آیه 150 سوره اعراف: تفاوت بین نسخهها
(←معانی کلمات آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۲: | سطر ۴۲: | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
اسفا: اسف (به فتح اول و كسر دوم): غمگين. به قول بعضى شديد الغضب. | اسفا: اسف (به فتح اول و كسر دوم): غمگين. به قول بعضى شديد الغضب. | ||
+ | |||
اسف (بر وزن شرف) ، اندوه يا شدت غضب. «غضبان»: خشمگين. | اسف (بر وزن شرف) ، اندوه يا شدت غضب. «غضبان»: خشمگين. | ||
+ | |||
تشمت: شمات و شماتت: شاد شدن به گرفتارى دشمن. | تشمت: شمات و شماتت: شاد شدن به گرفتارى دشمن. | ||
+ | |||
فلا تشمت بى الاعداء : دشمنان را به شماتت من وامدار.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | فلا تشمت بى الاعداء : دشمنان را به شماتت من وامدار.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
نسخهٔ ۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۱۸
<<149 | آیه 150 سوره اعراف | 151>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و چون موسی به حال خشم و تأسف به سوی قوم خود بازگشت، به آنان گفت: شما پس از من بسیار بد حفظ الغیب من کردید! آیا در امر خدای خود عجله کردید! و الواح را به زمین انداخت و (از فرط غضب) سر برادرش (هارون) را گرفته به سوی خود میکشید، هارون گفت: ای فرزند مادرم، این قوم مرا خوار و زبون داشتند تا آنجا که نزدیک بود مرا به قتل رسانند، پس تو دشمنان را بر من شاد مگردان و مرا در عداد مردم ستمکار مشمار.
و هنگامی که موسی [پس از آگاهی از آن پیش آمد خطرناک] خشمگین و بسیار اندوهناک به سوی قومش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برایم بودید، آیا [با پرستش گوساله] بر فرمان پروردگارتان [که در تورات آمده] پیشی گرفتید [و صبر نکردید تا من بیایم و فرمان خدا را به شما ابلاغ کنم؟] و الواح را افکند و سر برادرش را گرفت [وبا خشم] او را به سوی خود می کشید. [هارون] گفت: ای فرزند مادرم! این گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزدیک بود مرا به قتل برسانند، پس مرا با مؤاخذه کردنم دشمنْ شاد مکن، و [هم طراز] باگروه ستمکاران قرار مده.
و چون موسى، خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد! آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد؟ و الواح را افكند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد. [هارون ] گفت: « اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند؛ پس مرا دشمنشاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.
چون موسى خشمگين و اندوهناك نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غيبت من چه بد جانشينانى بوديد. چرا بر فرمان پروردگار خود پيشى گرفتيد؟ و الواح را بر زمين افكند، و موى برادرش را گرفت و به سوى خود كشيد. هارون گفت: اى پسر مادرم، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديك بود كه مرا بكشند، مرا دشمنكام مكن و در شمار ستمكاران مياور.
و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا درمورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوی خود کشید؛ او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
اسفا: اسف (به فتح اول و كسر دوم): غمگين. به قول بعضى شديد الغضب.
اسف (بر وزن شرف) ، اندوه يا شدت غضب. «غضبان»: خشمگين.
تشمت: شمات و شماتت: شاد شدن به گرفتارى دشمن.
فلا تشمت بى الاعداء : دشمنان را به شماتت من وامدار.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «150»
و همين كه موسى (از كوه طور) به سوى قوم خود برگشت (و گوسالهپرستى آنان را ديد)، به حال خشم و تأسّف گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد، آيا بر فرمان پروردگارتان (كه ده شب ماندن مرا تمديد كرد)، پيشى گرفتيد؟ (و صبر نكرديد تا از كوه طور برگردم.) آنگاه الواح (تورات) را (به كنارى) افكند و (از شدّت غضب، موى) سر برادرش را
«1». تفسير راهنما.
«2». طه، 97.
جلد 3 - صفحه 178
گرفت و به سوى خود كشيد. (هارون) گفت: اى فرزند مادرم! حقيقت اين است كه اين گروه مرا در ضعف قرار داده (به حرفم گوش ندادند) ونزديك بود مرا بكشند. پس (من بىگناهم و) كارى نكن كه دشمنان را به شماتتم برخيزانى (و شاد شوند) و مرا با ستمگران قرار مده!
نکته ها
پس از مخالفتهايى كه با حضرت على عليه السلام صورت گرفت، روزى آن حضرت خطاب به مردم فرمود: سيره و الگوى من انبيا هستند ... امّا الگوى من از برادرم هارون اين است كه هارون به برادرش فرمود: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي»، حال اگر بگوييد او را به استضعاف نكشيدند و خوار نكردند و براى قتل او هيچ اقدامى نكردند، منكر قرآن شدهايد و اگر همان باشد و شما آن را پذيرفتيد، پس هارون معذور بوده و سكوتش لازم بوده است. «1»
چنانكه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به آن حضرت فرمودند: يا علىّ ... فانّك منّى بمنزلة هارون من موسى و لك بهارون اسوة اذ استضعفه قومه و كادوا يقتلونه پس تو نيز در برابر دشمنى قريش صبر پيشه كن. «2»
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: حضرت موسى براى نشان دادن نهايت ناراحتى خود، هنگامى كه به ميان مردم رسيد، آن رفتار توبيخ آميز را با هارون نمود وگرنه خداوند به موسى در كوه طور گوسالهپرستى قومش را خبر داده بود. «3»
امام صادق عليه السلام فرمود: هارون با آن همه اذيّت و آزارى كه از قومش ديد، باز در ميان آنان ماند، زيرا اگر آنان را ترك مىكرد و به سوى موسى مىرفت، قطعاً عذاب الهى بر آنان نازل مىشد. «اذا فارقهم ينزّل بهم العذاب». «4»
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تفسير فرقان.
«3». تفسير فرقان.
«4». تفاسير نورالثقلين، فرقان و اثنىعشرى.
جلد 3 - صفحه 179
پیام ها
1- در برابر انحرافهاى فكرى، بايد غيرت دينى نشان داد. «غَضْبانَ أَسِفاً» (مانند برخورد امام خمينى قدس سره با توطئهى آيات شيطانى سلمان رشدى مرتد)
2- حتّى غضب اولياى خدا، از روى تأسّف بر حال مردم است. «غَضْبانَ أَسِفاً»
3- از آفات هر انقلاب و حركت اصلاحى، ارتداد و ارتجاع مىباشد. «بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي» (پس رهبر بايد آن را پيشبينى كرده و پيشگيرى كند.)
4- در جامعهىفاسد و منحرف، گاهى تلاش انبيا هم بىنتيجه مىماند. «بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي»
5- نبايد بر امر و فرمان الهى پيشى گرفت. «أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ»
6- تأخير موسى و تمديد مدّت حضور در كوه طور، فرمان الهى بود، نه خواستِ موسى و البتّه جنبهى تربيتى داشت. «أَمْرَ رَبِّكُمْ»
7- هرگاه اصول در خطر افتد، فروع را بايد رها كرد. «أَلْقَى الْأَلْواحَ» هنگامى كه موسى ديد مردم مشرك شده ودست از اصل خداپرستى برداشتهاند، الواح تورات را كه يك سرى دستورات و قوانين الهى بود، به كنارى گذارد و پيگير اصل مهمتر شد.
8- براى ايجاد شوك در جامعه منحرف، بايد حركت توبيخى چشمگير و به ياد ماندنى كرد. «أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ» چنانكه در نهجالبلاغه مىخوانيم: حضرت على عليه السلام براى ايجاد تحرّك در شنوندگان بىتفاوت، گاهى سيلى به صورت مبارك خود مىزد. «ثمّ ضرب على لحيته الكريمة» «1»
9- به خاطر مقام و موقعيّت و خويشاوندى، از لغزش ديگران چشمپوشى نكنيم.
«أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ» گاهى توبيخ به موقع نزديكان و در ميان جمع، براى نشان دادن اهميّت مطلب و هشدار و زهر چشم گرفتن از بيگانگان است. «أَخَذَ
«1». نهجالبلاغه، خطبه 182.
جلد 3 - صفحه 180
بِرَأْسِ أَخِيهِ» چنانكه خداوند پيامبرش را چنين مورد خطاب قرار داده است.
«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» «1» در حالى كه هدف، هشدار به ديگران است.
10- در برابر فرد عصبانى بايد برخوردى عاطفى داشت. «ابْنَ أُمَّ» (با اين كه موسى و هارون عليهما السلام از يك پدر ومادر بودند، امّا هارون، موسى را فرزند مادر خطاب كرد.)
11- مستضعفان ديروز كه به دست موسى از فرعون نجات يافتند، امروز عاملِ استضعاف رهبران خود شدهاند. «اسْتَضْعَفُونِي»
12- سقوط اخلاقى انسان تا آنجاست كه به خاطر هوا و هوس و گوساله پرستى، ولىنعمت خود را تهديد به قتل مىكند. «وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي»
13- همهى اصحاب انبيا عادل نبودهاند، بعضى از آنها مرتد هم شدهاند. «وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي» چنانكه بعضى گوسالهپرست شدند.
14- هنگام توبيخ دوستان، بايد مواظب بود كه دشمن از آن سوء استفاده نكند.
«فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ»
15- سكوت و بىتفاوتى نسبت به ظلم و انحراف، انسان را همسنگ ظالم قرارمىدهد. «لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» هارون سكوت را ظلم مىدانست، لذا فرمود: من سكوت نكردم، بلكه مرا مجبور به سكوت و تهديد به قتل كردند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150)
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ: و چون برگشت موسى از كوه طور به سوى قوم خود، غَضْبانَ أَسِفاً: در حالتى كه خشمگين و اندوهناك بود، زيرا حق تعالى او را در طور اخبار فرمود از واقعه قوم، لذا با حالت غضبناك و اندوه تمام به ميان آمد و از غايت غضب و أسف، قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي:
فرمود به عبده عجل، بد نيابتى كرديد مرا بعد از مفارقت من كه به پرستش گوساله قيام نموديد. بنا بقولى خطاب با هارون و مؤمنان نمود كه بد جانشينى كرديد مرا كه منع عبده عجل نكرديد. أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ: آيا تعجيل كرديد و پيشى گرفتيد به عبادت عجل امر پروردگار خود را، و صبر نكرديد تا من بيايم و حكم الهى را به شما رسانم. يا آيا تعجيل نموديد بر چهل روز موعود پروردگار، صبر ننموديد مدت ميعاد منقضى شود و تقدير موت من نموديد و تغيير داديد دين
جلد 4 صفحه 202
خود را بعد از من، چنانچه امم سابقه بعد از انبياء خود تغيير دين دادند.
وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ: و بيانداخت موسى الواح تورات را از فرط غضب به جهت حميت در دين و انكار بر مخالفين. يا آنكه از شدت غضب بى اختيار از دست حضرت افتاده باشد. در منهج- مروى است كه بعد از القاء شش سبع آنچه مكتوب بود به آسمان بردند، و آن تفاصيل اشياء بود، و يك سبع آن كه احكام و اوامر و نواهى و مواعظ بود باقى ماند. در بصائر- روايت از امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: بعض الواح شكست، و بعضى باقى، و بعضى مرتفع شد.
وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ: و گرفت سر برادر خود هارون را مىكشيد آن را به سوى خود.
تنبيه: مفسران را در اين آيه وجوهى است:
1- آنكه حضرت موسى اخذ سر و ريش هارون نمود به جهت استعظام فعل ايشان و تفكر در امر ايشان، چنانچه انسان در شدت غضب و زيادتى فكر سر و ريش خود را به دست مىگيرد، پس حضرت موسى هارون را به منزله خود گردانيد و حركات با نفس خود را در حين غضب با نفس برادر خود بجا آورد، و اين از امور مختلف الاحكام است؛ پس آنچه در موضع اكرام است استخفاف باشد در غير آن موضع، و آنچه در موضع استخفاف است اكرام باشد در موضع ديگر.
2- شيخ مفيد رضوان اللّه عليه فرموده كه: صدور اين امر از موسى عليه السّلام به جهت آن بود تا ظاهر شود بر عبده عجل آنچه او را طارى شده از فرط غضب بر آنها به جهت عظم حال ارتدادشان نزد او، تا منزجر شوند از آن در زمان مستقبل.
3- آنكه او را نزد خود كشيد تا با او تناجى كند و استفسار نمايد او را از ارتداد قوم، و چون برائت نفس او بر موسى ظاهر شد، دعا نمود: ربّ اغفر لى و لاخى.
4- غلق و جزع هارون را بديد در باره قوم، گرفت سر او را به جهت رقت بر حال او، و تسكين غضب او، و هارون به جهت كراهت آنكه اين قوم اين صورت را حمل بر استخفاف كنند فرمود: يا بن امّ لا تأخذ بلحيتى و لا برأسى قال
جلد 4 صفحه 203
ابن امّ: اى پسر مادر من، اگر چه هر دو ابوينى بودند لكن به جهت ازدياد شفقت و مرحمت و استعطاف، نسبت مادرى را ذكر نمود.
فرمود حضرت صادق عليه السّلام: نگفت اى پسر پدر، به جهت آنكه پسر پدر وقتى مادرشان مختلف باشد دور نيست عداوت بين آنها مگر به حفظ الهى، و بتحقيق مستبعد است عداوت ميان اولاد يك مادر. در صافى- هارون بنا بقولى سى سال بزرگتر از موسى و شخصى لين و حليم بود، و لذا محبوبتر بود نزد بنى اسرائيل. على بن ابراهيم رضوان اللّه عليه روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام كه وحى به موسى نازل و موسى به هارون القا مىنمود، و موسى مناجات با خدا و كتابت علم و قضاوت مىنمود ميان بنى اسرائيل، و اولاد از هارون بود نه از موسى.
خلاصه هارون عرض كرد اى پسر مادر، إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي: بدرستى كه قوم مرا بيچاره و عاجز ديدند و تنها و زبون گرفتند، وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي: و نزديك بود مرا بكشند از كثرت مبالغه من در منع ايشان و عدم معاون و ناصرى در اين باب. و هارون با وصف بر اين، مفارقت قوم ننموده به جهت رفع نزول عذاب. چنانچه در علل- از حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: و ذلك لأنّه لم يفارقهم لمّا فعلوا ذلك و لم يلحق بموسى، و كان اذا فارقهم ينزل بهم العذاب: «1» چون موسى در حالت غضب بر قوم، هارون را نزد خود كشيد كه با او معانقه كند و غلق او را تسكين دهد، و اين مظنه آن بود كه قوم تصور كنند كه موسى به جهت عتاب و اهانت، اخذ رأس او كرده، لذا در عقب آن فرمود: فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ: پس چنان مكن كه دشمنان به من شماتت كنند و به مشاهده اين حال توهّم عتاب و اين تعظيم را استخفاف پندارند. وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ: و قرار مده مرا در عداد ستمكاران كه ايشان در آن خوض كردند و راضى شدند من وقتى قوم گوساله پرست شدند در عقب تو نيامدم تا خلاف استخلاف امر تو نكنم، پس اسناد تقصير به من مفرما و با اهل ظلم كه وضع شىء در غير محل آن نمايند قرين مگردان، زيرا ظن غالب من آن بود كه
«1» علل الشرايع، جزء اوّل، صفحه 68، باب 58.
جلد 4 صفحه 204
چون ايشان با وجود حضور من و منع آنها از اين امر قبيح، مرتكب آن شدند و امر مرا امتثال نكردند، در غيبت من بيشتر توغل در آن كنند، و معذلك: انّى خشيت ان تقول فرّقت بين بنى اسرائيل و لم ترقب قولى.
در تنزيه الانبياء سيد مرتضى رحمه اللّه فرمايد: بنى اسرائيل در نهايت سوء ظن بودند به موسى، تا به مرتبهاى كه هارون چند روزى غايب شده بود به موسى گفتند: تو برادر خود را كشتهاى. و در حينى كه موسى به خطاب مستطاب رب الارباب مشرف شده و تورات گرفته، نزد قوم آمد سر هارون را نزد خود كشيده تا او را نزديك، و شرايعى كه از جانب خدا آورده به او اعلام نمايد و او را بشارت دهد، هارون خائف شد كه قوم بعد از مشاهده اين فعل، نسبت به او اهانت و سوء ظن آنها به موسى بيشتر شود، پس بر وجه اشفاق موسى را گفت:
اى برادر، سر مرا در پيش مكش تا موجب مرتبه سوءظن قوم نشود و چيزى كه شايسته مقام تو نباشد نگويند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (150)
ترجمه
و چون بازگشت موسى بسوى قومش خشمگين اسفناك گفت بد جانشينى كرديد مرا بعد از من آيا سبقت گرفتيد بر فرمان پروردگارتان و افكند لوحها را و گرفت سر برادرش را كه مىكشيدش بسوى خود گفت اى پسر مادر من همانا قوم ضعيف شمردند مرا و نزديك بود كه بكشند مرا پس منما مرا مورد شماتت دشمنان و قرار مده مرا با گروه ستمكاران.
تفسير
خداوند حضرت موسى را از فتنه سامرى با خبر فرموده بود و لذا وقتى از ميقات مراجعت فرمود بجانب قوم خود غضبناك و متأسف بود و طبعا آن حضرت غيور و با حميّت و متعصّب در دين بود و از اين پيش آمد خيلى ملول شده بود و بمجرد ورود بزرگان قوم را مورد عتاب قرار داد و فرمود بد قائم مقامى كرديد از من گوساله را بجاى خدا پرستيديد و صبر نكرديد امر خدا براى شما ظاهر شود يعنى منتظر ميعاد و مراجعت من نشديد كه الواح تورية را بياورم و تكاليف شما را معلوم كنم و خود را به اين در آورديد و از شدّت غضب و فرط غيرت و تعصب دينى از خود بيخود شد الواح تورية را انداخت و سر هرون را گرفت و كشيد بجانب خود كه هرون مضطرب شد و عرضه داشت مفاد آيه شريفه را و اينكه بحضرت موسى برادر خطاب نكرد با آنكه برادر ابوينى او بود چنانچه در كافى از امير المؤمنين (ع) و قمى از صادقين عليهما السلام نقل نموده است براى آن بود كه اين تعبير بطلب عطوفت و مهربانى نزديكتر است و در علل از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه هرون اى پسر پدر من نگفت براى آنكه برادران پدرى عداوت در ميان آنها پيدا ميشود ولى برادران مادرى عداوت در ميان آنها وقوعش بعيد است و نيز در آن كتاب از آن حضرت نقل نموده كه جهت تعرض حضرت موسى به هرون آن بود كه وقتى آنها گوسالهپرست شدند او از آنها كناره ننمود و ملحق بحضرت موسى نشد با آنكه اگر مفارقت مينمود از آنها عذاب بر آنها نازل ميشد و در مجمع از پيغمبر ص نقل نموده كه خدا رحمت كند برادرم موسى را
جلد 2 صفحه 477
شنيدن مانند ديدن نيست خدا فتنه قوم را باو خبر داده بود و او يقين داشت كه واقع شده با اين حال الواح را در دست داشت ولى چون مراجعت نمود و ديد غضبش زياد شد و انداخت آنها را و عياشى ره نيز قريب باين معنى را از امام صادق (ع) نقل نموده و در بصائر از امير المومنين (ع) نقل شده است كه وقتى انداخت بعضى شكست و بعضى باقى ماند و بعضى مرتفع شد و از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه سنگى را در يمن بشخصى از اهل يمن نشان داد و فرمود اين سنگ است كه در باطن خود حفظ نمود آنچه رفت از دست حضرت موسى از تورية وقتى انداخت الواح را و بعد از بعثت رسول خاتم باو واصل داشت و اينك نزد ماست و قمّى از آنحضرت نقل نموده كه وحى بر حضرت موسى نازل ميشد و او به هرون تعليم ميفرمود و موسى در خلوت با خدا سخن ميگفت و مينوشت و حكم مىنمود ميان بنى اسرائيل و اولاد نداشت ولى هرون اولاد داشت و گفتهاند هرون سه سال از حضرت موسى بزرگتر بود و طبعا ملايم و متحمّل و سهلگير بود و باين جهت بنى اسرائيل او را بيشتر دوست مىداشتند و خلاصه اعتذار حضرت هرون اين بود كه قوم بر من غلبه كردند و من ضعيف شدم نتوانستم دفاع كنم و هر قدر موعظه و نصيحت و انذار نمودم مفيد نشد تا بحدّيكه ميخواستند مرا بكشند پس من تقصيرى ندارم سزاوار نيست با من سلوكى فرمائى كه مورد شماتت دشمنان شوم و در زمره مقصّرين بحساب آيم و در مجمع از شيخ مفيد ره نقل نموده كه حضرت موسى اين سلوك را نمود براى آنكه قوم بدانند كه چه كار بدى كردند و متنبّه شوند و در آتيه مرتكب نگردند و بدانند كه او چه قدر متألّم از عمل آنها شده كه با برادر و خليفه خود اينمعامله را مينمايد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَمّا رَجَعَ مُوسي إِلي قَومِهِ غَضبانَ أَسِفاً قالَ بِئسَما خَلَفتُمُونِي مِن بَعدِي أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّكُم وَ أَلقَي الأَلواحَ وَ أَخَذَ بِرَأسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيهِ قالَ ابنَ أُمَّ إِنَّ القَومَ استَضعَفُونِي وَ كادُوا يَقتُلُونَنِي فَلا تُشمِت بِيَ الأَعداءَ وَ لا تَجعَلنِي مَعَ القَومِ الظّالِمِينَ (150)
و زماني که موسي برگشت از مناجات رو بقوم با حال غضب و تأسف و فرمود بد عملي بجا آورديد در نبودن من و بد حفظ كرديد زحمات مرا آيا عجله كرديد پيش از آنكه دستور الهي بيايد و الواح تورات را انداخت و سر برادرش هارون را گرفت و روبخود كشيد هارون گفت اي پسر مادر من محققا قوم مرا تضعيف كردند و نزديك بود مرا بكشند پس مرا مورد شماتت دشمنها قرار مده و مرا در مؤاخذه در عداد قوم ظالمين مكن.
جلد 7 - صفحه 463
وَ لَمّا رَجَعَ مُوسي از ميقاتگاه که چهل شب طول كشيده بود و مشغول مناجات با پروردگار بود و الواح تورات را آورده بود الي قومه بسوي قوم خود آمد غضبان اسفا از اينکه جمله استفاده ميشود که حضرت موسي قبل از آمدن نزد قوم خبر داشت که اينها گوسالهپرست شدند و خداوند باو وحي فرموده بود چنانچه صريحا در سوره طه ميفرمايد که خداوند قالَ فَإِنّا قَد فَتَنّا قَومَكَ مِن بَعدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ فَرَجَعَ مُوسي إِلي قَومِهِ غَضبانَ أَسِفاً آيه 87 و 88 که با حال غضب و تأسف آمد، بعضي گفتند غضب و تأسف يك معنا است تأكيدا تكرار فرموده، و بعضي گفتند غضب براي ورود مكروه است و تأسف براي زوال مطلوب است دو معنا است و هر دو از جهت قوم و عمل آنها است، و آنچه بنظر ميآيد که غضب براي شرك و عبادت گوساله بود و اينکه از صفات حميده است زيرا در باب اخلاق غضب را دو قسم كردند اگر براي صدور معاصي و كفر و شرك باشد بسيار ممدوح است و علامت قوّت ايمان است و يكي از صفات ربوبي است در دعاء كميل ميخواني
(فكيف احتمالي لبلاء الاخرة و هو بلاء تطول مدته و يدوم مقامه و لا يخفف عن اهله لانّه لا يکون الّا عن غضبك و انتقامك)
و از صفات بارزه انبياء و اوصياء است در مقابل كفار و مشركين و معاندين مثل غضب امير المؤمنين عليه السّلام در ميدان جنگ و غضب ابي عبد اللّه عليه السّلام در مقابل اهل كوفه و اينکه غضب براي خدا است و اما براي ناملايمات دنيا مذموم است و آثار وخيمه دارد و موجب زوال عقل و حدوث جنون ميشود و بسا خودكشي ميكند و مورث صدور افعال قبيحه ميشود، و اما تأسف آنهم دو قسم است اگر براي فوت امر ديني از عبادات و اعتقاديات باشد بسيار ممدوح است و حضرت موسي پس از اينکه مقدار زحمت که اينها را از تيه ضلالت نجات داده و از تعديات فرعونيان خلاص نموده و داخل در ايمان كرده يك مرتبه از ايمان خارج شدند و تمام زحمات موسي را از بين بردند تأسف پيدا
جلد 7 - صفحه 464
كرد، و اما اگر براي فوت منافع دنيوي باشد مذموم است.
قالَ بِئسَما خَلَفتُمُونِي يعني بسيار بد مراعات كرديد دستوراتي که بشما دادم در اينکه مدت قليل که من در ميقاتگاه بودم که حتي از خدا هم برگشتيد و بيك مجسمه گوساله گرويديد من بعدي يعني بعد از نبودن من ميان شما أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّكُم يعني تعجيل كرديد در مخالفت اوامر الهي باين معني که مدت زيادي نبود که از توحيد دست برداريد هنوز كهنه نشده بود دستورات الهي و الطاف ربوبي نسبت بشما که دشمنان شما را هلاك كرد و اموال آنها و ممالك آنها را تصرف كرديد و از ظلم آنها نجات پيدا كرديد و از غلامي و كنيزي آنها آزاد شديد.
وَ أَلقَي الأَلواحَ چون الواح بسيار و بزحمت در دست او بود و ميخواست دست رو بآنها دراز كند ناچار الواح را انداخت و دست برد رو بهارون وَ أَخَذَ بِرَأسِ أَخِيهِ گرفت سر برادرش هارون را بلكه از عبارت بعد ظاهر ميشود که محاسن او را گرفت يَجُرُّهُ إِلَيهِ و رو بخود كشيد.
سؤال- هارون چه تقصيري داشت.
جواب- موسي ميدانست هارون پيغمبر است و معصوم است و كوچكترين خطايي از او سرنزده لكن براي تنبيه بني اسرائيل و بزرگي مطلب که بآنها برساند که من با اينكه هارون بدون تقصير است چون ميان شما بود و خليفه من بود اول باو پرخواش ميكنم که ثابت شود بر شما که كار شما بسيار زشت و قبيح بوده چنانچه خداوند فرداي قيامت از انبياء سؤال ميكند با اينكه ميداند آنها كوچكترين مسامحه در تبليغ نكردهاند فَلَنَسئَلَنَّ الَّذِينَ أُرسِلَ إِلَيهِم وَ لَنَسئَلَنَّ المُرسَلِينَ اعراف آيه 5.
توضيح كلام- اينكه بني اسرائيل منكر خدا نشدند و همچنين منكر نبوت
جلد 7 - صفحه 465
موسي نبودند و انتظار از آمدن موسي را هم داشتند و حضرت هارون هم آنها را اكيدا نهي فرمود و امر باطاعت خود نمود و آنها را آگاه بخطاء و فريب آنها نمود چنانچه در قرآن ميفرمايد وَ لَقَد قالَ لَهُم هارُونُ مِن قَبلُ يا قَومِ إِنَّما فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمرِي قالُوا لَن نَبرَحَ عَلَيهِ عاكِفِينَ حَتّي يَرجِعَ إِلَينا مُوسي طه آيه 92، و حضرت هارون ميدانست که بزودي حضرت موسي ميآيد و اگر با آنها مقاتله كند و دو دسته با هم بجنگند و اختلاف و تفرقه بين آنها بيفتد اصلا اساس دين از بين ميرود چنانچه امير المؤمنين عليه السّلام هم همين ملاحظه را نمود که اگر دست بقبضه شمشير كند صورت اسلام هم از بين ميرود چنانچه منسوب بآن حضرت است که همين كلام هارون را مقابل مرقد حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد و صديقه طاهره سلام اللّه عليها هم اشاره دارد که بحر العلوم ميگويد در اشعارش (ابتاه هذا السامري و عجله تبعا و مال النّاس عن هارون) و از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم هم روايت شده که آنچه در امم سابقه واقع شده شبيه آن در اينکه امت واقع ميشود.
قالَ ابنَ أُمَّ تعبير بام با اينكه برادر ابويني بودند از جهت رقت و محبت و فرونشاندن غضب است إِنَّ القَومَ استَضعَفُونِي مرا ضعيف شمردند و اعتنايي نكردند وَ كادُوا يَقتُلُونَنِي ميخواستند مرا بكشند که خيلي نزديك بود که اگر بيش از اينکه آنها تعقيب كرده بودم مرا ميكشتند فَلا تُشمِت بِيَ الأَعداءَ دشمنهاي ما که مقصود و منظور شما را نميدانند فقط همين ظاهر را مشاهده ميكنند ميگويند اينکه دو برادر که با يكديگر برابر بودند هم ميان آنها تشاجر و تنازع افتاد و مرا شماتت ميكنند.
وَ لا تَجعَلنِي مَعَ القَومِ الظّالِمِينَ شايد اينکه جمله اشاره باشد بر كار يهود که گوساله را نسبت ميدهند بحضرت هارون که او او را درست كرد و بني اسرائيل را
جلد 7 - صفحه 466
بپرستش آن دعوت نمود و از اينکه طائفه بعيد نيست زيرا هر نسبت ناروايي را بانبياء ميدهند برداريد كتب عهد قديم را نظر كنيد بحضرت لوط و بداود و بسليمان و غير اينها چه نسبتهايي داده بالاخص بحضرت عيسي عليه السّلام بلكه يكي از اعتراضات آنها بقرآن همين است که سامرة مدتهايي بعد از زمان موسي بنا شده سامري كجا بود که بيايد گوساله بسازد غافل از اينكه سامري ياء نسبت نيست که اهل سامره باشد بلكه اسم شخص است از همان بني اسرائيل و ساحت قدس انبياء از كوچكترين خطايي منزه است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 150)- عکس العمل شدید در برابر گوساله پرستان! در این آیه و آیه بعد ماجرای درگیری موسی (ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از میعادگاه، که در آیه قبل تنها اشارهای به آن شده بود تشریح گردیده.
نخست میگوید: «هنگامی که موسی خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت (و صحنه زننده و نفرت انگیز گوساله پرستی را مشاهده نمود) به آنها گفت بد جانشینانی برای من بودید و آیین مرا ضایع کردید» (وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی).
سپس موسی (ع) به آنها گفت: «آیا در فرمان پروردگار خود، عجله نمودید» (أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ).
منظور این است که شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمدید مدت سی شب به چهل شب، عجله به خرج دادید و در قضاوت شتاب نمودید، نیامدن مرا دلیل بر مرگ و یا خلف وعده گرفتید.
موسی (ع) در اینجا باید خشم شدید خود را آشکار سازد، در غیر این صورت بازگشت آنها به آسانی ممکن نبود.
قرآن عکس العمل شدید موسی (ع) را در برابر این صحنه و در این لحظات بحرانی و توفانی چنین بازگو میکند: «موسی بیدرنگ الواح تورات را از دست
ج2، ص95
خود بیفکند (و به سراغ برادرش هارون رفت) و سر و ریش او را گرفت و به سوی خود کشید»! (وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ).
در حقیقت این واکنش از یک سو روشنگر حال درونی موسی (ع) و التهاب و بیقراری و ناراحتی شدید او در برابر بت پرستی و انحراف آنها بود، و از سوی دیگر وسیله مؤثری برای تکان دادن مغزهای خفته بنی اسرائیل و توجه دادن آنها به زشتی فوق العاده اعمالشان.
سپس قرآن میگوید: هارون برای برانگیختن عواطف موسی (ع) و بیان بیگناهی خود «گفت: فرزند مادرم! این جمعیت نادان مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند آنچنان که نزدیک بود مرا به قتل برسانند (بنابراین من بیگناهم بیگناه) کاری نکن که دشمنان به شماتت من برخیزند و مرا در ردیف این جمعیت ظالم و ستمگر قرار مده» (قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم