ابوطالب و سرپرستی پیامبر: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
− | + | '''کلیدواژه: ابوطالب، رسول خدا صلي الله عليه و آله، سرپرستی پیامبر، دوران کودکی پیامبر، ایمان ابوطالب''' | |
− | |||
− | |||
− | ''' | ||
− | |||
− | |||
__toc__ | __toc__ | ||
− | [[ابوطالب]] با عبدالله - پدر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهاي ديگر آن حضرت نسبت | + | [[ابوطالب]] با عبدالله - پدر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهاي ديگر آن حضرت نسبت به آن حضرت مهربانتر و علاقه مندتر بود. |
− | و شايد به همين سبب نيز بود که [[عبدالمطلب]] چه در زمان | + | و شايد به همين سبب نيز بود که [[عبدالمطلب]] چه در زمان سلامت و چه در هنگام بيماري و احتضار سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرده و بالاخره هم کفالت آن حضرت را پس از [[مرگ]] خود به ابوطالب سپرد، و در [[اسدالغابة]] چند قول در اين باره نقل کرده مانند اين که: |
− | چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسيد پسرانش را جمع کرده و سفارش [[رسول خدا]] را به آن ها کرد، و بدنبال آن زبير و ابوطالب - دو تن از پسران عبدالمطلب - درباره کفالت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، و قول ديگر آن است که | + | چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسيد پسرانش را جمع کرده و سفارش [[رسول خدا]] را به آن ها کرد، و بدنبال آن زبير و ابوطالب - دو تن از پسران عبدالمطلب - درباره کفالت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، و قول ديگر آن است که اين انتخاب را خود عبدالمطلب کرد و ابوطالب را براي کفالت آن حضرت انتخاب نمود چون ابوطالب در ميان عموهاي آن حضرت مهربانتر از ديگران نسبت به او بود، و قول سوم آن است که عبدالمطلب در اين باره مستقيما به ابوطالب [[وصيت]] کرد و محمد صلی الله علیه و آله را تحت کفالت او قرار داد، و قول چهارم آن است که نخست زبير از آن حضرت کفالت کرد و چون زبير از دنيا رفت کفالت آن حضرت را ابوطالب به عهده گرفت.<ref> [[اسدالغابة]]، ج 1، ص 15.</ref> که البته خود [[ابن اثير]] اين قول آخر را از نظر تاريخي غلط دانسته و رد مي کند. |
− | ولي در کتاب هاي تاريخي و سيره | + | ولي در کتاب هاي تاريخي و سيره هاي ديگري که نوشته شده از اين اقوال اثري نيست و همگي نوشته و روايت کرده اند که: عبدالمطلب هنگام مرگ ابوطالب را کفيل رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده و به او در اين باره وصيت کرد مانند [[سيره ابن هشام]] و [[تاريخ طبري]] و [[تاريخ يعقوبي]] و [[مروج الذهب]] و [[طبقات ابن سعد]].<ref> سيره ابن هشام، ج 1، ص 179. تاريخ طبري، ج 2، ص 32، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8، مروج الذهب، ج 1، ص 313. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 118...</ref> |
− | و در مناقب [[ابن شهر آشوب]] از کتاب اوزاعي داستان را به گونه | + | و در مناقب [[ابن شهر آشوب]] از کتاب اوزاعي داستان را به گونه اي ديگر نقل کرده و آن چنين است که مي گويد: رسول خدا صلی الله علیه و آله در دامان عبدالمطلب زندگي مي کرد تا چون حدود صد و دو سال از عمر عبدالمطلب گذشت.<ref> پيش از اين گفته شد که در مدت عمر عبدالمطلب در هنگام [[مرگ]] اختلاف است واين يکي از آن اقوال است.</ref> و رسول خدا صلی الله علیه و آله هشت ساله شده بود. عبدالمطلب پسرانش را جمع کرد و بدان ها گفت: محمد يتيم است. او را سرپرستي کنيد و نيازمند است او را بي نياز کنيد و وصيت و سفارش مرا درباره او حفظ کنيد! |
[[ابولهب]] گفت: من اين کار را خواهم کرد؟ | [[ابولهب]] گفت: من اين کار را خواهم کرد؟ | ||
سطر ۲۸: | سطر ۲۳: | ||
عباس اظهار داشت: من اين کار را به عهده خواهم گرفت؟ | عباس اظهار داشت: من اين کار را به عهده خواهم گرفت؟ | ||
− | عبدالمطلب: تو مرد خشمناکي هستي مي | + | عبدالمطلب: تو مرد خشمناکي هستي مي ترسم او را آزار دهي! |
− | ابوطالب: من اين دستور را اجرا مي | + | ابوطالب: من اين دستور را اجرا مي کنم و کفالت او را به عهده مي گيرم؟ |
عبدالمطلب: آري تو سرپرستي او را به عهده گير! و سپس بدنبال اين سخن رو به محمد صلی الله علیه و آله کرده و گفت: يا محمد اطع له : اي محمد از وي اطاعت کن! | عبدالمطلب: آري تو سرپرستي او را به عهده گير! و سپس بدنبال اين سخن رو به محمد صلی الله علیه و آله کرده و گفت: يا محمد اطع له : اي محمد از وي اطاعت کن! | ||
− | محمد صلی الله علیه و آله گفت: يا ابه لاتحزن فان لي ربا لايضيعني!: پدرجان غمگين مباش مرا پروردگاري است که تباهم نخواهد کرد (و به | + | محمد صلی الله علیه و آله گفت: يا ابه لاتحزن فان لي ربا لايضيعني!: پدرجان غمگين مباش مرا پروردگاري است که تباهم نخواهد کرد (و به حال خود وانخواهد گذارد) و از آن پس ابوطالب او را در کنار خود گرفت و از وي حمايت کرد...<ref> مناقب [[آل ابيطالب]] (ط قم)، ج 1، ص 35.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | و به هر صورت عموم سيره نويسان و اهل تاريخ اشعاري نيز از عبدالمطلب در اين باره نقل کرده ا ند که ابوطالب را مخاطب ساخته و بدو مي گويد: | |
− | + | {{بیت|اوصيک يا عبد مناف بعدي بموحد|بعد ابيه فرد فارقه و هو ضجيع المهد}} | |
+ | {{بیت|فکنت کالام له في الوجد تدنيه من احشائها|والکبد فانت من ارجي بني عندي لدفع ضيم او لشد عقد}} | ||
+ | در اين اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را - که طبق اين اشعار نامش [[عبدمناف]] بوده - مخاطب ساخته و او را به حمايت و سرپرستي رسول خدا صلی الله علیه و آله توصيه مي نمايد. | ||
− | == درباره نام ابوطالب == | + | ==درباره نام ابوطالب== |
+ | اکنون که سخن بدين جا رسيد اين چند جمله را نيز درباره نام ابوطالب بشنويد: مسعودي در [[مروج الذهب]] - پس از نقل وصيت عبدالمطلب بدان گونه که گفته شد مي گويد البته درباره نام ابوطالب اختلاف شده، که برخي آن را عبدمناف دانسته و برخي هم عقيده دارند که [[کنيه]] او همان نام او است و سپس داستاني از [[اميرالمؤمنين]] علیه السلام در اين باره ذکر کرده و شعر زير را هم از عبدالمطلب نقل مي کند که در مورد وصيت درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله در شعر ديگري (غير از آن چه در بالا ذکر شد) گويد: «اوصيت من کنيته بطالب بابن الذي قد غاب ليس آئب». | ||
− | + | ولي مرحوم [[ابن شهر آشوب]] در مناقب اين شعر را نيز اين گونه روايت کرده: «وصيت من کنيته بطالب عبدمناف و هو ذو تجارب بابن الحبيب اکرم الاقارب بابن الذي قد غاب غير آيب».<ref> منظور از جمله «الذي قد غاب غير آيب » در هر دو مورد ظاهرا «عبدالله » [[پدر رسول خدا]] صلی الله علیه و آله است که به [[يثرب]] رفت و بازنگشت.</ref> | |
− | |||
− | ولي مرحوم [[ابن شهر آشوب]] در مناقب اين شعر را نيز اين گونه | ||
که ابوطالب نيز - طبق آن چه از اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله از [[راهب]] ها شنيده بود - در پاسخش گفت: «لاتوصني بلازم و واجب اني سمعت اعجب العجائب من کل حبر عالم و کاتب بان بحمد الله قول الراهب». | که ابوطالب نيز - طبق آن چه از اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله از [[راهب]] ها شنيده بود - در پاسخش گفت: «لاتوصني بلازم و واجب اني سمعت اعجب العجائب من کل حبر عالم و کاتب بان بحمد الله قول الراهب». | ||
− | اين محدث بزرگوار پس از نقل اين ابيات از کتاب [[شرف | + | اين محدث بزرگوار پس از نقل اين ابيات از کتاب [[شرف المصطفي]] از [[ابوسعيد واعظ]] روايت کرده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسيد پسرش ابوطالب را طلبيد و بدو گفت: اي پسر تو به خوبي شدت علاقه و محبت مرا نسبت به محمد دانسته اي، اکنون بنگر تا چگونه وصيت مرا درباره او عملی خواهي کرد. |
ابوطالب در پاسخ گفت: يا ابه لاتوصني بمحمد فانه ابني و ابن اخي: پدر جان مرا به محمد سفارش نکن که او پسر من و برادرزاده من است؟ | ابوطالب در پاسخ گفت: يا ابه لاتوصني بمحمد فانه ابني و ابن اخي: پدر جان مرا به محمد سفارش نکن که او پسر من و برادرزاده من است؟ | ||
− | و بدنبال اين روايت گويد: چون عبدالمطلب از [[دنيا]] رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم مي | + | و بدنبال اين روايت گويد: چون عبدالمطلب از [[دنيا]] رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم مي داشت.<ref> مناقب آل ابي طالب (ط قم)، ج 1، ص 36.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | و [[ابن حجر عسقلاني]] در کتاب «[[الاصابه]]» در اين باره گفته است: ابوطالب بن عبدالمطلب که به کنيه اش مشهور گرديده، نامش بنابر مشهور عبدمناف است و برخي هم نام او را «عمران» گفته اند و حاکم گفته: بيشتر گذشتگان بر اين عقيده بوده اند که نام او همان [[کنيه]] او است.<ref> الاصابه، ج 1، ص 115.</ref> | |
− | + | ==در دامان ابوطالب== | |
− | + | [[ابوطالب]] صرفنظر از علاقه اى كه از نظر خويشاوندى به يتيم برادر داشت، همانند جدش [[عبدالمطلب]] از آينده درخشان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى كه در دست داشت به [[نبوت]] و [[رسالت]] الهى وى در آينده واقف و آگاه بود. | |
− | + | تا بدين جا هشت سال از عمر پربركت رسول خدا صلی الله علیه و آله را با خاطرات و حوادث ناگوارى كه براى آن بزرگوار به همراه داشت پشت سر گذارديم. و اكنون آن حضرت در خانه ابوطالب وارد شده و دامن پر مهر عموى عزيزش آماده تربيت و پرورش و كفالت يتيم گرانقدر برادرش عبدالله بن عبدالمطلب مى گردد، و بر كسى كه از [[تاريخ اسلام]] مختصر اطلاعى داشته باشد پوشيده نيست كه ابوطالب يعنى آن مرد بزرگ، با چه فداكارى و گذشتى، و با چه [[اخلاص]] و ايثارى، اين وظيفه سنگين الهى و اجتماعى را تا پايان عمر كه حدود چهل و سه سال طول كشيد به انجام رسانيد، و از اين رهگذر چه حق بزرگى بر عموم مسلمانان جهان تا روز قيامت دارد «فجزاه الله عن الاسلام و عن المسلمين خير الجزاء». | |
+ | مرحوم [[ابن شهر آشوب]] در كتاب [[مناقب]] از [[ابن عباس]] روايت كرده كه ابوطالب به برادرش عباس گفت: من (از وقتى كه محمد صلی الله علیه و آله را در كفالت خود در آورده ام) از او جدا نمى شوم و اطمينان به كسى نمى كنم (كه او را به وى بسپارم...) ابوطالب در اين جا داستانى از شرم و حياى آن حضرت نقل كرده و در پايان گويد: رسم ابوطالب چنان بود كه هرگاه مى خواست شام و نهار به فرزندان خود بدهد به آن ها مى گفت: صبر كنيد تا پسرم (محمد) بيايد، و (آن ها صبر مى كردند) محمد صلی الله علیه و آله مى آمد (و با آن ها غذا مى خورد...)<ref> مناقب آل ابيطالب (ط قم)، ج 1، ص 36.</ref> | ||
− | + | و نيز روايت كرده كه اين فرزند چنان بود كه در وقت خوردن و نوشيدن غذا و آب «بسم الله الاحد» مى گفت و شروع مى كرد و پس از فراغت نيز «الحمدلله كثيرا» مى گفت. و هيچ گاه از او دروغى نشنيدم... و هيچ گاه او را نديدم كه مانند ديگران بخندد... و نديدم كه با كودكان بازى كند... و تنهائى و تواضع براى او محبوبتر بود. (و بيشتر به تنهائى علاقه داشت) | |
+ | و شبيه اين گفتار در [[كتاب طبقات]] [[ابن سعد]] نيز روايت شده كه هر كه خواهد مى تواند براى اطلاع بدان جا مراجعه كند.<ref> طبقات ابن سعد، ج 1، ص 119-120.</ref> و البته بايد دانست كه به همان مقدار كه ابوطالب نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله علاقه و محبت داشت و در تربيت و حفاظت او مى كوشيد همسرش فاطمه بنت اسد نيز حد اعلاى محبت را نسبت به آن بزرگوار مى نمود، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز تا پايان عمر محبت هاى او را فراموش نكرد و اين روايت را [[كلينى]] و ديگران در داستان وفات فاطمه از [[امام صادق]] علیه السلام روايت كرده اند كه پس از اين كه رسول خدا صلی الله علیه و آله پيراهن خود را براى كفن او فرستاد و در تشييع جنازه وى حاضر گرديد و [[تابوت]] او را بر دوش كشيد و پيش از دفن در [[قبر]] او خوابيد، و پس از دفن براى او [[تلقين]] خواند... | ||
− | + | ...و كارهاى شگفت انگيز ديگرى كه موجب سئوال و پرسش عموم ياران و اصحاب آن حضرت گرديد و ما ان شاءالله تعالى در جاى خود - در حوادث [[سال چهارم هجرت]] نقل خواهيم كرد - از آن جمله در پاسخ پرسش كنندگان فرمود: اليوم فقدت بر ابى طالب، ان كانت لتكون عندها الشى ء فتؤثرنى به على نفس ها و ولدها...:<ref> [[بحارالانوار]]، ج 35.</ref> امروز نيكي هاى ابوطالب را از دست دادم، و شيوه فاطمه چنان بود كه اگر چيزى نزد او پيدا مى شد مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى داشت... | |
− | + | چنانچه در استيعاب هم نظير اين گفتار با تلخيص و اجمال نقل شده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از دفن او فرمود: انه لم يكن احد بعد ابى طالب ابر بى منها...:<ref> بحارالانوار، ج 35.</ref> براستى كه غير از ابوطالب كسى نسبت به من از فاطمه (همسرش) مهربانتر نبود. | |
− | + | و در تاريخ يعقوبى نيز آمده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرگ فاطمه فرمود: «اليوم ماتت امى »، امروز مادرم از دنيا رفت، و سپس نظير آن چه را در بالا نقل شد ذكر مى كند.<ref> تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 9.</ref> و ما بخواست خداى تعالى شرح حال اين بانوى بزرگ [[اسلام]] و [[ايمان]] و سبقت او در اسلام و هجرت و فضائل ديگر او را در جاى خود ذكر خواهيم كرد. | |
− | + | و اكنون بازگرديم به دنباله بحث خود و تحقيق درباره مراحل بعدى زندگانى رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از كفالت و سرپرستى ابوطالب يعنى از هشتمين سال زندگانى آن حضرت به بعد. | |
− | + | ==آمدن باران به بركت وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعاى ابوطالب== | |
− | + | [[قاضى دحلان]] در كتاب سيره خود از [[ابن عساكر]] به سند خود از مردى بنام جلهمة بن عرفطة نقل مى كند كه در سال قحطى و خشكسالى به [[مكه]] رفتم و مردم مكه را كه در كمال سختى بسر مى بردند مشاهده كردم كه درصدد چاره برآمده و مى خواهند براى طلب باران [[دعا]] كنند، يكى گفت: بنزد لات و عزى برويد، و ديگرى گفت: به «مناة » متوسل شويد. در اين ميان پيرى سالمند و خوش صورت را ديدم كه به مردم مى گفت: چرا بى راهه مى رويد؟ با اين كه يادگار [[حضرت ابراهیم]] خليل و نژاد [[حضرت اسماعيل]] در ميان شماست! | |
− | و | + | بدو گفتند: گويا ابوطالب را مى گوئى؟ گفت: آرى منظورم اوست! مردم همگى برخاسته و من نيز همراه آن ها آمدم و در خانه ابوطالب اجتماع كرده در را زدند و همين كه ابوطالب بيرون آمد مردم بسوى او هجوم برده و او را در ميان گرفتند و بدو گفتند: اى ابوطالب تو بخوبى از قحطسالى و خشكى بيابان و گرسنگى و تشنگى مردمان باخبرى اينك وقت آن است كه بيرون آيى و براى مردم از درگاه خدا باران طلب كنى! |
+ | گويد: ابوطالب كه اين سخن را شنيد از خانه بيرون آمد و پسرى همراه او بود كه همچون خورشيد مى درخشيد، و در حالى كه اطراف او را جوانان ديگرى گرفته بودند همچنان بيامد تا به كنار خانه [[كعبه]] رسيد سپس آن پسر زيبا روى را برگرفت و پشت او را به كعبه چسبانيد و با انگشتان خود به سوى آسمان اشاره كرد و با زبانى تضرع آميز به درگاه خدا دعا كرد و طولى نكشيد كه پاره هاى ابر از اطراف گرد آمده باران بسيارى باريد و مردم را از خشكسالى نجات داد، و به دنبال آن قصيده معروف لاميه ابوطالب را كه بعدها پس از بعثت درباره رسول خدا سروده و حدود 90 بيت است نقل كرده و مطلع آن اين بيت است: وابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للارامل. | ||
− | + | نگارنده گويد: اين داستان - صرفنظر از مقام ارجمندى را كه براى رسول خدا ثابت مى كند - شاهد زنده اى براى گفتار ما است كه ما نيز به خاطر همان آن را براى شما نقل كرديم و آن توجه عميقى است كه مردم مكه نسبت به ابوطالب از نظر روحانى داشتند و نفوذ معنوى و عظمت وى را در ميان قريش به خوبى ثابت مى كند، و اين مطلب را هم مى رساند كه ميراث [[انبياء]] گذشته نيز نزد ابوطالب بود و چنانچه در روايات معتبر شيعه آمده مقام شامخ وصايت پس از عبدالمطلب بدو واگذار شده بود. | |
+ | ابوطالب صرفنظر از علاقه اى كه از نظر خويشاوندى به يتيم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آينده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى كه در دست داشت به نبوت و [[رسالت]] الهى وى در آينده واقف و آگاه بود، و همين سبب علاقه بيشتر او به محمد صلى الله عليه و آله مى گرديد. | ||
− | + | و اين مطلب از روى اشعار بسيارى كه از ابي طالب نقل شده بخوبى واضح و روشن است و تعجب از برخى راويان و نويسندگان اهل سنت است كه با اين همه در [[ايمان]] ابى طالب ترديد كرده و سخنانى گفته اند، و ما ان شاءالله در جاى خود با شرح و تفصيل بيشترى در اين باره بحث خواهيم كرد، و در اين جا نيز يكى دو بيت از همان قصيده را براى شما نقل كرده و بدنبال بحث خود بازمى گرديم، كه از آن جمله است اين چند بيت: لقد علموا ان ابننا لامكذب لدينا و لايعنى بقول الاباطل فاصبح فينا احمد في ارومة تقصر عنه سورة المتطاول فايده رب العباد بنصره و اظهر دينا حقه غير باطل.<ref> تمامى اين قصيده را ابن هشام در سيره، ج 1، ص 272-280 ط [[مصر]]، نقل كرده و بدنبال آن گفته است: آن چه نقل شده صحت روايت آن از ابوطالب نزد من ثابت شده.</ref> | |
− | و | + | و بنظر نگارنده اگر درباره ايمان ابوطالب جز همين قصيده و همين اشعار نبود براى اثبات مطلب كافى بود تا چه رسد به دليل ها و شواهد و روايات بسيار ديگرى كه در اين باره رسيده و انشاءالله در جاى خود مذكور خواهد شد. |
− | + | ==خاطراتى از دوران كودكى آن حضرت از زبان ابوطالب== | |
− | + | بارى ابوطالب از هيچ گونه محبت و فداكارى در مورد تربيت و نگهدارى رسول خدا در دوران كودكى دريغ نكرد و پيوسته مراقب وضع زندگى و رفع احتياجات وى بود، و بگفته اهل تاريخ سرپرستى و تربيت آن حضرت را خود او شخصا به عهده گرفته بود و به كسى در اين باره اطمينان نداشت تا جائي كه به برادرش عباس مى گفت: برادر! عباس به تو بگويم كه من ساعتى از شب و روز محمد را از خود جدا نمى كنم و به كسى اطمينان ندارم تا آن جا كه در هنگام خواب خودم او را مى خوابانم و در بستر مى برم. | |
− | + | و گاهى كه احتياج به تعويض لباس و يا كندن جامه دارد به من مى گويد: عموجان صورتت را بگردان تا من جامه ام را بيرون بياورم و چون سبب اين گفتارش را مى پرسم به من پاسخ مى دهد: براى آن كه شايسته نيست كسى به بدن من نظر افكند، و من از اين گفتار او تعجب مى كنم، و روى خود را از او مى گردانم. | |
− | + | و همچنين نوشته اند: شيوه ابوطالب آن بود كه هرگاه مى خواست نهار يا شام به بچه هاى خود بدهد بدان ها مى گفت: صبر كنيد تا فرزندم - محمد بيايد و چون آن حضرت حاضر مى شد بدان ها اجازه مى داد دست به طرف غذا ببرند. | |
− | مى | + | [[ابن هشام]] در سيره خود مى نويسد: در [[حجاز]] مرد قيافه شناسى بود كه نسب به طائفه «از دشنوءة » مى رسانيد و هرگاه به [[مكه]] مى آمد قرشيان بچه هاى خود را به نزد او مى بردند و او نگاه بصورت آن ها كرده از آينده آن ها خبرهائى مى داد. |
− | + | در يكى از سفرهائى كه به مكه آمد، ابوطالب رسول خدا را برداشته و به نزد او آورد. چشم آن مرد به رسول خدا افتاد و سپس خود را به كارى مشغول و سرگرم ساخت، پس از آن دوباره متوجه ابوطالب شده گفت: آن كودك چه شد؟ او را نزد من آريد، ابوطالب كه اصرار آن مرد را براى ديدن رسول خدا ديد، آن حضرت را از نظر او پنهان كرد، قيافه شناس چندين بار تكرار كرد: آن پسرك چه شد؟ آن كودكى را كه نشان من داديد بياوريد كه به خدا داستانى در پيش دارد، ابوطالب كه چنان ديد از نزد آن مرد برخاسته و رفت. | |
+ | اين اظهار علاقه شديد و اهميتى را كه ابوطالب در حفظ و حراست [[رسول خدا]] نشان مى داد سبب شده بود كه خانواده او نيز محمد صلی الله علیه و آله را بسيار دوست مى داشتند و در همه جا او را بر خود مقدم مى داشتند، گذشته از اين كه ابوطالب بطور خصوصى هم سفارش او را كرده بود. | ||
− | + | مى نويسند: روزى كه ابوطالب رسول خدا صلى الله عليه و آله را از [[عبدالمطلب]] بازگرفت و به خانه آورد به همسرش - فاطمه بنت اسد - گفت: بدان كه اين فرزند برادر من است كه در پيش من از جان و مالم عزيزتر است و مراقب باش مبادا احدى جلوى او را از آن چه مى خواهد بگيرد. فاطمه كه اين سخن را شنيد تبسمى كرده گفت: آيا سفارش فرزندم محمد را به من مى كنى! در صورتي كه او از جان و فرزندانم نزد من عزيزتر مى باشد! | |
+ | و در روايت ديگرى است كه ابوطالب مى گفت: گاهى مرد زيبا صورتى را كه در زيبائى مانندش نبود مى ديدم كه نزد او مى آمد و دستى بسرش مى كشيد و براى او دعا مى كرد، و اتفاق افتاد كه روزى او را گم كردم و براى يافتن او به اين طرف و آن طرف رفتم ناگاه او را ديدم كه به همراه مردى زيبا كه مانندش را نديده بودم مى آيد، بدو گفتم: فرزندم مگر به تو نگفته بودم هيچ گاه از من جدا مشو! آن مرد گفت: هرگاه از تو جدا شد من با او هستم و او را محافظت مى كنم. | ||
− | + | ==ديدگاه پيامبر در مورد ابوطالب== | |
− | + | وقتي حضرت [[امام علی]] عليه السلام خبر [[مرگ]] ابوطالب را به پيامبر داد، سخت گريست و به حضرت علي عليه السلام دستور غسل دادن و [[کفن]] و دفن را صادر نمود و از خدا برايش طلب پاداش و مغفرت نمود و آن سال را سال اندوه ناميد. هنگامي که جنازه ابوطالب را آوردند فرمود: «عموجان، از يتيم سرپرستي کردي، کوچک را تربيت نمودي، بزرگ را ياري کردي. خداوند بهترين پاداش را از ناحيه من به تو عنايت کند». | |
+ | در جاي ديگر پيامبر در مورد ابوطالب مي فرمايد: «ابوطالب ايمانش را پنهان داشت و خداوند به پاس اين بردباري پاداشش را دو برابر مرحمت فرمود». | ||
− | == ديدگاه ائمه اطهار عليه السلام در مورد ايمان ابوطالب == | + | ==ديدگاه ائمه اطهار عليه السلام در مورد ايمان ابوطالب== |
− | + | در رواياتي که از [[اهل بيت]] عليهم السلام وارد شده، بر ايمان ابوطالب تأکيد شده است. [[امام رضا]] عليه السلام در پاسخ کسي که گفته بود: من به اسلام ابوطالب شک دارم، پس از قرائت آيه هاي 115 و 116 [[سوره نساء]] فرمود: «اگر به ايمان ابوطالب، اعتراف نکني، بازگشت تو به سوي [[آتش دوزخ]] است». | |
− | در رواياتي که از [[اهل بيت]] عليهم | ||
[[امام صادق]] عليه السلام هم در مورد ايمان ابوطالب مي فرمايد: «همانا ابوطالب از رفقاي [[پیامبران]]، [[صديقان]] و [[شهيدان]] و [[صالحان]] است و اين ها رفيقان نيکي هستند». | [[امام صادق]] عليه السلام هم در مورد ايمان ابوطالب مي فرمايد: «همانا ابوطالب از رفقاي [[پیامبران]]، [[صديقان]] و [[شهيدان]] و [[صالحان]] است و اين ها رفيقان نيکي هستند». | ||
سطر ۱۴۰: | سطر ۱۲۲: | ||
در محضر [[امام سجاد]] علیه السلام از ايمان ابوطالب سؤال شد. آن حضرت فرمود: «عجبا! خداوند رسولش را از ادامه [[ازدواج]] زن باايمان با کافر نهي فرموده است. فاطمه بنت اسد از پيشگامان به اسلام بود و تا آخر عمر ابوطالب در همسري او باقي ماند». | در محضر [[امام سجاد]] علیه السلام از ايمان ابوطالب سؤال شد. آن حضرت فرمود: «عجبا! خداوند رسولش را از ادامه [[ازدواج]] زن باايمان با کافر نهي فرموده است. فاطمه بنت اسد از پيشگامان به اسلام بود و تا آخر عمر ابوطالب در همسري او باقي ماند». | ||
+ | ==ديدگاه انديشمندان مسلمان درباره ايمان ابوطالب== | ||
− | + | [[علامه مجلسی]] رحمه الله درباره ايمان حضرت ابوطالب مي نويسد: همه شيعيان به اتفاق رأي به [[اسلام]] و ايمان ابوطالب اعتقاد دارند و معتقدند که او در آغاز [[بعثت]]، به پيامبري پيامبر ايمان داشت و هرگز بتي را نپرستيده بلکه او از اوصياي ابراهيم عليه السلام بود. | |
− | + | [[علامه طبرسی]] درباره ايمان ابوطالب عليه السلام مي گويد: ثابت شده که اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر ايمان ابوطالب اتفاق و اجتماع دارند. | |
− | |||
− | |||
− | [[علامه طبرسی]] درباره ايمان ابوطالب عليه السلام مي گويد: ثابت شده که اهل بيت پيامبر صلي | ||
[[شيخ مفيد]] در کتاب [[اوائل المقامات]] مي فرمايد: [[شيعيان]] بر اين که ابوطالب مؤمن از دنيا رفت و آمنه بنت وهب، مادر پيامبر، بر آيين [[توحيد]] بود، اتفاق نظر کامل دارند. | [[شيخ مفيد]] در کتاب [[اوائل المقامات]] مي فرمايد: [[شيعيان]] بر اين که ابوطالب مؤمن از دنيا رفت و آمنه بنت وهب، مادر پيامبر، بر آيين [[توحيد]] بود، اتفاق نظر کامل دارند. | ||
− | [[سيد بن طاووس]] رحمه الله در کتاب [[طرائف]] مي | + | [[سيد بن طاووس]] رحمه الله در کتاب [[طرائف]] مي نويسد: به درستي که من [[علماي شيعه]] را بر [[ايمان]] ابوطالب هم داستان يافتم. |
از دنيا رفت. بعضي از بزرگان ما مانند [[شيخ ابوالقاسم بلخي]] و [[ابوجعفر اسکافي]] همين اعتقاد را دارند، ولي اکثر علماي حديث از [[اهل تسنن]] گويند که او با اعتقاد به دين قومش از دنيا رفت و بعضي گويند او در حالي که اعتقاد به دين پدرش [[عبدالمطلب]] داشت از دنيا رفت. | از دنيا رفت. بعضي از بزرگان ما مانند [[شيخ ابوالقاسم بلخي]] و [[ابوجعفر اسکافي]] همين اعتقاد را دارند، ولي اکثر علماي حديث از [[اهل تسنن]] گويند که او با اعتقاد به دين قومش از دنيا رفت و بعضي گويند او در حالي که اعتقاد به دين پدرش [[عبدالمطلب]] داشت از دنيا رفت. | ||
− | [[ابن ابي الحديد]] در پاسخ يکي از کساني که کتابي به نام [[اسلام]] [[ابوطالب]] نوشت و از وي خواست تا بر آن کتاب صحه بگذارد نوشت: «من مي | + | [[ابن ابي الحديد]] در پاسخ يکي از کساني که کتابي به نام [[اسلام]] [[ابوطالب]] نوشت و از وي خواست تا بر آن کتاب صحه بگذارد نوشت: «من مي دانم که اگر ابوطالب نبود، هيچ يک از پايه هاي [[دين]] پابرجا نمي ماند و نيز مي دانم که او برگردن هر مسلماني تا [[روز قيامت]] [[حق]] دارد و حق شناسي و قدرداني از طرف دار حق، واجب است». |
− | |||
− | |||
− | + | وي روي کتاب اين اشعار را نوشت: اگر ابوطالب و پسرش علي عليه السلام نبودند، ستون دين اسلام برپا نمي شد. آن ها هر دو قيام کردند. × ابوطالب در مکه پناه دهنده و حامي دين بود و [[امام علی]] عليه السلام در [[مدينه]] کبوتر دين را به پرواز درآورد. × خدا به ابوطالب خير دهد که آغازگر راه هدايت بود و نيز به علي عليه السلام خير دهد که تکميل کننده ارزش هاي هدايت بود. × بيهوده گويي نادان و نديده گرفتن کرامات آن بزرگوار به شکوه ابوطالب، لطمه نخواهد زد. چنان که اگر کسي روشني صبح را تاريکي پندارد، به روز ضرري نخواهد رساند. | |
+ | [[جعفر بن حسن شافعي]]، مفتي اعظم [[شافعي ها]] در مدينه، مي گويد: اخبار [[متواتر]] بيانگر آن است که ابوطالب، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را دوست داشت و او را در [[تبليغ اسلام]]، ياري مي نمود و تصديق مي کرد و فرزندانش مانند جعفر و حضرت علي عليه السلام را به پيروي از او و ياري او فرمان مي داد. همه اين اخبار صراحت دارند که سراسر قلب ابوطالب، پر از [[ايمان]] به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود. | ||
− | == وصيت ابو طالب == | + | ==وصيت ابو طالب== |
+ | ابوطالب هنگام وفات همه بزرگان قريش و [[فرزندان عبدالمطلب]] را فراخواند و خطاب به آنان گفت: شما را به ياري محمد [[وصيت]] مي کنم، زيرا او امين [[قريش]] و راستگوي عرب و واجد همه خصائلي است که من به شما سفارش کرده ام. ديني را که تبليغ مي کند، دل مي پذيرد، مگر آن که قساوت و دشمني مانع پذيرفتن آن شود... | ||
− | + | پس اي گروه قريش، او را دوست بداريد و در جنگ ها از او حمايت کنيد. به خدا قسم، هر که او را بپذيرد، رستگار و هر که به تعليمات او تن دهد سعادتمند مي گردد. | |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references/> | ||
− | == | + | ==منابع== |
− | + | هاشم رسولي محلاتي، درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، جلد 1. | |
[[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]] | [[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]] |
نسخهٔ ۱۹ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۲۱
کلیدواژه: ابوطالب، رسول خدا صلي الله عليه و آله، سرپرستی پیامبر، دوران کودکی پیامبر، ایمان ابوطالب
محتویات
- ۱ درباره نام ابوطالب
- ۲ در دامان ابوطالب
- ۳ آمدن باران به بركت وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعاى ابوطالب
- ۴ خاطراتى از دوران كودكى آن حضرت از زبان ابوطالب
- ۵ ديدگاه پيامبر در مورد ابوطالب
- ۶ ديدگاه ائمه اطهار عليه السلام در مورد ايمان ابوطالب
- ۷ ديدگاه انديشمندان مسلمان درباره ايمان ابوطالب
- ۸ وصيت ابو طالب
- ۹ پانویس
- ۱۰ منابع
ابوطالب با عبدالله - پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف پدر و مادر برادر بود و از عموهاي ديگر آن حضرت نسبت به آن حضرت مهربانتر و علاقه مندتر بود.
و شايد به همين سبب نيز بود که عبدالمطلب چه در زمان سلامت و چه در هنگام بيماري و احتضار سفارش آن حضرت را به ابوطالب کرده و بالاخره هم کفالت آن حضرت را پس از مرگ خود به ابوطالب سپرد، و در اسدالغابة چند قول در اين باره نقل کرده مانند اين که:
چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسيد پسرانش را جمع کرده و سفارش رسول خدا را به آن ها کرد، و بدنبال آن زبير و ابوطالب - دو تن از پسران عبدالمطلب - درباره کفالت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب درآمد، و قول ديگر آن است که اين انتخاب را خود عبدالمطلب کرد و ابوطالب را براي کفالت آن حضرت انتخاب نمود چون ابوطالب در ميان عموهاي آن حضرت مهربانتر از ديگران نسبت به او بود، و قول سوم آن است که عبدالمطلب در اين باره مستقيما به ابوطالب وصيت کرد و محمد صلی الله علیه و آله را تحت کفالت او قرار داد، و قول چهارم آن است که نخست زبير از آن حضرت کفالت کرد و چون زبير از دنيا رفت کفالت آن حضرت را ابوطالب به عهده گرفت.[۱] که البته خود ابن اثير اين قول آخر را از نظر تاريخي غلط دانسته و رد مي کند.
ولي در کتاب هاي تاريخي و سيره هاي ديگري که نوشته شده از اين اقوال اثري نيست و همگي نوشته و روايت کرده اند که: عبدالمطلب هنگام مرگ ابوطالب را کفيل رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده و به او در اين باره وصيت کرد مانند سيره ابن هشام و تاريخ طبري و تاريخ يعقوبي و مروج الذهب و طبقات ابن سعد.[۲]
و در مناقب ابن شهر آشوب از کتاب اوزاعي داستان را به گونه اي ديگر نقل کرده و آن چنين است که مي گويد: رسول خدا صلی الله علیه و آله در دامان عبدالمطلب زندگي مي کرد تا چون حدود صد و دو سال از عمر عبدالمطلب گذشت.[۳] و رسول خدا صلی الله علیه و آله هشت ساله شده بود. عبدالمطلب پسرانش را جمع کرد و بدان ها گفت: محمد يتيم است. او را سرپرستي کنيد و نيازمند است او را بي نياز کنيد و وصيت و سفارش مرا درباره او حفظ کنيد!
ابولهب گفت: من اين کار را خواهم کرد؟
عبدالمطلب بدو گفت: شرت را از او بازدار!
عباس اظهار داشت: من اين کار را به عهده خواهم گرفت؟
عبدالمطلب: تو مرد خشمناکي هستي مي ترسم او را آزار دهي!
ابوطالب: من اين دستور را اجرا مي کنم و کفالت او را به عهده مي گيرم؟
عبدالمطلب: آري تو سرپرستي او را به عهده گير! و سپس بدنبال اين سخن رو به محمد صلی الله علیه و آله کرده و گفت: يا محمد اطع له : اي محمد از وي اطاعت کن!
محمد صلی الله علیه و آله گفت: يا ابه لاتحزن فان لي ربا لايضيعني!: پدرجان غمگين مباش مرا پروردگاري است که تباهم نخواهد کرد (و به حال خود وانخواهد گذارد) و از آن پس ابوطالب او را در کنار خود گرفت و از وي حمايت کرد...[۴]
و به هر صورت عموم سيره نويسان و اهل تاريخ اشعاري نيز از عبدالمطلب در اين باره نقل کرده ا ند که ابوطالب را مخاطب ساخته و بدو مي گويد:
اوصيک يا عبد مناف بعدي بموحد بعد ابيه فرد فارقه و هو ضجيع المهد
فکنت کالام له في الوجد تدنيه من احشائها والکبد فانت من ارجي بني عندي لدفع ضيم او لشد عقد
در اين اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را - که طبق اين اشعار نامش عبدمناف بوده - مخاطب ساخته و او را به حمايت و سرپرستي رسول خدا صلی الله علیه و آله توصيه مي نمايد.
درباره نام ابوطالب
اکنون که سخن بدين جا رسيد اين چند جمله را نيز درباره نام ابوطالب بشنويد: مسعودي در مروج الذهب - پس از نقل وصيت عبدالمطلب بدان گونه که گفته شد مي گويد البته درباره نام ابوطالب اختلاف شده، که برخي آن را عبدمناف دانسته و برخي هم عقيده دارند که کنيه او همان نام او است و سپس داستاني از اميرالمؤمنين علیه السلام در اين باره ذکر کرده و شعر زير را هم از عبدالمطلب نقل مي کند که در مورد وصيت درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله در شعر ديگري (غير از آن چه در بالا ذکر شد) گويد: «اوصيت من کنيته بطالب بابن الذي قد غاب ليس آئب».
ولي مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب اين شعر را نيز اين گونه روايت کرده: «وصيت من کنيته بطالب عبدمناف و هو ذو تجارب بابن الحبيب اکرم الاقارب بابن الذي قد غاب غير آيب».[۵]
که ابوطالب نيز - طبق آن چه از اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله از راهب ها شنيده بود - در پاسخش گفت: «لاتوصني بلازم و واجب اني سمعت اعجب العجائب من کل حبر عالم و کاتب بان بحمد الله قول الراهب».
اين محدث بزرگوار پس از نقل اين ابيات از کتاب شرف المصطفي از ابوسعيد واعظ روايت کرده که چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرارسيد پسرش ابوطالب را طلبيد و بدو گفت: اي پسر تو به خوبي شدت علاقه و محبت مرا نسبت به محمد دانسته اي، اکنون بنگر تا چگونه وصيت مرا درباره او عملی خواهي کرد.
ابوطالب در پاسخ گفت: يا ابه لاتوصني بمحمد فانه ابني و ابن اخي: پدر جان مرا به محمد سفارش نکن که او پسر من و برادرزاده من است؟
و بدنبال اين روايت گويد: چون عبدالمطلب از دنيا رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه خاندانش در خوراک و پوشاک مقدم مي داشت.[۶]
و ابن حجر عسقلاني در کتاب «الاصابه» در اين باره گفته است: ابوطالب بن عبدالمطلب که به کنيه اش مشهور گرديده، نامش بنابر مشهور عبدمناف است و برخي هم نام او را «عمران» گفته اند و حاکم گفته: بيشتر گذشتگان بر اين عقيده بوده اند که نام او همان کنيه او است.[۷]
در دامان ابوطالب
ابوطالب صرفنظر از علاقه اى كه از نظر خويشاوندى به يتيم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آينده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى كه در دست داشت به نبوت و رسالت الهى وى در آينده واقف و آگاه بود.
تا بدين جا هشت سال از عمر پربركت رسول خدا صلی الله علیه و آله را با خاطرات و حوادث ناگوارى كه براى آن بزرگوار به همراه داشت پشت سر گذارديم. و اكنون آن حضرت در خانه ابوطالب وارد شده و دامن پر مهر عموى عزيزش آماده تربيت و پرورش و كفالت يتيم گرانقدر برادرش عبدالله بن عبدالمطلب مى گردد، و بر كسى كه از تاريخ اسلام مختصر اطلاعى داشته باشد پوشيده نيست كه ابوطالب يعنى آن مرد بزرگ، با چه فداكارى و گذشتى، و با چه اخلاص و ايثارى، اين وظيفه سنگين الهى و اجتماعى را تا پايان عمر كه حدود چهل و سه سال طول كشيد به انجام رسانيد، و از اين رهگذر چه حق بزرگى بر عموم مسلمانان جهان تا روز قيامت دارد «فجزاه الله عن الاسلام و عن المسلمين خير الجزاء».
مرحوم ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از ابن عباس روايت كرده كه ابوطالب به برادرش عباس گفت: من (از وقتى كه محمد صلی الله علیه و آله را در كفالت خود در آورده ام) از او جدا نمى شوم و اطمينان به كسى نمى كنم (كه او را به وى بسپارم...) ابوطالب در اين جا داستانى از شرم و حياى آن حضرت نقل كرده و در پايان گويد: رسم ابوطالب چنان بود كه هرگاه مى خواست شام و نهار به فرزندان خود بدهد به آن ها مى گفت: صبر كنيد تا پسرم (محمد) بيايد، و (آن ها صبر مى كردند) محمد صلی الله علیه و آله مى آمد (و با آن ها غذا مى خورد...)[۸]
و نيز روايت كرده كه اين فرزند چنان بود كه در وقت خوردن و نوشيدن غذا و آب «بسم الله الاحد» مى گفت و شروع مى كرد و پس از فراغت نيز «الحمدلله كثيرا» مى گفت. و هيچ گاه از او دروغى نشنيدم... و هيچ گاه او را نديدم كه مانند ديگران بخندد... و نديدم كه با كودكان بازى كند... و تنهائى و تواضع براى او محبوبتر بود. (و بيشتر به تنهائى علاقه داشت)
و شبيه اين گفتار در كتاب طبقات ابن سعد نيز روايت شده كه هر كه خواهد مى تواند براى اطلاع بدان جا مراجعه كند.[۹] و البته بايد دانست كه به همان مقدار كه ابوطالب نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله علاقه و محبت داشت و در تربيت و حفاظت او مى كوشيد همسرش فاطمه بنت اسد نيز حد اعلاى محبت را نسبت به آن بزرگوار مى نمود، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز تا پايان عمر محبت هاى او را فراموش نكرد و اين روايت را كلينى و ديگران در داستان وفات فاطمه از امام صادق علیه السلام روايت كرده اند كه پس از اين كه رسول خدا صلی الله علیه و آله پيراهن خود را براى كفن او فرستاد و در تشييع جنازه وى حاضر گرديد و تابوت او را بر دوش كشيد و پيش از دفن در قبر او خوابيد، و پس از دفن براى او تلقين خواند...
...و كارهاى شگفت انگيز ديگرى كه موجب سئوال و پرسش عموم ياران و اصحاب آن حضرت گرديد و ما ان شاءالله تعالى در جاى خود - در حوادث سال چهارم هجرت نقل خواهيم كرد - از آن جمله در پاسخ پرسش كنندگان فرمود: اليوم فقدت بر ابى طالب، ان كانت لتكون عندها الشى ء فتؤثرنى به على نفس ها و ولدها...:[۱۰] امروز نيكي هاى ابوطالب را از دست دادم، و شيوه فاطمه چنان بود كه اگر چيزى نزد او پيدا مى شد مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى داشت...
چنانچه در استيعاب هم نظير اين گفتار با تلخيص و اجمال نقل شده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از دفن او فرمود: انه لم يكن احد بعد ابى طالب ابر بى منها...:[۱۱] براستى كه غير از ابوطالب كسى نسبت به من از فاطمه (همسرش) مهربانتر نبود.
و در تاريخ يعقوبى نيز آمده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرگ فاطمه فرمود: «اليوم ماتت امى »، امروز مادرم از دنيا رفت، و سپس نظير آن چه را در بالا نقل شد ذكر مى كند.[۱۲] و ما بخواست خداى تعالى شرح حال اين بانوى بزرگ اسلام و ايمان و سبقت او در اسلام و هجرت و فضائل ديگر او را در جاى خود ذكر خواهيم كرد.
و اكنون بازگرديم به دنباله بحث خود و تحقيق درباره مراحل بعدى زندگانى رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از كفالت و سرپرستى ابوطالب يعنى از هشتمين سال زندگانى آن حضرت به بعد.
آمدن باران به بركت وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و دعاى ابوطالب
قاضى دحلان در كتاب سيره خود از ابن عساكر به سند خود از مردى بنام جلهمة بن عرفطة نقل مى كند كه در سال قحطى و خشكسالى به مكه رفتم و مردم مكه را كه در كمال سختى بسر مى بردند مشاهده كردم كه درصدد چاره برآمده و مى خواهند براى طلب باران دعا كنند، يكى گفت: بنزد لات و عزى برويد، و ديگرى گفت: به «مناة » متوسل شويد. در اين ميان پيرى سالمند و خوش صورت را ديدم كه به مردم مى گفت: چرا بى راهه مى رويد؟ با اين كه يادگار حضرت ابراهیم خليل و نژاد حضرت اسماعيل در ميان شماست!
بدو گفتند: گويا ابوطالب را مى گوئى؟ گفت: آرى منظورم اوست! مردم همگى برخاسته و من نيز همراه آن ها آمدم و در خانه ابوطالب اجتماع كرده در را زدند و همين كه ابوطالب بيرون آمد مردم بسوى او هجوم برده و او را در ميان گرفتند و بدو گفتند: اى ابوطالب تو بخوبى از قحطسالى و خشكى بيابان و گرسنگى و تشنگى مردمان باخبرى اينك وقت آن است كه بيرون آيى و براى مردم از درگاه خدا باران طلب كنى!
گويد: ابوطالب كه اين سخن را شنيد از خانه بيرون آمد و پسرى همراه او بود كه همچون خورشيد مى درخشيد، و در حالى كه اطراف او را جوانان ديگرى گرفته بودند همچنان بيامد تا به كنار خانه كعبه رسيد سپس آن پسر زيبا روى را برگرفت و پشت او را به كعبه چسبانيد و با انگشتان خود به سوى آسمان اشاره كرد و با زبانى تضرع آميز به درگاه خدا دعا كرد و طولى نكشيد كه پاره هاى ابر از اطراف گرد آمده باران بسيارى باريد و مردم را از خشكسالى نجات داد، و به دنبال آن قصيده معروف لاميه ابوطالب را كه بعدها پس از بعثت درباره رسول خدا سروده و حدود 90 بيت است نقل كرده و مطلع آن اين بيت است: وابيض يستسقى الغمام بوجهه ثمال اليتامى عصمة للارامل.
نگارنده گويد: اين داستان - صرفنظر از مقام ارجمندى را كه براى رسول خدا ثابت مى كند - شاهد زنده اى براى گفتار ما است كه ما نيز به خاطر همان آن را براى شما نقل كرديم و آن توجه عميقى است كه مردم مكه نسبت به ابوطالب از نظر روحانى داشتند و نفوذ معنوى و عظمت وى را در ميان قريش به خوبى ثابت مى كند، و اين مطلب را هم مى رساند كه ميراث انبياء گذشته نيز نزد ابوطالب بود و چنانچه در روايات معتبر شيعه آمده مقام شامخ وصايت پس از عبدالمطلب بدو واگذار شده بود.
ابوطالب صرفنظر از علاقه اى كه از نظر خويشاوندى به يتيم برادر داشت، همانند جدش عبدالمطلب از آينده درخشان رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر بود و از روى اخبار گذشتگان و علائمى كه در دست داشت به نبوت و رسالت الهى وى در آينده واقف و آگاه بود، و همين سبب علاقه بيشتر او به محمد صلى الله عليه و آله مى گرديد.
و اين مطلب از روى اشعار بسيارى كه از ابي طالب نقل شده بخوبى واضح و روشن است و تعجب از برخى راويان و نويسندگان اهل سنت است كه با اين همه در ايمان ابى طالب ترديد كرده و سخنانى گفته اند، و ما ان شاءالله در جاى خود با شرح و تفصيل بيشترى در اين باره بحث خواهيم كرد، و در اين جا نيز يكى دو بيت از همان قصيده را براى شما نقل كرده و بدنبال بحث خود بازمى گرديم، كه از آن جمله است اين چند بيت: لقد علموا ان ابننا لامكذب لدينا و لايعنى بقول الاباطل فاصبح فينا احمد في ارومة تقصر عنه سورة المتطاول فايده رب العباد بنصره و اظهر دينا حقه غير باطل.[۱۳]
و بنظر نگارنده اگر درباره ايمان ابوطالب جز همين قصيده و همين اشعار نبود براى اثبات مطلب كافى بود تا چه رسد به دليل ها و شواهد و روايات بسيار ديگرى كه در اين باره رسيده و انشاءالله در جاى خود مذكور خواهد شد.
خاطراتى از دوران كودكى آن حضرت از زبان ابوطالب
بارى ابوطالب از هيچ گونه محبت و فداكارى در مورد تربيت و نگهدارى رسول خدا در دوران كودكى دريغ نكرد و پيوسته مراقب وضع زندگى و رفع احتياجات وى بود، و بگفته اهل تاريخ سرپرستى و تربيت آن حضرت را خود او شخصا به عهده گرفته بود و به كسى در اين باره اطمينان نداشت تا جائي كه به برادرش عباس مى گفت: برادر! عباس به تو بگويم كه من ساعتى از شب و روز محمد را از خود جدا نمى كنم و به كسى اطمينان ندارم تا آن جا كه در هنگام خواب خودم او را مى خوابانم و در بستر مى برم.
و گاهى كه احتياج به تعويض لباس و يا كندن جامه دارد به من مى گويد: عموجان صورتت را بگردان تا من جامه ام را بيرون بياورم و چون سبب اين گفتارش را مى پرسم به من پاسخ مى دهد: براى آن كه شايسته نيست كسى به بدن من نظر افكند، و من از اين گفتار او تعجب مى كنم، و روى خود را از او مى گردانم.
و همچنين نوشته اند: شيوه ابوطالب آن بود كه هرگاه مى خواست نهار يا شام به بچه هاى خود بدهد بدان ها مى گفت: صبر كنيد تا فرزندم - محمد بيايد و چون آن حضرت حاضر مى شد بدان ها اجازه مى داد دست به طرف غذا ببرند.
ابن هشام در سيره خود مى نويسد: در حجاز مرد قيافه شناسى بود كه نسب به طائفه «از دشنوءة » مى رسانيد و هرگاه به مكه مى آمد قرشيان بچه هاى خود را به نزد او مى بردند و او نگاه بصورت آن ها كرده از آينده آن ها خبرهائى مى داد.
در يكى از سفرهائى كه به مكه آمد، ابوطالب رسول خدا را برداشته و به نزد او آورد. چشم آن مرد به رسول خدا افتاد و سپس خود را به كارى مشغول و سرگرم ساخت، پس از آن دوباره متوجه ابوطالب شده گفت: آن كودك چه شد؟ او را نزد من آريد، ابوطالب كه اصرار آن مرد را براى ديدن رسول خدا ديد، آن حضرت را از نظر او پنهان كرد، قيافه شناس چندين بار تكرار كرد: آن پسرك چه شد؟ آن كودكى را كه نشان من داديد بياوريد كه به خدا داستانى در پيش دارد، ابوطالب كه چنان ديد از نزد آن مرد برخاسته و رفت.
اين اظهار علاقه شديد و اهميتى را كه ابوطالب در حفظ و حراست رسول خدا نشان مى داد سبب شده بود كه خانواده او نيز محمد صلی الله علیه و آله را بسيار دوست مى داشتند و در همه جا او را بر خود مقدم مى داشتند، گذشته از اين كه ابوطالب بطور خصوصى هم سفارش او را كرده بود.
مى نويسند: روزى كه ابوطالب رسول خدا صلى الله عليه و آله را از عبدالمطلب بازگرفت و به خانه آورد به همسرش - فاطمه بنت اسد - گفت: بدان كه اين فرزند برادر من است كه در پيش من از جان و مالم عزيزتر است و مراقب باش مبادا احدى جلوى او را از آن چه مى خواهد بگيرد. فاطمه كه اين سخن را شنيد تبسمى كرده گفت: آيا سفارش فرزندم محمد را به من مى كنى! در صورتي كه او از جان و فرزندانم نزد من عزيزتر مى باشد!
و در روايت ديگرى است كه ابوطالب مى گفت: گاهى مرد زيبا صورتى را كه در زيبائى مانندش نبود مى ديدم كه نزد او مى آمد و دستى بسرش مى كشيد و براى او دعا مى كرد، و اتفاق افتاد كه روزى او را گم كردم و براى يافتن او به اين طرف و آن طرف رفتم ناگاه او را ديدم كه به همراه مردى زيبا كه مانندش را نديده بودم مى آيد، بدو گفتم: فرزندم مگر به تو نگفته بودم هيچ گاه از من جدا مشو! آن مرد گفت: هرگاه از تو جدا شد من با او هستم و او را محافظت مى كنم.
ديدگاه پيامبر در مورد ابوطالب
وقتي حضرت امام علی عليه السلام خبر مرگ ابوطالب را به پيامبر داد، سخت گريست و به حضرت علي عليه السلام دستور غسل دادن و کفن و دفن را صادر نمود و از خدا برايش طلب پاداش و مغفرت نمود و آن سال را سال اندوه ناميد. هنگامي که جنازه ابوطالب را آوردند فرمود: «عموجان، از يتيم سرپرستي کردي، کوچک را تربيت نمودي، بزرگ را ياري کردي. خداوند بهترين پاداش را از ناحيه من به تو عنايت کند».
در جاي ديگر پيامبر در مورد ابوطالب مي فرمايد: «ابوطالب ايمانش را پنهان داشت و خداوند به پاس اين بردباري پاداشش را دو برابر مرحمت فرمود».
ديدگاه ائمه اطهار عليه السلام در مورد ايمان ابوطالب
در رواياتي که از اهل بيت عليهم السلام وارد شده، بر ايمان ابوطالب تأکيد شده است. امام رضا عليه السلام در پاسخ کسي که گفته بود: من به اسلام ابوطالب شک دارم، پس از قرائت آيه هاي 115 و 116 سوره نساء فرمود: «اگر به ايمان ابوطالب، اعتراف نکني، بازگشت تو به سوي آتش دوزخ است».
امام صادق عليه السلام هم در مورد ايمان ابوطالب مي فرمايد: «همانا ابوطالب از رفقاي پیامبران، صديقان و شهيدان و صالحان است و اين ها رفيقان نيکي هستند».
در محضر امام سجاد علیه السلام از ايمان ابوطالب سؤال شد. آن حضرت فرمود: «عجبا! خداوند رسولش را از ادامه ازدواج زن باايمان با کافر نهي فرموده است. فاطمه بنت اسد از پيشگامان به اسلام بود و تا آخر عمر ابوطالب در همسري او باقي ماند».
ديدگاه انديشمندان مسلمان درباره ايمان ابوطالب
علامه مجلسی رحمه الله درباره ايمان حضرت ابوطالب مي نويسد: همه شيعيان به اتفاق رأي به اسلام و ايمان ابوطالب اعتقاد دارند و معتقدند که او در آغاز بعثت، به پيامبري پيامبر ايمان داشت و هرگز بتي را نپرستيده بلکه او از اوصياي ابراهيم عليه السلام بود.
علامه طبرسی درباره ايمان ابوطالب عليه السلام مي گويد: ثابت شده که اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر ايمان ابوطالب اتفاق و اجتماع دارند.
شيخ مفيد در کتاب اوائل المقامات مي فرمايد: شيعيان بر اين که ابوطالب مؤمن از دنيا رفت و آمنه بنت وهب، مادر پيامبر، بر آيين توحيد بود، اتفاق نظر کامل دارند.
سيد بن طاووس رحمه الله در کتاب طرائف مي نويسد: به درستي که من علماي شيعه را بر ايمان ابوطالب هم داستان يافتم.
از دنيا رفت. بعضي از بزرگان ما مانند شيخ ابوالقاسم بلخي و ابوجعفر اسکافي همين اعتقاد را دارند، ولي اکثر علماي حديث از اهل تسنن گويند که او با اعتقاد به دين قومش از دنيا رفت و بعضي گويند او در حالي که اعتقاد به دين پدرش عبدالمطلب داشت از دنيا رفت.
ابن ابي الحديد در پاسخ يکي از کساني که کتابي به نام اسلام ابوطالب نوشت و از وي خواست تا بر آن کتاب صحه بگذارد نوشت: «من مي دانم که اگر ابوطالب نبود، هيچ يک از پايه هاي دين پابرجا نمي ماند و نيز مي دانم که او برگردن هر مسلماني تا روز قيامت حق دارد و حق شناسي و قدرداني از طرف دار حق، واجب است».
وي روي کتاب اين اشعار را نوشت: اگر ابوطالب و پسرش علي عليه السلام نبودند، ستون دين اسلام برپا نمي شد. آن ها هر دو قيام کردند. × ابوطالب در مکه پناه دهنده و حامي دين بود و امام علی عليه السلام در مدينه کبوتر دين را به پرواز درآورد. × خدا به ابوطالب خير دهد که آغازگر راه هدايت بود و نيز به علي عليه السلام خير دهد که تکميل کننده ارزش هاي هدايت بود. × بيهوده گويي نادان و نديده گرفتن کرامات آن بزرگوار به شکوه ابوطالب، لطمه نخواهد زد. چنان که اگر کسي روشني صبح را تاريکي پندارد، به روز ضرري نخواهد رساند.
جعفر بن حسن شافعي، مفتي اعظم شافعي ها در مدينه، مي گويد: اخبار متواتر بيانگر آن است که ابوطالب، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را دوست داشت و او را در تبليغ اسلام، ياري مي نمود و تصديق مي کرد و فرزندانش مانند جعفر و حضرت علي عليه السلام را به پيروي از او و ياري او فرمان مي داد. همه اين اخبار صراحت دارند که سراسر قلب ابوطالب، پر از ايمان به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود.
وصيت ابو طالب
ابوطالب هنگام وفات همه بزرگان قريش و فرزندان عبدالمطلب را فراخواند و خطاب به آنان گفت: شما را به ياري محمد وصيت مي کنم، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب و واجد همه خصائلي است که من به شما سفارش کرده ام. ديني را که تبليغ مي کند، دل مي پذيرد، مگر آن که قساوت و دشمني مانع پذيرفتن آن شود...
پس اي گروه قريش، او را دوست بداريد و در جنگ ها از او حمايت کنيد. به خدا قسم، هر که او را بپذيرد، رستگار و هر که به تعليمات او تن دهد سعادتمند مي گردد.
پانویس
- ↑ اسدالغابة، ج 1، ص 15.
- ↑ سيره ابن هشام، ج 1، ص 179. تاريخ طبري، ج 2، ص 32، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8، مروج الذهب، ج 1، ص 313. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 118...
- ↑ پيش از اين گفته شد که در مدت عمر عبدالمطلب در هنگام مرگ اختلاف است واين يکي از آن اقوال است.
- ↑ مناقب آل ابيطالب (ط قم)، ج 1، ص 35.
- ↑ منظور از جمله «الذي قد غاب غير آيب » در هر دو مورد ظاهرا «عبدالله » پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله است که به يثرب رفت و بازنگشت.
- ↑ مناقب آل ابي طالب (ط قم)، ج 1، ص 36.
- ↑ الاصابه، ج 1، ص 115.
- ↑ مناقب آل ابيطالب (ط قم)، ج 1، ص 36.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 119-120.
- ↑ بحارالانوار، ج 35.
- ↑ بحارالانوار، ج 35.
- ↑ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 9.
- ↑ تمامى اين قصيده را ابن هشام در سيره، ج 1، ص 272-280 ط مصر، نقل كرده و بدنبال آن گفته است: آن چه نقل شده صحت روايت آن از ابوطالب نزد من ثابت شده.
منابع
هاشم رسولي محلاتي، درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، جلد 1.