تعيين اسامى معصومين عليهم السلام به روزهاى هفته: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
 
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}}
 
  
[[سيد بن طاوُس]] در جَمالُ الاُْسْبوع گفته [[ابن بابويه]] (ره ) به سند از صقر بن ابى دُلَف روايت كرده كه چون [[متوكّل]] حضرت [[امام علىّ النّقىّ عليه السلام]] را بِسُرَّ مَنْ رَاى طلبيد روزى به خدمت آن حضرت رفتم تا خبرى از احوال آن جناب بگيرم و آنحضرت را نزد زراقى حاجب متوكّل محبوس كرده بودند. چون نزد او رفتم گفت: چه كار دارى؟ گفتم بديدن شما آمده ام. ساعتى با هم نشستيم و از هرگونه صحبتى باهم كرديم تا آنكه مردم را متفرّق كرد و مجلس خلوت شد. باز پرسيد كه براى چه آمده اى؟ من همان جواب اوّل را دادم. گفت: گويا آمده اى كه خبرى از مولاى خود بگيرى.
+
[[سيد بن طاوُس]] در جَمالُ الاُْسْبوع گفته [[ابن بابويه]] به سند از صقر بن ابى دُلَف روايت كرده كه چون [[متوكّل]] حضرت [[امام علىّ النّقىّ عليه السلام]] را بِسُرَّ مَنْ رَاى طلبيد روزى به خدمت آن حضرت رفتم تا خبرى از احوال آن جناب بگيرم و آن حضرت را نزد زراقى حاجب متوكّل محبوس كرده بودند. چون نزد او رفتم گفت: چكار دارى؟ گفتم به ديدن شما آمده ام. ساعتى با هم نشستيم و از هر گونه صحبتى با هم كرديم تا آن كه مردم را متفرّق كرد و مجلس خلوت شد. باز پرسيد كه براى چه آمده اى؟ من همان جواب اوّل را دادم. گفت: گويا آمده اى كه خبرى از مولاى خود بگيرى.
  
من ترسيدم. گفتم مولاى من خليفه است. گفت ساكت شو كه مولاى تو بر حقّ است و من نيز اعتقاد تو را دارم. گفتم الحمد لله. پس گفت آيا مى خواهى نزد او بروى؟ گفتم بلى. گفت: قدرى بنشين تا صاحب البريد از نزد او بيرون آيد. من نشستم تا وقتى كه صاحب البريد بيرون شد. آن وقت پسركى را مأمور كرد كه مرا به نزد آن حضرت ببرد. چون به خدمت آن جناب رسيدم ديدم بر روى حصيرى نشسته است و در برابرش قبرى كنده اند.
+
من ترسيدم. گفتم: مولاى من خليفه است. گفت: ساكت شو كه مولاى تو بر حقّ است و من نيز اعتقاد تو را دارم. گفتم الحمدلله. پس گفت: آيا مى خواهى نزد او بروى؟ گفتم: بلى. گفت: قدرى بنشين تا صاحب البريد از نزد او بيرون آيد. من نشستم تا وقتى كه صاحب البريد بيرون شد. آن وقت پسركى را مأمور كرد كه مرا به نزد آن حضرت ببرد. چون به خدمت آن جناب رسيدم ديدم بر روى حصيرى نشسته است و در برابرش قبرى كنده اند.
  
پس سلام كردم. حضرت جواب داد. فرمود: بنشين. پس فرمود كه براى چه آمده اى؟ گفتم آمده ام كه از احوال شما خبرى گيرم. پس چون نظرم بر قبر افتاد گريستم حضرت فرمود كه گريه مكن كه در اين وقت از ايشان آسيبى به من نمى رسد. گفتم الحمد لله. پس گفتم اى سيّد من حديثى از رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله روايت شده كه معنای آن را نمى فهمم. فرمود: چيست؟
+
پس سلام كردم. حضرت جواب داد. فرمود: بنشين. پس فرمود: كه براى چه آمده اى؟ گفتم: آمده ام كه از احوال شما خبرى گيرم. پس چون نظرم بر قبر افتاد، گريستم. حضرت فرمود: كه گريه مكن كه در اين وقت از ايشان آسيبى به من نمى رسد. گفتم: الحمدلله. پس گفتم: اى سيّد من حديثى از [[رسول خدا]] صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله روايت شده كه معنای آن را نمى فهمم. فرمود: چيست؟
  
آن حديث را عرض كردم لا تُعادُوا الايّامَ فَتُعاديكُمْ يعنى: دشمنى نكنيد با روزها كه آنها با شما دشمنى خواهند كرد. فرمود مُراد از ايّام و روزها ما هستيم مادامى كه به پا است آسمانها و زمين  
+
آن حديث را عرض كردم: لاتُعادُوا الايّامَ فَتُعاديكُمْ يعنى: دشمنى نكنيد با روزها كه آنها با شما دشمنى خواهند كرد. فرمود: مُراد از ايّام و روزها ما هستيم مادامى كه به پا است آسمانها و زمين.
  
شنبه اسم [[رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله]] است  
+
* شنبه اسم [[رسول خدا]] صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله است.
 
+
* يكشنبه [[امیرالمومنین]] عليه السلام  
يكشنبه [[اميرالمؤ منين عليه السلام]]
+
* دوشنبه [[امام حسن]] و [[امام حسين]] عَليهِماالسَّلام
 
+
* سه شنبه [[علىّ بن الحسين|امام سجاد]] و [[محمّد بن على|امام باقر]] و [[جعفر بن محمّد|امام صادق]] عَليهمُ السلام  
دوشنبه [[حسن]] و [[حسين]] عَليهِما السَّلام
+
* چهارشنبه [[موسى بن جعفر|امام کاظم]] و [[علىّ بن موسى|امام رضا]] و [[محمّد بن علىّ|امام جواد]] عَليهمُ السلام و منم
 
+
* و پنجشنبه فرزندم [[امام حسن عسکری]] عليه السلام و جمعه فرزند فرزندم است و به سوى او جمع مى شوند اهل حقّ.
سه شنبه [[علىّ بن الحسين]] و [[محمّد بن على]] و [[جعفر بن محمّد]] عَليهمُ السلام  
 
 
 
چهارشنبه [[موسى بن جعفر]] و [[علىّ بن موسى]] و [[محمّد بن علىّ]] عَليهمُ السلام و منم و  
 
 
 
پنجشنبه فرزندم حسن عليه السلام و جمعه فرزند فرزندم است و به سوى او جمع مى شوند اهل حقّ.
 
  
 
اين است معنى ايّام. پس دشمنى مكنيد با ايشان در دنيا كه دشمنى كنند با شما در آخرت. پس فرمود: وداع كن و بيرون رو كه ايمن نيستم برتو و مى ترسم اذيّتى به تو رسد.
 
اين است معنى ايّام. پس دشمنى مكنيد با ايشان در دنيا كه دشمنى كنند با شما در آخرت. پس فرمود: وداع كن و بيرون رو كه ايمن نيستم برتو و مى ترسم اذيّتى به تو رسد.
 
  
 
==پیوندهای مرتبط==
 
==پیوندهای مرتبط==
*[[زیارت پیامبر(ص) در روز شنبه]]
 
*[[زیارت حضرت امیرالمومنین (ع) در یکشنبه]]
 
*[[زیارت حضرت زهرا (س) در روز یکشنبه]]
 
*[[زیارت امام حسن (ع) در روز دوشنبه]]
 
*[[زیارت امام حسین (ع) در روز دوشنبه]]
 
*[[زیارت امام سجاد, امام باقر, امام صادق (ع) در روز سه شنبه ‌]]
 
*[[زیارت امام موسی کاظم, امام رضا, امام جواد و امام هادی(ع) در روز چهارشنبه]]
 
*[[زیارت امام حسن عسگری (ع) در روز پنجشنبه ‌]]
 
*[[زیارت امام زمان (ع) در روز جمعه]]
 
  
== منابع ==
+
* [[زیارت پیامبر(ص) در روز شنبه]]
 +
* [[زیارت حضرت امیرالمومنین (ع) در یکشنبه]]
 +
* [[زیارت حضرت زهرا (س) در روز یکشنبه]]
 +
* [[زیارت امام حسن (ع) در روز دوشنبه]]
 +
* [[زیارت امام حسین (ع) در روز دوشنبه]]
 +
* [[زیارت امام سجاد, امام باقر, امام صادق (ع) در روز سه شنبه ‌]]
 +
* [[زیارت امام موسی کاظم, امام رضا, امام جواد و امام هادی(ع) در روز چهارشنبه]]
 +
* [[زیارت امام حسن عسگری (ع) در روز پنجشنبه ‌]]
 +
* [[زیارت امام زمان (ع) در روز جمعه]]
  
*جمال الأسبوع، السيد ابن طاووس ، ص ٣٦.
+
==منابع==
 +
* جمال الأسبوع، السيد ابن طاووس، ص٣٦.

نسخهٔ ‏۲۹ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۰۳

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


سيد بن طاوُس در جَمالُ الاُْسْبوع گفته ابن بابويه به سند از صقر بن ابى دُلَف روايت كرده كه چون متوكّل حضرت امام علىّ النّقىّ عليه السلام را بِسُرَّ مَنْ رَاى طلبيد روزى به خدمت آن حضرت رفتم تا خبرى از احوال آن جناب بگيرم و آن حضرت را نزد زراقى حاجب متوكّل محبوس كرده بودند. چون نزد او رفتم گفت: چكار دارى؟ گفتم به ديدن شما آمده ام. ساعتى با هم نشستيم و از هر گونه صحبتى با هم كرديم تا آن كه مردم را متفرّق كرد و مجلس خلوت شد. باز پرسيد كه براى چه آمده اى؟ من همان جواب اوّل را دادم. گفت: گويا آمده اى كه خبرى از مولاى خود بگيرى.

من ترسيدم. گفتم: مولاى من خليفه است. گفت: ساكت شو كه مولاى تو بر حقّ است و من نيز اعتقاد تو را دارم. گفتم الحمدلله. پس گفت: آيا مى خواهى نزد او بروى؟ گفتم: بلى. گفت: قدرى بنشين تا صاحب البريد از نزد او بيرون آيد. من نشستم تا وقتى كه صاحب البريد بيرون شد. آن وقت پسركى را مأمور كرد كه مرا به نزد آن حضرت ببرد. چون به خدمت آن جناب رسيدم ديدم بر روى حصيرى نشسته است و در برابرش قبرى كنده اند.

پس سلام كردم. حضرت جواب داد. فرمود: بنشين. پس فرمود: كه براى چه آمده اى؟ گفتم: آمده ام كه از احوال شما خبرى گيرم. پس چون نظرم بر قبر افتاد، گريستم. حضرت فرمود: كه گريه مكن كه در اين وقت از ايشان آسيبى به من نمى رسد. گفتم: الحمدلله. پس گفتم: اى سيّد من حديثى از رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله روايت شده كه معنای آن را نمى فهمم. فرمود: چيست؟

آن حديث را عرض كردم: لاتُعادُوا الايّامَ فَتُعاديكُمْ يعنى: دشمنى نكنيد با روزها كه آنها با شما دشمنى خواهند كرد. فرمود: مُراد از ايّام و روزها ما هستيم مادامى كه به پا است آسمانها و زمين.

اين است معنى ايّام. پس دشمنى مكنيد با ايشان در دنيا كه دشمنى كنند با شما در آخرت. پس فرمود: وداع كن و بيرون رو كه ايمن نيستم برتو و مى ترسم اذيّتى به تو رسد.

پیوندهای مرتبط

منابع

  • جمال الأسبوع، السيد ابن طاووس، ص٣٦.