه قدرت اوست که «وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ'''»''' من از بهر روزی چرا غمناک باشم و بعد از آن قضیه ترک دنیا کرده روی بحضرت مولی آوردم.
 +
 
 +
== رابطه شقیق با ==
 +
به گفته بعضی فیض حضور امام باقر علیه‌السلام را دریافته، بلکه به زعم بعضی به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام رسیده و احادیثی نیز از آن حضرت روایت نموده است و موافق آنچه در «دیوان المعصومین علیهم‌السلام» از «[[نور الأبصار في مناقب آل بيت النبي المختار صلی الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم (کتاب)|نور الأبصار]]» شبلنجی نقل شده کرامتی نیز از آن حضرت در راه [[مکه]] دیده است.
 +
 
 +
در «نور الأبصار شبلنجی» و «جامع کرامات الأولیاء» و «انارة العزم الساکن الی أشرف الأماکن» و بعضی دیگر از کتب [[اهل سنت|عامه]] نقل شده است که شقیق بلخی گفته است: «آهنگ سفر [[حج]] کردم. در [[قادسیه]] فرود آمدم در آن هنگام که به مردم و زینت آنان نگاه می‌کردم نظرم به جوانی نیکو روی و گندمگون و نحیف افتاد... وی جداگانه در گوشه‌ای نشست، با خود گفتم: یقین این مرد از صوفیان است و می‌خواهد بار دوش حجاج شود، می‌روم او را سرزنش می‌کنم، پس نزدیک وی رفتم قال: یا شقیق (إجتنبوا کثیرا من الظنّ إن بعض الظنّ إثم) ([[سوره حجرات]]، آیه 2) (از بسیاری از گمانها دوری جوئید همانا برخی از گمانها گناه است). پس از آن مرا ترک گفت.
 +
 
 +
با خود گفتم: وی بنده صالحی است آنچه در دل من بود، آشکار کرد، بروم او را پیدا کنم و از او عذرخواهی نمایم. پس به عجله راه افتادم ولی از نظر من ناپدید شد. چون در زمین «واقصة» فرود آمدیم دیدم وی به [[نماز]] ایستاده است و اندامش می‌لرزد و اشکهایش روان است. با خود گفتم: این همان رفیق من است. چون از نماز فارغ شد، گفت: «اقرأ: (و إنی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی) ([[سوره طه]]، آیه 83) (من آمرزنده‌ام کسی را که توبه کند و ایمن آورد و کار نیکو انجام دهد. پس از آن هدایت یابد) و مرا ترک گفت. با خود اندیشیدم که این شخص از «[[ابدال]]» است، تاکنون دوبار از راه دل من خبر داد.
 +
 
 +
بعد از آن او را بر لب چاه آبی دیدم که در دستش کوزه‌ای بود. ناگاه کوزه در چاه افتاد. به گوشه چشم به آسمان نگریست و گفت: «أنت ربی إذا ضمئت من الماء و قوتی اذا اردت طعاما اللهم أنت تعلم یا الهی و سیدی مالی سواها فلا تعد منی ایاها»: (پروردگارا وقتی تشنه می‌شوم تو مرا سیراب می‌کنی و وقتی گرسنه می‌شوم تو قوت منی. بار خدایا، ای آقای من، من به جز این کوزه چیزی ندارم آن را از من مگیر). شقیق گوید: به خدا سوگند دیدم که آب بالا آمد تا آن که توانست کوزه را از آب بگیرد. آنگاه [[وضو]] گرفت و چهار [[رکعت]] نماز گزارد. سپس به سوی تلی از ریگها روان شد و پاره‌ای از آنها را در کوزه ریخت و آن را تکان داد و از آن آشامید. من نزدیک او رفتم و بر وی سلام کردم و گفتم: از باقیمانده آب این کوزه به من نیز مرحمت بفرما. گفت: یا شقیق لم تزل نعمة الله تعالی علینا ظاهره و باطنه فأحسن ظنّک بربّک. (ای شقیق نعمتهای ظاهری و باطنی پروردگار همواره به ما ارزانی می‌شود پس گمانت را به پروردگارت نیکو گردان). آنگاه کوزه خود را به من داد. من از آن شربتی که آمیخته به شکر و آرد نرم بود، نوشیدم که هرگز در عمرم لذیذتر و گواراتر از آن نخورده بودم و مدتها پس از آن دیگر به خوردنی و نوشیدنی اشتها نداشتم.
 +
 
 +
پس از آن او را در مکه مشغول [[طواف]] دیدم که دوستانش او را در میان گرفته و از راست و چپ او مشغول طواف بودند. مردم دور او را گرفته و اطراف او را می‌بوسیدند. من در شگفت شدم و از بعضی پرسیدم این جوان کیست؟ فقال: «هذا [[امام موسی کاظم علیه السلام|موسی بن جعفر]] بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب - رضوان الله علیهم اجمعین -». فقلت: و قد عجبت أن تکون هذه العجائب و الشواهد الا لمثل هذا السید. گفت: این موسی بن جعفر... است. من از آن همه عجائب و شواهدی که از وی مشاهده کرده بودم در عجب شدم ولی مثل این عجائب و کرامات از مثل چنین سروری جای تعجب نیست).
 +
 
 +
در جنگ با تركان در «كولان» یا «واسجرد» به [[شهادت]] رسید.
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* [[انجمن مفاخر فرهنگی]]، [[اثرآفرینان]]، ج3، ص326.
+
 
 +
*مجدی، محمد بن ابی طالب، زینت المجالس، ص۳۱، [https://hawzah.net/fa/Article/View/104777/%D8%B4%D9%82%DB%8C%D9%82-%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%AE%DB%8C پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه].
 +
*دانشنامه امام کاظم علیه السلام، جمعی از نویسندگان، ج1 ص280.
 +
*[[انجمن مفاخر فرهنگی]]، [[اثرآفرینان]]، ج3، ص326.
  
 
[[رده:عارفان]]
 
[[رده:عارفان]]
 
[[رده:محدثان]]
 
[[رده:محدثان]]
 
[[رده:علمای قرن دوم]]
 
[[رده:علمای قرن دوم]]

نسخهٔ ‏۲ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۲۵

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


ابوعلی شقیق بلخی (م، ۱۷۴ یا ۱۹۴ ق‌)، عارف و محدث نامدار مسلمان در قرن 2 قمری و از شاگردان‌ ابراهیم‌ ادهم‌ بود. شقیق بلخی‌ از جمله‌ برجسته‌ترین‌ چهره‌های‌ تصوف‌ بلخ‌ و از مشایخ‌ مشهور خراسان‌ به‌شمار می‌آید. او نخست‌ به‌ تجارت‌ اشتغال‌ داشت‌ و پس‌ از تغییر احوال‌ درونی‌ راه‌ زهد را در پیش‌ گرفت‌. حاتم‌ اصم، از مریدان‌ شقیق‌ بلخی است‌. شقیق‌ صاحب‌ تصانیف بسیار نیز بوده‌ است‌.

استادان و شاگردان

ابوعلی شقیق بن ابراهیم بلخی اصلا از بلخ بود و او اولین كسى بود كه علم طریقت و اصول تصوف را در خراسان نشر داد.

او نزد قاضى ابویوسف فقه آموخت و نیز مرید و مصاحب ابراهیم ادهم بود. همچنین از كثیر بن عبداللَّه ابلى و اسرائیل بن یونس و عباد بن كثیر روایت كرد. برخی عرفای شیعه شقیق را شاگرد امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهماالسلام می دانند.

از شاگردان شقیق، صوفی نامدار بلخ، حاتم اصم بلخی (م، ۲۳۷ ق‌)‌ بود. و نیز عبدالصمد بن یزید مردویه و محمد بن ابان مستملى از وى روایت كرده اند.


گویند: شقیق بن ابراهیم البلخی ابتدا بازرگان بود و در جوانی برای تجارت به ترکستان رفت، اما سخن بت پرستی او را متحول کرد. پس به بلخ بازگشت و از تجارت توبه كرد و به تصوف روى آورد. او تمام ثروتش را در راه خدا صدقه داد و به تحصیل علم پرداخت.

از شقیق منقول است که گفت سبب توبه من این بود که وقتی به عزم تجارت به زمین ترکستان افتادم و در آن وقت جوان بودم و از تجارب روزگار بهرۀ نداشتم. روزی به بتخانه رفته یکی از خادمان بت را دیدم که سر و روی او فتیلۀ شده بود و جامه ای ارغوانی پوشیده خدمت بت می کرد. گفتم ترا خداوندی هست قادر و بینا و دانا و توانا او را عبادت نمای که ازین اصنام خیر و شر متصور نیست. گفت اگر آنچه تو میگوئی راست است پس او قادر است که در شهر تو ترا روزی دهد، گفتم آری، گفت پس تو چرا از خراسان بترکستان بطلب روزی میآئی. شقیق گوید از سخن بیگانه در آشنائی بر من گشوده شد.

و بعضی گفته اند که از شقیق مروی است که گفت سبب توبه آن بود که سالی چنان قحطی بوقوع انجامید که گردۀ نان مانند قرص خورشید عزیز گشت و آب از چشمه ها و کاریز منقطع گردید؛ (چنان آسمان بر زمین شد بخیل * که لب تر نکردند زرع و نخیل). درین اثنا خلقی کثیر به استسقا بیرون رفته از خداوند بخشنده بتضرع و زاری طلب باران میکردند. درین اثنا غلامکی زنگی را دیدم که نشاطی میکرد و میخندید شقیق گوید با او گفتم این چه نشاطست که میکنی، آخر نمی بینی که تیغ غلا خون اهل دنیا را میریزد. غلام گفت مرا ازین چه باک که خواجۀ من دو انبار غله دارد و از قحط‍ باک نمیدارد و میدانم مرا ضایع نگذارد. چون من این سخن شنیدم با خود گفتم ای بیدرد غلامی که خواجه او دو انبار غله دارد از قحط‍ باک نمیدارد و خواجه من آنست که آسمان و زمین در قبضه قدرت اوست که «وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» من از بهر روزی چرا غمناک باشم و بعد از آن قضیه ترک دنیا کرده روی بحضرت مولی آوردم.

رابطه شقیق با

به گفته بعضی فیض حضور امام باقر علیه‌السلام را دریافته، بلکه به زعم بعضی به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام رسیده و احادیثی نیز از آن حضرت روایت نموده است و موافق آنچه در «دیوان المعصومین علیهم‌السلام» از «نور الأبصار» شبلنجی نقل شده کرامتی نیز از آن حضرت در راه مکه دیده است.

در «نور الأبصار شبلنجی» و «جامع کرامات الأولیاء» و «انارة العزم الساکن الی أشرف الأماکن» و بعضی دیگر از کتب عامه نقل شده است که شقیق بلخی گفته است: «آهنگ سفر حج کردم. در قادسیه فرود آمدم در آن هنگام که به مردم و زینت آنان نگاه می‌کردم نظرم به جوانی نیکو روی و گندمگون و نحیف افتاد... وی جداگانه در گوشه‌ای نشست، با خود گفتم: یقین این مرد از صوفیان است و می‌خواهد بار دوش حجاج شود، می‌روم او را سرزنش می‌کنم، پس نزدیک وی رفتم قال: یا شقیق (إجتنبوا کثیرا من الظنّ إن بعض الظنّ إثم) (سوره حجرات، آیه 2) (از بسیاری از گمانها دوری جوئید همانا برخی از گمانها گناه است). پس از آن مرا ترک گفت.

با خود گفتم: وی بنده صالحی است آنچه در دل من بود، آشکار کرد، بروم او را پیدا کنم و از او عذرخواهی نمایم. پس به عجله راه افتادم ولی از نظر من ناپدید شد. چون در زمین «واقصة» فرود آمدیم دیدم وی به نماز ایستاده است و اندامش می‌لرزد و اشکهایش روان است. با خود گفتم: این همان رفیق من است. چون از نماز فارغ شد، گفت: «اقرأ: (و إنی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی) (سوره طه، آیه 83) (من آمرزنده‌ام کسی را که توبه کند و ایمن آورد و کار نیکو انجام دهد. پس از آن هدایت یابد) و مرا ترک گفت. با خود اندیشیدم که این شخص از «ابدال» است، تاکنون دوبار از راه دل من خبر داد.

بعد از آن او را بر لب چاه آبی دیدم که در دستش کوزه‌ای بود. ناگاه کوزه در چاه افتاد. به گوشه چشم به آسمان نگریست و گفت: «أنت ربی إذا ضمئت من الماء و قوتی اذا اردت طعاما اللهم أنت تعلم یا الهی و سیدی مالی سواها فلا تعد منی ایاها»: (پروردگارا وقتی تشنه می‌شوم تو مرا سیراب می‌کنی و وقتی گرسنه می‌شوم تو قوت منی. بار خدایا، ای آقای من، من به جز این کوزه چیزی ندارم آن را از من مگیر). شقیق گوید: به خدا سوگند دیدم که آب بالا آمد تا آن که توانست کوزه را از آب بگیرد. آنگاه وضو گرفت و چهار رکعت نماز گزارد. سپس به سوی تلی از ریگها روان شد و پاره‌ای از آنها را در کوزه ریخت و آن را تکان داد و از آن آشامید. من نزدیک او رفتم و بر وی سلام کردم و گفتم: از باقیمانده آب این کوزه به من نیز مرحمت بفرما. گفت: یا شقیق لم تزل نعمة الله تعالی علینا ظاهره و باطنه فأحسن ظنّک بربّک. (ای شقیق نعمتهای ظاهری و باطنی پروردگار همواره به ما ارزانی می‌شود پس گمانت را به پروردگارت نیکو گردان). آنگاه کوزه خود را به من داد. من از آن شربتی که آمیخته به شکر و آرد نرم بود، نوشیدم که هرگز در عمرم لذیذتر و گواراتر از آن نخورده بودم و مدتها پس از آن دیگر به خوردنی و نوشیدنی اشتها نداشتم.

پس از آن او را در مکه مشغول طواف دیدم که دوستانش او را در میان گرفته و از راست و چپ او مشغول طواف بودند. مردم دور او را گرفته و اطراف او را می‌بوسیدند. من در شگفت شدم و از بعضی پرسیدم این جوان کیست؟ فقال: «هذا موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب - رضوان الله علیهم اجمعین -». فقلت: و قد عجبت أن تکون هذه العجائب و الشواهد الا لمثل هذا السید. گفت: این موسی بن جعفر... است. من از آن همه عجائب و شواهدی که از وی مشاهده کرده بودم در عجب شدم ولی مثل این عجائب و کرامات از مثل چنین سروری جای تعجب نیست).

در جنگ با تركان در «كولان» یا «واسجرد» به شهادت رسید.

منابع