شیخ مهدی سراج انصاری: تفاوت بین نسخهها
(←آرشیو عکس و تصویر) |
(←آرشیو عکس و تصویر) |
||
سطر ۱۸۰: | سطر ۱۸۰: | ||
</gallery> | </gallery> | ||
− | [[رده:علمای قرن چهاردهم]] | + | [[رده:علمای قرن چهاردهم|حاج سراج انصاری،مهدی]] |
[[رده:متکلمان]] | [[رده:متکلمان]] | ||
+ | [[رده:شخصیت های سیاسی]] | ||
+ | [[رده:مبارزان علیه پهلوی]] | ||
+ | [[رده:مدفونین در قبرستان نو]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۰۸
آیت الله حاج سراج انصاری (۱۳۴۰-۱۲۷۵ ش) مشهور به «سراج الواعظین»[۱] از روحانیون مجاهد شیعه و از شاگردان سید هبةالدین شهرستانی بود. او در جبهه مبارزه با انحرافات دینی و فرقههای ضاله مانند بهائیت، حضور مؤثری داشت و آثار متعددی در همین رابطه تألیف نمود و نیز تشکلی را به نام «جمعیت مبارزه با بیدینی» بنیان نهاد.
نام کامل | مهدی حاج سراج انصاری |
زادروز | ۱۲۷۵ شمسی |
زادگاه | نجف |
وفات | ۱۳۴۰ شمسی |
مدفن | قم - قبرستان نو |
اساتید |
شیخ عبدالرحیم کلیبری انصاری، سید هبةالدین شهرستانی،... |
| |
آثار |
نبرد با بیدینی، شیعه چه میگوید؟، دین چیست و برای چیست؟،... |
محتویات
ولادت و نسب
مهدی سراج انصاری فرزند آیت الله شیخ عبدالرحیم کلیبری انصاری، در روز یکشنبه سوم فروردین ۱۲۷۵ شمسی (۷ شوال ۱۳۱۳ ق) در نجف اشرف به دنیا آمد.
ایشان در مورد جو معنوی خانواده خویش نوشته است: «در دوره زندگانی خود، چیزی که مایه خرسندی من است، آن است که محیط زندگانی من از نخست جهل و نادانی نبوده است، زیرا از روزی که چشم خود را گشودم، خود را در دامان پدری دیدم که یکی از مراجع بزرگ تبریز بود و همیشه مراقب فرزندان خویش بوده و راه سعادت را با دلایل روشن به روی فرزندان خود باز مینمود. اگرچه میان باز شدن چشم من با مرگ یک چنین پدری، فاصله بسیار کمی شد؛ ولی در اثر پرورش ایشان، نیروی میل و رغبت بر تحصیل علوم و کمالات در من تقویت شده بود».[۲]
سلسله و خاندان سراج انصاری به صحابی معروف پیامبر صلی الله علیه و آله، جابر بن عبدالله انصاری میرسد. او در این مورد مینویسد: «سلسله نسب ما به موجب مدارکی که آن مرحوم (پدرم) در دست داشت، به جابر ابن عبدالله انصاری منتهی میشود و اسنادی که در این موضوع بود، در زمان انقلاب مشروطه ضمن دارایی و کتاب ها به غارت رفت و مفقود شد. پدران ما تا دو قرن پیش، که اسامی آنها موجود است، هر یک در زمان خود به انصاری مشهور و همه از علمای درجه اول بودهاند».[۳]
تحصیلات و استادان
سراج انصاری تا سال ۱۳۱۲ ش. به تحصیل علوم دینی و معارف اسلامی پرداخت و سپس مدتی در تبریز به موعظه و ارشاد مردم همت گماشت. او در سال ۱۳۱۵ ش. به کشور عراق هجرت نمود و در محضر علامه مصلح آیت الله سید هبةالدین شهرستانی به کسب معارف اسلامی و انجام خدمات دینی اشتغال ورزید. او در مدت تحصیل خویش از اساتید متعددی بهره برده است که در این جا به دو استاد وی - که تأثیر بیشتری در رشد فکری و پرورش روحی وی داشتهاند - اشاره میکنیم:
۱- آیت الله شیخ عبدالرحیم کلیبری انصاری:
آقا میرزا عبدالرحیم (۱۲۷۲-۱۳۳۴) پدر و اولین استاد وی میباشد. سراج انصاری به مدت ۲۱ سال (۱۳۱۳-۱۳۳۴) تحت تعلیم و تربیت این عالم معروف تبریز بود. شیخ عبدالرحیم در اوایل ۱۳۰۰ ق. برای تکمیل علوم دینی به عراق مسافرت نمود و مدتی از درس میرزای شیرازی بزرگ استفاده کرد. سپس در حلقه شاگردان دوره اول مرحوم آیت الله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی درآمد. وی همچنین از درس میرزای رشتی و شیخ محمدحسن مامقانی بهرهمند شد. او از آقا سید کاظم یزدی و آیت الله شریعت اصفهانی اجازه اجتهاد داشته است.
