ادبیات دانشنامه ای رعایت نشده
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

سید ابوالقاسم کاشانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(پروژه1: سنجش کیفی)
(آرشیو عکس و تصویر)
 
(۲۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==آیت الله سید ابوالقاسم كاشانی==
+
{{متوسط}}
 
+
'''آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی''' (۱۲۶۴ ـ ۱۳۴۰ ش)، فقیه مجتهد و روحانی مجاهد [[شیعه]]، فرزند آیت الله [[سید مصطفی کاشانی|سید مصطفی کاشانی]] و از شاگردان [[آخوند خراسانی]] بود. آیت‌الله کاشانی از جوانی دارای افکار آزادی‌خواهانه و [[ظلم]] ستیز بود و از این رو با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. مقابله با دولتهای وابسته طاغوت و تلاش برای ملی شدن صنعت نفت، از جمله فعالیتهای مهم اوست.
'''سپیده صبح'''
+
{{شناسنامه عالم
 
+
||نام کامل = سید ابوالقاسم حسینی کاشانی
در سحرگاهی مبارك از سال 1264 ش. در تهران، سپیده‎ای نمایان گشت كه او را «ابوالقاسم» نامیدند. پدرش، آیت الله حاج سید مصطفی كاشانی، از علما و مراجع بزرگ [[شیعه]] در عصر خویش بود كه در سال 1280 ش. از ایران به [[نجف]] اشرف هجرت كرد و به تحقیق و تدریس پرداخت. سید ابوالقاسم كه در این هنگام، جوانی شانزده ساله بود ـ همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آن جا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی و آیت الله آخوند خراسانی شركت جست.
+
||تصویر= [[پرونده:ابوالقاسم کاشانی.jpg|230px]]
 
+
||زادروز =  ۱۲۶۴ شمسی
او از همان آغاز جوانی به نكته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ بطوری كه در 25 سالگی به درجه [[اجتهاد]] دست یافت و بزرگانی مانند آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی، آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی و آیت الله صدر در نوشته‎های خود، مقام علمی‎اش را با القابی نظیر «شكافنده دریای علم»، «كلید در گنج‌های دقیق» و... ستودند و آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، تقلید از وی را تأیید می‎نمود.<ref> ر.ك: نگاهی به تاریخ انقلاب 1920 عراق، محمد صادقی، ص 130.</ref>
+
|زادگاه = [[تهران]]
 
+
|وفات =  ۱۳۴۰ شمسی
او از جوانی دارای افكار آزادی‌خواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه‎ای به وسعت جهان [[اسلام]] با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. آیت الله كاشانی در نهضت مشروطه، مشاور شخصیتی چون آیت الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیم‌گیری و تنظیم اعلامیه‎ها یاری می‎داد.
+
|مدفن = شهر ری، حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنی]]
 
+
|اساتید =  [[میرزا محمدتقی شیرازی]]، [[آخوند خراسانی]]، [[سید مصطفی کاشانی|سید مصطفی کاشانی]]،...
در جنگ جهانی اول ـ كه نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای [[عراق]] از جمله «فاو» و «[[بصره]]» را اشغال كرده بودند، آیت الله كاشانی به دلیل جوان بودن و پرشورتربودن، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت، آنان با جنگ‌های چریكی و پی در پی، نیروهای دشمن را در منطقه «كوت العماره» زمین‌گیر كردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت، به كمك دولت عثمانی، نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.
+
|شاگردان =
 +
|آثار =
 +
}}
 +
==ولادت و تحصیلات==
 +
سید ابوالقاسم حسینی کاشانی در سال ۱۲۶۴ شمسی در [[تهران]] به دنیا آمد. پدرش، آیت الله [[سید مصطفی کاشانی|سید مصطفی کاشانی]]، از علما و مراجع بزرگ [[شیعه]] در عصر خویش بود که در سال ۱۲۸۰ ش. از [[ایران]] به [[نجف]] اشرف هجرت کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت.  
  
'''انقلاب 1920 عراق'''
+
سید ابوالقاسم که در این هنگام، جوانی شانزده ساله بود، همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آن جا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیت الله [[میرزا محمدتقی شیرازی]] و آیت الله [[آخوند خراسانی]] شرکت جست.
  
او در این انقلاب نقشی یگانه داشت، آیت الله كاشانی به منظور آماده كردن مردم و سران عشایر برای مبارزه با سلطه استعمار، از [[نجف]] به [[كاظمین]] رفت و آن جا را برای شروع یك حركت انقلاب برگزید. با آغاز فعالیت‎های ضداستعماریش، علمای بزرگی چون آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی با نوشتن نامه‎هایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن، عمده‎ای از سران عشایر نیز به تأیید حركت او پرداختند.
+
او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ بطوری که در ۲۵ سالگی به درجه [[اجتهاد]] دست یافت و بزرگانی مانند آیت الله [[شیخ الشریعه اصفهانی]]، آیت الله [[آقا ضیاءالدین عراقی]] و آیت الله صدر در نوشته های خود، مقام علمی اش را با القابی نظیر «شکافنده دریای علم»، «کلید در گنج‌های دقیق» و... ستودند و آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، [[تقلید]] از وی را تأیید می نمود.<ref> ر.ک: نگاهی به تاریخ انقلاب ۱۹۲۰ عراق، محمد صادقی، ص ۱۳۰.</ref>
  
پس از آن كه راههای مسالمت آمیز برای استقلال [[عراق]] به نتیجه نرسید، آیت الله كاشانی عده‎ای از علمای حوزه، بزرگان عشایر و سران عرب را در پانزدهم [[شعبان]] 1338 ق. به منزل خود در [[كربلا]] فراخواند. و مسأله قیام مسلحانه بر ضداستعمار انگلیس را به بحث گذاشت. در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد كه پنج نفر از شركت كنندگان، مسأله را با آیت الله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند.
+
==فعالیتهای سیاسی و اجتماعی==
 +
آیت الله کاشانی از جوانی دارای افکار آزادی‌خواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه ای به وسعت جهان [[اسلام]] با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. او در نهضت [[مشروطیت|مشروطه]]، مشاور شخصیتی چون آیت الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیم‌گیری و تنظیم اعلامیه ها یاری می داد.
  
با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی، آقای كاشانی از آیت الله شیرازی فتوای [[جهاد]] گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فراگیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گردید.<ref> همان، ص 40ـ89.</ref>
+
در جنگ جهانی اول که نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای [[عراق]] از جمله «فاو» و «[[بصره]]» را اشغال کرده بودند، وی به دلیل جوان بودن و پرشورتربودن، در صف اول نبرد علمای [[شیعه]] با متجاوزین قرار داشت، آنان با جنگ‌های چریکی و پی در پی، نیروهای دشمن را در منطقه «کوت العماره» زمین‌گیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت، به کمک دولت عثمانی، نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.
  
