مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

محمدتقی فلسفی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 5، صفحه 522 '''نویسنده:''' ...' ایجاد کرد)
 
 
(۳۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
'''حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی''' (۱۲۸۶ - ۱۳۷۷ ش)، واعظ مشهور و از روحانیون مبارز انقلاب اسلامی [[ایران]] به شمار می آید. وی به دلیل منبرها و مواعظ مشهورش و مبارزات ضد حکومت پهلوی شناخته شده است. مبارزه با [[بهائیت]] و حزب توده، انتقاد از [[فساد]] اجتماعی و حمایت از نهضت [[امام خمینی]] از فعالیتهای مهم اوست.
'''منبع:''' تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 5، صفحه 522
 
  
'''نویسنده:''' محمد خردمند
+
{{خوب}}
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = محمدتقی فلسفی
 +
||تصویر=[[پرونده:Ayatollah-falsafi.jpg |۲۰۰px|center]]
 +
||زادروز = ۱۲۸۶ شمسی
 +
|زادگاه = تهران
 +
|وفات =  ۱۳۷۷ شمسی
 +
|مدفن =  شهر ری، حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنی]]
 +
|اساتید =  [[میرزا محمدطاهر تنکابنی]]، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا یونس قزوینی، شیخ محمدعلی کاشانی،...
 +
|شاگردان =
 +
|آثار = سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه، شرح دعای مکارم‌الاخلاق [[صحیفه سجادیه]]، اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی، [[معاد]] از نظر روح و جسم،...
 +
}}
  
==آیت الله محمدتقی فلسفی==
+
==ولادت و خاندان==
  
'''ولادت'''
+
محمدتقی فلسفی، دهم [[ربیع الاول]] سال ۱۳۲۶ هـ.ق (۱۲۸۶ هـ.ش) در [[تهران]] زاده شد.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ص ۴۷.</ref> پدرش، آیت الله شیخ محمدرضا تنکابنی (متولد ۱۲۸۲ هـ.ق) از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سال ها در مدرسه «فیلسوف الدوله» تهران تدریس می کرد. وی از شاگردان [[آخوند ملا علی همدانی]] و [[میرزا هاشم آملی]] بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب مسائل [[فقه|فقهی]] به ایشان مراجعه می کردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او می رفتند.
 +
==تحصیلات و استادان==
  
محمدتقی فلسفی، دهم [[ربیع الاول]] مولود سال 1326 هـ.ق (1286 هـ.ش) در [[تهران]] زاده شد.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1376ش، ص 47.</ref> پدرش، آیت الله شیخ محمدرضا تنکابنی (متولد 1282 هـ.ق) از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سال ها در مدرسه «فیلسوف الدوله» تهران تدریس می کرد. وی یکی از شاگردان آیت الله تنکابنی، آیت الله آخوند ملا علی همدانی و آیت الله آقا میرزا هاشم آملی بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب مسائل فقهی به ایشان مراجعه می کردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او می رفتند. سرانجام بعد از عمری طولانی و پربرکت در 103 سالگی (سال 1385 هـ.ق؛ 1345 ش) از دنیا رفت.<ref> همان، ص 38.</ref>
+
محمدتقی بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات [[علوم اسلامی]] در مدرسه حاج ابوالفتح کرد و نزد شیخ محمد رشتی؛ [[صرف]] و [[علم نحو|نحو]] آموخت و [[علم معانی]] و [[علم بیان|بیان]] را بر اساس کتاب مطول از میرزا یونس قزوینی فراگرفت. در علم [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] از شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهره‌مند شد و از پدرش (آیت الله تنکابنی)، [[قوانین الاصول (کتاب)|قوانین]] و [[شرح لمعه]] را آموخت.
  
مادر آقای فلسفی، طوبی خانم (فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی مقیم تهران) بسیار متدین و باعاطفه بود و در دوره کشف حجاب، هرگز از خانه‌اش خارج نشد. وی برای تربیت فرزندانش تلاش بسیاری کرد. این بانوی محترمه سرانجام در 12 [[شعبان]] سال 1360 هـ.ق بر اثر سکته قلبی رحلت کرد.<ref> همان، ص 41.</ref>
+
محمدتقی به تحصیل [[فلسفه]] نیز پرداخت و از محضر [[میرزا مهدی آشتیانی]]<ref> زندگی نامه میرزا مهدی آشتیانی در ستارگان حرم، ج ۹، و شرح حال میرزا طاهر تنکابنی در مجموعه گلشن ابرار آمده است.</ref> (۱۳۰۶ـ۱۳۷۲ هـ.ق) و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (م، ۱۳۵۸ هـ.ق) و سید کاظم عصار (م، ۱۳۵۳ هـ.ق) و [[میرزا محمدطاهر تنکابنی|میرزا طاهر تنکابنی]] (م، ۱۳۲۰ ش) استفاده کرد.<ref> زبان گویا اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸ ش، ص یازده.</ref> محمدتقی در ابتدای تحصیل رسماً به سلک روحانیت درآمد و به دست پدرش معمم شد.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص۵۵.</ref>
  
'''تربیت'''
+
وی برای آگاهی کامل از شئون دینی و اسلامی و [[حلال]] و [[حرام]] الهی و ادامه تحصیل به همراه شیخ ابوالقاسم ربیعی (اهل رودسر) که از دوستان آیت الله تنکابنی بود ـ در سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ ش به شهر [[قم]] سفر کرد. این سفر بیش از چند ماه به طول نیانجامید زیرا آب و هوای قم با مزاج محمدتقی نساخت و او به ناچار به تهران بازگشت.<ref> زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک)؛ ص سیزده.</ref>
  
دوره کودکی محمدتقی، با نظارت مستقیم مادر بزرگوارش سپری شد. محمدتقی و برادرانش معمولاً در کوچه بازی نمی‌کردند؛ زیرا مادرشان به آن ها گفته بود که شما روحانی‌زاده هستید و باید خویشتن‌دار باشید، بنابراین آنان در خانه بازی می کردند.<ref> همان، ص 47ـ48.</ref>
+
==اولین منبر==
  
بعد از پایان شش سالگی به دبستان توفیق وارد شد. این دبستان توسط مدیری با[[ایمان]]، باسواد و اهل فضیلت به نام شیخ محمدرضا توفیق اداره می شد. او در آن جا شش سال تحصیل کرد و خواندن و نوشتن و نظم و انضباط و برخی از آیات [[قرآن]] را آموخت و موفق به دریافت گواهینامه اتمام تحصیلات ابتدایی گردید.<ref> همان، ص 51ـ52.</ref>
+
مادرش عشق و علاقه بسیاری به حضرت [[امام حسین]] علیه السلام داشت و آرزو می کرد که فرزندش سخنران شود و با بیان جذاب، حماسه حسینی را در جان‌ها زنده کند، اما پدرش می‌گفت: او باید تحصیلاتش را تکمیل کند. سرانجام توافق شد که محمدتقی از شنبه تا غروب چهارشنبه تحصیل کند و پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها به منبر و [[خطابه]] بپردازد.  
  
'''استادان'''
+
محمدتقی برای اولین منبر به نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در [[مسجد]] فیلسوف ـ که آیت الله تنکابنی در آنجا [[نماز جماعت]] اقامه می کرد ـ بعد از [[نماز عشاء]] منبر رفت. مردم که محمدتقی ۱۵ ساله را در بالای منبر دیدند همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمدتقی مطالبش را که حفظ کرده بود، چنین آغاز کرد: بسم الله الرحمن الرحیم...
 +
{{بیت|بی مهر علی به مقصد دل نرسی|تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی}}
 +
{{بیت|بی دوستی علی و اولاد علی|هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی}}
 +
{{بیت|کشتی نجاتت ز هلاک است علی|بنشین که به ورطه‌های قاتل نرسی}}
  
بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح کرد و نزد شیخ محمد رشتی؛ صرف و نحو آموخت و علم معانی و بیان را بر اساس کتاب مطول از میرزا یونس قزوینی فراگرفت. در علم [[فقه]] و [[اصول]] از شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهره‌مند شد و از پدرش (آیت الله تنکابنی)، قوانین و شرح لمعه را آموخت.
+
در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیت الله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا تأثیری شگفت آور در محمدتقی گذارد و او بدون اشتباه و بااعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت به طوری که بعضی از پدرش خواستند که اجازه دهد همین مطالب را در خانه و برای مؤمنین دیگر بازگو کند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۵۵ـ۵۷ و زبان گویای اسلام، ص یازده و دوازده.</ref>
  
محمدتقی به تحصیل [[فلسفه]] نیز پرداخت و از محضر میرزا مهدی آشتیانی<ref> زندگی نامه میرزا مهدی آشتیانی در ستارگان حرم، ج 9، و شرح حال میرزا طاهر تنکابنی در مجموعه گلشن ابرار آمده است.</ref> (1306ـ1372 هـ.ق) و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (متوفای حدود 1358 هـ.ق) و سید کاظم عصار (درگذشته 1353 هـ.ق) و میرزا طاهر تنکابنی (درگذشته 1320 ش) استفاده کرد.<ref> زبان گویا اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378 ش، ص یازده.</ref> محمدتقی در ابتدای تحصیل رسماً به سلک روحانیت درآمد و به دست پدرش معمم شد.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 55.</ref>
+
تجربه سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمدتقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم می کرد و نکته‌هایی به آن ها می افزود و این کار نیازمند زحمت و تمرین فراوان بود. مردم به منبرهای محمدتقی اندک اندک علاقمندتر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعدها دو قران می پرداختند، در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را می دادند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۵۹ـ۶۰.</ref>
  
'''عشق جاودانه'''
+
==جواز پوشیدن لباس روحانیت==
  
مادرش عشق و علاقه بسیاری به حضرت [[امام حسین]] علیه السلام داشت و آرزو می کرد که فرزندش سخنران شود و با بیان جذاب، حماسه حسینی را در جان‌ها زنده کند، اما پدرش می‌گفت: او باید تحصیلاتش را تکمیل کند. سرانجام توافق شد که محمدتقی از شنبه تا غروب چهارشنبه تحصیل کند و پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها به منبر و خطابه بپردازد. آیت الله تنکابنی شرط کرد که محمدتقی در وسط هفته نباید منبر برود و هر شب باید در حضور من مطالعه کند تا بدانم جایی منبر نرفته است!
+
در دوره حکومت رضاشاه پهلوی، در ۴ دی ۱۳۰۷ ش. (۱۲ [[رجب]] ۱۳۴۷ ق) قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن همه مردم باید لباس متحدالشکل (کت و شلوار و کلاه پهلوی) بپوشند. از این قانون چند گروه استثناء شدند از جمله مجتهدان و منبری‌ها (محدثان) کسانی که مستثنی بودند باید از شهربانی جواز عمامه بگیرند. هدف از این قانون، علاوه بر ترویج فرهنگ غربی، تضعیف روحانیت و کنترل آنان بود و مأموران شهربانی با شدت و خشونت این قانون را اجرا می کردند و حتی دارندگان جواز نیز از آزار و اذیت و توهین مأمورین در امان نبودند.<ref> ر.ک: زندگینامه سیاسی امام خمینی، ج اول، محمدحسن رجبی، موسسه فرهنگی قبله، چاپ چهارم، ۱۳۷۴ ش، ص ۴۶.</ref>
  
'''اولین منبر'''
+
در این اوضاع، محمدتقی فلسفی به توصیه پدرش نزد یکی از مجتهدان و شاگردان برجسته [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزای شیرازی]] به نام شیخ حسین یزدی رفت تا از وی «اجازه عمامه» بگیرد، آن مجتهد خبره، بدون تأیید قانون دولتی، خود به طور مستقل به محمدتقی [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] نقل [[حدیث]] و موعظه داد. بر اساس همین اجازه، «ورقه تصدیق» برای او صادر شد تا بتواند لباس روحانیت بپوشد.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۸۰ و ۴۵۵.</ref>
  
محمدتقی برای اولین منبر، به نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد او پذیرفت، اما نخست از او دو قران گرفت تا قدر نوشته را بداند. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد فیلسوف ـ که آیت الله تنکابنی در آن جا [[نماز جماعت]] اقامه می کرد ـ بعد از [[نماز عشاء]] منبر رفت. مردم که محمدتقی 15 ساله را در بالای منبر دیدند همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمدتقی مطالبش را که حفظ کرده بود چنین آغاز کرد:
+
در سال ۱۳۱۶ ش محمدتقی فلسفی در خطابه اش در [[مسجد]] میرزا موسی ـ معروف به مسجد بزازها ـ گفت: در [[اسلام]]، مسجد محل صلح و صفا و تعاون است. فحش و بدگویی و آزار و آدم کشی متعلق به فرهنگ مسجد نیست. در پی این سخنان؛ محمدتقی احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در [[مسجد گوهرشاد]] کنایه زده‌اید به همین دلیل منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقای فلسفی به ناچار از منبر علنی، دست کشید اما به صورت پنهانی گاه گاهی برای فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانی می پرداخت.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۹۲ـ۹۳.</ref>
  
بسم الله الرحمن الرحیم
+
==آثار و تألیفات==
 +
[[پرونده:Akhlagh.jpg|thumb|left|اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی - یکی از آثار حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی]]
  
بی مهر علی به مقصد دل نرسی × تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
+
کار اصلی حجت الاسلام فلسفی از زمانی که ممنوع المنبر شد ـ سال ۱۳۵۰ ش ـ تا پیروزی انقلاب اسلامی، تألیف و نگارش کتاب بود، در این مدت به ترتیب کتاب‌های ذیل نوشته و منتشر شد:
  
بی دوستی علی و اولاد علی × هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
+
#[[آیة‌الکرسی]]؛ پیام آسمانی توحید (یک جلد)
 +
#بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات (دو جلد)
 +
#اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی (یک جلد)
 +
#جوان از نظر عقل و احساس (دو جلد)
 +
#کودک از نظر وراثت و تربیت (دو جلد)
  
کشتی نجاتت ز هلاک است علی × بنشین که به ورطه‌های قاتل نرسی
+
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حجت الاسلام فلسفی تألیف کتاب را ادامه داد و کتاب‌های ذیل را منتشر کرد:
  
در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیت الله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا تأثیری شگفت آور در محمدتقی گذارد و او بدون اشتباه و بااعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت به طوری که بعضی از پدرش خواستند که اجازه دهد همین مطالب را در خانه و برای مؤمنین دیگر بازگو کند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 55ـ57 و زبان گویای اسلام، ص یازده و دوازده.</ref>
+
#اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی (جلد دوم)
 +
#[[معاد]] از نظر روح و جسم (سه جلد)
 +
#سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه (یک جلد)
 +
#شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق [[صحیفه سجادیه]] (سه جلد).
  
هر چند منبر محمدتقی از همان آغاز مورد قبول و توجه واقع شد؛ اما او خود را نگه داشت و مغرور نشد و به همین دلیل در اوایل، وقتی از او برای یک دهه دعوت می شد قبول نمی کرد زیرا ده تا منبر از حفظ نداشت! و فقط همان دو سه منبری را که شیخ علی اکبر عزمی برایش نوشته بود با اندک اضافه و تکمیلی، ایراد می کرد. مادر محمدتقی در جلسات سخنرانی فرزندش حاضر می شد و با این کار او را تشویق می کرد. آیت الله تنکابنی نیز در بسیاری از منبرهای محمدتقی شرکت می کرد و وی را ترغیب می نمود و با این حال مراقب بود که منبر و خطابه، مانع تحصیل و دانش اندوزی نشود.
+
==فعالیتهای سیاسی و اجتماعی==
 +
حجت الاسلام فلسفی اولین تجربه سیاسی خود را در راستای شعار قلابی جمهوریت که توسط رضاخان سرداده شده بود، مرور کرد و همراه پدر و عمو در تحصن میدان بهارستان به رهبری [[شهید سید حسن مدرس|آیت الله مدرس]] شرکت داشت.
  
تجربه سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمدتقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم می کرد و نکته‌هایی به آن ها می افزود و این کار نیازمند زحمت و تمرین فراوان بود. مردم به منبرهای محمدتقی اندک اندک علاقمندتر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعدها دو قران می پرداختند، در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را می دادند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 59ـ60.</ref>
+
'''مبارزه با حزب توده:'''
  
'''هجرت به قم'''
+
فلسفی در برابر حزب توده ـ که صریحاً الحادی و ضداسلامی بود ـ قاطعانه ایستاد و در سخنرانی هایش به مبارزه با آن پرداخت. دولت آن زمان هم که تأثیر گسترده خطابه‌های او را می دانست، از آغاز ماه [[رمضان]] سال ۱۳۲۷ ش مباحث ایشان را به طور مستقیم از رادیو پخش می کرد. این سخنرانی‌ها تا پایان رمضان آن سال ادامه یافت. بعد از پخش این مطالب، آقای فلسفی هر روز با دهها نامه تهدیدآمیز مواجه شد که طرفداران حزب توده نوشته بودند؛ اما او اعتنایی نکرد.<ref> ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک: کتاب نهم زبان گویای اسلام، ص پانزده.</ref> هواداران حزب توده تصمیم گرفتند که مجلس سخنرانی آقای فلسفی را به هم بزنند که با حمایت مردم و تدبیر ایشان و حضور به موقع جوانان مسلمان و ورزشکار، نقشه آنان نقش بر آب شد.
  
برای آگاهی کامل از شئون دینی و اسلامی و [[حلال]] و [[حرام]] الهی و ادامه تحصیل به همراه شیخ ابوالقاسم ربیعی (اهل رودسر) که از دوستان آیت الله تنکابنی بود ـ در سال 1301 یا 1302 ش به شهر [[قم]] سفر کرد. این سفر بیش از چند ماه به طول نیانجامید زیرا آب و هوای قم با مزاج محمدتقی نساخت و او به ناچار به تهران بازگشت.<ref> زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک)؛ ص سیزده.</ref>
+
'''نماینده آیت الله العظمی بروجردی:'''
  
'''ازدواج'''
+
بعد از رحلت آیت الله [[سید ابوالحسن اصفهانی]] در آبان ماه ۱۳۲۵، [[آیت الله بروجردی]] مرجع بزرگ [[شیعه|شیعیان]] شد. آقای فلسفی در همان زمان به حضور آیت الله بروجردی فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلی که بیشتر برای امتحان او بود، از ایشان خواست که نمایندگی او را برای رساندن پیام‌های [[مرجعیت]] شیعه به مقامات دولتی و شاه بپذیرد. وی پذیرفت، به شرط آن که از مسائل مهم و مربوط به امور دینی و مذهبی باشد.
  
در آستانه حدود 24 سالگی با دختر عمویش خانم خدیجه تنکابنی ـ فرزند آیت الله شیخ محمدحسین تنکابنی ـ ازدواج کرد. خدیجه خانم [[قرآن]] و کتب ادعیه را به خوبی می‌خواند و با تعلیمات اسلامی و [[احکام]] شرعی آشنایی کامل داشت به طوری که بانوان به او مراجعه می کردند و سؤالات دینی خود را از او می پرسیدند.<ref> همان، ص 65.</ref>
+
بنا به دعوت آیت الله بروجردی، آقای فلسفی در دهه آخر [[صفر]] در منزل ایشان منبر می‌رفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه [[حضرت معصومه]] علیهاالسلام شب ها در صحن بزرگ به ایراد خطابه می پرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد.<ref> برخی از نویسندگان به آثار مثبت منبرهای آقای فلسفی بر خود و نسل جوان آن روز اشاره کرده و او را مورد ستایش قرار داده‌اند. از جمله بنگرید به «از چشم برادر» شمس آل احمد، کتاب سعدی، قم، ۱۳۶۹ ش، ص ۱۷۲.</ref>
 
 
'''جواز پوشیدن لباس روحانیت'''
 
 
 
در دوره حکومت رضاشاه پهلوی، در 4 دی 1307 ش. (12 [[رجب]] 1347 ق) قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن همه مردم باید لباس متحدالشکل (کت و شلوار و کلاه پهلوی) بپوشند. از این قانون چند گروه استثناء شدند از جمله مجتهدان و منبری‌ها (محدثان) کسانی که مستثنی بودند باید از شهربانی جواز عمامه بگیرند. هدف از این قانون، علاوه بر ترویج فرهنگ غربی، تضعیف روحانیت و کنترل آنان بود و مأموران شهربانی با شدت و خشونت این قانون را اجرا می کردند و حتی دارندگان جواز نیز از آزار و اذیت و توهین مأمورین در امان نبودند.<ref> ر.ک: زندگینامه سیاسی [[امام خمینی]]، ج اول، محمدحسن رجبی، موسسه فرهنگی قبله، چاپ چهارم، 1374 ش، ص 46.</ref>
 
 
 
در این اوضاع، محمدتقی فلسفی به توصیه پدرش نزد یکی از مجتهدان و شاگردان برجسته میرزای شیرازی به نام شیخ حسین یزدی رفت تا از وی «اجازه عمامه» بگیرد، آن مجتهد خبره، بدون تأیید قانون دولتی، خود به طور مستقل به محمدتقی اجازه نقل [[حدیث]] و موعظه داد. بر اساس همین اجازه، «ورقه تصدیق» برای او صادر شد تا بتواند لباس روحانیت بپوشد.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 80 و 455.</ref>
 
 
 
در سال 1316 ش محمدتقی فلسفی در خطابه اش در مسجد میرزا موسی ـ معروف به مسجد بزازها ـ گفت: در [[اسلام]]، مسجد محل صلح و صفا و تعاون است. فحش و بدگویی و آزار و آدم کشی متعلق به فرهنگ مسجد نیست. در پی این سخنان؛ محمدتقی احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در مسجد گوهرشاد کنایه زده‌اید به همین دلیل منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقای فلسفی به ناچار از منبر علنی، دست کشید اما به صورت پنهانی گاه گاهی برای فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانی می پرداخت.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 92ـ93.</ref>
 
 
 
'''مبارزه با حزب توده'''
 
 
 
حجت الاسلام فلسفی در برابر حزب توده ـ که صریحاً الحادی و ضداسلامی بود ـ قاطعانه ایستاد و در سخنرانی هایش به مبارزه با آن پرداخت. دولت آن زمان هم که تأثیر گسترده خطابه‌های او را می دانست، از آغاز [[رمضان]] سال 1327 ش مباحث ایشان را به طور مستقیم از رادیو پخش می کرد. این سخنرانی‌ها تا پایان رمضان آن سال ادامه یافت. بعد از پخش این مطالب؛ آقای فلسفی هر روز با دهها نامه تهدیدآمیز مواجه شد که طرفداران حزب توده نوشته بودند؛ اما او اعتنایی نکرد.<ref> ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک: کتاب نهم زبان گویای اسلام، ص پانزده.</ref>
 
 
 
هواداران حزب توده تصمیم گرفتند که مجلس سخنرانی آقای فلسفی را به هم بزنند که با حمایت مردم و تدبیر ایشان و حضور به موقع جوانان مسلمان و ورزشکار، نقشه آنان نقش بر آب شد.
 
 
 
'''نماینده آیت الله العظمی بروجردی'''
 
 
 
آیت الله بروجردی با اصرار علمای حوزه ـ از جمله [[امام خمینی]] ـ در سال 1323 ش. به [[قم]] آمد و در آن جا اقامت گزید. بعد از رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در آبان ماه 1325 و درگذشت آیت الله حاج آقا حسین قمی در سال 1326 ش آیت الله بروجردی مرجع بزرگ شیعیان شد. آقای فلسفی در همان زمان به حضور آیت الله بروجردی فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلی که بیشتر برای امتحان او بود از ایشان خواست که نمایندگی او را برای رساندن پیام‌های مرجعیت [[شیعه]] به مقامات دولتی و شاه بپذیرد. وی پذیرفت به شرط آن که از مسائل مهم و مربوط به امور دینی و مذهبی باشد. پیام های آیت الله بروجردی یا به طور مستقیم و به صورت شفاهی و یا به وسیله حاج احمد خادمی ـ خادم آیت الله بروجردی ـ و یا از طریق نامه (با مهر و امضاء) به آقای فلسفی می رسید.
 
 
 
بنا به دعوت آیت الله بروجردی، آقای فلسفی در دهه آخر [[صفر]] در منزل ایشان منبر می‌رفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه [[حضرت معصومه]] علیهاالسلام شب ها در صحن بزرگ به ایراد خطابه می پرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد.<ref> برخی از نویسندگان به آثار مثبت منبرهای آقای فلسفی بر خود و نسل جوان آن روز اشاره کرده و او را مورد ستایش قرار داده‌اند. از جمله بنگرید به «از چشم برادر» شمس آل احمد، کتاب سعدی، قم، 1369 ش، ص 172.</ref>
 
  
 
آقای فلسفی با تشویق و درخواست آیت الله بروجردی، در [[تهران]] جلسه [[تفسیر قرآن]] برگزار کرد و سال های متمادی هر هفته صبح جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آن جا را با آموزه‌های وحیانی آشنا می کرد و به مناسبت نیز فنون سخنوری و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم می داد.
 
آقای فلسفی با تشویق و درخواست آیت الله بروجردی، در [[تهران]] جلسه [[تفسیر قرآن]] برگزار کرد و سال های متمادی هر هفته صبح جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آن جا را با آموزه‌های وحیانی آشنا می کرد و به مناسبت نیز فنون سخنوری و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم می داد.
  
آیت الله بروجردی در اواخر سال 1325 ش از طریق آقای فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایی قرار گیرد. آقای فلسفی این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدیدنظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکب بود از آقایان: فلسفی، راشد، شهابی، مشکوه، شعرانی، دکتر سحابی، محمدتقی سبزواری و مهندس بازرگان، که در 30/4/27 تشکیل شد.
+
آیت الله بروجردی در اواخر سال ۱۳۲۵ ش از طریق آقای فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایی قرار گیرد. آقای فلسفی این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدیدنظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکب بود از آقایان: فلسفی، راشد، شهابی، مشکوه، شعرانی، دکتر سحابی، محمدتقی سبزواری و مهندس بازرگان، که در ۳۰/۴/۲۷ تشکیل شد.
  
'''مبارزه با بهائیت'''
+
'''مبارزه با بهائیت:'''
  
فرقه ضاله [[بهائیت]] در آن دوران، در دربار و مراکز حکومتی نفوذ کرده و ایادی آنان در سراسر ایران به ظلم و تعدی به حقوق مردم مشغول بودند. مردم از شهرهای مختلف به آیت الله بروجردی نامه می نوشتند و ازا عمال بهائیان شکایت می کردند. این امر سبب ناراحتی مرجع عظیم‌الشأن شد به طوری که نامه ای به آقای فلسفی نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند.  
+
فرقه ضاله [[بهائیت]] در آن دوران، در دربار و مراکز حکومتی نفوذ کرده و ایادی آنان در سراسر [[ایران]] به [[ظلم]] و تعدی به حقوق مردم مشغول بودند. مردم از شهرهای مختلف به آیت الله بروجردی نامه می نوشتند و ازا عمال بهائیان شکایت می کردند. این امر سبب ناراحتی مرجع عظیم‌الشأن شد به طوری که نامه ای به آقای فلسفی نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند.  
  
اما آقای فلسفی مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شد مطرح کند. با تأیید آیت الله بروجردی، این کار انجام شد و موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقای فلسفی تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهایی هاست و نباید هیچ مسلمانی خودسرانه دست به قتل و خونریزی بزند. هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. البته در عمل، حظیره القدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند.
+
اما آقای فلسفی مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شد مطرح کند. با تأیید آیت الله بروجردی، این کار انجام شد و موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقای فلسفی تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهایی هاست و نباید هیچ مسلمانی خودسرانه دست به قتل و خونریزی بزند. در ادامه حجت الاسلام فلسفی می‌گوید که «روزی در نیمه ماه [[رمضان]] از طرف سرتیپ تیمور بختیار و سرلشگر علوی مقدم به من هشدار دادند که اعلی حضرت امر فرمودند که به شما ابلاغ کنیم از ضدیت و سخنرانی علیه بهائیت دست بردارید...».
  
'''درگذشت آیت الله بروجردی'''
+
اما هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. در نهایت آیت‌ الله فلسفی می‌گوید: «نتیجه مقاومت من تا پایان رمضان سال ۳۴ راجع به بهائی ها این شد که شاه از من خشمگین شود ولذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیامهای آیت‌الله بروجردی قطع گردید، بلکه از سوی [[امام جمعه]] تهران دیگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانی‌هایم از رادیو ممنوع شد».
  
بعد از رحلت آیت الله بروجردی، حجت الاسلام فلسفی حدود بیست بار در مجالس ترحیم و فاتحه در تهران و قم به ایراد خطابه پرداخت و خدمات دینی و فرهنگی آن مرجع بزرگ را تشریح کرد. این سخنرانی‌ها در آشنایی مردم با آثار و برکات وجودی روحانیت و مرجعیت و آیت الله بروجردی تأثیری بسزا داشت.
+
می‌توان گفت با این که بهائیت در طول این سالها ضربه خورد، ولی آنچه آنها را از بین برد انقلاب اسلامی به رهبری [[امام خمینی|امام خمینی]] بود.<ref>خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ص۱۹۹-۱۹۶.</ref> از دیدگاه امام، فرقه بهائی یک گرایش مذهبی نبود بلکه یک حزب سیاسی بود که در گذشته مزدور و جاسوس انگلیس بوده است.<ref>روزنامه جمهوری اسلامی، فروردین ۱۳۸۴، ش۷۴۵۷، ص۱۲.</ref>
  
'''قانون انجمن های ایالتی و ولایتی'''
+
'''قانون انجمن های ایالتی و ولایتی:'''
  
دولت علم در پاییز 1341 ش لایحه‌ای از تصویب گذراند که هدف آن مسلط کردن بهایی ها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتی و ولایتی، قید اسلام و ذکوریت را حذف کرد. لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و در اعتراض عالمان [[دین]] از جمله [[امام خمینی]] و سایر روحانیون قرار گرفت و کم‌کم اعتراض عمومی مردم نیز شروع شد. آقای فلسفی نیز بالای منبر در سخنرانی های متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأی دادن زن ها نیست بلکه خطر در آن است که قید اسلام حذف شده است.  
+
دولت عَلم در پاییز ۱۳۴۱ ش، لایحه‌ای از تصویب گذراند که هدف آن مسلط کردن بهایی ها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتی و ولایتی، قید [[اسلام]] و ذکوریت را حذف کرد. لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و در اعتراض [[امام خمینی]] و سایر روحانیون قرار گرفت و کم‌کم اعتراض عمومی مردم نیز شروع شد. آقای فلسفی نیز بالای منبر در سخنرانی های متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأی دادن زن ها نیست بلکه خطر در آن است که قید اسلام حذف شده است.  
  
متعاقب آن مخالفت عمومی با این لایحه روزبروز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکی دربرداشته باشد؛ بنابراین هیأت دولت در جلسه چهارشنبه 7 آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان 1341 ش آقای فلسفی توسط ساواک دستگیر شد تا به این وسیله ثابت کند که بزرگترین پشتیبان او (آیت الله بروجردی) از میان رفته است و باید به شدت مراقب اعمال و رفتار خود باشد...
+
متعاقب آن مخالفت عمومی با این لایحه روزبروز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکی دربرداشته باشد؛ بنابراین هیأت دولت در جلسه چهارشنبه ۷ آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان ۱۳۴۱ ش، آقای فلسفی توسط [[ساواک]] دستگیر شد تا به شدت مراقب اعمال و رفتار خود باشد.
  
'''حمله به مدرسه فیضیه'''
+
'''حمله به مدرسه فیضیه:'''
  
رژیم ستمگر پهلوی در روزهای نخستین سال 1342 ش در سال روز شهادت [[امام صادق]] علیه السلام با کماندوهای مسلح به [[مدرسه فیضیه]] [[قم]] حمله کرد و فضلا و طلاب بی گناه را به خاک و خون کشیدند و کتاب و وسایل روحانیان و حتی [[قرآن]]‌ها را به آتش کشیدند... آقای فلسفی در این زمان ممنوع المنبر بود. منبر او از 7 اردیبهشت 1342 آزاد شد. پس از آزادی، خطابه های آتشین فلسفی بر ضد رژیم جبار پهلوی آغاز گردید.  
+
رژیم ستمگر پهلوی در روزهای نخستین سال ۱۳۴۲ ش، در سال روز شهادت [[امام صادق]] علیه السلام با کماندوهای مسلح به [[مدرسه فیضیه]] در [[قم]] حمله کرد و فضلا و طلاب بی گناه را به خاک و خون کشیدند و کتاب و وسایل روحانیان و حتی [[قرآن]]‌ها را به آتش کشیدند... آقای فلسفی در این زمان ممنوع المنبر بود. منبر او از ۷ اردیبهشت ۱۳۴۲ آزاد شد و خطابه های آتشین بر ضد رژیم جبار پهلوی آغاز گردید.  
  
حجت الاسلام فلسفی، این جنایت شاه را تشبیه به جنایت یزید بر ضد [[امام حسین]] علیه السلام کرد... [[امام خمینی]] با پیام‌های شفاهی و اعلامیه و نامه مردم و خطبا و علما را دعوت به مبارزه با حکومت ظالم کرد و بر بپاداشتن عزاداری ایام [[محرم]] و عاشورا تأکید بسیاری نمود. امام خمینی دستور دادند که بازسازی مدرسه فیضیه باید به صورت مردمی باشد و همه مردم از اداری و روستایی و... در آن شرکت کنند.
+
حجت الاسلام فلسفی، این جنایت شاه را تشبیه به جنایت [[یزید بن معاویه|یزید]] بر ضد [[امام حسین]] علیه السلام کرد... [[امام خمینی]] با پیام‌های شفاهی و اعلامیه و نامه، مردم و خطبا و علما را دعوت به مبارزه با حکومت ظالم کرد و بر بپاداشتن عزاداری ایام [[ماه محرم|محرم]] و [[عاشورا]] تأکید بسیاری نمود. امام خمینی دستور دادند که بازسازی مدرسه فیضیه باید به صورت مردمی باشد و همه مردم از اداری و روستایی و... در آن شرکت کنند.
  
'''استیضاح دولت علم'''
+
'''استیضاح دولت علم:'''
  
آقای فلسفی در شب عاشورای 1342 ش در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایی و تاریخی مهمی بیان کرد که تأثیر فراوانی در سراسر ایران گذارد. جمعیت حاضر در آن جا فوق‌العاده زیاد بود به طوری که آقای فلسفی نتوانست از میان مردم و از اول بازار به مسجد برود، بلکه از راه پشت بام بازار به طرف مسجد رفت و از بام مسجد پایین آمد. جوانی پرشور و [[ایمان]] در بین آن همه جمعیت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتی مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود. او به سختی رشته سیمی از برق به آن جا آورد و سخنرانی آن روز را ضبط کرد و در این مدت به دلیل گرما و محدودیت مکان آن قدر عرق ریخت که نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کند و بدین گونه که سخنرانی ثبت شد و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.<ref> زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، ص 211ـ215.</ref>
+
آقای فلسفی در شب عاشورای ۱۳۴۲ ش، در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایی و تاریخی مهمی بیان کرد که تأثیر فراوانی در سراسر ایران گذارد. جمعیت حاضر در آن جا فوق‌العاده زیاد بود. جوانی پرشور و با [[ایمان]] در بین آن همه جمعیت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتی مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود و سخنرانی آن روز را ضبط کند و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.<ref> زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، ص ۲۱۱ـ۲۱۵.</ref> بعداً این سخنرانی به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال ۱۳۴۲ ش» منتشر شد. آقای فلسفی در این سخنرانی تاریخی، بعد از آن که به جامعیت [[اسلام]] اشاره کرد و توضیح داد که [[مسجد]]، هسته اصلی و مرکز تمام فعالیت‌ها و حرکت‌ها در صدر اسلام بود، [[امام حسین]] علیه السلام را الگو و سرمشق برای زندگی در همه زمان ها دانست و بعد به استیضاح دولت عَلم پرداخت. آقای فلسفی توضیح داد که روحانیت نمی تواند از سیاست دوری گزیند زیرا در اسلام، سیاست عین دیانت است و اسلام از سیاست جدا نیست.
  
بعداً این سخنرانی به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال 1342 ش» منتشر شد. آقای فلسفی در این سخنرانی تاریخی، بعد از آن که به جامعیت اسلام اشاره کرد و توضیح داد که مسجد؛ هسته اصلی و مرکز تمام فعالیت‌ها و حرکت‌ها در صدر اسلام بود، [[امام حسین]] علیه السلام را الگو و سرمشق برای زندگی در همه زمان ها دانست و بعد به استیضاح دولت علم پرداخت. آقای فلسفی توضیح داد که روحانیت نمی تواند از سیاست دوری گزیند زیرا در [[اسلام]]، سیاست عین دیانت است و اسلام از سیاست جدا نیست.
+
'''ترور نافرجام:'''
  
'''ترور نافرجام'''
+
در محرم سال ۱۳۴۴ ش، فردی با پنجه بوکس به حجت الاسلام فلسفی حمله کرد، اما به لطف الهی و تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. اما کلانتری بعداً گفت: دیوانه بود رهایش کردیم. بر اثر این حادثه، منبر حجت الاسلام فلسفی تعطیل شد. حضرات آیات [[آیت الله سید ابوالقاسم خویی|خویی]]، [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی|مرعشی نجفی]]، شریعتمداری، [[سید محمدهادی میلانی|میلانی]] و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند.
  
در [[محرم]] سال 1344 ش جوانی بسیار قوی و با پنجه بوکس به حجت الاسلام فلسفی حمله کرد اما به لطف الهی و تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. اما کلانتری بعداً گفت: دیوانه بود رهایش کردیم. بر اثر این حادثه، منبر حجت الاسلام فلسفی تعطیل شد. حضرات آیات خویی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند.
+
'''در مراسم اربعین شهید مطهری:'''
  
'''تألیف کتاب'''
+
این مراسم به دعوت جامعه مدرسین [[حوزه علمیه قم|حوزه علمیه قم]] و در [[مدرسه فیضیه]] و با حضور [[امام خمینی]] و علماء و فضلاء و عده بسیاری از مردم برگزار شد. چون در آن زمان عده‌ای از غرب‌زده‌ها در صدد بودند که نقش [[دین]] و روحانیت در جامعه کمرنگ شود و یا اساساً اسلام منهای روحانیت برپا شود، حجت الاسلام فلسفی بعد از شرح نهضت تحریم تنباکو، [[مشروطیت]] و ملی شدن نفت، افزود: مرحوم آیت الله العظمی [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزای شیرازی]] قیام کرد و استعمال دخانیات را محاربه با [[امام عصر]] عجل الله تعالی و فرجه الشریف معرفی نمود، در نتیجه مردم اطاعت کردند و قراردادی که با اجانب بسته شده بود، لغو شد... قیام امام که قبل از پانزده خرداد ۱۳۴۲ آغاز گردید، از اول به نام خدا بود، از این رو تمام مردم مسلمان اعم از روحانیون، دانشگاهیان و سایر اقشار شهری و روستایی با رهبر بزرگ انقلاب هم‌صدا شدند و توانستند سرانجام انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۳۵۵ـ۳۵۷.</ref>
  
کار اصلی حجت الاسلام فلسفی از زمانی که ممنوع المنبر شد ـ سال 1350 ش ـ تا پیروزی انقلاب اسلامی، تألیف و نگارش کتاب بود، در این مدت به ترتیب کتاب‌های ذیل نوشته و منتشر شد:
+
==وفات==
 +
مرحوم حجت الاسلام فلسفی بعد از حدود هفتاد و پنج سال خدمت خالصانه به اسلام، در ۹۳ سالگی در روز جمعه ۱۳۷۷/۰۹/۲۷ شمسی (برابر با ۱۸ [[شعبان]] سال ۱۴۱۹) درگذشت و در جوار حرم مطهر [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] علیه السلام به خاک سپرده شد.<ref> زبان گویای اسلام (یاران امام...) ص بیست و پنج.</ref>
  
* 1. [[آیة‌الکرسی]]؛ پیام آسمانی توحید (یک جلد).
+
==پانویس==
 
+
<references />
* 2. بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات (دو جلد).
+
==منابع==
 
 
* 3. اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی (یک جلد).
 
 
 
* 4. جوان از نظر عقل و احساس (دو جلد).
 
 
 
* 5. کودک از نظر وراثت و تربیت (دو جلد).
 
 
 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حجت الاسلام فلسفی تألیف کتاب را ادامه داد و کتاب‌های ذیل را منتشر کرد: اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی (جلد دوم) ـ [[معاد]] از نظر روح و جسم (سه جلد) ـ سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه (یک جلد) ـ شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق [[صحیفه سجادیه]] (سه جلد).
 
  
'''حماسه ساواک'''
+
*تلخیص از مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد۵، زندگی نامه "آیت الله محمدتقی فلسفی" از محمد خردمند.
 +
*پژوهشکده باقر العلوم، حجت الاسلام محمدتقی فلسفی، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۱۸ اسفند ۱۳۹۲.
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
  
روز بعد از حادثه 17 شهریور 57 (جمعه سیاه) و شهادت عده بسیاری از مسلمانان آگاه به دست رژیم شاه، در نیمه‌های شب مأموران ساواک به منزل حجت الاسلام فلسفی حمله کردند و به بازرسی از منزل وی پرداختند و اعلامیه‌های [[امام خمینی]] و نوشته‌های او آن را جمع‌آوری و حجت الاسلام فلسفی را دستگیر کردند و به ساختمان حکومت نظامی بردند و بعد آزاد کردند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 349ـ350.</ref>
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 
+
<gallery mode="packed" heights="170">
'''در مراسم اربعین استاد مطهری'''
+
پرونده:فلسفی (1).jpg|alt=استاد فلسفی در کنار پدر و برادرشان در جوانی|نشسته از راست: ابوالقاسم فلسفی، محمدرضا تنکابنی، محمدتقی فلسفی
 
+
پرونده:فلسفی (6).jpg|محمدتقی فلسفی
این مراسم به دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و در [[مدرسه فیضیه]] و با حضور امام خمینی و علماء و فضلاء و عده بسیاری از مردم برگزار شد. چون در آن زمان عده‌ای از غرب‌زده‌ها در صدد بودند که نقش [[دین]] و روحانیت در جامعه کمرنگ شود و یا اساساً اسلام منهای روحانیت برپا شود، حجت الاسلام فلسفی بعد از شرح نهضت تحریم تنباکو، مشروطیت و ملی شدن نفت، افزود: مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی قیام کرد و استعمال دخانیات را محاربه با امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف معرفی نمود، در نتیجه مردم اطاعت کردند و قراردادی که با اجانب بسته شده بود، لغو شد...
+
پرونده:حسین وحید خراسانی (1).jpg|alt=استاد فلسفی و آیت الله وحید|از راست: محمدتقی فلسفی و [[حسین وحید خراسانی]]
 
+
پرونده:فلسفی (4).jpg|alt=استاد فلسفی و آیت الله بروجردی|از راست: [[سید حسین احمدی طباطبائی بروجردی]] و محمدتقی فلسفی
قیام امام که قبل از پانزده خرداد 1342 آغاز گردید، از اول به نام خدا بود، از این رو تمام مردم مسلمان اعم از روحانیون، دانشگاهیان و سایر اقشار شهری و روستایی با رهبر بزرگ انقلاب هم‌صدا شدند و توانستند سرانجام انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند.<ref> خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 355ـ357.</ref>
+
پرونده:اسدالله مدنی (5).jpg|از راست: [[شهید سید اسدالله مدنی]]، محمدتقی فلسفی و [[عبدالحسين غروى تبريزى]] در مسجد جامع [[تبریز]]
 
+
پرونده:صدوقی (3).jpg|از راست: [[شهید صدوقی|شهید محمد صدوقی]]، محمدتقی فلسفی و سید روح الله خاتمی
'''حکمت یک سکوت'''
+
پرونده:ابوالقاسم خزعلی (11).jpg|از راست: [[حسن سعيد تهرانى]]، سید محمدعلی حسینی شیرازی، محمدتقی فلسفی، [[ابوالقاسم خزعلی]] و نصرالله شاه‌آبادی
 
+
پرونده:حسینعلی منتظری (5).jpg|از راست: ناشناس، [[سید جمال الدین صهری]]، ناشناس، محمدتقی فلسفی، ناشناس و [[حسین‌علی منتظری]]
حجت الاسلام فلسفی با آن که در زمان طاغوت، از منتقدان مهم و برجسته مسائل اجتماعی بود اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در منبر و سخنرانی لب به انتقاد از حکومت اسلامی نگشود زیرا این کار را به مصلحت نمی دانست. او خود در جواب عده ای از اهل فضل، چنین گفت: «آقایان! بله من در زمان شاه انتقاد می کردم. انتقاد من به ضرر شاه و به نفع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دین خدا بود. اما الآن انتقاد نمی کنم برای این که انقلاب ما اسلامی است. اگر از سوء اعمال بعضی ها به نام «دولت» انتقاد کنم چیزی حاصل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی شود، ولی آمریکا استفاده می کند و من نمی خواهم که به نفع آمریکا سخنرانی کنم. وظیفه‌ام را به طور خصوصی انجام می دهم. آن فردی که باید به واسطه سوء عملی که داشته مورد انتقاد قرار گیرد با تلفن به او می گویم که... شما باید عمل خود را اصلاح کنید و تغییر روش دهید».
+
پرونده:اردبیلی (4).jpg|از راست: ناشناسان، محمدتقی فلسفی و [[عبدالکریم موسوی اردبیلی|میرکریم موسوی کریمی (عبدالکریم موسوى اردبيلى)]]
 
+
پرونده:مطهری (6).jpg|alt=شهید مطهری و رهبری و آقایان فلسفی|ردیف جلو از راست: ناشناس، محمدتقی فلسفی، [[شهید مرتضی مطهری]]، ناشناس، علی فلسفی، [[سید علی حسینی خامنه ای]] و ناشناس
حجت الاسلام فلسفی این مطلب را با [[امام خمینی]] نیز در میان گذاشت و ایشان هم نظر جناب فلسفی را تأیید کردند و فرمودند شما انتقاد نکنید... در حکومت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز برخی کارهای ناشایست را افرادی مرتکب می شدند که تک تک بد بود ولی دولت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اساس اسلام بود، بنابراین شروع انتقاد در منابر مصلحت نیست.<ref> همان، ص 234.</ref>
+
پرونده:عزالدین (12).jpg|از راست: ناشناس، عبدالنبی کاشانی، محمدتقی فلسفی، [[سید محمدصادق لواسانی|سید محمدصادق حسینی لواسانی]]، [[عزالدین حسینی زنجانی|سید محمد عزالدین حسینی موسوی زنجانی]] و محمدآقا امامی (امامی کاشانی)
 
+
پرونده:حسن علی مروارید2.jpg|از راست: [[حسن‌علی مروارید]]، عباس واعظ طبسی، [[شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد]]، محمدتقی فلسفی و علی فلسفی تنکابنی
'''رحلت'''
+
پرونده:فلسفی (5).jpg|alt=استاد فلسفی و امام خمینی|از راست: [[امام خمینی|سید روح الله موسوی مصطفوی خمینی]]، محمد صادق صادقی گیوی (خلخالی) و محمدتقی فلسفی در مدرسه فیضیه قم
 
+
پرونده:سید محمدرضا گلپایگانی (11).jpg|از راست: محمد تقی فلسفی، [[سید محمد صادق حسینی روحانی]]، سید محمدکاظم شریعتمداری و [[سید محمدرضا موسوی گلپایگانی]]
حجت الاسلام فلسفی بعد از حدود هفتاد و پنج سال خدمت خالصانه به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم در 93 سالگی در روز جمعه 27/9/1377 ش. برابر با 18 [[شعبان]] سال 1419 درگذشت و در جوار حرم مطهر [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] علیه السلام آرمید.<ref> زبان گویای اسلام (یاران امام...) ص بیست و پنج.</ref>
+
پرونده:رباني املشي (12).jpg|1. محمد یزدی، 2. [[محمدمهدی ربانی رانکوهی املشی|محمدمهدی ربانی املشی]]، 3. احمد بیگدلی آذری قمی، 4. [[ناصر مکارم شیرازی]]، 5. [[سید محمدحسین طباطبایی]] و 6. محمدتقی فلسفی
 
+
پرونده:خادمی (18).jpg|از راست: محمدتقی فلسفی، [[سید حسین خادمی|سید حسین موسوی خادمی]]، سید جلال الدین طاهری و عبدالنبی نمازی
==پانویس ==
+
پرونده:فلسفی (2).jpg|محمدتقی فلسفی در لباس احرام، در سرزمین وحی
<references />
+
پرونده:فلسفی (3).jpg|تشییع پیکر محمدتقی فلسفی
 +
پرونده:فلسفی (7).jpg|قبر محمدتقی فلسفی در حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنى|حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه]]
 +
</gallery>
 +
[[رده:علمای معاصر|فلسفی،محمدتقی]][[رده:علماء شیعه]]
 +
[[رده:خطیبان]]
 +
[[رده:فقیهان]]
 +
[[رده:مبارزان علیه پهلوی]]
 +
[[رده:مدفونین در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۸

حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی (۱۲۸۶ - ۱۳۷۷ ش)، واعظ مشهور و از روحانیون مبارز انقلاب اسلامی ایران به شمار می آید. وی به دلیل منبرها و مواعظ مشهورش و مبارزات ضد حکومت پهلوی شناخته شده است. مبارزه با بهائیت و حزب توده، انتقاد از فساد اجتماعی و حمایت از نهضت امام خمینی از فعالیتهای مهم اوست.

۲۰۰px
نام کامل محمدتقی فلسفی
زادروز ۱۲۸۶ شمسی
زادگاه تهران
وفات ۱۳۷۷ شمسی
مدفن شهر ری، حرم حضرت عبدالعظیم حسنی

Line.png

اساتید

میرزا محمدطاهر تنکابنی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا یونس قزوینی، شیخ محمدعلی کاشانی،...


آثار

سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه، شرح دعای مکارم‌الاخلاق صحیفه سجادیه، اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی، معاد از نظر روح و جسم،...


ولادت و خاندان

محمدتقی فلسفی، دهم ربیع الاول سال ۱۳۲۶ هـ.ق (۱۲۸۶ هـ.ش) در تهران زاده شد.[۱] پدرش، آیت الله شیخ محمدرضا تنکابنی (متولد ۱۲۸۲ هـ.ق) از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سال ها در مدرسه «فیلسوف الدوله» تهران تدریس می کرد. وی از شاگردان آخوند ملا علی همدانی و میرزا هاشم آملی بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب مسائل فقهی به ایشان مراجعه می کردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او می رفتند.

تحصیلات و استادان

محمدتقی بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح کرد و نزد شیخ محمد رشتی؛ صرف و نحو آموخت و علم معانی و بیان را بر اساس کتاب مطول از میرزا یونس قزوینی فراگرفت. در علم فقه و اصول از شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهره‌مند شد و از پدرش (آیت الله تنکابنی)، قوانین و شرح لمعه را آموخت.

محمدتقی به تحصیل فلسفه نیز پرداخت و از محضر میرزا مهدی آشتیانی[۲] (۱۳۰۶ـ۱۳۷۲ هـ.ق) و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (م، ۱۳۵۸ هـ.ق) و سید کاظم عصار (م، ۱۳۵۳ هـ.ق) و میرزا طاهر تنکابنی (م، ۱۳۲۰ ش) استفاده کرد.[۳] محمدتقی در ابتدای تحصیل رسماً به سلک روحانیت درآمد و به دست پدرش معمم شد.[۴]

وی برای آگاهی کامل از شئون دینی و اسلامی و حلال و حرام الهی و ادامه تحصیل به همراه شیخ ابوالقاسم ربیعی (اهل رودسر) که از دوستان آیت الله تنکابنی بود ـ در سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ ش به شهر قم سفر کرد. این سفر بیش از چند ماه به طول نیانجامید زیرا آب و هوای قم با مزاج محمدتقی نساخت و او به ناچار به تهران بازگشت.[۵]

اولین منبر

مادرش عشق و علاقه بسیاری به حضرت امام حسین علیه السلام داشت و آرزو می کرد که فرزندش سخنران شود و با بیان جذاب، حماسه حسینی را در جان‌ها زنده کند، اما پدرش می‌گفت: او باید تحصیلاتش را تکمیل کند. سرانجام توافق شد که محمدتقی از شنبه تا غروب چهارشنبه تحصیل کند و پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها به منبر و خطابه بپردازد.

محمدتقی برای اولین منبر به نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد فیلسوف ـ که آیت الله تنکابنی در آنجا نماز جماعت اقامه می کرد ـ بعد از نماز عشاء منبر رفت. مردم که محمدتقی ۱۵ ساله را در بالای منبر دیدند همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمدتقی مطالبش را که حفظ کرده بود، چنین آغاز کرد: بسم الله الرحمن الرحیم...

بی مهر علی به مقصد دل نرسی تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی

بی دوستی علی و اولاد علی هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی

کشتی نجاتت ز هلاک است علی بنشین که به ورطه‌های قاتل نرسی

در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیت الله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا تأثیری شگفت آور در محمدتقی گذارد و او بدون اشتباه و بااعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت به طوری که بعضی از پدرش خواستند که اجازه دهد همین مطالب را در خانه و برای مؤمنین دیگر بازگو کند.[۶]

تجربه سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمدتقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم می کرد و نکته‌هایی به آن ها می افزود و این کار نیازمند زحمت و تمرین فراوان بود. مردم به منبرهای محمدتقی اندک اندک علاقمندتر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعدها دو قران می پرداختند، در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را می دادند.[۷]

جواز پوشیدن لباس روحانیت

در دوره حکومت رضاشاه پهلوی، در ۴ دی ۱۳۰۷ ش. (۱۲ رجب ۱۳۴۷ ق) قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن همه مردم باید لباس متحدالشکل (کت و شلوار و کلاه پهلوی) بپوشند. از این قانون چند گروه استثناء شدند از جمله مجتهدان و منبری‌ها (محدثان) کسانی که مستثنی بودند باید از شهربانی جواز عمامه بگیرند. هدف از این قانون، علاوه بر ترویج فرهنگ غربی، تضعیف روحانیت و کنترل آنان بود و مأموران شهربانی با شدت و خشونت این قانون را اجرا می کردند و حتی دارندگان جواز نیز از آزار و اذیت و توهین مأمورین در امان نبودند.[۸]

در این اوضاع، محمدتقی فلسفی به توصیه پدرش نزد یکی از مجتهدان و شاگردان برجسته میرزای شیرازی به نام شیخ حسین یزدی رفت تا از وی «اجازه عمامه» بگیرد، آن مجتهد خبره، بدون تأیید قانون دولتی، خود به طور مستقل به محمدتقی اجازه نقل حدیث و موعظه داد. بر اساس همین اجازه، «ورقه تصدیق» برای او صادر شد تا بتواند لباس روحانیت بپوشد.[۹]

در سال ۱۳۱۶ ش محمدتقی فلسفی در خطابه اش در مسجد میرزا موسی ـ معروف به مسجد بزازها ـ گفت: در اسلام، مسجد محل صلح و صفا و تعاون است. فحش و بدگویی و آزار و آدم کشی متعلق به فرهنگ مسجد نیست. در پی این سخنان؛ محمدتقی احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در مسجد گوهرشاد کنایه زده‌اید به همین دلیل منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقای فلسفی به ناچار از منبر علنی، دست کشید اما به صورت پنهانی گاه گاهی برای فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانی می پرداخت.[۱۰]

آثار و تألیفات

اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی - یکی از آثار حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی

کار اصلی حجت الاسلام فلسفی از زمانی که ممنوع المنبر شد ـ سال ۱۳۵۰ ش ـ تا پیروزی انقلاب اسلامی، تألیف و نگارش کتاب بود، در این مدت به ترتیب کتاب‌های ذیل نوشته و منتشر شد:

  1. آیة‌الکرسی؛ پیام آسمانی توحید (یک جلد)
  2. بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات (دو جلد)
  3. اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی (یک جلد)
  4. جوان از نظر عقل و احساس (دو جلد)
  5. کودک از نظر وراثت و تربیت (دو جلد)

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حجت الاسلام فلسفی تألیف کتاب را ادامه داد و کتاب‌های ذیل را منتشر کرد:

  1. اخلاق از نظر هم‌زیستی و ارزش‌های انسانی (جلد دوم)
  2. معاد از نظر روح و جسم (سه جلد)
  3. سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه (یک جلد)
  4. شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه (سه جلد).

فعالیتهای سیاسی و اجتماعی

حجت الاسلام فلسفی اولین تجربه سیاسی خود را در راستای شعار قلابی جمهوریت که توسط رضاخان سرداده شده بود، مرور کرد و همراه پدر و عمو در تحصن میدان بهارستان به رهبری آیت الله مدرس شرکت داشت.

مبارزه با حزب توده:

فلسفی در برابر حزب توده ـ که صریحاً الحادی و ضداسلامی بود ـ قاطعانه ایستاد و در سخنرانی هایش به مبارزه با آن پرداخت. دولت آن زمان هم که تأثیر گسترده خطابه‌های او را می دانست، از آغاز ماه رمضان سال ۱۳۲۷ ش مباحث ایشان را به طور مستقیم از رادیو پخش می کرد. این سخنرانی‌ها تا پایان رمضان آن سال ادامه یافت. بعد از پخش این مطالب، آقای فلسفی هر روز با دهها نامه تهدیدآمیز مواجه شد که طرفداران حزب توده نوشته بودند؛ اما او اعتنایی نکرد.[۱۱] هواداران حزب توده تصمیم گرفتند که مجلس سخنرانی آقای فلسفی را به هم بزنند که با حمایت مردم و تدبیر ایشان و حضور به موقع جوانان مسلمان و ورزشکار، نقشه آنان نقش بر آب شد.

نماینده آیت الله العظمی بروجردی:

بعد از رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در آبان ماه ۱۳۲۵، آیت الله بروجردی مرجع بزرگ شیعیان شد. آقای فلسفی در همان زمان به حضور آیت الله بروجردی فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلی که بیشتر برای امتحان او بود، از ایشان خواست که نمایندگی او را برای رساندن پیام‌های مرجعیت شیعه به مقامات دولتی و شاه بپذیرد. وی پذیرفت، به شرط آن که از مسائل مهم و مربوط به امور دینی و مذهبی باشد.

بنا به دعوت آیت الله بروجردی، آقای فلسفی در دهه آخر صفر در منزل ایشان منبر می‌رفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه حضرت معصومه علیهاالسلام شب ها در صحن بزرگ به ایراد خطابه می پرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد.[۱۲]

آقای فلسفی با تشویق و درخواست آیت الله بروجردی، در تهران جلسه تفسیر قرآن برگزار کرد و سال های متمادی هر هفته صبح جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آن جا را با آموزه‌های وحیانی آشنا می کرد و به مناسبت نیز فنون سخنوری و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم می داد.

آیت الله بروجردی در اواخر سال ۱۳۲۵ ش از طریق آقای فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایی قرار گیرد. آقای فلسفی این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدیدنظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکب بود از آقایان: فلسفی، راشد، شهابی، مشکوه، شعرانی، دکتر سحابی، محمدتقی سبزواری و مهندس بازرگان، که در ۳۰/۴/۲۷ تشکیل شد.

مبارزه با بهائیت:

فرقه ضاله بهائیت در آن دوران، در دربار و مراکز حکومتی نفوذ کرده و ایادی آنان در سراسر ایران به ظلم و تعدی به حقوق مردم مشغول بودند. مردم از شهرهای مختلف به آیت الله بروجردی نامه می نوشتند و ازا عمال بهائیان شکایت می کردند. این امر سبب ناراحتی مرجع عظیم‌الشأن شد به طوری که نامه ای به آقای فلسفی نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند.

اما آقای فلسفی مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شد مطرح کند. با تأیید آیت الله بروجردی، این کار انجام شد و موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقای فلسفی تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهایی هاست و نباید هیچ مسلمانی خودسرانه دست به قتل و خونریزی بزند. در ادامه حجت الاسلام فلسفی می‌گوید که «روزی در نیمه ماه رمضان از طرف سرتیپ تیمور بختیار و سرلشگر علوی مقدم به من هشدار دادند که اعلی حضرت امر فرمودند که به شما ابلاغ کنیم از ضدیت و سخنرانی علیه بهائیت دست بردارید...».

اما هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. در نهایت آیت‌ الله فلسفی می‌گوید: «نتیجه مقاومت من تا پایان رمضان سال ۳۴ راجع به بهائی ها این شد که شاه از من خشمگین شود ولذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیامهای آیت‌الله بروجردی قطع گردید، بلکه از سوی امام جمعه تهران دیگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانی‌هایم از رادیو ممنوع شد».

می‌توان گفت با این که بهائیت در طول این سالها ضربه خورد، ولی آنچه آنها را از بین برد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی بود.[۱۳] از دیدگاه امام، فرقه بهائی یک گرایش مذهبی نبود بلکه یک حزب سیاسی بود که در گذشته مزدور و جاسوس انگلیس بوده است.[۱۴]

قانون انجمن های ایالتی و ولایتی:

دولت عَلم در پاییز ۱۳۴۱ ش، لایحه‌ای از تصویب گذراند که هدف آن مسلط کردن بهایی ها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتی و ولایتی، قید اسلام و ذکوریت را حذف کرد. لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و در اعتراض امام خمینی و سایر روحانیون قرار گرفت و کم‌کم اعتراض عمومی مردم نیز شروع شد. آقای فلسفی نیز بالای منبر در سخنرانی های متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأی دادن زن ها نیست بلکه خطر در آن است که قید اسلام حذف شده است.

متعاقب آن مخالفت عمومی با این لایحه روزبروز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکی دربرداشته باشد؛ بنابراین هیأت دولت در جلسه چهارشنبه ۷ آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان ۱۳۴۱ ش، آقای فلسفی توسط ساواک دستگیر شد تا به شدت مراقب اعمال و رفتار خود باشد.

حمله به مدرسه فیضیه:

رژیم ستمگر پهلوی در روزهای نخستین سال ۱۳۴۲ ش، در سال روز شهادت امام صادق علیه السلام با کماندوهای مسلح به مدرسه فیضیه در قم حمله کرد و فضلا و طلاب بی گناه را به خاک و خون کشیدند و کتاب و وسایل روحانیان و حتی قرآن‌ها را به آتش کشیدند... آقای فلسفی در این زمان ممنوع المنبر بود. منبر او از ۷ اردیبهشت ۱۳۴۲ آزاد شد و خطابه های آتشین بر ضد رژیم جبار پهلوی آغاز گردید.

حجت الاسلام فلسفی، این جنایت شاه را تشبیه به جنایت یزید بر ضد امام حسین علیه السلام کرد... امام خمینی با پیام‌های شفاهی و اعلامیه و نامه، مردم و خطبا و علما را دعوت به مبارزه با حکومت ظالم کرد و بر بپاداشتن عزاداری ایام محرم و عاشورا تأکید بسیاری نمود. امام خمینی دستور دادند که بازسازی مدرسه فیضیه باید به صورت مردمی باشد و همه مردم از اداری و روستایی و... در آن شرکت کنند.

استیضاح دولت علم:

آقای فلسفی در شب عاشورای ۱۳۴۲ ش، در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایی و تاریخی مهمی بیان کرد که تأثیر فراوانی در سراسر ایران گذارد. جمعیت حاضر در آن جا فوق‌العاده زیاد بود. جوانی پرشور و با ایمان در بین آن همه جمعیت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتی مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود و سخنرانی آن روز را ضبط کند و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.[۱۵] بعداً این سخنرانی به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال ۱۳۴۲ ش» منتشر شد. آقای فلسفی در این سخنرانی تاریخی، بعد از آن که به جامعیت اسلام اشاره کرد و توضیح داد که مسجد، هسته اصلی و مرکز تمام فعالیت‌ها و حرکت‌ها در صدر اسلام بود، امام حسین علیه السلام را الگو و سرمشق برای زندگی در همه زمان ها دانست و بعد به استیضاح دولت عَلم پرداخت. آقای فلسفی توضیح داد که روحانیت نمی تواند از سیاست دوری گزیند زیرا در اسلام، سیاست عین دیانت است و اسلام از سیاست جدا نیست.

ترور نافرجام:

در محرم سال ۱۳۴۴ ش، فردی با پنجه بوکس به حجت الاسلام فلسفی حمله کرد، اما به لطف الهی و تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. اما کلانتری بعداً گفت: دیوانه بود رهایش کردیم. بر اثر این حادثه، منبر حجت الاسلام فلسفی تعطیل شد. حضرات آیات خویی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند.

در مراسم اربعین شهید مطهری:

این مراسم به دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و در مدرسه فیضیه و با حضور امام خمینی و علماء و فضلاء و عده بسیاری از مردم برگزار شد. چون در آن زمان عده‌ای از غرب‌زده‌ها در صدد بودند که نقش دین و روحانیت در جامعه کمرنگ شود و یا اساساً اسلام منهای روحانیت برپا شود، حجت الاسلام فلسفی بعد از شرح نهضت تحریم تنباکو، مشروطیت و ملی شدن نفت، افزود: مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی قیام کرد و استعمال دخانیات را محاربه با امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف معرفی نمود، در نتیجه مردم اطاعت کردند و قراردادی که با اجانب بسته شده بود، لغو شد... قیام امام که قبل از پانزده خرداد ۱۳۴۲ آغاز گردید، از اول به نام خدا بود، از این رو تمام مردم مسلمان اعم از روحانیون، دانشگاهیان و سایر اقشار شهری و روستایی با رهبر بزرگ انقلاب هم‌صدا شدند و توانستند سرانجام انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند.[۱۶]

وفات

مرحوم حجت الاسلام فلسفی بعد از حدود هفتاد و پنج سال خدمت خالصانه به اسلام، در ۹۳ سالگی در روز جمعه ۱۳۷۷/۰۹/۲۷ شمسی (برابر با ۱۸ شعبان سال ۱۴۱۹) درگذشت و در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به خاک سپرده شد.[۱۷]

پانویس

  1. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش، ص ۴۷.
  2. زندگی نامه میرزا مهدی آشتیانی در ستارگان حرم، ج ۹، و شرح حال میرزا طاهر تنکابنی در مجموعه گلشن ابرار آمده است.
  3. زبان گویا اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸ ش، ص یازده.
  4. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص۵۵.
  5. زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک)؛ ص سیزده.
  6. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۵۵ـ۵۷ و زبان گویای اسلام، ص یازده و دوازده.
  7. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۵۹ـ۶۰.
  8. ر.ک: زندگینامه سیاسی امام خمینی، ج اول، محمدحسن رجبی، موسسه فرهنگی قبله، چاپ چهارم، ۱۳۷۴ ش، ص ۴۶.
  9. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۸۰ و ۴۵۵.
  10. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۹۲ـ۹۳.
  11. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک: کتاب نهم زبان گویای اسلام، ص پانزده.
  12. برخی از نویسندگان به آثار مثبت منبرهای آقای فلسفی بر خود و نسل جوان آن روز اشاره کرده و او را مورد ستایش قرار داده‌اند. از جمله بنگرید به «از چشم برادر» شمس آل احمد، کتاب سعدی، قم، ۱۳۶۹ ش، ص ۱۷۲.
  13. خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، ص۱۹۹-۱۹۶.
  14. روزنامه جمهوری اسلامی، فروردین ۱۳۸۴، ش۷۴۵۷، ص۱۲.
  15. زبان گویای اسلام (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم)، ص ۲۱۱ـ۲۱۵.
  16. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص ۳۵۵ـ۳۵۷.
  17. زبان گویای اسلام (یاران امام...) ص بیست و پنج.

منابع

  • تلخیص از مجموعه گلشن ابرار، جلد۵، زندگی نامه "آیت الله محمدتقی فلسفی" از محمد خردمند.
  • پژوهشکده باقر العلوم، حجت الاسلام محمدتقی فلسفی، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۱۸ اسفند ۱۳۹۲.


آرشیو عکس و تصویر