مقام علمی شیخ عبدالرحیم نزد علما و مجتهدینی، که نزد آن مرحوم درس خواندهاند، محرز و مسلم است. آیت الله شیخ عبدالرحیم کلیبری در زمان خود، مورد توجه عام و خاص و مرجع تقلید مردم آذربایجان بود و عدهای از مؤمنین آن سامان علاوه بر تقلید، در رفع خصومات و مرافعات به وی رجوع میکردند. از تألیفات وی میتوان به کتابهای زیر اشاره نمود: مشکوة السالک در ادعیه؛ صراط النجاة در اصول دین؛ رساله در شرط متأخر؛ بهجة العناوین؛ اجتهاد و تقلید.[۴]
۲- علامه مصلح سید هبةالدین شهرستانی:
محمدعلی فرزند سید حسین عابد، معروف به «سید هبةالدین شهرستانی» در شهر سامرا متولد شد. سید هبةالدین بعد از فراگیری علوم مقدماتی، در حوزه درس آیات عظام: آخوند خراسانی، سید محمدکاظم یزدی و شریعت اصفهانی حاضر شد و در مدت اندک به مقام عالی اجتهاد نایل آمد. او به علت ذوق سرشار و استعداد فراوانش، علاوه بر فقه و اصول، به مطالعه و فراگیری علوم جدید نیز همت گماشت و فن نویسندگی و روش تحقیق و بحث و بررسی را دنبال نمود. علامه شهرستانی با همه مشکلات و اشتغال به کارهای سیاسی، بیش از ۱۰۰ جلد کتاب در موضوعات گوناگون نگاشت که از آن جمله است: توحید اهل التوحید؛ فیض الباری در تهذیب منظومه سبزواری؛ الامامة والامة؛ الهیئة والاسلام؛ مواهب المشاهد؛ الفاروق فی فرق الاسلام؛ دلیل القضاة؛ وقایة المحصول؛ ماهو نهج البلاغه؛ الشیعة الناجیة و... این استاد کم نظیر در ۲۵ شوال ۱۳۸۲ ق. در شهر کاظمین چشم از جهان فروبست.[۵]
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی
شیخ مهدی سراج که در سال ۱۳۱۷ ش. همراه استادش به ایران آمده بود، بار دیگر به عراق بازگشت و در کاظمین ساکن شد. وی تا سال ۱۳۲۰ ش. در همان جا مقیم بود تا آن که در اوایل سال ۱۲۲۱ ق. از طرف دولت عراق بازداشت و پس از پایان مدت توقیف، به ایران تبعید شد. بعد از بازگشت به ایران در کنار خدمات دینی، بیوقفه علیه احزاب سیاسی ضدملی و ضددینی و نشریات الحادی مبارزه نمود. در سال ۱۳۲۳ اداره امور مجله آیین اسلام به ایشان واگذار شد.
مبارزه با انحرافات کسروی:
شیخ سراج در همان سال به درخواست عدهای از جوانان، تشکلی را به نام «جمعیت مبارزه با بیدینی» بنیان نهاد که هدف اساسی آن، مبارزه با کجرویهای احمد کسروی بود. فعالیتهای این جمعیت چنان پیروان کسروی را به وحشت انداخت که چاقوکشان کسروی در صدد از میان بردن این عالم مجاهد برآمدند.
او در مورد آشنایی خود با احمد کسروی[۶] (۱۳۲۴-۱۲۶۹ ش) - نویسنده مغرض و معاند که بر ضدمعارف اسلامی تلاش میکرد - مینویسد: «در سال ۱۳۱۳ شمسی به مهنامه پیمان برخوردم که مطالب آن نظر مرا جلب نمود و چند شماره آن را به وسیله یکی از دوستانم بدست آورده و مطالعه کردم و چند ایرادی به نظرم رسید که فوراً ضمن نامهای به مدیر آن مهنامه (سید احمد کسروی) نوشتم. مطالعه پیمان و خردهگیریهای من باعث شد که با کسروی آشنا شدم».
حاج سراج، اول با ارسال نامههای محبتآمیز و دوستانه سعی کرد تا این همشهری گمراهش را به سوی حق هدایت نماید، که تا مدتی این روش مؤثر واقع شد؛ به طوری که کسروی به وی ابراز علاقه مینمود و در نامههای خود، آن را بیان میداشت. به عنوان نمونه، کسروی در یکی از نامههای خود به شیخ مهدی مینویسد: «برادر پاکدین! نامه گرامی رسید. از دیری، گوش و چشم به راه داشتم که از آن برادر خبری شنوم و نامهای دریابم... کنون خشنودم که از حال برادر آگاهی و روشنی پیدا کردم و نیز خشنودم که در آنجا آزاد و آسوده میباشید... و در پایان درود میرسانم و چشم به راه دیدار آن برادر هستم. سید احمد».[۷]
اما این روابط دوستانه دیری نپایید و چنان که گفتهاند:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است * تربیت، نااهل را چون گردکان بر گنبد است
کسروی همچنان بر ترویج عقاید باطل خود اصرار میورزید و روابط آن دو از اواخر ۱۳۱۶ ش. رو به تیرگی نهاده، مبارزه قلمی بین آنان آغاز میگردد. کسروی در آخرین شماره پرچم تحت عنوان «میخواهند با هیاهو جلو ما را بگیرند» پس از بیان سخنانی پوچ و ناسزاهایی، مینویسد: «در اینجا باید بگویم که این پاسخها به آن آخوند (حاج سراج انصاری) نیست؛ مرا به او پاسخی نیست، او را میشناسم. از من ناسزاست که به او پاسخ نویسم...».
بعد از مکاتبات گوناگون، کسروی از حاج سراج درخواست میکند که با او مخالفت نکند که او نیز میپذیرد تا زمانی که اسلام و مقدسات مذهبی زیر سؤال نرود، تقاضای او را برآورده کند؛ اما ادامه مخالفت کسروی با اصول و مبانی اسلامی موجب شد که مرحوم سراج عَلَم مخالفت را برافراشته، با او مبارزه کند. احمد کسروی که از سخنان مستدل وی به تنگ آمده و از پاسخ گویی عاجز شده بود، از وی شکایت میکند. این شکایت نامه که در تاریخ ۲۴/۱۰/۴ به دادگاه جنحه تهران ارائه شد، پر از عبارات توهین آمیز است. متن دادخواست چنین است:
«دادگاه جنحه تهران! حاج سراج انصاری یکی از ملایان تبریز بوده که ده سال پیش خود را به ما بسته بود؛ ولی چون دیده شد که مرد ماجراجوئی است، کنارش گردانیدیم. رفته بود در بغداد مدتی نوکر سید هبةالدین بود. سپس در بازار دلالی میکرد؛ ولی اخیراً که در ایران بار دیگر دستگاه ملایی رونق گرفته، این مرد هم خود را به تهران رسانیده و به میان انداخته و برای آن که نزد حاجیان انباردار و دیگر دشمنان ما جا برای خود بازکند و پول درآورد، توهین و زشتنویسی درباره این جانب را شغلی برای خود گرفته و تاکنون بیادبیهای بیاندازه کرده است؛ ولی من او را لایق تعقیب نمیدانستم؛ لیکن روز به روز به گستاخی و بیادبی میافزاید، درصدد این شکایت برآمدهام؛ درخواست میکنم احضارش کنید یا رسیدگی تعقیب تعیین مجازات فرمایید. نوشتههای توهینآمیز وی بسیار است که تهیه کرده همه را به دادگاه خواهم داد. اکنون برای این که دادخواست بیمدرک نباشد، دو فقره از آنها را که از آیین اسلام بریده شده، تقدیم میدارم. نشانی آن مرد، اداره آیین اسلام که از نویسندگان آن روزنامه است. نشانی این جانب خیابان ایران شهر، اداره روزنامه پرچم است. احمد کسروی».[۸]
گفتنی است کسروی با این که استدلالهای منطقی یک روحانی را توهین به خود تلقی کرده، آن را برنمیتافت، اما خود در کتاب شیعهگری و غیره با اهانت آشکار به پیشوایان معصوم، هر گونه هتاکی را روا میدارد.
تشکیل جمعیت اتحادیه مسلمین:
پس از اعدام انقلابی کسروی، «جمعیت مبارزه با بیدینی» منحل شد و عدهای از دانشمندان و مسلمانان آگاه، با محوریت حاج سراج، جمعیت «اتحادیه مسلمین ایران» را پایهگذاری نمودند. این گروه، رسماً از استقلال و آزادی الجزایر، کشمیر و فلسطین پشتیبانی میکرد. این در حالی بود که در آن سالها بیشتر مردم از وضع مسلمانان این کشورها آگاه نبودند. روشنگری های این اتحادیه بسیار تأثیرگذار بود؛ چنان که هزاران نفر برای شرکت در جنگ فلسطین، ثبت نام کردند که البته دولت، اجازه خروج از ایران را به آنها نداد![۹]
ایجاد ارتباط با سایر گروههای مذهبی و تشکلهای دینی و سیاسی، هدایت دهها نفر از پیروان سایر ادیان به دین مبین اسلام و تشکیل جلسات مذهبی، از دیگر اقدامات مرحوم حاج شیخ سراج انصاری در عصر رواج بیدینی در کشور اسلامی بود.
مرحوم سراج انصاری، با فرقه بهایی نیز به مبارزه برخاست و برای جلوگیری از گمراه شدن مردم به وسیله این فرقه، تلاشهای گستردهای داشت.
آثار و تألیفات
شیخ مهدی سراج بعد از تکمیل تحصیلات خویش، مسئولیت ارشاد و راهنمایی مردم را بر عهده گرفت و در مسجد محله منجم تبریز به امامت جماعت مشغول شد. او همزمان قلم به دست گرفت و در سنگرهای فرهنگی از مرزهای عقیدتی و ارزشهای اسلامی دفاع نمود.
وی در میان اهل قلم نیم قرن پیش، از معدود نویسندگانی بود که هنر خود را فقط در راه نشر معارف اهل بیت و اعتلای کلمه توحید و دفاع از اصول و ارزشهای اسلامی بکار میگرفت. سراج الواعظین انصاری هدف خود را از نوشتن، بیان اعتقادات و اظهار حقانیت شیعه میدانست. او در اولِ کتاب شیعه چه میگوید؟ انگیزه و شیوه نگارش خود را چنین بیان میدارد: «هنگام نوشتن این کتاب، سه چیز را در نظر گرفتم: یکی بیان عقاید حَقه شیعه؛ و دیگر جواب خردهگیریهای کسروی؛ سومی ساده و بیآلایش بودن نوشته های خود.» این نویسنده فداکار در نوشتههایش میکوشید تا چنان بر آگاهی خواننده بیفزاید که از نوشته دیگر بینیاز شود.[۱۰]
حاج سراج ابتدا سرپرستی مجله «آیین اسلام» را پذیرفت و سپس مدیریت مجله «دنیای اسلام» را بر عهده گرفت. در سال ۱۳۲۸ ش. امتیاز مجله «مسلمین» به نام ایشان صادر شد و این مجله به مثابه ارگان رسمی «اتحادیه مسلمین ایران» انتشار یافت. مجله مسلمین سالها منتشر گردید تا آن که در سال ۱۳۳۵ از طرف دولت وقت، توقیف و اجازه انتشار آن برای همیشه لغو شد.
شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره مینویسد: «میرزا عبدالرحیم فرزندی به نام شیخ میرزا مهدی، مشهور به سراج الواعظین داشت که مجله مسلمین را منتشر میساخت. او مقالات مفید و ارزشمندی در مجلات مینوشت که مجموعه آنها را به نام «ماتریالیسم در رد مادیگری» در سال ۱۳۷۳ ق. در خراسان به چاپ رساند».[۱۱]
شیخ مهدی سراج علاوه بر نشر مقالات در نشریات مختلف و بیان آرا و عقاید خود - که بر مدار حفظ فرهنگ ناب دینی و دفاع از اندیشههای بلند شیعی تحریر میشد - کتابها و آثار قلمی دیگر نیز داشت.
برخی آثار مطبوع و غیرمطبوع وی عبارتند از:
- ۱- نبرد با بیدینی[۱۲] (بخش اول)؛ سراج در این مورد مینویسد: «طرز استدلال ما در این کتاب، آن است که نوشتهها و عقاید کسروی را مسلمات! فرض کرده و از نوشتههای خود او همانها را نقض و باطل کردهایم و یا خرد را داور بطلان آنها قرار دادهایم و به هیچ وجه از قرآن و حدیث و قصص و حکایات و تاریخ و مانند آن در ابطال عقاید او، دلیل نیاوردهایم و گاهی که آیات قرآنی یا یکی دو حدیث بیان شده، نه برای استدلال بوده است که بلکه برای بیان لغزش او یا به جهت نشان دادن عظمت قرآن و مانند اینها بوده است».[۱۳]
- ۲- شیعه چه میگوید؟
- ۳- دین چیست و برای چیست؟؛ چاپ اول این کتاب به صورت سلسله مقالاتی در سال ۱۳۲۴ در سال دوم مجله فرهنگی آیین اسلام منتشر شد و سپس مجموعه آن مقالات به شکل یک کتاب از طرف «اتحادیه مسلمین» چاپ و توزیع گردید. حاج سراج انصاری در این کتاب ضمن تشریح حقیقت وحی، خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ماهیت دین واقعی، شعبدهبازی های مدعیان دروغین نبوت، باب و بهاء را افشا کرده و «برانگیختههای»[۱۴] الهام گرفته از دشمنان اسلام و ایران را رسوا ساخته است.[۱۵]
- ۴- خرد چیست و خردمند کیست؟
- ۵- ۱۲ شماره نشریه اتحادیه مسلمین ایران.
- ۶- دهها شماره مجله مسلمین.
- ۷- قهرمانان میدان های تاریخ اسلام.
- ۸- دفاع از شیعهگری.
- ۹- رشید در پایتخت رشید.
- ۱۰- سخنرانیهای مذهبی در رادیوی ایران.
- ۱۱- در پیرامون ماتریالیسم (جزء اول، دوم و سوم).
- ۱۲- نبرد با بی دینی (بخش دوم و...).
- ۱۳- تدوین تاریخ اسلام؛ متأسفانه مرگ او موجب ناتمام ماندن این کتاب گشت.[۱۶]
ویژگیهای اخلاقی و عملی
۱- سادهزیستی:
سراج انصاری با این که در خانواده یک مرجع عالیقدر پرورش یافته بود، اما هیچگاه به دنبال کسب مقام و امتیازهای مادی نرفت. او سادهزیستی را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود و بر این اعتقاد بود که دلبستگی به دنیا و ظواهر آن، مانع رشد و کمال افراد است؛ به ویژه برای افرادی که در راه ارزشهای معنوی گام برمیدارند. وی این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نصبالعین خود قرار داده بود که: «اَلا اَفْضَلُ النّاسِ عَبْدٌ اَخَذَ مِن الدّنْیا الْکفاف[۱۷]؛ بدانید که بهترین مردم بندهای است که از دنیا به اندازه نیاز خود قناعت کند».
به همین جهت هیچگاه به سوی تجملات و دنیاگرایی رو نیاورد. این عالم ربانی در این زمینه میگوید: «پس از مرگ پدر از تمام خوشیها و راحتیها و مقام آقازادگی! که در آن زمان یک مقام خاصی بود، چشم پوشیدم و در راه تحصیل معارف الهیه کوشیدم و همواره نفس خود را عادت میدادم که در برابر حق و حقیقت، خاضع شود و از تعصب عمیاء (کورکورانه) دور گردد».[۱۸]
۲- عشق به اهل بیت علیهم السلام:
شیخ مهدی سراج بسیار به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به ویژه مقام شامخ امام علی علیه السلام، علاقهمند بود و در هر جا نام آن بزرگان و مدح و مراثی آنان را میشنید، شدیداً تحت تأثیر قرار میگرفت. او هنگامی که در نوشتههایش به نام مبارک علی علیه السلام میرسد، او را چنین میستاید: «در میدان فضایل، استاد علم و معرفت و قهرمان تقوا و فضیلت، پهلوان شهامت و شجاعت، آینه عدل و قضاوت، نابغه فصاحت و بلاغت، سرچشمه تدبیر و سیاست، آیینه ورع و عبادت، خورشید برج امامت، مرد عمل و رشادت، مجسمه ایمان و عقیده و بالأخره علی علیه السلام هر فضیلتی را که در قاموس انسانیت و فرهنگ حقیقت آدمیت درج شده است، داراست. هر کسی که بخواهد معنی اسلام و حقیقت دین محمدی را بداند، باید علی علیه السلام را بشناسد، تا بداند اسلام یعنی چه؟».
آن گاه با نوشتن چند بیت از اشعار استاد دانشمند اهل سنت «حسینعلی اعظمی بغدادی»، رئیس دانشکده حقوق و مدرس فقه حنفی در بغداد، عشق و ارادتش را به اهل بیت ابراز میدارد. این ابیات که خطاب به علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله میباشد، چنین آغاز میشود:
اَبَاالحسنین! لی قَلْبٌ یفیضُ هَوی * وَ ما هَوای سِوی فَیضٌ مِنَ القَدَرِ؛
ای پدر حسن و حسین! دلی دارم که دوستی از آن میتراود و دوستی من نیست جز فیضی از تقدیر الهی.
اُحِبّکمْ وَ اَری یقَرّبُنی اِلَیکم * وَ هُوَ ما اَرْجُوهُ مِنْ عُمْری؛
شما را دوست دارم و احساس میکنم که این دوستی، مرا به شما نزدیک میکند و این، خود همان امیدی است که از زندگی خود داشتم.
حُبّ النّبّی وَ آلُ بَیتٍ لی سَکنٌ * حَلَلْتُ فی نُورِهِ الْقُدْسی مِنْ صِغَری؛
دوستی پیامبر و فرزندان او آرامبخش من است. من از دوران کودکی در پرتو این نور فرود آمدهام.
۳- غیرت دینی:
یکی از ویژگیهای این روحانی وارسته، حساسیت در مسائل دینی بود. آری لازمه ایمان کامل، تعصب و حساسیت در برابر نافرمانی و معصیت الهی است. خداوند، غیرتمندان را دوست دارد و یکی از خصلتهای زیبای علی علیه السلام غیرت دینی بود. این روحانی غیرتمند نمیتوانست در برابر معصیت و اهانت به ارزشهای الهی آرام بنشیند و سکوت کند؛ لذا باصلابت و شجاعت به مبارزه برمیخاست. او با تمام وجود تلاش میکرد که به بدعتها و کجرویهای مخالفین پاسخ گوید. هیچ گاه اهانت به ضروریات اسلام و حریم اهل بیت را تحمل نمیکرد و با زبان قلم به مجاهده برمیخاست؛ چنان که آثار وی نشانگر این واقعیت است.
۴- سرودن شعر:
سراج انصاری علاوه بر نویسندگی، از هنر سرودن شعر نیز برخوردار بود. به عنوان نمونه، ابیاتی را که در توحید ذات ربوبی سروده است، میآوریم:
ای آن که برتری تو ز وهم و خیال من * وی کردگار لم یزل و لایزال من
روشنتر است ذات تو از آفتاب و ماه * راهی به فهم ذات نیابد خیال من
راهی است پرخطر که بریزد عقاب، پر * فکریست پرشرر که بسوزد دو بال من
نقص است رَخْشِ فکر دواندن به سوی ذات * اظهار عجز هست در این ره کمال من
یک سر جهانیان همه بر تو نیازمند * ای بینیاز و بیمثل و بیمثال من.[۱۹]
۵- علاقه به اتحاد مسلمانان:
حاج مهدی سراج انصاری همانند استاد بیبدیل خویش، آیت الله العظمی سید هبةالدین شهرستانی، در راه وحدت مسلمانان و حل مشکلات و گرفتاریهای آنان از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد و از تفرقه مسلمانان شدیداً رنج میبرد. او در این مورد میگوید: «گاهی در کشورهای عربی - که اغلب سکنه آنها برادران سنی ما هستند - کسی را مزدور میکنند که بر ضد سنیها کتاب بنویسد و انتشار دهد و یا یک سنی را برمیانگیزند که او بر ضد شیعه کتاب بنویسد و گاهی در ایران مانند کسروی ها و مردوخها را اجیر میکنند که بر ضد شیعه ورق پارههایی انتشار دهند و بالاخره در این زد و خوردها و جنگها مقاصد استعماری خودشان را انجام میدهند و کسی نیست که متوجه این معنی شده و ریشه اندیشههای این مزدوران خیانتکار را از کشورهای اسلامی محو و نابود نماید. امروز مسلمین دنیا بیش از هر چیز، به اتحاد و اتفاق نیازمندند. امروز موقع منازعه شیعه و سنی نیست؛ باید علما و دانشمندان فریقین بکوشند و جدیت کنند که وسائل الفت و محبت را میان افراد مسلمین فراهم آورند».[۲۰]
۶- پاسخ به نیازهای عصر:
شناختن نیازهای زمان، یکی از ضروریات دینی ما است. یک مبلغ، مربی و فقیه اگر زمان خود و نیازهای عصر خود را نشناسد؛ بیتردید نمیتواند باری از دوش جامعه مسلمانان بردارد و یا دردی از دردهای آنان را التیام بخشد. بنابراین، کسی که دعوی دینداری و دینشناسی میکند، ابتدا باید زمان خود را دریابد؛ همچنان که امام صادق علیه السلام فرمود: «اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهْجُمُ عَلَیهِ اللّوابِسُ[۲۱]؛ کسی که زمان خود را بشناسد، لغزشها و اشتباهات، او را غافلگیر نمیسازد».
مرحوم سراج انصاری در ردیف عالمان زمان شناس بود. از این رو، مینویسد: «بسیار مایل بودم که کتابهای دانشمندان عصر و آثار فضلای معاصر و جراید و مجلات وقت را مطالعه کنم. تا از یک سو، به اوضاع روز آشنا شوم و از سوی دیگر، از افکار نوین متفکرین دنیا آگاه باشم».[۲۲]
وفات
حاج شیخ مهدی سراج الواعظین تبریزی بعد از ۶۵ سال عمر بابرکت و تلاش در ترویج فرهنگ ناب محمدی صلی الله علیه و آله و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام، در ۸ شهریور ۱۳۴۰ ش. چشم از جهان فروبست و در شهر مقدس قم (قبرستان نو/ حاج شیخ) به خاک سپرده شد.[۲۳]
پانویس
- ↑ نقباءالبشر، ج ۳، ص ۱۱۱۰.
- ↑ شیعه چه میگوید؟، ص ۱۴.
- ↑ همان.
- ↑ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۴۸۵؛ بزرگان فرهنگ اسلام و ایران، ص ۲۷۸؛ یکصد تن از ستارگان درخشان، ص ۱۴۳ و شیعه چه میگوید؟، ص ۱۳ و ۱۴.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۶۱؛ پیرامون نهج البلاغه، ص ۵۲ و مقدمه کتاب هیئت و اسلام.
- ↑ سید احمد کسروی تبریزی با رشتههای تاریخ، لغت و زبان آشنایی داشت او بعد از رسیدن به تحصیلات عالیه، از مذهب شیعه برگشته، مطالب زیادی بر ضد اسلام و تشیع و ضروریات دین، به نگارش درآورد هنگامی که ارتداد او کاملاً برای نیروهای فداکار و مذهبی ثابت گردید، «فدائیان اسلام» که حکم قتل وی را از مراجع عصر دریافت کرده بودند، او را در روز ۲۰ اسفند سال ۱۳۲۴ ش اعدام انقلابی کردند.
- ↑ شیعه چه میگوید؟، ص ۱۶.
- ↑ همان، ص ۳۵.
- ↑ همان، مقدمه.
- ↑ شیعه چه میگوید؟، ص ۴۳.
- ↑ نقباءالبشر، ج ۳، ص ۱۱۱.
- ↑ الذریعه، ج ۲۴، ص ۳۹.
- ↑ نبرد با بیدینی، مقدمه.
- ↑ این اصطلاح را کسروی به خود و پیروانش اطلاق میکرد.
- ↑ دین چیست و برای چیست؟، مقدمه.
- ↑ شیعه چه میگوید؟، مقدمه.
- ↑ اعلامالدین، دیلمی، ص ۳۳۷.
- ↑ شیعه چه میگوید؟، ص ۱۵.
- ↑ همان، ص ۶۱.
- ↑ همان، ص ۱۵۵.
- ↑ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۶.
- ↑ شیعه چه میگوید، ص ۱۵.
- ↑ مقدمه دانشمند محترم، آقای سید هادی خسروشاهی بر کتاب «شیعه چه میگوید؟».
منابع
- عبدالکریم پاکنیا، ستارگان حرم، جلد ۱۳، صفحه ۱۶۶-۱۸۲.