مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوالفضل بلعمی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (پروژه4: اولویت بندی و رتبه بندی)
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
+
{{خوب}}'''«ابوالفضل محمد بلعمی»''' (۳۲۹-۲۲۹ ق)، ادیب و محدث نامدار مسلمان در قرن چهارم قمری است. بلعمی از وزیران دانشمند عهد سامانی بود و در ایام وزارت، در گسترش [[عدالت]] و تدبیر امور مملکت تلاش نمود. دو کتاب «تلقیح البلاغه» و «المقالات» از مهمترین آثار اوست.
{{خوب}}
+
{{شناسنامه عالم
 +
|نام کامل =  ابوالفضل محمد بلعمی
 +
|تصویر=
 +
|زادروز =  ۲۲۹ قمری
 +
|زادگاه = بلعم
 +
|وفات =  ۳۲۹ قمری
 +
|مدفن = 
 +
|اساتید =  محمد بن نصر مروزی، محمد بن‌ جابر، محمد حاتم‌ بن‌ مظفر، ابوالموجه‌ محمد بن‌ عمرو،...
 +
|شاگردان = 
 +
|آثار = تلقیح البلاغه، المقالات، الشامل، مفاخر المقاله فی اللغه، ملتقط الفتاوی، نظم الجمان،...
 +
}}
 +
==ولادت و خاندان==
  
==ولادت==
+
محمد بن عبیدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمی در سال ۲۲۹ هجری متولد شد.<ref>بغدادی، اسماعیل باشا، هدیه العارفین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج۲، ص ۳۴.</ref> وی منسوب به شهر «بلعم» از شهرهای دیار روم<ref>حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، ۱۹۹۵، دوم، ج۱، ص ۴۸۵.</ref> می باشد.
  
محمد بن عبیدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمی در سال 229 هجری متولد شد.<ref>بغدادی، اسماعیل باشا، هدیه العارفین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج2، ص 34.</ref> وی منسوب به شهر «بلعم» از شهرهای دیار روم<ref>حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، 1995، دوم، ج1، ص 485.</ref> می باشد.<ref>ابن ماكولا، اكمال الكمال، داراحیاء التراث العربی، بی جا، بی تا، ج7، ص 278.</ref> جدّ وی، رجاء بن معبد تمیمی هنگام حمله مسلمه بن عبدالملك به بلاد روم، به همراه وی به آنجا رفت و در همان جا ساكن شد و نسل او در آن منطقه تداوم یافت.<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالكتاب العربی، 1407، ج24، ص 272 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرسالة، 1413، ج15، ص 291.</ref>
+
در وجه‌ تسمیه «بلعمی‌» دو روایت‌ هست‌؛ به‌ نوشته برخی‌ منابع،<ref>ابن ماکولا، اکمال الکمال، داراحیاء التراث العربی، بی جا، بی تا، ج۷، ص ۲۷۸.</ref> هنگام‌ حمله مَسْلَمَة‌ بن‌ عَبدالمَلِک‌ (متوفی‌ ۱۲۰) به‌ روم‌ (آسیای‌ صغیر)، نیای‌ خاندان‌ بلعمی‌، رجاء بن‌ معبد تَمیمی‌، که‌ از ملازمان‌ مسلمة‌ بن‌ عبدالملک‌ بود، پس‌ از فتح‌ آن‌ دیار در محلی‌ به‌ نام‌ بَلْعم‌ ساکن‌ شد و بلعمی‌ منسوب‌ به‌ آنجاست‌. اما سمعانی‌ روایت‌ دیگری‌ نیز از ابوالعباس‌ مَعدانی‌ فقیه‌ (متوفی‌ ۳۷۵) نقل‌ می‌کند که‌ براساس‌ آن‌، بهار بن‌ خالد بن‌ مغیث‌، نیای‌ این‌ خاندان‌، از همراهان‌ قُتَیْبة‌ بن‌ مُسلم‌ (متوفی‌ ۹۶)، سردار عرب‌ و والی‌ [[خراسان|خراسان‌]] (حک: ۸۶ـ۹۶)، بوده‌ که‌ در لشکرکشی‌ او به‌ مرو، در قریه بَلاشگِرد و در محلی‌ به‌نام‌ بَلْعَمان‌ سکونت‌ گزیده‌؛ و نسبت‌ بلعمی‌ به‌این‌ محل‌ است‌.<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بیروت، دارالجنان، ۱۴۰۸، اول، ج۱، ص ۳۹۱.</ref>
  
همچنین آورده اند که جد او «بهار» (بهار بن خالد بن مغیث) نام داشته است. بهار از شجاعان قبیله تمیم بوده كه در سپاه قتیبة بن مسلم به مرو آمده و در منطقه ای به نام «بلعمان» ساكن شده است و به همین جهت به او بلعمی می گویند.<ref>سمعانی، عبدالكریم، الانساب، بیروت، دارالجنان، 1408، اول، ج1، ص 391.</ref>
+
در مقدمه تاریخ نامه طبری به نقل از سمعانی آمده است: «وی از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (یعنی روزگار سمعانی سال ۵۰۵) به بخارا بر جای مانده اند».<ref>بلعمی، تاریخ نامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۱۸، دوم، مقدمه ص ۱۶.</ref> پسر ابوالفضل بلعمی، [[ابوعلی بلعمی]] نیز وزیر منصور بن نوح سامانی بود و کتاب «[[تاریخ طبری]]» را از عربی به فارسی ترجمه کرد که به «[[تاریخ بلعمی (کتاب)|تاریخ بلعمی]]» معروف است.<ref>همان، ص ۱۵.</ref>
 
 
در مقدمه تاریخ نامه طبری به نقل از سمعانی آمده است: «وی از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (یعنی روزگار سمعانی سال 505) به بخارا بر جای مانده اند».<ref>بلعمی، تاریخ نامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، 1318، دوم، مقدمه ص 16.</ref>
 
  
 
==وزارت بلعمی==
 
==وزارت بلعمی==
  
خاندان بلعمی شاید پس از برمكیان، پرآوازه ترین خاندان های باشند كه به وزارت رسیده  اند و نام و یادشان در كتاب های ادب و تاریخ به فراوانی آمده است.<ref>همان، مقدمه، ص 37-36.</ref>
+
خاندان بلعمی شاید پس از برمکیان، پرآوازه ترین خاندان هایی باشند که به وزارت رسیده  اند و نام و یادشان در کتاب های ادب و تاریخ به فراوانی آمده است.<ref>همان، مقدمه، ص ۳۷-۳۶.</ref>
  
ابوالفضل بلعمی ابتدا به وزارت امیراسماعیل بن احمد از سلاطین سامانی رسید.<ref>نرشخی،ابی بكر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، تهران، توس، 1363، دوم، ص 348-347 و ذهبی، سیراعلام النبلاء، پیشین، ج15، ص 291.</ref> وی در زمان امارت نصر بن احمد سامانی هم از حدود سال 309 تا 326 متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.<ref>نرشخی، پیشین،‌ ص 348.</ref> او در این مدت در گسترش [[عدالت]] و انصاف و تدبیر امور مملكت تلاش نمود.<ref>همان، ‌ص 348.</ref> ابوالفضل بلعمی در دفع شورشی كه بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزایی داشت. این شورش از طرف «مرداویج زیاری»<ref>وی اولین حكمران آل زیار است كه از سال 315 تا سال 323 حاكم طبرستان بوده است.</ref> صورت گرفته بود بلعمی با ارسال نامه ای مرداویج را كه از شهر ری به سوی گرگان لشكر كشیده بود او را از نبرد با امیر سامانی منصرف ساخت، «من صلاح نمى‌دانم تو با یك پادشاهى كه صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او مى‌گردند، نبرد كنى بهتر این است كه تو گرگان را ترك كنى و براى حكومت رى با پرداخت مبلغى مالیات موافقت نمائى».<ref>ابن اثیر، پیشین، ج 19، ص 288-289.</ref> مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت و با امیر سامانی صلح كرد و برگشت.<ref>همان، ج 19، ص 289.</ref>
+
ابوالفضل بلعمی ابتدا به وزارت امیراسماعیل بن احمد از سلاطین سامانی رسید.<ref>نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، تهران، ۱۳۶۳، ص ۳۴۸-۳۴۷ و ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۵، ص ۲۹۱.</ref> وی در زمان امارت نصر بن احمد سامانی هم از حدود سال ۳۰۹ تا ۳۲۶ ق. متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.<ref>نرشخی، پیشین،‌ ص ۳۴۸.</ref> او در این مدت در گسترش [[عدالت]] و انصاف و تدبیر امور مملکت تلاش نمود.<ref>همان، ‌ص ۳۴۸.</ref> ابوالفضل بلعمی در دفع شورشی که بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزایی داشت. این شورش از طرف «مرداویج زیاری»<ref>وی اولین حکمران آل زیار است که از سال ۳۱۵ تا سال ۳۲۳ حاکم طبرستان بوده است.</ref> صورت گرفته بود. بلعمی با ارسال نامه ای مرداویج را که از شهر ری به سوی گرگان لشکر کشیده بود، از نبرد با امیر سامانی منصرف ساخت و نوشت: «من صلاح نمى‌دانم تو با یک پادشاهى که صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او مى‌گردند نبرد کنى، بهتر این است که تو گرگان را ترک کنى و براى حکومت رى با پرداخت مبلغى مالیات موافقت نمائى».<ref>ابن اثیر، پیشین، ج ۱۹، ص ۲۸۸-۲۸۹.</ref> مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت و با امیر سامانی صلح کرد و برگشت.<ref>همان، ج ۱۹، ص ۲۸۹.</ref>
  
در زمان نصر بن احمد سامانی قبل از بلعمی، ابوالفضل بن یعقوب نیشابوری و پس از بلعمی ابوعبدالله جیهانی به وزارت رسیدند.<ref> مقدسی، ابوعبدلله محمد بن احمد، احسن التقاسیم، قاهره، مكتبة المدبولی، 1411، سوم،‌ ص 337.</ref>
+
ابوالفضل بلعمی نه تنها وزیر کاردانی بود، بلکه در جنگ های سامانیان با دشمنانشان نیز شخصا شرکت کرد و در سال ۳۰۸ ق. در جنگی به سرداری حمویه بن علی با لیلی بن نعمان دیلمی شرکت داشت که این جنگ با پیروزی حمویه و قتل لیلی بن نعمان خاتمه یافت.<ref> عبدالحی گردیزی، زین الاخبار، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۱۹۲ و ابن اثیر، ج۱۹، ص ۱۶۷-۱۶۸ و نرشخی، ص ۳۴۸.</ref>  
  
وی در زمان وزارتش دستور ترجمه كلیه و دمنه از عربی به فارسی را صادر كرد و به فرمان او بود كه رودكی آن را به نظم درآورد.<ref>بلعمی،‌ پیشین، مقدمه، ص 16.</ref> پسر او ابوعلی بلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی شد و كتاب تاریخ بلعمی را از عربی به فارسی ترجمه كرد.<ref>همان، ص 15.</ref>
+
به‌ نوشته [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]]، بلعمی در سال ۳۲۶ ق. از وزارت عزل شد.<ref> نرشخی، پیشین، ص ۳۲۲ و صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۷۸، هشتم، ج۱، ص ۶۱۹.</ref> علت عزل وی همانند نحوه مرگش چندان روشن نیست<ref>حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۶، دوم،‌ ج ۴، ص ۵۱.</ref>، زیرا که‌ سال‌ ۳۲۹، در تاریخ‌ سامانیان‌ سالی‌ پرآشوب‌ بود و بسیاری‌ از نزدیکان‌ نصر، از جمله‌ بلعمی‌، در این‌ سال‌ از بین‌ رفتند.
 
 
ابوالفضل بلعمی نه تنها وزیر كاردانی بود بلكه در جنگ های سامانیان با دشمنانشان نیز شخصا شركت كرد و در سال 308ق. در جنگی به سرداری حمویه بن علی با لیلی بن نعمان دیلمی شركت داشت كه این جنگ با پیروزی حمویه و قتل لیلی بن نعمان خاتمه یافت.<ref> گردیزی، عبد الحی بن الضحاك، زین الاخبار، تهران، دنیای كتاب، 1363، اول، ص 192 و ابن اثیر، پیشین، ج19، ص 167-168 و نرشخی، ص 348.</ref> او در سال 326 از وزارت عزل شد.<ref> نرشخی، پیشین، ص 322 و صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، 1378، هشتم، ج1، ص 619.</ref> علت عزل وی همانند نحوه مرگش چندان روشن نیست.<ref>حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1386، دوم،‌ ج ص 51.</ref>
 
  
 
==مقام علمی==
 
==مقام علمی==
  
ابوالفضل بلعمی شاگرد محمد بن عمرو مروزی و محمد بن نصر مروزی بوده است.<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج24، ص 272.</ref> وی از عالمان ادیب و اهل بلاغت بوده است. بنا به نقل ذهبی ید طولایی در انشاء و بلاغت داشت.<ref>همان، ‌ج24، ص 272.</ref> وی به علم و علما احترام می گذاشت و رای و تدبیر او بسیار موثر بود.<ref>سمعانی، پیشین،‌ ج1، ص 391 و نیشابوری، حاكم، تاریخ نیشابور، تهران، آگه، 1375، اول،‌ ص 146.</ref>
+
ابوالفضل بلعمی راوی‌ [[حدیث|حدیث‌]] و از اصحاب‌ و شاگردان محمد بن عمرو مروزی و محمد بن نصر مروزی بود.<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج۲۴، ص ۲۷۲.</ref> او از علمای‌ اهل‌ حدیث‌ آن‌ دوره‌ مانند محمد بن‌ جابر، محمد حاتم‌ بن‌ المظفر و ابوالموجه‌ محمدبن‌ عمرو حدیث‌ شنیده‌ است‌.  
  
ناصرخسرو در قصیده ای با مطلع:
+
وی همچنین از عالمان ادیب و اهل [[بلاغت]] بوده است. بنا به نقل ذهبی ید طولایی در انشاء و بلاغت داشت.<ref>همان، ‌ج۲۴، ص ۲۷۲.</ref> وی به علم و علما احترام می گذاشت و رأی و تدبیر او بسیار موثر بود.<ref>سمعانی، پیشین،‌ ج۱، ص ۳۹۱ و نیشابوری، حاکم، تاریخ نیشابور، تهران، آگه، ۱۳۷۵، اول،‌ ص ۱۴۶.</ref>
  
{{بیت|ای آدمی به صورت و بی هیچ مردمی|چونی به فعل دیو چو فرزند آدمی}}
+
بلعمی‌ ادب‌دوست‌ و هنرپرور بود و به‌ [[رودکی|رودکی‌]] توجه‌ خاصی‌ داشت‌، تا جایی‌ که‌ رودکی‌ به‌خواهش‌ او و دستور نصر بن‌ احمد، «کلیله‌ و دمنه‌» را به‌نظم‌ درآورد. بلعمی‌ نیز ممدوح‌ رودکی‌ بود.<ref>بلعمی،‌ پیشین، مقدمه، ص ۱۶.</ref>
  
آورده است:
+
[[ناصرخسرو]] و عنصرالمعالی‌ نیز فضل‌ و درایت‌ و کاردانی‌ بلعمی‌ را ستوده‌اند. ناصرخسرو در [[قصیده|قصیده ای]] می گوید:
 +
{{بیت|نامی نکو گزین که بدان چون بخوانمت|درجانت شادی آید و در دلت خرمی}}
 +
{{بیت|بوالفضل بلعمی بتوانی شدن به فضل|گر نیستی به نسبت، بوالفضل بلعمی<ref>بلعمی، تاریخ  نامه طبری، پیشین، مقدمه، ص ۳۷.</ref>}}
  
{{بیت|نامی نكو گزین كه بدان چون بخوانمت|درجانت شادی آید و در دلت خرمی}}
+
اصطخری‌ از خانه‌های‌ او در مرو و از دروازه‌ای‌ در بخارا، که‌ به‌نام‌ او «باب‌ الشیخ‌ الجلیل‌» خوانده‌ بودند، یاد کرده‌ است‌.  
{{بیت|بوالفضل بلعمی بتوانی شدن به فضل|گرنیستی به نسبت، بوالفضل بلعمی<ref>بلعمی، تاریخ  نامه طبری، پیشین، مقدمه، ص 37.</ref>}}
 
  
كتاب «تلقیح البلاغه» از مهم ترین آثار ابوالفضل بلعمی است.<ref>حاجی خلیفه، كشف الظنون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا،‌ج1، ص 48.</ref> كتاب «المقالات» از دیگر آثار مهم اوست.<ref> ذهبی، سیراعلام النبلاء، پیشین،‌ ج15، ص 291 و عمر كحاله، معجم المولفین، بیروت، مكتبة المثنی، بی تا،‌ ج10، ص 239.</ref> از دیگر آثار او می توان به الشامل، مفاخر المقاله فی اللغه، ملتقط الفتاوی و نظم الجمان اشاره كرد.<ref>بغدادی،‌ اسماعیل باشا، پیشین، ج2، ص 34.</ref>
+
ذهبی‌ او را امام‌ [[فقیه|فقیه‌]] نامیده‌ و دو کتاب‌ «تلقیح البلاغه» و «المقالات» را به‌ او نسبت‌ داده‌ است‌.<ref>حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص ۴۸؛ ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۵، ص ۲۹۱.</ref> از دیگر آثار او می توان به: الشامل، مفاخر المقاله فی اللغه، ملتقط الفتاوی و نظم الجمان اشاره کرد.<ref>بغدادی،‌ اسماعیل باشا، پیشین، ج۲، ص ۳۴.</ref>
  
 
==وفات==
 
==وفات==
  
طبق قول مشهور وفات وی در سال 329 هجری بوده است.<ref>نرشخی، پیشین،‌ ص 349 و ابن ماكولا، پیشین، ج7، ص 278.</ref> سمعانی می نویسد: وی در شب دهم ماه [[صفر]] 329 از دنیا رفت.<ref>سمعانی، پیشین، ج1، ص 391.</ref>
+
سمعانی می نویسد: ابوالفضل بلعمی در شب دهم ماه [[صفر]] ۳۲۹ ق. از دنیا رفت.<ref>سمعانی، پیشین، ج۱، ص ۳۹۱.</ref> برخی به وفات او در سال ۳۲۵ ق. اشاره کرده اند.<ref>بغدادی، پیشین، ج۲، ص ۳۴.</ref> نرشخی می گوید: این که برخی نوشته اند وی در زمان امیر نوح بن نصر و به دستور وی به قتل رسید درست نیست، چرا که وی در سال ۳۲۹ ق. درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنیافته است.<ref>نرشخی، پیشین، ص ۳۴۹.</ref>
 
 
برخی به وفات او در سال 325 اشاره كرده اند.<ref>بغدادی، پیشین، ج2، ص 34.</ref> نرشخی می نویسد: این كه برخی نوشته اند وی در زمان امیر نوح بن نصر و به دستور وی به قتل رسید درست نیست، چرا كه وی در سال 329 درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنیافته است.<ref>نرشخی، پیشین، ص 349.</ref>
 
 
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=46899 یدالله حاجی زاده، خاندان بلعمی، سایت پژوهه]، بازیابی: 4 بهمن 1391.
+
* [http://www.pajoohe.ir "خاندان بلعمی"، دانشنامه پژوهه]، یدالله حاجی زاده، بازیابی: ۴ بهمن ۱۳۹۱.
 +
* [https://rch.ac.ir/article/Details/11327 "بلعمی"، دانشنامه جهان اسلام].
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۶۱: سطر ۶۶:
 
|رده=دارد
 
|رده=دارد
 
}}
 
}}
 
+
[[رده:علمای قرن چهارم]]
 
[[رده:دولتمردان]]
 
[[رده:دولتمردان]]
[[رده:علمای قرن سوم]]
+
[[رده:ادیبان]][[رده:محدثان]]
[[رده:علمای قرن چهارم]]
 
[[رده:ادیبان]]
 
 
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]
 
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۱

«ابوالفضل محمد بلعمی» (۳۲۹-۲۲۹ ق)، ادیب و محدث نامدار مسلمان در قرن چهارم قمری است. بلعمی از وزیران دانشمند عهد سامانی بود و در ایام وزارت، در گسترش عدالت و تدبیر امور مملکت تلاش نمود. دو کتاب «تلقیح البلاغه» و «المقالات» از مهمترین آثار اوست.

نام کامل ابوالفضل محمد بلعمی
زادروز ۲۲۹ قمری
زادگاه بلعم
وفات ۳۲۹ قمری

Line.png

اساتید

محمد بن نصر مروزی، محمد بن‌ جابر، محمد حاتم‌ بن‌ مظفر، ابوالموجه‌ محمد بن‌ عمرو،...


آثار

تلقیح البلاغه، المقالات، الشامل، مفاخر المقاله فی اللغه، ملتقط الفتاوی، نظم الجمان،...

ولادت و خاندان

محمد بن عبیدالله بن محمد مشهور به ابوالفضل بلعمی در سال ۲۲۹ هجری متولد شد.[۱] وی منسوب به شهر «بلعم» از شهرهای دیار روم[۲] می باشد.

در وجه‌ تسمیه «بلعمی‌» دو روایت‌ هست‌؛ به‌ نوشته برخی‌ منابع،[۳] هنگام‌ حمله مَسْلَمَة‌ بن‌ عَبدالمَلِک‌ (متوفی‌ ۱۲۰) به‌ روم‌ (آسیای‌ صغیر)، نیای‌ خاندان‌ بلعمی‌، رجاء بن‌ معبد تَمیمی‌، که‌ از ملازمان‌ مسلمة‌ بن‌ عبدالملک‌ بود، پس‌ از فتح‌ آن‌ دیار در محلی‌ به‌ نام‌ بَلْعم‌ ساکن‌ شد و بلعمی‌ منسوب‌ به‌ آنجاست‌. اما سمعانی‌ روایت‌ دیگری‌ نیز از ابوالعباس‌ مَعدانی‌ فقیه‌ (متوفی‌ ۳۷۵) نقل‌ می‌کند که‌ براساس‌ آن‌، بهار بن‌ خالد بن‌ مغیث‌، نیای‌ این‌ خاندان‌، از همراهان‌ قُتَیْبة‌ بن‌ مُسلم‌ (متوفی‌ ۹۶)، سردار عرب‌ و والی‌ خراسان‌ (حک: ۸۶ـ۹۶)، بوده‌ که‌ در لشکرکشی‌ او به‌ مرو، در قریه بَلاشگِرد و در محلی‌ به‌نام‌ بَلْعَمان‌ سکونت‌ گزیده‌؛ و نسبت‌ بلعمی‌ به‌این‌ محل‌ است‌.[۴]

در مقدمه تاریخ نامه طبری به نقل از سمعانی آمده است: «وی از مردم بخارا است و احفاد او تا امروز (یعنی روزگار سمعانی سال ۵۰۵) به بخارا بر جای مانده اند».[۵] پسر ابوالفضل بلعمی، ابوعلی بلعمی نیز وزیر منصور بن نوح سامانی بود و کتاب «تاریخ طبری» را از عربی به فارسی ترجمه کرد که به «تاریخ بلعمی» معروف است.[۶]

وزارت بلعمی

خاندان بلعمی شاید پس از برمکیان، پرآوازه ترین خاندان هایی باشند که به وزارت رسیده اند و نام و یادشان در کتاب های ادب و تاریخ به فراوانی آمده است.[۷]

ابوالفضل بلعمی ابتدا به وزارت امیراسماعیل بن احمد از سلاطین سامانی رسید.[۸] وی در زمان امارت نصر بن احمد سامانی هم از حدود سال ۳۰۹ تا ۳۲۶ ق. متجاوز از پانزده سال وزارت داشت.[۹] او در این مدت در گسترش عدالت و انصاف و تدبیر امور مملکت تلاش نمود.[۱۰] ابوالفضل بلعمی در دفع شورشی که بر ضد نصر بن احمد به راه افتاده بود، سهم بسزایی داشت. این شورش از طرف «مرداویج زیاری»[۱۱] صورت گرفته بود. بلعمی با ارسال نامه ای مرداویج را که از شهر ری به سوی گرگان لشکر کشیده بود، از نبرد با امیر سامانی منصرف ساخت و نوشت: «من صلاح نمى‌دانم تو با یک پادشاهى که صد هزار مرد نبرد از غلامان خود و بندگان پدر گرد او مى‌گردند نبرد کنى، بهتر این است که تو گرگان را ترک کنى و براى حکومت رى با پرداخت مبلغى مالیات موافقت نمائى».[۱۲] مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت و با امیر سامانی صلح کرد و برگشت.[۱۳]

ابوالفضل بلعمی نه تنها وزیر کاردانی بود، بلکه در جنگ های سامانیان با دشمنانشان نیز شخصا شرکت کرد و در سال ۳۰۸ ق. در جنگی به سرداری حمویه بن علی با لیلی بن نعمان دیلمی شرکت داشت که این جنگ با پیروزی حمویه و قتل لیلی بن نعمان خاتمه یافت.[۱۴]

به‌ نوشته ابن اثیر، بلعمی در سال ۳۲۶ ق. از وزارت عزل شد.[۱۵] علت عزل وی همانند نحوه مرگش چندان روشن نیست[۱۶]، زیرا که‌ سال‌ ۳۲۹، در تاریخ‌ سامانیان‌ سالی‌ پرآشوب‌ بود و بسیاری‌ از نزدیکان‌ نصر، از جمله‌ بلعمی‌، در این‌ سال‌ از بین‌ رفتند.

مقام علمی

ابوالفضل بلعمی راوی‌ حدیث‌ و از اصحاب‌ و شاگردان محمد بن عمرو مروزی و محمد بن نصر مروزی بود.[۱۷] او از علمای‌ اهل‌ حدیث‌ آن‌ دوره‌ مانند محمد بن‌ جابر، محمد حاتم‌ بن‌ المظفر و ابوالموجه‌ محمدبن‌ عمرو حدیث‌ شنیده‌ است‌.

وی همچنین از عالمان ادیب و اهل بلاغت بوده است. بنا به نقل ذهبی ید طولایی در انشاء و بلاغت داشت.[۱۸] وی به علم و علما احترام می گذاشت و رأی و تدبیر او بسیار موثر بود.[۱۹]

بلعمی‌ ادب‌دوست‌ و هنرپرور بود و به‌ رودکی‌ توجه‌ خاصی‌ داشت‌، تا جایی‌ که‌ رودکی‌ به‌خواهش‌ او و دستور نصر بن‌ احمد، «کلیله‌ و دمنه‌» را به‌نظم‌ درآورد. بلعمی‌ نیز ممدوح‌ رودکی‌ بود.[۲۰]

ناصرخسرو و عنصرالمعالی‌ نیز فضل‌ و درایت‌ و کاردانی‌ بلعمی‌ را ستوده‌اند. ناصرخسرو در قصیده ای می گوید:

نامی نکو گزین که بدان چون بخوانمت درجانت شادی آید و در دلت خرمی

بوالفضل بلعمی بتوانی شدن به فضل گر نیستی به نسبت، بوالفضل بلعمی[۲۱]

اصطخری‌ از خانه‌های‌ او در مرو و از دروازه‌ای‌ در بخارا، که‌ به‌نام‌ او «باب‌ الشیخ‌ الجلیل‌» خوانده‌ بودند، یاد کرده‌ است‌.

ذهبی‌ او را امام‌ فقیه‌ نامیده‌ و دو کتاب‌ «تلقیح البلاغه» و «المقالات» را به‌ او نسبت‌ داده‌ است‌.[۲۲] از دیگر آثار او می توان به: الشامل، مفاخر المقاله فی اللغه، ملتقط الفتاوی و نظم الجمان اشاره کرد.[۲۳]

وفات

سمعانی می نویسد: ابوالفضل بلعمی در شب دهم ماه صفر ۳۲۹ ق. از دنیا رفت.[۲۴] برخی به وفات او در سال ۳۲۵ ق. اشاره کرده اند.[۲۵] نرشخی می گوید: این که برخی نوشته اند وی در زمان امیر نوح بن نصر و به دستور وی به قتل رسید درست نیست، چرا که وی در سال ۳۲۹ ق. درگذشته و زمان نوح بن نصر را درنیافته است.[۲۶]

پانویس

  1. بغدادی، اسماعیل باشا، هدیه العارفین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج۲، ص ۳۴.
  2. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، ۱۹۹۵، دوم، ج۱، ص ۴۸۵.
  3. ابن ماکولا، اکمال الکمال، داراحیاء التراث العربی، بی جا، بی تا، ج۷، ص ۲۷۸.
  4. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بیروت، دارالجنان، ۱۴۰۸، اول، ج۱، ص ۳۹۱.
  5. بلعمی، تاریخ نامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، سروش، ۱۳۱۸، دوم، مقدمه ص ۱۶.
  6. همان، ص ۱۵.
  7. همان، مقدمه، ص ۳۷-۳۶.
  8. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، تهران، ۱۳۶۳، ص ۳۴۸-۳۴۷ و ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۵، ص ۲۹۱.
  9. نرشخی، پیشین،‌ ص ۳۴۸.
  10. همان، ‌ص ۳۴۸.
  11. وی اولین حکمران آل زیار است که از سال ۳۱۵ تا سال ۳۲۳ حاکم طبرستان بوده است.
  12. ابن اثیر، پیشین، ج ۱۹، ص ۲۸۸-۲۸۹.
  13. همان، ج ۱۹، ص ۲۸۹.
  14. عبدالحی گردیزی، زین الاخبار، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۱۹۲ و ابن اثیر، ج۱۹، ص ۱۶۷-۱۶۸ و نرشخی، ص ۳۴۸.
  15. نرشخی، پیشین، ص ۳۲۲ و صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۷۸، هشتم، ج۱، ص ۶۱۹.
  16. حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۶، دوم،‌ ج ۴، ص ۵۱.
  17. ذهبی، تاریخ الاسلام، پیشین، ج۲۴، ص ۲۷۲.
  18. همان، ‌ج۲۴، ص ۲۷۲.
  19. سمعانی، پیشین،‌ ج۱، ص ۳۹۱ و نیشابوری، حاکم، تاریخ نیشابور، تهران، آگه، ۱۳۷۵، اول،‌ ص ۱۴۶.
  20. بلعمی،‌ پیشین، مقدمه، ص ۱۶.
  21. بلعمی، تاریخ نامه طبری، پیشین، مقدمه، ص ۳۷.
  22. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص ۴۸؛ ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۵، ص ۲۹۱.
  23. بغدادی،‌ اسماعیل باشا، پیشین، ج۲، ص ۳۴.
  24. سمعانی، پیشین، ج۱، ص ۳۹۱.
  25. بغدادی، پیشین، ج۲، ص ۳۴.
  26. نرشخی، پیشین، ص ۳۴۹.

منابع