نقش امام سجاد (ع) در قیام حسینی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۸۰: سطر ۸۰:
  
 
[[رده:واقعه عاشورا]]
 
[[رده:واقعه عاشورا]]
 +
[[رده:امام سجاد علیه السلام]]
 
{{الگو:واقعه عاشورا}}
 
{{الگو:واقعه عاشورا}}

نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۱۴، ساعت ۱۲:۲۲

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



پیشوای چهارم شیعیان؛ حضرت امام سجاد علیه السلام، در واقعه کربلا و در روزی که پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت رسیدند، به شدت بیمار بود به گونه‌ای که در مواردی می‌خواستند آن حضرت را به شهادت برسانند، عده‌ای گفتند: او را همین بیماری که دارد، کفایت می‌کند.[۱]

مصلحت الهی در این امر نهفته بود که امر امامت تداوم یابد و آن حضرت زنده بماند، پیام حماسه کربلا را به همراه عمه‌اش زینب سلام الله علیها و دیگر اسرای کربلا به خوبی به همگان برساند، تداوم این نهضت را سبب شود و چهره پلید امویان را با افشای جنایت‌های هولناکشان رسوا سازد.

پس از عاشورای سال 61 زمانی که اهل بیت علیهم السلام را به کوفه منتقل کردند، علاوه بر زینب سلام الله علیها، امام سجاد علیه السلام نیز با خطبه‌ای آتشین به تبیین حقایق و روشن‌گری پرداختند. آن حضرت وقتی گریه و ناله کوفیان را مشاهده کرد، فرمود: برای ما نوحه سرایی و زاری می‌کنید؟ پس چه کسی عزیزان ما را کشته است؟[۲]

امام سجاد علیه السلام پس از حضرت زینب سلام الله علیها و فاطمه صغری به جمعیتی که زار زار می‌گریستند، رو کرد و به ایراد سخن پرداخت. آن حضرت در سخنرانی‌اش، ضمن معرفی خویش[۳]

علاوه بر بیان جنایات مزدوران یزید، به توبیخ کوفیان پرداخت.[۴]

حضرت در خطبه‌ای که برای کوفیان خواند به فریبکاری آن‌ها اشاره کرد و آن‌ها را به خاطر پیمان‌شکنی مورد ملامت قرار داد. در بخشی از سخنان حضرت آمده است: ای مردم شما را به خدا قسم آیا می‌دانید که روزی به پدرم نامه‌ها نوشتید و او را فریب دادید و عهد و پیمان خود را با او محکم ساختید و سپس خود به جنگ وی برخاستید. هلاکت بر شما از این توشه که برای خود پیش فرستادید...[۵]

سخنان حضرت سبب شد کوفیان به سرزنش خویش بپردازند.[۶]

امام سجاد علیه السلام پس از سخنرانی در جمع کوفیان در مجلس ابن زیاد هم فرصتی کوتاه بدست آورد و با چند جمله کوتاه در آن مجلس اثر گذاشت. آن حضرت در پاسخ به ابن زیاد که می‌گفت: مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ فرمود: برادری به نام علی بن حسین داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه بلکه خدا او را کشت. امام علیه السلام با تلاوت آیه قرآن پاسخ مغالطه ابن زیاد را داد. ابن زیاد که عصبانی شده بود، دستور داد او را ببرید و به قتل برسانید.[۷]

امام سجاد علیه السلام با اعلام آمادگی خویش برای شهادت به ابن زیاد گفت: «آیا به کشته شدن مرا تهدید می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است؟[۸]

اهل بیت در شام

وقتی اهل بیت علیهم السلام را به عنوان اسرای خارجی به شام بردند، امام سجاد علیه السلام در شام نیز چهره پلید امویان را رسوا ساخت. دم دروازه دمشق پیرمردی به اسرا نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود کرد و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد.[۹]

