آیه 26 سوره عنکبوت: تفاوت بین نسخهها
(←معانی کلمات آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | *'''لوط''': يكى از پيامبران مشهور است، نام مباركش بيست هفت بار در قرآن مجيد ذكر شده، جريان مشروح او در سوره هود و سورههاى ديگر گذشت، طبرسى ذيل آيه 26 عنكبوت از ابن عباس و ابن زيد و جمهور مفسران نقل كرده: او خواهر زاده ابراهيم عليه السّلام بود، در تورات سفر پيدايش باب 14 آمده كه لوط برادر زاده ابراهيم بود، طبرسى ذيل آيه 86 سوره انعام آن را پذيرفته است.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج8، ص: | + | *'''لوط''': يكى از پيامبران مشهور است، نام مباركش بيست هفت بار در قرآن مجيد ذكر شده، جريان مشروح او در سوره هود و سورههاى ديگر گذشت، طبرسى ذيل آيه 26 عنكبوت از ابن عباس و ابن زيد و جمهور مفسران نقل كرده: او خواهر زاده ابراهيم عليه السّلام بود، در تورات سفر پيدايش باب 14 آمده كه لوط برادر زاده ابراهيم بود، طبرسى ذيل آيه 86 سوره انعام آن را پذيرفته است.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج8، ص: 132</ref> |
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ کنونی تا ۵ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۱۴
<<25 | آیه 26 سوره عنکبوت | 27>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس (خواهر زادهاش) لوط به او ایمان آورد، و (ابراهیم به او) گفت که من (از این دیار شرک) هجرت به سوی خدای خود خواهم کرد که او (بر حفظ من از دشمن) مقتدر و (به صلاح امورم) داناست.
پس لوط به ابراهیم ایمان آورد، و [ابراهیم] گفت: به درستی که من به سوی پروردگارم مهاجرت می کنم، که فقط او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت: «من به سوى پروردگار خود روى مى آورم، كه اوست ارجمند حكيم.»
لوط به او ايمان آورد و گفت: من به سوى پروردگارم مهاجرت مىكنم، زيرا او پيروزمند و حكيم است.
و لوط به او [= ابراهیم] ایمان آورد، و (ابراهیم) گفت: «من بسوی پروردگارم هجرت میکنم که او صاحب قدرت و حکیم است!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- لوط: يكى از پيامبران مشهور است، نام مباركش بيست هفت بار در قرآن مجيد ذكر شده، جريان مشروح او در سوره هود و سورههاى ديگر گذشت، طبرسى ذيل آيه 26 عنكبوت از ابن عباس و ابن زيد و جمهور مفسران نقل كرده: او خواهر زاده ابراهيم عليه السّلام بود، در تورات سفر پيدايش باب 14 آمده كه لوط برادر زاده ابراهيم بود، طبرسى ذيل آيه 86 سوره انعام آن را پذيرفته است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «26»
پس لوط به او (ابراهيم) ايمان آورد، و گفت: همانا من به سوى پروردگارم روى آوردهام كه او عزيز و حكيم است.
نکته ها
اكثر مفسّران گفتهاند: مراد از «مهاجر»، حضرت ابراهيم است، چنانكه در آيه ديگر حضرت فرمودند: «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ» «1» و بعضى گفتهاند: مراد حضرت لوط است.
پیام ها
1- انبيا به يكديگر ايمان دارند. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» البتّه اين نشان غربت و تنهايى حضرت ابراهيم نيز مىباشد.
2- گاهى در يك زمان چند پيامبر بوده؛ ولى امامت و رهبرى بر عهدهى يكى از آنان بوده است. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ»
3- ايمان حضرت لوط، نوعى اعلام حمايت و تقويت حضرت ابراهيم بود.
«فَآمَنَ لَهُ» و نفرمود: «آمن به»
4- هجرت هدفدار، وسيلهى رشد و تربيت است. «إِلى رَبِّي»
«1». صافّات، 99.
جلد 7 - صفحه 132
5- مردان خدا، به زمين و زمان و هيچ فرد و گروهى وابستگى ندارند. «إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي»
6- با ياد الطاف الهى، روحيهى هجرت را در خود تقويت كنيم. «مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (اتّصال به خداى عزيز، غربتها را جبران مىكند.)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «26»
چون حضرت ابراهيم عليه السّلام دعوت خود را به معجزات و دلايل و براهين
«1» سوره مريم، آيه 82.
«2» سوره زخرف، آيه 67.
جلد 10 - صفحه 223
اثبات كرد و حجت را بر قوم لازم ساخت:
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ: پس ايمان آورد و تصديق نمود مر او را لوط كه خواهر زاده او بود، و بنا بقولى برادر زاده او بود. قول اول از ابن عباس و ابن زيد و جمهور مفسران است؛ و لوط اول كسى بود كه تصديق حضرت ابراهيم عليه السّلام نمود. و گويند وقتى كه ديد آتش بر آن حضرت سرد، و به سلامت از آن بيرون آمد به او ايمان آورد. وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي: و گفت ابراهيم عليه السّلام لوط و ساره را كه زن او و دختر عموى او بود و ايمان آورده بود، بدرستى كه من هجرت كنندهام از اين قوم به جهت قبح عمل ايشان و شرك و فساد آنان، إِلى رَبِّي: آنجا كه پروردگار من مرا امر فرموده است. إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ:
بدرستى كه خداى متعال غالب است و مرا مغلوب دشمنان نسازد و منع ضرر دشمنان فرمايد از من. داناست به مصالح و حكم امور، بنابراين امر فرمودن او مرا به مهاجرت، نيست مگر محض صلاح من و موافق حكمت و مصلحت.
پس ابراهيم و لوط و ساره با هم اتفاق نموده از كوهى كه سواد كوفه است به حران و از آنجا به شام رفتند. و از اينجاست كه گفتهاند هر پيغمبرى را يك هجرت بوده، و حضرت ابراهيم عليه السّلام را دو هجرت؛ و چون از حران به شام آمد به فلسطين نزول فرمود و لوط به قريه مؤتفكه كه سدوم باشد رفت. در كشاف آورده كه ابراهيم در وقت هجرت هفتاد و پنج ساله بود «1» و در همين سال خداى تعالى اسماعيل را از هاجر به او مرحمت فرمود و به سن صد و دوازده و بقولى صد و بيست سال حق تعالى از ساره او را فرزندى مرحمت، آن را اسحق نام نهاد چنانچه فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «26» وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «27» وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ «28» أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «29» قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ (30)
ترجمه
پس ايمان آورد به او لوط و گفت همانا من هجرت كنندهام بسوى پروردگارم همانا او تواناى درستكار است
و بخشيديم به او اسحق و يعقوب را و قرار داديم در فرزندان او پيغمبرى و كتاب را و داديم باو مزدش را در دنيا و همانا او در آخرت هر آينه از شايستگان است
و لوط را هنگاميكه گفت بقومش همانا شما بجا مىآوريد كار زشتى را كه پيشى نگرفته است شما را بآن احدى از جهانيان
جلد 4 صفحه 225
آيا بدرستيكه شما هر آينه مىآئيد نزد مردان و بند مىآوريد راه و بجا مىآوريد در انجمنتان كار ناپسند را پس نبود جواب قومش مگر آنكه گفتند بياور براى ما عذاب خدا را اگر هستى از راستگويان
گفت پروردگار من نصرت ده مرا بر گروه فساد كنندگان.
تفسير
حضرت ابراهيم عليه السّلام بعد از آنكه از آتش نجات يافت و بيانات سابقه را فرمود حضرت لوط كه پسر خاله يا خواهرزاده او بود و در احوال آنحضرت سابقا ذكر شده است باو ايمان آورد و حضرت ابراهيم عزم خود را بر هجرت از بلد كفر باو اعلام فرمود و مطمئن شد بآنكه خداوند بعزت و توانائى خود او و كسانش را از شرّ كفار حفظ ميفرمايد و بحكمت و درستكارى خويش او را بصلاحش ميرساند و بعضى گفتهاند فرمود من هجرت ميكنم از قوم خود بجائيكه خدا مرا امر فرموده و قمى ره نقل فرموده كه مهاجر كسى است كه گناهان را ترك و توبه بسوى خدا نمايد و در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه نبوت آنحضرت در كوثى كه قريهئى از قراء سور يعنى كوفه است بود در بدو امر پس از آنجا هجرت فرمود نه براى جنگ و اين مراد است از قول خداوند انّى مهاجر الى ربّى سيهدين و خدا در پيرى كه مأيوس از اولاد بود از ساره كه زن نازائى بود باو پسرى مانند حضرت اسحق و نوادهئى مانند حضرت يعقوب عنايت فرمود بعد از حضرت اسمعيل كه از هاجر كه كنيز بود داشت و قرار داد در نسل و ذريّه او نبوت و كتاب را كه بز او صحف و بر فرزندانش تورية و انجيل و زبور و فرقان نازل گرديد و بعد از او هيچ پيغمبرى نيامد مگر آنكه از نسل آنحضرت بود و اين اجر دنيوى او بود كه پيغمبر خاتم و ائمّه هدى و امام زمان از ذريّه او هستند و تا آخر دنيا سلطنت حقّه در اين خاندان باقى و برقرار خواهد بود بعلاوه نام نيك و مقبوليّت تامّه عامّه كه تمام ارباب اديان معترف بمقام و عزت و عظمت اويند و درود و ثناى او در السنه و افواه خاص و عام تا انقراض عالم سارى و جارى است و خداوند در دنيا بقدرى باو ثروت و مكنت عطا فرمود كه عدد احشام و اغنامش از شمار خارج گرديد و مهمانخانهاش هميشه دائر بود و تا كنون هم گفتهاند در مزارش باقى است و براى هيچيك از انبيا اين مزايا نيست و در آخرت هم در زمره درجه اول از رجال برجسته صلاح و تقوى جايگزين
جلد 4 صفحه 226
خواهد بود و بعضى گفتهاند آنحضرت در وقت هجرت هفتاد و پنج سال داشت و همان سال خداوند از هاجر كنيز ساره اسمعيل عليه السّلام را باو داده بود و با خانواده خود و حضرت لوط كه اول مؤمن باو بود اول بشهر حران رفتند و از آنجا بشام هجرت نمودند و حضرت ابراهيم در فلسطين منزل نمود و حضرت لوط در شهر سدوم كه آنرا مؤتفكه نيز خواندهاند جاىگزين گرديد و مأمور بارشاد اهالى آن بلاد شد كه گفتهاند هفت بلد بوده معروف بمؤتفكات چنانچه خداوند فرموده و فرستاديم لوط را وقتى كه گفت باهل آنديار بر سبيل اخبار و انكار همانا شما كار بسيار زشتى ميكنيد كه تا كنون احدى از اهل عالم اين عمل زشت را انجام نداده و بعضى ائنّكم با همزه استفهام انكارى قرائت نمودهاند و مؤيّد آن آنستكه بعدا براى بيان آن كار و عمل زشت فرموده آيا شما با مردان نزديكى ميكنيد و راه نسل بشر را قطع ميكنيد بترك نزديكى نمودن با زنان يا راه مردم مسافر را قطع ميكنيد براى تعرّض بنواميس آنها چون گفتهاند آنها مسافرين را مهمان مينمودند و با ايشان اين عمل شنيع را بجا مىآوردند و اين موجب بند آمدن راه ميشد و نيز فرموده شما در مجلس و محفل خودتان علنا كار ناپسند از قبيل آن عمل زشت و اعمال قبيحه ديگر بجا مىآوريد يا اصوات ركيكه از خودتان ابراز مينمائيد و قوم بجاى تنبّه و استغفار بر انكار و استكبار افزوده در جواب بطور استهزاء گفتند اگر راست ميگوئى دعا كن خدا عذاب خود را بر ما نازل نمايد و حضرت لوط عرضه داشت پروردگارا مرا بر اين قوم جفاكار كه چنين امر قبيحى را مبتكر و موجب فساد اخلاق مردم ديگر شدند نصرت ده و آنها را بجزاى كردارشان در دنيا برسان كه موجب عبرت سايرين شوند و اين امر منكر شنيع در عالم شيوع پيدا نكند و خداوند اجابت فرمود چنانچه در آيات بعد بيايد انشاء اللّه تعالى.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلي رَبِّي إِنَّهُ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ «26»
پس ايمان آورد براي دعوت ابراهيم حضرت لوط و فرمود ابراهيم محققا من هجرت ميكنم و از بين شما بيرون ميروم بسوي پروردگار خود محققا او عزيز است و حكيم.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ بسيار مورد تعجب است که اينکه مشركين پس از مشاهده اينكه چه اندازه زحمت كشيدند تا يك همچه آتشي افروختند و منجنيق و فلاخن ترتيب دادند و حضرت ابراهيم را در هوا انداختند که بر فرض اگر آتش هم نبود ابراهيم تمام اعضاء بدنش خورد ميشد و هلاك ميشد سپس ديدند که يك مرتبه آتش گلستان شد و ابراهيم بسلامتي بر زمين قرار گرفت احدي از آنها حتي آزر عمويش ايمان نياوردند فقط لوط آنهم موحد بود و بر دين حق بود ايمان آورد و ساره عيال ابراهيم باز حضرت موسي و فرعونيان که بعد از مشاهده معجزات موسي بالاخص بلع سحر سحره بني اسرائيل و سحره و جمعي از قوم فرعون ايمان آوردند بلكه در مقام اذيت او برآمدند که حتي آزر گفت: لَئِن لَم تَنتَهِ لَأَرجُمَنَّكَ (مريم آيه 46) که ميخواست ابراهيم را سنگسار كند لذا فرمود:
وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلي رَبِّي که واجب است، پس از آنكه انبياء و ائمه و مؤمنين مأيوس شدند و ديگر طرفهاي آنها قابل هدايت نيستند و در مقام اذيت آنها برآمدند هجرت كنند چنانچه پيغمبر هجرت فرمود حضرت موسي هجرت كرد و ابي عبد اللّه هجرت نمود، فقط با لوط و ساره هجرت كرد و معني الي ربي يعني حسب الامر پروردگارم و از ميان مشركين و ظالمين بيرون روم.
إِنَّهُ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ هم قادر بر حفظ من هست و هم حاكم بين من و شما بر وفق
جلد 14 - صفحه 313
حكمت و صلاح است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 26)- در این آیه اشاره به ایمان لوط و هجرت ابراهیم میکند، میگوید:
«و لوط به او [ابراهیم] ایمان آورد» (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ).
«لوط» خود از پیامبران بزرگ خدا بود- میگویند: پسر خواهر ابراهیم بود- و از آنجا که پیروی یک فرد بزرگ به منزله پیروی یک امت و ملت است، خداوند در اینجا مخصوصا از ایمان لوط آن شخصیت والای معاصر ابراهیم سخن میگوید: تا روشن شود اگر دیگران ایمان نیاوردند مهم نبود.
سپس میافزاید: «و (ابراهیم) گفت: من بسوی پروردگارم هجرت میکنم که او صاحب قدرت و حکیم است» (وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
ابراهیم (ع) از سر زمین بابل- به اتفاق لوط و همسرش ساره- به سوی سر زمین شام، مهد انبیا و توحید، حرکت کرد، تا بتواند در آنجا دعوت توحید را وسعت بخشد.
ج3، ص499
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج8، ص: 132
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم