التقاط: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | تلفیق مفاهیم اسلامی با اندیشههای دیگر را | + | تلفیق مفاهیم [[اسلام|اسلامی]] با اندیشههای دیگر را «التقاط» می گیوند. |
− | == | + | ==تعریف التقاط== |
− | + | «التقاط» از ریشه «ل-ق-ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است.<ref>. لسانالعرب، ج7،ص392؛ الصحاح، ج3، ص1157، «لقط»؛ لغتنامه، ج 2، ص 2726، «التقاط».</ref> | |
− | + | التقاط در [[فلسفه]]، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیهها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد میآورد تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاینرو حاوی تحریف نیز هست.<ref>. فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی، ص 105.</ref> التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفتههای پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در [[حکمت]] التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آوردهاند.<ref>. سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 79.</ref> | |
− | + | ==جریانهای التقاطی== | |
− | در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن میدانستند.<ref>. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 163.</ref> | + | در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی [[ایران]]) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب [[اسلام]] را تنها آن میدانستند.<ref>. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 163.</ref> |
− | در بُرهه | + | در بُرهه مزبور، همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد، با شکست مواجه میگردد و ازاینرو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد. برای دستیابی به چنین پشتوانهای، جریانهای فکری متعددی پدید آمد. |
− | + | * الف. گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، [[اخلاق|اخلاقی]] و معنوی دانسته، حساب خود را از [[اسلام]] جدا کردند. | |
+ | * ب. گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد، ولی از معارف بلند اسلامی بیخبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمیدیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشههای التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم میخورد که غالباً تحصیل کردههای زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفههای تجربی بودند؛ چنانکه برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره [[معجزات]] اقدام کردهاند؛ مانند توجیه معجزه عبور [[حضرت موسی]](علیه السلام) و قوم وی از رود نیل، به جزر آب دریا.<ref>.تفسیر المنار، ج 1، ص 314 315.</ref> اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند، ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشههای التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده میکوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی، در آموزشهای خود از [[شعر]] و شعار و تهییج احساسات بهره میگرفت.<ref>. حرکت و زمان، ج 1، ص 11.</ref> این جریان فکری [[قرآن]] را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، [[تحریف قرآن|تحریف]] کرده و [[تفسیر قرآن|تفسیری]] مادی که خود نوعی [[تفسیر به رأی]] بود<ref>. تفسیر به رأی، ص 48.</ref> از آن ارائه میداد، چنانکه مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان تودههای معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود، تا توده مردم، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری [[دین]] ساده است.<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 458، «علل گرایش به مادیگری».</ref> آنان قرآن را چنان تفسیر میکردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط میکردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایدهای کشته شود «[[شهادت در راه خدا|شهید]]» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر [[اخلاق]] و رفتار انسان حاکم نیست و «[[عمل صالح]]» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود میگیرد.<ref>. حرکت و زمان، ج 1، ص 13.</ref> | ||
+ | * ج. جریان سوم، اسلام مبتنی بر [[قرآن]] و [[سنت]] اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است.<ref>. حرکت و زمان، ج 1، ص 13.</ref> | ||
− | برای دستیابی به | + | با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله، عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم و ارزشهای فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ [[دین]] و با تزویر و [[حیله]] انجام میگیرد.<ref>. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 162؛ فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی، ص 105.</ref> |
− | + | ==نفی التقاط در قرآن== | |
− | + | [[قرآن کریم]] در درجه نخست، هرگونه التقاطی را در مسیر ابلاغ [[وحی]] الهی از شخص [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (صلی الله علیه وآله) نفی کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه و [[اسطوره|اساطیر]] پیشینیان دانسته و با توجه به امّی بودن پیامبر (صلی الله علیه وآله) میگفتند: آنها به درخواست و املای وی نوشته شده،<ref>. المیزان، ج 15، ص 181.</ref> میفرماید: بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین میداند: {{متن قرآن|«و قالوا اَساطیرُ الاَوَّلینَ اکتَتَبَها فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً واَصیلا * قُل اَنزَلَهُ الَّذی یَعلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ والاَرض...»}} ([[سوره فرقان|فرقان]]/25، 5-6). | |
− | + | همچنین در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر (صلی الله علیه وآله) در صورتی که وی برای آنان آیهای نیاورد، که چرا خود آیهای برنگزیده ای؟<ref>. همان، ج 8، ص 382.</ref> میفرماید: بگو من فقط آنچه را که از سوی پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم: {{متن قرآن|«و اِذا لَم تَأتِهِم بِآیَة قالوا لَولاَ اجتَبَیتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحی اِلَیَّ مِن رَبّی...»}} ([[سوره اعراف|اعراف]]/7،203) و همچنین آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه وآله) ناطق به آن است تنها برخاسته از وحی دانسته: {{متن قرآن|«و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی»}} ([[سوره نجم|نجم]]/53، 3-4) و وی را مؤمن به آنچه بر او نازل شده میداند: {{متن قرآن|«ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ...»}} ([[سوره بقره|بقره]]/2،285). افزون بر این، ایمان آورندگان به وحی الهی را از [[تقوا]] پیشگانی دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است: {{متن قرآن|«ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین... * والَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ...»}} (بقره/2، 2-4). | |
− | |||
− | |||
==نمونههایی از التقاط== | ==نمونههایی از التقاط== | ||
− | 1. در برخی آیات آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب ایمان میآورند و نماز را برپا میدارند و به آخرت یقین دارند:{{متن قرآن|«اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ... *... و بِالأخِرَةِ هُم یوقِنون»}} (بقره/ | + | 1. در برخی آیات آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب [[ایمان]] میآورند و [[نماز]] را برپا میدارند و به [[آخرت]] یقین دارند:{{متن قرآن|«اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ... *... و بِالأخِرَةِ هُم یوقِنون»}} (بقره/2، 3-4). مفسران اسلامی غیب را آنچه نادیدنی است ([[خدا]]، [[فرشتگان]] و...) دانستهاند؛ اما در تفکر التقاطی، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی بود؛ به این بیان که انقلاب مرحلهای پنهانی دارد که مرحله رشد تدریجی آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانی باشد تا تغییر تدریجی کمّی به تغییر کیفی دفعی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 465، «علل گرایش به مادیگری».</ref> تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر میکرد: آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و میدانند که این موضعگیریهای خاص و این روش انقلابی سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) میرساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز میگفت: آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده میشود برپا میدارند، زیرا «صلوة» در لغت به معنای نماز نیست، بلکه شکل خارجی پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است<ref>. همان، ص 466.</ref>، چنانکه بعضی زنادقه و باطنیان ضمن [[تأویل]] کردن [[آیات محکم و متشابه|آیات محکم]]، مراد از «اقیموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهداری اسرار دانسته، و بدین ترتیب [[احکام شرعی|احکام]] [[شریعت]] را باطل میکردند.<ref>. نثر طوبی، ج 1، ص 55.</ref> |
− | + | در نقد «تفسیر نماز به پیوستگی» گفته شده که: در کدام لغت و کدام تاریخ، نماز به معنای پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق است؟ آری قرآن در آیه {{متن قرآن|«واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا و لاتَفَرَّقوا...»}} ([[سوره آل عمران|آل عمران]]/3، 103) به این پیوستگی توصیه کرده است.<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 467 468، «علل گرایش به مادیگری».</ref> | |
− | 2. در تفکر | + | 2. در تفکر التقاطی، «دنیا» همان زندگی در نظام سرمایهداری و «آخرت» به معنای نظام عادلانه سوسیالیستی است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت از این دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانی است. در تفکر مزبور جمله {{متن قرآن|«یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ ولا خِلال»}} در آیه 31 [[سوره ابراهیم]] به معنای روزگاری که در آن مبادله و شکاف طبقاتی نیست تفسیر میشود. اما با کمترین آشنایی با قرآن میتوان دریافت که [[آیه]] یاد شده از روز [[رستاخیز]] سخن میگوید که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و رفاقت ثمر میبخشد؛ نه روز دیگری.<ref>. تفسیر به رأی، ص 52.</ref> همچنین قرآن، «خلود و جاودانگی» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و [[منافقان]] را هم جاوید و خالد میداند. در تفکر التقاطی جاودانگی آنها چگونه توجیه میشود؟<ref>. مجموعه آثار، ج 1، ص 467 468، «علل گرایش به مادیگری».</ref> |
− | 3. در اندیشه التقاطی، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و داستان هابیل و قابیل | + | 3. در اندیشه التقاطی، فلسفه [[تاریخ]] براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و در داستان [[هابیل]] و [[قابیل]] قرآن، هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامداری و قابیل نماینده عصر کشاورزی و مالکیت فردی معرفی میشود، که اینگونه تأویلات به انکار شبیهتر است تا توجیه.<ref>. مطهری افشاگر توطئه، ص 425 427.</ref> |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
− | == | + | ==منابع== |
− | [http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/17.htm#f2 | + | |
+ | * [http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/17.htm#f2 "التقاط"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج4، مجید زهدی]. | ||
[[رده:فلسفه]] | [[رده:فلسفه]] | ||
[[رده:انقلاب اسلامی ایران]] | [[رده:انقلاب اسلامی ایران]] | ||
+ | <references /> |
نسخهٔ ۴ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۴
تلفیق مفاهیم اسلامی با اندیشههای دیگر را «التقاط» می گیوند.
محتویات
تعریف التقاط
«التقاط» از ریشه «ل-ق-ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است.[۱]
التقاط در فلسفه، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیهها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد میآورد تا از مجموع آنها مکتبی فلسفی بسازد، ازاینرو حاوی تحریف نیز هست.[۲] التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفتههای پیشینیان و وفق دادن آرای آنها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آوردهاند.[۳]
جریانهای التقاطی
در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند که بخشی از اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن میدانستند.[۴]
در بُرهه مزبور، همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد، با شکست مواجه میگردد و ازاینرو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد. برای دستیابی به چنین پشتوانهای، جریانهای فکری متعددی پدید آمد.
- الف. گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.
- ب. گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد، ولی از معارف بلند اسلامی بیخبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمیدیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشههای التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم میخورد که غالباً تحصیل کردههای زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفههای تجربی بودند؛ چنانکه برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کردهاند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی(علیه السلام) و قوم وی از رود نیل، به جزر آب دریا.[۵] اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند، ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشههای التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده میکوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی، در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره میگرفت.[۶] این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی که خود نوعی تفسیر به رأی بود[۷] از آن ارائه میداد، چنانکه مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان تودههای معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود، تا توده مردم، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است.[۸] آنان قرآن را چنان تفسیر میکردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط میکردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایدهای کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود میگیرد.[۹]
- ج. جریان سوم، اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است.[۱۰]
با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله، عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم و ارزشهای فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام میگیرد.[۱۱]
نفی التقاط در قرآن
قرآن کریم در درجه نخست، هرگونه التقاطی را در مسیر ابلاغ وحی الهی از شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله) نفی کرده و در پاسخ این سخن کافران که قرآن را افسانه و اساطیر پیشینیان دانسته و با توجه به امّی بودن پیامبر (صلی الله علیه وآله) میگفتند: آنها به درخواست و املای وی نوشته شده،[۱۲] میفرماید: بگو آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و زمین میداند: «و قالوا اَساطیرُ الاَوَّلینَ اکتَتَبَها فَهِیَ تُملی عَلَیهِ بُکرَةً واَصیلا * قُل اَنزَلَهُ الَّذی یَعلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ والاَرض...» (فرقان/25، 5-6).
همچنین در پاسخ این سخن مشرکان به پیامبر (صلی الله علیه وآله) در صورتی که وی برای آنان آیهای نیاورد، که چرا خود آیهای برنگزیده ای؟[۱۳] میفرماید: بگو من فقط آنچه را که از سوی پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم: «و اِذا لَم تَأتِهِم بِآیَة قالوا لَولاَ اجتَبَیتَها قُل اِنَّما اَتَّبِعُ ما یوحی اِلَیَّ مِن رَبّی...» (اعراف/7،203) و همچنین آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه وآله) ناطق به آن است تنها برخاسته از وحی دانسته: «و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی * اِن هُوَ اِلاّ وحیٌ یوحی» (نجم/53، 3-4) و وی را مؤمن به آنچه بر او نازل شده میداند: «ءامَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ...» (بقره/2،285). افزون بر این، ایمان آورندگان به وحی الهی را از تقوا پیشگانی دانسته که قرآن مایه هدایت آنان است: «ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین... * والَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ...» (بقره/2، 2-4).
نمونههایی از التقاط
1. در برخی آیات آمده است که تقواپیشگان کسانی هستند که به غیب ایمان میآورند و نماز را برپا میدارند و به آخرت یقین دارند:«اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ... *... و بِالأخِرَةِ هُم یوقِنون» (بقره/2، 3-4). مفسران اسلامی غیب را آنچه نادیدنی است (خدا، فرشتگان و...) دانستهاند؛ اما در تفکر التقاطی، غیب معهود و شناخته شده مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمّی بود؛ به این بیان که انقلاب مرحلهای پنهانی دارد که مرحله رشد تدریجی آن است. در این مرحله نظام حاکم هنوز مسلّط است و مبارزه باید پنهانی باشد تا تغییر تدریجی کمّی به تغییر کیفی دفعی تبدیل شود (اصل چهارم دیالکتیک)، نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.[۱۴] تفکر مزبور یقین به آخرت را نیز چنین تفسیر میکرد: آنها به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و میدانند که این موضعگیریهای خاص و این روش انقلابی سرانجام آنان را به هدف خویش (نظام برتر) میرساند؛ همچنین در تبیین اقامه نماز نیز میگفت: آنان برای تحقق ایمان خود آن پیوستگی را که در زبان مذاهب «نماز» خوانده میشود برپا میدارند، زیرا «صلوة» در لغت به معنای نماز نیست، بلکه شکل خارجی پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است[۱۵]، چنانکه بعضی زنادقه و باطنیان ضمن تأویل کردن آیات محکم، مراد از «اقیموا الصلوة» را اطاعت امام و مراد از «صوم» را نگهداری اسرار دانسته، و بدین ترتیب احکام شریعت را باطل میکردند.[۱۶]
در نقد «تفسیر نماز به پیوستگی» گفته شده که: در کدام لغت و کدام تاریخ، نماز به معنای پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق است؟ آری قرآن در آیه «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا و لاتَفَرَّقوا...» (آل عمران/3، 103) به این پیوستگی توصیه کرده است.[۱۷]
2. در تفکر التقاطی، «دنیا» همان زندگی در نظام سرمایهداری و «آخرت» به معنای نظام عادلانه سوسیالیستی است که بعد از آن نظام برقرار خواهد شد و «خلود» عبارت از این دانسته شده که فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، زیرا راه و تکامل جاودان است، هرچند فرد فانی است. در تفکر مزبور جمله «یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ ولا خِلال» در آیه 31 سوره ابراهیم به معنای روزگاری که در آن مبادله و شکاف طبقاتی نیست تفسیر میشود. اما با کمترین آشنایی با قرآن میتوان دریافت که آیه یاد شده از روز رستاخیز سخن میگوید که نه خرید و فروشی در آن است و نه دوستی و رفاقت ثمر میبخشد؛ نه روز دیگری.[۱۸] همچنین قرآن، «خلود و جاودانگی» را ویژه مؤمنان و پیشتازان تکامل و انقلاب ندانسته، بلکه کافران و منافقان را هم جاوید و خالد میداند. در تفکر التقاطی جاودانگی آنها چگونه توجیه میشود؟[۱۹]
3. در اندیشه التقاطی، فلسفه تاریخ براساس تضاد دیالکتیک توجیه شده و در داستان هابیل و قابیل قرآن، هابیل نماینده دوران اشتراک اولیه و دامداری و قابیل نماینده عصر کشاورزی و مالکیت فردی معرفی میشود، که اینگونه تأویلات به انکار شبیهتر است تا توجیه.[۲۰]
پانویس
- ↑ . لسانالعرب، ج7،ص392؛ الصحاح، ج3، ص1157، «لقط»؛ لغتنامه، ج 2، ص 2726، «التقاط».
- ↑ . فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی، ص 105.
- ↑ . سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 79.
- ↑ . پیرامون انقلاب اسلامی، ص 163.
- ↑ .تفسیر المنار، ج 1، ص 314 315.
- ↑ . حرکت و زمان، ج 1، ص 11.
- ↑ . تفسیر به رأی، ص 48.
- ↑ . مجموعه آثار، ج 1، ص 458، «علل گرایش به مادیگری».
- ↑ . حرکت و زمان، ج 1، ص 13.
- ↑ . حرکت و زمان، ج 1، ص 13.
- ↑ . پیرامون انقلاب اسلامی، ص 162؛ فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی، ص 105.
- ↑ . المیزان، ج 15، ص 181.
- ↑ . همان، ج 8، ص 382.
- ↑ . مجموعه آثار، ج 1، ص 465، «علل گرایش به مادیگری».
- ↑ . همان، ص 466.
- ↑ . نثر طوبی، ج 1، ص 55.
- ↑ . مجموعه آثار، ج 1، ص 467 468، «علل گرایش به مادیگری».
- ↑ . تفسیر به رأی، ص 52.
- ↑ . مجموعه آثار، ج 1، ص 467 468، «علل گرایش به مادیگری».
- ↑ . مطهری افشاگر توطئه، ص 425 427.