حجر بن عدی: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: معاویه، حجر بن عدی، یاران امام علی علیه السلام، قیام حجر ب...' ایجاد کرد) |
|||
سطر ۴۶: | سطر ۴۶: | ||
غلامحسین صمیمی, کوثر، فروردین 1378، شماره 25 | غلامحسین صمیمی, کوثر، فروردین 1378، شماره 25 | ||
+ | [[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] |
نسخهٔ ۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۳۸
پس از جریان سقیفه و یاری جستن امیرالمومنین علیه السلام از مبارزان بدر و سابقین صحابه، که به شهادت کوثرالهی حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام و فرزند پاک وی محسن شش ماهه انجامید، میتوان قیام حجر بن کندی را نخستین حرکت خونین شیعه بشمار آورد. تاریخ دقیق تولد حجر بن عدی در دست نیست؛ ولی برخی از منابع تاریخی، از وی به عنوان صحابی کم سن و سالی که در کسب فضایل انسانی و ملکات نفسانی در ردیف بزرگان آنها بود، نام بردهاند. پس اگر سن او را در اواخر حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله هفده سال بدانیم، میتوانیم سن وی را هنگام شهادت حدود 58 سال بشمار آوریم.
اسلام حجر
پس از غزوه بدر، آفتاب اسلام در آسمان مدینه ظاهر شد و دیدگان بسیاری را خیره ساخت. دیگر اسلام امری درونی باوری مخفی نبود؛ سرود پیکارهای خونینی بود که در صفوف پولادین مردان سترگ تجلی میکرد و ایمان راسخ مومنان راستین را در صحنه جهاد به تصویر میکشید. نوید پیروزی توحید که از تکبیر رعد آسای شیرخدا در نبرد احزاب ظاهر شد، پیکر حق جویان را نیرویی تازه بخشید.
صدای دلانگیز اسلام در سراسر جزیره العرب پیچید و معارف زلالش سمت دلهای مشتاق سرازیر شد. سیل تشنگان حقیقت از نقاط مختلف جهان سوی مدینه شتافتند. برخی مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری و اویس قرنی انفرادی و بعضی نیز گروهی نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رفته، در کمال آزادی اسلام را میپذیرفتند. در تاریخ اسلام، کسانی که به صورت گروهی به ملاقات رسول خدا صلی الله علیه و آله شتافته، به اسلام ایمان میآوردند «وفد» نامیده میشوند. این گروهها به دو دسته تقسیم میشود:
- 1- بزرگانی که از اعتبار سیاسی یا قبیلهای برخوردار بودند، در راس گروهی از طرفدارانشان به مدینه میآمدند و بسیاری از آنان نیز با شنیدن سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمان میشدند.
- 2- کسانی که در پی کشف حقایق و خارج شدن از کجرویهای عقیدتی، با یک همفکری به حضور فرستاده خداوند شرفیاب شده، به دور از گرایشهای قومی و سیاسی به اسلام میپیوستند. حجر بن عدی نوجوانی حقجو بود و در شمار دسته دوم جای داشت. سال دقیق ایمانآوردنش معلوم نیست؛ ولی میتوان گفت: وی همراه برادرش هانی بن عدی به مجلس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و به دست مبارک آن حضرت به دین اسلام مشرف شد.
سیمای علمی حجر
برخی از محدثان حجر را از تابعین، یعنی کسانی که با یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله معاشرت نزدیک داشتند، شمرده اند؛ اما بیشتر مورخان و محدثان، ضمن تصریح به کم سن بودنش، وی را از بزرگان صحابه پیامبر اکرم دانستهاند. در حقیقت این نکته را میتوان دلیل روشنی بر وسعت ابعاد علمی و عملی حجر دانست؛ زیرا هیچ کس بدون این دو نمیتواند به مقام بلند اصحاب بزرگ نبی اکرم صلی الله علیه و آله دست یابد. او در این زمینه از چنان درجهای برخوردار بود که حتی مورخان اهل سنت نیز وی را ثقه یعنی کسی که در گفتار و کردار مورد اعتماد کامل است، شمردهاند. در فقه شیعه نیز، ضمن اعتبار همین معنا راویی را به این نام میخوانند که در فهم نقل روایت گرفتار خطا و فراموشی نشود. افزون بر این، فردی که در جوانی بار علمی و عملی سالخوردگان دانشمند را بر دوش گیرد، باید از هوش و استعداد بالا؛ انگیزه نیرومند، اراده و کوشش عالی و تزکیه و خودسازی روحی نسبتاً کاملی برخوردار باشد.
سیمای معنوی، اجتماعی و نظامی
حجر بن عدی افزون بر فضیلتهای علمی، در بعد ایمان و بندگی پروردگار نیز مقامی والا داشت. عرفان عملی آن مرد خدا چنان بود که بسیاری از مخالفان تشیع، که در عدم انصاف شهرهاند، کرامتهای روحی آن شیعه مخلص را تا مرز مستجاب الدعوه بودن نگاشتهاند. او در بعد اجتماعی نیز چهرهای شاخص داشت و نفوذ مردمیاش در تمام مراحل قیامش به چشم میخورد.
حمایت گسترده عمومی و استقامت پسندیده وی در برابر دو چهره فریبکار و خونریز تاریخ بشر، معاویه و فرزند ابیه نشان دهنده نفوذ والای حجر بن عدی است. بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت به معروف بودنش به «حجرالخیر» گواهی دادهاند. هنگام نماز و دفن ابوذر، در ربذه همراه مالک اشتر بود. حضور وی در ردههای بالای فرماندهی سپاه امیرمومنان علیه السلام و حکومتهای پیشین بخشی دیگر از ویژگیهای شایسته او را نمایان میسازد. در جنگ صفین، از سوی امام علیه السلام به فرماندهی قبیله بزرگ کنده برگزیده شد و در حماسه نهروان، در سمت ریاست میسره ارتش نیرومند آن حضرت لشکر گمراهان را به خاک مذلت افکند. حدود شایستگیهای انسانی وی افزون بر گنجایش این گفتار است. بنابراین، بدان چه گذشت بسنده میکنم و سخن را درباره قیام تاریخی حجر پی میگیریم.
در سال 41 هجری مغیره بن شعبه از سوی معاویه حاکم کوفه شد. به شهادت تاریخ و حتی صاحب نظران غیرمسلمان، معاویه نخستین کسی بود که به نام خلیفه اسلامی، به رسم شاهان ایران و امپراطوران روم باستان، حکومت کرد. او ضمن فرمانی به مغیره به نکات زیر تاکید ورزید:
- 1- بکاربردن تازیانه بر مردم ضروری است.
- 2- از ناسزاگفتن به امیرمومنان علیه السلام و تحقیر پیروانش خودداری نگردد.
- 3- از شیعیان عیبجویی کرده، بر تکریم عثمان و هواخواهانش افزوده شود.
اولین درسی که فرزند هند به کارگزاران خود داد، استفاده از زور و حاکمیت شلاق برای کوبیدن جسم و جان مردم بود و جالب این که او این عمل ظالمانه را از ویژگیهای سیاست و خردمندی میشمارد.
خداوند حق را به آب روان و حیاتبخش تشبیه کرده که سرسبزی طبیعت و شادابی مردم در گرو وجود او است. و برای باطل نیز کفهای سبک و بیارزش را مثال آورده که روی جریان آب در هیئتی خیره کننده ظاهر میشود و سرانجام با تمام ابهت کاذبش از میان میرود. معاویه که حق را شناخته و از باطل بودن خود به خوبی آگاه بود، تمام سعی خویش را در مبارزه با حق بکار برد تا بتواند چند روزی به بقای ظاهری حکومتش ادامه دهد. مبارزه پیگیر معاویه با نام امام علی علیه السلام که تجسم همه نیکیها و تجلی تمام زیباییهای هستی است؛ گویای نهایت پستی و پلیدی اوست. او میدانست امیرمومنان علیه السلام کسی نیست که با مرگ به نیستی بپیوندد. و دیگر هیچ اثری بر جامعه ننهد. بنابراین، جلوه دادن نام علی و از میان بردن عظمت یادش را در راس برنامههای خود قرار داد.
البته معاویه واقعاً از قتل عثمان متاثر نبود. عبدالفتاح عبدالمقصود، که خود از محققان معاصر اهل سنت است، در جلد دوم کتاب علی علیه السلام مینویسد: «برای معاویه زندگی و خلافت عثمان مطرح نیست. او به حکومت خود میاندیشد. زمانی که بقای ریاست خود را در قوام خلافت عثمان بداند، از او دفاع میکند؛ و روزی هم که تشخیص دهد از برافراشتن علم خونخواهی خلیفه به مقاصد خود بهتر میرسد، مقدماتش را فراهم میسازد. چنان که وقتی استمداد او را شنید، با آن که یکصد هزار مرد جنگی در اختیار داشت، التفاتی به کمک خواهی وی نکرد. چون خبر قتل عثمان به او رسید، او که منتظر چنان لحظهای بود به تحریک مردم پرداخت؛ چه این که تحریک از انگیزههای نفسانی و تجارت معاویه سر سلسله امویان بود که این بار نیز غریزه تجارت پیشهاش وی را به تاخیر در کمک به عثمان و هدفهای وسیعتر و سودمندتری راهنمایی کرد.
مغیره بن شعبه، که ابن اثیر در جلد دوم تاریخ معروف خود وی را در شمار چند مرد باهوش عرب قرار داده است، مردی فریبکار و نیرنگباز بود. جرجی زیدان مسیحی مینویسد: «و اما مغیره اگر شهر هفت دروازهای باشد و از هیچ دروازه آن کسی بدون فریب و فسون بیرون آمدن نتواند، مغیره از تمام آن هفت دروازه بیرون میجهد. این بار عقل تجارتگر آن پیر تبهکار سود ظاهریاش را در پیروی از تمایلات پسر ابوسفیان دید و فرمان حاکم شام را اطاعت کرد. حقوق پیروان مکتب علوی را به تاخیر میانداخت و گاه از اصل پرداخت آن نیز خودداری میورزید. او، چون دیگر فرمانروایان دستگاه اموی، به مسجد و منبر به عنوان ابزار مصالح شخصی و حب و بغضهای فردی مینگریست. روزی در خطبه نماز جمعه به امیرمومنان علیه السلام و خاندان وحی ناسزا گفت. ناگاه صدای اعتراض حجر بن عدی کلامش را برید. هر چند جملات حجر کوتاه بود، ولی بسیار پرمحتوا و شورانگیز مینمود. تو حق نداری حقوق ما را به تاخیر اندازی و در اموال مردم بدون اجازه آنان تصرف کنی. تو نمیتوانی به امیرمومنان علیه السلام یعنی به بهترین مخلوق خداوند اهانت رواداری».
آنگاه بر روان علی علیه السلام دورد فرستاد و معاویه و حاکم بیشرمش را لعن و نفرین کرد. چون مغیره به مرکز فرمانروایاش رسید، هواخواهان بنیامیه و نیز فرومایگانی که هر روز در پی موقعیتهای ویژه به مدح قدرتهای تازه مشغولند، نزدش شتافتند؛ بر کشتن حجر و یارانش تاکید کردند و گفتند: «چنانچه حجر و شیعیان مخالف را تنبیه نکنی، سبب شورش دیگران میشوند. و امیر شام از تو دلگیر خواهد شد».
مغیره در آخرین روزهای زندگی، مانند بیشتر جنایتکاران جهان که خود را در آخر خط مشاهده میکنند، حقایقی را به زبان آورد که عمری به خاطر سودجویی بیشتر به جنگ آنان رفته بود. ولی افسوس که حقایق پس از ناتوانی جنایتکاران آشکار میگردد. در حالی که سران قبایل گرد بسترش حلقه زده بودند، گفت: «اجل من فرارسیده، نمیخواهم نیکان این شهر را بکشم تا آنها خوشبخت و من بدبخت باشم. معاویه در این دنیا عزیز و مغیره در آخرت ذلیل گردد».
او، که به گفته مسعودی و طبری به دلیل شیوع بیماری طاعون از آن شهر گریخته بود و سرانجام پس از بازگشت به سبب همان بلای عمومی از دنیا رفت. سیاست بازی ماهر بود که به هر چیز از دید سود شخصی مینگریست و در این راه از هیچ کردار پستی کوتاهی نمیکرد.
منبع
غلامحسین صمیمی, کوثر، فروردین 1378، شماره 25