سید حسین طباطبایی بروجردی: تفاوت بین نسخهها
جز (پروژه4: اولویت بندی و رتبه بندی) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{خوب}} | ||
+ | |||
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(1254-1340 ش)،از مراجع تقلید معاصر و مرجع عام و علی الاطلاق تشیع در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد. | آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(1254-1340 ش)،از مراجع تقلید معاصر و مرجع عام و علی الاطلاق تشیع در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد. | ||
سطر ۲۲۷: | سطر ۲۲۹: | ||
[[رده:مجتهدین]] | [[رده:مجتهدین]] | ||
[[رده:مبارزان علیه پهلوی]] | [[رده:مبارزان علیه پهلوی]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مهم]] |
نسخهٔ ۱۶ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۴:۳۷
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی(1254-1340 ش)،از مراجع تقلید معاصر و مرجع عام و علی الاطلاق تشیع در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد.
در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود، از ان جمله می توان به حضرات آیات امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی ، فاضل لنکرانی ، مکارم شیرازی ، شبیری زنجانی و ... . اشاره کرد.
نام کامل | سید حسین احمدی طباطبایی بروجردی |
زادروز | 1254 شمسی |
زادگاه | بروجرد |
وفات | دهم فروردین 1340 شمسی |
مدفن | قم، مسجد اعظم قم |
شاگردان |
امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی ، فاضل لنکرانی ،... |
آثار |
توضیح المناسک، توضیح المسائل، مناسک حج بیوت الشیعه، جامع احادیث الشیعه،... |
محتویات
ولادت
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سیدعلی طباطبایی و مادر صالحه ی عابده اش بیگم طباطبائیه هر دو از دودمان سیدمحمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده اند.
تحصیلات
آیت الله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا میگیرد. سپس در سال 1271 هجری شمسی با صلاحدید پدرشان روانهی اصفهان میشوند تا در حوزهی علمیه آنجا معلومات خود را تکمیل کند. .سید حسین اندک اندک بالید، جامع المقدمات، سیوطی، منطق و گلستان سعدی را در مکتب آموخت ونحو، صرف، بدیع، عروض،، فقه و اصول بخشی از دستاوردهای سال های مدرسه نوربخش شمرده میشد.[۱] سالهایی که سید حسین سخت کوشید و در پناه عنایت های ویژه الهی به پیشرفتی چشمگیر دست یافت.
آن گاه عزم اصفهان سپاهان کرد و پس از جلب رضایت پدر سمت آن سرزمین دانش خیز به راه افتاد. آقا نوح الدین، پسر عموی سید حسین، در مدرسه صدر روزگار میگذراند؛ دانشجوی سخت کوش بروجرد یکسره نزد پسرعمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید، رابطه پسرعموهای بروجردی بسیار نیک بود. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر میخواهی در دانش اندوزی و تدریس کامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشکال کنی و اگر نه تا پایان عمر چون من گمنام میمانی.[۲]
در سال 1280 هجری شمسی عازم نجف اشرف میشوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیتالله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی واقع میشوند. پس از نه سال اقامت در نجف اشرف به بروجرد بازمیگردند. هنگام بازگشت به وطن به دریافت اجازهی عالی اجتهاد مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیت الله آخوند خراسانی نائل میگردند.
بازگشت به وطن
سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا سید محمدباقر درچهای شرکت جست. دانشور درچهای، که نور الهی در دیدگان داشت، بزودی گوهر یگانه بروجرد را بازشناخت، او را به خود نزدیک کرد و از عنایات ویژه خود برخوردار ساخت. حضرت آیه الله ملا محمد کاشی، مجتهد وارسته میرزا ابوالمعالی کلباسی، دانشور گرانمایه سید محمدتقی مدرس و حکیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایی از دیگر استادان ستاره تابناک بروجرد شمرده میشدند.
استادان گرانمایهای که هر یک به گونهای سید حسین را از عنایت خویش بهرهمند ساختند و در شکل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یکی از روزهای ربیع الاول 1314 سرمست از باده دانش و حکمتی که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش میریختند، در برابر حجرهاش نشسته بود که پیکی نامه پدر را به وی سپرد.
هر چند نامه پدر سید حسین را در شادی فروبرد ولی این سرور دیری نپایید زیرا پدر او را به وطن فراخوانده بود. ستاره بروجرد با این اندیشه که شاید پدر میخواهد او را به نجف گسیل دارد رنج سفر و بریدن از درس را به جان خرید و به زادگاهش برگشت ولی پدر اندیشهای دیگر در سر داشت. او با پافشاری برخواسته خویش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آورد. بدین ترتیب دانشجوی جوان بروجردی در 22 سالگی ازدواج کرد،[۳] دو یا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.[۴]
حضور در نجف
1319 ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر ساخت. پدر چنان نوشته بود که میخواهد وی را به نجف گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندکی در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.[۵]
برادران بروجردی در 1320 به حریم پاک امیرمؤمنان علیه السلام گام نهادند. سید حسین، که 28 سال داشت و مجتهدی جوان شمرده میشد، به درس حضرت آیه الله العظمی محمدکاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. بزودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آن ها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونهای که اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمیآورد، استاد وی را مخاطب قرار میداد و میفرمود: آقا نظری ندارید؟
اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامههای مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.[۶]
آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت علی علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی بهره کافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش کامروا ساخت، سرانجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.[۷]
او بر آن بود که پس از اقامتی کوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوی پناهنده شود. ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ نامه صاحب کفایه الاصول سبب تسلای خاطرش شد.
آخوند خراسانی ضمن تسلیت وفات حاج سید علی از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فروبرد. آن بزرگمرد پیوسته میگفت: مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از 6 ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.[۸]
خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگی در نجف بیحضور استاد خراسانی برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر برون کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت حضرت آیه الله حاج شیخ محمدرضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت.[۹]
فعالیتهای فرهنگی
1. توسعه ی حوزهی علمیهی قم؛ 2.تربیت شاگردان خبره؛ 3.تالیف و انتشار کتب؛ آیتالله بروجردی به یاری شاگردانش در مدت هشت سال اثر بیست جلدی جامعالاحادیث الشیعه را آمادهی چاپ ساخت و در فرصتهای گوناگون آثار علمی خطی و نایاب را به چاپ رساند. 4.گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛ 5.اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛ 6.تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛ 7.اعزام مبلغ و نمایندهی مذهبی به کشورهای خارجی؛ 8.توجه به مسئلهی وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه.
فعالیتهای سیاسی
همزمان با اوج گیری اعتراض های مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به قم، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان میهراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر کردند و به پایتخت بردند.
در تهران رضاخان به دیدارش شتافت. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با شیخ عبدالکریم حائری بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار بینیازی کرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناکافی دیدم، اگر میخواهید کاری کنید فرمان دهید جیره آن ها فزون یابد.
آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیه الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان مینهم.
آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون میدانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمیدهند، فرمود بر آنم به مشهد سفر کنم. اندکی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری کرد[۱۰] و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت.
آیتالله بروجردی زمانیکه برای اسلام و مسلمانان احساس خطر میکرد در عرصهی سیاست وارد عمل میشد. با کارهایی که از ناحیهی دولت یا مجلس انجام میگرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود مخالفت میکرد. در این موارد ملاحظهی هیچ چیز و هیچکس را نمیکرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام میکرد.[۱۱] البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت میکرد. هدف ایشان ایجاد حوزهی علمیهی قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.[۱۲] تلاش آیتالله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش میرود که در 1328 نشستی برای ممنوع کردن مداخلهی علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماسهایی داشت. ایشان هرگاه از دولتهای وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم میفرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند میفرمودند:«نمیپذیرم».[۱۳] در ذیل به پارهای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی میپردازیم:
1. مخالفت با ماجرای کشف حجاب:آیتالله بهوسیلهی تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد.[۱۴] بعد از سقوط رضاشاه اولین خواستهی علما مسئلهی عدم تحمیل بیحجابی بود. آیتالله بروجردی در ملاقات با شاه به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.[۱۵]
2. مخالفت با احیای آتشپرستی:در مراسم چهارشنبهسوری در زمان رضاشاه سعی شد سنتهای ایران قبل از اسلام احیا شود اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنتها منسوخ شدند. در دورهی محمدرضا شاه تلاشهایی در جهت احیای مراسم آتشبازی صورت گرفت. در این زمینه آیتالله متأثر گشته و در تماسهایی که با شاه برقرار کرد مراسمها را ملغی نمود.[۱۶]
3. عدم صدور فتوی جواز ازدواج شاه با دختر ایتالیایی مسیحی.[۱۷]
4. برخورد با بهاییت:در مورد بهاییت آیتالله بروجردی از محمدرضا شاه میخواهد، جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه مییابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند بعلت فشارهای بینالمللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر میدهد و روابط فیمابین کمی به سردی میگراید. آیتالله بروجردی در مصاحبه با روزنامهی کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئلهی بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرةالقدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریهای باشد، و کلیهی بهائیان از ادارات دولتی و بنگاههای ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجهی تلاش وی ساختمان حضیرةالقدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد.[۱۸]
5. حمایت از فلسطینیان:با تشکیل دولت اشغالگر اسرائیل در سال 1326 و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل آیتالله بروجردی طی صدور بیانیهای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا نمود.[۱۹]
6. نهضت ملی شدن صنعت نفت:در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، بروجردی، هیچگونه مداخلهای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیهی ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند مشروطه- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند،لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند:«من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آنرا ندانم و نتوانم پیشبینی کنم وارد نمیشوم. این قضیهی ملی شدن صنعت نفت را نمیدانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»[۲۰] و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد.[۲۱]
7. فدائیان اسلام:آیتالله بروجردی از فعالیتهای سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام میشده از قبیل فعالیتهای آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام حمایتی نمیکرد و در مورد آنان معتقد بود که:«دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمیشود مبارزه کرد.»[۲۲] طرفداران اندک فدائیان اسلام در حوزهی قم به شدت تحت فشار قرار میگرفتند و اگر متوجه میشدند از طلبهها کسی عضو این جمعیت است، شهریهی وی را قطع میکردند.[۲۳] وقتی بعد از جریان کودتای 28 مرداد 1332 رهبران این گروه دستگیر میشوند تلاش چندانی از طرف حوزه و بروجردی برای رهایی آنان صورت نمیگیرد و وقتی خبر اعدام آنان منتشر میشود هیچگونه عکسالعملی در حوزه مشاهده نمیشود و حتی مجلس ترحیم عمومی نیز برگزار نمیشود. در کل موضع آیتالله بروجردی و حوزهی علمیهی قم در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاستزدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعهی حوزهی علمیه استوار بود لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیتالله بروجردی بر این بود با تمام چالشها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطافپذیر داشته باشد.[۲۴]
8. حمایت از آیتالله کاشانی:آیتالله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ میدانستند. زمانیکه بنا شد آیتالله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند:«...فقیه میتواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»[۲۵]
9. تعیین نمایندگان مجلس:محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیتالله بروجردی را تأمین میکرد در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری آمده است:«ایشان سعی میکرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرمآباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیتالله بروجردی) تعیین کند البته نه اینکه رسما و بهطور صریح. بهطور پیغام، مثلا (آیتالله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام میداد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»[۲۶]
10. مسئلهی آذربایجان:برای حل قضیهی آذربایجان به خواست قوامالسلطنه انتخابات مجلس تحریم شد. مهدی حائری نقل میکند که:«آیتالله بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستانهای ایران. از علمای آنجا خواست که به ایشان تلگراف بکنند تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند... انتخابات را تحریم کرد و با دولت همکاری کرد تا مسئلهی آذربایجان حل شود.»[۲۷]
11. مقابله با کمونیسم:از نقاط مشترک شاه و حوزهی علمیه مقابله هر دو با کمونیسم است. روحانیت کمونیسم را خطری برای اسلام میدانست و خواهان آن بود که جلوی فعالیت آنها گرفته شود.
12. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامهی اصلاحات ارضی:از جمله فعالیتهای سیاسی آشکار آیتالله با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.[۲۸]
مرجع مؤید
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در روی کرد عمومی به آن فقیه وارسته نقشی سبز داشت. خاطرهها و سخنان برجای مانده از دانشوران آن روزگار نشان میدهد که آفتاب رخشان سلسله طباطبایی زیر باران پیوسته امدادها و عنایت های فرامادی قرار داشت. برای مثال حضرت آیه الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، که خود از بزرگان روحانیت شیعه بشمار میآمد، پس از وانهادن محراب خویش به مرجع بروجردی به نجف شتافت.
مرجع شیعیان جهان، حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که از بیماری رنج میبرد، جناب نهاوندی را مأمور اقامه جماعت کرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است: شب اولی که به جای ایشان برای خواندن نماز جماعت رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم که گفت «عظمت ولدی عظمتک» ـ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم ـ برگشتم، به همه سو نگاه کردم، مردم در صف های جماعت نشسته بودند، کسی جز من پیام غیبی را در نیافته بود.[۲۹]
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ علی اکبر نهاوندی کردار آن مرجع وارسته به ویژه در سال های زندگیِ قم دلیل روشنی بر معنویت و همراهی پیوسته تأییدات الهی با فقیه فروتن بروجردی است. کرداری که شاگردانش از آن پرده برداشتند و برای همیشه در سینه تاریخ به یادگار نهادند:
1. همسر یکی از دانشجویان باردار بود. هنگام زایمان او را نزد پزشکی به نام اسماعیل موسوی برد. پس از زایمان، پزشک به پدر نوزاد گفت: این پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم میمرد، دوست دارم نامش را اسماعیل بگذاری. دانشجوی جوان نیز نام کودک را اسماعیل نهاد ولی دریغ که نوزاد از نخستین روز تولد در بیماری و درد فرو رفت. تلاش های شبانه روزی پدر و مادر و مراجعه به پزشکان گوناگون سودمند واقع نشد و کودک میان دنیا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، که دستش از همه جا کوتاه مینمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آیه الله العظمی بروجردی سفره دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادی به من داده که از نخستین روز تولد تاکنون پیوسته بیمار است، نمیدانم چه کنم: استاد مهربان فرمود: نامش را عوض کنید خوب میشود.
دانشجو، که هرگز داستان سفارش پزشک و نامگذاری نوزاد را برای استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام کودک را «امیر» نهاد و او برای همیشه از بیماری و رنج رهایی بخشید.[۳۰]
2. دانشجویی دیگر داستان دلدادگیاش به استاد را چنین باز گفته است: وقتی تازه به قم آمده بودم، آقا برایم شهریه فرستاد. من نپذیرفتم و گفتم: زمینی در شمال دارم که درآمدش مرا کافی است. پس از چندی خشک سالی شمال را دربرگرفت. من برای گذران زندگی به قرض روی آوردم. چون میزان بدهیها زیاد شد، ناگزیر فرش های خانه را جمع کردم و یکی از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاری بهایی اندک برای فرش بر زبان آورده، بهایی که برای پرداخت بدهیهایم کافی نبود. بازاری دیگری را به خانه بردم، اما او بهایی کمتر از اولی پیشنهاد کرد. من سرگردان و مردد بودم که ناگهان صدای در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دویدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاکتی به من سپرد و گفت: این را آقا برای شما فرستاده. به پاکت نگریستم، اثری از پول در آن نبود. چون گشودم چکی در آن یافتم. چکی که مبلغ آن درست به اندازه بدهیام بود. شگفتی وجودم را فراگرفت زیرا جز من و خداوند هیچ کس از میزان کامل بدهیام خبر نداشت.[۳۱]
خدمات
مرجع پاکدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید. سامان دادن به وضعیت درسی حوزه، رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران اهل سنت برای ایجاد وحدت میان گروه های مسلمان،[۳۲] گسیل کردن نمایندگانی به اروپا و امریکا[۳۳] برای شناساندن اسلام واقعی به مردم آن مناطق بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان بشمار میرود.
ناگفته پیداست که فقیه فرزانهای چون وی هرگز نمیتوانست در برابر رویدادهای داخلی بیتفاوت باشد. او چنان میاندیشید که «اگر مردم عالم شوند و دین هم بطور صحیح و معقول به آن ها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین»[۳۴] پس در کنار رسیدگی به وضع دانشجویان علوم دینی و حوزهها دبستان ها و دبیرستان های دولتی را نیز کمک های نقدی خویش بهرهمند ساخت و در رونق آن ها کوشید.[۳۵]
او پیوسته مراقب بود تا بیگناهی به زندان اتهام نیفتد و مؤمنی ناخواسته در دام اهریمنان جای نگیرد. بنابراین چون از مسأله متهم شدن یک مسلمان بیگناه به قتل فردی بهایی آگاه شد در نگرانی فرو رفت.
چند بهایی یکی از همکیشان خود را کشته، با نیرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. یکی از این جوانان به اعدام محکوم شد و حکم باید در روز نیمه شعبان به اجرا درمیآمد. این خبر مرجع پارسای قم را در نگرانی فرو برد. بیدرنگ نامههایی خطاب به شاه، نخست وزیر و آیت الله بهبهانی نوشته، به تهران گسیل داشت، سپس به هر که سودمند میدانست تلفن زده، قضیه را دنبال کرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حکم اعدام را به وی رساندند. با شنیدن این خبر اشک از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت.
در این لحظه یکی از نزدیکان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟ مرجع بزرگ شیعه پاسخ داد: خیلی مهم بود ولی به خیر گذشت. هر وقت فکر میکردم خون مسلمان بیگناهی ریخته میشود، همه بدنم میلرزید و متحیر میماندم که فردای قیامت جواب خداوند عالم را چه بگویم.[۳۶]
آن چه گذشت در کنار خدمات رفاهی فقیه بروجردی به مسلمانان سراسر جهان، که تأسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، گرمابه و دبستان در ایران، عراق، لبنان، آفریقا و اروپا[۳۷]، نمونه کوچکی از آن شمرده میشود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهای کشور فراتر برد و به شخصیتی جهانی تبدیل کرد. شخصیتی که شاعران و نویسندگان اهل سنت در شعرها و مقالههای خویش وی را میستودند[۳۸] و شاهان شیعه و سنی برایش هدیه فرستادند. برای مثال زمان ملک سعود، پادشاه حجاز، یک چمدان بزرگ حاوی پانزده نسخه قرآن کریم، قطعاتی از پرده خانه خدا و چیزهای گرانبهای دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت.
سرور فقیهان شیعه تنها قرآن ها و پرده کعبه را پذیرفت و باقی را همراه نامهای به ملک سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمیپذیرم. این را نیز نمیتوانم قبول کنم ولی ناگزیر قرآن و پرده کعبه را میپذیرم و باقی را به رسم هدیه به شما بازمیگردانم تا هنگام دعا به یادم باشید.[۳۹]
شاگردان
شاگردان
حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود که هر کدام از آنها منشأ خیر و برکات فراوانی برای حوزه های علمیه، کشور اسلامی ایران و جهان اسلام شدند. برخی از شاگردان ایشان از مراجع طراز اول و برجسته جهان تشیع شدند. همانند حضرات آیات امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی ، فاضل لنکرانی ، مکارم شیرازی ، شبیری زنجانی و ... .
تألیفات
مرجع روشن بین شیعه در کنار تدریس و کارهای روزانه به تحقیق نیز میپرداخت و نتایج پژوهش های خویش را ثبت میکرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقهمندانی که در پی بهره گیری از نگاشتههایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشتهام... بعضی از آن ها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است. ذکر نام بخشی از آثار علمی آن دانشور وارسته میتواند نشانه تلاش فراوان وی در این باره باشد:
- تجرید اسانید الکافی
- تجرید اسانید التهذیب
- اسانید کتاب من لایحضره الفقیه
- اسانید رجال کشی
- اسانید الاستبصار
- اسانید کتاب خصال شیخ صدوق
- اسانید کتاب امالی
- اسانید کتاب علل الشرایع شیخ صدوق
- تجرید فهرست شیخ طوسی
- تجرید رجال نجاشی
- حاشیه بر کفایه الاصول (الحاشیة علی الکفایه)
- حاشیه بر نهایه شیخ طوسی
- حاشیه بر عروه الوثقی
- حواشی و مستدرکات فهرست شیخ منتجب الدین رازی
- حواشی کتاب مبسوط
- رسالهای درباره سند صحیفه سجادیه
- اصلاح و مستدرک رجال طوسی
- بیوت الشیعه
- جامع احادیث الشیعه
- تقریرات ثلاث
آن بزرگوار از سال های زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعهای بود که فقیهان را در استنباط احکام یاری دهد و آن ها را از مراجعه به کتاب های روایی متعدد بینیاز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردان خبره تربیت کرد این اندیشه را با آن ها در میان گذاشت و به یاری گروهی از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدی «جامع احادیث الشیعه» را آماده چاپ ساخت.[۴۰]
فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاش های علمی و اجتماعی فراوان به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج مینهاد در فرصت های گوناگون آثار علمی مخطوط و کمیاب را به چاپ میرساند. کتابخانههای کوچک و بزرگ بنیاد مینهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش میگذاشت. کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خداپسندانه است.
وفات
اندک اندک شوال 1380 ق. فرارسید و بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. بیماری دشواری که با دیگر رنجوری های استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین مینمود، سربلند کرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل باارزشی انجام دهیم.
یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای نهادهاید شاگردان پرهیزگار تربیت کردهاید، کتاب های پرارزش به رشته نگارش کشیدهاید. مسجدها و کتابخانهها ساختهاید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم.
فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیرّ بصیرّ؛ باید کردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزههای بشر آگاه است.» این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.[۴۱]
چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.[۴۲]
پانویس
- ↑ همان.
- ↑ همان کتاب، ص 23 ـ 26.
- ↑ زندگینامه آیه الله بروجردی، علی دوانی، ص 53 ـ 52.
- ↑ خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 27.
- ↑ همان، ص 29.
- ↑ همان، ص 31 و 32.
- ↑ همان، ص 32 ـ 35.
- ↑ همان، ص 32 ـ 35.
- ↑ همان، ص 36 ـ 37.
- ↑ مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 336 و 344 و 337 و 277.
- ↑ . چشم و چراغ مرجعیت، به کوشش مجتبی احمدی و دیگران، چاپ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیهی قم، 1379، ص56.
- ↑ . علیآبادی، محمد لک؛ الگوی زعامت، قم، عصمت، چاپ اول، 1378، ص201.
- ↑ . قمری، محمدرضا؛ پیشین، صص117-116.
- ↑ . همان، ص 239.
- ↑ . همان، ص 121.
- ↑ . همان، ص 128.
- ↑ . شکوه فقاهت، پیشین، ص 239.
- ↑ . علیآبادی، محمد لک؛ پیشین، ص230.
- ↑ . قمری، محمدرضا؛ پیشین، ص132.
- ↑ . همان، ص139.
- ↑ . همان، ص208.
- ↑ . همان، ص144.
- ↑ . کرباسچی، غلامحسین؛ تأسیس حوزهی علمیهی قم به روایت خاطره، ویژهنامهی یاد، شمارهی ششم، (پائیز 1366)، ص43.
- ↑ . همان، صص66 65.
- ↑ . علی آبادی، محمد لک؛ پیشین، صص212-211.
- ↑ . لاجوردی، حبیب؛ خاطرات مهدی حائری یزدی، تهران، کتاب نادر، 1382، ص65.
- ↑ . همان، ص67.
- ↑ . کدیور، جمیله؛ تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، 1378، ص358.
- ↑ همان، ص 65 ـ 71.
- ↑ خاطره از استاد معظم حضرت آیه الله حرم پناهی دام ظله.
- ↑ همان.
- ↑ زندگینامه آیه الله بروجردی، ص 170 ـ 171.
- ↑ خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 89 و 126.
- ↑ مجله نور علم، شماره 12، آبان 1364، ص 97.
- ↑ همان.
- ↑ خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 85 ـ 81.
- ↑ زندگی نامه آیه الله بروجردی، ص 139.
- ↑ همان کتاب، ص 172 ـ 173.
- ↑ همان، ص 113 ـ 114.
- ↑ مجله نور علم، شماره دوازده، آبان 1364، ص 87 ـ 89.
- ↑ مجله نور علم، ص 98 ـ 99.
- ↑ همان.
منابع
- مجموعه گلشن ابرار، جلد 2، زندگی نامه "آیت الله بروجردی" از عباس عبیری
- فریبا مرادی،آیت الله بروجردی،پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام، بازیابی: 14 اسفند 1392.
پیوندها
آرشیو عکس و تصویر