آیه 70 سوره مؤمنون: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تفسیر آیه)
(معانی کلمات آیه)
 
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«جِنَّةٌ»: جنون. دیوانگی (نگا: اعراف /  مؤمنون / ). «الْحَقِّ»: حقیقت. مراد قرآن (نگا: مائده /  و ) یا شریعت است (نگا: قصص / ، عنکبوت / ).
+
«جِنَّةٌ»: جنون. دیوانگی . «الْحَقِّ»: حقیقت. مراد قرآن یا شریعت است.
  
 
== تفسیر آیه ==
 
== تفسیر آیه ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۰

مشاهده آیه در سوره

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ ۚ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<69 آیه 70 سوره مؤمنون 71>>
سوره : سوره مؤمنون (23)
جزء : 18
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

یا آنکه می‌گویند که این رسول را جنونی عارض شده (که دعوی رسالت می‌کند)؟ (چنین نیست) بلکه دین حق را بر آنها آورده و لیکن اکثر آنها از حق روگردان و متنفرند.

یا می گویند: نوعی دیوانگی در اوست؟ [چنین نیست که این یاوه گویان به هم می بافند] بلکه او حق را برای آنان آورده است، و بیشترشان حق را خوش ندارند،

يا مى‌گويند او جنونى دارد؟ [نه،] بلكه [او] حق را براى ايشان آورده و[لى‌] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند.

يا مى‌گويند كه ديوانه است؟ نه، پيامبرشان با دين حق بر آنها مبعوث شد، ولى بيشترينشان از حق كراهت دارند.

یا می‌گویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده؛ امّا بیشترشان از حق کراهت دارند (و گریزانند).

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Do they say, ‘There is madness in him’? No, he has brought them the truth, and most of them are averse to the truth.

Or do they say: There is madness in him? Nay! he has brought them the truth, and most of them are averse from the truth.

Or say they: There is a madness in him? Nay, but he bringeth them the Truth; and most of them are haters of the Truth.

Or do they say, "He is possessed"? Nay, he has brought them the Truth, but most of them hate the Truth.

معانی کلمات آیه

«جِنَّةٌ»: جنون. دیوانگی . «الْحَقِّ»: حقیقت. مراد قرآن یا شریعت است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ «68»

آيا آنها در اين گفتار (قرآن) نينديشيدند، يا مطالبى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است؟ (لذا قبول حرف تازه براى آنان سخت است).

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ «69»

يا اين كه پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) پس براى همين او را انكار مى‌كنند؟

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ «70»

يا مى‌گويند: او جنون دارد؟ (چنين نيست) بلكه او حقّ را براى آنان آورده امّا بيشترشان از پذيرش حقّ كراهت دارند.

پیام ها

1- نخستين عامل بدبختى مردم، تعطيل كردن انديشه و تفكّر است. «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا»

2- قرآن، كتاب تدبّر و انديشه است. (نه فقط تلاوت وتجويد و ...، و هركس در آن تدبّر كند، حقّانيّت آن را مى‌فهمد) «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ»

جلد 6 - صفحه 115

3- خداوند در تمام دوران‌ها نداى خود را به مردم رسانده و اساس اديان آسمانى يكى است. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ»

4- در تبليغ و دعوت، تمام راه‌هاى بهانه جويى را براى مخالفان حقّ مسدود كنيد. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ»، «أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا»

5- پيامبر بايد در ميان مردم (به خوبى) شناخته شده باشد تا بهانه‌اى براى انكار نباشد. «أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ»

6- گرچه انسان در برابر سخن تازه عكس العمل نشان مى‌دهد، ولى نزول وحى تازگى ندارد. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ»

7- دشمنان دين، براى حفظ مرام خود، شخصيّت مردان خدا را خدشه دار مى‌كنند. «أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ»

8- حقّ بايد مطرح شود، اگر چه اكثريّت ناراحت شوند. «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

9- بعضى كفّار، فطرت سالم دارند و حقّ را مى‌پذيرند. «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ: يا مى‌گويند به پيغمبر ديوانگى است كه سخن او حساب ندارد. و اين قول دلالت دارد بر نهايت جهالت و سفاهت آنان، زيرا كه در اول اقرار كردند به عقل و صدق پيغمبر، بعد نسبت دادند او را به ديوانگى براى آنكه دورى كنند مردم از او و ايمان نياورند به او. بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِ‌: نه چنين است كه مى‌گويند، بلكه آمد ايشان را پيغمبر به دين حق كه اسلام است، يا كلام حق كه قرآن است. وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ‌: و بيشتر ايشان‌

«1». اصول كافى، ج 1، كتاب العقل و الجهل، ص 28، حديث 34، چاپ دار الكتب الاسلاميّة.

«2». اصول كافى، ج 2، ص 55، باب التفكّر، روايت 5، چاپ چهارم 1401 دار صعب بيروت.

جلد 9 - صفحه 158

مر حق را كراهت دارند و نخواهند، چون مخالف طبع و آرزوى آنها مى‌باشد.

تنبيه: نهايت بدبختى شخص از دائرة ترقيات روحانى و سعادات ابدى، هر آينه نادانى و بكار نبردن قواى عقلانى و انهماك در غفلت و شهوات نفسانى است. بنابراين چون دعوت به حق و حقانيت مخالف طبع و مشتهيات نفسانى مى‌باشد، لذا بيشتر نفوس مادى از آن كراهت دارند و ارشاد به خير و سعادت را مايل نيستند، و اگر اين حالت دوام يابد روزگار انسانى را سياه گرداند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)

ترجمه‌

- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه‌

جلد 3 صفحه 645

سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند

بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان‌

تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند

زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد

بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنه‌هاتان بر ميگشتيد

تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد

آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان‌

يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان‌

يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.

تفسير

- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحه‌ئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفته‌اند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها

جلد 3 صفحه 646

فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنه‌هاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانه‌گوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهوده‌گوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بى‌سابقه بوده لذا مستبعد شمرده‌اند و ايمان نياورده‌اند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن‌

جلد 3 صفحه 647

را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناخته‌اند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بى‌فكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَم‌ يَقُولُون‌َ بِه‌ِ جِنَّةٌ بَل‌ جاءَهُم‌ بِالحَق‌ِّ وَ أَكثَرُهُم‌ لِلحَق‌ِّ كارِهُون‌َ (70)

آيا مي‌گويند: ‌که‌ جنون‌ باو عارض‌ ‌شده‌ نه‌ بلكه‌ آمده‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بحق‌ و حقيقت‌ ولي‌ اكثر ‌آنها‌ ‌از‌ حق‌ كراهت‌ دارند و خوش‌ ندارند.

نسبت‌ جنون‌ ‌به‌ حضرتش‌ دادند ‌با‌ اينكه‌ عقل‌ ‌کل‌ و ‌کل‌ عقل‌ ‌است‌ كداميك‌ ‌از‌ فرمايشات‌ ‌او‌ و ‌از‌ آيات‌ كتابش‌ ‌بر‌ خلاف‌ عقل‌ و حكمت‌ و مصلحت‌ ‌است‌ فقط منشأ جنونش‌ اينست‌ ‌که‌ ميگويد: شرك‌ نياوريد و تقليد آباء ‌خود‌ ‌که‌ ‌در‌ ضلالت‌ و گمراهي‌ بودند نكنيد و ‌از‌ فساد و معاصي‌ و اعمال‌ زشت‌ دست‌ برداريد و خداي‌ يكتا ‌را‌ عبادت‌ كنيد و ‌اينکه‌ قرآني‌ ‌که‌ آورده‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد:

(إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ يَهدِي‌ لِلَّتِي‌ هِي‌َ أَقوَم‌ُ) اسرا آيه 9.

اينها منشأ جنون‌ ‌او‌ ‌است‌.

(أَم‌ يَقُولُون‌َ بِه‌ِ جِنَّةٌ) چنين‌ نيست‌، بلكه‌ ‌با‌ كمال‌ متانت‌ و درستي‌ و حق‌

جلد 13 - صفحه 432

و حقيقت‌ آمده‌.

(بَل‌ جاءَهُم‌ بِالحَق‌ِّ) ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ بيانات‌ خداوند سرّ ايمان‌ نياوردن‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بيان‌ ميفرمايد:

(وَ أَكثَرُهُم‌ لِلحَق‌ِّ كارِهُون‌َ) زيرا راه‌ حق‌ امريست‌ مشكل‌ ‌بر‌ خلاف‌ هواي‌ نفس‌ و زخارف‌ دنيا و وساوس‌ شياطين‌ انسي‌ و جني‌ ‌است‌ و راههاي‌ باطل‌ موافق‌ ‌با‌ هواهاي‌ نفساني‌ و زخارف‌ دنيوي‌ و وساوس‌ شيطانيست‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ‌از‌ حق‌ كراهت‌ دارند و تعبير ‌به‌ اكثر ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ قليلي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ متنبه‌ شدند و طالب‌ حق‌ شدند و ايمان‌ آوردند و امروز ‌هم‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌ ‌که‌ اكثر ناس‌ دشمن‌ حق‌ هستند و متمايل‌ ‌به‌ باطل‌ مي‌شوند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 70)- در چهارمین مرحله می‌گوید: «یا این که می‌گویند: او دیوانه است»؟! (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).

یعنی شخص او را به خوبی می‌شناسیم، اما به عقل و فکر او ایمان نداریم،

ج3، ص260

چه بسا این سخنان را از روی جنون می‌گوید، چرا که با افکار عمومی محیط هماهنگ نیست.

قرآن بلافاصله برای نفی این بهانه‌جویی می‌گوید: «بلکه پیامبر برای آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).

عیب کار اینجاست که «بیشتر آنها از حق کراهت دارند» و گریزانند! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع