آیه 3 سوره بقره: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←نزول) |
(←آرشیو عکس و تصویر) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۲٬۲۸۳: | سطر ۲٬۲۸۳: | ||
* [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم | * [[تفسیر راهنما]]، [[علی اکبر هاشمی رفسنجانی]]، [[قم]]:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم | ||
* محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه. | * محمدباقر محقق، [[نمونه بینات در شأن نزول آیات]] از نظر [[شیخ طوسی]] و سایر مفسرین خاصه و عامه. | ||
− | + | ==آرشیو عکس و تصویر== | |
+ | <gallery mode="packed" heights="320"> | ||
+ | پرونده:آیه 3 سوره بقره (1).jpg | ||
+ | پرونده:آیه 3 سوره بقره (2).jpg|[http://wiki.ahlolbait.com/images/archive/d/d0/20210613061842%21%D8%A2%DB%8C%D9%87_3_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D8%A8%D9%82%D8%B1%D9%87_%282%29.jpg دانلود پوستر تصویر در ابعاد بزرگ (۲٬۴۷۷ در ۲٬۴۷۷)] | ||
+ | </gallery> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۳۱
<<2 | آیه 3 سوره بقره | 4>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آن کسانی که به جهان غیب ایمان آرند و نماز به پا دارند و از هر چه روزیشان کردیم به فقیران انفاق کنند.
آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.
آنان كه به غيب ايمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند؛
آنان كه به غيب ايمان مىآورند و نماز مى گزارند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مى كنند،
(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
يؤمنون: ايمان: تصديق توأم با اطمينان، اصل آن امن بمعناى آرامش قلب است. ايمان تنها عقيده نيست، بلكه تسليم و انقياد در آن معتبر است.
غيب: نهان «الغيب كلّ ما غاب عنك».
ينفقون: نفق: خارج شدن. انفاق: خارج كردن مال از دست (خرج كردن). «ينفقون» خرج مى كنند.
يقيمون: اقامه: برپا داشتن، استعمال اين كلمه در نماز خواندن ظاهرا براى آنست كه نماز برنامه ارتباط با خداست اين ارتباط بايد هميشه و پيوسته باشد «يقيمون» برپا مى دارند. «اقامه: ادامه». [۱]
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول آیات 2، 3 و 4:
«شیخ طوسی» گوید: عده اى گويند: اين آيات براى مؤمنين عرب نازل شده و مقصود آن ساير مؤمنين اهل كتاب كه بعد ایمان آورده اند نمى باشد و دليل آن را آيه چهارم گفته اند و گويند عرب قبل از اين كه قرآن بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله نازل شود. داراى كتاب نبوده است و البته چنين موضوعى درست نيست زيرا ميتوان گفت آيه سوم براى تمام مؤمنين نازل شده و آيه چهارم به قوم مخصوصى از مؤمنين مزبور اختصاص داشته باشد زيرا تخصيص آيه چهارم مستلزم تخصيص آيه سوم نخواهد بود[۳].[۴]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«3» الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ
(متّقين) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مىدارند و از آنچه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند.
نکته ها
قرآن، هستى را به دو بخش تقسيم مىكند: عالم غيب «2» و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه را قبول مىكنند كه برايشان محسوس باشد.
حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببينند و چون نمىبينند، به او ايمان نمىآورند. چنانكه برخى به حضرت موسى گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» «3» ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم.
اين افراد دربارهى قيامت نيز مىگويند: «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» «4» جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مىكنيم، جهان ديگرى نيست، مىميريم و زنده مىشويم و اين روزگار است كه ما را از بين مىبرد.
چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشتهاند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مىدانند و مىخواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.
«1». هدايت داراى مراحل و قابل كم و زياد شدن است. «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»
«2». غيب به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدى عليه السلام اطلاق شده است.
«3». بقره، 55.
«4». جاثيه، 24.
جلد 1 - صفحه 49
متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است. در درونِ ايمان، عشق، علاقه، تعظيم، تقديس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، اين مسائل نيست.
پیام ها
1- ايمان، از عمل جدا نيست. در كنار ايمان به غيب، وظايف و تكاليف عملى مؤمن بازگو شده است. «يؤمنون ... يقيمون ... ينفقون»
2-اساسىترين اصل در جهانبينى الهى آن است كه هستى، منحصر به محسوسات نيست. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»
3- پس از اصل ايمان، اقامهى نماز و انفاق از مهمترين اعمال است. «يُؤْمِنُونَ ... يُقِيمُونَ ... يُنْفِقُونَ» (در جامعهى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطرابها و ناهنجارىهاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقويت و درمان مىيابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانىهاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مىگردد.)
4- برگزارى نماز، بايد مستمر باشد نه موسمى و مقطعى. «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» (فعل مضارع بر استمرار و دوام دلالت دارد.)
5- در انفاق نيز بايد ميانهرو باشيم. «1» «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»
6- از هرچه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و ...) به ديگران انفاق كنيم.
«مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» «2» امام صادق عليه السلام مىفرمايد: از آنچه به آنان تعليم دادهايم در جامعه نشر مىدهند. «3»
7- انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق «4» هر كس را از حلال مقدّر
«1». «مِمَّا»، (مِن ما) است و يكى از معانى «من» بعض است. يعنى بعضى از آنچه روزى كردهايم- نه همه را- انفاق مىكنند.
«2». در اينگونه موارد كلمه «ما» به معناى هر چيز است.
«3». بحار، ج 2، ص 17.
«4». «رزق»، به نعمت دائمى كه براى ادامهى حيات طبق احتياج داده مىشود، اطلاق مىگردد وقيد تداوم و به اندازهى احتياج، آن را از مفاهيمِ احسان، اعطاء، نصيب، انعام و حظّ، جدا مىكند. التحقيق فى كلماتالقرآن، ج 4، ص 114.
جلد 1 - صفحه 50
مىكند. «رَزَقْناهُمْ»
8- اگر باور كنيم آنچه داريم از خداست، با انفاق كردن مغرور نمىشويم. بهتر مىتوانيم قسمتى از آن را انفاق كنيم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ «3»
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ: صفت اول متقين، آنان كه ايمان آورند به آنچه پنهان است، از معتقدات حقه ايمانيه از مبدء و معاد.
تبصره: ايمان مركب است از سه چيز: اول- تصديق به قلب، دوم- اقرار به زبان، سوم- عمل به اركان؛ چنانچه حديث شريف رضوى عليه السلام فرمود: الايمان هو التّصديق بالقلب و الاقرار باللّسان و العمل بالاركان «3». پس هر كه اخلال كند به اعتقاد قلبى منافق است، و هر كه اخلال كند، به اقرار زبانى كافر و هر كه اخلال نمايد به عمل، فاسق
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل صفحه 37.
«2» تفسير برهان، جلد اوّل صفحه 53، حديث دوّم.
«3» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 28.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 54
باشد.
اما «غيب» را وجوهى است:
1- مراد ايمان به آنچه غائب است، مانند ذات احديت و ملائكه و انبياء و حشر و معاد جسمانى و بهشت و جهنم.
2- مراد هرچيز مخفى كه به حس مدرك نشود و بديهه عقل دال است بر آن، و بر دو نوع است: يكى غيبى كه دليل دالّ بر آن نباشد مانند مكنونات علم الهى، چنانچه فرمايد: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ (الخ) «1» و ديگر غيبى كه دليل، رهنماى آنست، مانند صانع عالم و صفات كمال و جلال الهى و احوال عالم آخرت و وحى. و مراد به غيب در آيه شريفه همين قسم است.
3- مراد قرآن مجيد است، زيرا هر حكمى را كه فرموده نتيجهاش غائب است.
4- مراد قلب باشد يعنى كسانى كه ايمان آوردهاند به صميم قلب.
5- مراد غيب، وجود مبارك حضرت حجة بن الحسن العسكرى امام زمان- عجل اللّه فرجه- كه غائب و مستور از انظار است؛ چنانچه حضرت صادق عليه السلام فرمود: مراد كسانى هستند كه ايمان آورند به قيام قائم عليه السلام كه او حق است «2». و نيز از آن حضرت سؤال شد از آيه شريفه.
فرمود: متقين شيعه على عليه السلام و مراد به غيب حجة غائب است، و شاهد آن آيه شريفه فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ «3».
6- مراد جماعتى هستند كه بعد از حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم تصديق آن حضرت را نمايند؛ چنانچه در منهج مروى است كه روزى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اصحاب فرمود: مىدانيد ميان خلقان كيست فاضلتر؟ عرض كردند: ملائكه، فرمود: خير. گفتند:
«1» سوره انعام، آيه 59.
«2» كمال الدين صدوق، باب 33، صفحه 340، حديث 19.
«3» كمال الدين صدوق، باب 33، صفحه 340، حديث 20.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 55
پيغمبران، فرمود: مراد من غير آنها باشد. پرسيدند: پس چه كسانند؟ فرمود:
جماعتى كه بعد از من بيايند و مرا نديده و مصاحب من نبوده و اعجاز مرا مشاهده نكرده، ورقى چند در بيان طريقه من مطالعه و بدان عمل كنند.
آنها فاضلترين عالميانند. و آيه شريفه را تلاوت و فرمود: ايشان برادران منند. عرض كردند ما برادران شما نيستيم؟ فرمود: شما اصحاب من و آنها برادران من مىباشند «1».
وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ: صفت دوم پرهيزكاران آنكه: و به پاى مىدارند نمازهاى واجبه را به شرايط و آداب. به عبارة اخرى نماز را با شرايط كماليه كه روح نماز به آن باشد، به جاى آرند. يا مواظبت و محافظت مىكنند حدود آن را و نمىگذارند قصورى در آن واقع شود. و از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه فرمود: للصّلوة اربعة آلاف حدود «2» يعنى: براى نماز چهار هزار حدود است. شهيد عليه الرحمه تفسير نموده به واجبات و مستحبات آن، و علّامه مجلسى اوّل قدس اللّه سره فرموده: مراد مسائل متعلقه به آن است.
نكته: تعبير اداء به اقامه به جهت مشتمل بودن بر قيام است، چنانچه تعبير شده از نماز به قنوت و ركوع و سجود در آيه: يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ «3».
وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ: صفت سوم پرهيزكاران آنكه: و از آنچه روزى داديم ايشان را انفاق مىكنند، يعنى حقوق واجبه آن را به مستحقان مىرسانند. نزد بعضى زكات و نزد جمعى صدقه و نزد بعضى نفقه عيال مىباشد؛ و ظاهر، صرف مال است در راه خير، خواه واجب باشد يا مستحب.
«1» تفسير منهج الصادقين، جلد اوّل، صفحه 64.
«2» بحار الانوار، جلد 82 صفحه 303، حديث دوّم.
«3» سوره آل عمران، آيه 43.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 56
در معانى الاخبار و مجمع و عياشى از حضرت صادق عليه السلام، فرمود: و ممّا علّمناهم يبثّون «1»، يعنى: و از آنچه تعليم فرموديم ايشان را، منتشر كنند آن را و مخفى ننمايند.
طبرسى (رحمه الله) فرمايد: اولى حمل بر عموم است.
تبصره: انفاق كنندگان سه طبقه مىباشند: 1- اشخاصى كه جميع مال خود را در راه خدا انفاق كنند، مانند حضرت ابراهيم خليل الرّحمن عليه السلام. 2- متوسطين، كسانى كه واجب و مستحب را بپردازند. 3- آنانكه اقتصار كنند بر دادن آنچه واجب است.
تنبيه: در صدقه و انفاق پنج امر بايد مراعات شود:
1- مخفى دادن، مگر در صورت رجحان كه براى تشويق ديگران باشد؛ به دليل آيه: وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ «2».
2- آنكه منت برگيرنده نگذارد و توقعى از او نداشته باشد كه فاسد كند آن را، به دليل آيه: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى «3».
3- از پاكيزهترين و حلالترين مال، نه آنچه مكره طبع است؛ چنانچه فرمايد: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها «4».
4- در وقت دادن، بشّاش و خرسند باشد، كه يك درهم آن بر ششصد هزار درهم سبقت مىجويد.
5- سعى نمايد به موردى دهد كه قابل باشد، مانند رحم و علماء و اهل تقوى، زيرا هر قدر محل مستحسن باشد، ثواب آن مضاعف شود.
از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مروى است كه فرمود:
اطعموا طعامكم الاتقياء و اولى معروفكم من المؤمنين: اطعام كنيد طعام خود
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 39.
«2» آيه 271 بقره.
«3» آيه 264 بقره.
«4» آيه 103 توبه.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 57
را به پرهيزكاران و صاحبان نيكوكارى از اهل ايمان.
تتمه: آيه شريفه دلالت صريحى است بر آنكه انفاقى كه موجب ثواب است حلال مىباشد، نه حرام؛ زيرا اوّلا: حق تعالى مؤمنان را مدح فرمود به سبب انفاق، و منفق به حرام مستحق مدح نيست به اجماع امّت. ثانيا:
خداوند امر به انفاق فرمود كه أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ و به اجماع امّت حق تعالى امر به حرام نمىفرمايد، زيرا انفاق از حرام مستلزم تصرف در حرام و تصرف در حرام، حرام خواهد بود. ثالثا: اگر انفاق از حرام صحيح باشد، لازم آيد ذات سبحانى باعث اغراء به جهل شده باشد كه بندگان مال حرام را به هر قسم بتوانند به دست آرند و انفاق كنند؛ و اين امر قبيح بر خداى تعالى روا نيست. پس معلوم شد كه حرام روزى نباشد، بلكه منحصر در حلال باشد، ليكن چون شخص از حرام طلب كند مىيابد آن را و روزى حلال از دست او مىرود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ «3»
ترجمه
آنانكه ميگروند بغيب و برپا ميدارند نماز را و از آنچه روزى داديمشان انفاق ميكنند.
تفسير
در برهان از عياشى نقل نموده از امام صادق (ع) كه آنها شيعيان ما هستند كه ايمان مياورند بغيب عالم و برپا ميدارند نماز را و از آنچه روزى داد خداوند بآنها انفاق ميكنند و از آنچه ياد داديم ما بآنها خبر ميدهند، و نيز در برهان از آنحضرت نقل فرموده كه مراد از كسانيكه ايمان بغيب دارند آنهايند كه معتقد بقيام قائم ما هستند كه او حق است و نيز در آنكتاب از آنحضرت نقل نموده كه پس از سؤال از تفسير آيه فرمودند پرهيزكاران شيعيان على (ع) هستند و غيب او حجت غائب است و استشهاد فرمودند بآيه شريفه و يقولون لو لا انزل عليه آية من ربه فقل انما الغيب للّه فانتظروا انى معكم من المنتظرين: يعنى بگو اى پيغمبر در جواب كسانيكه مطالبه حجت مينمايند از تو كه جز اين نيست حجت مخصوص بحق است منتظر باشيد همانا من هم با شما از منتظرانم، كه در اين آيه بقرينه سؤال مراد از غيب حجت است، و نيز در آنكتاب از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل نموده از پيغمبر (ص) در ضمن حديثى كه در آن نام دوازده امام عليهم السلام ذكر شده و آخر آنها حجت قائم است كه آنحضرت فرمود خوشا بحال كسانيكه صبر كنند در غيبت او و ثابت باشند بر محبت او آنها كسانى هستند كه خداوند وصف فرموده است آنها را در كتاب خود بآنكه ايمان مياورند بغيب و آنها حزب خدا هستند و غلبه با آنانست.
تحقيق بنظر حقير در اين تفاسير براى اثبات حق و اظهار آن نزد اهلش در مقابل اهل خلاف كه منكر انطباق آيه بر اظهر مصاديقش بودند بيان فرد اوضح و مصداق اكمل شده است و الا ايمان بغيب شامل است اعتقاد بما وراء عالم محسوسات را كه باصطلاح حكماء عالم ناسوت است و ماوراء آن عالم ملكوت است از سفلى و عليا كه نفوس جزئيه و كليه است و عالم جبروت است كه عالم عقول است از طوليه و عرضيه و عالم لاهوت است كه عالم اسماء و صفات الهى است و عالم غيب الغيوب كه ذات احديت جل شأنه است و تمام اين عوالم چه در قوس صعود و چه در قوس نزول غيب اين عالم است سواى عالم ناسوت كه عالم محسوسات و عالم شهود ما كوران است و مراد از اين دو قوس
جلد 1 صفحه 26
ترتيب نزول فيض از مبدء فياض على الاطلاق است بكائنات و ترتيب عود و صعود و رجوع موجودات است بنقطه اولى و مبدء اصلى كما بدأكم تعودون انا للّه و انا اليه راجعون دو سر حلقه خط هستى در حقيقت بهم تو پيوستى بنابراين مؤمن بغيب منطبق است بر هر كس ايمان بخدا و صفات او و قرآن و ملائكه مقربين و انبياء مرسلين و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين داشته باشد و آنها را بحقيت و نورانيت بشناسد در قوس نزول و نيز منطبق است بر كسيكه ايمان بمرگ و سؤال قبر و صور برزخيه و بهشت و دوزخ داشته باشد در قوس صعود نهايت آنكه بعضى از اينها شرط توحيد و بعضى شرط اسلام و بعضى شرط ايمان و بعضى شرط كمال آن است البته كسيكه اعتقاد بامام غائب (ع) داشته باشد بكمال ايمان بغيب رسيده چون واجد تمام مراتب است و الا كسيكه قائل بتجرد نفس باشد و روح انسان را امر غيبى بداند و قل الروح من امر ربى را باور كرده باشد هم ميتوان گفت ايمان بغيب دارد ولى مدح خداوند شامل او نميشود مگر شيعه و متقى باشد چون خداوند آنها را توصيف فرموده باين اوصاف نه هر مؤمن بغيبى را اگر چه چون دريچه از عالم غيب برويش باز شده اميد است كمكم بحق واصل شود و نيز اقامه نماز صادق است بر نماز گذاردن و نماز بپاداشتن اگر چه در بدو نظر اختصاص بمعنى دوم دارد ولى بعد از دقت هر دو معنى استفاده ميشود و نماز بپاداشتن محقق ميشود باقدام در اموريكه مدخليت در رواج نماز و رغبت مردم بآن داشته باشد مانند التزام بامامت مسجدى قربة الى اللّه و شايد مزيّت ثواب نماز امام بر مأموم براى اهميت اقامه نماز باشد از نماز گذاردن، و مانند سعى در آبادى مسجد و اقامه نماز در آن بهر نحو كه مشروع باشد اعم از بناى مسجد و عمران آن و تهيه بساط و چراغ و كنس مسجد و ترغيب خلق بنماز و تخويف از ترك آن و امثال اينها، و انفاق در راه خدا شامل ميشود تمام صدقات واجبه و مستحبه را از قبيل خمس و زكوة و خيرات و غير آنها اگر حق متعلق بعين مال بنحو اشاعه نباشد يا اگر باشد ملك طولى باشد چنانچه در باب خمس بنظر حقير رسيده است چون مال بنا بر مذاق قدماء كه تعلق حق است بعين بنحو اشاعه، از ملكيت اربابش خارج است و در اين صورت صدق انفاق مشكل است مگر بتوجيه و بنا بر مذاق متأخرين كه تعلق حق بعين بنحو كلى باشد يا متعلق بماليت باشد، مال بر ملكيت صاحبش باقى است، و بنا بر مسلك ابتكارى حقير اگر چه در رتبه متاخره از ملكيت خارج
جلد 1 صفحه 27
ميشود ولى در رتبه اولى بر ملكيت صاحبش مستقر است و در صورت بقاء مال بر ملكيت مالك اگر چه در رتبه اولى باشد صدق انفاق خالى از اشكال است بلكه ميتوان از اين آيه استفاده نمود استحباب هر جود و بخشش بلكه هر صرف در محلى را بلكه ميتوان استيناس نمود كه بعد از اقامه نماز هيچ صفتى نزد خداوند براى بنده محبوبتر از جود و احسان نيست و الحق هم همين است شرف مرد بجود است و كرامت بسجود هر كه اين هر دو ندارد عدمش به ز وجود در نظر دارم روايتى را كه قريب باين مضمون است سخى فاسق برحمت خداوند نزديكتر است از بخيل عابد و جاهل سخى محبوب تر است نزد خدا از عالم بخيل حال ملاحظه كن بخل چه صفتى است كه عالم عابد را كه داراى دو صفت است كه قوام دين به آن دو است از رحمت خدا دور و از محبوبيت نزد حق مهجور مينمايد و سخا چه صفتى است كه جاهل فاسق را كه تهىدست از همه چيز است برحمت حق نزديك و بمقام محبوبيت نزد خداوند واصل ميكند پس بكوش اى برادر عزيز كه اگر خداى نكرده داراى صفت بخل باشى از خود دور كنى چون شخص از حال خود غافل است و عيب خود را نمىبيند بايد خود را امتحان كند و از دوستان عاقل خيرخواه خيرگو بپرسد و خود را از عيوب پاك نمايد و انصافا اين عيب بزرگى است كه كمتر شخص متوجه آن ميشود و اسباب زحمت خويش و نفرت خلق و بىمهرى دوستان و ايذاء عيال و اولاد و خويشان و غضب خدا و رسول و ائمه اطهار است برعكس سخا كه گاه ميشود صاحبش را بعد از يك عمر جهالت و معصيت بواسطه يك احسان بمورد و محل بقرب رحمت الهى و اصل و بنعيم ابدى فائز مينمايد، و نيز شامل ميشود انفاق تعليم احكام و نشر احاديث و بيان عقائد حقه را چنانچه در روايت عياشى كه بدوا ذكر شد اشاره بآن شده بود و نيز شامل است صرف وقت و اعتبار شخصى را در خدمت بخلق و انجاح حوائج بندگان خدا كه حقا يكى از صفات محبوبه نزد حق و خلق است و فوائد دنيوى و أخروى بسيار دارد بلكه هر كس بمقام شامخى رسيده در سايه اين صفت بزرگ بوده و ممكن است شامل شود صرف قواء ظاهريه را در قواء باطنيه باين معنى كه تحصيل علم و معرفت نمايد و در راه معشوق حقيقى از خود بگذرد بطوريكه جز او نه بيند و جز او نشنود و نخواهد و بمقام فناء فى اللّه برسد و موت اختيارى تحصيل نمايد چنانچه فرمودهاند بميريد پيش از آنكه بميريد و اين مقام كملّين و سابقين و مقربين است و
جلد 1 صفحه 28
اكمل مصاديق انفاق در راه خدا است و موقوف بطى هفت مقام است نفس و عقل و قلب و روح و سر و خفى و اخفى كه گفتهاند هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچهايم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالغَيبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقُونَ «3»
(كساني که به پنهاني ايمان ميآورند و نماز را بپا ميدارند و از آنچه روزي آنها نمودهايم انفاق ميكنند) «الّذين» از موصولات است و در محلّ اعراب آن خلاف است بعضي در محلّ رفع گفتهاند به اينكه خبر باشد براي مبتداء محذوف يعني «هم الّذين» و يا مبتداء و خبرش جمله «أُولئِكَ عَلي هُديً مِن رَبِّهِم» باشد و بعضي در محلّ نصب بنا بر اينكه مفعول فعل محذوف «اعني» و بعضي در محلّ جرّ بنا بر اينكه صفت «المتّقين» باشد و ظاهر همين قول اخير است «يُؤمِنُونَ بِالغَيبِ» كلام درباره ايمان در چند مقام است:
(مقام اول در معني ايمان از حيث لغت و شرع)
ايمان در لغت بچند معني استعمال شده:
1- تصديق چنانچه در قرآن ميفرمايد وَ ما أَنتَ بِمُؤمِنٍ لَنا وَ لَو كُنّا صادِقِينَ«1» پسران يعقوب بوي گفتند (و تو تصديق نميكني سخن ما را اگر چه ما راستگو باشيم) 2- وثوق و اعتماد، چنانچه ايمان در اينکه آيه به اينکه معني تفسير شده الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسلِمِينَ«2» 3- امان و زنهار دادن از امن ضدّ خوف أَ فَأَمِنُوا مَكرَ اللّهِ فَلا يَأمَنُ مَكرَ اللّهِ إِلَّا القَومُ الخاسِرُونَ«3» و بحسب شرع در معني ايمان بين طوايف مسلمين اختلاف بسيار است بعضي ايمان را همان عقيده قلبي که تصديق بجنان باشد دانسته و برخي اقرار بلسان را كافي
1- سوره يوسف آيه 17
2- سوره زخرف آيه 69
3- سوره اعراف آيه 97
جلد 1 - صفحه 134
شمردهاند و بعضي عمل باركان را كافي دانسته و بعضي ايمان را تصديق بجنان و عمل باركان دانستهاند و طايفهاي ايمان را اعتقاد قلبي و اقرار بزبان دانسته و عمل را جزو ايمان نميدانند و طايفه ديگر ايمان را مركّب از اينکه سه جزء ميدانند و دسته ديگر اقرار بزبان و عمل باركان را شرط ايمان ميدانند و هر طايفه بر مذهب خود استدلالاتي نموده که ذكر آنها موجب تطويل است و چندان مفيد فائده نخواهد بود و ما در اينجا بآنچه مذهب حق است و آيات و اخبار بر آن دلالت دارد اكتفاء مينمائيم اصل ايمان همان عقيده قلبي بمعارف و عقائد ديني است و اقرار بزبان كاشف از آن و اعمال جوارح آثار و نگهبان آن است، و دليل بر اينکه مطلب اينست که اوّلا در قرآن در بسياري از آيات ايمان را بقلب نسبت داده، مانند آيه شريفه إِلّا مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإِيمانِ«1» (مگر كسي که مجبور شود و حال آنكه دل او بايمان مطمئن باشد) و آيه أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمانَ«2» (اينکه طايفه از مؤمنين كساني هستند که خدا در دلهايشان ايمان را ثبت فرموده) و آيه قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم«3» (گفتند ايمان آورديم بدهانهاي خود و دلهاي ايشان ايمان نياورده) و آيه قالَتِ الأَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لكِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الإِيمانُ فِي قُلُوبِكُم«4» (اعراب گفتند ايمان آورديم بگو ايمان نياوردهايد ولي بگوئيد اسلام آورديم و هنوز ايمان در دلهاي ايشان داخل نشده) و ثانيا در بسياري از آيات عمل را بايمان عطف داده و ظاهر عطف مغايرت است مانند آيه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضِيعُ أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلًا«5» (محققا كساني که ايمان آورده و عمل شايسته بجا ميآورند ما اجر كسي که عمل نيك انجام دهد ضايع نميكنيم)
1- سوره نحل آيه 108
2- سوره مجادله آيه 23
3- سوره مائده آيه 45
4- سوره حجرات آيه 14
5- سوره كهف آيه 29
جلد 1 - صفحه 135
و ثالثا در آياتي از قران ايمان را با بودن بعضي از معاصي محقق داشته مانند آيه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَم يَلبِسُوا إِيمانَهُم بِظُلمٍ«1» (كساني که ايمان آوردند و ايمانشان را بظلم نياميختند) و آيه ما يُؤمِنُ أَكثَرُهُم بِاللّهِ إِلّا وَ هُم مُشرِكُونَ«2» (و ايمان نميآورند بيشتر ايشان مگر اينكه مشركند) که مراد شرك از لحاظ عمل است و آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللّهِ تَوبَةً نَصُوحاً«3» (اي كساني که ايمان آوردهايد بسوي خدا بازگشت كنيد بازگشت از روي راستي) و غير اينها از آيات ديگر بنا بر اينکه اصل ايمان همان عقد قلب بمعارف ديني و حقايق مذهبي است و پيداست که نتيجه اعتقاد و ايمان بچيزي ملتزم شدن بلوازم آن است و اگر كسي بگويد بفلان امر مؤمن و معتقدم ولي در عمل خلاف ايمان خود رفتار كند كاشف از بيايماني اوست جز اينكه ذهول و غفلت بر وي عارض شود، و از اينجهت در بسياري اخبار شخص معصيت كار را از ايمان خارج ميكنند چنانچه در كافي«4» از محمّد بن حكيم روايت ميكند که گفت خدمت حضرت ابو الحسن موسي بن جعفر عليه السّلام عرض كردم
«الكبائر تخرج من الايمان! فقال نعم و ما دون الكبائر، قال رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم لا يزني الزاني و هو مؤمن و لا يسرق السارق و هو مؤمن»
(آيا گناهان كبيره انسان را از ايمان خارج ميكند! فرمود بلي، بلكه غير گناهان بزرگ هم انسان را از ايمان بيرون ميبرد، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود زنا نميكند زناكار و حال آنكه مؤمن باشد و دزدي نميكند دزد و حال آنكه مؤمن باشد) و نيز در كافي«5» از نعمان رازي روايت ميكند که گفت شنيدم از حضرت صادق عليه السّلام
«من زنا خرج من ايمان و من شرب الخمر خرج من الايمان و من افطر يوما من شهر رمضان متعمّدا خرج من الايمان»
(كسي که زنا كند از ايمان بيرون
1- سوره انعام آيه 82
2- سوره يوسف آيه 106
3- سوره تحريم آيه 8
4- كتاب الايمان و الكفر باب الكبائر
5- كتاب الايمان و الكفر باب ان الايمان مبثوث لجوارح البدن كلها
[.....]
جلد 1 - صفحه 136
ميرود و كسي که شراب (مسكر) بياشامد از ايمان بيرون ميرود و كسي که يك روزه ماه رمضان را عمدا افطار كند از ايمان بيرون ميرود) و از همين جهت در كثيري از اخبار عمل را جزو ايمان بلكه همه ايمان ميدانند چنانچه در كافي از جميل بن دراج روايت ميكند که گفت از حضرت صادق عليه السّلام از ايمان سؤال كردم پس فرمود شهادت ان لا اله الّا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه،
قال قلت أ ليس هذا عمل! قال بلي قلت فالعمل من الايمان! قال لا يثبت الايمان الّا بالعمل و العمل منه»
(شهادت دادن به اينكه معبودي جز خدا نيست و اينكه محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرستاده خداست راوي گويد گفتم آيا اينکه عمل نيست! فرمود آري عمل است، گفتم پس عمل از ايمان است فرمود ايمان براي مؤمن ثابت نميشود مگر بعمل و عمل جزو ايمان است) و نيز در كافي«1» در ضمن حديث مفصّلي که از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند در جواب سؤال راوي که ميگويد خبر ده مرا از ايمان که آيا قول است با عمل يا قول است بدون عمل! ميفرمايد
«الايمان عمل كلّه و القول بعض ذلک العمل»
(ايمان همه آن عمل است و قول و گفتار قسمتي از اينکه عمل است) و بحث ديگري است که آيا ايمان بمعرفت و شناختن جميع معارف و حقايق ديني محقق ميشود يا بمعرفت بعضي دون بعضي نيز تحقق مييابد! و تحقيق اينست که معارف و حقايق ديني بر دو قسم است:
قسم اول اموري است که تا انسان آنها را نشناسد و معتقد نشود ايمان وي تحقق نمييابد مانند اصول پنجگانه و ضروريات دين و مذهب قسم دوم تفصيلاتي در اكثر اصول مذكور است که آنها نيز بر دو قسم است:
1- اموري که هر چه بيشتر درباره آنها تفكّر و تدبّر شود موجب كمال ايمان ميگردد مانند شناختن صفات باري و تدبر و تفكر در آيات الهي و شناختن
1- كتاب الايمان و الكفر باب ان الايمان مبثوث لجوارح البدن كلها
جلد 1 - صفحه 137
فضائل پيغمبر و امام و امثال اينها 2- اموري که اعتقاد اجمالي بآنها كافي و شناختن تفصيلي آنها ضروري نيست مانند خصوصيات عالم ديگر از قبيل حقيقت صراط و ميزان و نعم بهشتي و نقم دوزخي و نظائر اينها
(مقام دوم در مراتب ايمان)
براي ايمان در لسان اخبار و كلمات دانشمندان مراتب و درجات مختلف ذكر شده بعضي ايمان را بدو قسم منقسم كردهاند:
1- ايمان مستقر يعني ايماني که ثابت و غير متزلزل باشد و بحوادث و ابتلائات و شبهات زائل يا متزلزل نگردد 2- مستودع يعني ايمان عاريتي و امانتي که بواسطه حوادث و شبهات و ابتلائات متزلزل يا زائل ميگردد و در بعضي اخبار ايمان را بر هفت سهم قرار داده «برّ، صدق، يقين، رضا، وفا، علم، حلم»«1» و در برخي ايمان را چهل و نه جزء و براي هر جزئي ده عشر شمرده«2» و در بعضي ديگر ايمان را بنردبان تشبيه كرده و براي آن ده درجه ذكر فرموده«3» و بعضي ايمان را بحسب مراتب يقين بر سه قسم تقسيم كردهاند:
1- علم اليقين، و آن ايماني است که از روي ادلّه و براهين عقلي حاصل شود 2- عين اليقين و آن ايماني است که از راه نورانيت دل و صفاي باطن پيدا شود بطوري که حقايق را بچشم دل مشاهده كند گويا خدا را ميبيند و صحراي محشر و سؤال و جواب و صراط و ميزان و بهشت و جهنم نصب العين اوست مانند ايمان
1- 2- 3- كافي، كتاب الايمان و الكفر باب درجات الايمان
جلد 1 - صفحه 138
حارثة بن مالك بن نعمان انصاري که در كتاب كافي«1» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده
«استقبل رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم حارثة بن مالك بن النعمان الانصاري فقال له كيف انت يا حارثة بن مالك! فقال يا رسول اللّه مؤمن حقّا فقال له رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم لكل شيئي حقيقة فما حقيقة قولك! فقال يا رسول اللّه عرفت نفسي عن الدنيا فاسهرت ليلي و اظمأت هو اجري و كأنّي انظر الي عرش ربّي و قد وضع للحساب و كأنّي انظر الي اهل الجنّة يتزاورون في الجنّة و كأنّي اسمع عواء اهل النار في النار فقال رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عبد نوّر اللّه قلبه، ابصرت فاثبت الحديث»
(پيغمبر اكرم رو كرد بحارثه و فرمود چگونهاي تو اي حارثه! عرض كرد يا رسول اللّه مؤمن از روي حقيقت، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود براي هر چيزي حقيقتي است و حقيقت گفتار تو چيست!
(يعني براي هر چيزي نشانه است که حق و درست بودن آن را ثابت ميكند و نشانه درستي گفتار تو چيست!) عرض كرد يا رسول اللّه بيرغبت كردهام نفسم را از دنيا، پس شبم را به بيداري ميگذرانم و روزهايم را به تشنگي برگزار ميكنم «يعني روزه ميگيرم» و گويا ميبينم عرش پروردگارم که براي حساب نهاده شده و گويا ميبينم اهل بهشت را که بزيارت يكديگر ميروند و گويا ميشنوم صيحه و شيون اهل آتش را در آتش، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اينکه بندهايست که خداوند دل او را روشن گردانيده است، سپس فرمودند بحقايق بينا شدهاي پس ثابت باش.
3- حقّ اليقين و آن ايماني است که نورانيت آن همه اعضاء و جوارح را فراگيرد و غير از خدا نخواهد و نجويد بحدي که از خود هم بيخبر باشد و از شدّت توجه بحق دنيا و ما فيها در نظر او هيچ نمايد و بعضي براي ايمان چهار درجه ذكر كردهاند: قشر القشر، قشر، لبّ، و لبّ اللبّ، نظير بادام و گردو که چهار مرتبه دارد قشر القشر ايمان منافقين است که فقط به زبان بمباني ديني اقرار ولي حقيقت و مغز ندارد و در دنيا احكام ظاهريه اسلام از قبيل طهارت بدن و حل ذبيحه و نكاح
1- كتاب الايمان و الكفر باب حقيقة الايمان و اليقين
جلد 1 - صفحه 139
و ميراث و نحو اينها بر آنان بار ميشود براي كسي که از باطن آنها خبر نداشته باشد و در آخرت اشدّ عذاب براي آنان خواهد بود إِنَّ المُنافِقِينَ فِي الدَّركِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ«1» و قشر ايمان عوام است که اعتراف بحقايق ايماني دارند ولي روح ندارد و در معرض فنا و زوال است و لبّ ايمان خواصّ است که قلبا متوجه حق بوده و از اسباب و وسائط نظر برداشته و بمسبب الاسباب و ذي الواسطه متوجه گرديدهاند و در اينکه مرتبه است که مقام توكل پيدا ميشود و لب اللبّ ايمان مقربان که آني از حق غافل نبوده و اصلا واسطه و سببي در ميان نميبينند و در اينکه مرتبه است که مقام رضا و تسليم پيدا ميشود و تحقيق در مراتب ايمان اينست که براي ايمان ميتوان باعتبار شدّت و ضعف در مباني آن (يعني عقائد و اخلاق و اعمال صالحه) مراتب و درجاتي ذكر نمود مثلا در مورد اعتقادات هم از لحاظ كيفيّت يعني تحصيل مراتب يقين و هم از جهت كمّيت يعني اكتفاء بمقدار لازم يا تحصيل مراتب زائد بر آن و در مورد اخلاق نيز هم از جهت كمّيت يعني تحصيل جميع اخلاق و ملكات فاضله و هم از جهت كيفيّت يعني مراتب عاليه اخلاق و نسبت باعمال نيز هم از حيث كيفيّت يعني مراعات آداب و شرايط قبول عبادات و هم از جهت كميّت يعني اقدام بجميع انواع عبادات درجات و مراتب غير متناهي براي ايمان پيدا ميشود
(مقام سوم در صفات اهل ايمان)
آيات و اخبار در صفات اهل ايمان بسيار است، در سوره مؤمنون و اكثر سورهاي قرآن صفات اهل ايمان ذكر شده و در كتب اخبار نيز روايات بسيار از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار در اينکه مورد نقل شده در كتاب كافي مجلّد دوم
1- سوره نساء آيه 144
جلد 1 - صفحه 140
صفحه 226- 242 و در كتاب وافي مجلّد دوم صفحه 32 و 33 بپاره از اينکه اخبار اشارت كرده که بيان آنها در اينجا موجب تطويل كلام ميشود و شايد در محل مناسبتر ذكر كنيم انشاء اللّه تعالي و در اينکه مقام بنقل دو حديث اكتفاء مينمائيم 1- در كافي«1» از حضرت رضا عليه السّلام از پدرش [موسي بن جعفر عليه السّلام نقل ميكند که فرمود
«رفع الي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم قوم في بعض غزواته فقال من القوم! فقالوا مؤمنون يا رسول اللّه قال و ما بلغ من ايمانكم! قالوا الصبر عند البلاء و الشكر عند الرخاء و الرضاء بالقضاء فقال رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم حلماء علماء كادوا من الفقه ان يكونوا انبياء ان كنتم کما تصفون فلا تبنوا ما لا تسكنون و لا تجمعوا ما لا تأكلون و اتقوا اللّه الّذي اليه ترجعون»
(ظاهر شدند نزد رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم گروهي در بعضي از جنگها، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود شما از چه گروهي هستيد! گفتند ما از گروه مؤمنانيم حضرت فرمود ايمان شما بچه درجهاي رسيده و چه نتيجه و ثمرهاي ببار آورده! گفتند شكيبايي هنگام بلاء و سپاسگزاري در وقت آسايش و خوشنودي بقضاء الهي، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اينان عاقلان و داناياني هستند که نزديك است از جهت دانايي پيمبران باشند، و اگر چنان ميباشيد که توصيف كرديد بنا نكنيد آنچه را در آن سكونت نمينمائيد و جمع نكنيد آنچه را نميخوريد و بترسيد از خدايي که بسوي او بازميگرديد 2- و نيز در كافي«2» از حضرت صادق روايت ميكند که فرمود
«ينبغي للمؤمن ان يکون فيه ثماني خصال وقورا عند الهزاهز صبورا عند البلاء شكورا عند الرخاء قانعا بما رزقه اللّه لا يظلم الاعداء و لا يتحامل للاصدقاء بدنه منه في تعب و النّاس منه في راحة انّ العلم خليل المؤمن و الحلم وزيره و العقل امير جنوده و الرفق اخوه
1- كتاب الايمان و الكفر باب خصال المؤمن و ايضا رواه في باب حقيقة الايمان و اليقين مع قليل من التفاوت
2- كتاب الايمان و الكفر باب خصال المؤمن
جلد 1 - صفحه 141
اللهو البرّ والده»}
(سزاوار است براي مؤمن که در او هشت خصلت باشد در فتنهها و شدائد سنگين و پا برجا؟ و هنگام بلا شكيبا، و هنگام نعمت و سعه عيش شكرگزار، و بآنچه خدا او را روزي نموده قانع باشد، با دشمنان ستم نكند، و دوستان را بزحمت و تحمل مشقت نيندازد، بدنش از جهت عبادت و خدمت بخلق در زحمت، و مردم از او در راحت باشند، دانش، يار مؤمن و عقل و بردباري مشاور او و شكيبايي امير لشگر او و مداراة برادر او و احسان و نيكوكاري پدر اوست)
مقام چهارم در حقيقت ايمان
در اينکه مقام بحديث شريفي که باسناد متعدد از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده اكتفاء ميكنيم در كافي«1» باسناد خود از حضرت باقر عليه السّلام و باسانيد مختلفه از اصبغ بن نباته روايت كرده که گفت امير مؤمنان در خانهاش خطبه براي ما انشاء فرمود و حال آنكه ما مجتمع بوديم و سپس امر كرد که در نوشته بنويسيم و بر مردم بخوانيم و از غير اصبغ روايت شده که إبن كواء از امير المؤمنين عليه السّلام از صفت اسلام و ايمان و كفر و نفاق سؤال كرد، پس حضرت فرمود
«اما بعد فان اللّه تعالي شرع الاسلام و سهّل شرائعه لمن ورده و اعزّ اركانه لمن حاربه و جعله عزّا لمن تولّاه و سلما لمن دخله و هدي لمن ائتم به و زينة لمن تجلّله و عذرا لمن انتحله و عروة لمن استعصم به و حبلا لمن استمسك به و برهانا لمن تكلم به و نورا لمن استضاء به و عونا لمن استغاث به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و علما لمن وعاه و حديثا لمن روي و حكما لمن قضا و حلما لمن جرّب و لباسا لمن تدثر و فهما لمن تفطّن و يقينا لمن عقل و بصيرة لمن عزم و آية لمن توسّم و عبرة لمن اتّعظ و نجاة لمن صدّق و تؤدة لمن اصلح و زلفي لمن اقترب و ثقة لمن توكّل و رجاء لمن فوّض و سبقة لمن احسن و خيرا لمن سارع و جنّة لمن صبر
1- كتاب الايمان و الكفر باب بلا عنوان بعد باب خصال المؤمن
جلد 1 - صفحه 142
اللهو لباسا لمن اتّقي و ظهيرا لمن رشد و كهفا لمن آمن و امنة لمن اسلم و رجاء (روحا خ ل) لمن صدق و غني لمن قنع فذلك الحق سبيله الهدي و مأثرته المجد و صفته الحسني فهو ابلج المنهاج مشرق المنار ذاكي المصباح رفيع الغاية يسير المضمار جامع الحلبه سريع السبقه اليم النقمة كامل العدّة كريم الفرسان، فالايمان منهاجه و الصالحات مناره و الفقه مصابيحه و الدنيا مضماره و الموت غايته و القيمة حلبته و الجنّة سبقته و النار نقمته و التقوي عدّته و المحسنون فرسانه فبالايمان يستدلّ علي الصالحات و بالصالحات يعمر الفقه و بالفقه يرهب الموت و بالموت تختم الدنيا و بالدنيا تجوز القيمة و بالقيمة تزلف الجنّة و الجنة حسرة اهل النار و النار موعظة المتّقين و التقوي سنخ الايمان»}
(امّا بعد، بدرستي که خداي تبارك و تعالي اسلام را تشريع نمود «دين و شريعت قرار داد» و شرايع و احكام آن را براي كسي که وارد شود آسان قرار داد و پايههاي آن را سخت گردانيد نسبت بكسي که بخواهد با آن محاربه كند، و آن را عزّت قرار داد براي كسي که بآن قيام كند، و سلامتي براي كسي که داخل شود، و هدايت براي كسي که اقتداء بآن كند، و زينت براي كسي که آن را بزرگ شمرد، و حجّت براي كسي که مذهب خود قرار دهد، و عروة و دستآويز براي كسي که بآن چنگ زند، و ريسمان محكم براي كسي که بآن دست زند، و دليل قاطع براي كسي که بآن سخن گويد، و روشني براي كسي که بآن طلب روشنايي نمايد و ياري براي كسي که بآن استغاثه كند، و شاهد و گواه براي كسي که با آن مخاصمه نمايد، و ظفر و پيروزي براي كسي که بآن احتجاج نمايد، و دانش براي كسي که حفظ كند، و حديث براي كسي که روايت كند و حكم براي كسي که قضاوت كند و حلم براي كسي که تجربه كند و لباس براي كسي که دثار و لباس خود قرار دهد و هوش براي كسي که زيرك باشد و يقين براي كسي که تعقل كند، و بينايي براي كسي که اراده كند، و نشانه براي كسي که تفرّس كند و نشانه جويد، و عبرت براي كسي که پند گيرد و موجب نجات براي كسي که باور كند، و تثبت و رزانت براي كسي که شايسته گردد، و نزديكي
جلد 1 - صفحه 143
و تقرب براي كسي که تقرب جويد، و وثوق و اعتماد براي كسي که بر خدا توكل نمايد، و مايه اميدواري براي كسي که كار خود بخدا واگذارد، و پيش گرفتن براي كسي که نيكوكاري كند و خير براي كسي که در كارهاي نيك بشتابد، و سپر براي كسي که صبر نمايد، و لباس براي كسي که پرهيزگار شود، و پشتيبان براي كسي که راه يابد، و كهف و پناه براي كسي که بگرود، و ايمني براي كسي که تسليم شود، و راحتي براي كسي که صادق باشد، و بينيازي براي كسي که قناعت كند، پس اينکه حقّ است در حالي که راه آن هدايت، و اثر آن شرافت، و صفة آن عاقبت نيكو و سعادت است، پس اينکه حق راهش واضحترين راه و منار آن درخشان و چراغ آن مشتعل و تابان، و غايت آن بلندمرتبت، و ميدان آن اندك، و مردان مسابقه گزار خود را گرد آورنده، و جايزه مسابقه آن زودرس، و انتقام و پاداش بدان آن دردناك، و عدّة و ساز و برگ آن كامل و تمام، و سواران اينکه مسابقه بزرگوار و با شرافتند.
پس منهاج و راه آن ايمان و منار و برج روشنيبخش آن اعمال شايسته، و چراغهاي آن دانش در دين! ميدان اينکه مسابقه دنيا، و غايت و پايان آن مرگ، و اجتماع مسابقه گزارندگان آن در قيامت، و جايزه برندگان آن بهشت، و پاداش بد محرومين آن آتش، و ساز و برگ آن تقوي، و سواران اينکه ميدان، نيكوكارانند، پس بواسطه ايمان باعمال شايسته دلالت ميشود و به واسطه اعمال شايسته دانش آباد ميگردد و بواسطه دانش و علم دين ترس از مرگ حاصل ميشود و بواسطه مرگ دنيا پايان مييابد و بواسطه دنيا قيامت واقع ميشود و بقيامت بهشت آراسته ميگردد و بهشت موجب حسرت اهل آتش: و آتش پند پرهيزكاران، و تقوي سنخ و اصل و اساس ايمان است)
جلد 1 - صفحه 144
«توضيح»
از اول حديث تا جمله
«غني لمن قنع»
فوائد و ثمرات ايمان را بيان فرموده و آنها سي و هشت فائده است و از جمله «فذلك الحق» تا «صفته الحسني» اينکه فوائد را در سه جمله خلاصه نموده و از جمله «فهو ابلج المنهاج» تا كريم الفرسان» ايمان را بمسابقه اسب دواني تشبيه كرده که خداوند بين مؤمنان که سواران اينکه مسابقهاند در ميدان دنيا برقرار كرده و غايت آن را مرگ و جايزه آن را بهشت قرار داده و صفات و خصوصيات ده گانه براي متعلّقات اينکه مسابقه ذكر فرموده و سپس از جمله
«فالايمان منهاجه»
بترتيب مصاديق هر يك از آنها را نسبت بايمان بيان نموده است و اينکه صفات ده گانه موجب و علّت براي فوائد مذكور قرار داده و از جمله «فبالايمان» هر يك از اينکه صفات را بطور منظم علّت آن ديگر شمرده است و نكته ديگري که از جمله
«فالتقوي سنخ الايمان»
استفاده ميشود اينست که قوس نزول منطبق بر قوس صعود است از همان نقطه دايره که شروع ميشود بهمان نقطه ختم ميگردد يعني از ايمان آغاز، و بايمان پايان مييابد و همه يك حقيقت است که عبارت از ايمان ميباشد
«مقام پنجم در فرق بين اسلام و ايمان»
در كتب عامّه و خاصّه در جهات فرق بين اسلام و ايمان اختلاف بسيار است بعضي ايمان را اعتقاد قلبي و اسلام را مجرّد اقرار بزبان دانسته و بآيه شريفه قالَتِ الأَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لكِن قُولُوا أَسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الإِيمانُ فِي قُلُوبِكُم«1» تمسّك جستهاند و بعضي ايمان را اعتقاد راسخ و اسلام را اعتقاد غير راسخ شمرده و آيه شريفه را بر اينکه معني حمل نموده و عدم دخول قلب را بعدم رسوخ تفسير نموده و قول اول را
1- سوره حجرات آيه 14
جلد 1 - صفحه 145
باطل دانستهاند زيرا مجرّد اقرار، بدون اينكه ترجمان اعتقاد قلبي باشد نفاق است نه اسلام و بعضي ايمان را اعتقاد مقرون بعمل و اسلام را مجرّد اعتقاد دانستهاند و برخي اسلام را اعتقاد باصول دين که عبارت از اموري است که جميع فرق مسلمين بر آن متّفقند و ايمان را اعتقاد باصول دين و مذهب که عبارت از اعتقادات مذهب شيعه اثني عشري باشد دانستهاند و بعضي اسلام را اخصّ از ايمان شمرده گفتهاند اسلام ايمان مقرون بتسليم است و مسلم را در اينکه دعاء بر اينکه معني حمل كردهاند
«اللّهمّ اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات»
و در كافي«1» از سماعة روايت ميكند که گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مرا خبر ده از اسلام و ايمان آيا مختلفند! فرمود «ايمان با اسلام مشاركت دارد ولي اسلام با ايمان مشاركت ندارد» عرض كردم براي من توصيف فرمائيد، فرمود «اسلام شهادت بكلمه لا اله الّا اللّه و تصديق برسول خدا است که بواسطه اينکه شهادت خونها حفظ، و نكاحها و ارثها بر آن جاري ميشود و بر اينکه ظاهر جماعتي از مردم هستند، و ايمان هدايت و راه يافتن است و آن چيزي است که از صفت اسلام در دل ثابت ميگردد و آنچه از عمل بواسطه آن ظاهر ميشود و ايمان از اسلام بدرجه بالاتر است، زيرا ايمان با اسلام در ظاهر مشاركت دارد ولي اسلام با ايمان در باطن مشاركت ندارد اگر چه در گفتار و صفت با هم مجتمع ميشوند» و تحقيق در اينکه مقام اينست که اسلام و ايمان بر حسب حقيقت يك امر قلبي است داراي مراتب متعدّد که هر كجا بحسب قرائن حاليّه و مقاليّه بايد حمل بر آن مرتبه نمود ولي بحسب ظاهر اگر كسي اعتراف بشهادتين و التزام بلوازم آن نمود تا وقتي که كشف خلاف نشده مسلمانان موظفند احكام اسلام را بر چنين كسي بار كنند
1- كتاب الايمان و الكفر باب الايمان شرك الاسلام و لا عكس ص 25
جلد 1 - صفحه 146
و در قرآن كريم ميفرمايد وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقي إِلَيكُمُ السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً«1» (هر كس نسبت بشما القاء سلام ميكند «يعني اعتراف باسلام مينمايد» مگوييد تو مؤمن نيستي) و اينکه دو لفظ مانند لفظ فقير و مسكين ميباشند که گفتهاند «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» هر جا اسلام، تنها ذكر شود مراد همان ايمان است مانند آيه شريفه رَضِيتُ لَكُمُ الإِسلامَ دِيناً«2» و آيه شريفه إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسلامُ«3» و آيه مباركه وَ لا تَمُوتُنَّ إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُونَ«4» و غير ذلک از آيات ديگر، و همچنين است هر جا ايمان تنها ذكر شود مانند همين آيه شريفه و آيات بسيار ديگر ولي هر جا با هم ذكر شود بايد فرق گذارد و جهات فرق از قرائن حاليّه و مقاليه و مناسبات حكم و موضوع معلوم ميشود مثلا در آيه شريفه قالَتِ الأَعرابُ آمَنّا الاية معلوم ميشود که مراد از اسلام اقرار ظاهري يا اعتقاد ضعيف است و از ايمان اعتقاد ثابت و راسخ مقرون با عمل بقرينه جمله بعد از آن وَ إِن تُطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ و همچنين آيه بعد از آن إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ«5» (همانا مؤمنان كساني هستند که بخدا و رسول او ايمان آوردند و پس از آن شك و ريبي براي ايشان پيدا نشد و بمالها و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند، اينان خود راستگويانند) و در مورد احكام ظاهري دنيوي و مثوبات اخروي نسبت بهم متفاوتند به اينکه معني که مثوبات اخروي مخصوص بمؤمن يعني مسلمان واقعي است ولي احكام دنيوي شامل مسلمان ظاهري و مسلمان واقعي (مؤمن) هر دو ميشود چنانچه در حديث
1- سوره نساء آيه 96
2- سوره مائده آيه 5
3- سوره آل عمران آيه 17
4- سوره بقره آيه 126
5- سوره حجرات آيه 14
[.....]
جلد 1 - صفحه 147
سابق گذشت و در اينکه مورد مؤمن اخصّ از مسلم است و در بعض موارد اطلاق اسلام اخصّ از ايمان است مانند إِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسلِم قالَ أَسلَمتُ لِرَبِّ العالَمِينَ«1» که خطاب بحضرت ابراهيم است بعد از آنكه بسياري از مدارج كمال ايمان را پيموده است و بالجمله همه اينکه اطلاقات از قبيل بيان مصاديق است و دليل بر تعدد حقيقت نيست و اسلام و ايمان حقيقت واحدي است مقول بتشكيك و ذي مراتب و اللّه العالم «بالغيب» در اينکه كلمه از چند جهت بحث ميشود 1- در (باء) آن بعضي گفتهاند براي تعدية است بنا بر اينکه غيب متعلّق ايمان ميشود يعني ايمان ميآورند باموري که غيب و نامشهود است و بعضي گفتهاند براي مصاحبة است يعني ايمان در حال حضور آنان مقرون و مصاحب با ايمان در حال غيب و نهان است و مانند منافقين نيستند که در آيات بعد ميفرمايد وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلي شَياطِينِهِم قالُوا إِنّا مَعَكُم«2» (هر گاه مؤمنين را ملاقات ميكنند ميگويند ايمان آورديم و وقتي با رؤساي كفر خلوت ميكنند ميگويند ما با شما هستيم) و بعضي گفتند براي استعانت و آلت است يعني ايمان آنها بقلب است که شيئي غيب و نهاني است نه بزبان مانند منافقين نيستند که يَقُولُونَ بِأَلسِنَتِهِم ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم«3» ولي ظاهر همان معني اول است که بدون تكلّف و مطابق اخباري است که در ذيل تفسير آيه ذكر شده 2- در معني غيب: ضدّ شهود و حضور است و امور غيبي يعني اموري که بواسطه حواس ظاهره ادراك نشود و از نظر پنهان باشد بنا بر اينکه ايمان بغيب ايمان باموري است که از راه حواس ظاهري پيدا نشود بلكه از راه براهين عقليه و استدلالات علميّه براي انسان حاصل شود، مانند ايمان بوجود صانع و توحيد و صفات او
1- سوره بقره آيه 135
2- سوره بقره آيه 13
3- سوره فتح آيه 11
جلد 1 - صفحه 148
و ايمان بانبياء و اوصياء چه براي كساني که درك حضور آنها را نموده و چه نسبت بكساني که درك حضور ننمودهاند زيرا آن چيزي که متعلّق ايمان است که عبارت از نبوت و وحي باشد از نظر پنهان است، بلي كساني که درك حضور ننموده و معجزات و اخلاق آنان را مشاهده ننمودهاند و از طريق آثار ايمان آوردهاند از اينجهت نيز ايمان بغيب محسوب ميشود، و مانند ايمان بملائكه و ايمان بقيامت و معاد و ايمان بحضرت بقيّة اللّه در دوره غيبت و بالجمله ايمان بغيب ايمان بجميع عقايد حقّه را شامل ميگردد و امّا اخباري که ايمان بغيب را ايمان بوجود حضرت مهدي عجّل اللّه تعالي فرجه در دوره غيبت تفسير كرده مانند حديثي که در تفسير برهان از صدوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت فرموده
«من آمن (و في بعض النسخ) من اقرّ بقيام القائم انّه الحقّ»
(مراد از «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالغَيبِ» كساني هستند که ايمان بياورند و اقرار كنند به اينكه قيام حضرت قائم حق و درست است) و حديثي که نيز در برهان از إبن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
1» «و الغيب هو الحجة الغائب و شاهد ذلک قوله تعالي و يقولون لو لا انزل عليه آية فقل انّما الغيب للّه فانتظروا اني معكم من المنتظرين»«
و حديثي که از جابر از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«2» که بعد از ذكر ائمه اثني عشر تا حضرت مهدي عليه السّلام ميفرمايد
«طوبي للصابرين في غيبته طوبي للمقيمين علي محبّته اولئك من وصفهم اللّه في كتابه فقال الّذين يؤمنون بالغيب»
الحديث (خوشا بحال كساني که در زمان غيبت حضرت مهدي عليه السّلام صبر ميكنند، خوشا بحال كساني که بر دوستي او ايستادگي مينمايند، اينان كساني هستند که خداوند در قرآن توصيف نموده و فرموده «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالغَيبِ») و غير اينها از اخبار ديگر از قبيل بيان مصداق است و منافاتي با عموم ندارد و وجه اختصاص بذكر ممكن
1- سوره يونس آيه 31
2- در برهان از إبن بابويه
جلد 1 - صفحه 149
است از جهات ذيل باشد:
1- مؤمنين در دوره غيبت تمام ايمانشان ايمان بغيب است چون درك زمان پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمّه اطهار عليهم السلام را ننموده و امام آنها هم در پرده غيبت و نامشهود است 2- چون غيبت آن حضرت و طول عمر او و بودنش در ميان مردم و عدم مشاهدهاش همه بر خلاف عادت است ايمان باو اقوي مراتب ايمان است 3- چون اعتراف بحضرت مهدي و غيبت او جزو اخير عقائد حقّه است يعني كساني که معترف باو باشند بجميع عقائد حقه معترف و مؤمنند لذا تخصيص بذكر دادهاند و ممكن است جهات ديگري هم داشته باشد 3- در بيان اخباري که در مدح مؤمنين در دوره غيبت حضرت بقيّة اللّه وارد شده و آن بسيار است:
از آن جمله خبري است که در بحار ص 136 مجلد 13 از كافي از حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود
«انّ اعظم النّاس يقينا قوم يكونون في آخر الزمان لم يلحقوا النّبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و حجب عنهم الحجّة فآمنوا بسواد في بياض»
(همانا بزرگترين مردم از جهت يقين گروهي هستند که در آخر زمان ميباشند، پيغمبر را درك نكردهاند و حجت و امام نيز از ايشان در پرده است، ايمان آوردهاند بسياهي که در سفيدي است يعني بقرآن و آثار و اخباري که از نبيّ اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمّه اطهار بآنها رسيده) و نيز در بحار ص 136 مجلد 13 از كافي از حضرت سجّاد عليه السّلام روايت شده که فرموده
«من ثبت علي ولايتنا في غيبة قائمنا اعطاه اللّه اجر الف شهيد مثل شهداء بدر واحد»
(كسي که بر ولايت ما در هنگام غائب بودن قائم ما ثابت باشد، خداوند اجر هزار شهيد مانند شهداء بدر واحد باو عطا فرمايد) و نيز در بحار ص 136 از كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
جلد 1 - صفحه 150
«من مات منكم علي هذا الامر منتظرا له کان كمن في فسطاط القائم عليه السّلام»
(كسي که بميرد از شما بر اينکه امر در حالي که منتظر ظهور حضرت قائم عليه السّلام باشد مانند كسي است که در خيمه قائم با او باشد) و در بحار در همين صفحه از حضرت رضا عليه السّلام از آباء طاهرين او از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود
«افضل اعمال امّتي انتظار الفرج»
(بهترين اعمال امت من انتظار فرج است) و نيز در بحار است که از امير المؤمنين عليه السّلام سؤال شد
«ايّ الاعمال احبّ الي اللّه عزّ و جل قال انتظار الفرج»
(كدام از كارها نزد خداي عز و جل محبوبتر است!
فرمود انتظار فرج) و نيز در بحار از ابي حمزه از ابي خالد كابلي از علي بن الحسين عليه السّلام حديثي روايت كرده که در آن ميفرمايد
«فانّ اهل زمان غيبته القائلون بامامته المنتظرون لظهوره افضل اهل كلّ زمان لانّ اللّه تعالي اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم في ذلک الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بالسيف اولئك المخلصون حقّا و شيعتنا صدقا و الدعاة الي دين اللّه سرّا و جهرا»
(بدرستي که اهل زمان غيبت حضرت مهدي که قائل بامامت او و منتظر ظهور او هستند بهترين اهل هر زماني ميباشند براي اينكه خداي تعالي از عقل و فهم و معرفت باندازهاي بآنها عطا فرموده که غيبت نزد آنها بمنزله حضور و مشاهدة شده است و آنان را در اينکه زمان بمنزله مجاهدين با شمشير در جلو رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم قرار داده، اينان بندگان خالص خدا، و براستي شيعيان ما، و دعوت كنندهگان بدين خدا در نهان و آشكارا هستند) «وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» جمله «وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» يكي ديگر از صفات متّقين است يعني متّقين كساني هستند که نماز را بپا ميدارند
جلد 1 - صفحه 151
و اقامه از قيام است و قيام را بنماز نسبت ميدهند مانند «قد قامت الصلاة» و اقامه را بنمازگزار، مانند «قد اقمت الصلاة» و قيام داراي معني جامعي است و اصل آن بمعني انتصاب و راست شدن و بپا ايستادن و در هر معنايي که استعمال ميشود بواسطه ملازمت و مناسبتي است که عادة بين آن معني و معني اصلي ميباشد مثل اينكه قيام اطلاق بر ذات حقتعالي ميشود هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ«1» و شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ وَ المَلائِكَةُ وَ أُولُوا العِلمِ قائِماً بِالقِسطِ«2» که بمعني حفظ و تربيت و تدبير و مراقبت و قدرت و تسلّط بر اشياء است و بر حضرت مهدي عجل اللّه تعالي فرجه در اخبار قائم اطلاق شده براي اينكه ايستاده و آماده براي ظهور و قيام بامر امامت است و بر مردمان صالح که در امر ايمان و اطاعت ثابت و راست و پابرجا ميباشند اطلاق ميشود مِن أَهلِ الكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ«3» و بر اولياء اطفال که مراقبت اموال و رسيدگي بكارهاي آنها ميكنند قيّم گفته ميشود و بر تسلط مردان بر زنان گفته ميشود الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ«4» و بر تشكيل بازار و رواج آن قيام اطلاق ميشود چنانچه در حديث است«5»
«لو لا ذلک لما قام للمسلمين سوق».
و بر راست و بپاشدن آسمان و زمين نيز گفته ميشود وَ مِن آياتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَ الأَرضُ بِأَمرِهِ«6» و بر روز رستاخيز نيز اطلاق ميگردد يَومَ يَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمِينَ«7» و بر دين نيز گفته ميشود دِيناً قِيَماً«8»
1- سوره بقرة آية الكرسي
2- سوره آل عمران آيه 16
3- سوره آل عمران آيه 110
4- سوره نساء آيه 38
5- فرائد باب حجيت يد مسلم
6- سوره روم آيه 24
7- سوره مطففين آيه 6
8- سوره انعام آيه 162
جلد 1 - صفحه 152
و بالجمله برايتان بهر امري قيام اطلاق ميگردد مانند قيام بامر سلطنت، وزارت، تجارت، صنعت، زراعت و غير اينها.
و قيام نماز بپا بودن آنست و جمله «قد قامت الصلاة» در اقامه نماز از باب مشارفة است نظير كلام حضرت علي اكبر عليه السّلام «العطش قد قتلني».
و اقامه بمعني راست كردن و بپاداشتن است، در معني اقامه نماز بعضي گفتند بمعني اتيان آن بجميع واجبات و مستحبات و آداب است.
و بعضي گفتند بمعني حفظ نماز و ادامه آن است چنانچه در آيه شريفه است الَّذِينَ هُم عَلي صَلاتِهِم دائِمُونَ«1» و بعضي گفتند بمعني ترك سستي و تهاون نسبت بنماز است، و بعضي گفتند بجا آوردن نماز بحالت ايستاده است چون نماز مشتمل بر قيام است.
ولي تحقيق اينکه است که اقامه نماز بمعني حفظ و نگاهداري نماز است از اينكه مندرس و بياهميت شود و از بين برود که از آن در فارسي بپاداشتن نماز تعبير ميكنيم يعني ترويج و رونق دادن بنماز و اينکه معني شامل اتيان نماز بجميع واجبات و شرائط و آداب آن و ادامه آن و عدم تهاون و بياعتنايي بنماز و بيان احكام و ارشاد جاهل بآن و امر باتيان و نهي از ترك آن ميشود، چنانچه اقامه دين باعلاء كلمه اسلام و ترويج و نشر معارف و احكام آن است و در آيات شريفه امر باقامه صلوة و مدح اقامه كنندگان آن بسيار شده و آن را از صفات و علامات مؤمن قرار داده است و در زيارات ائمه هدي باين صفت «اقامه صلوة» ستوده شدهاند بلكه اولين صفت حميده آنان شمرده شده در زيارت جامعه ميگويي
«و اقمتم الصلاة و اتيتم الزكاة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم في اللّه حق جهاده»
و در زيارت وارث ميخواني
«اشهد انّك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر»
1- سوره معارج آيه 23
[.....]
جلد 1 - صفحه 153
و ظاهر اينست که ذكر اقامه صلوة و ايتاء زكاة در وصف ائمه هدي اشاره بمقام ولايت كليّه آنهاست که مستفاد از آيه شريفه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ«1» ميباشد چنانچه ذكر امر بمعروف و نهي از منكر اشاره بمقام افضليّت آنها است که از آيه شريفه كُنتُم خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ«2» مستفاد ميشود و ذكر جهاد در وصف آنها اشاره بمقام اصطفاء و اجتباء و انتخاب آنان که از آيه شريفه وَ جاهِدُوا فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَباكُم«3» استفاده ميگردد
در بيان صلوة
كلام در بيان صلوة بسيار طويل الذيل و دامنهدار است و ما ناچار بنحو اختصار در چند موضع درباره آن بحث ميكنيم
موضع اول در معناي صلوة:
مشهور از مفسرين گفتهاند که صلوة در لغت بمعني دعا است و اينکه حرف مخدوش است بواسطه اينكه صلوة و افعال و مشتقّات آن بعلي متعدّي ميشود و اگر بمعني دعا باشد ضدّ مقصود را ميرساند و باصطلاح نفرين ميشود و بعضي گفتند صلوة نسبت بخدا بمعني رحمت و نسبت بملائكه استغفار، و نسبت بمردم دعا است، و اينکه معني نيز صحيح نيست بواسطه اينكه علاوه بر اشكال قبل، لازم آيد در آيه شريفه إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ الاية«4» لفظ در اكثر از معني استعمال شود و تحقيق اينست که صلوة بمعني اراده خير است و اينکه معني جامعي است که مصاديق آن متفاوت ميشود، چون اراده خير از خدا عين فعل اوست يعني فعل از اراده
1- سوره مائده آيه 6
2- سوره آل عمران آيه 106
3- سوره حج آيه 77
4- سوره احزاب آيه 56
جلد 1 - صفحه 154
منفك نيست پس صلوة نسبت بخدا همان فعل خير است که عبارت از انحاء رحمت و نعمت و بركت باشد و اراده خير از فرشتگان و مردم طلب خير از خداوند است، و خير تمام بركات و انحاء رحمت و نعمت دنيوي و مثوبات اخروي و شفاعت و ارتفاع درجه و نظائر اينها را شامل ميشود علاوه بر اينكه اگر صلوة از جانب خدا بمعني خصوص رحمت باشد در آيه شريفه أُولئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ«1» عطف شيئي بنفسه لازم آيد و حال آنكه ظاهر در عطف مغايرت است ولي بنا بر آنكه معني صلوة اراده خير باشد عطف خاص بعام خواهد بود و آن مستحسن است و امّا بحسب شرع عبارت از فريضه اسلامي است که مركّب و معجون از قيام و قعود و ركوع و سجود و قرائت و تكبير و تهليل و تسبيح و تحميد و شهادت بوحدانيت حق و رسالت نبي اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و درود و تسليم ميباشد و باختلاف مكلّفين و اختلاف حالات و خصوصيّات مختلف ميشود و كلام در ثبوت حقيقة شرعيّة و اينكه آيا موضوع براي صحيح يا اعمّ است و تصوير قدر جامع بين صحيحي و اعمّي مربوط باصول فقه است و در آنجا بيان شده که در امثال اينگونه فرائض حقيقت شرعيّه ثابت و موضوع براي صحيح است و اطلاق بر اعمّ از باب مجاز ميباشد و قدر جامع آن اندازه است که سقوط تكليف را موجب ميشود
«موضع دوم در بيان فضيلت و اهميت صلوة»
آيات و اخبار در فضيلت و اهميّت نماز بسيار است و حكم عقل و اعتبار نيز بر فضيلت آن قائم است و ما در اينکه موضع بنقل كلام مرحوم صاحب جواهر که مستفاد از مضامين آيات و اخبار است اكتفاء ميكنيم:
«قال في الجواهر الّتي تنهي عن الفحشاء و المنكر و بها تطفي النيران
1- سوره بقرة آيه 152
جلد 1 - صفحه 155
و قربان کل تقيّ و معراج کل مؤمن نقيّ و تغسل الذنوب کما يغسل النهر الجاري درن الجسد، و تكرارها کل يوم خمسا كتكراره، و اوصي بها المسيح ما دام حيّا و غيره من الرسل بل هي اصل الاسلام و خير العمل و خير موضوع و الميزان و المعيار لسائر اعمال الانام فمن و في بها استوفي اجر الجميع و قبلت منه كلّها فهي حينئذ للاعمال بل للدين كالعمود للفسطاط و لذا كانت اول ما يحاسب به العبد و ينظر فيه من عمله فاذا قبلت منه نظر في سائر عمله و قبل منه و اذا ردّت لم ينظر في باقي عمله و ردّ عليه فلا غرو لو سمّي تاركها من الكافرين بل هو كذلك لو کان الداعي له الاستخفاف بالدين و هي الّتي لم يعرف الصادق عليه السّلام شيئا مما يتقرب به و يحبّه اللّه تعالي بعد المعرفة افضل منها بل
قال عليه السّلام هذه الصلوات الخمس المفروضات من اقامهنّ و حافظ عليهنّ علي مواقيتهنّ لقي اللّه يوم القيمة و له عنده عهد يدخل به الجنّة و من لم يصلهنّ لمواقيتهن و لم يحافظ عليهنّ فذلك للّه ان شاء غفر له و ان شاء عذّبه و صلوة فريضة خير من عشرين حجّة کل حجّة خير من بيت مملوّ ذهبا يتصدّق منه حتي يفني بل صلوة فريضة افضل من الف حجّة کل حجّة افضل من الدنيا و ما فيها، و ان طاعة اللّه خدمته في الارض و ليس شيئي من خدمته يعدل الصلاة، و من ثمّ نادت الملائكة زكريّا و هو قائم يصلّي في المحراب، و اذا قام المصلّي الي الصلاة نزلت عليه الرحمة من عنان السماء الي عنان الارض و حفّت به الملائكة و ناديه ملك لو يعلم هذا المصلّي ما في الصلاة ما انفتل
، الي غير ذلک ممّا ورد فيها كخبر الشامة و غيره مع ان في الاعتبار ما يغني عن الآثار اذ قد جمعت ما لا يجمعها غيرها من العبادات من عبادة اللسان و الجنان بالقرائة و الذكر و الاستكانة و الشكر و الدعاء الّذي ما يعبأ اللّه بالعباد لولاه و ظهور اثر العبودية للمعبود بالركوع و السجود و جعل اعلي موضع و اشرفه علي ادني موضع و اخفضه و
قد كتب الرضا عليه السّلام الي محمّد بن سنان فيما كتب من جواب مسائله انّ علّة
جلد 1 - صفحه 156
الصلاة انها اقرار بالربوبيّة للّه عزّ و جل و خلع الانداد و قيام بين يدي الجبّار جلّ جلاله بالذل و المسكنة و الخضوع و الاعتراف و الطلب للاقالة من سالف الذنوب و وضع الوجه علي الارض کل يوم اعظاما للّه عز و جل و ان يکون ذاكرا غير ناس و لا بطرا علي ذكر اللّه عز و جل و قيامه بين يديه زاجرا له عن المعاصي و مانعا له من انواع الفساد
، انتهي المقصود من كلامه» (در جواهر گفته نماز آن چيزي است که از كارهاي زشت و ناروا جلوگيري ميكند و بواسطه آن آتش دوزخ خاموش ميشود و موجب تقرب هر پرهيزكار و وسيله ترقي هر مؤمن پاكي است و گناهان را ميشويد همچون نهر جاري که چركي بدن را ميشويد و تكرار آن در هر روز پنج مرتبه مانند تكرار شستن بدن در آن نهر است و خداوند حضرت مسيح را مادامي که زنده است بنماز سفارش فرمود و همچنين غير مسيح از انبياء ديگر را، بلكه نماز اصل اسلام و بهترين عمل و بهترين چيزي است که از جانب شرع وضع شده و نماز ميزان و معيار و وسيله سنجيدن ساير اعمال مردم است، پس كسي که نماز را كامل بجا آورده باشد اجر همه اعمال او مستوفي و كامل باشد و همه آنها از وي پذيرفته شود پس به اينکه جهت نماز نسبت باعمال ديگر بلكه نسبت بدين چون عمود است نسبت بخيمه، و از اينجهت نماز اول چيزي است که از اعمال بنده مورد حساب قرار ميگيرد و در آن نگاه كرده ميشود، پس هر گاه نماز پذيرفته شود در ساير اعمال او نظر شود و از وي پذيرفته گردد و هر گاه نماز ردّ شود در باقي اعمال او نظر نشود و مردود گردد، بنا بر اينکه شگفت نباشد اگر تارك نماز از كفّار ناميده شود بلكه چنين است اگر علّت ترك نماز استخفاف بدين باشد، و نماز آن چيزي است که حضرت صادق عليه السّلام ميفرمايد نميشناسم چيزي را که بعد از معرفت از نماز مقرّبتر و محبوبتر نزد خدا باشد بلكه حضرت صادق عليه السّلام فرموده هر که اينکه نمازهاي واجب پنجگانه را بپا دارد و بر- اوقات آنها محافظت كند روز قيامت خدا را ملاقات كند در حالي که براي او نزد
جلد 1 - صفحه 157
خدا عهدي باشد که بواسطه آن داخل بهشت گردد، و كسي که اينکه نمازها را بوقتش انجام ندهد و بر آنها مواظبت ننمايد پس آن حق خدا و خاصّ اوست که اگر بخواهد بيامرزد او را و اگر بخواهد وي را عذاب نمايد، و نماز واجب بهتر از بيست حج است که هر حجّي بهتر از اطاقي است که پر از طلا باشد و همه آنها را در راه خدا صدقه بدهند بلكه نماز واجب بهتر از هزار حجّ است که هر حجّي بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست، و بدرستي که اطاعت خدا خدمت او در زمين است و هيچ خدمتي با نماز برابري نميكند و از همين جهت ملائكه حضرت زكريا را ندا نمودند و حال آنكه در محراب عبادت نماز ميگزارد، و هنگامي که نمازگزار براي نماز بپا ميشود رحمت حق از آسمان تا زمين بروي فرود ميآيد و فرشتگان او را احاطه ميكنند و فرشته ندا ميكند اگر نمازگزار بداند آنچه در نماز است از آن غافل نميشود، و غير اينها از اخباري که درباره نماز وارد شده مانند خبر شامه و غير آن با اينكه آنچه بحسب اعتبار در نماز ميباشد كافي و بينياز كننده از آثار است زيرا در آن جمع شده از عبادات آن چيزهايي که در غير نماز جمع نشده از عبادت زبان و دل که بوسيله قرائت و ذكر و تضرع و شكر و دعاء انجام ميشود آن دعايي که اگر نباشد خداوند به بندگان اعتنا نميكند، و نيز ظاهر شدن اثر بندگي نسبت بمعبود بواسطه ركوع و سجود و گذاردن شريفترين و عاليترين موضع بدن بر پستترين و پائينترين موضع (يعني خاك) و بتحقيق حضرت رضا عليه السّلام در جواب مسائل محمّد بن سنان نوشت که علّت نماز اينست که نماز اقرار بربوبيت خداي عزّ و جلّ، و نفي شريك و همتا براي او، و ايستادن در مقابل خداوند جبار جل جلاله بحالت ذلّت و مسكنت و خضوع، و اعتراف و طلب براي گذشتن از گناهان گذشته و گذاردن صورت بر زمين در هر روز بجهت تعظيم خداوند عزّ و جلّ ميباشد و اينكه هميشه بياد خدا بوده و فراموشكار و غافل از
جلد 1 - صفحه 158
ذكر خدا نباشد و ايستادن در مقابل خدا، و جلوگير از معاصي و مانع از انواع فساد است) در اينجا آنچه از كلام صاحب جواهر مقصود بود بپايان رسيد و بهمين مقدار در اينکه موضع اكتفاء ميشود.
موضع سوم در حقيقت نماز
مثل نماز مثل انسان كاملي است، همين طور که انسان مركب از روح و جسم است نماز نيز داراي روح و جسم ميباشد و همين طور که روح انسان داراي مراتب متفاوت است روح نماز نيز چنين ميباشد، و هم چنان که جسم و بدن داراي اجزاء رئيسه و غير رئيسه ميباشد و اجزاء رئيسه بدن هم بر دو قسم است، اجزايي که فقدانش موجب فقدان بدن ميشود و اجزايي که فقدانش موجب فقدان بدن نميگردد، در نماز نيز همچنين است امّا روح نماز عبارت از امور قلبي معنوي است که رأس آنها قصد قربت و خلوص نيّت و حضور قلب ميباشد و از اينها متفرع ميشود امور ديگري مانند فراغ قلب از غير خدا و خشوع و خضوع و تعظيم نسبت بمعبود و هيبت از جلال او و رجاء و اميد برحمت و لطف او و خوف از سخط و غضب او، و حياء و ادب و تفهّم معاني قرآن و اذكار و ادعيه و توجه بلطائف آنها و خالي بودن دل از موانع قبول مانند كبر و عجب و حسد و عقوق والدين و قطع رحم و نشوز و ساير اخلاق رذيله و معاصي و اعمال ناپسنديده، که اگر بخواهيم در اطراف هر يك از اينها بحث كنيم خود كتاب مفصّلي ميشود و در اينجا بپاره از آيات و اخبار وارده از ائمه اطهار عليهم السلام اشاره مينمائيم در قرآن كريم در وصف مؤمنين ميفرمايد الَّذِينَ هُم فِي صَلاتِهِم خاشِعُونَ«1» (مؤمنان كساني هستند که در نمازشان خاشع ميباشند) و نيز ميفرمايد وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرِي«2» (نماز را بپاي دار براي اينكه
1- سوره مؤمنون آيه 2
2- سوره طه آيه 14
جلد 1 - صفحه 159
بياد من باشي) که در اينکه آيه غايت و نتيجه نماز را توجه بمعبود و متذكر بودن او در هر حال شمرده است و نيز ميفرمايد فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ«1» (واي بر نمازگزاراني که از نمازشان غافل ميباشند) در اينکه آيه مذمت فرمود از نماز گذاراني که از نمازشان غافلند يعني توجه بغايت و نتيجه و روح نماز ندارند و نيز ميفرمايد لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُكاري حَتّي تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ«2» (بنماز نزديك نشويد و حال آنكه مست باشيد تا اينكه بدانيد چه ميگوييد) که بقرينه جمله «حتي تعلموا ما تقولون» ميتوان سكر و مستي را عامّ گرفت که شامل همه مستيها (مستي دنيا، مال، هواها و شهوات نفساني و غيره) شود و در مذمّت منافقين ميفرمايد وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي«3» (هر گاه براي نماز بپا ميشوند، بكسالت و بيحالي بپا ميشوند) و نيز ميفرمايد وَ لا يَأتُونَ الصَّلاةَ إِلّا وَ هُم كُسالي«4» (نماز را بجا نميآورند مگر در حالي که ايشان كسل و بيحالند) و غير اينها از آيات ديگر و از پيغمبر خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«5» که فرمود
«لا ينظر اللّه الي صلوة لا يحضر الرجل قلبه مع بدنه»
خداوند توجّه نميكند به نمازي که که انسان قلبش را با بدنش حاضر ننمايد و در حديث ديگر«6» ميفرمايد
«ليس من عبد يقبل بقلبه علي اللّه في صلوته و دعائه الّا اقبل اللّه عليه بقلوب المؤمنين و ايّده مع مودّتهم ايّاه بالجنّة»
(هيچ بندهاي نيست که بقلبش در نماز و دعاء بخدا روي آورد جز اينكه خداوند دلهاي مؤمنين را باو متوجه نمايد و با دوستي ايشان وي را در بهشت تاييد كند)
1- سوره ماعون آيه 4 و 5
2- سوره نساء آيه 46
3- سوره نساء آيه 41
4- سوره توبه آيه 54
5- جامع السعادات في آداب الباطنية للصلوة
6- جامع السعادات في آداب الباطنية للصلوة
جلد 1 - صفحه 160
و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود
«ان العبد ليرفع له من صلوته نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها فما يرفع له الّا ما اقبل عليها»
(همانا نماز بنده بالا- ميرود و بدرجه قبول ميرسد نيمي از آن و سه يك آن و چهار يك آن و پنج يك آن، و بالجمله بالا نميرود و بدرجه قبول نميرسد مگر آنچه از نماز که اقبال و توجه بر آن داشته) و غير اينها از اخبار ديگر، و در اينمورد مراجعه و ملاحظه حال رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار در هنگام نماز براي درك اهميّت اينکه مطلب كافي است درباره رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«2»
«اذا قام الي الصلاة کان له ازيز كازيز المرجل»
(هر گاه بنماز ميايستاد جوششي مانند جوشش ديك براي او بود) و درباره امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده«3»
«اذا اخذ في الوضوء يتغير وجهه من خيفة اللّه و اذا حضر وقت الصلاة يتزلزل و يتلوّن و يقول جاء وقت امانة عرضها اللّه علي السموات الاية»
(هر گاه بوضوء شروع مينمود رنگ رويش از ترس خدا دگرگون ميشد و هر گاه وقت نماز ميرسيد ميلرزيد و رنگ برنگ ميشد و ميفرمود وقت امانتي که خداوند بر آسمانها عرض كرد فرا رسيد) و نيز در حديث رسيده«4» که تير بپاي حضرت امير المؤمنين عليه السّلام رسيد صدّيقه طاهره (ع) فرمود در حال نماز آن را بيرون بياوريد و در حق فاطمه زهرا سلام اللّه عليها رسيده«5»
«تنهج في الصلاة من خيفة اللّه»
از خوف خدا در نماز بتندي نفس ميزد) و درباره حضرت مجتبي عليه السّلام وارد شده«6»
«اذا فرغ من وضوئه يتغيّر لونه و يقول حق علي من اراد ان يدخل علي ذي العرش ان يتغير لونه»
(هر گاه از وضوء فارغ ميشد رنگش تغيير ميكرد و ميفرمود سزاوار است بر كسي که ميخواهد بر خداوند عرش وارد شود اينكه رنگش دگرگون شود) و درباره حضرت سجّاد وارد شده«7» «اصفرّ لونه و يقول أ تدرون بين يدي
1 و 2 و 3- جامع السعادات في آداب الباطنية للصلوة
[.....]
4 و 5 و 6 و 7- بحار مجلسي مجلد 18 باب آداب الصلاة ص 192- 203
جلد 1 - صفحه 161
من اريد ان اقوم» (رنگش زرد ميشد و ميگفت آيا ميدانيد در مقابل چه كسي ميخواهم بايستم) و نيز روايت شده«1» که
«و قد سقط ردائه فلم يسوّه»
(ردا از دوشش افتاد و آن را راست نكرد) و ميفرمود
«انّ العبد لا تقبل منه صلوة الا ما اقبل»
(بدرستي که نماز بنده قبول نميشود مگر آنچه اقبال و توجه بر آن داشته باشد) ابو حمزه ثمالي عرض كرد پس ما هلاك شديم فرمود
«كلّا ان اللّه يتمّ ذلک بالنوافل»
(نه چنين است، بدرستي که خداوند تمام ميكند آن را بواسطه نوافل)«2» و نيز روايت شده«3»
«اذا قام الي الصلاة تغيّر لونه و اذا سجد لم يرفع راسه حتي يرفض عرقا و في القيام كانه ساق شجرة لا يتحرك الا بالريح»
(هر گاه بنماز ميايستاد رنگش تغيير ميكرد و هر گاه بسجده ميرفت سربلند نميكرد تا عرق در بدنش ظاهر ميشد و در حال قيام مانند ساق درختي بود که حركت نميكرد مگر بواسطه باد) و در حق حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«4»
«يخرّ مغشيّا و يقول اردد الاية حتي سمعت من المتكلّم بها»
(در كلمه ايّاك نعبد و اياك نستعين حالت غشوه بحضرتش رو ميداد و ميفرمود آن قدر مكرر ميكنم تا اينكه از گوينده آن بشنوم) و از بعض اكابر نقل شده که ميگفت در حال نماز كعبه را در مقابل حاجب و صراط را زير پا و بهشت را طرف راست و جهنم را طرف چپ و ملك الموت را عقب سر قرار ميدهم و فكر ميكنم اينکه آخرين نماز من است«5» مؤلّف گويد اينکه امور تعجب ندارد زيرا مثل اينها بلكه بيشتر از اينها در بسياري از مردم نسبت بسلاطين ظاهره مشاهده ميشود و تحقق اينکه امور در انسان
1 و 2 و 3 و 4- بحار مجلسي مجلد 18 باب آداب الصلاة ص 192- 203
5- جا داشت بگويد خدا را هم بالاي سر قرار ميدهم يعني محيط تا جهات شش گانه را ذكر كرده باشد
جلد 1 - صفحه 162
دائر مدار قوّه ايمان و ازدياد معرفت بعظمت حضرت سبحان جلّت عظمته است و اينكه او عالم بسرائر و ضمائر، و حاضر و ناظر، و قادر و قاهر و مثيب و معاقب است و قيامت و حضور در پيشگاه عرش عظمت حق هميشه نصب العين انسان بوده و دنيا و زخارف آن در نظرش حقير و ناچيز باشد و بعين اليقين بلكه بحق اليقين، يقين داشته باشد که هيچ امري بدون مشيّت حق واقع نميشود و بدانكه غرض اصلي از تشريع نماز قرب بمقام حق و اظهار عبوديت و انقياد و تسليم نسبت بامور تكويني و اوامر تشريعي حق تبارك و تعالي ميباشد رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با با ذر غفاري ره ميفرمايد
1» « يا ابا ذر اعبد ربّك كانّك تراه فان لم تكن تراه فانّه يراك»«
(اي ابا ذر پروردگارت را چنان عبادت كن که گويا او را ميبيني چه گر تو او را نميبيني او ترا ميبيند)
موضع چهارم بدن و جسم نماز
عبارت از اموري است که در شرع بنحو شرطيت يا جزئيت در نماز اعتبار كرده و در فقه متعرض مسائل و احكام و فروع آن شدهاند و غرض ما در اينجا تعرض آنها نيست بلكه توجه باسرار و بواطن آنهاست
«اما شرايط نماز»
پس يكي از آنها وقت است، انسان بايد در هر وقتي از اوقات نماز متذكّر شود ميقاتي را که خداوند براي قيام خلايق و حضور در پيشگاه او مقرّر فرموده و خود را براي چنين موقعي مستعد و مجهّز و آماده و لايق حضور گرداند و ديگري طهارت و پاك بودن بدن و لباس است، هم چنان که بدن و لباس بايد طاهر و پاك باشد قلب و روح انسان که مورد نظر الهي است بايد از هر گونه رجس و پليدي از اخلاق رذيله و معاصي و قبايح پاك و منزه باشد و همين طور که خود را باين لباس ظاهري ميآرايد بلباس تقوي نيز ملبّس شود
1- وافي باب المواعظ
جلد 1 - صفحه 163
چنانچه در قرآن كريم ميفرمايد يا بَنِي آدَمَ قَد أَنزَلنا عَلَيكُم لِباساً يُوارِي سَوآتِكُم وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقوي ذلِكَ خَيرٌ«1» (اي فرزندان آدم بتحقيق ما پوشش و لباس را براي شما فرود آورديم که عورات خود را بپوشانيد و خود را بآن بيارائيد و لباس تقوي خود بهتر است) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«ازين اللباس للمؤمن لباس الخوف و التقوي و انعمه نعمة الايمان»
(زينت دهندهترين لباس براي مؤمن لباس خوف از خدا و تقوي است و بهترين نعمت براي او نعمت ايمان است) و يكي ديگر از شرايط مكان است، که سزاوار است براي مكان نماز جايي را اختيار كند که محل نزول فيوضات الهي و مورد توجه او باشد مانند مساجد و مشاهد شريفه و متوجه باشد که مساجد و خانههاي خدا محل پاكيزگان و ناآلودگان باخلاق رذيله و معاصي ميباشد و كسي که قدم در جاده آنها ميگذارد بايد خود را از سنخ آنان بگرداند از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«3» که فرمود
«اذا بلغت باب المسجد فاعلم انّك قصدت ملكا عظيما لا يطأ بساطه الّا المطهّرون و لا يجالسه الّا الصدّيقون و انّه قادر علي من يشاء من الفضل بالقبول و اعطاء الاجر و ان قلّ و من العدل بالحجب و الرّد و ان كثر و انظر من ايّ ديوان يخرج اسمك فان ذقت حلاوة المناجاة فادخل فلك الاذن و الامان و الّا فيقف وقوف المضطرّ قد انقطع منه الحيل حتي يأذن لك فانّه المجيب للمضطرّ اذا دعاه»
(هر گاه بدر مسجد رسيدي بدانكه پادشاه بزرگي را قصد كردهاي که در زمين او گام ننهند مگر پاكيزگان و همنشين او نشوند مگر تصديق كنندهگان و اينكه او قادر است نسبت بهر که بخواهد از روي فضل و بخشش عمل او را قبول
1- سوره اعراف آيه 25
2- جامع السعادات فصل تقوي
3- جامع السعادات باب آداب الصلاة
جلد 1 - صفحه 164
نموده و مزد باو عطا فرمايد هر چند عمل او كم باشد و يا از روي عدل و حساب عمل او را ردّ كند هر چند بسيار باشد، و بنگر که از كدام دفتر اسم تو بيرون ميآيد، پس اگر شيريني مناجات پروردگار را چشيدي داخل شو که براي تو اذن و امان است و اگر نه درنگ كن و توقف نماي مانند توقف نمودن شخص مضطرّ و بيچاره که اسباب و وسائل از وي منقطع شده باشد تا اينكه خدا بتو اذن دهد، زيرا خداوند اجابت كننده مضطر و بيچاره است هر گاه او را بخواند) يكي ديگر از شرايط نماز استقبال بقبله است، که نمازگذار بايد روي ظاهرش بطرف خانه خدا (كعبه) باشد و سزاوار است که روي باطن او بطرف حق بوده و بتمام اعضاء و جوارح متوجه او و اوامر و دستورات وي باشد و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
«انّ اللّه تعالي مقبل علي المصلّي ما لم يلتفت»
(بدرستي که خداوند بجانب نمازگزار اقبال ميكند مادامي که التفات بغير او ننمايد) و نيز روايت شده«2» که حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نمازگزاري را ديدند که با ريش خود بازي ميكرد فرمودند
«لو خشع قلبه لخشعت جوارحه»
(اگر دل او خاشع بود اعضاء و جوارحش نيز خاشع بودند) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که«3» که فرمود
«اذا استقبلت القبلة فانس من الدنيا و ما فيها و الخلق و ما هم فيه و استفرغ قلبك عن کل شاغل يشغلك عن اللّه و اعلن بسرّك عظمة اللّه و اذكر وقوفك بين يديه يوم تبلو کل نفس ما اسلفت و ردّوا الي اللّه موليهم الحق، وقف علي قدم الخوف و الرجاء»
(هر گاه رو بقبله ايستادي پس دنيا و آنچه در آن است و خلق و آنچه در آن هستند فراموش كن و دلت را از هر- چيزي که از خدا بازت ميدارد خالي نماي، و عظمت و بزرگي خدا را بباطنت اعلان و ايستادنت را در مقابل او متذكر شو در روزي که هر كسي را ظاهر ميشود آنچه
1- بحار باب متقدم
2- بحار باب متقدم
3- جامع السعادات و اينکه حديث آخرش يوم تبلو اشاره بآيه شريفه است در سوره يونس آيه 31 و اول آيه هنا لك تبلوا الاية
جلد 1 - صفحه 165
پيش فرستاده و بجانب مولاي حقيقي خود بازگشت ميكنند، و بر پاي بيم و اميد بايست) و امّا اذان و اقامه: در بعض اخبار اذان بنفخه اولي براي موت خلايق و اقامه بنفخه ثانيه براي قيام از قبور تشبيه شده و اينکه تشبيه بهتر است از آنچه از بعض اكابر نقل شده که اذان را بقيام از موت و اقامه را بقيام در عرصات تشبيه كرده چون اينکه هر دو يكي است و در كتاب من لا يحضره الفقيه در باب علل صلوة از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده که فرمود
«امر النّاس بالاذان لعلل كثيرة منها ان يکون تذكرا للناس و تنبّها للغافل و تعريفا لمن جهل الوقت و اشتغل عنه و يکون المؤذن داعيا الي عبادة الخالق و مرغّبا فيها مقرّا له بالتوحيد و مجاهدا بالايمان معلنا بالاعلام مؤذّنا لمن ينساها و انّما يقال له لانه يؤذن بالاذان في الصلاة و انّما بدء با لتكبير و ختم بالتهليل للبدء باسم اللّه و الختم به الحديث»
(خداوند مردم را باذان امر فرمود براي جهات بسياري که بعض از آنها يادآوري مردم و آگاه نمودن غافل و شناسانيدن جاهل بوقت و سرگرم بكار است، مؤذن دعوت كننده ببندگي آفريدگار و ترغيب كننده در آن و اقرار كننده بيگانگي حق و كوشش كننده در راه ايمان و اعلان كننده كسانيست که نماز را فراموش كرده و مؤذنرا مؤذن ميگويند براي اعلام بنماز است و همانا بتكبير ابتدا ميكند و بتهليل خاتمه ميدهد براي اينكه باسم خدا ابتداء و بنام او ختم نموده باشد امّا اجزاء نماز بر دو قسمند: اقوال، و افعال و هر قسم از آنها بر چهار صنف است:
اقوال عبارت از قرائت و ذكر و دعا و سلام، و افعال عبارت از قيام و قعود و ركوع و سجود ميباشند 1- قرائت: قرائت آداب ظاهري و باطني دارد که در مقدّمه كتاب بيان
جلد 1 - صفحه 166
شد«1» بآنجا مراجعه شود 2- ذكر: در فضيلت و اهميّت ذكر آيات و اخبار بسيار وارد شده که بپاره از آنها اشاره ميشود در قرآن مجيد در وصف اولي الالباب ميفرمايد الَّذِينَ يَذكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِم الاية«2» (صاحبان عقل كساني هستند که در حال ايستادن و نشستن و بر پهلو خوابيدن خدا را ياد ميكنند) و در سوره نور بعد از آيه نور ميفرمايد رِجالٌ لا تُلهِيهِم تِجارَةٌ وَ لا بَيعٌ عَن ذِكرِ اللّهِ الاية»«3» (در آن خانهها در بامداد و پسين خدا را تسبيح ميكنند مرداني که تجارت و خريد و فروش آنان را از ياد خدا باز نميدارد) و نيز ميفرمايد إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُونَ«4» (بدرستي که پرهيزكاران را هر گاه خطوري از شيطان در دلشان برخورد كند متذكر خدا ميشوند، پس بينا و متوجه ميشوند و از آن اعراض مينمايند) و نيز ميفرمايد وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا«5» (اطاعت مكن كسي را که دلش را از ياد ما غافل نمودهئيم) فَوَيلٌ لِلقاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكرِ اللّهِ«6» (واي بر كساني که دلهايشان سخت است از اينكه خدا را ياد نمايند) وَ مَن يَعشُ عَن ذِكرِ الرَّحمنِ نُقَيِّض لَهُ شَيطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ«7» (كسي که از ياد خداي رحمن اعراض كند براي او شيطاني را مقرر ميداريم که آن شيطان و قرين و همنشين او است) استَحوَذَ عَلَيهِمُ الشَّيطانُ فَأَنساهُم ذِكرَ اللّهِ«8» (شيطان بر آنان چيره
1- صفحه 33- 36
2- سوره آل عمران آيه 188
3- سوره نور آيه 37
4- سوره اعراف آيه 200
[.....]
5- سوره كهف آيه 27
6- سوره زمر آيه 23
7- سوره زخرف آيه 35
8- سوره مجادله آيه 20
جلد 1 - صفحه 167
شده ياد خدا را فراموش كردهاند) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذكُرُوا اللّهَ ذِكراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكرَةً وَ أَصِيلًا«1» (اي كساني که ايمان آوردهايد خدا را بسيار ياد كنيد و در بامداد و پسين او را تسبيح نمائيد) أَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ«2» (آگاه باشيد که بياد خدا دلها آرام ميگيرد) فَاذكُرُونِي أَذكُركُم«3» (مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم) وَ اذكُر رَبَّكَ فِي نَفسِكَ«4» (خدا را در پيش خود ياد كن) وَ لَذِكرُ اللّهِ أَكبَرُ«5» (ياد خدا از هر چيز بزرگتر است) أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرِي«6» (نماز را بپاي دار تا اينكه بياد من باشي) و در لآلي الاخبار از كافي صفحه 66 باب 2 روايت كرده که فرمود
«ما من شيئي الا و له حد ينتهي اليه الا الذكر»
براي هر چيزي حدي است که بآن حد منتهي ميشود مگر براي ذكر خدا که حدّي ندارد) و نيز در لآلي الاخبار باب 2 ص 66 روايت كرده که فرمود
«و البيت الّذي يقرأ فيه القرآن و يذكر اللّه فيه تكثر بركته و تحضره الملائكة و تهجره الشيطان و يضيء لاهل السماء کما تضيء الكواكب الدرّي لاهل الارض»
(خانهاي که در آن قرآن خوانده شود و خدا در آن ياد شود بركتش زياد گردد و فرشتگان آنجا حاضر شوند و شيطان دور شود و براي اهل آسمان روشني ميدهد چنانچه ستارگان درخشان باهل زمين روشني ميدهند) و نيز در لآلي باب 2 ص 66 از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرموده
«الا اخبركم بخير اعمالكم ارفعها في درجاتكم و أزكاها عند مليككم من الدينار و الدرهم و خير لكم من ان تلقوا عدوكم فتقتلوهم و يقتلوكم فقالوا بلي قال ذكر اللّه
1- سوره احزاب آيه 41
2- سوره رعد آيه 28
3- سوره بقرة آيه 147
4- سوره اعراف آيه 204
5- سوره عنكبوت آيه 44
6- سوره طه آيه 14
جلد 1 - صفحه 168
اللهكثيرا»}
(آيا خبر دهم شما را ببهترين اعمالتان که از لحاظ ترفيع درجه از همه بالاتر و نزد فرشتگان از همه پاكيزهتر، و بهتر باشد براي شما از دينار و درهم و بهتر باشد از اينكه در جهاد، دشمن را ملاقات كنيد و آنها را بكشيد و كشته شويد گفتند بلي، فرمود بسيار بياد خدا بودن) و نيز در لآلي در همين باب از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود
«من اكثر ذكر اللّه احبّه اللّه»
(كسي که بسيار بياد خدا باشد خدا او را دوست دارد) و نيز در تتمه حديث سابق از نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرد، که فرمود
«من ذكر اللّه كثيرا كتب اللّه له برائتان برائة من النار و برائة من النفاق و اظلّه اللّه في جنّته)
(كسي که بسيار بياد خدا باشد خداوند براي او دو برائت بنويسد، يكي برائت و بيزاري از آتش و ديگري بيزاري از نفاق و او را در بهشت در ظلّ توجّه خود قرار دهد) و نيز در لآلي از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود
«من احبّ ان يرتع في رياض الجنّة فليكثر ذكر اللّه»
(كسي که دوست دارد در باغهاي بهشت سير كند پس بسيار خدا را ياد كند) و براي ذكر سه قسم بيان كردهاند:
1- ذكر جليّ يعني جهرا و آشكارا خدا را تسبيح و تحميد و تعظيم كند و باسماء و صفات وي را ياد نمايد 2- ذكر خفيّ يعني پنهان و آهسته بذكر خدا مشغول باشد و در لآلي الاخبار اخبار بسياري در موضوع دعا و صدقه و كليه اعمال خيريه و حسنات نقل كرده که استتار آنها ثوابش هفتاد برابر اظهارش ميباشد باب 2 ص 67 و 68 3- ذكر قلبي يعني دل و روح در همه حال متوجه و متذكر حق باشد و قبل از هر قدمي که برميدارد و هر عملي که انجام ميدهد متوجه اوامر و نواهي الهي باشد و حقيقت ذكر که آن همه فضيلت در آيات و اخبار براي آن ذكر شده همين است
جلد 1 - صفحه 169
و ذكر زباني تلقين بنفس است که متوجه و متذكر شود و آنهم در مرتبه خود داراي فضيلت است و اذكار نماز عبارت از تكبير و تحميد و تسبيح و تهليل و شهادتين و صلوات است که براي هر يك از آنها شرح مختصري متذكر ميشويم:
تكبير: گفتن اللّه اكبر است و در معني آن مشهور گفتند «اللّه اكبر من کل شيئي و اكبر من کل كبير و ارفع من کل رفيع» ولي اينکه معني بطوري که از مضمون اخبار استفاده ميشود از دو جهت اشكال دارد چنانچه صدوق عليه الرحمة در كتاب توحيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده
«قال رجل عنده اللّه اكبر فقال اللّه اكبر من ايّ شيئي قال من کل شيئي فقال ابو عبد اللّه عليه السّلام حددته فقال الرجل كيف اقول فقال قل اللّه اكبر من ان يوصف»
(مردي نزد حضرت صادق عليه السّلام گفت اللّه اكبر حضرت فرمودند خداوند بزرگتر از چه چيز است عرض كرد از هر چيز بزرگتر است حضرت فرمود خدا را محدود كردي، پس آن مرد گفت چگونه بگويم حضرت فرمود بگو خدا بزرگتر از آنست که وصف كرده شود) و نيز از آن حضرت روايت كرده که بر اوي حديث فرمود
«ايّ شيئي اللّه اكبر فقلت اللّه اكبر من کل شيئي فقال عليه السّلام و کان ثم شيئي فيكون اكبر منه فقلت فما هو قال اللّه اكبر من ان يوصف»
(از چه چيز خدا بزرگتر است! گفتم از هر چيز، حضرت فرمود پس چيزي بوده که خداوند بزرگتر از آن ميباشد گفتم پس معني آن چيست! فرمود خداوند بزرگتر از آنست که وصف كرده شود) و بيان اينکه دو اشكال اينست که صفت اكبريت و بزرگتر بودن از چيزي محدوديت را موجب ميشود و ذات اقدس حق محدود نيست پس معني اينست که خداوند بزرگتر از آنست که بتوان او را توصيف نمود حتي بصفت اكبريت، ديگر آنكه اينکه صفت از صفات ذات است و خداوند ازلا و ابدا اكبر است و موجودي
جلد 1 - صفحه 170
غير او نبوده که بتوان گفت خداوند بزرگتر از آنست چنانچه مفاد حديث دوم است
«نكته»
صفت كبريايي دلالتش بر بزرگواري حق بيشتر از صفت عظمت است زيرا غير ذات مقدس او هر که و هر چه هست كوچك و حقيرند و لذا گفته ميشود كبريايي بذات او ميبرازد و بس، و اطلاق آن بر غير خدا اضافي است چنانچه ميگويي «زيد اكبر من عمرو» ولي صفت عظيميت بسا بر غير خدا اطلاق ميشود هر چند از روي عنايت و مجاز باشد مانند وَ لَها عَرشٌ عَظِيمٌ«1» و در حديث قدسي«2» ميفرمايد
«الكبرياء ردائي و العظمة ازاري»
شايد اشاره بهمين باشد زيرا اهميت رداء از ازار بيشتر است و در جامع السعادة از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
«اذا كبّرت فاستصغر ما بين العلي و الثري دون كبريائه فانّ اللّه تعالي اذا اطلع علي قلب العبد و هو يكبّر و في قلبه عارض عن حقيقة تكبيره قال يا كاذب أ تخدعني و عزتي و جلالي لأحرّمنك حلاوة ذكري و لأحجبنّك عن قربي و المسارّة بمناجاتي»
(هر گاه تكبير گفتي كوچك بشمار آنچه ما بين آسمان و زمين است در نزد بزرگواري حضرت پروردگار، چه آنكه محققا وقتي خداوند بر دل بنده نظر كرد در حالي که تكبير ميگويد و در دلش چيزي است که او را از حقيقت تكبير منصرف نموده، ميفرمايد اي دروغگو آيا با من خدعه ميكني! بعزت و جلالم قسم هر آينه از شيريني ياد خودم ترا محروم ميكنم و از نزديكي بخود و شادماني بمناجاتم ترا ممنوع ميسازم) تحميد: شرح آن در ذيل آيه شريفه الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِينَ بيان شد«3» تسبيح: تسبيح بمعني تنزيه حق تبارك و تعالي از جميع عيوب و نواقص است از جهت ذات و صفات و افعال و معني سبّوح و قدوس همين است
1- سوره نمل آيه 23
2- در قدسيات
3- صفحه 103
جلد 1 - صفحه 171
در توحيد صدوق از هشام جواليقي روايت كرده که گفت از حضرت صادق عليه السّلام از معني سبحان اللّه سؤال كردم فرمود
تنزيهه عن النقائص و المعايب و غيرها ممّا لا يليق بجناب الحق و ساحة القدس مثل الضدّ و الندّ و الشريك و النظير و التشابه بالخلق و الاتصاف بالصفات و التكيّف بالكيفيات
» (منزه نمودن خدا را از نقصها و عيبها و غير اينها از چيزهايي که سزاوار بساحت مقدس حق نيست مانند ضدّ، همتا شريك، مثل، همانندي بمخلوقات و متصف بودن بصفات زائد بر ذات و داشتن كيفيات نفساني مانند مخلوقات) و نيز در توحيد صدوق از هشام بن حكم روايت كرده که گفت از حضرت صادق عليه السّلام از معني سبحان اللّه پرسيدم فرمود
«انفة اللّه»
يعني ساحت مقدس حضرت پروردگار از نقائص و عيوب استنكاف دارد و صفت «العظيم» در «سبحان ربّي العظيم و بحمده» و صفت «الاعلي» در «سبحان ربّي الاعلي و بحمده» از صفات ذات است مانند صفت كبريايي، و در معني عظيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود
«رفيع لا يقدر العباد علي صفته و لا يبلغون كنه عظمته لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير»
(بلند مرتبه که بندهگان بكنه صفات او پي نبرند و حقيقت عظمت او را درك نكنند ديدهها درك نكند او را و او ديدهها را درك كند و او داناي بدقايق و آگاه از همه امور است) پس مراد از عظمت بزرگواري از جهت شرف و مرتبت است نه از جهت كم و كيف و مقدار و معني اعلي، علو است از حيث اقتدار و قهر و غلبه و احاطه و بالاتر بودن از اينكه پي بكنه ذات و صفات او برده شود تهليل: تهليل گفتن «لا اله الا اللّه» است و معني آن در ضمن شهادتين گفته شود در باب تشهد انشاء اللّه تعالي و مجموع اينکه چهار ذكر را «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» را
1- توحيد صدوق
[.....]
جلد 1 - صفحه 172
تسبيحات اربعه گويند براي اينكه همه اينها تنزيه حضرت حق تبارك و تعالي است از عيوب و نواقص، و در فضيلت و ثواب تسبيحات اربعه اخبار بسياري وارد شده که مضامين آنها اينست که براي گوينده اينکه تسبيحات قصري است در بهشت از ياقوت قرمز که از داخلش بيرون پيدا و از بيرونش داخل نمايان، و اينکه تسبيحات نفقه ملائكه است که مشغول ببناي آن قصر در بهشت ميباشند و يك خشت آن قصر از طلا و خشت ديگر آن از نقره، و هر که در صبح و شام اينکه تسبيحات را بگويد براي هر تسبيحي ده درخت که داراي انواع فاكهه است در بهشت براي او غرس شود، و اينکه تسبيحات سيّد تسابيح ميباشند، و كسي که بگويد سبحان اللّه با او تسبيح ميكنند آنچه دون عرش است، و كسي که بگويد الحمد للّه نعم اخرويه او بنعم دنيويه او وصل ميگردد و مجموع اينکه اخبار در لآلي باب 7 ص 372 تشهّد: عبارت از گفتن «اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله» ميباشد و در بيان و توضيح آن در چند مقام بحث ميشود:
(مقام اول در معني تشهد)
اشهد مأخوذ از شهود بمعني حضور مقابل غياب است و از اينجهت گفته ميشود «الشاهد يري ما لا يري الغائب» و شهادت از دو جهت باعلم و يقين تفاوت دارد، يكي آنكه شهادت بايد از روي مقدّمات حسّيه باشد ولي علم و يقين اعم است از اينكه بواسطه مقدّمات حسّيه حاصل گردد يا بواسطه مقدمات عقليه و از روي برهان و دليل پيدا شود مثلا كسي که رؤيت هلال ننموده ولي نزد او ثابت شده ميتواند بگويد علم و يقين دارم ولي نميتواند شهادت دهد ديگر آنكه در شهادت از دو امر خبر داده ميشود يكي آنكه مورد شهادت
جلد 1 - صفحه 173
مطابق با واقع و خارج است که هر گاه مطابق نباشد شهادت دروغ است اگر چه عقيده جازم و قطعي نسبت بآن داشته باشد، و ديگر آنكه مطابق با عقيده باطني باشد که اگر نباشد هر چند مطابق با واقع باشد شهادت دروغ است و معني آيه شريفه همين است إِذا جاءَكَ المُنافِقُونَ قالُوا نَشهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ يَشهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ«1» و احتياج بقول جاحظ نيست که صدق را مطابقت با اعتقاد و كذب را عدم مطابقت با اعتقاد بگيرد بلكه صدق و كذب کما هو المشهور مطابقت با واقع و عدم مطابقت با آن است ولي علم و يقين اگر بر خلاف واقع باشد دروغ نيست بلكه جهل مركّب است و اگر بر خلاف اعتقاد باشد دروغ است، و بعبارت واضحتر شهادت مرتبه عين اليقين و علم مرتبه علم اليقين است پس مرتبه شهادت بالاتر است
(مقام دوم در بيان كلمه لا اله الا اللّه)
مشهور گفتهاند که لاء آن براي نفي جنس است و اله اسم آن و خبرش محذوف است و خبر محذوف را بعضي موجود گرفتهاند يعني معبودي جز خدا وجود ندارد و چون ديدند معبودهاي اهل باطل مانند بت و آتش و خورشيد و ماه و ستارگان نيز موجودند قيد بحق را اضافه كردند و گفتند معبود بحقي جز خدا وجود ندارد، و باز اشكال شد که كلمه توحيد بايد دلالت بر امتناع شريك داشته باشد نه مجرّد نفي وجود و باين تقدير بر امتناع دلالت ندارد، براي رفع اينکه اشكال بعضي خبر محذوف را ممكن گرفتند يعني معبود بحقي ممكن نيست جز خدا، و باين تقدير نيز اشكال شد که اثبات وجود اللّه را نميكند و تحقيق در مقام اينست که لاء در اينگونه موارد براي نفي حقيقت است و احتياجي بخبر ندارد مانند
لا فتي الا علي، لا سيف الا ذو الفقار
، لا سخاء الا في العرب
1- سوره منافقون آيه 6
جلد 1 - صفحه 174
و امثال اينها يعني معبودي حقيقت ندارد جز اللّه، و اينکه معني هم امتناع غير و هم بر اثبات وجود خدا دلالت دارد و باصطلاح نظير ليس تامة است که اسم و خبر نميخواهد نه ليس ناقصة و اينکه كلمه شريفه را كلمه توحيد و كلمه اخلاص و كلمه طيّبه مينامند و از براي آن سه نوع دلالت است مطابقي، التزامي، اقتضايي امّا مطابقة بر توحيد عبادتي دلالت ميكند يعني معنايي که مطابق با لفظ اينکه كلمه است اينست که مستحق عبوديت و سزاوار پرستش اوست و بس و جز او چيزي سزاوار پرستش نيست، در مقابل بتپرستان و خورشيد و ستارهپرستان و آتش پرستان و ساير طبقات مشركين:
امّا التزاما بر توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي دلالت ميكند زيرا لازمه سزاوار پرستش اينست که ذاتا و صفاتا و افعالا يكي باشد چه اگر واجب الوجودي غير از او باشد آن نيز سزاوار پرستش است و نيز اگر صفات او عين ذاتش نباشند و هر صفتي غير ذات و قديم باشد آنها هم سزاوار پرستشند، و نيز اگر خالق و رازق و منعم و مميت و و محيي غير از او باشد آنهم سزاوار پرستش است.
و امّا اقتضاء بر جميع عقائد حقّه دلالت ميكند يعني اعتقاد بتوحيد ذاتي و صفاتي و افعالي و عبادتي حق اعتقاد بساير عقائد حقه را عقلا اقتضاء ميكند زيرا پس از آنكه ثابت شد که واجب الوجود منحصر بذات مقدس اوست و اينكه صفات او عين ذات او است و داراي همه صفات كمال و جلال و جمال است عقل حكم ميكند که بايد عادل هم باشد و فعل قبيح و لغو از وي صادر نشود و مقتضاي عدل، ارسال رسل و انزال كتب و جعل تكليف و راهنمايي بطريق سعادت و شقاوت و بيان احكام و جعل قيّم براي حفظ احكام و ابلاغ آنها و معاد و بهشت و دوزخ و حساب و سؤال و ساير اموري که تركش خلاف عدل ميباشد و بهمين معني حضرت رضا عليه السّلام در حديث سلسلة الذهب اشاره فرموده که بعد
جلد 1 - صفحه 175
از ذكر حديث
«كلمة لا اله الا اللّه حصني و من قالها دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي»
ميفرمايد
«بشرطها و انا من شروطها».
بنا بر اينکه جميع امور ديني اسلامي از عقايد و اخلاق و احكام را ميتوان از اينکه كلمه استنباط و استفاده نمود، و در اخبار فضيلت بسيار براي اينکه كلمه ذكر شد.
در كافي در كتاب الدعاء از ابي حمزه روايت كرده که گفت شنيدم حضرت باقر عليه السّلام ميفرمود
«ما من شيئي اعظم ثوابا من شهادة ان لا اله الا اللّه انّ اللّه عز و جل لا يعدله شيئي و لا يشركه في الامور احد»
(چيزي نيست که ثوابش بزرگتر باشد از شهادت به لا اله الا اللّه، بدرستي که خداوند عز و جل را برابري نميكند چيزي و در كارها احدي شريك او نميشود) و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند که گفت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بهترين عبادت گفتن لا اله الا اللّه است و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند که فرمود بهاي بهشت لا اله الا اللّه و اللّه اكبر است و نيز از ابان بن تغلب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود اي ابان وقتي وارد كوفه شدي اينکه حديث را روايت كن (كسي که شهادت دهد به لا اله الا اللّه از روي اخلاص بهشت براي او واجب شود الحديث) و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده که فرمود كسي که بگويد
«اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله»
خداوند هزار حسنه براي او بنويسد و در لآلي باب 7 ص 364 از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود خداوند بحضرت موسي خطاب فرمود که اگر تمام آسمانها و زمينها را در كفّه ميزان گذارند و لا اله الا اللّه را در كفّه ديگر بر آنها ترجيح پيدا كند اگر چه مثل آسمان و زمين را بر آنها بيفزايند
جلد 1 - صفحه 176
و در لالي نيز در همين باب روايت كرده که جبرئيل بحضرت رسالت عرض كرد که هر چيزي ثوابش احصاء ميشود جز گفتن لا اله الا اللّه وحده لا شريك له که جز خدا كسي ثوابش را نميتواند احصاء نمايد و خداوند ذخيره فرمود براي امّت شما و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود كسي که در روز صد مرتبه بگويد لا اله الا اللّه عملش از همه افضل باشد مگر كسي که بيشتر گفته باشد«1» و غير اينها از اخبار ديگر که موجب تطويل كلام ميشود
(مقام سوم در بيان كلمه اشهد ان محمدا عبده و رسوله)
معني شهادت گذشت و همچنين اسم مبارك حضرت در ضمن معني حمد«2» بيان شد و اسامي حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بسيار است و إبن شهر آشوب ره در مناقب چهار صد اسم براي آن حضرت ذكر كرده و مجلسي ره نيز در مجلد ششم بحار در باب اسماء آن حضرت، نقل نموده هر که طالب است بآنجا مراجعه كند و ما در اينجا فقط در معني عبده و رسوله جمله چند ايراد مينمائيم «عبده» عبد مقابل حرّ يعني آزاد است و حقيقت عبوديّت بسه چيز محقّق ميشود:
1- در آنچه خداوند باو عنايت فرموده ملكيّتي براي خود نبيند بلكه خودش را هم مملوك حق بداند
«العبد و ما في يده کان لمولاه»
بنا بر اينکه نعمي را که خداوند باو عطا فرموده بايد بهر مصرفي که او امر نموده صرف كند نسبت بمال انفاقات واجبه و مستحبه براي او مشكل نباشد اعضاء و جوارحش در راه آن مقصدي که مولا براي آن آفريده بكار بيندازد، عزّت و رياست و بالجمله هر چه خدا باو عنايت فرموده در طريق خودش صرف نمايد 2- هيچ از جانب خود براي خود نينديشد بلكه كار خود را بخدا واگذارد
1- كافي كتاب الدعاء
2- صفحه 99
جلد 1 - صفحه 177
و در امور خود مطابق تدبير و دستور حق رفتار كند و در بليات و مصائبي که بر او وارد ميشود صابر بلكه تسليم و خوشنود باشد 3- آني از تحت فرمان او بيرون نرود و از ياد او غافل نشود و در كليه امور توجه و نظرش بدستور الهي و تكليفي که از جانب حق براي او مقرّر شده چه از تكاليف قلبيه و چه از تكاليف نفسيه و چه وظائف بدنيّه باشد و از اينکه بيان مختصر که مفاد حديث است معلوم ميشود که اگر كسي كوچكترين نافرماني از او سرزند يا صفت زشتي از صفات ذميمه را دارا باشد يا كمترين توجهي بغير حق داشته باشد از تحت عبوديت مطلقه حق خارج شده است بنا بر اينکه عبوديت مطلقه عين مقام عصمت است بلكه اعلي مراتب آن که خاصّ بمقام مقدّس محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل امجاد اوست و مقام رسالت و امامت يكي از شئون عبوديت است و اطلاق عبوديت بر غير اينکه خاندان اضافي و نسبي است، همچنين که اطلاق مولي بر غير ذات حق تبارك و تعالي اضافي و نسبي است مانند اطلاق عبد بر عبد ظاهري و اطلاق مولي بر مولي ظاهري، يا اطلاق مولي بر مقام رسالت و امامت و معلّم و پدر و غير اينها که همه آنها جعلي است چنانچه در ذيل «إِيّاكَ نَعبُدُ» متعرض شديم.
«و رسوله»
رسول بمعني سفير و فرستاده شده و پيغام و خبر آورنده از جانب خداست براي بندگانش، که در فارسي از آن به پيامبر و پيغمبر تعبير ميشود و رسالت او بواسطه وحي الهي است و وحي يا بدون واسطه ملك و فرشته است يا بواسطه ملك اعم از اينكه ملك را معاينه كند يا فقط صوت او را استماع نمايد چه در خواب باشد و چه در بيداري، و نيز رسول اعمّ است از اينكه بر جماعت بسياري مبعوث باشد يا بر عدّه كمي، داراي شريعت جديدي باشد يا تابع شريعت پيغمبر قبل باشد
جلد 1 - صفحه 178
و نبيّ بمعني مخبر است يعني كسي که از جانب حق باو وحي و خبر ميرسد اگر چه مبعوث بغير نباشد و اولو العزم پيغمبري است که داراي شريعت جديد باشد، بنا بر اينکه نبي اعم از رسول و رسول اعمّ از اولو العزم است يعني هر اولو العزمي رسول و نبي هست ولي هر رسولي اولو العزم و هر نبيّ رسول نميباشد و پيغمبر خاتم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نبيّ بود در عالم نورانيت
«كنت نبيّا و آدم بين الماء و الطين»
و قبل از بعثت و رسول شد در روز بعثت و اولو العزم بود زيرا شريعتش ناسخ شرايع سابقه بود و خاتم انبياء بود زيرا دفتر رسالت و نبوت به پيغمبري او ختم گرديد و افضل از جميع انبياء بلكه جميع ما سوي اللّه بود و تفصيل اينکه قسمت را در كلم الطيّب متعرض شدهايم«1» و در مقدمه اينکه كتاب«2» نيز شمه از آن را ذكر نموده و هر جا مناسب شد قسمتهاي ديگر آن را متذكر خواهيم شد انشاء اللّه و در اينکه مقام تنها مطلبي را که لازمه شهادت برسالت حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد يادآوري ميكنيم و آن اينست که لازمه تصديق به پيغمبري حضرت خاتم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تصديق بجميع ما جاء به النبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است يعني آنچه از جانب خدا آورده است که اگر يكي از آنها را با قطع بصدورش از آن حضرت، انكار نمايد موجب كفر و ارتداد و انكار رسالت ميشود خواه از ضروريات دين يا مذهب يا نص قرآن يا اجماع قطعي يا نصّ خبر متواتر يا نصّ خبر قطعي الصدور باشد، و اگر انكارش از روي شبهه باشد و قطع بصدور از آن حضرت نداشته باشد يا نصوصيت آن بر وي معلوم نباشد برگشت آن بانكار رسالت نبوده و موجب كفر نميشود هر چند انكار ضروري باشد، لكن در بسيار از موارد ضلالت و گمراهي است و انكار بعضي از حكماء و متكلمين بعض از ضروريات دين را بر همين معني حمل شده و بايد دانست که كليه اموري که بشريعت مطهره منسوب است بر سه قسم ميباشد
1- مجلد اول از صفحه 179 الي آخر الكتاب در بحث نبوت خاصه
2- صفحه 69- 70
جلد 1 - صفحه 179
قسم اول اموريست که مقطوع الصدور بوده و شك نيست که از ناحيه مقدّس پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اوصياي معصومين او صادر شده، اينگونه امور را نبايد انكار كرد که انكارش موجب كفر و ارتداد ميشود قسم دوم اموريست که دروغ بودن آنها قطعي است مانند بدعتهايي که اهل بدعت و ضلالت در دين گذارده يا نسبتهاي ناروايي که بمقام مقدّس انبياء و اوصياء و ملائكه دادهاند، اينگونه امور را بايد باشد انكار، انكار نمود هر چند بر طبقش اخباري هم نقل شده باشد زيرا که اينکه نوع اخبار يا مجعول است و يا مؤوّل.
قسم سوم اموري است که دليل قطعي بر هيچ طرفي نيست، نميتوان تصديق نمود زيرا گواه صادق و دليل قاطعي بر آن نيست و ممكن است جزو شريعت نباشد و نميتوان ردّ نمود چه ممكن است جزو شريعت باشد در اينصورت بايد تصديق اجمالي نمود و علم آن را بخدا و رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدي محوّل كرد خواه بر طبق آن خبر معتبري باشد يا نباشد زيرا حجيّت خبر معتبر در مقام عمل است نه در مورد اعتقاد.
و قسم اول از اينکه امور نيز بر دو قسم است:
اول اموري که تحصيل اعتقاد بآنها لازم است و جاهل بآنها معذور نيست که از آنها باصول دين تعبير ميشود دوم اموري که تحصيل اعتقاد بآنها لازم نيست ولي چون قطعي الصدور است نبايد انكار نمود و امّا صلوات که بعد از ذكر شهادتين گفته ميشود ميتوان جزو تشهّد و اذكار واجبه نماز شمرد و ميتوان آن را واجب مستقلّ و جزو دعاء دانست و بيان آن بيايد و امّا اذكار ديگر نماز مانند استغفار و قول سمع اللّه لمن حمده و بحول اللّه و و قوّته اقوم و اقعد از اذكار مستحبه است
جلد 1 - صفحه 180
«استغفار»
گفتن استغفر اللّه ربّي و اتوب اليه و امثال آن است و در حقيقت استغفار و توبه و وجوب عقلي آن و وجوب قبول آن و شرايط و آداب و طريق تحصيل آن بحث طويل الذيل است و ما در كتاب عمل صالح که آخر مجلد سيم كلم الطيّب است در اطراف آن بحث كردهايم و در اينجا تنها معني اينکه ذكر شريف و اهميّت آن را متذكّر ميشويم در كلمه استغفار بدو اسم از اسماء شريفه الهي اشاره ميشود يكي غفّاريّت و ديگري توّابيّت و غفّار و غفور از ماده غفر بمعني ستر است، بنا بر اينکه غفّار الذنوب با ستّار العيوب قريب المعني است و چنانچه خداوند قبائح بدن را بظاهر جمال پوشانيده و خواطر مذمومه و منويات ناپسنديده را مستور داشته قبايح اعمال و معاصي را نيز در دنيا و آخرت از نظر مردم پنهان ميدارد مگر اينكه خود بندگان پرده دري و هتّاكي نمايند و غافر و غفور و غفّار «اسم فاعل صفة مشبهه، صيغه مبالغه» هر سه بر خدا اطلاق ميشود و غفور بر استمرار و غفّار بر كثرت و شمول مغفرت دلالت دارد در قرآن مجيد ميفرمايد غافِرِ الذَّنبِ وَ قابِلِ التَّوبِ شَدِيدِ العِقابِ ذِي الطَّولِ«1» و نيز ميفرمايد وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ«2» و نيز ميفرمايد وَ إِنِّي لَغَفّارٌ لِمَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهتَدي«3» و توّاب مبالغه از تاب بمعني رجع است و اينکه فعل اگر بعلي متعدي شود از صفات باري است يعني بازگشت از عقوبت و اگر بالي متعدي شود از صفات بنده است
1- سوره غافر آيه 3
2- سوره انعام آيه 165
3- سوره طه آيه 84
جلد 1 - صفحه 181
بمعني بازگشت از گناه و در اهميّت استغفار و توبه آيات و اخبار بسيار است، در قرآن مجيد در اوصاف اهل تقوي ميفرمايد الصّابِرِينَ وَ الصّادِقِينَ وَ القانِتِينَ وَ المُنفِقِينَ وَ المُستَغفِرِينَ بِالأَسحارِ«1» (كساني که داراي تقوي هستند صبر كنندگان و راستگويان و دعا كنندگان و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها ميباشند) و نيز ميفرمايد وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً«2» (اگر ايشان وقتي بخود ستم مينمودند نزد تو ميآمدند و از خدا طلب آمرزش ميكردند و پيغمبر خدا براي ايشان طلب آمرزش ميكرد هر آينه خدا را بسيار توبهپذير و بخشنده مييافتند) و نيز ميفرمايد وَ تُوبُوا إِلَي اللّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا المُؤمِنُونَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ«3» (همه شما اي گروه گرويدگان بسوي خدا بازگرديد تا رستگار شويد) و نيز ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللّهِ تَوبَةً نَصُوحاً«4» (اي كساني که ايمان آوردهايد بسوي خدا بازگشت كنيد بازگشت صادقانه) و بسياري از آيات ديگر که در محل خود بيان خواهد شد انشاء اللّه تعالي از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«5» که فرمود خداوند سه چيز بتوبه كنندگان عنايت فرموده که اگر يكي از آنها را بتمام اهل آسمانها عنايت فرموده بود تماما نجات پيدا ميكردند اوّل آيه شريفه إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَ يُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ«6» دوم آيه شريفه الَّذِينَ يَحمِلُونَ العَرشَ وَ مَن حَولَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمدِ رَبِّهِم
1- سوره آل عمران آيه 17
2- سوره نساء آيه 67
3- سوره نور آيه 31
4- سوره تحريم آيه 8
5- كتاب جامع السعادات باب توبه
6- بدرستي که خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست ميدارد- سوره بقرة آيه 222
[.....]
جلد 1 - صفحه 182
وَ يُؤمِنُونَ بِهِ وَ يَستَغفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعتَ كُلَّ شَيءٍ رَحمَةً وَ عِلماً فَاغفِر لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِم عَذابَ الجَحِيمِ رَبَّنا وَ أَدخِلهُم جَنّاتِ عَدنٍ الَّتِي وَعَدتَهُم وَ مَن صَلَحَ مِن آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّيّاتِهِم إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَن تَقِ السَّيِّئاتِ يَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظِيمُ«1» سوم آيه شريفه وَ الَّذِينَ لا يَدعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقتُلُونَ النَّفسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلّا بِالحَقِّ وَ لا يَزنُونَ وَ مَن يَفعَل ذلِكَ يَلقَ أَثاماً يُضاعَف لَهُ العَذابُ يَومَ القِيامَةِ وَ يَخلُد فِيهِ مُهاناً إِلّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِم حَسَناتٍ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً«2» و از حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود«3»
«انّ اللّه يبسط يديه بالتوبة لمسيئي الليل الي النهار و لمسيئي النهار الي الليل حتي تطلع الشمس من
1- كساني که حمل ميكنند عرش الهي را و كساني که اطراف عرشند تسبيح و حمد ميكنند پروردگار را و باو ايمان ميآورند و طلب مغفرت ميكنند براي كساني که ايمان آوردهاند و ميگويند پروردگار ما رحمت و علم تو هر چيزي را فرا گرفته پس بيامرز كساني را که توبه كرده و راه ترا پيروي كرده و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرماي و در بهشتهاي عدن که بآنان وعده دادهاي داخل كن و كساني را که شايستهاند از پدران و همسران و فرزندان ايشان بدرستي که تو غالب و حكيمي، و آنان را از بديها حفظ كن و هر که را از بديها حفظ كردي پس بتحقيق وي را رحم فرمودهاي و اينکه خود رستگاري بزرگي است- سوره مؤمن آيه 7 و 8 و 9
2- و كساني که با خدا معبود ديگري نميخوانند و مرتكب قتل نفس نميشوند و كساني که زنا نميكنند و كسي که مرتكب چنين عملي شود عذاب او در قيامت مضاعف شود و در جهنم بحالت خاري جاويدان باشد مگر كسي که توبه كند و ايمان بياورد و عمل شايسته نمايد پس خداوند سيئات ايشان را بحسنات تبديل كند و خداوند آمرزنده و بخشنده ميباشد- سوره فرقان آيه 68- 71
3- جامع السعادات باب توبه
جلد 1 - صفحه 183
اللهمغربها»}
(بدرستي که خداوند دست خود را براي قبول توبه گشوده براي گناهكار شب تا روز و براي گناهكار روز تا شب تا وقتي که خورشيد از مغرب طلوع كند يعني علامات قيامت واقع شود) و نيز از آن حضرت روايت شده«1» که فرمود
«لو عملتم الخطايا حتي تبلغ السماء ثمّ ندمتم لتاب اللّه عليكم»
(اگر گناه كنيد باندازه که بآسمان برسد سپس پشيمان شويد خداوند توبه شما را ميپذيرد) و در كافي«2» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
«خير الدعاء الاستغفار»
(بهترين دعا طلب آمرزش است) و نيز از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده«3» که فرمود
«مثل الاستغفار مثل و رق شجر تحرّك فيتناثر، و المستغفر من ذنب و يفعله كالمستهزء بربّه»
(مثل استغفار مثل برگي است که بر درختي باشد که بواسطه حركت درخت آن برگها بريزد يعني همچنين که حركت درخت برگها را ميريزد، استغفار گناهان را ميريزد، و كسي که از گناهي استغفار كند و باز بجا بياورد مانند كسي است که پروردگارش را استهزاء كند) امّا سمع اللّه لمن حمده: يعني خدا بشنود كسي را که او را بستايد و سميع که از صفات ثبوتيه ذاتيه است بر دو معني حمل ميشود، يكي عالم بمسموعات و باين معني برگشت آن بعلم است چنانچه بصير بمعني عالم بمبصرات و مدرك بمعني عالم بجزئيات و حكيم بمعني عالم بمصالح و مفاسد و مريد بمعني عالم بصلاح فعل و كاره بمعني عالم بفساد فعل و لطيف بمعني عالم بدقائق امور و خبير بمعني عالم بقضايا است، و همه اينکه صفات برگشتشان بعلم است و ديگر اجابت كننده خواهش است چنانچه گفته ميشود فلان حرف شنواست يعني اثر بر حرف بار ميكند و كلمه سمع اللّه لمن حمده بر اينکه معني حمل ميشود يعني خداوند اجابت كند هر که او را حمد نمايد و باين معني از صفات فعل است
1- جامع السعادات باب توبه
2- كتاب الدعاء باب الاستغفار
3- كتاب الدعاء باب الاستغفار
جلد 1 - صفحه 184
و امّا بحول اللّه و قوته اقوم و اقعد، اينکه قريب المعني است با جمله
«لا حول و لا قوة الا باللّه»
و اخبار در فضيلت آن بسيار است در كافي«1» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
اذا دعا الرجل فقال بعد ما دعا: ما شاء اللّه لا حول و لا قوة الا باللّه قال استبسل عبدي و استسلم لامري اقضوا حاجته»
(هر گاه كسي دعا كند و بعد از دعا بگويد «
لا حول و لا قوة الا باللّه
خدا ميفرمايد بنده من جان خود را در اختيار من گذارد و تسليم امر من شد حاجت او را برآوريد) و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود كسي که صد مرتبه بعد نماز صبح بگويد
«ما شاء اللّه کان لا حول و لا قوة الا باللّه العلي العظيم»
آن روز چيزي که مورد كراهت او باشد نبيند و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود هر گاه نماز صبح و مغرب را بجا آوردي هفت مرتبه بگو
«بسم اللّه الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا باللّه العلي العظيم»
پس بدرستي که هر كس آن را بگويد ديوانگي و خوره و پيسي و هفتاد نوع از بلا باو نرسد و غير اينها از اخبار ديگر که در كافي كتاب دعا و لالي الاخبار ذكر كردهاند و در معني كلمه حوقله از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود«2»
«لا يحول بيننا و بين المعاصي الا اللّه و لا يقوينا علي اداء الطاعة و الفرائض الا اللّه»
(غير خدا بين ما و گناهان حائل نميشود و غير خدا ما را بر اداء فرائض نيرو نميبخشد) و اينکه معني از باب بيان مصداق است و جمله بحول اللّه و قوته اقوم و اقعد، قسمت اولش بر نفي تفويض و قسمت دومش بر نفي جبر دلالت دارد زيرا حول و قوه را مستند بخدا و قيام و قعود را نسبت بانسان ميدهد و نظير اينکه در اياك نعبد و اياك نستعين بيان شد
1- كتاب الدعاء
2- توحيد صدوق
جلد 1 - صفحه 185
«دعاء»
آيات و اخبار در اهميّت و فضيلت دعا بسيار است، در قرآن كريم ميفرمايد قُل ما يَعبَؤُا بِكُم رَبِّي لَو لا دُعاؤُكُم«1» بگو اي پيغمبر پروردگار شما بشما اعتنا نميكند اگر دعاي شما نباشد و نيز ميفرمايد وَ قالَ رَبُّكُمُ ادعُونِي أَستَجِب لَكُم إِنَّ الَّذِينَ يَستَكبِرُونَ عَن عِبادَتِي سَيَدخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ«2» (بخوانيد مرا تا شما را اجابت كنم كساني که از دعا و خواندن من كبر ميورزند بزودي داخل دوزخ شوند در حالي که خوار باشند) و چنانچه از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده«3» عبادت در اينکه آيه بمعني دعا است و دعاء بهترين عبادت است و نيز ميفرمايد إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَليَستَجِيبُوا لِي وَ ليُؤمِنُوا بِي لَعَلَّهُم يَرشُدُونَ«4» (هر گاه سؤال كنند ترا بندگان من از من بگو من بآنان نزديكم و اجابت دعاي دعا كننده را ميكنم هر گاه مرا بخواند، پس بايد از من طلب اجابت كنند و ايمان بياورند باجابت نمودن من تا بلكه رشد و هدايت يابند) و در كافي«5» سدير روايت كرده که گفت بحضرت باقر عليه السّلام عرض كردم
«ايّ العبادة افضل فقال: ما من شيئي افضل عند اللّه عز و جل من ان يسئل و يطلب ممّا عنده و ما احد ابغض الي اللّه عز و جل ممّن يستكبر عن عبادته و لا يسأل ما عنده»
(كدام عبادت بهتر است! فرمود هيچ چيز نزد خدا بهتر از اينکه نيست که سؤال و خواهش شود از آنچه نزد خداست و هيچ كس مبغوضتر از اينکه نيست که از عبادت و دعا كبر ورزد و از آنچه نزد خداست سؤال نكند)
1- سوره فرقان آيه 87
2- سوره مؤمن آيه 62
3- كافي كتاب الدعاء
4- سوره بقره آيه 168
5- كتاب الدعاء باب فضل الدعاء
جلد 1 - صفحه 186
و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند«1» که به ميسر فرمودند
« يا ميسر ادع و لا تقل انّ الامر قد فرغ منه، انّ عند اللّه عز و جل منزلة لا تنال الا بمسألة، و لو انّ عبدا سدّ فاه و لم يسأل لم يعط شيئا فسئل تعط، يا ميسر انّه ليس من باب يقرع الّا يوشك ان يفتح لصاحبه»
(اي ميسر دعا كن و مگو که از كار فراغت حاصل شده «يعني خداوند هر چه مقدر بوده انجام داده و از آن فارغ شده و دعا فايده ندارد» بدرستي که نزد خداي عز و جل منزلت و مرتبتي است که نيل بآن مرتبت حاصل نشود مگر بسؤال و خواهش، و اگر بنده دهانش را ببندد و سؤال نكند چيزي باو داده نشود، پس سؤال كن تا عطا كرده شوي، اي ميسر محققا مطلب اينست که دري نيست که كوبيده شود جز اينكه رو بصاحبش باز شود) و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند«2» که گفت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود
«احبّ الاعمال الي اللّه عزّ و جل في الارض الدعاء و افضل العبادة العفاف، قال و کان امير المؤمنين عليه السّلام رجلا دعاء»
(محبوبترين كارها نزد خداي عز و جل در روي زمين دعاست و بهترين عبادات عفت و پاكدامني است و حضرت صادق عليه السّلام فرمود که امير المؤمنين عليه السّلام مرد بسيار دعا كننده بود) و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند«3» که فرمود
«من لم يسأل اللّه عزّ و جل من فضله افتقر»
(كسي که از فضل خداي عز و جل خواهش نكند درمانده شود) و نيز عبد اللّه بن سنان روايت ميكند«4» که گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم که ميفرمود
«الدعاء يردّ القضاء بعد ما ابرم ابراما فاكثر من الدعاء فانّه مفتاح کل رحمة و نجاح کل حاجة و لا ينال ما عند اللّه عز و جل الا بالدعاء و انّه ليس باب يكثر قرعه الا يوشك ان يفتح لصاحبه»
(دعا ردّ ميكند قضا را بعد از آنكه مبرم شده باشد، پس زياد دعا كن که دعا كليد هر رحمت و رسيدن بهر حاجت است و نيل بآنچه نزد خداست حاصل نشود مگر بدعاء و محققا هيچ دري بسيار كوبيده نشود جز اينكه بر وي كوبندهاش باز شود)
1 و 2 و 3 و 4- كافي كتاب الدعاء
[.....]
جلد 1 - صفحه 187
و نيز از حضرت رضا عليه السّلام روايت ميكند«1» که باصحابش ميفرمود
«عليكم بسلاح الانبياء فقيل و ما سلاح الانبياء! قال الدعاء»
(بر شما باد بحربه پيغمبران، پس گفته شد حربه پيغمبران چيست فرمود: دعاء) از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند«2» که فرمود
الدعاء انفذ من سنان الحديد»
(دعا از سر نيزه آهني فروروندهتر است) و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند که بعلاء بن كامل فرمود«3»
«عليك بالدعاء فانه شفاء من كلّ داء
(بر تو باد بدعاء که دعا شفاي هر دردي است) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند«4» که فرمود
«الدعاء كهف الاجابة کما انّ السحاب كهف المطر»
(دعا كهف و پناه اجابت است چنانچه ابر پناه باران است) و نيز از آن حضرت روايت ميكند«5» فرمود
«ما ابرز عبد يده الي اللّه العزيز الجبّار الا استحيا اللّه عزّ و جل ان يردّها صفرا حتي يجعل فيها من فضل رحمته ما يشاء فاذا دعا احدكم فلا يردّ يده حتي يمسح علي وجهه و رأسه»
(ظاهر و بارز نميكند بنده دستش را بجانب خداي عزيز جبّار جز اينكه خداي عز و جل حيا ميكند از اينكه خالي برگرداند تا اينكه در آن از فضل رحمتش آنچه ميخواهد قرار دهد، پس هر گاه يكي از شما دعا نمود دستش را برنگرداند تا اينكه بر روي و سرش مسح كند) و از تهذيب شيخ طوسي ره روايت كرده«6» از معوية بن وهب که گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم دو نفر افتتاح نماز كردند در يك ساعت، يكي تلاوت قرآن بيشتر از دعاء نمود و ديگري دعاء بيشتر از تلاوت قرآن، كدام افضل است!
حضرت فرمود هر دو فضيلت دارد، عرض كردم ميدانم ولي كدام يك افضل است!
فرمود
«الدعاء افضل اما سمعت قول اللّه ادعوني استجب لكم الاية هي و اللّه العبادة
1- 2- 3- كافي كتاب الدعاء
4- 5- كافي كتاب الدعاء باب ان من دعا استجيب له
6- جامع السعادة
جلد 1 - صفحه 188
اللههي و اللّه افضل هي و اللّه افضل، أ ليست هي العبادة! هي و اللّه العبادة هي و اللّه العبادة، أ ليست هي اشدّهنّ! هي و اللّه اشدّهنّ هي و اللّه اشدّهنّ»}
(دعا افضل است آيا نشنيدي قول خدا را «ادعُونِي أَستَجِب لَكُم» (تا آخر آيه که ترجمهاش بيان شد) قسم بخدا دعاء عبادت است، قسم بخدا دعا افضل است، قسم بخدا دعا افضل است، آيا دعا عبادت نيست! قسم بخدا دعا عبادت است، قسم بخدا دعا عبادت است، آيا دعا بزرگترين عبادت نيست! قسم بخدا دعا بزرگترين عبادت است، قسم بخدا دعا بزرگترين عبادت است.
و در حديث ديگر از عبيد بن زرارة روايت كرده«1» که گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم، دو نفر که يكي از شب تا صبح نماز كرد و ديگري نشست و دعا نمود، كدام يك افضل است! فرمود
«الدعاء افضل»
و غير اينها از اخبار ديگر.
(آداب دعاء)
آداب دعا بسيار است و ما بطور فهرست اشاره ميكنيم:
«1» مراعات اوقات دعا،«2» حال دعا، «3» مكان دعا، «4» با طهارت بودن، «5» رو بقبله بودن، «6» دستها را بلند كردن، «7» خفض صوت، «8» مراعات نكردن قافيه «9» با تضرع و خشوع و رهبت بودن «10» يقين باجابت داشتن «11» تكرار و الحاح در دعاء «12» ابتداء نمودن به ثنا و تمجيد حق «13» توبه از گناهان «14» ردّ مظالم «15» اقبال «16» حلال بودن طعام و لباس «17» ذكر حاجت «18» تعميم در دعاء «19» با حالت بكاء بودن «20» صدقه دادن قبل از دعا «21» اعتماد بغير خدا نداشتن «22» نخواستن چيزي که براي انسان شرّ باشد «23» خدا را بچشم دل ديدن «24» ترك اختيار «25» تسليم امور بخدا، و دعاهاي وارده در نماز چه در حال قنوت و چه در حال ركوع و سجود و قيام و قعود و چه در عقب نماز بسيار است که بيان آنها از عهده اينکه كتاب خارج است و ما تنها مختصري درباره صلوات بيان مينمائيم:
1- جامع السعادات
2- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 189
(صلوات)
معني صلوات در ضمن معني صلوة ذكر شد و در اينجا بچند مطلب اشاره ميكنيم:
اوّل: ذكر صلوات در تشهد واجب است و در موارد زيادي از نماز مستحبّ است، و اختلاف شد بين فقهاء در اينكه صلوات موقعي که اسم مبارك حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم برده ميشود واجب است يا مستحبّ!
جماعتي قائل بوجوب شدند (مطلقا يا في الجمله) چنانچه از صدوق و صاحب كنز العرفان و صاحب حدائق و شيخ بهايي در مفتاح الفلاح و كاشاني در وافي و مازندراني در شرح كافي و بعض مشايخ صاحب حدائق و جماعت ديگر نقل شده«1» ولي مشهور بين متقدّمين و متأخرين استحباب مؤكّد است دليل قائلين بوجوب اخباري است که صريح يا ظاهر در وجوب و دالّ بر عقوبت تارك آن است و مشهور بعد از جواب به اينكه اخبار مزبور بعضي از حيث سند ضعيف است و بعضي دلالت بر وجوب ندارد و بعضي ظاهر در استحباب است و بعضي مربوط باين مقام نيست بوجوهي براي استحباب آن استدلال نمودند:
1- اصل برائت عقلي که قبح عقاب بلا بيان و برائت شرعي که حديث رفع و غير آن باشد 2- بسياري از خطب که مشتمل بر اسماء شريفه آن حضرت است خالي از ذكر صلوات است 3- آياتي از قرآن مشتمل بر اسم شريف حضرت است و اگر هنگام ياد كردن آن، صلوات واجب بود بايد اشتهارش بيش از وجوب سجده هنگام تلاوت يا استماع آيات سجده باشد 4- اذان و اقامه مشتمل بر اسم مبارك حضرت است و اگر واجب بود اشتهارش
1- مستند و جواهر
جلد 1 - صفحه 190
مانند نمازهاي پنجگانه ميبود مخصوصا در اذان اعلامي که هر كس نام آن حضرت را ميشنود و براي توضيح مطلب ما نخست اخبار آن را متذكر ميشويم و سپس تحقيق در آن مينمائيم در كتاب وسائل بابي باين عنوان ذكر فرموده «باب وجوب الصلوات علي النبي كلّما ذكر و وجوب الصلاة علي آله مع الصلاة عليه» و هيجده خبر در ذيل اينکه باب نقل نموده و در مستدرك هم ده حديث بآنها اضافه فرموده لكن اكثر اينکه اخبار راجع بجزء ثاني اينکه باب است يعني عدم جواز تفكيك بين نبي و آل او در صلوات و وجوب اقتران آنها و بعضي دلالت بر وجوب صلوات كند هنگام عطسه و ذبيحة و غير اينها با اينكه احدي قائل بوجوب در اينکه موارد نشده و مدركيت آنها هم تمام نيست و بعضي ظاهر در استحباب يا مطلق الرجحان است مثل خبري که از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نقل ميكند
«البخيل حقا من ذكرت عنده فلم يصلّ عليّ»
(بخيل واقعي كسي است که من نزد او ياد شوم و صلوات بر من نفرستد) و مثل خبري که نيز از آن حضرت نقل ميفرمايد
«البخيل کل البخيل الّذي اذا ذكرت بين يديه لم يصلّ عليّ»
(بخيل بتمام معني كسي است که هر گاه من در جلوي او ياد شوم درود بر من نفرستد) و مانند خبري که باز از آن حضرت روايت كرده
«اجفي النّاس رجل ذكرت بين يديه فلم يصلّ عليّ»
(ستمكارترين مردم مردي است که من در جلو او ياد شوم و بر من درود نفرستد) و بعضي راجع بنكوهش ناسي و فراموش كننده صلوات هنگام ذكر نام آن حضرت يا مطلقا ميباشد: مانند خبري که از آن حضرت روايت كرده
«من نسي الصلاة عليّ اخطأ طريق الجنة»
يا
«فقد اخطا طريق الجنة»
(كسي که صلوات فرستادن بر من را فراموش كند راه بهشت را خطا كرده)
جلد 1 - صفحه 191
و در حديث ديگر ميفرمايد
«من ذكرت عنده فنسي ان يصلّي عليّ خطأ اللّه به طريق الجنّة»
(كسي که من نزد او ياد شوم و درود بر من را فراموش كند راه بهشت را بخطا افتاده) و معلوم است که صلوات مطلقا «چه هنگام ذكر نام آن حضرت يا غير آن» راه بهشت است مانند همه عبادات از واجب و مستحبّ و بعضي مشتمل بر مذمّت تارك آنست مانند خبري که از ابي جعفر عليه السّلام روايت كرده در لالي ص 376 از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم
«من ذكرت عنده فلم يصلّ عليّ فلم يغفر اللّه له و ابعده»
(كسي که ذكر نام من شد نزد او پس بر من صلوات نفرستد پس خدا نيامرزد او را و او را دور ميكند) و خبري که نيز در لالي نقل كرده در همين صفحه از آن حضرت
«من ذكرت عنده فلم يصلّ عليّ فدخل النار فابعده اللّه من رحمته»
(كسي که ذكر من شود نزد او پس صلوات بر من نفرستد داخل آتش شود و خدا از رحمت خود دورش كند) و خبري که مشتمل بر نفرين جبرئيل است بر كسي که هنگام ذكر نام پيغمبر صلوات بر او نفرستد و آمين گفتن پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اينکه چند حديث مرسل است و در مستدرك همين مضمون را از انس بن مالك روايت كرده و مثل خبري که از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده که فرمود
«رغم انف رجل ذكرت عنده فلم يصلّ عليّ»
(بيني مردي که من نزد او ياد شوم و درود بر من نفرستد بخاك ماليده شود) و مانند خبري که نيز از آن حضرت روايت كرده که فرمود
«من ذكرني فلم يصلّ عليّ فقد شقي»
(كسي که مرا ياد كند و درود نفرستد بدبخت است) و اينکه حديث نيز مرسل است و بعضي از آنها دلالت بر ايجاب صلوات از جانب خداوند بر آن حضرت دارد و اينکه نيز مربوط بمقام نيست مانند ايجاب رحمت.
جلد 1 - صفحه 192
و بالجمله حديث معتبري که دلالت واضحه بر وجوب صلوات داشته باشد نيافتم جز دو حديث که در مستند دعواي صحّت آنها را كرده و مشتمل بر امر است که ظاهر در وجوب ميباشد و هر دو حديث از زرارة از حضرت باقر و يا صادق عليه السّلام است که ميفرمايد
«صلّ علي النبيّ كلّما ذكرته»
يا
«صلّ علي النبيّ كلّما ذكره ذاكر عندك في الاذان او غيره»
(بر پيغمبر صلوات بفرست هر گاه او را ياد كني يا هر گاه ياد كننده او را نزد تو ياد نمود خواه در اذان باشد يا غير اذان) و از اينکه دو حديث با اينكه از حيث سند و دلالت تمام است بدو وجه جواب دادهاند 1- با اينكه حديث بمرئي و مسمع اصحاب بوده بخلاف آن فتوي دادهاند كاشف از اعراض مشهور است 2- بنا بر اينكه مرحوم سيد استاد آقاي درچه ره و استادنا الاعظم آقاي نائيني قده ميفرمودند که ظواهري که بر خلاف مشهور است مورد علم اجمالي است که بعض آنها ظاهرش مراد نيست و بناي عقلاء که مدرك حجيّت ظواهر است، بر حجيّت اينکه نوع ظواهر نيست، فلذا اقوي در نظر استحباب صلوات است اگر چه احوط وجوب آن است هنگام ذكر نام آن حضرت
(مطلب دوم)
در كلام بعضي از اعلام است نظر به اينكه وجود مقدس نبوي و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين بمقامي که بالاتر از آن ممكن نيست و اصل شدند لذا صلوات بر آنها فائده عايد آنان نميكند بلكه نتيجهاش عايد فرستنده ميشود و اينکه سخن از جهاتي درست نيست:
1- بنا بر اينکه موجب ركاكت لفظ ميشود و كلامي خالي از معني ميگردد مخصوصا اگر منضمّ بجمله
«و ارفع درجته و قرّب وسيلته و تقبل شفاعته»
و امثال اينها گردد
جلد 1 - صفحه 193
2- آنچه بآنها افاضه شده اگر محدود است و فوق آن افاضه نميشود، يا بايد گفت قابليت آنان محدود است و بيش از اينکه قابل افاضه نيستند و يا بايد گفت افاضه حق محدود بوده و بيش از اينکه افاضه نمينمايد و اينکه هر دو باطل است و اگر افاضه حق بآنان نامحدود است، باين جمله «که آنچه بايد بآنها افاضه شود افاضه شده» محدود ميگردد 3- ممكن چنان که در حدوث محتاج بواجب است در بقاء نيز او نيازمند باو است چنانچه سابقا بيان نموديم 4- اينکه سخن منافي با اخباري است که دارد دائما مقام آنها در تزايد و تضاعف است، و توضيح كلام فيوضات حق نسبت باين خانواده مثل نهريست که از سرچشمه نامتناهي حق دائما در جريان است و آن بآن در تزايد است 5- عائد شدن فوائد بفرستنده ارتفاع درجه براي محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل اوست، زيرا بشفاعت آنها يك نفر از پيروانشان نائل ببهشت يا ناجي از دوزخ شده و يا بحوائج خود رسيده زيرا احسان به نوكر احسان بآقا و نيكويي درباره مرءوس نيكويي برئيس است و بعضي از راه ديگر اشكال كرده به اينكه مثل صلوات مثل اينست که يك نفر از افراد پست رعيت از شاهنشاه درخواست كند که بنخست وزير انعام و ترفيع رتبه نمايد و اينکه بسيار ركيك است و جواب از اينکه اشكال اينست که اگر يك نفر از افراد رعيت حضور شاهنشاه برود و بگويد اينکه نخست وزير بمن احسانها و محبّتها نموده و من چيزي که تدارك محبّتهاي او را بنمايم ندارم از شاهنشاه که همه چيز دارد و قدرت در دست اوست درخواست ميكنم که محبتهاي او را نسبت بمن تدارك نمايد، علاوه بر اينكه ركيك نيست بسيار خوب و بجاست
جلد 1 - صفحه 194
(مطلب سوم در فضيلت صلوات)
اخبار در فضيلت صلوات بسيار است:
در كافي«1» از حضرت صادق روايت ميكند که فرمود
«اذا ذكر النبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فاكثروا الصلاة عليه فانّه من صلّي علي النبيّ صلاة واحدة صلّي اللّه عليه الف صلاة في الف صفّ من الملائكة و لم يبق شيئي ممّا خلقه اللّه الّا صلّي علي العبد لصلوة اللّه عليه و صلوة ملائكته فمن لم يرغب في هذا فهو جاهل مغرور قد بريء اللّه منه و رسوله و اهل بيته»
(هر گاه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ياد شده پس بسيار درود بر او فرستيد زيرا که كسي که بر پيغمبر يك مرتبه درود فرستد خداوند هزار مرتبه در هزار صف از ملائكه بر او درود فرستد و چيزي از آنچه خدا آفريده باقي نماند جز اينكه بر اينکه بنده درود فرستد براي اينكه خدا و ملائكه بر او درود فرستادهاند پس كسي که رغبت در اينکه فضيلت نداشته باشد جاهل و مغرور است و خدا و رسول و اهل بيت از او بيزارند و نيز در كافي«2» از يكي از صادقين روايت ميكند که فرمود
«ما في الميزان شيئي اثقل من الصلاة علي محمّد و آل محمّد و ان الرّجل لتوضع اعماله في الميزان فتميل به فيخرج الصلاة عليه فيضعها في ميزانه فيرجّح»
(چيزي در ميزان اعمال سنگينتر از صلوات بر محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل او نيست و بدرستي که اعمال مرد مؤمن در ميزان نهاده ميشود و ميل به سبكي ميكند، پس خود پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم صلوات بر خود را بيرون ميآورد و در ميزان او ميگذارد پس ترجيح و برتري پيدا ميكند
1- كتاب الدعاء، و در لالي الاخبار اينکه مضمون را از پيغمبر ص روايت كرده
2- كتاب الدعاء، و در لالي اينکه خبر را از احد صادقين چنين روايت كرده
«ما في الميزان شيئي اثقل من الصلاة علي محمّد و آل محمّد و انه يعجز الملك الموكل بقطرات المطر و ما وقع منه في البراري و الصحاري و البحار و غيرها من ثواب من صلي علي محمّد و آل محمّد
جلد 1 - صفحه 195
و نيز در كافي«1» از حضرت صادق عليه السّلام از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود
«من صلّي عليّ صلي اللّه عليه و ملائكته و من شاء فليقلّ و من شاء فليكثر»
(هر که بر من صلوات فرستد خدا و ملائكه بر او صلوات فرستند، هر که بخواهد كم صلوات فرستد و هر که بخواهد زياد بفرستد يعني هر كس هر اندازه رغبت در اينکه ثواب دارد همان اندازه صلوات فرستد و در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند فرمود«2» رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
«ارفعوا اصواتكم بالصلاة عليّ فانّها تذهب بالنفاق»
(صداها را بصلوات بر من بلند كنيد که اينکه عمل نفاق را از ميان ميبرد) و در لالي الاخبار از حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که فرمود
«لن يلج النار من صلّي عليّ و وجبت له شفاعتي و لو کان من اهل الكبائر»
(داخل آتش نشود كسي که درود بر من فرستد و شفاعت من شامل حال او شود اگر چه از اهل كبائر باشد) و بالجمله اخبار در اينکه مورد بسيار است و بيش از اينکه موجب تطويل كلام ميشود.
(مطلب چهارم)
مراد از آل يا اهل بيت و عترت در ذكر صلوات صديقه طاهره و ائمه اثنا عشرند چنانچه مراد از ذوي القربي نيز آنانند ولي ذريّه در بسياري از موارد اطلاق بر سادات از اولاد پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نيز ميشود و اخبار در لزوم منضم كردن آل پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم باو در ذكر صلوات بسيار است چنانچه قبلا اشاره شد و در بعض از آنها صلوات بدون ذكر آل پيغمبر را صلوات ابتر (دم بريده) ناميده و فعلا ذكر آنها موجب تطويل ميشود و انشاء اللّه در محل مناسب بيان خواهيم نمود.
1 و 2- كتاب الدعاء
جلد 1 - صفحه 196
(سلام)
كلام در سلام در چند مقام است:
مقام اول در معني سلام:
براي سلام سه معني ذكر شده:
اول نامي است از نامهاي خدا چنانچه در آيه شريفه ميفرمايد هُوَ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَيمِنُ العَزِيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ«1» و اطلاق سلام بر خداوند بواسطه سلامتي ذات و صفات و افعال اوست امّا ذات او از زوال و تغيّر و از جميع عيوب و نواقص مصون است و امّا صفات او از حدوث و زائد بودن بر ذات، و امّا افعال او از قبيح و لغو و بنا بر اينکه معني السلام عليك، اللّه يحفظك ميشود ولي مراد بودن اينکه معني در سلام بعيد است دوم بمعني دعاست يعني طلب سلامتي از خدا براي كسي که باو سلام ميكني از كليه بليات و آفات دنيوي و اخروي سوم بمعني وعد و القاء سلامتي است از جانب شخص سلام كننده بكسي که باو سلام ميكند يعني وعده ميدهم که از جانب من بتو هيچ مكروهي نرسد
(مقام دوم در سلام نماز)
اوّل سلام بر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است و اينکه از توابع تشهد محسوب ميشود و شايد مأخوذ از آيه شريفه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِيماً«2» باشد، چه ممكن است مراد از «سَلِّمُوا تَسلِيماً» تسليم اوامر و نواهي آن حضرت شدن باشد و ممكن است فرستادن سلام بر آن حضرت باشد چنانچه از اخبار وارده در ذيل اينکه آيه استفاده ميشود و از اينکه سلام بنحو تخاطب استفاده ميشود آنچه در ابحاث سابقه اشاره نموديم
1- سوره حشر آيه 32
2- سوره احزاب آيه 65
جلد 1 - صفحه 197
که روح مقدس پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم احاطه بجميع عوالم امكانيه دارد و بتمام جزئيات و سرائر و ضمائر مطلع و همه جا حاضر و ناظر است و بالجمله مظهر تام اتم صفت علم و احاطه الهي است و همچنين ائمه طاهرين عليهم السلام بلكه انبياء و اوصياء و عباد صالحين و ملائكه مقربين و گر نه سلام تخاطب درست نميباشد دوم السلام علينا و علي عباد اللّه الصالحين: اينکه سلام که نمازگزار بر خود و حاضرين در نماز ميكند اگر بمعني دعا باشد معني آن ظاهر است و اگر بمعني وعده باشد تلقين بنفس است که كوچكترين عملي که خلاف سلامتي آن باشد مرتكب نشود يعني سلامتي خودم را از ناحيه خودم وعده ميدهم به اينكه كاري که مخالف سلامتي آن باشد از جانب من سر نميزند عقل خود را اسير شهوات و نفس خود را گرفتار اخلاق رذيله و دين خود را بواسطه معاصي ضايع نميكنم، اعضاء و جوارح خود را در موردي که ضرر براي من داشته باشد و مخلّ سلامتي من باشد بكار نميبرم، و اينکه وعده را بنمازگزاران و بندهگان صالح حق نيز ميدهم که از جانب من كاري که موجب رنجش آنان باشد سر نميزند و مراد از بندهگان صالح خدا در مرتبه اوّل انبياء و اوصياء ثمّ الامثل فالامثل ميباشند سوم السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته: در اينکه سلام خطاب بملائكه حفظه و كاتبين اعمال و ساير ملائكه مدبّرين ميباشد و نمازگزار باين سلام بآنها قول ميدهد که كاري که مخالف هدف و موجب رنجش آنان باشد از وي سر نميزند.
و بهمين معني حمل ميشود سلامي که انسان ببرادران ديني خود مينمايد که يا بمعني دعاست و يا بمعني قول و وعده دادن به اينكه از ناحيه من ضرري بشما نميرسد و جز سلّم و صفا از من چيزي انتظار نداشته باشيد باين بيان معلوم ميشود که اغلب سلامها دروغ و تقلب و تظاهر است و از معني حقيقي آن عاري و خالي است خصوصا نسبت به پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدي صلوات اللّه عليهم اجمعين زيرا هر معصيتي موجب رنجش خاطر آنان است
جلد 1 - صفحه 198
و در جامع السعادة از حضرت صادق روايت كرده که فرمود
«معني السلام دبر کل صلوة الامان»
(معني سلام در پس هر نمازي ايمني است) سپس ميگويد يعني كسي که امر خدا را اداء كند و سنت رسول را از روي خلوص بجاي آورد براي او امان از بلاي دنيا و عذاب آخرت است و اينکه معني لازمه سلام بمعني وعد و القاء سلّم است.
«مقام سوم» در فضيلت زيارت و سلام بر حضرت پيغمبر (ص) و اهل بيت طاهرين او
اخبار در فضيلت سلام و تشرّف بزيارت حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت بسيار است و ما بمختصري از آنها اشاره ميكنيم:
1- از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1»
«من زار قبري بعد موتي کان كمن هاجر اليّ في حياتي فان لم تستطيعوا فابعثوا اليّ بالسلام فانّه يبلغني»
(هر که قبر مرا بعد از مردنم زيارت كند مانند كسي است که بجانب من در زندگيم هجرت كرده باشد، پس اگر نميتوانيد بزيارت من بيائيد بطرف من سلام بفرستيد بمن ميرسد) 2- و نيز روايت شده«2» که بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود
« يا ابا الحسن انّ اللّه جعل قبرك و قبر ولدك بقاعا من بقاع الجنّة و عرصة من عرصاتها و انّ اللّه عزّ و جل جعل قلوب نجباء من خلقه و صفوة من عباده تحنّ اليكم و تحتمل المذلّة و الاذي فيكم فيعمرون قبوركم و يكثرون زيارتها تقرّبا منهم الي اللّه و مودة منهم لرسوله اولئك يا عليّ المخصوصون بشفاعتي و الواردون حوضي و هم زوّاري و جيراني غدا في الجنّة، الي ان قال صلّي اللّه عليه و آله و سلّم
«و من زار قبوركم عدل ذلک ثواب سبعين حجّة بعد حجّة الاسلام و خرج من ذنوبه حتي يرجع من زيارتكم كيوم ولدته امّه، فابشر يا عليّ و بشّر اوليائك و محبّيك من النعيم بما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علي
1- كتب مزار مثل بحار و وافي و غير اينها
2- كتب مزار مثل بحار و وافي و غير اينها
جلد 1 - صفحه 199
اللهقلب بشر، و لكن حثالة من النّاس يعيّرون زوّار قبوركم کما تعيّر الزانية بزناها اولئك شرار امّتي لا تنالهم شفاعتي و لا يردون حوضي»}
(اي ابا الحسن بدرستي که خداي قبر ترا و قبر فرزندان ترا بقعه از بقعههاي بهشت و ساحتي از ساحتهاي آن قرار داده، و بدرستي که خداي عز و جل دلهاي برگزيدگان از مخلوقاتش و پاكيزگان از بندگانش را بجانب شما مايل گردانيده که متحمل خواري و اذيت ميشوند و قبور شما را تعمير نموده و بسيار بزيارت شما ميآيند در حالي که باين عمل قصد تقرب بخدا و اظهار مودّت نسبت به پيغمبر او مينمايند، اي علي اينان كساني هستند که مخصوص بشفاعت من و وارد بر حوض ميباشند و ايشان زائرين و همسايگان فرداي من در بهشت ميباشند، تا اينكه ميفرمايد (و كسي که زيارت كند قبرهاي شما را اينکه زيارت برابر با هفتاد حج بعد از حجّ واجب اوست و از گناهانش بيرون ميرود بحدي که وقتي برميگردد از زيارت شما مانند روزي است که از مادر متولّد شده باشد.
پس بشارت باد ترا اي علي و بشارت ده دوستانت و پيروانت را از نعيم بهشت بآنچه چشمي نديده و گوشي نشنيده و بر قلب بشري خطور ننموده، ولي فرومايگاني از مردم زيارت كنندگان قبور شما را سرزنش ميكند مانند سرزنش كردن زناكار را بعمل ناشايستهاش، اينان بدان و اشرار امّت منند و بشفاعت من نميرسند و بر حوض من وارد نشوند) 3- از تهذيب شيخ طوسي ره از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که بابن مارد فرمود
« يا بن مارد من زار جدّي عارفا بحقّه كتب اللّه له بكل خطوة حجّة مقبولة و عمرة مبرورة و اللّه يا بن مارد ما يطعم اللّه النار قدما اغبرّت في زيارة أمير المؤمنين ماشيا کان او راكبا يا بن مارد اكتب هذا الحديث بماء الذهب»
(اي پسر مارد هر که جدّ من أمير المؤمنين را زيارت كند در حالي که عارف بحقّ او باشد خداوند براي هر قدمي ثواب يك حج مقبول و يك عمرة مقبول بنويسد، قسم بخدا اي پسر
جلد 1 - صفحه 200
مارد طعم آتش را نچشد هر قدمي که در زيارت أمير المؤمنين گردآلود گردد خواه پياده و خواه سواره باشد، اي پسر مارد اينکه حديث را بآب طلا بنويس) 4- از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود«1» (هر که فرزندم حسن را در بقيع زيارت كند قدمش بر صراط ثابت گردد در روزي که قدمها بر آن لرزان باشد) 5- از حضرت صادق عليه السّلام«2» روايت شده که درباره كسي که زيارت حضرت ابي عبد اللّه الحسين عليه السّلام را ترك كند و حال آنكه قدرت دارد فرمود
«انّه عقّ رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و عقّنا و استخفّ بامر هوله، و من زاره کان اللّه من وراء حوائجه و كفي ما اهمّه من امر دنياه و انّه يجلب الرزق علي العبد و يخلف عليه ما ينفق و و يغفر له ذنوب خمسين سنة و يرجع الي اهله و ما عليه من وزر و لا خطيئة الّا و قد محت من صحيفته فان هلك في سفره نزلت الملائكه فغسلته و فتح له باب الي الجنّة يدخل عليه روحها، الحديث»
(بدرستي که او عاق رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و عاقّ ما خانواده است و امر روز قيامت که روز ترس و وحشت است سبك شمرده، و هر که زيارت كند حضرت حسين عليه السّلام را، خدا از پس حاجت اوست يعني حاجت او را روا ميكند، و آنچه از امر دنيا او را بهمّ و اندوه افكنده كفايت ميكند و محققا خداوند رزق را بجانب بنده ميكشاند و آنچه انفاق ميكند عوض آن را ميدهد و گناه پنجاه سال او را ميآمرزد و باهلش برميگردد در حالي که وزر و گناهي بر او نيست جز اينكه از نامه عمل او محو شده پس اگر در سفر هلاك شد فرشتگان بر او نازل شوند و او را غسل دهند و دري از بهشت بر او گشاده شود که از آن وزش بهشتي درآيد (تا آخر حديث) 6- از حضرت رضا عليه السّلام روايت شده«3» که فرمود
«من زار قبر ابي ببغداد کان كمن زار قبر رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و قبر أمير المؤمنين عليه السّلام الا انّ لرسول اللّه و امير المؤمنين فضلهما»
(هر که قبر پدرم موسي بن جعفر عليه السّلام را در بغداد زيارت كند
1- 2- 3- رجوع بكتب مزار كنيد
[.....]
جلد 1 - صفحه 201
مانند كسي است که قبر رسول خدا و امير المؤمنين را زيارت كرده باشد و البته فضيلت و برتري رسول خدا و أمير المؤمنين براي آنان ثابت و محقق است) 7- از حضرت رضا عليه السّلام روايت شده که فرمود«1»
«من زارني علي بعد داري و مزاري اتيته يوم القيمة في ثلاث مواطن حتي اخلصه من اهوالها اذا تطاير الكتب يمينا و شمالا و عند الصراط و عند الميزان»
(هر که مرا با دوري خانه و مزار من زيارت كند روز قيامت در سه موضع نزد او بيايم و او را از هول و هراس نجات دهم در وقت تطاير نامهها براست و چپ و هنگام صراط و هنگام ميزان) و غير اينها از اخبار
(مقام چهارم در آداب زيارت)
آداب زيارت بسيار است و ما بنحو فهرست بشمه از آنها اشاره ميكنيم:
1- در نظر گرفتن عظمت و علوّشان و بزرگي حق آنها و مرتبه بندگي و اطاعت آنان نسبت بمقام ربوبي، و بالجمله معرفت حقّ پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام که در اكثر اخبار بكلمه «عارفا بحقّه» از آن تعبير شده يعني بداند حق امام عليه السّلام بر گردن او چيست و متوجه باشد که تقصير و كوتاهي نسبت بآن ننمايد 2- اماكن شريفه آنان را محترم شمارد چه آنكه محل دعوت آنها و نشر احكام و آثار شريعت بوده مانند مدينه طيّبه که مورد اختيار پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و محل تشريع فرائض الهي و نزول قرآن و ظهور دين و جهاد با معاندين و مولد ائمه طاهرين بوده، و نجف اشرف که وادي السلام و محل دفن أمير المؤمنين و آدم و نوح و هود و صالح ميباشد، و كربلاي معلّي که بيت الاحزان آل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و مقتل حضرت سيد الشهداء و اولاد و اصحاب آن حضرت و همچنين كاظمين و مشهد مقدّس و سرّ من رأي (سامرّا) که هر كدام در حدّ خود داراي شرافت است 3- پيغمبر و امام را حاضر و ناظر بداند و يقين داشته باشد که سلام او را ميشنوند و جواب او را ميدهند
1- رجوع بكتب مزار كنيد
جلد 1 - صفحه 202
4- خضوع و خشوع را در مقابل آنان رعايت نمايد و با سكينه و وقار و مؤدب بر آنها وارد شود 5- با طهارت از غسل و وضوء و همچنين طهارت بدن و لباس باشد و خود را معطّر نمايد 6- مشغول بذكر خدا مخصوصا تكبير و ذكر صلوات باشد 7- اذن دخول بگيرد و عتبه آنان را ببوسد«1» 8- مقابل و نزديك ضريح برود بلكه مسّ و تقبيل نمايد«2» 9- اقتصار بر زيارات وارده از آنان نمايد و مجعولات عوامانه يعني كتاب) نويسها را ترك كند و بعد از زيارت مشغول بنماز و دعا و قرآن گردد و با اينکه و آن تكلّم نكند 10- سوء ادبي نسبت بخدّام و زوار نكند که موجب رنجش امام است چنانچه از حديث علي بن يقطين از حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام استفاده ميشود«3»
(افعال نماز)
1- قيام:
قيام في حد نفسه يك نوع عبادت است چنانچه در اخبار دارد که جماعتي از ملائكه دائما در قيام ميباشند ولي البته در صورتي که براي اطاعت مولي و اظهار تعظيم و تمجيد نسبت باو باشد و معني قيام در ذيل «وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» بيان شد و نمازگزار بايد در حال قيام متذكر قيام خود در روز قيامت در مقابل دادگاه الهي که از آن به قيام بين يدي اللّه و هول مطلع تعبير كردهاند، گردد در قرآن مجيد ميفرمايد يَومَ يَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمِينَ«4» (روزي که مرده براي حكم پروردگار جهانيان بپا ميشوند) و در لالي باب 10 ص 555 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
1- 2- جامع السعادات در آداب زيارت
3- جلد دوم سفينة البحار
4- سوره مطففين آيه
جلد 1 - صفحه 203
«انّ اللّه تعالي يخلو بعبده يوم القيامة ليس بين اللّه و بينه حجاب و يقول له عبدي عملت كذا و كذا في وقت كذا و كذا اما علمت اني مطلع عليك! عبدي ارويتك الماء البارد و قوّيت جسمك و وسّعت عليك من سعة رزقي فعصيتني، حتي انّ العبد ليذوب حياء من اللّه و يغمره العرق حتي كاد يموت من الفزع، ثمّ يقول العبد يا ربّ النار اهون عليّ من حيائي منك و من العباد، ثمّ يامر اللّه تعالي و تبارك الي النار، و يمضي العبد و هو يردّد رأسه و يقول يا ربّ و عزّتك و جلالك ما عصيتك بهذا كلّه استخفافا بحقّك و ما ظننت بك الّا انّك تغفر لي کما سترت عليّ في الدنيا و قد ايقنت ان عصياني لا يضرّك و انّ رحمتك لي لا تنقصك فيقول اللّه عبدي صدقت و لن تقطع رجاك من رحمتي لأغفرنّها لك اليوم، يا ملائكتي مرّوا بعبدي الي الجنّة»
(بدرستي که خداي تعالي روز قيامت با بندهاش خلوت كند در حالي که حجابي بين او و بندهاش نباشد و فرمايد بنده من در فلان وقت و فلان وقت چنين و چنان كردي، آيا نميدانستي که من بر كار تو آگاهم! بنده من ترا از آب خنك سيراب كردم و بدن ترا نيرومند گردانيدم و از وسعت روزيم بتو گشايش دادم پس تو نافرماني مرا نمودي، تا جايي که بنده از شدّت حياء از خدا آب ميشود و عرق او را فرو ميگيرد تا حدي که نزديك ميشود از وحشت بميرد، سپس بنده گويد اي پروردگار آتش بر من آسانتر است از اينکه شرمندگي از تو و بندهگانت سپس خداي تعالي و تبارك امر كند که او را بطرف آتش برند، پس بنده ميرود و حال آنكه سرش را برميگرداند و ميگويد پروردگارا قسم بعزت و جلالتت ترا نافرماني نكردم از روي استخفاف و سبك شمردن امر تو و گمانم اينکه بود که تو مرا ميآمرزي چنانچه در دنيا بر من پوشانيدي و يقين داشتم که گناه من بتو ضرري نميرساند و رحمت تو نسبت بمن كم نميآيد، پس خداوند فرمايد اي بنده من راست گفتي و اميدت را از رحمت من قطع نكردي، پس البتّه ترا امروز بيامرزم، اي ملائكه من او را بطرف بهشت ببريد)
جلد 1 - صفحه 204
و اينکه حديث از اخباري است که بنده مؤمن گنهكار را برحمت حق اميدوار مينمايد ولي بشرطي که با ايمان از دنيا برود و مرتكب اعمالي که بنص اخبار موجب زوال ايمان است نشده باشد و حضرت زين العابدين عليه السّلام در مناجات خود عرض ميكند«1»
«الهي لو بكيت حتي تسقط اشفار عيني و انتحبت حتي ينقطع صوتي و قمت لك حتي تنشر قدماي و ركعت لك حتي تنخلع صلبي و سجدت لك حتي تسقط حدقتاي و اكلت تراب الارض طول عمري و شربت ماء الرمد آخر دهري و ذكرتك في خلال ذلک حتي يكل لساني ثمّ لم ارفع طرفي الي آفاق السماء استحياء منك ما استوجبت بذلك محو سيّئة واحدة من سيآتي»
(خدايا اگر گريه كنم در پيشگاه تو تا پلكهاي چشمم بيفتد و اگر صدا بگريه بلند كنم تا صدايم قطع شود و براي عبادت تو بايستم تا پاهايم از هم جدا شود و براي تو ركوع نمايم تا استخوان پشتم از جاي كنده شود و براي تو سجده كنم تا حدقههاي چشمم بيفتد و خاك زمين در مدت عمرم بخورم و آب آلوده تا آخر روزگارم بياشامم و در همه عمر ذكر تو را بگويم تا زبانم كند شود و چشم خود را بواسطه شرم از تو بطرف آسمان بلند نكنم، با اينهمه كارها مستوجب محو كردن گناهي از گناهان خود نشوم) مفاد فرمايش حضرت اينست که اگر گناهي كرده باشم و اينکه عبادتهاي طاقت فرسا را بنمايم مستوجب نميشوم که از گناه من صرف نظر كني زيرا عبادت وظيفه عبد است نسبت بمولي و گناه نافرماني مولي است و مؤاخذه حق اوست مگر اينكه از روي فضل و كرم و بزرگواريش عفو و گذشت نمايد
2- ركوع:
از عبادات ذاتيه است و بعضي قائلند که مانند سجود بر غير خدا جايز نيست و انسان بايد در حال ركوع متذكر عظمت و رفعت خداوندي باشد که هيچ عقلي و وهمي او را درك نكند و همچنين مستشعر ذلّت خود و عزت او و ضعف خود و قوت او و عجز خود و قدرت او و فقر خود و غناي او عبوديت خود
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 205
و ربوبيت او و تقصير خود و عفو او باشد و برحمت و عفو او از عذاب و عقابش پناه برد و در طلب توفيق، اجتهاد كند و قلب او خاشع باشد و بزبان تسبيح و تعظيم و تحميد حق نمايد و ذكر «سبحان ربّي العظيم و بحمده» را مكرر بگويد تا حقيقت معني آن در قلبش مستقر گردد و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که«1» فرمود
«لا يركع عبد للّه علي الحقيقة الّا زيّنه اللّه بنور بهائه و اظلّه ظلّ كبريائه و كساه كسوة اصفيائه و الركوع اول و السجود ثان فمن اتي بمعني الاول صلح للثاني و في الركوع ادب و في السجود قرب و من لا يحسن الادب لا يصلح للقرب فاركع ركوع خاضع للّه بقلب متذلل وجل تحت سلطانه خافض له بجوارحه خفض خائف حزن علي ما يفوته من فائدة الراكعين، ثمّ ينبغي استيفاء الركوع باستواء الظهر و عدم قدرتك علي القيام الّا بتأييده و عونه، و فرّ قلبك من وساوس الشيطان و خدائعه و مكائده فانّ اللّه تعالي يرفع عباده بقدر تواضعهم له و يهديهم الي التواضع بقدر اطلاع عظمته علي سرائرهم»
(بنده از روي حقيقت براي خدا ركوع نكند جز اينكه خداوند او را بنور بهائش زينت، و در سايه كبريائيش جاي دهد و او را بلباس برگزيدگانش ملبّس نمايد، و ركوع در مرتبه اول و سجده در مرتبه دوم است پس اگر كسي اولي را بحقيقت انجام دهد، براي دومي هم شايسته شود، و در ركوع اظهار ادب بنده نسبت بمولي و در سجود تقرّب او بمولي است و كسي که ادبش نيكو نباشد شايسته قرب نخواهد بود، پس براي خدا ركوع نماي ركوع كسي که نسبت بخدا خاضع و دلش رام و بيمناك در تحت سلطنت او و باعضايش متواضع باشد مانند تواضع كسي که ترسناك و اندوهناك است بر آنچه از او فوت شده از فائدههايي که براي ركوع كنندگان است پس سزاوار است که در ركوع پشت خود را مستوي قرار دهي که تمامي ركوع بآنست و متذكر شوي که توانايي قيام بخدمت او را نداري مگر بتأييد و ياري او، و قلب خود را از وسوسههاي شيطان و مكر و فريبهاي او فرار ده، پس
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 206
بدرستي که خداي متعال بندهگان را باندازه تواضعشان نسبت بخود بلند ميگرداند و باندازه شناسايي عظمت خودش بسوي تواضع راهنمايي ميكند)
«3- سجود»
سجود غايت ذلّت و عجز و انكسار و خشوع است بواسطه نهادن اعزّ اعضاء بدن که پيشاني باشد بر پستترين چيزها که خاك است و اينکه دلالت بر نهايت عظمت مسجود يعني حضرت واجب الوجود دارد و لذا در ذكر سجده ميگويي «سبحان ربّي الاعلي و بحمده» و از أمير المؤمنين عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود سجده اول اشاره باينست که
«اللهم انك منها خلقتنا»
(خدايا همانا تو ما را از خاك آفريدي) و سر برداشتنش
«و منها اخرجتنا»
(و از خاك ما را بيرون ميآوردي) و سجده دوم
«اليها تعيدنا»
(و بسوي خاك ما را بازميگرداني) و سر برداشتن از سجده دوم
«و منها تخرجنا تارة اخري»
(و بار ديگر ما را از خاك بيرون ميآوري) و در جامع السعادات نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
«ما خسر و اللّه من اتي بحقيقة السجود و لو کان في العمر مرّة واحدة و ما افلح من خلا بربّه في مثل ذلک الحال شبيها بمخادع نفسه غافل لاه عمّا اعدّ اللّه للساجدين من انس العاجل و راحة الاجل و لا بعد عن اللّه ابدا من احسن تقرّبه في السجود و لا قرب اليه ابدا من اساء ادبه و ضيّع حرمته يتعلق قلبه بسواه في حال سجوده»
(قسم بخدا زيانكار نشد كسي که بحقيقت سجود اتيان نمود اگر چه در تمام عمر يك مرتبه باشد و رستگار نشد كسي که در چنين حال با پروردگارش خلوت نمايد مانند كسي که خودش را فريب دهد و غافل و بيخبر باشد از آنچه خدا براي سجده كنندگان فراهم نموده از انس گرفتن با خدا در دنيا و راحتي در عقبي، و از رحمت حق هرگز دور نشود كسي که در سجود خود نيكو تقرب جويد و برحمت حق نزديك نشود و كسي که
1- جامع السعادات ص 604
جلد 1 - صفحه 207
در سجده جانب ادب را نگاه ندارد و حرمت آن را تباه كند و دلش را در حال سجده بغير خدا متوجه سازد و از پيغمبر خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
«قال اللّه لاطلع علي قلب عبد فاعلم فيه حبّ الاخلاص لطاعة وجهي و ابتغاء مرضاتي الا توليت تقويمه و سياسته و من اشتغل في صلوته بغيري فهو من المستهزئين بنفسه و مكتوب اسمه في ديوان الخاسرين»
(خدا فرموده که بقلب هر بنده نظر بيفكنم و در آن محبّت خلوص در طاعت خود را بهبينم تقويم و تدبير امور او را عهدهدار شوم و كسي که در نمازش بغير من مشغول باشد او از استهزاء كنندگان بخودش باشد و نام او در ديوان زيانكاران ثبت شود) و سجده بر شش قسم است: سجده نماز، سجده فراموش شده، سجده سهو، سجده تلاوت، سجده شكر، سجده تعظيم و هر كدام از اينها احكام و خصوصياتي دارد که در اينجا محلّ ذكر آنها نيست و تنها بذكر حديثي در فضيلت سجده شكر اكتفاء مينمائيم در لآلي الاخبار از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
«سجدة الشكر واجبة علي کل مسلم تتم بها صلوتك و ترضي بها ربّك و تعجب الملائكة منك و ان العبد اذا صلي ثمّ سجد سجدة الشكر فتح الربّ الحجاب بين العبد و بين الملائكة فيقول يا ملائكتي انظروا الي عبدي ادّي فرضي و اتمّ عهدي سجد لي شكرا علي ما انعمت به عليه، ملائكتي ما ذا له! فيقول الملائكة يا ربّنا رحمتك ثمّ يقول الرب ثم ما ذا! فيقول الملائكة يا ربّنا جنتك فيقول الربّ ثم ما ذا! فيقول الملائكة يا ربّنا كفاية مهمّه فيقول الربّ تعالي ثم ما ذا! فلا يبقي شيئي من الخير الا قالته الملائكة فيقول اللّه تعالي ثم ما ذا! فتقول الملائكة يا ربّ لا علم لنا فيقول تعالي لاشكرنّه کما شكرني و اقبل اليه بفضلي و اتمّه برحمتي»
(سجده شكر واجب است بر هر مسلماني، بواسطه سجده شكر نمازت تمام ميشود و پروردگارت راضي ميگردد
1- جامع السعادات ص 605
جلد 1 - صفحه 208
و ملائكه بشگفت ميآيند، و بنده وقتي که نماز گذارد و سپس سجده شكر بجاي آورد، پروردگار پرده که بين بنده و فرشتگان است برطرف ميكند و ميفرمايد اي فرشتگان من نظر كنيد به بنده من واجب مرا ادا كرده و عهد مرا تمام نموده و براي من سجده كرده بجهت شكر نمودن بر آنچه باو نعمت دادهام، اي فرشتگان من چه چيز باو عطا نمايم! ملائكه گويند پروردگار ما رحمتت را شامل او گردان، پروردگار فرمايد پس از آن چه چيز باو عطا كنم!
ملائكه گويند بهشت را، پروردگار تعالي فرمايد پس از آن چه چيز باو عطا فرمايم! ملائكه گويند مهمات او را كفايت فرماي باز پروردگار فرمايد ديگر چه باو بدهم! پس چيزي از خيرات باقي نماند جز اينكه ملائكه بگويند و خداوند فرمايد پس از آن چه باو عطا كنم، و بالاخره ملائكه گويند پروردگارا ما نميدانيم پس خداوند فرمايد از او تشكر كنم چنانچه شكر مرا بجاي آورد و با فضل خود باو توجه نمايم و برحمت خود آن را تمام كنم) امّا سجده تعظيم سجدهايست که بقصد امتثال امر الهي نسبت بكسي که مورد تكريم و تعظيم الهي است واقع شود مانند سجده ملائكه بآدم و سجده يعقوب و پسرانش بيوسف، چنانچه بيان آن بيابد انشاء اللّه تعالي و اينکه نوع سجده در شريعت اسلام منع شده ولي در شرايع سابقه ممكن است در موارد خاصّ امر بآن شده باشد و امّا تقبيل اعتاب مقدّسه که در آداب زيارت وارد شده سجده نيست و جايز نيست پيشاني را بر عتبه گزاردن مگر بقصد شكر بجهت اينكه موفق باين فيض عظمي شده است
«4- جلوس»
جلوس و نشستن خود هم عبادت است اگر بقصد اطاعت امر باشد خصوصا
جلد 1 - صفحه 209
رو بقبله و با طهارت و با حال خضوع و خشوع و اشتغال بذكر و دعاء و تلاوت قرآن، و نشستن نزد عالم براي اخذ علم و يا در مجلس سوگواري و ذكر مناقب و فضائل ائمه طاهرين، و امثال اينها و نشستن در حال تشهد و سلام و بين دو سجده و بعد از سجده دوم در ركعت اول و سوم لازم است و مصلّي در حال تشهد و سلام که مينشيند متوجه ميشود که آن نحوي که بايد مراعات روح و جسم نماز را بكند ننموده لذا از عملش نااميد ميشود و حالت خوف که مبادا عمل او مردود باشد و كليه اعمال او پذيرفته نشود بر وي عارض ميشود در چنين حال بيم و شرمندگي در زواياي قلبش تفحص ميكند به بيند آيا چيزي که نويد اميدي باو بدهد در وي پيدا ميشود، مفاد شهادتين که عبارت از ايمان (اقرار بتوحيد و نبوت) و مفاد صلوات و موالات مقربان حضرت احديت باشد او را اميدوار ميسازد امّا ايمان و فوائدي که بر آن مترتب است و بشاراتي که در اخبار براي مؤمن ذكر شده بسيار است و اينجانب در جلد سيم كلم الطيب«1» بسط مختصري در اينکه باره دادهام و چون نقل آنها در اينجا از وضع كتاب خارج است بآنجا مراجعه شود و امّا محبّت و موالات، در كتاب جامع السعادات صفحه 511 اخبار بسياري در اينکه باره نقل فرموده که از آن جمله حديثي است که از پيغمبر خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده که باصحابش فرمود
«ايّ عري الايمان اوثق فقال بعضهم الصلاة و الاخر الزكاة و بعض الصيام و بعض الحج و العمرة و بعض الجهاد فقال لكل ما قلتم فضل و ليس به و لكن اوثق عري الايمان الحب في اللّه و البغض في اللّه و توالي اولياء اللّه و التبري من اعداء اللّه»
(كدام يك از ريسمانهاي ايمان محكمتر است! بعضي گفتند نماز، بعضي ديگر گفتند زكاة، و بعضي روزه، و بعضي ديگر گفتند حج و عمره، و بعضي جهاد، حضرت فرمود براي همه اينها که گفتيد فضلي هست ولي محكمترين ريسمانهاي ايمان دوستي در راه خدا و دشمني در راه خدا و دوست داشتن دوستان خدا و بيزاري از دشمنان خداست)
1- صفحه 214- 220
جلد 1 - صفحه 210
و حديثي که از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که سؤال شد
«هل الحب و البغض من الايمان فقال هل الايمان الّا الحبّ و البغض»
(آيا دوستي و دشمني از ايمان است! فرمود آيا ايمان جز دوستي و دشمني چيزي است) و درباره توسل و تمسك بمقربان درگاه احديت در كتاب معالم الزلفي از صفحه 147- 151 اخبار زيادي نقل كرده و اينجانب نيز در كلم الطيب مجلد سيم«1» بسطي در اينکه باره دادهام مراجعه شود «وَ مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقُونَ» كلمه من براي تبعيض و ما موصوله است و دلالت دارد بر انفاق بعض از چيزهايي که بانسان روزي شده و انفاق ممدوح همين است نه انفاق جميع، زيرا حفظ نفس و حفظ عيال نيز واجب است و انفاق همه آنچه بانسان روزي شده موجب اتلاف نفس و تضييع عيال ميشود، و اينکه منافي با ايثار نيست چه آنكه ايثار هم انفاق جميع بحدي که موجب اتلاف نفس و تضييع عيال بشود نيست، و احتياج باين نيست که بگوئيم حكم ايثار در حق غير اهل بيت نسخ شده است چنانچه بعضي توهم كردهاند و رزق هم داراي معني عامي است و شامل همه آنچه خداوند به بنده عنايت فرموده و موجب قوام نفس و كمال لايق باوست ميشود چنانچه در دعا ميگويي
«اللهم ارزقني عقلا كاملا و لبّا راجحا و علما نافعا و مالا كثيرا و جاها عظيما و ولدا صالحا و ايمانا ثابتا و خير الدنيا و الاخرة و حيات طيّبة و شفاعة مقبولة و حجّ بيتك و زيارة قبر نبيّك و الأئمة المعصومين و الدفن في جوارهم و الحشر معهم»
و احتياج بتفسير بعضي از مفسرين نيست که رزق اعطاء جاري مقابل حرمان است و يا اينكه
«الرزق ما يصحّ الانتفاع به من المأكل و الملبس من غير منع»
و غير اينها و همچنين اختلاف ديگري که در اينکه باره است که آيا رزق اعم از حلال و حرام است
1- صفحه 237- 245
جلد 1 - صفحه 211
يا مختص بحلال است بيمورد است زيرا حرام نعمت محسوب نميشود بلكه بلاء و نقمت است اگر چه صاحبش نعمت توهم نمايد چنانچه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در خطبه حجة الوداع فرمود
«الا انّ روح الامين نفث في روعي انّه لا تموت نفس حتي تستكمل رزقها فاتقوا اللّه و اجملوا في الطلب و لا يحملنّكم استبطاء شيئي من الرزق ان تطلبوه بشيء من معصية اللّه فانّ اللّه تعالي قسّم الرزق بين خلقه حلالا و لم يقسمها حراما فمن اتقي اللّه و صبر اتي رزقه من حلّه و من هتك حجاب اللّه عزّ و جل و اخذه من غير حلّه قصّ به من رزقه الحلال و حوسب عليه»
(آگاه باشيد که روح الامين در قلب من الهام نمود که صاحب روحي نميرد جز اينكه روزيش كاملا باو برسد، پس خدا را نگاه داريد و در طلب روزي اجمال كنيد «از راه صحيح و نيكو تحصيل روزي نمائيد» و واندارد شما را دير رسيدن چيزي از روزي به اينكه از راه معصيت خدا طلب روزي نمائيد، زيرا که خداي متعال روزي را بطور حلال بين بندهگانش قسمت فرموده و روزي حرام بآنها قسمت نفرموده پس كسي که خدا را نگاه دارد «تقوي پيشه كند و صبر نمايد روزي او از طريق حلال ميرسد و كسي که پردهدري كند و از غير حلال روزي اخذ نمايد، قسمت حلال او چيده و بريده شود و مورد محاسبه و بازپرسي قرار گيرد) و دليل بر اعمّ بودن روزي نسبت بجميع نعم خبريست که إبن بابويه و عيّاشي و صاحب مجمع البيان از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه مباركه نقل كرده که فرمود
«ممّا علّمناهم يبثّون»
(از آنچه خدا بآنان تعليم نموده منتشر ميسازند) و إبن بابويه ره اينکه جمله را زياد نموده
«و ما علّمناهم من القرآن يتلون»
(از آنچه از قرآن فرا گرفتهاند تلاوت ميكنند) و كلام در تفسير و بيان اينکه آيه در چند مقام واقع ميشود:
جلد 1 - صفحه 212
(مقام اول)
در فضيلت تحصيل مال حلال و مذمت حرام و اقسام حلال و حرام:
مال اگر وسيله سعادت آدمي بشود بسيار خوب است و آيات و اخبار در فضيلت و مدح آن بسيار است در قرآن مجيد از آن بخير تعبير فرموده كُتِبَ عَلَيكُم إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوتُ إِن تَرَكَ خَيراً الوَصِيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأَقرَبِينَ«1» (بر شما نوشته شد که هر گاه يكي از شما را مرگ فرا رسد اگر مالي بجا گذارده، درباره پدر و مادر و نزديكانش وصيّت نمايد) و در مقام امتنان بآن ميفرمايدبنبه وَ يُمدِدكُم بِأَموالٍ وَ بَنِينَ«2» (و شما را بمالها و اولاد كمك نمود) و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«3» که فرمود
«نعم المال الصالح للرجل الصالح»
(چه خوب است مال شايسته براي مرد شايسته) و فوائد دنيوي مال عبارت است از خروج از ذلّت سؤال و حقارت و فقر و حفظ عزّت و شرافت و كثرت اخوان و اصدقاء و اعوان و حصول وقار و احترام بين مردم و غير اينها از فوائد ديگر و فوايد اخروي آن عبارت است از انفاق در عبادت مانند حج و زيارت و جهاد و صدقات واجبه و مستحبه و توسعه بر عيال و صرف در نشر علم و ترويج آن و هديه و ضيافت و اطعام و اكساء و بناء مساجد و مدارس و اصلاح طرق و بناء پل و حفر قنوات و تعمير مشاهد مشرفه و بعث مبلّغ باطراف و نشر كتب ديني و احسان بذراري رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و دستگيري فقراء و مستمندان و قضاء حوائج مؤمنين و غير اينها از عبادات مالي.
1- سوره بقره آيه 176
2- سوره نوح آيه 11
3- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 213
و مال اگر مانع سعادت آدمي شود بسيار بد و آيات و اخبار كثيره در مذمّت آن وارد شده است در قرآن كريم ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلهِكُم أَموالُكُم وَ لا أَولادُكُم عَن ذِكرِ اللّهِ«1» (اي كساني که ايمان آوردهايد مالها و اولادتان شما را از ياد خدا باز ندارد) و باز ميفرمايد أَنَّما أَموالُكُم وَ أَولادُكُم فِتنَةٌ«2» (همانا مالها و اولاد شما وسيله امتحان و آزمايش شماست) و در جامع السعادات از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
«حبّ المال و الشرف ينبت النفاق کما ينبت الماء البقل»
(دوست داشتن و علاقه بمال و جاه نفاق و دورويي را در آدمي ميروياند چنانچه آب سبزيجات را ميروياند) و در كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده«3»
«ما ذئبان ضاريان في غنم قد فارقها رعاؤها احدهما في اوّلها و الآخر في اخرها بافسد فيها من حبّ المال و الشرف في دين المسلم»
(دو گرگ درنده در گله گوسفند بيشباني که يكي از آنها در اول آن گله و ديگري در آخر آن باشد فسادشان در آن گله بيشتر از فساد علاقه بمال و جاه در دين مرد مسلمان نيست) و نيز از امير مؤمنان روايت كرده که گفت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
«انّ الدينار و الدرهم اهلكا من کان قبلكم و هما مهلكاكم»
(درهم و دينار پيشينيان شما را هلاك كرد و اينکه دو هلاك كننده شما نيز هست) و مضارّ دنيوي مال عبارت است از تعب در تحصيل و حفظ و تفرقه خاطر و ناراحتي و عدم آسايش در زندگي و ايجاب خوف و حزن و همّ و غمّ و زحمت دفع حسودان و كيد ستمكاران و كثرت حاجت بابناء دنيا و غير اينها و مضار اخروي آن سه چيز است:
1- سوره منافقون آيه 9
[.....]
2- سوره انفال آيه 38
3- كتاب الايمان و الكفر
جلد 1 - صفحه 214
1- موجب ارتكاب بسياري از معاصي ميشود که اگر مال نباشد قدرت بر آنها نخواهد داشت 2- موجب تنعّم در دنيا و اتراف و كبر و عجب و حسد و رياء و بسياري از صفات ذميمه و عادات زشت ميگردد 3- باعث غفلت و اعراض از ذكر خدا و مانع بسياري از اعمال صالحه و تحصيل در معارف الهيه و كمالات نفسانيه ميشود
(اقسام حلال)
مال حلال ممكن است بيكي از اقسام ذيل بدست انسان بيايد:
1- تملّك چيزهايي که مالك نداشته باشد از قبيل حيازت مباحات و احتطاب و استخراج معادن و اصطياد و غوّاصي و نحو اينها 2- تملّك بقهر و غلبه مانند اموال كفار حربي و غنائم دار الحرب 3- آنچه باو ميرسد بدون عوض يا برضاي مالك يا بحكم شرع مانند زكاة و خمس و صدقات مستحبه و هبه و هديه و وصيت و ميراث و نحو اينها بشرايط مقرره 4- باب معاوضات از قبيل بيع، صلح، اجاره، مهر، حق الوكالة، اجرت اعمال مباحه، صناعات، كتابت، مساقات، رهن و امثال اينها 5- زراعت و غرس اشجار و نحو اينها مطابق دستور شرع
(اقسام حرام)
مال حرام داراي اقسام بسيار است، مثل آنچه از راه ظلم و غصب و سرقت و غشّ در معامله و ربا و منع حقوق واجبه و كسبهاي حرام و قمار و بيع آلات لهو و شراب و مجسّمه و ظروف طلا و نقره و كم فروشي و اجرت بر محرمات و غير اينها
جلد 1 - صفحه 215
و اخبار در مذمّت و عقوبت كسي که از راه حرام تحصيل مال كند و صرف نمايد بسيار است:
از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود«1»
«انّ للّه ملكا علي بيت المقدس ينادي کل ليلة من اكل حراما لم يقبل منه صرف و لا عدل»
(بدرستي که فرشته از جانب خدا بر بيت المقدس در هر شب ندا ميكند كسي که حرام بخورد هيچ عملي از او قبول نشود) و نيز از آن حضرت روايت كرده که فرمود«2»
«من لم يبال من اينکه اكتسب المال لم يبال اللّه من اينکه يدخله النار»
(كسي که باك نداشته باشد که از چه راهي مال تحصيل كند، خداوند هم باك ندارد که از چه راهي او را داخل در آتش كند) و نيز از آن حضرت روايت كرده«3» که فرمود
«کل لحم نبت من الحرام فالنار اولي به»
(هر گوشتي که از حرام روئيده شود آتش بآن سزاوارتر است) و غير اينها از اخبار ديگر که مضمون آنها اينست که اگر بآن مال حرام صله رحم كند يا در راه خدا صرف نمايد خداوند تمام آنها را جمع كند و با او داخل آتش نمايد و اگر مصرف نكند توشه جهنّمش باشد و اگر حجّ كند نداي لا لبيك و لا سعديك بشنود و در نطفه و ذريه او اثر كند و عباداتش هباء منثورا گردد اگر چه بسيار باشد، و مال حرام نموّ ننمايد و اگر نموّ كند بركت ندارد و باعث قساوت قلب و تاريكي آن و غفلت و فراموشي ذكر حق ميشود
(مقام دوم در فضيلت سخاوت و مذمت بخل)
انفاق از ثمرات سخاوت است و سخاوت يكي از شريفترين اخلاق حميده است چنانچه عدمش که بخل است يكي از بزرگترين اخلاق ذميمه ميباشد و در بعض ادعيه اطلاق سخي بر خداوند شده چنانچه در دعاي جوشن كبير است
« يا ذا الجود و السّخاء»
و در مهج الدعوات از صحيفه نقل كرده
«سبحانه من توّاب ما اسخاه و سبحانه من سخيّ الخ»
1- 2- 3- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 216
و از شيخ صدوق ره نقل شده که گفته است اطلاق سخي بر خداوند جايز نيست زيرا سخاوت بمعني لين است چنانچه گفته ميشود «ارض سخواء و سخاويّة» «و قرطاس سخاويّة» ولي اينکه سخن درست نيست زيرا چنانچه گذشت اسماء الهي توقيفي است و همين که از طريق شرع رسيد بايد اطلاق آن را حمل بر آثار نمود يعني سخاوت در خداوند عبارت از آثار آنست چنانچه حبّ و بغض و غضب و سخط و رحم و نظائر اينکه صفات بمعني آثار آنهاست نه اينكه تأثير و انفعالي در ذات حق واقع شود و اخبار در فضيلت و فوائد و ثمرات سخاوت بسيار است از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
«السخاء شجرة من شجر الجنة اغصانها متدلية علي الارض فمن اخذ منها غصنا قاده ذلک الغصن الي الجنّة»
(سخاوت درختي است از درختهاي بهشت که شاخههاي آن روي زمين آويخته است هر که شاخه از آن را بگيرد او را بطرف بهشت كشاند) و نيز از آن حضرت روايت شد«2»
«الجنة دار الاسخياء»
(بهشت خانه سخاوت پيشگان است» و نيز فرمود«3»
شابّ سخي مراهق في الذنوب احبّ الي اللّه من شيخ عابد بخيل»
(جوان سخي گناهكار محبوبتر است نزد خدا از پير عبادت كننده بخيل) و هم از آن حضرت روايت شده«4» که فرمود
«السخاء شجرة تنبت في الجنة فلا يلج الجنة الا سخي»
(سخاوت درختي است که در بهشت ميرويد پس داخل بهشت نشود مگر سخي) و نيز فرمود«5»
«السخاء من الايمان و الايمان في الجنة»
(سخاوت از شعب ايمان است و ايمان در بهشت است) و غير اينها از اخبار ديگر و آيات و اخبار در مذمت بخل نيز بسيار است، در قرآن كريم ميفرمايد إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَن كانَ مُختالًا فَخُوراً الَّذِينَ يَبخَلُونَ وَ يَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخلِ«6» (بدرستي که
1- 2- 3- 4- 5- جامع السعادات
6- سوره نساء آيه 4
جلد 1 - صفحه 217
خدا دوست نميدارد هر متكبر بخود بالنده را که بخل ميكنند و مردم را نيز ببخل امر مينمايند) و نيز ميفرمايد وَ لا يَحسَبَنَّ الَّذِينَ يَبخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَيراً لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَومَ القِيامَةِ«1» (و گمان نكنند كساني که بخل ميورزند نسبت بآنچه خدا از فضلش بآنان عطا فرموده براي آنان خوب باشد بلكه آن بخل ورزيدن بحال آنان بد است و زود باشد آنچه بخل نمودهاند روز قيامت بگردن آنان طوق زده شود) و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«2» که فرمود
«لا يدخل الجنة بخيل»
(هيچ بخيلي داخل بهشت نشود) و نيز فرمود«3»
«البخيل بعيد من اللّه بعيد من النّاس بعيد من الجنة»
(بخيل از خدا و مردم و بهشت دور است) و نيز فرمود«4»
«ادوي الداء البخل»
(بدترين دردها بخل است) و نيز فرمود«5»
«البخل شجرة تنبت في النار و لا يلج النار الّا بخيل»
(بخل درختي است که در جهنم روئيده ميشود و داخل جهنم نميشود مگر بخيل) و غير اينها از اخبار ديگر و سخاوت حد وسط بين اسراف و تبذير «طرف افراط آن» و بخل «طرف تفريط آن» است و اعلي مرتبه سخاوت ايثار است که از صفات بارزه مقرّبان درگاه احديت ميباشد چنانچه درباره اهل بيت رسالت ميفرمايد وَ يُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً«6» و نيز ميفرمايد وَ يُؤثِرُونَ عَلي أَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ«7» و در روايت است«8» که از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد چه صدقه افضل است!
1- سوره آل عمران آيه 176
2- 3- 4- 5- جامع السعادات
6- سوره الدهر آيه 8
7- سوره الحشر آيه 9
8- جامع السعادات ص 268
جلد 1 - صفحه 218
فرمود
«جهد المقلّ»
بذل از روي مجاهده آدم قليل المال و اعلي مرتبه بخل شحّ است و از حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
«الشحّ و الايمان لا يجتمعان في قلب واحد»
(بخل و ايمان در يكدل جمع نشود) و نيز فرمود«2»
«ثلث مهلكات شحّ مطاع و هوي متّبع و اعجاب المرء بنفسه»
(سه خصلت هلاك كننده است بخيلي که اطاعت شود، و هواي نفسي که پيروي گردد و خودپسندي شحيح بخيل بمال مردم است يا بخيل حريص است يا مصرّ بر بخالت است و آنچه از مجموع اخبار استفاده ميشود سخاوت موجب عاقبت بخيري است و بسا كافر و فاسق سخي موفق بتوبه ميشود و بخل موجب سوء عاقبت است لكن بنحو اقتضاء نه علّت تامه.
(مقام سوم)
انفاق از موضوعاتي است که محكوم باحكام خمسه يعني واجب، مستحبّ، مباح، مكروه، حرام ميباشد و از براي هر كدام مصاديق بسيار است
«انفاق واجب»
انفاقات واجبه بسيار است که ذيلا بقسمتي از آنها اشاره مينمائيم:
1- زكاة: زكاة از ضروريات دين اسلام است و آيات قرآني بر وجوب آن صريح است و اغلب جاهايي که ذكر نماز فرموده زكاة را بآن مقرون نموده و تارك آن را مشرك و كافر خوانده وَ وَيلٌ لِلمُشرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم كافِرُونَ«3» (پس واي بر مشركان آن كساني که زكاة نميدهند و ايشان بآخرت كافرند) و اخبار نيز در اينکه مورد بسيار است و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«4»
1- 2- جامع السعادات ص 263
3- سوره فصلت آيه 6
4- وافي از كافي، تهذيب، فقيه
جلد 1 - صفحه 219
که فرمود
«من منع قيراطا من الزكاة ليس بمؤمن و لا مسلم و هو قوله تعالي ربّ ارجعون لعلّي اعمل صالحا فيما تركت»
(هر كس قيراطي از زكاة را ندهد نه مؤمن است و نه مسلمان و قول خداي تعالي «پروردگارا مرا بر گردان شايد در آنچه واگذاردهام عمل نيكو بجاي آورم» درباره مانع زكاة است که سؤال بازگشت ميكند و از كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود«1»
«من منع قيراطا من الزكاة فليمت ان شاء يهوديا او نصرانيا»
(هر که قيراطي از زكاة را ندهد پس بايد يهودي يا نصراني بميرد) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«ما ضاع مال في برّ و لا بحر الّا بترك الزكاة»
(هيچ مالي در خشگي و دريا ضايع نميشود مگر بواسطه منع زكاة) و از حضرت صادق عليه السّلام نيز روايت شده«3» که فرمود
«اسخي النّاس من ادّي زكاة ماله»
(سخيترين مردم كسي است که زكاة مالش را ادا كند و غير اينها از اخبار كثيره که نقلش در اينجا موجب تطويل است و تنها بذكر چند نكته اكتفاء ميكنيم
(نكته اول)
سرّ زكاة ازاله صفت خبيثه بخل و تحصيل صفت حميده سخاوت و شكر نعمت مال و برطرف كردن محبّت غير خدا از قلب است، و سزاوار است در اداء آن تعجيل شود زيرا تأخير آن موجب جلوگيري شيطان از اداء آن ميشود الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ«4» و بايد قبل از سؤال فقير داده شود زيرا بعد از سؤال ثمن وجه اوست، و منّت و اذيت نسبت بفقير روا ندارد لا تُبطِلُوا صَدَقاتِكُم بِالمَنِّ وَ الأَذي«5» و آشكارا دادن افضل است مگر اينكه خوف ريا يا ذلّت و خجلت فقير در آن باشد
1- وافي
[.....]
2- 3- جامع السعادات ص 270
4- سوره بقره آيه 271
5- سوره بقره آيه 266
جلد 1 - صفحه 220
که در اينصورت حتي از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده که اسم زكاة هم نبرد که ذلّت مؤمن است، و نسبت بفقير فروتني كند و عطاء خود را كوچك و ناچيز شمارد و باشخاص صاحب فضل و صلاح از اهل علم و ورع و تقوي دهد و باندازه بدهد که فقير غني شود و بهترين اموال و پاكيزهترين آنها را بفقير دهد که خداوند ميفرمايد لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّي تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ«1» و نيز ميفرمايد و أَنفِقُوا مِن طَيِّباتِ ما كَسَبتُم«2» و دست فقير را ببوسد که بدست خدا ميرسد أَ لَم يَعلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ وَ يَأخُذُ الصَّدَقاتِ«3» و ارحام و خويشاوندان و همسايگان را مقدّم بدارد.
(نكته دوم)
فقير هم بايد اينکه موهبت را از خداوند بداند و شكر معطي را بجاي آورد و اظهار محبّت و امتنان نسبت باو نمايد و در امور غير مشروعه يا غير موارد حاجت صرف نكند و ترك سؤال نمايد و از مواضع شبهه يا حرام اجتناب كند و زائد بر مقدار حاجت نگيرد و اگر نيازمندتر از خود در نظر دارد باو محول نمايد
«نكته سوم»
در خبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«4» که فرمود
«علي کل جزء من اجزائك زكاة واجبة للّه عزّ و جلّ بل علي کل منبت شعرك بل علي کل لحظة فزكاة العين النظر بالعبر و الغضّ عن الشهوات و ما يضاهيها و زكاة الاذن استماع العلم و الحكمة و القرآن و فوائد الدين من الموعظة و النصيحة و ما فيه نجاتك و بالاعراض عمّا هو ضدّه من الكذب و الغيبة و اشباههما و زكاة اللسان النصح للمسلمين و التيقّظ للغافلين و كثرة التسبيح و الذكر و غيره و زكاة اليدين البذل و السخاء
1- سوره آل عمران آيه 68
2- سوره بقره آيه 269
3- سوره توبه آيه 105
4- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 221
اللهبما انعم اللّه عليك و تحريكهما بكتابة العلوم و منافع ينتفع بها المسلمون في طاعة اللّه تعالي و القبض عن الشرور و زكاة الرجل السعي في حقوق اللّه من زيارة الصالحين و مجالس الذكر و اصلاح النّاس وصلة الرحم و الجهاد و ما فيه اصلاح قلبك و سلامة دينك»}
(براي هر جزئي از بدن تو براي خداي عزّ و جل زكاة واجبي است بلكه براي هر محل روئيدن موي تو بلكه براي هر چشم بهم زدن تو، پس زكاة چشم نظر كردن بعبرتها و چشمپوشي نمودن از شهوات و مانند آن است، و زكاة گوش شنيدن و گوش دادن بعلم و حكمت و قرآن و فوائد دين از موعظه و اندرز و آنچه در آن نجات تو است و اعراض نمودن از آنچه ضدّ اينهاست از دروغ و غيبت شنيدن و مانند اينها، و زكاة زبان خيرخواهي براي مسلمانان و بيدار نمودن غافلان و زياد گفتن تسبيح و ذكر و غير اينهاست، و زكاة دستها بذل و بخشش نمودن از آنچه خدا بتو نعمت داده و حركت آنها براي نوشتن علوم و منافعي که مسلمانان بآن منتفع شوند در راه اطاعت و امتثال امر حق، و گرفتن آنها و خودداري نمودن از بديهاست، و زكاة پا رفتن در راه ايفاء حقوق الهي است از قبيل زيارت مردان شايسته و رفتن بمجالس ذكر و اصلاح بين مردم و صله رحم و جهاد و آنچه در آن اصلاح قلب و سلامت دين تو است)
«2- خمس»
در قرآن مجيد ميفرمايد وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَيءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي القُربي وَ اليَتامي وَ المَساكِينِ وَ ابنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُم آمَنتُم بِاللّهِ وَ ما أَنزَلنا عَلي عَبدِنا يَومَ الفُرقانِ يَومَ التَقَي الجَمعانِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ«1» (بدانيد آنچه استفاده بريد از هر چيزي پس محققا پنج يك آن براي خدا و رسول و ذوي القربي اهل بيت پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و يتيمان و مسكينان و در غربت واماندهگان «از بني هاشم» است اگر شما بخدا ايمان آوردهايد در روز جدايي حق از باطل، روزي که دو گروه با هم
1- سوره انفال آيه 41
جلد 1 - صفحه 222
برخورد نمودند و بدرستي که خداوند بر هر چيزي تواناست) و مراد از غنيمت در آيه مطلق استفاده است نه خصوص غنيمت دار الحرب چنانچه عامّه توهم كردهاند و لذا در اخبار ائمه و فتاوي اصحاب هفت چيز مورد خمس قرار داده شده:
1- معادن که عبارت از همه ذخائر زيرزميني است مانند فلزات، جواهرات، نفت، كبريت، نمك، گچ، آهك و امثال اينها در صورتي که بحد نصاب برسد و نصابش 20 دينار است که قيمت 15 مثقال طلا باشد 2- غوص يعني آنچه از ته دريا اخذ شود مانند لؤلؤ، مرجان و نحو اينها و نصابش يك دينار است که قيمت 18 نخود طلا باشد 3- زميني که اهل ذمّه (يهود، نصاري، مجوس) از اهل اسلام بخرند و نصاب ندارد 4- گنج و آنچه زيرزمين پنهان كرده باشند و نصابش 20 دينار است 5- غنايم دار الحرب با شرايط مقرّره آن 6- مال مختلط بحرام يعني مالي که در خارج باشد و بحرام مخلوط شده و نه مقدارش را بداند و نه صاحبانش را 7- ارباح مكاسب يعني هر نوع استفاده که انسان از طريق كسب و زراعت و تجارت و اجاره و امثال اينها بدست بياورد بعد از وضع مئونة و مورد مصرف خمس خدا و رسول و ائمه هدي ميباشند که اينکه سه قسمت امروز حقّ امام عصر است و بنام سهم امام ناميده ميشود و بايد بوسيله مجتهد جامع- الشرائط بمصرف برسد، و ديگر ايتام و مساكين و إبن سبيل از سادات و ذراري پيغمبرند که اينکه سه قسمت نيز بنام سهم سادات خوانده ميشود و بايد بآنان داده شود و در اهميت خمس همين بس که خداوند در آيه مزبور اداء آن را تعليق بر ايمان نموده که مشعر بعليّت است يعني هر که ايمان دارد خمس ميدهد و هر که خمس
جلد 1 - صفحه 223
ندهد ايمان ندارد و اخبار در مذمّت تارك آن و مثوبت ادا كننده آن بسيار است:
از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود
«هلك النّاس في بطونهم و فروجهم لانّهم لا يؤدّون الينا حقّنا»
(مردم بواسطه شكمها و عورتهاي خود هلاك شدند براي اينكه حقّ ما را ندادهاند) و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«2» که فرمود
«حقّت شفاعتي لمن اعان ذرّيّتي بيده و لسانه و ماله»
(سزاوار و ثابت است شفاعت من براي كسي که ذريّه مرا بدست و زبان و مالش كمك نمايد) و نيز از آن حضرت روايت شده«3» که فرمود
«اربعة انا شفيع لهم يوم القيمة و لو جاءوا بذنوب اهل الدنيا، المكرم لذرّيّتي و القاضي لهم حوائجهم و الساعي لهم عند اضطرارهم و المحبّ لهم بقلبه و لسانه»
(چهار طايفهاند که من شفيع آنان هستم اگر چه بگناه اهل دنيا بيايند، كسي که ذريّه مرا اكرام كند و كسي که حاجتهاي آنان را برآورد، و كسي که در موقع اضطرار و بيچارگي آنان چاره سازي و سعي كننده در انجام حاجت آنان باشد، و كسي که بدل و زبان آنان را دوست دارد) و نيز از آن حضرت روايت شده«4» که فرمود
«من صنع الي احد من اهل بيتي يدا كافيته يوم القيمة»
(كسي که احساني درباره يكي از اهل بيت من انجام دهد روز قيامت او را پاداش دهم) و از حضرت صادق عليه السّلام حديث مبسوطي در مكالمه حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در روز قيامت با مردم روايت شده«5» که از جمله فقراتش اينست
«بلي من اوي احدا من اهل بيتي او برّهم او كساهم من عري او اشبع جائعهم فليقم حتي اكافيه»
(آري كسي که جاي داد يكي از اهل بيت مرا يا بآنان احسان كرده يا پوشاند آنان را از برهنگي يا گرسنه آنان را سير كرده پس بايستد تا من او را پاداش دهم) و غير اينها از اخبار ديگر
1- 2- 3- 4- 5- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 224
«3- انفاق باهل و عيال»
لازم است در انفاق بعيال امور زير مراعات شود:
1- از ممرّ حلال باشد زيرا اگر از راه حرام باشد هم معصيت است و هم ذمّه او مشغول ميشود بزوجه دائمه خود و هم مسئول عيالات خود فرداي قيامت است 2- اقتصاد و ميانهروي كند و از اسراف (ولخرجي) و اقتار (تنكگيري) بپرهيزد، در قرآن كريم در توصيف بندهگان خود ميفرمايد الَّذِينَ إِذا أَنفَقُوا لَم يُسرِفُوا وَ لَم يَقتُرُوا وَ كانَ بَينَ ذلِكَ قَواماً«1» (كساني که هر گاه انفاق كنند اسراف و اقتار نكنند و ميانه اينکه دو صفت قيام نمايند) 3- از موارد شبهه اجتناب كند، 4- از روي قصد قربت انفاق كند تا مورد مثوبت واقع شود، 5- بر عيال خود توسعه دهد، 6- طعامي که اراده ندارد براي آنها تهيه كند توصيف نكند، 7- بعضي را بطعامي اختصاص ندهد و از ديگران مضايقه كند مگر اينكه بواسطه مريضي يا ضعيفي باشد، 8- خودش با آنها هم خوراك شود، 9- از براي آنان در هنگام ورود هديّه و ارمغان بياورد، 10- موافق شئونشان با آنان رفتار كند و اخبار در فضيلت و ثواب آن بسيار است که ببعضي از آنها اشاره ميشود:
از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
«الكادّ في نفقة عياله كالمجاهد في سبيل اللّه
«2» (كسي که در نفقه عيالش زحمت و رنج كشد مانند جهاد كننده در راه خداست) و نيز از آن حضرت روايت شده که فرمود
3» «خيركم خير لاهله»«
(بهترين شما كسي است که نسبت باهل و عيالش بهتر رفتار كند) و روايت شده که روزي پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بر امير المؤمنين عليه السّلام وارد شدند ديدند علي عليه السّلام عدس پاك ميكند و حضرت زهرا (ع) نزديك آش طبخ ميكند،
1- سوره فرقان آيه 67
2، 3- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 225
رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام فرمودند«1»
«اسمع منّي يا ابا الحسن و ما اقول الا ما امرني ربّي ما من رجل يعين امرأته في بيتها الّا کان له بكل شعرة علي بدنه عبادة سنة صيام نهارها و قيام ليلها و اعطاه اللّه من الثواب مثل ما اعطاه الصابرين داود النبي و يعقوب و عيسي عليهم السلام، يا علي من کان في خدمة العيال في البيت و لم يأنف كتب اللّه اسمه في ديوان الشهداء و كتب له بكل يوم و ليلة ثواب الف شهيد و كتب له بكل قدم ثواب حجّة و عمرة و اعطاه اللّه بكل عرق في جسده مدينة في الجنة، يا علي ساعة في خدمة البيت خير من عبادة الف سنة و الف حجّ و الف عمرة و خير من عتق الف رقبة و الف غزوة و الف مريض عاده و الف جمعة و الف جنازة و الف جائع يشبعه و الف عار يكسوه و الف فرس يوجّهه في سبيل اللّه و خير له من ان يقرأ التوراة و الانجيل و الزبور و الفرقان و من الف اسير اسر فاعتقها و خير له من الف بدنة يعطي للمساكين و لا يخرج من الدنيا حتي يري مكانه من الجنة، يا علي خدمة العيال كفارة الكبائر و يطفي غضب الرب و مهور حور العين و يزيد في الحسنات و الدرجات، يا علي لا يخدم العيال الّا صديق او شهيد او رجل يريد اللّه تعالي به خير الدنيا و الاخرة»
( يا ابا الحسن گوش ده و فراگير از من و نميگويم مگر آنچه پروردگارم بمن امر فرموده، نيست مردي که زنش را در خانه كمك كند جز اينكه ميباشد براي او بهر مويي که بر بدن اوست عبادت يك سال که روزهاي آن روزه بگيرد و شبهاي آن قائم باشد و خداوند ميدهد باو از ثواب باندازه آنچه بصبر كنندگان که داود پيغمبر و يعقوب و عيسي عليهم السلام باشند داده است، يا علي كسي که در خانهاش در خدمت عيالش باشد بدون كراهت و از روي ميل، خداوند اسم او را در ديوان شهداء بنويسد و براي هر شب و روزي ثواب هزار شهيد براي او بنويسد و براي هر قدمي ثواب يك حج و يك عمره ثبت كند و خداوند بهر رگي که در بدن اوست شهري در بهشت باو عطا كند، يا علي ساعتي در خدمت خانه بهتر است از عبادت يك سال و هزار حج و
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 226
هزار عمرة و بهتر است از آزاد كردن هزار بنده و از هزار جهاد در راه خدا و هزار مريض که عيادت كند و هزار نماز جمعة و هزار جنازة که تشييع كند و هزار گرسنه که سير نمايد و هزار برهنه که بپوشاند و هزار اسب که در راه خدا روانه كند و بهتر است از اينكه تورات و انجيل و زبور و قرآن را بخواند و از هزار اسير که اسير شده سپس آزاد كند و بهتر است از هزار قرباني که بمساكين دهد و از دنيا بيرون نرود تا اينكه جايش را در بهشت به بيند، يا علي خدمت عيال كفاره گناهان بزرگ است و آتش غضب پروردگار را خاموش ميكند و مهر حور العين ميباشد و حسنات و درجات را زياد ميكند، يا علي عيالش را خدمت نميكند مگر صديق يا شهيد يا مردي که خداوند خير دنيا و آخرت را براي او خواسته باشد) و غير اينها از اخبار ديگر.
(تتميم)
پوشيده نماند که انفاقات واجبه بسيار است و شايد بالغ بر چهل مورد ميشود که بقيّه آنها را بنحو فهرست تذكر ميدهيم و تفصيل هر يك در محل خود بيان خواهد شد انشاء اللّه تعالي:
انفاق براي حفظ نفس محترمه يا جهت مداواي مريض بدون دواء يا براي رفع عطش و گرسنگي و گرما و سرما يا غرق يا حرق سوختن، و يا هدم خراب شدن خانه يا عمارتي بر سر مسلماني که قادر بر رفع آن نباشد و يا رفع ظلم ظالم يا سبع و درنده از مسلمان و امثال اينها، و انفاق براي دفع اعداء دين از كفار و مشركين و غير اينها و براي جهاد و دفاع و حفظ بيضه اسلام و نشر احكام و بقاء علم و علماء و كتب علميه و تبليغ باطراف و اكناف، و حجّ واجب و كفارات و نذور و عهود و قسم و انفاذ وصايا و اوقاف و غرامات و ديات و ديون و ردّ مظالم و ودايع و حفظ عرض و حفظ مال واجب الحفظ و غير اينها از موارد ديگر.
جلد 1 - صفحه 227
(انفاقات مستحبه)
انفاقات مستحبه بسيار است که از آن جمله است صدقه، هديه، قرض، ضيافت اطعام، افطار صائم، اشباع جائع اكساء عاري، قضاء حوائج مؤمنين، دفع شدائد، صله رحم، احسان باهل ايمان، احسان باهل علم، احسان بسادات و جيران و ارباب حاجات، اصلاح طرق، زيارت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه طاهرين، مراعات ايتام و ارامل، آزاد كردن بندهها، حق معلوم بسائل و محروم، حق حصاد، اعطاء ماعون و غير اينها از وجوه بريّه و خيرات اموات و صدقات جاريه و صنايع معروفه که در ثواب و فضيلت هر يك اخبار بسيار وارد شده و در آيات قرآن نيز اكثر آنها ذكر شده و حكم عقل و و جدان هم بر فضيلت و حسن آنها قائم است و ما ببعضي از آنها اشاره ميكنيم:
(صدقه)
اخبار در فضيلت صدقه بسيار است از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
«انّها تطفي غضب الرب کما يطفي الماء النار و ان اللّه عز و جل ياخذ بيمينه فيربّيها کما يربّي احدكم فصيله حتي يبلغ التمرة مثل احد و ما احسن عبد الصدقة الا احسن اللّه الخلافة علي تركته و كلّ امرء في ظلّ صدقته حتي يقضي بين النّاس و ارض القيمة نار ما خلا ظلّ المؤمن و ان اللّه يدفع بالصدقة الداء و الدبيلة و الحرق و الغرق و الهدم و الجنون حتي عدّ سبعين بابا من الشر و صدقة السر تطفي غضب الرب»
(بدرستي که صدقه آتش غضب پروردگار را خاموش ميكند چنانچه آب آتش را خاموش ميكند و خداوند بدست خود ميگيرد و تربيت ميكند چنانچه يكي از شما بچه شتر خود را تربيت ميكند تا اينكه يك دانه خرما مانند كوه احد ميشود و هيچ بنده به نيكويي صدقه ندهد جز اينكه خداوند در تركه او به نيكويي خلافت كند و
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 228
هر مردي در روز قيامت در سايه صدقهاش ميباشد تا وقتي که بين مردم حكم شود، و زمين قيامت آتش است جز سايه مؤمن، و بدرستي که خدا بواسطه صدقه دفع ميكند درد و دمل و سوختن و غرق و خرابي (زير آوار رفتن) و ديوانه شدن، و تا هفتاد باب از شرور و بلاها را شمرد، و صدقه در پنهان آتش غضب پروردگار را خاموش ميكند) و بعد از سؤال سائل دادن صدقه بسيار تاكيد شده چنانچه از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
«اعط السائل و لو علي ظهر فرس و لا تقطعوا علي السائل مسئلته فلو لا ان المساكين يكذبون ما افلح من ردّهم»
(سائل را عطا كنيد اگر چه بر پشت اسب باشد و سؤال سائل را قطع و رد نكنيد، که اگر نه اينکه بود که مساكين دروغ ميگويند رستگار نميشد كسي که آنها را ردّ كند) و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«البرّ و الصدقة ينفيان الفقر و يزيدان في العمر و يدفعان عن صاحبهما سبعين ميتة سوء»
(احسان و صدقه فقر را برطرف ميكند و عمر را زياد مينمايد و از صاحبشان هفتاد نوع مرگ بد را دفع ميكنند) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
3» «داووا مرضاكم بالصدقة و ادفعوا البلاء بالدعاء و استنزلوا الرزق بالصدقة فانّها تفك من بين لحي سبعمائة شيطان و ليس شيئي اثقل علي الشيطان من الصدقة علي المؤمن و هي تقع في يد الربّ قبل ان يقع في يد العبد و الصّدقة باليد تقي ميتة السوء و سبعين نوعا من البلاء»«
(بيماران خود را بوسيله صدقه مداوا كنيد و بلاء را بواسطه دعا برطرف كنيد و بواسطه صدقه طلب نزول رزق نمائيد بدرستي که صدقه از ميان چانه هفتصد شيطان ردّ ميشود و چيزي بر شيطان سنگينتر از صدقه دادن بر مؤمن نيست، و صدقه پيش از اينكه در دست بنده واقع شود در دست خدا واقع ميشود، و صدقه بدست خود انسان را از مرگ بد و هفتاد نوع از بلاء حفظ ميكند)
1- 2- 3- جامع السعادات
[.....]
جلد 1 - صفحه 229
و مستحبّ است که مريض بدست خود صدقه دهد و از فقير طلب دعا كند، و نيز وارد شده که اول صبح صدقه دهيد چنانچه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«1»
«باكروا بالصدقه فان البلاء لا يتخطّاها»
(صبح كنيد بصدقه دادن بدرستي که بلاء از صدقه تعدي نميكند) و همچنين تاكيد شده بصدقه دادن در سرّ و پنهان چنانچه دأب ائمه عليهم السلام بوده و از جمله صدقات صدقه بآب است چنانچه از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«من سقي في موضع يوجد فيه الماء كمن اعتق رقبة و في موضع لا يوجد کان كمن احيي النفس و من احي نفسا فكانّما احيي النّاس جميعا)
كسي که آب دهد در موضعي که آب يافت ميشود مانند كسي است که بنديي را آزاد كرده و در موضعي که آب يافت نشود مانند كسي است که نفسي را زنده كرده باشد و كسي که نفسي را زنده كند مانند كسي است که همه مردم را زنده كند) و از حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود«3»
«من سقي مؤمنا من ظماء سقاه اللّه من الرحيق المختوم»
(هر كس مؤمني را از تشنگي سيراب كند خداوند او را از شراب مهر شده بهشتي سيراب كند) و نيز از آن حضرت روايت شده«4»
«من سقي مؤمنا شربة من ماء من حيث يقدر علي الماء اعطاه اللّه بكل شربة سبعين الف حسنة و ان سقاه من حيث لا يقدر علي الماء فكانّما اعتق عشر رقبات من ولد اسماعيل»
(كسي که مؤمني را شربتي از آب دهد جايي که توانايي بر آب داشته باشد خداوند در عوض هر شربتي هفتاد هزار حسنه باو عطا كند و اگر او را سير آب كند در جايي که قدرت بر تحصيل آب ندارد پس مانند كسي است که ده بنده از اولاد اسمعيل را آزاد كرده باشد)
1- 2- جامع السعادات
3- 4- لالي الاخبار
جلد 1 - صفحه 230
(هديه)
از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود«1»
تحابّوا تهادّوا فانّها تذهب بالضغائن»
(با يكديگر محبت كنيد و براي يكديگر هديه بفرستيد زيرا که هديه كينهها را برطرف ميكند) و از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«لئن اهدي لاخي المسلم هدية احبّ اليّ من ان اتصدّق بمثلها»
(هر آينه اگر هديه بفرستم براي برادر مسلمانم محبوبتر است نزد من از اينكه باندازه آن هديه صدقه دهم) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود«3»
«من تكرمة الرجل لاخيه المسلم ان يقبل تحفته و يتحفّه بما عنده و لا يكلّف له شيئا»
(از احترام مرد نسبت ببرادر مسلمانش اينست که هديه او را بپذيرد و هديه دهد او را بآنچه نزد وي ميباشد و بزحمت نيندازد خود را براي او)
(ضيافت)
از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«4» که فرمود
«لا خير فيمن لا يضيف»
(خيري نيست در كسي که ضيافت نكند) و نيز فرمود«5»
«الضيف اذا جاء فنزل بالقوم جاء برزقه معه من السماء فإذا أكل غفر اللّه لهم بنزوله»
(مهمان هر گاه بيايد و بر قومي وارد شود رزقش با او از آسمان ميآيد و هر گاه غذا خورد خداوند گناه آن قوم را ميآمرزد بسبب آمدن او) و نيز فرمود«6»
«ما من ضيف حلّ بقوم الّا و رزقه في حجره»
(مهماني بر قومي وارد نميشود جز اينكه رزق او در كنار اوست) و نيز فرمود«7»
«من کان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه»
(كسي که ايمان بخداوند و روز قيامت دارد ميهمانش را گرامي دارد)
1- 2- 3- 4- 5- 6- 7- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 231
و در حديث ديگر فرمود«1»
«الضيف ينزل برزقه و يرتحل بذنوب اهل البيت»
(مهمان با رزقش فرود ميآيد و با گناهان اهل خانه كوچ ميكند) و نيز فرمود«2»
«کل بيت لا يدخل فيه الضيف لا يدخله الملائكة»
(هر خانه که در آن مهمان داخل نشود ملائكه داخل نشوند) و نيز فرمود«3»
الضيف دليل الجنّة»
(مهمان راهنماي بهشت است) و از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده که فرمود«4»
«ما من مؤمن يحب الضيف الّا و يقوم من قبره و وجهه كالقمر ليلة البدر الي ان قال و لا سبيل له الّا ان دخل الجنة»
(هيچ مؤمني مهمان را دوست ندارد جز اينكه از قبرش بپا خيزد در حالتي که صورت او مانند ماه شب چهارده باشد، تا اينكه ميفرمايد و چاره نيست جز اينكه داخل بهشت شود) و نيز فرمود«5»
«ما من مؤمن يسمع بهمس الضيف و فرح بذلك الّا غفرت له خطاياه و ان كانت مطبقة بين السماء و الارض»
(هيچ مؤمني نيست که صداي پاي مهمان را بشنود و خوشحال شود جز اينكه گناهان او آمرزيده شود اگر چه بين آسمان و زمين مطبق باشد) و غير اينها از اخبار ديگر و سزاوار است در ضيافت امور ذيل مراعات شود:
1- از روي قصد قربت و اقتداء بسنّت رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و استماله قلوب و ادخال سرور در قلوب مؤمنين باشد 2- بقصد ريا و مفاخرت و مباهات نكند 3- فقراء و اهل تقوي و اهل علم را مقدّم بدارد 4- اقارب و خويشان و همسايگان را مهمل نگذارد 5- در احضار طعام تعجيل كند که در خبر وارد شده
«العجلة من الشيطان الا في خمسة اشياء فانها من سنّة رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم اطعام الضيف و تجهيز الميّت و تزويج البكر و قضاء الدين و التوبة من الذنب»
«6» (شتاب و عجله از شيطان است
1- 2- 3- 4- 5- 6- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 232
مگر در پنج چيز که از سنّت رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است، طعام دادن مهمان، و تجهيز ميّت و تزويج باكره و اداء دين و توبه كردن از گناه) 6- بمقدار كفايت غذا باشد که كمتر از مقدار كفايت، نقص در مروت و بيشترش تضييع است 7- با صورت باز و كلام نيكو اكرام از مهمان كند و از وي استقبال و مشايعت نمايد و در بهترين مكان او را جاي دهد 8- كار و خدمت باو ارجاع نكند و سزاوار است براي مهمان که امور زير را رعايت كند:
1- دعوت را اجابت كند اگر چه راه دور و ضيافت مختصر باشد 2- بين فقير و غني در دعوت فرق نگذارد 3- صوم روزه مستحبي مانع از اجابت نباشد بلكه اگر دعوت كننده و ميزبان را مطلع نكند ثواب يك سال روزه برايش نوشته شود 4- اجابتش براي شهوت شكم نباشد بلكه براي اكرام مؤمن و قرب بسوي حق باشد 5- مجالس مذمومه و محرّمه نرود از قبيل مجالسي که ستمكاران و نابكاران تشكيل ميدهند و مجلسي که در محل غصبي يا طعام شبههناك در آن باشد يا آلات لهو و لعب در آن نواخته شود يا هزل و بيهوده گويي و امثال اينها باشد بلكه مجلسي که براي فخريه و مباهات تشكيل شود 6- صدر مجلس و مقابل درب زنها ننشيند بلكه هر كجا صاحب منزل معين كند بنشيند 7- نظر بآوردن طعام نكند 8- نه زود برود و نه صاحب منزل را منتظر گذارد بلكه بوقت برود
جلد 1 - صفحه 233
(اطعام مؤمن)
از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود «در جواب سؤال از حج مبرور
اطعام الطعام و طيب الكلام»
(که اطعام طعام و كلام خوب حج مبرور است) و نيز فرمود«2»
«من اطعم ثلاث نفر من المسلمين اطعمه اللّه من ثلاث جنان في ملكوت السموات و الارض الفردوس و جنّه عدن و طوبي شجره تخرج في جنّة عدن غرسها ربّنا بيده»
(كسي که سه نفر از مسلمانان را طعام دهد خداوند او را از سه بهشت که در ملكوت آسمان و زمين است طعام دهد بهشت فردوس و بهشت عدن و طوبي درختي است در بهشت عدن که پروردگار ما بدست خود كاشته است) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«3» که فرمود
«من اشبع مؤمنا وجبت له الجنّة»
(كسي که سير كند مؤمني را بهشت براي او واجب شود) و غير اينها از اخبار ديگر
«اكساء عاري» (پوشاندن برهنه)
از حضرت باقر عليه السّلام حديث مفصّلي روايت شده«4» که در آن حديث ثواب پوشاندن برهنه را برابر با هفتاد حج شمرده، و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«5»
«من كسا اخاه كسوة شتاء أو صيف کان حقّا علي اللّه ان يكسوه من ثياب الجنّة و ان يهوّن عليه سكرات الموت و ان يوسع عليه في قبره و ان يلقي الملائكة اذا خرج من قبره بالبشري و هو قول اللّه عزّ و جل في كتابه و تتلقاهم الملائكة الايه»
(كسي که برادر ديني خود را بلباس زمستاني يا تابستاني بپوشاند سزاوار است بر خدا که او را از لباسهاي بهشتي بپوشاند و اينكه سكرات و سختيهاي مرگ را بر وي آسان كند و اينكه قبر او را وسيع گرداند و ملائكه را ملاقات كند وقتي که از قبر
1- 2- 3- 4- 5- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 234
خارج ميشود در حالي که او را بشارت دهند و همين است قول خداي عز و جل در كتابش «تَتَلَقّاهُمُ المَلائِكَةُ تا آخر آيه»
(قرض)
از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود
«من اقرض رجلا قرضا الي ميسرة کان ماله في زكاة و کان هو في صلوة مع الملائكة حتي يقبضه»
(كسي که بمردي قرض دهد تا وقتي که توانايي بر اداء آن دارد مال او در زكاة است و خودش در نماز با فرشتگان است تا وقتي که بگيرد يعني تا موقعي که ميگيرد ثواب زكاة و نماز با فرشتگان دارد) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«ما من مؤمن اقرض مؤمنا يلتمس به وجه اللّه الّا حسب اللّه له اجره بحساب الصّدقة حتّي يرجع ماله اليه»
(كسي که بمؤمني قرض دهد و رضاي خدا را اراده كند ثواب صدقه براي او حساب شود تا مالش باو برگردد) و در جامع السعادات گفته هر آني براي او ثواب صدقه نوشته شود زيرا هر آني ميتواند مطالبه كند و چون مطالبه نكند مثل اينست که دو مرتبه باو قرض داده و نيز از آن حضرت روايت شده«3»
«لا تمانعوا قرض الخمير و الخبز و اقتباس النار فانه يجلب الرزق علي اهل البيت مع ما فيه من مكارم الاخلاق»
(منع نكنيد قرض دادن خمير مايه و نان و آتش گيرانه «گوگرد و نظائر آن» را زيرا که قرض رزق را بطرف اهل خانه ميكشاند بعلاوه از مكارم اخلاقي که در آنست) و در خبر ديگر منع از قرض خمير و خبز را مورث فقر دانسته«4» و بايد متوجه بود که در قرض دادن ربا داخل نشود که از گناهان كبيره است و آيات و اخبار در مذمت آن بسيار است در قرآن كريم ميفرمايد الَّذِينَ يَأكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلّا كَما يَقُومُ الَّذِي
1- 2- 3- 4- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 235
يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ المَسِّ«1» (كساني که ربا ميخورند در قيامت قيام نميكنند مگر مانند كسي که شيطان او را مسّ كرده باشد (جن زده باشد) و نيز ميفرمايد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِن كُنتُم مُؤمِنِينَ فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَربٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ«2» (اي كساني که ايمان آوردهايد رها كنيد آنچه از ربا نزد ديگران باقيمانده اگر ايمان داريد پس اگر ترك نكرديد بدانيد که در جنگ با خدا و رسول او هستيد) و در خبر از حضرت رسول است که فرمود«3»
«رايت في جهنّم قوم بطونهم كالبيوت الواسعة العظيمة سقطوا في طريق اهل جهنم يمرّ عليهم آل فرعون و يضعون ارجلهم علي بطونهم و يمضون فسئلت جبرئيل عنهم فقال هؤلاء الّذين يأكلون الربوا»
(ديدم در جهنم گروهي را که شكمهايي مانند اطاقهاي گشاده و بزرگ داشتند و در راه جهنم افتاده بودند و آل فرعون بر آنها ميگذشتند و پاهايشان را بر شكمهاي آنان ميگذاردند و ميرفتند از جبرئيل پرسيدم اينها كيستند! گفت كساني که ربا ميخورند) و نيز از آن حضرت روايت شده«4» که فرمود
«يملأ بطونهم من الحيّات و يرقق جلدهم بحيث يشاهد الناظرون»
(شكمهاي ربا خواران را از مارها پر ميكنند و پوست آنان نازك ميشود بطوري که نظر كنندگان مشاهده مينمايند) و نيز بامير المؤمنين عليه السّلام فرموده«5»
« يا علي درهم ربوا اعظم من سبعين زنية كلها بذات محرم في بيت اللّه الحرام»
(درهمي از ربا گناه آن بزرگتر است از هفتاد زنا که همه آنها با محارم خود در خانه كعبه باشد) و نيز فرمود«6»
«شرّ المكاسب الربوا»
(بدترين كسبها ربا است) و نيز فرمود«7»
«اخبث المكاسب كسب الربوا»
(پليدترين كسبها كسب ربا است) و در خبر از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم«8» روايت شده که آن حضرت لعن نمود خورنده
1- سوره بقره آيه 276
2- سوره بقره آيه 278- 279
3- 4- 5- 6- 7- 8- سفينه
جلد 1 - صفحه 236
ربا و خوراننده و نويسنده و دو شاهد آن را و كسي که ربا را حلال بداند مرتدّ است چنانچه در خبر است که از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد از كسي که ربا ميخورد و ميگويد ما آن را لبأ (آغوز) ميناميم حضرت فرمود اگر بروي تمكن يابم گردن او را بزنم،«1» و ربا بر دو قسم است رباي قرضي به اينكه چيزي قرض دهد و شرط زياده كند چه زياده عينيه باشد مثل اينكه صد ريال ميدهد که يك ريال اضافه بگيرد، يا زياده وصفيه باشد مثل اينكه پول رديء (بد) ميدهد که پول جيّد (خوب) بگيرد، و يا زياده فعليه باشد مانند اينكه قرض باو بدهد بشرط اينكه كاري براي وي انجام دهد و فقهاء وجوهي براي تخلص از ربا ذكر كردهاند که احسن آنها در نظر اينست که زيادتي را بعنوان صلح يا هبة بدهد و شرط كند که فلان مقدار بوي قرض دهد تا مدّت معلوم که قرض شرط صلح باشد و رباي معاملي که دو چيز از يك جنس که مكيل و موزون است مبادله كند و يكي را زيادتر بگيرد و طريق تخلص از آن اينست که در معامله بكند يكي را بفروشد و ديگري را بخرد و يا در هر يك از طرفين جنس ديگري ضميمه كند يا در طرف نقيصه.
«حقّ معلوم»
در قرآن مجيد ميفرمايد فِي أَموالِهِم حَقٌّ مَعلُومٌ لِلسّائِلِ وَ المَحرُومِ«2» (در مالهاي ايشان حق معيني براي سؤال كننده و محروم از سؤال است)، و مراد از حقّ معلوم اينست که هر كسي بقدر وسعش با خود قرار دهد که همه روزه يا در هر هفته يا هر ماه يا هر سال مقداري از مال بفقراء و ارحام و غير اينها بدهد
1- سفينة
2- سوره الذاريات آيه 19
جلد 1 - صفحه 237
«حقّ حصاد»
در قرآن كريم ميفرمايد كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَومَ حَصادِهِ«1» (بخوريد از ميوه اينکه درختان هر گاه ميوه دهد و بدهيد حق آن را در روز حصاد و چيدن و درو كردن آن) و حق حصاد اينست که در موقع حصاد مشت مشت از گندم و دانههاي ديگر بفقراء و مساكين که حاضرند داده شود چنانچه در كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده و غير اينها از وجوه انفاق که جامع همه آنها لفظ انفاق و معروف و برّ است و در آيات بسيار و اخبار زياد براي هر يك فضائلي ذكر شده که در محلّ خود ذكر خواهيم نمود «و اما انفاق مباح و مكروه و حرام» چون از مورد آيه خارج، و مصاديق آن واضح است از آن صرف نظر ميكنيم
«انفاق غير مالي»
انفاق غير مالي نيز داراي اقسام بسيار است و در اخبار در تفسير آيه چهار چيز ذكر شده:
1- انفاق علم چنانچه در اكثر كتب تفسير شيعه مانند مجمع البيان و عيّاشي و آلاء الرحمن و صافي و جواهر الثمين و تفسير حاج شيخ محمّد حسين نجفي و غير اينها از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند که فرمود «و ممّا علّمناهم يبثّون» (يعني از آنچه آنان را تعليم كردهايم نشر دهند) و اخبار در فضيلت بذل علم بسيار است در كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
«قرئت في كتاب عليّ عليه السّلام انّ اللّه تعالي لم يأخذ علي الجهال عهدا حتي اخذ علي العلماء عهدا ببذل العلم للجهال لانّ العلم کان قبل الجهل»
1- سوره انعام آيه 142
جلد 1 - صفحه 238
(در كتاب علي عليه السّلام خواندم که خداوند تعالي از جاهل عهد و پيمان نگرفته که طلب علم كند تا اينكه از عالم پيمان گرفته که بر جاهلان بذل علم نمايد زيرا علم بيش از جهل است) و نيز در كافي از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده که فرمود»
(زكاة العلم ان تعلّمه عباد اللّه»
(زكاة علم اينست که ببندگان خدا تعليم كني) و نيز از كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده که فرمود
«کان المسيح يقول انّ التارك لا شفاء المجروح من جرحه شريك لجارحه لا محالة و ذلک انّ الجارح اراد فساد المجروح و التارك لا شفائه لم يشأ صلاحه فاذا لم يشأ صلاحه فقد شاء فساده اضطرارا فكذلك لا تحدثوا بالحكمة غير اهلها فتجهلوا و لا تمنعوها اهلها فتأثموا فليكن احدكم بمنزلة الطبيب المداوي ان رأي موضعا لدوائه و الّا امسك»
(مسيح ميگفت كسي که شفا دادن مجروح را ترك كند شريك جراحت زننده است زيرا جراحت زننده قصدش فساد مجروح است و تارك شفاء نيز قصدش خوب شدن مجروح نيست پس او نيز قصدش فساد مجروح خواهد بود همچنين است مسئله تعليم پس علم و حكمت را براي غير اهلش مگوييد که در اينصورت جهالت نمودهايد و از اهلش منع نكنيد که در اينکه صورت گناه كردهايد و بايد شما مانند طبيب مداوا كننده باشيد هر جا موضع مداوا ديد مداوا ميكند و هر جا نديد امساك ميورزد) و در حديث مفصّلي که از حضرت رضا عليه السّلام از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در فضيلت علم وارد شده ميفرمايد
«تعليمه من لا يعلمه صدقة و بذله لاهله قربة»
«1» و بيان اينکه حديث بيايد انشاء اللّه تعالي و از حديث معروفي که از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده
«من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيمة»
استفاده ميشود که معلم شريك متعلم است در ثواب تعليماتي که متعلّمين پس از او بديگران ميدهند تا دامنه قيامت و همچنين در عبادات آنها که در اثر تعليم وي انجام دادهاند، بلكه استفاده که از
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 239
كتب اهل علم ميشود همين حكم را دارد، از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود
«اذا مات المؤمن و ترك ورقة واحدة عليها علم تكون تلك الورقة سترا بينه و بين النار و اعطاه اللّه بكل حرف عليها مدينة اوسع من الدنيا سبع مرّات»
(هر گاه مؤمني بميرد و ورقي از او باقي ماند که بر او علمي باشد اينکه و رق حجاب بين او و آتش باشد و خداوند بهر حرفي شهري در بهشت باو عطا كند که هفت برابر دنيا باشد) و در آداب مفيد و مستفيد «معلّم و متعلّم» وظائفي بيان شده که عمده آنها صحيح كردن نيت از جهت قربت و خلوص، و از روي اشفاق و محبّت و ملايمت و بدون غلظت و درشتي تعليم نمودن، و غرض، ارشاد و هدايت بودن و خالي از اغراض فاسده مانند حبّ جاه و رياست و طمع و شهرت و امثال اينها بودن، و بمقدار فهم متعلم بيان نمودن و باهلش تعليم نمودن و از آنچه نميداند خودداري كردن و بمقدار دانايي اكتفاء نمودن و شبهه و اشكالي که از عهده جوابش برنمآيد عنوان نكردن و هر گاه خطايي نمود و متنبّه شد تذكر دادن و غير اينها از آداب ديگر 2- تلاوت: چنانچه إبن بابويه ره و قمي از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند که فرمود
«و ما علّمناهم من القرآن يتلون»
يعني آنچه از قرآن بآنها تعليم دادهايم تلاوت كنند و بيان آن در مقدّمه اينکه كتاب گذشت 3- انفاق قوي و ابدان: چنانچه از تفسير قمي و جواهر الثمين در ذيل آيه نقل شده، و ممكن است دو معني داشته باشد يكي اينكه قواي خود را در طاعت و بندهگي خدا صرف كند و ديگر آنكه قواي خود را صرف قضاء حوائج مؤمنين نمايد که عبادت بسيار بزرگي است و اخبار در فضيلت آن بسيار است از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«2» که فرمود
«من قضا حاجة لاخيه فكانّما
1- 2- جامع السعادات
[.....]
جلد 1 - صفحه 240
اللهخدم اللّه عمره»}
(كسي که حاجتي از برادر ديني خود برآورد گويا تمام عمرش خدمت خدا را نموده) و از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده«1» که فرمود
«من مشي في حاجة اخيه المسلم اظلّه اللّه تعالي بخمسة و سبعين الف ملك و لم يرفع قدما الّا كتب اللّه له حسنة و حطّ عنه بها سيئة و يرفع له بها درجة فاذا فرغ من حاجته كتب اللّه له اجر حاج و معتمر»
(هر که راه رود براي انجام حاجت برادر مسلمانش خداوند تعالي به هفتاد و پنج هزار ملك او را سايه اندازد و قدمي برندارد مگر اينكه خداوند حسنه براي او بنويسد و سيئه از او محو كند و درجه براي او بالا برد، پس هر گاه از حاجت او فارغ شود خداوند ثواب و اجر حج كننده و عمره بجا آورنده براي او بنويسد) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«2» که فرمود
«من قضي لاخيه المؤمن حاجة قضي اللّه له يوم القيمة مائة الف حاجة اوّلها الجنّة و من ذلک ان يدخل قراباته و معاريفه و اخوانه الجنّة بعد ان لا يكونوا نصّابا)
هر که حاجت برادر مؤمنش برآورد خداوند صد هزار حاجت او را در قيامت برآورد که اول آنها بهشت است و از آن جمله اينست که خويشان و آشنايان و برادرانش را داخل بهشت ميكند بشرط اينكه ناصبي نباشند) و غير اينها از اخبار ديگر 4- انفاق جاه: چنانچه اينکه معني نيز از تفسير قمي و جواهر الثمين نقل شده و مراد از جاه منزلت داشتن در قلوب است که بايد از وجهه و منزلت خود براي ارشاد و هدايت و امر معروف و نهي از منكر و انجام دادن حوائج برادران ديني و رفع گرفتاريهاي آنان استفاده نمايد و تحصيل جاه اگر براي اينکه منظور باشد بسيار نيكو و ممدوح است و اگر براي حبّ جاه و زورگويي و آزار زيردستان باشد از بدترين اخلاق زشت بشمار ميرود و سر همه خطاها ميباشد.
1- 2- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 241
و مخفي نماند که اينکه انفاقات غير مالي که در اخبار در ذيل تفسير آيه وارد شده بيان مصاديق آن است و آيه عامّ است و شامل انفاق هر نعمتي که قابل انفاق باشد ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 3)- آثار تقوا در روح و جسم انسان! قرآن در آغاز این سوره، مردم را در ارتباط با برنامه و آئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم میکند: 1- «متقین» (پرهیزکاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشتهاند 2- «کافران» که در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند. 3- «منافقان» که دارای دو چهرهاند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف، مخالف اسلامند، البته چهره اصلی آنها همان چهره کفر است، بدون شکّ زیان این گروه برای اسلام بیش از گروه دوم است و به همین سبب قرآن با آنها برخورد شدیدتری دارد.
در این آیه سخن از گروه اوّل است، ویژگیهای آنها را از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح میکند، 1- ایمان به غیب: نخست میگوید: «آنها کسانی هستند که ایمان به غیب دارند» (الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ).
«غیب و شهود» دو نقطه مقابل یکدیگرند، عالم شهود عالم محسوسات است، و جهان غیب، ماوراء حسّ، زیرا «غیب» در لغت بمعنی چیزی است که
ج1، ص39
پوشیده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حسّ ما پوشیده است به آن غیب گفته میشود، ایمان به غیب درست نخستین نقطهای است که مؤمنان را از غیر آنها جدا میسازد و پیروان ادیان آسمانی را در برابر منکران خدا و وحی و قیامت قرار میدهد و به همین دلیل نخستین ویژگی پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است.
«مؤمنان به غیب» عقیده دارند، سازنده این عالم آفرینش، علم و قدرتی بیانتها، و عظمت و إدراکی بینهایت دارد، او ازلی و ابدی است، و مرگ به معنی فنا و نابودی نیست بلکه دریچهای است به جهان وسیعتر و پهناورتر، در حالی که یک فرد مادّی معتقد است جهان هستی محدود است به آنچه ما میبینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ گونه نقشه و برنامهای پدید آورنده این جهان است، و پس از مرگ همه چیز پایان میگیرد.
آیا این دو انسان با هم قابل مقایسهاند؟! اولی نمیتواند از حق و عدالت و خیر خواهی و کمک به دیگران صرف نظر کند، و دومی دلیلی برای هیچ گونه از این امور نمیبیند، به همین دلیل در دنیای مؤمنان راستین برادری است و تفاهم، پاکی است و تعاون، امّا در دنیای مادّیگری استعمار است و استثمار، خونریزی است و غارت و چپاول و این سیر قهقهرائی را تمدّن و پیشرفت و ترقی نام مینهند! و اگر میبینیم قرآن نقطه شروع تقوی را در آیه فوق، ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.
«غیب» در این جا دارای مفهوم وسیع کلمه میباشد و اگر در بعضی روایات غیب در آیه فوق تفسیر به امام غائب حضرت مهدی (عج) شده در حقیقت میخواهد وسعت معنی ایمان به غیب را حتّی نسبت به امام غائب (عج) مجسّم کند بیآنکه به آن مصداق محدود باشد.
2- ارتباط با خدا: ویژگی دیگر پرهیزکاران آن است که: «نماز را برپا میدارند» (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ). «نماز» که رمز ارتباط با خداست، مؤمنانی را که به جهان ماوراء طبیعت راه یافتهاند در یک رابطه دائمی و همیشگی با آن مبدء بزرگ
ج1، ص40
آفرینش نگه میدارد، آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم میکنند، چنین انسانی احساس میکند از تمام مخلوقات دیگر فراتر رفته، و ارزش آن را پیدا کرده که با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.
3- ارتباط با انسانها: آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیک و مستمری با خلق خدا دارند، و به همین دلیل سومین ویژگی آنها را قرآن چنین بیان میکند: «و از تمام مواهبی که به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
قابل توجه اینکه قرآن نمیگوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق میکنند) بلکه میگوید: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» (از آنچه به آنها روزی دادهایم) و به این ترتیب مسأله «انفاق» را آنچنان تعمیم میدهد که تمام مواهب مادی و معنوی را در بر میگیرد.
بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهای جسمانی و مقام و موقعیت اجتماعی خود، و خلاصه از تمام سرمایههای خویش به آنها که نیاز دارند میبخشند، بیآنکه انتظار پاداشی داشته باشند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
روایات مرتبط با تفسیر آیه
1 - «عن ابى عبداللّه (ع) فى قول اللّه عز و جل «الذین یؤمنون بالغیب» قال: من أقر بقیام القائم انه حق;[۵] از امام صادق (ع) درباره «الذین یؤمنون بالغیب» روایت شده که فرمود: آنان کسانى هستند که به حقانیت قیام قائم اقرار دارند».
2 - «عن ابى عبداللّه (ع) [فى قوله] ... «و مما رزقناهم ینفقون» قال: مما علمناهم ینبؤن و مما علمناهم من القرآن یتلون;[۶] از امام صادق (ع) [درباره سخن خداوند که مى فرماید: ]«و مما رزقناهم ینفقون» روایت شده که فرمود: یعنى، از آن چه مابه آنان تعلیم داده ایم خبر مى دهند (آن را نشر مى نمایند) و از آن چه ما از قرآن به آنها آموخته ایم تلاوت مى کنند».
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 111.
- ↑ طبرى و فريابى از مفسرين عامه نيز از مجاهد نقل نمايند كه چهار آيه اول درباره مؤمنين نازل گرديده است.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 1.
- ↑ کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۰، ح ۱۹; نورالثقلین، ج ۱، ص۳۱، ح ۱۱.
- ↑ معانى الأخبار، ص ۲۳، ح ۲; بحارالأنوار، ج ۲، ص ۱۷، ح ۳۸.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.