علی بن حسین علیه السلام که می‌دانست این پیرمرد تحت تاثیر تبلیغات سوء امویان گمراه شده است، به او فرمود: آیا قرآن خوانده‌ای. وقتی پیرمرد گفت: بله. حضرت به او فرمود: آیا آیه «قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» را خوانده‌ای؟ پیرمرد گفت: بله. حضرت فرمود: ما خویشاوندان پیامبر هستیم.[۱۰]

سپس حضرت آیات دیگری از قرآن خواند که در آن‌ها به ذوی القربی اشاره داشت. همچنین آیه تطهیر را خواند و فرمود: ما اهل بیت علیهم السلام هستیم همان کسانی که خداوند آیه تطهیر را در شان ما نازل کرده است.[۱۱]

پیرمرد که از سخنانش پشیمان شده بود با حالتی گریان عمامه‌اش را به زمین زد و سر به آسمان برداشت و گفت: بار الها ما که از دشمنان جنی و انسی آل محمد صلی الله علیه و آله بیزاریم. سپس از امام پرسید آیا راه توبه‌ای برای من هست. حضرت فرمود: بله. اگر توبه کنی خدا توبه را می‌پذیرد.[۱۲]

در مجلس یزید

هنگامی که برای اولین بار اسیران اهل بیت علیهم السلام را به مجلس یزید وارد کردند، امام سجاد علیه السلام با دست بسته وارد مجلس یزید شد، آن حضرت رو به یزید کرد و فرمود: تو را به خدا قسم چه گمان می‌بری به رسول خدا صلی الله علیه و آله اگر ما را به این حال ببیند؟[۱۳] یزید دستور داد ریسمان‌هایی که به آن‌ها بسته شده بود، باز کنند.[۱۴]

در این بیان، امام سجاد علیه السلام یزید را به نام خطاب کرد.[۱۵] و برحسب آنچه معمول بود «امیرالمومنین» نگفت. مرحوم آیتی پس از این بیان می‌نویسد: آری این سند ارزنده را هم در تاریخ اسلام ثبت کردند که ما اهل بیت علیهم السلام پیامبر حتی زیر زنجیر و در موقع اسیری هم به یزید «امیرالمومنین» نمی‌گوئیم و او را به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و خلافت پیامبر نمی‌شناسیم...[۱۶]

در همین مجلس یزید از سخنگوی دربار خواست به منبر رفته و از امام حسین علیه السلام و پدرش بدگویی کند و او نیز این کار را انجام داد و از معاویه و یزید ستایش کرد. امام سجاد علیه السلام فریاد زد: وای بر تو ای خطیب رضای مخلوق را به خشم آفریدگار خریدی جایگاه خویش را در آتش آماده ساز.[۱۷]

سپس حضرت اجازه خواست که بر منبر و به تعبیر خود آن حضرت بر «چوب‌ها»[۱۸] بالا رود و سخنانی بگوید که خشنودی خدا در آن باشد. یزید ابتدا حاضر نبود که امام سجاد علیه السلام سخنی بگوید؛ اما با اصرار اطرفیان مجبور شد اجازه دهد. در آن مجلس آن حضرت خطبه‌ای خواند که ناله و شیون شامیان به آسمان بلند شد.[۱۹]

امام سجاد علیه السلام در این خطبه بر شناساندن خود و پدرش به عنوان فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله تاکید کرد و فضائلی را از جد و جده و پدرشان بیان نمود. این سخنان در دید منفی شامیان نسبت به اهل بیت تزلزل ایجاد کرد. به گونه‌ای که یزید از ترس شورش عمومی و برای ساکت کردن امام به موذن دستور داد، اذان بگوید.[۲۰]

وقتی موذن به «اشهد ان محمدا رسول الله» رسید امام از بالای منبر به یزید فرمود: محمد صلی الله علیه و آله جد من است یا جد تو اگر بگویی جد توست که دروغ گفته‌ای و اگر بگویی جد من است، چرا خاندانش را کشتی؟[۲۱]

سپس حضرت پیراهن خویش را چاک زد و فرمود: به خدا قسم کسی در اینجا نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله جدش باشد. سپس خطاب به یزید گفت: ای یزید کارهای زشت را انجام می‌دهی و باز هم می‌گویی محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و رو به قبله می‌ایستی؟ (نماز می‌خوانی و خود را مسلمان می‌دانی؟!!)[۲۲]

این سخنان در خنثی سازی توطئه یزید و آشکارسازی چهره پلید امویان بسیار موثر بود. سخنان بی پرده امام سبب شد یزید، عبیدالله را به عنوان مقصر در قتل امام حسین علیه السلام معرفی کند.

شیخ مفید می‌نویسد: «یزید با علی بن الحسین علیه السلام خلوت کرد و به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد می‌کردم، هر چیز که از من می‌خواست به او می‌دادم و با همه توانم می‌کوشیدم تا از مرگ او پیشگیری کنم ولی خدا چنین مقدر کرد که دیدی».[۲۳]

هنگام ورود به مدینه

امام سجاد علیه السلام قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت علیهم السلام و شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و با خواندن اشعاری[۲۴] خبر شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کرد. سپس گفت: اینک علی بن حسین علیه السلام با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.[۲۵]

مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد علیه السلام در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت پدرش و یارانش و اسارت اهل بیتش و سایر مصائب همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد.[۲۶]

در بخشی از سخنان آن حضرت آمده است: به خدا قسم اگر پیامبر به ایشان پیشنهاد جنگ با ما را می فرمود آنچنان که سفارش ما را کرد از آنچه با ما رفتار کردند، بیشتر نمی توانستند کرد...».[۲۷]

امام سجاد علیه السلام پس از واقعه کربلا

امام علیه السلام که تا 34 سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین علیه السلام گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: «امام زین العابدین علیه السلام چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا می‌برد و عرض می‌کرد بفرمایید، حضرت می‌فرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً - قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد و گریه می‌کرد به گونه‌ای که اشک‌های آن حضرت با آب و غذایش مخلوط می‌شد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد».[۲۸]

در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق علیه السلام فرمود: بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: حضرت آدم علیه السلام، حضرت یعقوب علیه السلام، حضرت یوسف علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها و علی بن حسین علیه السلام.

آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد... امام سجاد علیه السلام بر پدرش بیست یا چهل سال گریه کرد. هرگاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم و اندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمی‌دانید.[۲۹]

هرگاه کشته شدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها را یاد می‌کنم، بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و اشکم جاری می‌گردد.[۳۰]

و نیز از یکی از غلامان آن حضرت روایت شده که گفت: روزی امام سجاد علیه السلام به صحرا تشریف برد، من نیز پشت سر حضرت بیرون رفتم. حضرت سجده طولانی کرد، سپس سر از سجده برداشت دیدم گریه بسیاری کرده، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نشد که اندوه شما تمام شود و گریه شما کم گردد؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، ولکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریه‌ام کم شود؟[۳۱]

پانویس

  1. حمید بن مسلم می گوید: وَ مَعَ شِمْرٍ جَمَاعَةٌ مِنَ الرَّجَّالَةِ فَقَالُوا لَهُ أَلَا نَقْتُلُ هَذَا الْعَلِیلَ فَقُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ أَیُقْتَلُ الصِّبْیَانُ إِنَّمَا هُوَ صَبِیٌّ وَ إِنَّهُ لِمَا بِهِ فَلَمْ أَزَلْ حَتَّی رَدَدْتُهُمْ عَنْهُ؛ گروهی از پیادگان همراه شمر سر رسیدند. پس به شمر گفتند: آیا این بیمار را نمی‌کشی؟ من گفتم: سبحان اللَّه آیا کودکان را هم می کشند؟ جز این نیست که این کودکی است و همین بیماری که دارد او را بس است؟ پس پیوسته آنجا بودم تا آنان را از او دور کردم‌. شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، چاپ اول، ج2، ص113 و طبرسی، اعلام الوری، تهران، اسلامیه، 1390، چاپ سوم، ج1، ص469.
  2. «أَتَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ أَجْلِنَا - فَمَنْ قَتَلَنَا» ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، 1411، چاپ اول، ج5، ص121 و سید بن طاووس، اللهوف، ترجمه سید احمد فهری، قم، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1388، چاپ سوم، ص 206 و مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بی تا، ج45، ص108.
  3. «...أنا علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام أنا إبن من انتهکت حرمته و سلبت نعمته و انتهب ماله و سبی عیاله أنا إبن المذبوح بشطّ الفرات...». مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، مطبعة الحیدریه، 1376، ج3، ص261 و طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، مرتضی، 1403، چاپ اول، ج2، ص305 و شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، جامعه مدرسین، 1422، چاپ پنجم، ج1، ص733.
  4. سید بن طاووس، پیشین، ص 220-222 و طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج2، ص306 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج1، ص733.
  5. «أَیُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إِلَی أَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَأَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَالْمِیثَاقَ وَالْبَیْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لَکُمْ...»‌. طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج2، ص306 و مجلسی، پیشین، ج45، ص113.
  6. «فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النَّاسِ بِالْبُکَاءِ وَ یَدْعُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً هَلَکْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُون»‌. طبرسی، احمد بن علی؛ پیشین، ج2، ص306 و مجلسی، پیشین، ج45، ص113.
  7. «أَلَیْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ - فَقَالَ عَلِیٌّ قَدْ کَانَ لِی أَخٌ - یُسَمَّی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النَّاسُ - فَقَالَ بَلِ اللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ - اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها - وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها - فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ وَلَکَ جُرْأَةٌ عَلَی جَوَابِی - اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَه‌». مجلسی، پیشین، ج45، ص117.
  8. «ابا القتل تهددنی یا بن زیاد اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده». مجلسی، پیشین، ج45، ص118 و سید بن طاووس، پیشین، ص228.
  9. الحمدلله الذی قتلکم و اهلککم و اراح البلاد عن رجالکم و امکن امیرالمومنین منکم». سید بن طاووس، پیشین، ص246 و مجلسی، پیشین، ج45، ص129 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج1، ص757.
  10. سید بن طاووس، پیشین، ص 246.
  11. «فنحن اهل البیت الذی خصصنا الله بایة الطهاره یا شیخ». سید بن طاووس، پیشین، ص 248 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج1، ص757.
  12. «ان تبت تاب اللّه علیک و أنت معنا، فقال: أنا تائب، فبلغ یزید بن معاویة حدیث الشیخ فأمر به فقتل». ‌سید بن طاووس، پیشین، ص 247-248.
  13. «أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا یَزِیدُ مَا ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللَّهِ - لَوْ رَآنَا عَلَی هَذِهِ الْحَالَة». سید بن طاووس، پیشین، ص 248 و ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410، چاپ اول، ج10، ص448 و حلی، ابن نما، مثیرالاحزان، نجف مطبعة الحیدریه، 1369، ص78 و ابومخنف، مقتل الحسین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1398، ص 240.
  14. ابن سعد، پیشین، ج10، ص448.
  15. «أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا یَزِیدُ».
  16. آیتی، محمدابراهیم؛ بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، 1372، چاپ هشتم، ص136.
  17. «فَصَاحَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَیْلَکَ - أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق»‌. سید بن طاووس، پیشین، ص 260 و مجلسی، پیشین، ج45، ص137 و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج5، ص132 و ابومخنف، پیشین، ص242 و حلی، ابن نما، پیشین، ص93.
  18. «یَا یَزِیدُ ائْذَنْ لِی حَتَّی أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ - فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِیهِنَّ رِضاً - وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَاب»‌. ابن اعثم کوفی، پیشین، ج5، ص132 و مجلسی، پیشین، ج45، ص137 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج1، ص772.
  19. «ثم خطب خطبة أبکی منها العیون و أوجل منها القلوب». ابن اعثم کوفی، پیشین، ج5، ‌ص133 و خوارزمی، مقتل الحسین، ج2، ص76-78 و مجلسی، پیشین، ج45، ص138.
  20. «فأمر المؤذن فقال: اقطع عنا هذا الکلام» ابن اعثم کوفی، پیشین، ج5، ‌ص133 و مجلسی، همان، ج45، ص139.
  21. «محمد هذا جدی أم جدک؟ فإن زعمت أنه جدک فقد کذبت و کفرت، و إن زعمت أنه جدی فلم قتلت عترته؟». ابن اعثم کوفی، پیشین، ج5، ‌ص133 و مجلسی، همان، ج45، ص139 و خوارزمی، ج2، ص78.
  22. طبری، عمادالدین حسن بن علی؛ کامل بهایی، قم، الکتبة الحیدریه، ج2، ص370 و قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم، نجف، المکتبه‌الحیدریه، بی تا، ص411.
  23. قال: لعن الله ابن مرجانة، اما والله لو انی صاحبه ما سألنی خصله ابدا الا أعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت ولو بهلاک بعض ولدی، ولکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک‌» طبری، پیشین، ج‌5، ص462 و شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ج2، ص182 و ابن اثیر، الکامل، بیروت، دار صادر، 1385، ج4، ص87.
  24. «یا اهل یثرب لامقام لکم بها. قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلا مضرج والراس منه علی القناة یدار». مجلسی، پیشین، ج45، ص147 و بحرانی، سید هاشم؛ مدینه المعاجز، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1413، چاپ اول، ج4، ص76 و حلی، ابن نما، پیشین، ص90 و ابومخنف، پیشین، ص239 و سید بن طاووس، پیشین، ص276.
  25. «هَذَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ مَعَ عَمَّاتِهِ وَ أَخَوَاتِهِ - قَدْ حَلُّوا بِسَاحَتِکُمْ وَ نَزَلُوا بِفِنَائِکُمْ - وَ أَنَا رَسُولُهُ إِلَیْکُمْ أُعَرِّفُکُمْ مَکَانَه»‌ سید بن طاووس، پیشین، ص 274 - 276 و مجلسی، پیشین، ج45، ص147.
  26. «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ وَ لَهُ الْحَمْدُ - ابْتَلَانَا بِمَصَائِبَ جَلِیلَةٍ وَ ثُلْمَةٍ فِی الْإِسْلَامِ عَظِیمَةٍ - قُتِلَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ وَ سُبِیَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْیَتُهُ - وَ دَارُوا بِرَأْسِهِ فِی الْبُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَان‌». مجلسی، پیشین، ج48، ص145 و سید بن طاووس، پیشین، ص281.
  27. «وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتَالِنَا - کَمَا تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوَصَاءَةِ بِنَا لَمَا ازْدَادُوا عَلَی مَا فَعَلُوا بِنَا». مجلسی، پیشین، ج48، ص149 و سید بن طاووس، پیشین، ص282.
  28. سید بن طاووس، پیشین، ص290 و مجلسی، ج45، ص149 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج1، ص794.
  29. سوره یوسف، آیه 86.
  30. الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَأَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّةِ... أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الهالکین قَالَ‌ «انَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لاتَعْلَمُونَ» إِنِّی مَا أَذْکُرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَة. شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، بی تا، ص 272 - 273 و نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، قم، منشورات الرضی، بی تا، ص170 و اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، بیروت، دارالاضواء، 1405، ‌چاپ دوم، ص 120.
  31. «فکیف ینقضی حزنی». سید بن طاووس، پیشین، ص 210 و شیخ صدوق، خصال، پیشین، ص 618 و اربلی، پیشین، ص 314 و مازندرانی، ابن شهر آشوب، پیشین، ج3، ص303 و مجلسی، پیشین، ج45، ص149.


منابع

11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها