آیه 45 سوره حج: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَه...» ایجاد کرد) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | *'''كاين''': اى بسا، اين لفظ مركب است از كاف تشبيه و اىّ منون مانند «كم» و اغلب افاده كثرت مىكند، هفت بار در قرآن آمده و همه مفيد كثرت هستند. | |
+ | *'''خاوية''': خوى: خالى شدن. سقوط. منظور از «عروش» ساختمانهاست تقدير آن چنين است «خاوية من اهلها باقية على عروشها» بقره/ 259، كهف/ 42 در كشاف گفته: «... خالبة مع بقاء عروشها». | ||
+ | *'''معطله''': تعطيل: ترك كردن. معطله: متروك. | ||
+ | *'''مشيد''': شيد (بفتح اول: بالا بردن. گچ كارى كردن، مشيّد مرتفع و بلند و بالا، يا گچ كارى شده، به نظر مجمع شيد بمعنى گچ است.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص54</ref> | ||
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ ۲۰ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۴۶
<<44 | آیه 45 سوره حج | 46>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس چه بسیار شهر و دیاری که ما اهلش را در آن حال که به ظلم و ستم مشغول بودند به خاک هلاک نشاندیم و اینک آن شهرها از بنیاد ویران است و چه چاه و قناتهای آب که معطل بماند و چه قصرهای عالی بیصاحب گشت.
و چه بسیار شهرها را در حالی که اهلش ستمکار بودند، هلاک کردیم، پس [به سبب نزول عذاب سقف های خانه هایشان خراب شده و دیوارهایشان بر] سقف ها فرو ریخته است و [چه بسیار] چاه های پر آب [که به سبب نابود شدن مالکانش] متروک افتاده و کاخ ها و قصرهای برافراشته [ومحکمی که بی ساکن و بی صاحب مانده است.]
و چه بسيار شهرها را -كه ستمكار بودند- هلاكشان كرديم و [اينك] آن [شهرها] سقفهايش فرو ريخته است، و [چه بسيار] چاههاى متروك و كوشكهاى افراشته را.
چه بسيار قريههايى ستم پيشه را هلاك كرديم و سقفهايشان فروريخت و چه بسيار چاهها كه بيكاره ماند و قصرهاى رفيع گچكارى شده، بىصاحب.
چه بسیار شهرها و آبادیهایی که آنها را نابود و هلاک کردیم در حالی که (مردمش) ستمگر بودند، بگونهای که بر سقفهای خود فروریخت! (نخست سقفها ویران گشت؛ و بعد دیوارها بر روی سقفها!) و چه بسیار چاه پر آب که بیصاحب ماند؛ و چه بسیار قصرهای محکم و مرتفع!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- كاين: اى بسا، اين لفظ مركب است از كاف تشبيه و اىّ منون مانند «كم» و اغلب افاده كثرت مىكند، هفت بار در قرآن آمده و همه مفيد كثرت هستند.
- خاوية: خوى: خالى شدن. سقوط. منظور از «عروش» ساختمانهاست تقدير آن چنين است «خاوية من اهلها باقية على عروشها» بقره/ 259، كهف/ 42 در كشاف گفته: «... خالبة مع بقاء عروشها».
- معطله: تعطيل: ترك كردن. معطله: متروك.
- مشيد: شيد (بفتح اول: بالا بردن. گچ كارى كردن، مشيّد مرتفع و بلند و بالا، يا گچ كارى شده، به نظر مجمع شيد بمعنى گچ است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ «45»
پس چه بسيار از (شهرها و) آبادىهايى كه ستمگر بودند و آنها را هلاك كرديم، پس (ديوارهاى) آن بر سقفهايش فرو ريخت، (نخست سقفها ويران شد، و بعد ديوارها و پايهها بر روى سقفها سقوط كرد). و چه بسيار چاه (پر آب)، متروكه و چه بسا قصرهاى بلند (و محكمى كه بىساكن يا مخروبه شد).
جلد 6 - صفحه 54
نکته ها
كلمه «خاوِيَةٌ» از «خواء» به معناى فرو ريختن و سقوط كردن است و كلمه «مَشِيدٍ» هم به معناى كاخ بلند است و هم كاخ گچ كارى شده.
پیام ها
1- قهر خدا بر ستمگران حادثه نيست، يك جريان است. «فَكَأَيِّنْ» 2- از تاريخ درس بگيريد. فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ ...
3- نتيجهى ظلم، نابودى است. «وَ هِيَ ظالِمَةٌ- أَهْلَكْناها»
4- در برابر قهر خدا، نه سقفى مىماند و نه ستونى. «خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45)
بعد از آن در كيفيت عقوبت مكذبان مىفرمايد:
فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها: پس چه بسا از شهرها كه هلاك كرديم آن را به اهلاك اهل آن. وَ هِيَ ظالِمَةٌ: و حال آنكه مردمان آن شهرها ستمكار بودند
جلد 9 - صفحه 67
به سبب شرك و كفر. فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها: پس آن شهرها افتاده است.
بر سقفهاى خود، يعنى اول سقفهاى ابنيه آن بيفتاد و بعد از آن ديوارها بر بالاى آن فرود آمد و بكلى منهدم گشته. يا آن شهرها خالى گشته از مردمان به ابقاى سقفها و سلامتى آن. يا سقفهاى آن بر زمين افتاده و ديوارهاى آن در شرف افتادن است.
وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ: و چه بسا از چاه باز گذاشته از آب كه بر آب و معمور است در باديه و صحراها. يا آلات سقايهاى كه واگذاشته و دست باز داشته شده از آن به جهت آنكه اهل آن آب هلاك شده و كسى نيست كه از آن، آب كشد. وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ: و چه بسيار قصرهاى بلند افراشته يا گچكارى شده و مستحكم كه از ساكنان خالى است به جهت استيصال و هلاك شدن اهل آن.
حضرت صادق عليه السّلام به روايت اكمال و معانى و حضرت كاظم عليه السّلام به روايت كافى: قال البئر المعطلة الامام الصّامت و القصر المشيد الامام النّاطق: فرمودند: «بئر معطله» امام صامت، و «قصر مشيد» امام ناطق است. «1» بيان: جهت تشبيه «امام صامت» به «بئر» آنكه: امام، منبع علم است كه سبب حيات ابدان است؛ يا مخفى بودن او مگر بر كسى كه بداند محلش را و بيايد بسوى او، چنانكه چاه منبع آبى است كه سبب حيات ابدان است يا مخفى بودن آن مگر براى كسى كه بيابد آن را، و كنايه آورده از حيات او به تعطيل به سبب منتفع نشدن از علم او.
و جهت تشبيه «امام ناطق» به «قصر مشيد» به جهت ظاهر بودن او و علوّ منصب و انتشار ذكر او. اين بيان باطن آيه شريفه است.
اما ظاهر آن: در اكثر تفاسير نقل شده كه اين چاه در پايان كوهى مىباشد به حضرموت، و قصر مشيد بر قله آن كوه است. در لباب گفته: بانى قصر، پسر
«1». اصول كافى- ج 1، كتاب الحجة، باب فيه نكت و نتف من التنزيل فى الولاية. روايت 75، ص 427، معانى الاخبار، باب معنى البئر المعطلة و القصر المشيد، ص 111، كمال الدين (ج دوّم 1395)، ج 2، باب 40، ص 417، روايت 10.
جلد 9 - صفحه 68
عاد دوم بوده كه او را منذر گويند.
و در اشهر روايات وارد شده كه: چون قوم ثمود هلاك شدند، حضرت صالح عليه السّلام با چهار هزار نفر مؤمنان به شهر يمن آمدند و در بعضى منازل آن موت بر او طارى شد، و آن منزل را حضرموت نام نهادند، يعنى حاضر شد موت صالح در آن، و آنجا بلده ساختند حضور ناميدند. و اصحاب او، خلاس بن شويد يا خليس بن حلاس را بر خود امير كردند، و بر سر آن چاه كه بئر معطله باشد قرار، و قصر مشيد ساختند. اولاد آنها بعد از مدتى بت پرستى اختيار كردند، حنظلة بن صفوان به پيغمبرى مبعوث شد، او را در بازار به خوارى و زارى كشتند.
خداى تعالى بدين جهت آنها را مستأصل گردانيد، چاه آنها معطل، و قصرشان خالى ماند، و كسى نماند كه آب كشد و در آن قصر منزل كند. «1» تنبيه: اخبار به هلاكت اين امتان گذشته به عذابهاى مختلفه، هر آينه عبرتى است براى تمام عالميان كه هشيارى يابند و از سخط و غضب الهى انديشه كنند و از فرمان بردارى حق سرپيچى ننمايند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46)
ترجمه
- و اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود
و قوم ابراهيم و قوم لوط
و اهل مدين و تكذيب كرده شد موسى پس مهلت دادم مر كافران را پس گرفتم آنها را پس چگونه بود انكار من
پس چه بسيار از بلدى كه هلاك گردانيديم آنرا در حاليكه بود ستمكار پس آن فرود آمده بر سقفهايش و چاه معطّل مانده و كوشك بلند
آيا پس سير نكردند در زمين پس بوده باشد
جلد 3 صفحه 611
مر آنها را دلهائى كه تعقّل كنند بآنها يا گوشهائى كه بشنوند بآنها پس امر چنين است كه كور نباشد چشمها ولى كور باشد دلها كه در سينهها است.
تفسير
- خداوند متعال براى تسليت خاطر نبى اكرم باز اشاره باحوال امم سابقه كه تكذيب انبياء عظام را نمودند فرموده باين تقريب كه اگر كفّار قريش و مشركين مكّه تو را تكذيب نمايند دلتنگ مباش چون پيشينيان آنها كه قوم نوح و عاد و ثمود باشند پيغمبران خودشان را كه حضرت نوح و هود و صالح عليهم السلام بودند تكذيب كردند و نياكان آنها كه قوم ابراهيم و قوم لوط و اهل شهر مدين بودند انبياء عظامى را مانند حضرت ابراهيم و لوط و شعيب عليهم السلام تكذيب نمودند و حضرت موسى با آنمعجزات باهرات بتكذيب قبطيان كه فرعون و آل او بودند گرفتار شد و من بآنها مهلت دادم تا مدّت آنها بپايان رسيد پس ناگهان گرفتم و بعذابهاى گوناگون گرفتارشان نمودم پس چگونه بود انكار و ناپسندى من اعمال آنها را كه موجب تغيير نعمت بمحنت و حيات بممات و عمارت بخراب شد چنانچه مفسّرين فرمودهاند يا چگونه بود انكار و ناپسندى من اعمال آنها را كه موجب تغيير نعمت بمحنت و حيات بممات و عمارت بخراب شد چنانچه مفسّرين فرمودهاند يا چگونه بود آنكار آنها وحدانيّت من و نبوّت پيغمبران مرا كه موجب تغييرات مذكوره گرديد و حقير احتمال دادم چون نكير اسم مصدر بمعناى انكار است و اضافه بفاعل يا مفعول شده و چه بسا آبادى و عمرانى كه هلاك كرديم يا هلاك كردم آنرا چون اهلكتها نيز قرائت شده و انسب است با امليت كه در آيه قبل است يعنى اهل آنرا چون ستمكار بودند بخود و غير و اكنون ديوارهاى آنعمارات افتاده روى سقفهاى آنها كه قبلا خراب شده بود بر سرشان و چه بسا چاه بيكار افتاده و كوشك بلند يا گچ كارى شده كه بىصاحب مانده و صاحبان آنها از بين رفته و نابود شدند و آثار آنها باقى است چرا مسافرت نميكنند تا اين آثار را ببينند و دل بينا و گوش شنوا پيدا كنند و مواعيد انبياء را سرسرى نپندارند چون در بلاد شام و يمن اين آثار مشهود ميشود و همانا حكايت از اين قرار است كه در اين موارد چشمها كور نميشود ولى دلها كه در سينهها جاى دارد كور ميگردد و كورى باطنى بدتر از كورى ظاهرى است و اينها كه انبياء را تكذيب كرده و ميكنند دلهاشان كور است كه در درون آنها جاى دارد نه ديدههاشان كه در سرهاشان قرار گرفته چون نظر ننمودند در ادلّه توحيد و رسالت
جلد 3 صفحه 612
تا دلشان بنور معرفت روشن شود بلكه فرو رفتند در متابعت هوى و تقليد آباء تا چشم دلشان كور شد و از سعادت دنيا و آخرت محروم گشتند و ضمير در كلمه فانّها راجع بقصّه است يا راجع بأبصار و مفسّر بآن و در اخبار اهل بيت اطهار بئر معطّله بعالمى كه مردم از علم او منتفع نميشوند و بامام صامت و غائب و قصر مشيد بامام ظاهر ناطق مانند امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و مناسبت علم كه موجب حيات ارواح است با آب كه مايه زندگى ابدان است و قصر بلند يا سفيد كارى شده با مقام رفيع امام ظاهر ناطق و متروك ماندن چاه با مهجور و مستور بودن عالم و امام محتاج به بيان نيست و در خصال از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه همانا از براى بنده چهار چشم است دو چشم براى ديدن امر دين و دنياى او است و دو چشم براى ديدن امر آخرت او و چون خدا براى بندهئى خير خواسته باشد باز فرمايد براى او دو چشم قلبش را پس ببيند بآن دو عالم غيب و امر آخرت خود را و چون خواسته باشد براى او غير از آنرا قلب او را بحال خود واگذار ميفرمايد و در دو روايت از صادقين عليهما- السلام به اين معنى اشاره شده با تصريح بآنكه باز شدن دو چشم قلب مخصوص بشيعيان ائمه اطهار است و كورى حقيقى كورى قلب است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَكَأَيِّن مِن قَريَةٍ أَهلَكناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشِيدٍ (45)
و چه بسيار از شهرستانها و آباديها که هلاك كرديم و از بين برديم و خراب كرديم و اينکه شهرستانها ظالم بودند يعني اهل آنها پس آن شهرستانها كوبيده شد بر سقف آنها يعني سقف آنها ريخته شد و عمارات آنها خراب شد چون أهل آنها هلاك شده بودند و چه بسيار چاهها که معطّل مانده كسي نبود از آنها آب بردارد و چه بسيار قصرهاي مشيّدة و عمارات ملوكانه که تمام بيمالك و بيصاحب افتاده.
(فَكَأَيِّن): يعني چه بسا.
(مِن قَريَةٍ أَهلَكناها): هلاك قري يا بتوسط خسف است و زلزله، يا بتوسط آب است و سيل، يا بتوسط باد است و باران، يا بتوسط بيصاحبي و بيپرستاري است.
(وَ هِيَ ظالِمَةٌ): يعني أهل آن قري که در حقّ انبياء و مؤمنين ظلم كردند که در خبر است:
«الملك يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظّلم».
(فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها): بزبان ما طاق عمارتها سقوط كرده و پائين آمده.
(وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ): در تفسير أهل بيت عليهم السلام بئر معطّلة امام صامت است که نميروند از او أخذ أحكام كنند. و بعض مفسّرين گفتند: بئري بوده در زمان صالح که چهار هزار از آن بئر آب برميداشتند تمام هلاك شدند لكن اينها مصداق است نوع شهرستانها آبهاي بسياري دارد که پس از هلاكت أهل آنها اينکه آبار معطّل ميماند، و تفسير ائمّه تأويل و تشبيه است، و آن هم مصاديق زيادي دارد مثل علماء اعلام در هر عصر و زمان که بسياري از ناس اعتنايي بآنها ندارند تقليد نميكنند استفاده نميبرند بلكه توهين و هتك ميكنند.
(وَ قَصرٍ مَشِيدٍ): قصور ملوك و اعيان و اشراف که بدون مالك و صاحب افتاده
جلد 13 - صفحه 313
مثل آثار باستاني در مملكت ما و در تفسير ائمّه عليهم السلام است بامام ناطق تفسير فرموده.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 45)- در این آیه، چگونگی مجازات خدا را که در جمله قبل سر بسته بود بطور گسترده بیان کرده، میفرماید: «چه بسیار شهرها و آبادیها که ما آنها را هلاک کردیم در حالی که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ).
«پس آنها بر سقفهای خود فرو ریختند» (فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها).
یعنی شدت حادثه به قدری بود که نخست سقفها فرو ریخت و بعد دیوارها به روی سقفها! «و چه بسیار چاههای پر آبی که (صاحبانش نابود و) آبهایش در زمین فرو رفته بود و معطل و بیمصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه کسی از آنها آبی میکشد و نه تشنهای از آن سیراب میگردد.
«و چه بسیار قصرهای پر شکوه و کاخهای سر به آسمان کشیده و به صورت زیبا گچکاری شده» ویران گشتند و صاحبانش به دیار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ).
و به این ترتیب هم مساکن پر زرق و برق و مستحکم آنها بیصاحب ماند و هم آبهایی که مایه آبادی زمینهایشان بود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص54
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم