شیخ صفی الدین اردبیلی: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | {{ | + | '''شیخ صفی الدین اردبیلی''' (۶۵۰-۷۳۵ ق) از عرفا و مشایخ [[تصوف|صوفیه]] در زمان [[ایلخانیان|ایلخانان]] مغول و جدّ بزرگ پادشاهان [[صفویه|صفوی]] بود.<ref> [http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/23614/104/text اصغر حیدری، تحلیلی پیرامون مذهب و سیادت شیخ صفی الدین اردبیلی جدّ بزرگ پادشاهان صفوی، تاریخ معاصر ایران، تابستان ۱۳۸۷، شماره ۴۶] (۲۸ شهریور ۱۳۹۱)</ref> او گذشته از زعامت دینی و مرشدیت، مردی صاحب کرامات عالیه، مفسّر [[قرآن]]، عالم، فاضل و شاعر بوده است. |
+ | {{شناسنامه عالم | ||
+ | ||نام کامل = شیخ صفی الدین اردبیلی | ||
+ | ||تصویر= [[پرونده:شیخ صفی.jpg]] | ||
+ | ||زادروز = ۶۵۰ قمری | ||
+ | |زادگاه = اردبیل | ||
+ | |وفات = ۷۳۵ قمری | ||
+ | |مدفن = اردبیل | ||
+ | |اساتید = شیخ رکنالدین بیضاوی، امیرعبدالله، [[شیخ زاهد گیلانی]]،... | ||
+ | |شاگردان = | ||
+ | |آثار = تفسیر قرآن، قُرّاء مجموعه،... | ||
+ | }} | ||
+ | ==نسب و خاندان== | ||
+ | سید اسحاق اردبیلى معروف به «شیخ صفىالدین» [[کنیه]] اش ابوالفتح و لقبش شمسالدین بود. نسب صفی الدین اردبیلی را با نوزده واسطه به [[امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی کاظم]] (علیهالسّلام)، امام هفتم شیعیان دوازده امامی، رساندهاند.<ref> سید مهدى مرعشى نجفى، حوادث الایام، صفحه ۴۳.</ref> در [[ریحانة الادب (کتاب)|ریحانةالادب]]، صفاتی چون «برهان الاصفیاء»، «قطبالاقطاب» و «شیخالعارفین» برای او ذکر شده است. | ||
− | + | او فرزند مردی زارع بود و در روستای کلخوران، واقع در شمال غربی اردبیل، زاده شد. به جز مدتی که به فارس و گیلان سفر کرد، تا پایان عمر در همان روستا ساکن بود. <span class="tooltiptext"></span>همسر شیخ صفیالدین، دختر [[شیخ زاهد گیلانی]] بود و از او سه پسر بهنامهای محییالدین (م، ۷۲۴ ق)، صدرالدین موسی (۷۳۴-۷۹۴ ق) و ابوسعید داشت. صدرالدین موسی جانشین پدر و نیای خاندان [[صفویه|صفوی]] شد. همچنین شاه اسماعیل و شاه خدابنده و شاه عباس اول و تمام [[سادات]] صفویه از نسل این بزرگوارند. <span class="tooltiptext"></span> | |
+ | ==تحصیل و استادان== | ||
+ | صفی الدین اردبیلی در کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان میداد و در جوانی [[قرآن]] را حفظ کرد و ضمن تحصیل علوم مقدماتی به [[زهد]] و ریاضت پرداخت و به مشاهده ظهورات غیبیه و عوالم غیرمرئیه توفیق یافت. گاهی در مزار شیخ فرج اردبیلی و گاهی در مرقد شیخ ابوسعید اردبیلی به عبادت مشغول میشد.<ref>سیدکمال حاج سید جوادی، اثرآفرینان، ذیل شیخ صفی، ج۳، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۸ ش.</ref> <span class="tooltiptext"></span> حمدالله مستوفی نیز در تاریخ گزیده او را مردی صاحبوقت خطاب کرده است. نوشتهاند وی نخست در اردبیل دانش آموخت. چون از دانشمندان آن شهر بینیاز شد، در پی پیری میگشت که او را ارشاد کند و چون شنید که شیخ نجیبالدّین بُزغُش شیرازی در [[شیراز]] حلقه تصوف دارد، آهنگ شیراز کرد. چون به آنجا رسید، شیخ نجیبالدین زندگی را بدرود گفته بود. وی با [[سعدی|سعدی شیرازی]] در شیراز ملاقات کرد. | ||
− | [[ | + | شیخ صفی چندی در حلقه مریدان مشایخ معروف آن دوران، شیخ رکنالدین بیضاوی و امیرعبدالله، درآمد و امیرعبدالله او را به شیخ تاجالدین ابراهیم، معروف به دیدار با «[[شیخ زاهد گیلانی]]»، عارف مشهور آن زمان که در گیلان میزیست، تشویق کرد و شیخ صفی چهار سال در پی شیخ زاهد میگشت تا اینکه در روستایی، در منطقه گیلان، به او رسید و تا زمان مرگ شیخ زاهد، مدت ۲۵ سال، در حلقه مریدان او بود و از او اخذ انابت و فنون طریقت کرد و دست ارادت بدو داد و داماد او شد و پس از مرگ او، در همان طریقت، جانشین وی شد.<ref>عبدالرفیع حقیقت، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۹۰، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.</ref> |
− | + | شیخ صفی در این زمان گاهی در لاهیجان و گاهی در اردبیل زندگی میکرد. او همچنین معاصر شیخ علاءالدوله سمنانی بود و منابع از ارتباط معنوی ایشان سخن گفتهاند. | |
− | |||
− | [[رده: | + | ==عارف نامی== |
+ | شیخ صفی از عارفان نامی عهد اولجایتو و پسرش، ابوسعید بهادرخان ایلخانی، بود که با مریدان خود در آن ایام در کلخوران، در اطراف مقبره پدر خود، میزیست. شیخ صفی، به سبب مقام بلند [[عرفان|عرفانی]] خود، همواره از توجه [[ایلخانان]] مغول برخوردار بود. وی در دستگاه غازانخان به اعتبار مُراد مقتدر خود، شیخ زاهد، قرب و منزلتی داشت. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر به او احترام میگذاشت و هر ساله برای مخارج خانوار او نقد و جنس فراوان میفرستاد. خواجه رشیدالدین در مکتوبی به پسر خود، امیراحمد حاکم اردبیل، توصیه کرده است که در معامله خود با مردم اردبیل چنان کند که شیخ صفیالدین از او راضی و شاکر باشد.<ref>ابن بزاز اردبیلی، صفوةالصفا، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۷۳ش.</ref> | ||
+ | |||
+ | [[ابن بزاز|ابن]] [[ابن بزاز|بزاز اردبیلی]]، در کتاب خود، در شرح احوال و سخنان و کرامات شیخ صفی نوشته است: «صفیالدین در جوانی از بابت زیبایی و حسن صورت چنان بود که او را "[[حضرت یوسف علیه السلام|یوسف]] ثانی" لقب داده بودند و به سن بلوغ نارسیده زنان در عشق او دستها میبریدند، ولی دلِ مبارک او از ایشان میرمید و این حسن صورت در دوران بلوغ به حدی بود که اولیاءاللّه وی را پیر تُرک خواندندی و در جماعت طالبان او را زرینمحاسن میگفتند.»<ref>همان، ج۱، ص۴.</ref><span class="tooltiptext"></span>شیخ صفی الدین بیش از ۳۰ سال به هدایت و ارشاد طالبان طریقت اشتغال داشت و گفتهاند که بیش از ۱۰۰ هزار نفر را تربیت کرد. نیز آوردهاند که تعداد مریدان و توسعه نفوذ او در آسیای صغیر نیز بسیار بوده است. | ||
+ | |||
+ | به شیخ صفی کرامات بسیاری منسوب است که در میان خاص و عام مشهور و در کتابهای بسیاری درج شده است. از جمله این کتابها [[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیانالشیعه]] و صفوةالصفا از [[ابن بزاز|ابن بزاز]] است. | ||
+ | |||
+ | ==ویژگیها و فعالیتها== | ||
+ | درباره مذهب شیخ صفی، تردیدهایی وجود دارد، اما بر اساس شواهدی میتوان گفت که شیخ صفی مذهب [[سنی]] [[شافعی]] داشته و انتساب به خاندان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (صلیاللهعلیهوآله) را هم ادعا کرده است.<ref>غلامحسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.</ref> | ||
+ | |||
+ | صفیالدین مؤسس طریقت صوفیانه «[[صفویه|صفوی]]» است که پیروان آن کلاه سرخ دوازده تَرَکی بر سر میگذاشتند و برای همین «قزلباش»، یعنی سرسرخ، نامیده میشوند. صفویه، چون به یاری ایشان به پادشاهی رسیدند، همان کلاه را تاج سلطنت خود کردند.<ref>عبدالرفیع حقیقت، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.</ref> | ||
+ | |||
+ | با رهبری شیخ صفی، بهرغم مخالفتها و کارشکنیهای فرزندان شیخ زاهد و پیروان او، نام فرقه زاهدیه زیر نام جدید صفویه ظاهر شد و به سبب وسعت و اهمیتی که یافته بود از صورت یک فرقه صوفیانه به شکل نهضتی مذهبی در اردبیل درآمد و به صورت دعوتی در سراسر [[ایران]]، [[سوریه]] و آسیای صغیر پراکنده شد و حتی به سیلان نیز رسید. صفیالدین حتی در دوره حیات خود تاثیر سیاسی بسیاری بر جای نهاد. تعیین پسرش، صدرالدین موسی به جانشینی خود، نشان میدهد که او قصد داشته قدرت سیاسی را در دودمان صفوی حفظ کند.<ref>همان، ج۱، ص۱۵۰.</ref> <span class="tooltiptext"></span>اولاد شیخ صفی، بنابر رسم معمول در سلسله، خودشان را ملقب به «سلطان» میکردند؛ مثل سلطان حیدر، سلطان جنید و سلطان اسحاق، تا آنکه عاقبت، سلطنت دنیوی را نیز با سلطنت طریقتی توام ساختند و چندین تن از این خانواده به قدرت رسیدند و به سبب انتسابشان به شیخ صفی، به سلاطین صفویه معروف شدند. پایتخت آنان نخست تبریز و سپس قزوین بود، تا آنکه از عهد شاه عباس اول اصفهان را مرکز سلطنت خود کردند.<ref>همان، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۰.</ref> | ||
+ | |||
+ | ==آثار و تألیفات== | ||
+ | از شیخ صفی کتاب مستقلی برجای نمانده است، ولی مطالعه باب چهارم از کتاب [[ابن بزاز|ابن بزاز]]، که به [[تفسیر قرآن|تفسیرهای]] عرفانی صفیالدین اردبیلی از آیات [[قرآن|قرآنی]] و [[حدیث|احادیث]] نبوی اختصاص دارد، نشان میدهد که او، گذشته از سیاستمداری و زعامت و مرشدیت، مردی صاحب کرامات عالیه، مفسّر قرآن، عالم، فاضل و شاعر بوده است. وی در این تفسیرها به اشعار [[سنائی|سنایی]]، [[عطار نیشابوری|عطار]]، [[فخرالدین عراقی|عراقی]]، [[مولوی]] و [[سعدی]] استشهاد میکند.<ref>حاج سید جوادی، دایرةالمعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ج۱، ۱۳۸۳ش.</ref> | ||
+ | |||
+ | کتابی به نام قُرّاء مجموعه را نیز به شیخ نسبت دادهاند. شیخ صفی به لهجه گیلانی و زبان رایج فارسی [[شعر]] میسرود که از اشعار او چند بیتی به جا مانده است.<ref>غلامحسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.</ref><span class="tooltiptext"></span> | ||
+ | ==وفات== | ||
+ | شیخ صفی الدین اردبیلی در پایان زندگی به [[حج]] رفت و پیش از رفتن، پسرش صدرالدین را به جای خود گماشت. وی در بازگشت از این سفر بیمار شد و پس از دوازده روز بیماری، در صبح روز دوشنبه ۱۲ [[ماه محرم|محرم]] در ۸۵ سالگی، در اردبیل، زندگی را بدرود گفت. | ||
+ | |||
+ | فرزندان او، بهویژه پادشاهان صفوی، بر سر قبر او بنای بسیار باشکوهی ساختند که اکنون به [[بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی|بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی]] معروف است و از بناهای باشکوه تاریخی [[ایران]] بهشمار میرود.<ref>عبدالرفیع حقیقت، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.</ref> | ||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | ==منابع== | ||
+ | *علیاکبر ولایتی، تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج۱، ص۱۴۰۳. | ||
+ | |||
+ | [[رده:عارفان]] | ||
[[رده:وقایع ماه محرم]] | [[رده:وقایع ماه محرم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۷
شیخ صفی الدین اردبیلی (۶۵۰-۷۳۵ ق) از عرفا و مشایخ صوفیه در زمان ایلخانان مغول و جدّ بزرگ پادشاهان صفوی بود.[۱] او گذشته از زعامت دینی و مرشدیت، مردی صاحب کرامات عالیه، مفسّر قرآن، عالم، فاضل و شاعر بوده است.
نام کامل | شیخ صفی الدین اردبیلی |
زادروز | ۶۵۰ قمری |
زادگاه | اردبیل |
وفات | ۷۳۵ قمری |
مدفن | اردبیل |
اساتید |
شیخ رکنالدین بیضاوی، امیرعبدالله، شیخ زاهد گیلانی،... |
| |
آثار |
تفسیر قرآن، قُرّاء مجموعه،... |
محتویات
نسب و خاندان
سید اسحاق اردبیلى معروف به «شیخ صفىالدین» کنیه اش ابوالفتح و لقبش شمسالدین بود. نسب صفی الدین اردبیلی را با نوزده واسطه به امام موسی کاظم (علیهالسّلام)، امام هفتم شیعیان دوازده امامی، رساندهاند.[۲] در ریحانةالادب، صفاتی چون «برهان الاصفیاء»، «قطبالاقطاب» و «شیخالعارفین» برای او ذکر شده است.
او فرزند مردی زارع بود و در روستای کلخوران، واقع در شمال غربی اردبیل، زاده شد. به جز مدتی که به فارس و گیلان سفر کرد، تا پایان عمر در همان روستا ساکن بود. همسر شیخ صفیالدین، دختر شیخ زاهد گیلانی بود و از او سه پسر بهنامهای محییالدین (م، ۷۲۴ ق)، صدرالدین موسی (۷۳۴-۷۹۴ ق) و ابوسعید داشت. صدرالدین موسی جانشین پدر و نیای خاندان صفوی شد. همچنین شاه اسماعیل و شاه خدابنده و شاه عباس اول و تمام سادات صفویه از نسل این بزرگوارند.
تحصیل و استادان
صفی الدین اردبیلی در کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان میداد و در جوانی قرآن را حفظ کرد و ضمن تحصیل علوم مقدماتی به زهد و ریاضت پرداخت و به مشاهده ظهورات غیبیه و عوالم غیرمرئیه توفیق یافت. گاهی در مزار شیخ فرج اردبیلی و گاهی در مرقد شیخ ابوسعید اردبیلی به عبادت مشغول میشد.[۳] حمدالله مستوفی نیز در تاریخ گزیده او را مردی صاحبوقت خطاب کرده است. نوشتهاند وی نخست در اردبیل دانش آموخت. چون از دانشمندان آن شهر بینیاز شد، در پی پیری میگشت که او را ارشاد کند و چون شنید که شیخ نجیبالدّین بُزغُش شیرازی در شیراز حلقه تصوف دارد، آهنگ شیراز کرد. چون به آنجا رسید، شیخ نجیبالدین زندگی را بدرود گفته بود. وی با سعدی شیرازی در شیراز ملاقات کرد.
شیخ صفی چندی در حلقه مریدان مشایخ معروف آن دوران، شیخ رکنالدین بیضاوی و امیرعبدالله، درآمد و امیرعبدالله او را به شیخ تاجالدین ابراهیم، معروف به دیدار با «شیخ زاهد گیلانی»، عارف مشهور آن زمان که در گیلان میزیست، تشویق کرد و شیخ صفی چهار سال در پی شیخ زاهد میگشت تا اینکه در روستایی، در منطقه گیلان، به او رسید و تا زمان مرگ شیخ زاهد، مدت ۲۵ سال، در حلقه مریدان او بود و از او اخذ انابت و فنون طریقت کرد و دست ارادت بدو داد و داماد او شد و پس از مرگ او، در همان طریقت، جانشین وی شد.[۴]
شیخ صفی در این زمان گاهی در لاهیجان و گاهی در اردبیل زندگی میکرد. او همچنین معاصر شیخ علاءالدوله سمنانی بود و منابع از ارتباط معنوی ایشان سخن گفتهاند.
عارف نامی
شیخ صفی از عارفان نامی عهد اولجایتو و پسرش، ابوسعید بهادرخان ایلخانی، بود که با مریدان خود در آن ایام در کلخوران، در اطراف مقبره پدر خود، میزیست. شیخ صفی، به سبب مقام بلند عرفانی خود، همواره از توجه ایلخانان مغول برخوردار بود. وی در دستگاه غازانخان به اعتبار مُراد مقتدر خود، شیخ زاهد، قرب و منزلتی داشت. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر به او احترام میگذاشت و هر ساله برای مخارج خانوار او نقد و جنس فراوان میفرستاد. خواجه رشیدالدین در مکتوبی به پسر خود، امیراحمد حاکم اردبیل، توصیه کرده است که در معامله خود با مردم اردبیل چنان کند که شیخ صفیالدین از او راضی و شاکر باشد.[۵]
ابن بزاز اردبیلی، در کتاب خود، در شرح احوال و سخنان و کرامات شیخ صفی نوشته است: «صفیالدین در جوانی از بابت زیبایی و حسن صورت چنان بود که او را "یوسف ثانی" لقب داده بودند و به سن بلوغ نارسیده زنان در عشق او دستها میبریدند، ولی دلِ مبارک او از ایشان میرمید و این حسن صورت در دوران بلوغ به حدی بود که اولیاءاللّه وی را پیر تُرک خواندندی و در جماعت طالبان او را زرینمحاسن میگفتند.»[۶]شیخ صفی الدین بیش از ۳۰ سال به هدایت و ارشاد طالبان طریقت اشتغال داشت و گفتهاند که بیش از ۱۰۰ هزار نفر را تربیت کرد. نیز آوردهاند که تعداد مریدان و توسعه نفوذ او در آسیای صغیر نیز بسیار بوده است.
به شیخ صفی کرامات بسیاری منسوب است که در میان خاص و عام مشهور و در کتابهای بسیاری درج شده است. از جمله این کتابها اعیانالشیعه و صفوةالصفا از ابن بزاز است.
ویژگیها و فعالیتها
درباره مذهب شیخ صفی، تردیدهایی وجود دارد، اما بر اساس شواهدی میتوان گفت که شیخ صفی مذهب سنی شافعی داشته و انتساب به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را هم ادعا کرده است.[۷]
صفیالدین مؤسس طریقت صوفیانه «صفوی» است که پیروان آن کلاه سرخ دوازده تَرَکی بر سر میگذاشتند و برای همین «قزلباش»، یعنی سرسرخ، نامیده میشوند. صفویه، چون به یاری ایشان به پادشاهی رسیدند، همان کلاه را تاج سلطنت خود کردند.[۸]
با رهبری شیخ صفی، بهرغم مخالفتها و کارشکنیهای فرزندان شیخ زاهد و پیروان او، نام فرقه زاهدیه زیر نام جدید صفویه ظاهر شد و به سبب وسعت و اهمیتی که یافته بود از صورت یک فرقه صوفیانه به شکل نهضتی مذهبی در اردبیل درآمد و به صورت دعوتی در سراسر ایران، سوریه و آسیای صغیر پراکنده شد و حتی به سیلان نیز رسید. صفیالدین حتی در دوره حیات خود تاثیر سیاسی بسیاری بر جای نهاد. تعیین پسرش، صدرالدین موسی به جانشینی خود، نشان میدهد که او قصد داشته قدرت سیاسی را در دودمان صفوی حفظ کند.[۹] اولاد شیخ صفی، بنابر رسم معمول در سلسله، خودشان را ملقب به «سلطان» میکردند؛ مثل سلطان حیدر، سلطان جنید و سلطان اسحاق، تا آنکه عاقبت، سلطنت دنیوی را نیز با سلطنت طریقتی توام ساختند و چندین تن از این خانواده به قدرت رسیدند و به سبب انتسابشان به شیخ صفی، به سلاطین صفویه معروف شدند. پایتخت آنان نخست تبریز و سپس قزوین بود، تا آنکه از عهد شاه عباس اول اصفهان را مرکز سلطنت خود کردند.[۱۰]
آثار و تألیفات
از شیخ صفی کتاب مستقلی برجای نمانده است، ولی مطالعه باب چهارم از کتاب ابن بزاز، که به تفسیرهای عرفانی صفیالدین اردبیلی از آیات قرآنی و احادیث نبوی اختصاص دارد، نشان میدهد که او، گذشته از سیاستمداری و زعامت و مرشدیت، مردی صاحب کرامات عالیه، مفسّر قرآن، عالم، فاضل و شاعر بوده است. وی در این تفسیرها به اشعار سنایی، عطار، عراقی، مولوی و سعدی استشهاد میکند.[۱۱]
کتابی به نام قُرّاء مجموعه را نیز به شیخ نسبت دادهاند. شیخ صفی به لهجه گیلانی و زبان رایج فارسی شعر میسرود که از اشعار او چند بیتی به جا مانده است.[۱۲]
وفات
شیخ صفی الدین اردبیلی در پایان زندگی به حج رفت و پیش از رفتن، پسرش صدرالدین را به جای خود گماشت. وی در بازگشت از این سفر بیمار شد و پس از دوازده روز بیماری، در صبح روز دوشنبه ۱۲ محرم در ۸۵ سالگی، در اردبیل، زندگی را بدرود گفت.
فرزندان او، بهویژه پادشاهان صفوی، بر سر قبر او بنای بسیار باشکوهی ساختند که اکنون به بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی معروف است و از بناهای باشکوه تاریخی ایران بهشمار میرود.[۱۳]
پانویس
- ↑ اصغر حیدری، تحلیلی پیرامون مذهب و سیادت شیخ صفی الدین اردبیلی جدّ بزرگ پادشاهان صفوی، تاریخ معاصر ایران، تابستان ۱۳۸۷، شماره ۴۶ (۲۸ شهریور ۱۳۹۱)
- ↑ سید مهدى مرعشى نجفى، حوادث الایام، صفحه ۴۳.
- ↑ سیدکمال حاج سید جوادی، اثرآفرینان، ذیل شیخ صفی، ج۳، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۸ ش.
- ↑ عبدالرفیع حقیقت، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۹۰، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.
- ↑ ابن بزاز اردبیلی، صفوةالصفا، ج۱، ص۷، تهران، ۱۳۷۳ش.
- ↑ همان، ج۱، ص۴.
- ↑ غلامحسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.
- ↑ عبدالرفیع حقیقت، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.
- ↑ همان، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ همان، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۰.
- ↑ حاج سید جوادی، دایرةالمعارف تشیع، ذیل شیخ صفی، تهران، نشر شهید محبی، ج۱، ۱۳۸۳ش.
- ↑ غلامحسین مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱ ش.
- ↑ عبدالرفیع حقیقت، عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی، ج۱، ص۵۵۱، تهران، کومش، ۱۳۸۳ش.
منابع
- علیاکبر ولایتی، تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج۱، ص۱۴۰۳.