پس از شكست انقلاب [[عراق]]، او به تقاضای عده‎ای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از كینه استعمار انگلیس، عازم ایران گردید و بعد از چند روز توقف در شهر [[قم]]، در سی‎ام بهمن 1299 وارد تهران شد.
+
'''انقلاب ۱۹۲۰ عراق:'''
  
'''انتقام جوئی استعمار'''
+
آیت الله کاشانی در این انقلاب نقشی یگانه داشت، و به منظور آماده کردن مردم و سران عشایر برای مبارزه با سلطه استعمار، از [[نجف]] به [[کاظمین]] رفت و آن جا را برای شروع یک حرکت انقلاب برگزید. با آغاز فعالیت های ضداستعماریش، علمای بزرگی چون آیت الله [[میرزا محمدتقی شیرازی]] و [[شیخ الشریعه اصفهانی]] با نوشتن نامه هایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن، عمده ای از سران عشایر نیز به تأیید حرکت او پرداختند.
  
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، استعمار انگلیس كه از مبارزات آیت الله كاشانی در [[عراق]] ضربات سختی خورده بود با شایع كردن همكاری او با آلمانی‌ها، تصمیم به دستگیری‎اش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهارم دهم مجلس دخالت كند. به همین منظور در خرداد 1322 چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداكاری یارانش ناكام ماندند. آیت الله كاشانی به ناچار مخفی گردد.
+
پس از آن که راههای مسالمت آمیز برای استقلال [[عراق]] به نتیجه نرسید، آیت الله کاشانی عده ای از علمای حوزه، بزرگان عشایر و سران عرب را در پانزدهم [[شعبان]] ۱۳۳۸ ق. به منزل خود در [[کربلا]] فراخواند و مسأله قیام مسلحانه بر ضد استعمار انگلیس را به بحث گذاشت. در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد که پنج نفر از شرکت کنندگان، مسأله را با آیت الله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند. با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی، آقای کاشانی از آیت الله شیرازی فتوای [[جهاد]] گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فراگیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گردید.<ref> همان، ص ۴۰ـ۸۹.</ref>
  
كاشانی مدت یك سال، مخفیانه به مبارزه‎اش ادامه داد تا این كه انگلیسی‌ها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران) باخبر شده و او را دستگیر كردند. با وجود این كه وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاد ارتش متفقین، از لیست اسامی نمایندگان حذف شده و به زندان روس‌ها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسی‌ها در اراك و سپس به زندانی در كرمانشاه منتقل گردید. سرانجام پس از تحمل یك سال و چهار ماه زندان در سخت‎ترین شرایط، در 24 مرداد 1324 آزاد گشت و روز جمعه، سی و یكم شهریور، میان انبوه استقبال كنندگان وارد تهران شد.<ref> مجله پیام انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شمار 8، ص 62.</ref>
+
پس از شکست انقلاب [[عراق]]، او به تقاضای عده ای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از کینه استعمار انگلیس، عازم [[ایران]] گردید و بعد از چند روز توقف در شهر [[قم]]، در سی ام بهمن ۱۲۹۹ وارد [[تهران]] شد.
  
'''مخالفت با دولت قوام'''
+
'''انتقام جوئی استعمار:'''
  
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، نخست وزیر (قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را به صورت فرمایشی برگزار كند. مجاهد نستوه كه چندین ماه از آزادی‎اش نگذشته بود، برای افشا كردن ماهیت قوام بپا خاست و پس از سخنرانی در [[تهران]]، عازم [[مشهد]] شد و در شهرهای مسیرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه می‎كرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیر ماه 1325 در بین راه شاهرود ـ مشهد دستگیر كرده و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود. آیت الله كاشانی یك سال در تبعید بسر می‎برد تا این كه بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم، در 21 خرداد 1326 آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت.
+
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، استعمار انگلیس که از مبارزات آیت الله کاشانی در [[عراق]] ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانی‌ها، تصمیم به دستگیری اش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهارم دهم مجلس دخالت کند. به همین منظور در خرداد ۱۳۲۲ چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش ناکام ماندند. آیت الله کاشانی به ناچار مخفی گردد.
  
شاه ایران پس از قوام، عبدالحسین هژیر، یكی دیگر از نوكران استعمار، را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی كرد. كاشانی كه از وابستگی هژیر اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در 27 خرداد 1327 یعنی روزی كه قرار بود، هژیر برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فراخواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند به گونه‎ای عده‎ای در درگیری با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.
+
کاشانی مدت یک سال، مخفیانه به مبارزه اش ادامه داد تا این که انگلیسی‌ها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران) باخبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود این که وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاد ارتش متفقین، از لیست اسامی نمایندگان حذف شده و به زندان روس‌ها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسی‌ها در اراک و سپس به زندانی در کرمانشاه منتقل گردید. سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سخت ترین شرایط، در ۲۴ مرداد ۱۳۲۴ آزاد گشت و روز جمعه، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.<ref> مجله پیام انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شمار ۸، ص ۶۲.</ref>
  
'''تبعید به لبنان'''
+
'''مخالفت با دولت قوام:'''
  
مخالفت‌های آیت الله كاشانی سبب گشت تا در آستانه تشكیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی، او را از ایران دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم بهمن 1327، به دستور هژیر آیت الله كاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به لبنان تبعید كردند. او در تبعیدگاه بیروت نیز از آن چه كه در ایران می‎گذشت، غافل نبود و در اعلامیه‎هایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس، آنان را به وظایفشان توجه می‎داد.<ref> ر.ك: زندگینامه آیت الله كاشانی، سید محمد موسی، نشر بشیر، ص 14ـ18.</ref>
+
در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، نخست وزیر (قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را به صورت فرمایشی برگزار کند. مجاهد نستوه که چندین ماه از آزادی اش نگذشته بود، برای افشا کردن ماهیت قوام بپا خاست و پس از سخنرانی در [[تهران]]، عازم [[مشهد]] شد و در شهرهای مسیرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه می کرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیر ماه ۱۳۲۵ در بین راه شاهرود ـ مشهد دستگیر کرده و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود. آیت الله کاشانی یک سال در تبعید بسر می برد تا این که بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم، در ۲۱ خرداد ۱۳۲۶ آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت.
  
سرانجام اعلامیه‎ها مؤثر افتاد و آیت الله كاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم رأی لازم را بدست آوردند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب كرد. مردم از این كار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی كه از طرفداران كاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور فدائیان اسلام، هژیر (كارگردان تقلب در آراء) را ترور كرد و به هیأت ننگین او خاتمه داد. از این رو پس از تشكیل مجلس شانزدهم، منصور الملك، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف، از آیت الله كاشانی عذرخواهی كرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد 1329 به وطنش برگشت.
+
شاه ایران پس از قوام، عبدالحسین هژیر، یکی دیگر از نوکران استعمار را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. کاشانی که از وابستگی هژیر اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در ۲۷ خرداد ۱۳۲۷ یعنی روزی که قرار بود هژیر برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فراخواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند به گونه ای که عده ای در درگیری با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.
  
'''مبارزه با رزم آرا'''
+
'''تبعید به لبنان:'''
  
سپهبد رزم آرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرارداد گس ـ گلشائیان) در پنجم تیر 1329 به مقام نخست وزیری رسید. روحانی مجاهد كه هدف روی كارآمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه دشمن آگاه كرد. به دنبال مخالفت وی با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع كرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری كنند. آیت الله كاشانی برای جلوگیری از تصویب قرارداد نفت در مجلس، اعلامیه‎ای خطاب به ملت ایران، درباره ملی كردن صنعت نفت صادر كرد.<ref> ر.ك: همان، ص 27ـ31.</ref>
+
مخالفت‌های آیت الله کاشانی سبب گشت تا در آستانه تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی، او را از [[ایران]] دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷، به دستور هژیر، آیت الله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به [[لبنان]] تبعید کردند. او در تبعیدگاه بیروت نیز از آن چه که در ایران می گذشت، غافل نبود و در اعلامیه هایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس، آنان را به وظایفشان توجه می داد.<ref> ر.ک: زندگینامه آیت الله کاشانی، سید محمد موسی، نشر بشیر، ص ۱۴ـ۱۸.</ref>
  
اما رزم آرا با گستاخی تمام و بی‎اعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم، همچنان بر تصویب قرارداد الحاقی نفت جنوب پافشاری می‎كرد و با بی‎شرمی، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت، اهانت نمود. سرانجام رزم‌آرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلوله آتشین خلیل طهماسبی (از اعضای فدائیان اسلام) از پای درآمد و پرونده خیانتش بسته شد.
+
سرانجام اعلامیه ها مؤثر افتاد و آیت الله کاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم رأی لازم را بدست آوردند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب کرد. مردم از این کار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی که از طرفداران کاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور فدائیان اسلام، هژیر (کارگردان تقلب در آراء) را ترور کرد و به هیأت ننگین او خاتمه داد. از این رو پس از تشکیل مجلس شانزدهم، منصور الملک، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف، از آیت الله کاشانی عذرخواهی کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد ۱۳۲۹ به وطنش برگشت.
  
او در برداشتن آخرین گام‌ها برای ملی كردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر كرد. وقتی این خبر به گوش نوكران استعمار رسید، آنان سر در گم شدند و كفیل نخست وزیری با عجله هیأت وزیران را به جلسه‎ای اضطراری فراخواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با كاشانی مذاكره كنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تأخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین می‎كنم به شرط این كه شما نظم ما را بر هم نزنید. از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از [[اسلام]] و مخالفت را دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.
+
'''ملی شدن صنعت نفت:'''
  
==جلوه های معنوی و اخلاقی آیت اللّه کاشانی==
+
سپهبد رزم آرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرارداد گس ـ گلشائیان) در پنجم تیر ۱۳۲۹ به مقام نخست وزیری رسید. روحانی مجاهد که هدف روی کارآمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه دشمن آگاه کرد. به دنبال مخالفت وی با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری کنند. آیت الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرارداد نفت در مجلس، اعلامیه ای خطاب به ملت ایران، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد.<ref> ر.ک: همان، ص ۲۷ـ۳۱.</ref> اما رزم آرا با گستاخی تمام و بی اعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم، همچنان بر تصویب قرارداد الحاقی نفت جنوب پافشاری می کرد و با بی شرمی، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت، اهانت نمود. سرانجام رزم‌آرا در شانزدهم اسفند ۱۳۳۹ با گلوله خلیل طهماسبی (از اعضای فدائیان اسلام) از پای درآمد و پرونده خیانتش بسته شد.
  
از سخنانی که دانشمندان بزرگ اسلامی در ستایش از مقام معنوی و اخلاقی آیت اللّه سیدابوالقاسم کاشانی گفته و وی را ستوده اند به خوبی مقام والا و شخصیت عظیم علمی، اخلاقی و معنوی او معلوم می شود. زندگی نامه و تاریخ روشن و سراسر افتخار این عالم سپیدسیرت و مبارز نیز خود گواهی صادق بر این مطلب است. آیت اللّه کاشانی در زهد و تقوا، طهارت، تعالی روح، دانش و حکمت و اخلاص و پاکی نیت به درجه ای رسیده بود که مورد اطمینان و محبوب عام و خاص بود. به گونه ای که دیگران در همان دیدار و برخورد نخست شیفته اخلاق پیامبرگونه او می شدند و مهر و محبت او در دل های پاک و باصفا جای می گرفت. وی در مجلس و جمع یاران، همانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، جدّ بزرگوارش، بود. بدون توجه به این که محلی خاص را در جمع دوستان و دیگران به خود اختصاص دهد بالا و پایین مجلس برای او یکسان بود.
+
کاشانی در برداشتن آخرین گام‌ها برای ملی کردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد. وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر در گم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیأت وزیران را به جلسه ای اضطراری فراخواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تأخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین می کنم به شرط این که شما نظم ما را بر هم نزنید. از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از [[اسلام]] و مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.
  
==ملی شدن صنعت نفت==
+
پس از ترور رزم‌آرا، هیچ کس جرأت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت. از این رو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس، در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در ۲۹ اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیت الله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران، به ثمر نشست.
  
پس از ترور رزم‌آرا هیچ كس جرأت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت. از این رو با تلاش تعداد كمی از نمایندگان مجلس، در 24 اسفند 1339، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در 29 اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداكاری مردم به رهبری آیت الله كاشانی یكی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران، به ثمر نشست.
+
حسین علاء که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء، دکتر مصدق در هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید و آیت الله کاشانی در حمایت از او اعلام دشت که دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتی در این باره نخواهد کرد. او برای پشتیبانی از دولت دکتر مصدق در برابر کارشکنی ها و تهدیدهای انگلستان، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی که برای اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنی های انگلیس در همدستی آمریکا با وی، آگاه کرد.<ref> ر.ک: همان، ص ۴۴ـ۴۶.</ref>
  
حسین علاء كه پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء، [[دكتر مصدق]] در هفتم اردیبهشت 1330 به نخست وزیری رسید و آیت الله كاشانی در حمایت از او اعلام دشت كه دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتی در این باره نخواهد كرد. او برای پشتیبانی از دولت دكتر مصدق در برابر كارشكنی‎ها و تهدیدهای انگلستان، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی كه برای اجتماع كنندگان فرستاد، آنان را نسبت به كارشكنی‎های انگلیس در همدستی آمریكا با وی، آگاه كرد.<ref> ر.ك: همان، ص 44ـ46.</ref>
+
همچنین هنگامی که دولت مصدق برای تأمین کمبود بودجه دولت، اقدام به پخش اوراق قرضه کرد، آیت الله کاشانی مردم را به یاری دولت فراخواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.<ref> ر.ک: روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، دارالفکر، ص ۱۵۴.</ref>
  
همچنین هنگامی كه دولت مصدق برای تأمین كمبود بودجه دولت، اقدام به پخش اوراق قرضه كرد، آیت الله كاشانی مردم را به یاری دولت فراخواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.<ref> ر.ك: روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، دارالفكر، ص 154.</ref>
+
پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حرکت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران، آیت الله کاشانی از اعلام [[جهاد]] سخن به میان آورد و گفت: اگر انگلیسی‌ها به خاک ایران تجاوز کنند، خوزستان را برای آن ها به جهنم تبدیل می کند.<ref> ر.ک: ایران کوه آتشفشان، محمد حسنین هیکل، ترجمه سید محمد اصفیایی، دفتر نشریه عادیات، ص ۹۷ و ۹۸.</ref> در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همکاری آمریکا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.
 +
[[پرونده:K100.jpg|thumb|left|تمبر یادبود به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد آیت الله کاشانی]]
  
پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حركت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران، مجاهد نستوه با شجاعتی حسینی، از اعلام جهاد سخن به میان آورد و گفت: اگر انگلیسی‌ها به خاك ایران تجاوز كنند، خوزستان را برای آن ها به جهنم تبدیل می‎كند.<ref> ر.ك: ایران كوه آتشفشان، محمد حسنین هیكل، ترجمه سید محمد اصفیایی، دفتر نشریه عادیات، ص 97 و 98.</ref> در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همكاری آمریكا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.
+
'''نخست وزیری چهار روزه:'''
  
==توجه به جهان اسلام==
+
دکتر مصدق در ۲۵/۴/۱۳۳۱ نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد. شاه نیز با اشاره انگلیس، احمد قوام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. قوام برای کنترل اوضاع، به فریب و تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته اش یاری دهد.
  
آیت الله كاشانی هیچ گاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از این رو در سال 1326 ش. كه تأسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام گردید، اعلامیه‎ای خطاب به مسلمانان جهان صادر كرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشكیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی، [[مصر]] و [[فلسطین]] اشاره كرد و رأی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیست‌های مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی كه دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد كرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام كوشش خود را برای ریشه‌كن كردن این غده سرطانی بكار گیرند.<ref> ر.ك: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سید جلال الدین مدنی، ص 18 و 19.</ref>
+
در فضایی که کسی جرأت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیت الله کاشانی خروشی دیگر آغاز کرد و با نادیده گرفتن یاوه های قوام، یک بار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت کرد و ضمن اعلامیه ای اظهار داشت: «...احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده اند، نباید رسماً اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحاً می گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در این راه جهاد اکبر، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آن ها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است...».<ref> چهره حقیقی مصدق السلطنه، سید حسن آیت، دفتر انتشارات اسلامی، ص ۲۱۱ و ۲۱۲.</ref>
  
او مردم ایران را به تظاهرات بر ضداسرائیل غاصب دعوت كرد كه در روز بیستم دی ماه 1326، بیش از سی‎هزار نفر در تهران به این دعوت لبیك گفتند. وی در سی‎ام اردیبهشت 1327 بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضداسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهركنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آن ها و از بین رفتن [[روح]] اتحاد و دوری از [[احكام]] اسلام دانست.<ref> ر.ك: همان، ص 20ـ23.</ref>
+
به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش کشاندن کاشانی مؤثر نیفتاد، از این رو قوام در شب ۲۹ تیرماه ۱۳۳۱ حکم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر کرد. فردای آن شب که مأموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری هم چون نگینی در میان گرفته بودند.
  
آیت الله كاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلال طلبانه آنان، مورد حمایت قرار و در بحران كانال سوئز، پیامبر تأییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارك تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداكاری‌هایشان برپا كرد. او در جریان مبارزه مردم مسلمان تونس برای رهایی از سلطه استعمار فرانسه، بیانیه‎ای صادر كرد و تنفر شدید خود را نسبت به برقراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاك تونس، بیان داشت. و وی در این باره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد كه تلاش كند قضیه تونس در دستور كار شورای امنیت قرار گیرد و هر چه زودتر به تونس استقلال كامل داده شود.<ref> ر.ك: مجموعه‎ای از مكتوبات، سخنرانی‌ها و پیام‌های آیت الله كاشانی، م.دهنوی، چاپ اول، ج 2، ص 123.</ref>
+
در این هنگام، آیت ‌الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت که: روی کار آمدن قوام، زیر نظر انگلیسی‌ها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر قوام تا ۴۸ ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود کفن می پوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حرکت او را سرنگون خواهم کرد.<ref> ر.ک: زندگینامه آیت الله کاشانی، ص ۶۱ـ۶۶؛ وقایع سی تیر ۱۳۳۱، حسین مکی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۱۹۳.</ref>
  
آیت الله كاشانی در سال 1331 ش. پس از بازگشت از مراسم [[حج]]، نامه‎ای به تمام كشورهای اسلامی فرستاد و از آن ها خواست برای شركت در كنگره اسلامی و تبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام، نمایندگانی به ایران بفرستند.<ref> ر.ك: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص 70ـ73.</ref>
+
پس از این مصاحبه، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانی بسیار، در کمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیری اش چهار روز بیشتر طول نکشید. به این ترتیب دکتر مصدق بعد از پنج روز خانه‌نشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.
  
این فكر با استقبال شایانی در میان كشورهای اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران می‎رسید؛ اما استعمارگران كه از اندیشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به كمك جیره‌خواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیت الله كاشانی را ترور نمایند. از این رو زمزمه‎های مخالفت با تشكیل كنگره، از حلقوم‌های مختلف بلند شد و از تحقق این فكر جلوگیری كردند.
+
'''منزوی کردن آیت الله کاشانی:'''
  
==نخست وزیری چهار روزه==
+
استعمار انگلیس برای ضربه‌زدن به جبهه انقلابیون، نقشه ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از این رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمونِ استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق، خانه آیت الله کاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.<ref> ر.ک: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص ۸۱ و ۸۲.</ref>
  
دكتر مصدق در 25/4/1331 نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (كه به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا كرد و به دنبال آن بدون این كه مجلس یا كسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد. شاه نیز با اشاره انگلیس، احمد قوام را به عنوان نخست وزیر معرفی كرد. قوام برای كنترل اوضاع، به فریب و تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته‎اش یاری دهد.
+
با این حال، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد، در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ نامه ای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا به دست زاهدی آگاه کرد.<ref> ر.ک: چهره حقیقی مصدق السلطنه، ص ۲۱۹.</ref> ولی با تأسف در اثر بی توجهی، سهل انگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا<ref> ر.ک: همان، ص ۲۲۰.</ref>، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچ گونه مقاومت شایسته ای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سال‌ها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت.
  
در فضایی كه كسی جرأت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیت الله كاشانی خروشی دیگر آغاز كرد و با نادیده گرفتن یاوه‎های قوام، یك بار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت و ضمن اعلامیه‎ای اظهار داشت: «...احمد قوام باید بداند كه در سرزمینی كه مردم رنجدیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیكتاتوری بیرون كشیده‎اند، نباید رسماً اختناق افكار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحاً می‎گویم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است در این راه جهاد اكبر، كمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت كنند كه تلاش آن ها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است...».<ref> چهره حقیقی مصدق السلطنه، سید حسن آیت، دفتر انتشارات اسلامی، ص 211 و 212.</ref>
+
زاهدی پس از به قدرت رسیدن، امینی را به منظور امضای قرار دادی با کنسرسیوم نفتی متشکل از کمپانی‌های نفتی انگلیس، آمریکا، هلند و فرانسه تعیین نمود. در این هنگام آیت الله کاشانی با فریادی حسینی، سکوت مرگبار حاکم بر جامعه را شکست و با صدور اعلامیه ای، مردم را از خیانت‌های زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به کشور، آگاه کرد<ref> ر.ک: روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ‌ص ۴۶ـ۴۹.</ref> و درباره رابطه با انگلستان اعلام کرد: روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام بکند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خود نصب کنند.<ref> ر.ک: همان، ص ۴۰ و ۴۱.</ref>
  
به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش كشاندن كاشانی مؤثر نیفتاد، از این رو قوام در شب 29 تیرماه 1331 حكم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر كرد. فردای آن شب كه مأموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری هم چون نگینی در میان گرفته بودند.
+
او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس، شبنامه ای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش کرد و با فرستادن نامه ای به دبیر کل وقت سازمان ملل، وضع اسفبار ایران، جو ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان کرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.<ref> ر.ک: همان، ص ۴۱ و ۱۹۴ـ۱۹۷.</ref>
  
در این هنگام، آیت ‌الله كاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیكر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت كه: روی كار آمدن قوام، زیر نظر انگلیسی‌ها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم كرد و اگر قوام تا 48 ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود كفن می‎پوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حركت او را سرنگون خواهم كرد.<ref> ر.ك: زندگینامه آیت الله كاشانی، ص 61ـ66؛ وقایع سی تیر 1331، حسین مكی، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 193.</ref>
+
در سال ۱۳۳۴ ش. شاه برای این که در پیوستن به پیمان «سنتو» مشکلی از جانب آیت اللّه کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دی ماه او را به بهانه شرکت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان کنند. آن گاه وی را پس از شکنجه های بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت، به ویژه [[آیت الله بروجردی]]، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش کردند.
  
پس از این مصاحبه، مردم با هجوم یكپارچه و جانفشانی بسیار، در كمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط كردند و نخست وزیری‎اش چهار روز بیشتر طول نكشید. به این ترتیب دكتر مصدق بعد از پنج روز خانه‌نشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.
+
'''توجه به جهان اسلام:'''
  
==منزوی كردن آیت الله كاشانی==
+
آیت الله کاشانی از مسائل جهان اسلام نیز غافل نبود؛ از این رو در سال ۱۳۲۶ ش. که تأسیس دولت غاصب [[اسرائیل]] اعلام گردید، اعلامیه ای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی، [[مصر]] و [[فلسطین]] اشاره کرد و رأی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیست‌های مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه‌کن کردن این غده سرطانی بکار گیرند.<ref> ر.ک: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سید جلال الدین مدنی، ص ۱۸ و ۱۹.</ref>
  
در این هنگام استعمار انگلیس برای ضربه‌زدن به جبهه انقلابیون، نقشه ترور شخصیت كاشانی را اجرا كرد و از رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمونِ استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شكاف بین مصدق، خانه آیت الله كاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.<ref> ر.ك: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص 81 و 82.</ref>
+
او مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز بیستم دی ماه ۱۳۲۶، بیش از سی هزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند. وی در سی ام اردیبهشت ۱۳۲۷ بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهرکنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آن ها و از بین رفتن [[روح]] اتحاد و دوری از [[احکام]] اسلام دانست.<ref> ر.ک: همان، ص ۲۰ـ۲۳.</ref>
  
با این حال، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر كرد در روز 27 مرداد 1332 نامه‎ای به مصدق نوشت و او را از وقوع یك كودتا به دست زاهدی آگاه كرد.<ref> ر.ك: چهره حقیقی مصدق السلطنه، ص 219.</ref> ولی با تأسف در اثر بی‎توجهی، سهل انگاری و همكاری مصدق با عوامل كودتا<ref> ر.ك: همان، ص 220.</ref>، در روز 28 مرداد 1332 سرلشكر زاهدی به كمك آمریكا كودتا كرد و مصدق بدون هیچ گونه مقاومت شایسته‎ای كشور را به دشمن سپرد و نتایج سال‌ها تلاش و فداكاری ملت بر باد رفت.
+
آیت الله کاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلال طلبانه آنان، مورد حمایت قرار و در بحران کانال سوئز، پیامبر تأییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارک تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداکاری‌هایشان برپا کرد. او در جریان مبارزه مردم مسلمان [[تونس]] برای رهایی از سلطه استعمار فرانسه، بیانیه ای صادر کرد و تنفر شدید خود را نسبت به برقراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاک تونس، بیان داشت. وی در این باره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد که تلاش کند قضیه تونس در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد و هر چه زودتر به تونس استقلال کامل داده شود.<ref> ر.ک: مجموعه ای از مکتوبات، سخنرانی‌ها و پیام‌های آیت الله کاشانی، م.دهنوی، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref>
  
==خروشی دیگر==
+
آیت الله کاشانی در سال ۱۳۳۱ ش. پس از بازگشت از مراسم [[حج]]، نامه ای به تمام کشورهای اسلامی فرستاد و از آن ها خواست برای شرکت در کنگره اسلامی و تبادل نظر درباره اتحاد جهان [[اسلام]]، نمایندگانی به ایران بفرستند.<ref> ر.ک: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص ۷۰ـ۷۳.</ref> این فکر با استقبال شایانی در میان کشورهای اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران می رسید؛ اما استعمارگران که از اندیشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به کمک جیره‌خواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیت الله کاشانی را ترور نمایند. از این رو زمزمه های مخالفت با تشکیل کنگره، از حلقوم‌های مختلف بلند شد و از تحقق این فکر جلوگیری کردند.
  
زاهدی پس از به قدرت رسیدن، امینی را به منظور امضای قرار دادی با كنسرسیوم نفتی متشكل از كمپانی‌های نفتی انگلیس، آمریكا، هلند و فرانسه تعیین نمود. در این هنگام آیت الله با فریادی حسینی، سكوت مرگبار حاكم بر جامعه را شكست و با صدور اعلامیه‎ای، مردم را از خیانت‌های زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به كشور، آگاه كرد<ref> ر.ك: روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ‌ص 46ـ49.</ref> درباره رابطه با انگلستان اعلام كرد: روزی كه دولت تجدید رابطه را اعلام بكند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خود نصب كنند.<ref> ر.ك: همان، ص 40 و 41.</ref>
+
==ویژگی‌های اخلاقی==
  
او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس، شبنامه‎ای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش كرد و با فرستادن نامه‎ای به دبیر كل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ایران، جو ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان كرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.<ref> ر.ك: همان، ص 41 و 194ـ197.</ref>
+
از سخنانی که دانشمندان بزرگ اسلامی در ستایش از مقام معنوی و اخلاقی آیت اللّه سیدابوالقاسم کاشانی گفته و وی را ستوده اند به خوبی مقام والا و شخصیت عظیم علمی، اخلاقی و معنوی او معلوم می شود. آیت اللّه کاشانی در [[زهد]] و [[تقوا]]، طهارت، تعالی روح، دانش و حکمت و [[اخلاص]] و پاکی نیت به درجه ای رسیده بود که مورد اطمینان و محبوب عام و خاص بود. به گونه ای که دیگران در همان دیدار و برخورد نخست شیفته اخلاق پیامبر گونه او می شدند و مهر و محبت او در دل های پاک و باصفا جای می گرفت. وی در مجلس و جمع یاران، همانند [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله وسلم ، جدّ بزرگوارش، بود. بدون توجه به این که محلی خاص را در جمع دوستان و دیگران به خود اختصاص دهد بالا و پایین مجلس برای او یکسان بود.
  
==تا مرز شهادت==
+
[[آقا بزرگ تهرانی]] که از همدرسان او بوده است در توصیف مراتب علمی و اخلاقی او در دوره جوانی می‌نویسد: او از قدیمی‌ترین دوستان من بود و با هم در درس استاد بزرگوارمان، [[آخوند خراسانی]]، حاضر می‌شدیم. وی بسیاری از تقریرات استادان را در [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]]، در ابواب متفرقه به رشته تحریر درآورد و از اوایل جوانیش به دقت نظر، باریک‌بینی، بزرگ‌منشی و بلندی همت، معروف بود. من از دوران جوانی با او معاشرت داشتم و به چیزی که موجب نقص و عیب او باشد در هر بابی از دانش و فضل، تقوا و پرهیزکاری، [[عفت]]، پاکدامنی، خوش اخلاقی و بزرگواری نفس، برخورد نکردم.
  
در سال 1334 ش. شاه برای این كه در پیوستن به پیمان «سنتو» مشكلی از جانبِ كاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دی ماه او را به بهانه شركت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان كنند. آن گاه وی را پس از شكنجه‎های بسیار به پای میز محاكمه كشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یكپارچه روحانیت، به ویژه آیت الله بروجردی، به ناچار از اعدامش دست كشیده و پس از مدتی آزادش كردند.
+
==وفات==
  
سرانجام روحانی مجاهد با دلی پرخون از شكست نهضت و برقراری دوباره حكومت فساد، در 23 اسفند 1340 چشم از جهان فروبست و پیكرش در میان انبوه مشتاقان تا حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] علیه السلام تشییع گردید و بین مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاك سپرده شد.
+
مرحوم آیت اللّه کاشانی سرانجام، در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ شمسی (١٣٨١ ق) چشم از جهان فروبست و پیکرش در میان انبوه مشتاقان تا حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] (علیه السلام) [[تشییع]] گردید و در آنجا به خاک سپرده شد.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 +
==منابع==
  
==منابع==
+
*[[گلشن ابرار]]، علی محمدی، جلد ۲، صفحه ۶۷۷.
* علي محمدي، تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد صفحه 677.
+
*"جلوه فریاد"، عبداللطیف نظری، مجله گلبرگ، اسفند ۱۳۸۰، شماره ۲۷. در دسترس در [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/5127/46198 پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه].
* عبداللطیف نظری، مجله گلبرگ، اسفند 1380، شماره 27، صفحه 37. در دسترس در [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/5127/46198 پایگاه اطلاع رسانی حوزه].
 
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۱۲۳: سطر ۱۲۹:
 
}}
 
}}
  
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 +
<gallery mode="packed" heights="170">
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (3).jpg|alt=خروج علمای نجف برای رویارویی با ارتش انگلیس در سال 1334 قمری|از راست: مهدی آخوند خراسانی، محمدجواد جواهری، [[سید محمدسعید حبوبی]]، سید مصطفی حسینی کاشانی، [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] (پشت سر پدر)،  سید علی رضوی تبریزی نجفی ملقب به سید علی داماد، سید محمد طباطبایی یزدی، سید محمدعلی بحرالعلوم و اسحاق رشتی
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (9).jpg|alt=آیت الله کاشانی در جوانی به همراه پدر|[[سید مصطفی کاشانی|سید مصطفی حسینی کاشانی]] و [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]]
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (8).jpg|alt=علمای نجف در کاظمین - برای رویارویی با ارتش انگلیس در سال 1333 قمری|ردیف جلو از راست:[[سید هبة الدین شهرستانی|سید محمدعلی (هبه الدین) حسینی شهرستانی]]، جواد شبیبی، محمدجواد صاحب جواهر، سید محمد طباطبایی یزدی، ناشناس، سید مصطفی حسینی کاشانی، [[شیخ الشریعه اصفهانی|فتح‌الله غروی اصفهانی]] معروف به شیخ الشریعه اصفهانی، سید علی رضوی تبریزی نجفی ملقب به سید علی داماد، سید ناشناس، عبدالکریم جزایری، عبداللطیف جزایری و ناشناس -  ردیف عقب از راست: محمدجواد جزایری، سید جعفر بحرالعلوم، ناشناس، [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]]، سید محمدعلی بحرالعلوم و ناشناسان
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (15).jpg|[[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] و محمدحسنین هیکل
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (16).jpg|[[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] در کنار خلیل صمیره کمره ای
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (11).jpg|[[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] و خلیل طهماسبی
 +
پرونده:سیدخوانساری (1).jpg|از راست: [[آیت الله بروجردی|سید حسین احمدی طباطبائی بروجردی]]، [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] و [[سید محمدتقی خوانساری|سید محمدتقی موسوی خوانساری]]
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (6).jpg|alt=امام خمینی و آیت الله کاشانی|از راست: [[امام خمینی|سید روح الله موسوی مصطفوی خمینی]]، ناشناس و [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]]
 +
پرونده:طالقانی1 (4).jpg|1. سید محمد موسوی بهبهانی، 2. [[سید هبة الدین شهرستانی|سید محمدعلی (هبه الدین) حسینی شهرستانی]]، 3. [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]]، 4. خلیل کمره ای و [[سید محمود طالقانی|سید محمود علایی طالقانی]]
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (4).jpg|[[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] و محمد مصدق
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (12).jpg|تکیه به دیوار از راست: ناشناسان، [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]]، ناشناس، سید رضا فیروزآبادی و ناشناس
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (7).jpg|[[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] و [[شهید نواب صفوی|سید مجتبی میرلوحی تهرانی]] معروف به نواب صفوی
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (14).jpg|[[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] و [[سید عبدالحسین شرف الدین عاملی|سید عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی]]
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (10).jpg|تشییع پیکر [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] در [[تهران]]
 +
پرونده:سیدابوالقاسم (5).jpg|قبر [[سید ابوالقاسم کاشانی|سید ابوالقاسم حسینی کاشانی]] در حرم [[عبدالعظیم حسنی|حضرت عبدالعظیم]]
 +
</gallery>
 +
[[رده:علمای قرن چهاردهم|کاشانی،سید ابوالقاسم]][[رده:علماء شیعه]][[رده:مجتهدین]]
 +
[[رده:مبارزان علیه پهلوی]]
 +
[[رده:مدفونین در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۰۸

آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی (۱۲۶۴ ـ ۱۳۴۰ ش)، فقیه مجتهد و روحانی مجاهد شیعه، فرزند آیت الله سید مصطفی کاشانی و از شاگردان آخوند خراسانی بود. آیت‌الله کاشانی از جوانی دارای افکار آزادی‌خواهانه و ظلم ستیز بود و از این رو با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. مقابله با دولتهای وابسته طاغوت و تلاش برای ملی شدن صنعت نفت، از جمله فعالیتهای مهم اوست.

ابوالقاسم کاشانی.jpg
نام کامل سید ابوالقاسم حسینی کاشانی
زادروز ۱۲۶۴ شمسی
زادگاه تهران
وفات ۱۳۴۰ شمسی
مدفن شهر ری، حرم حضرت عبدالعظیم حسنی

Line.png

اساتید

میرزا محمدتقی شیرازی، آخوند خراسانی، سید مصطفی کاشانی،...



ولادت و تحصیلات

سید ابوالقاسم حسینی کاشانی در سال ۱۲۶۴ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش، آیت الله سید مصطفی کاشانی، از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال ۱۲۸۰ ش. از ایران به نجف اشرف هجرت کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت.

سید ابوالقاسم که در این هنگام، جوانی شانزده ساله بود، همراه پدر عازم نجف اشرف گردید و در آن جا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر اساتید، دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی و آیت الله آخوند خراسانی شرکت جست.

او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ بطوری که در ۲۵ سالگی به درجه اجتهاد دست یافت و بزرگانی مانند آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی، آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی و آیت الله صدر در نوشته های خود، مقام علمی اش را با القابی نظیر «شکافنده دریای علم»، «کلید در گنج‌های دقیق» و... ستودند و آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، تقلید از وی را تأیید می نمود.[۱]

فعالیتهای سیاسی و اجتماعی

آیت الله کاشانی از جوانی دارای افکار آزادی‌خواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه ای به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. او در نهضت مشروطه، مشاور شخصیتی چون آیت الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیم‌گیری و تنظیم اعلامیه ها یاری می داد.

در جنگ جهانی اول که نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای عراق از جمله «فاو» و «بصره» را اشغال کرده بودند، وی به دلیل جوان بودن و پرشورتربودن، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت، آنان با جنگ‌های چریکی و پی در پی، نیروهای دشمن را در منطقه «کوت العماره» زمین‌گیر کردند و سرانجام پس از هیجده ماه جنگ و مقاومت، به کمک دولت عثمانی، نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.

انقلاب ۱۹۲۰ عراق:

آیت الله کاشانی در این انقلاب نقشی یگانه داشت، و به منظور آماده کردن مردم و سران عشایر برای مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به کاظمین رفت و آن جا را برای شروع یک حرکت انقلاب برگزید. با آغاز فعالیت های ضداستعماریش، علمای بزرگی چون آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ الشریعه اصفهانی با نوشتن نامه هایی به یاری وی برخاستند و به دنبال آن، عمده ای از سران عشایر نیز به تأیید حرکت او پرداختند.

پس از آن که راههای مسالمت آمیز برای استقلال عراق به نتیجه نرسید، آیت الله کاشانی عده ای از علمای حوزه، بزرگان عشایر و سران عرب را در پانزدهم شعبان ۱۳۳۸ ق. به منزل خود در کربلا فراخواند و مسأله قیام مسلحانه بر ضد استعمار انگلیس را به بحث گذاشت. در آن جلسه مخفیانه تصمیم بر آن شد که پنج نفر از شرکت کنندگان، مسأله را با آیت الله شیرازی در میان بگذارند و آنان نیز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازه قیام مسلحانه گرفتند. با شروع نبرد بین انقلابیون و نیروهای انگلیسی، آقای کاشانی از آیت الله شیرازی فتوای جهاد گرفت و به این ترتیب قیام در سرتاسر مناطق اشغالی فراگیر شد و بعضی از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گردید.[۲]

پس از شکست انقلاب عراق، او به تقاضای عده ای از مردم عراق و سران عشایر برای در امان ماندن از کینه استعمار انگلیس، عازم ایران گردید و بعد از چند روز توقف در شهر قم، در سی ام بهمن ۱۲۹۹ وارد تهران شد.

انتقام جوئی استعمار:

با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، استعمار انگلیس که از مبارزات آیت الله کاشانی در عراق ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانی‌ها، تصمیم به دستگیری اش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهارم دهم مجلس دخالت کند. به همین منظور در خرداد ۱۳۲۲ چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش ناکام ماندند. آیت الله کاشانی به ناچار مخفی گردد.

کاشانی مدت یک سال، مخفیانه به مبارزه اش ادامه داد تا این که انگلیسی‌ها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران) باخبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود این که وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب گردیده بود، به دستور فرستاد ارتش متفقین، از لیست اسامی نمایندگان حذف شده و به زندان روس‌ها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسی‌ها در اراک و سپس به زندانی در کرمانشاه منتقل گردید. سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سخت ترین شرایط، در ۲۴ مرداد ۱۳۲۴ آزاد گشت و روز جمعه، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد.[۳]

مخالفت با دولت قوام:

در انتخابات دوره پانزدهم مجلس، نخست وزیر (قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را به صورت فرمایشی برگزار کند. مجاهد نستوه که چندین ماه از آزادی اش نگذشته بود، برای افشا کردن ماهیت قوام بپا خاست و پس از سخنرانی در تهران، عازم مشهد شد و در شهرهای مسیرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگلیس و دخالت او در انتخابات آگاه می کرد. قوام از این اقدام به وحشت افتاد و او را در تیر ماه ۱۳۲۵ در بین راه شاهرود ـ مشهد دستگیر کرده و به بهجت آباد قزوین تبعید نمود. آیت الله کاشانی یک سال در تبعید بسر می برد تا این که بر اثر فشارهای سیاسی از سوی علما و مردم، در ۲۱ خرداد ۱۳۲۶ آزاد گردید و دوباره به تهران برگشت.

شاه ایران پس از قوام، عبدالحسین هژیر، یکی دیگر از نوکران استعمار را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. کاشانی که از وابستگی هژیر اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در ۲۷ خرداد ۱۳۲۷ یعنی روزی که قرار بود هژیر برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپیمایی در جلوی مجلس فراخواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوری به راه انداختند به گونه ای که عده ای در درگیری با مزدوران رژیم به شهادت رسیدند.

تبعید به لبنان:

مخالفت‌های آیت الله کاشانی سبب گشت تا در آستانه تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی، او را از ایران دور گردانند. از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه بدست فخرایی در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷، به دستور هژیر، آیت الله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به لبنان تبعید کردند. او در تبعیدگاه بیروت نیز از آن چه که در ایران می گذشت، غافل نبود و در اعلامیه هایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس، آنان را به وظایفشان توجه می داد.[۴]

سرانجام اعلامیه ها مؤثر افتاد و آیت الله کاشانی و تعدادی دیگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم رأی لازم را بدست آوردند. ولی رژیم برای جلوگیری از ورود نمایندگان واقعی ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب کرد. مردم از این کار رژیم خشمگین گشتند و سید حسین امامی که از طرفداران کاشانی و شاهد تعویض آراء بود، به دستور فدائیان اسلام، هژیر (کارگردان تقلب در آراء) را ترور کرد و به هیأت ننگین او خاتمه داد. از این رو پس از تشکیل مجلس شانزدهم، منصور الملک، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف، از آیت الله کاشانی عذرخواهی کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد و او در روز بیستم خرداد ۱۳۲۹ به وطنش برگشت.

ملی شدن صنعت نفت:

سپهبد رزم آرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرارداد گس ـ گلشائیان) در پنجم تیر ۱۳۲۹ به مقام نخست وزیری رسید. روحانی مجاهد که هدف روی کارآمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه دشمن آگاه کرد. به دنبال مخالفت وی با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری کنند. آیت الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرارداد نفت در مجلس، اعلامیه ای خطاب به ملت ایران، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد.[۵] اما رزم آرا با گستاخی تمام و بی اعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم، همچنان بر تصویب قرارداد الحاقی نفت جنوب پافشاری می کرد و با بی شرمی، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت، اهانت نمود. سرانجام رزم‌آرا در شانزدهم اسفند ۱۳۳۹ با گلوله خلیل طهماسبی (از اعضای فدائیان اسلام) از پای درآمد و پرونده خیانتش بسته شد.

کاشانی در برداشتن آخرین گام‌ها برای ملی کردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد. وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر در گم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیأت وزیران را به جلسه ای اضطراری فراخواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف نمایند و یا تظاهرات را به تأخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین می کنم به شرط این که شما نظم ما را بر هم نزنید. از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از اسلام و مخالفت با دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.

پس از ترور رزم‌آرا، هیچ کس جرأت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت. از این رو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس، در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در ۲۹ اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیت الله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران، به ثمر نشست.

حسین علاء که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود، بیش از دو ماه دوام نیاورد. بعد از استعفای علاء، دکتر مصدق در هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزیری رسید و آیت الله کاشانی در حمایت از او اعلام دشت که دست وی را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتی در این باره نخواهد کرد. او برای پشتیبانی از دولت دکتر مصدق در برابر کارشکنی ها و تهدیدهای انگلستان، مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طی پیامی که برای اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنی های انگلیس در همدستی آمریکا با وی، آگاه کرد.[۶]

همچنین هنگامی که دولت مصدق برای تأمین کمبود بودجه دولت، اقدام به پخش اوراق قرضه کرد، آیت الله کاشانی مردم را به یاری دولت فراخواند و خرید اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.[۷]

پس از تهدید دولت مصدق از سوی استعمار مبنی بر دخالت نظامی و گسیل داشتن چهار هزار چترباز و حرکت ناوهای جنگی به طرف سواحل ایران، آیت الله کاشانی از اعلام جهاد سخن به میان آورد و گفت: اگر انگلیسی‌ها به خاک ایران تجاوز کنند، خوزستان را برای آن ها به جهنم تبدیل می کند.[۸] در نتیجه انگلیس موقعیت را برای دخالت نظامی مناسب ندید و با همکاری آمریکا به محاصره اقتصادی ایران دست زد.

تمبر یادبود به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد آیت الله کاشانی

نخست وزیری چهار روزه:

دکتر مصدق در ۲۵/۴/۱۳۳۱ نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسی دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد. شاه نیز با اشاره انگلیس، احمد قوام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. قوام برای کنترل اوضاع، به فریب و تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته اش یاری دهد.

در فضایی که کسی جرأت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشی بر لب زده بودند، آیت الله کاشانی خروشی دیگر آغاز کرد و با نادیده گرفتن یاوه های قوام، یک بار دیگر ملت ایران را برای به نمایش گذاردن قدرت خویش به قیام دعوت کرد و ضمن اعلامیه ای اظهار داشت: «...احمد قوام باید بداند که در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده اند، نباید رسماً اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام جمعی تهدید نماید. من صریحاً می گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در این راه جهاد اکبر، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آن ها در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است...».[۹]

به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم برای مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام برای به سازش کشاندن کاشانی مؤثر نیفتاد، از این رو قوام در شب ۲۹ تیرماه ۱۳۳۱ حکم دستگیری آن مجاهد نستوه را صادر کرد. فردای آن شب که مأموران امنیتی برای دستگیری او رفتند، بسیار دیر بود. زیرا مردم منزل رهبر خویش را تا محدوده صد متری هم چون نگینی در میان گرفته بودند.

در این هنگام، آیت ‌الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی آخرین ضربه را بر پیکر نیمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت که: روی کار آمدن قوام، زیر نظر انگلیسی‌ها بود و ما تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد و اگر قوام تا ۴۸ ساعت دیگر، استعفا ندهد، خود کفن می پوشم و پیشاپیش صفوف مردم مسلمان حرکت او را سرنگون خواهم کرد.[۱۰]

پس از این مصاحبه، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانی بسیار، در کمتر از بیست ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیری اش چهار روز بیشتر طول نکشید. به این ترتیب دکتر مصدق بعد از پنج روز خانه‌نشینی و انزوا، دوباره به نخست وزیری رسید.

منزوی کردن آیت الله کاشانی:

استعمار انگلیس برای ضربه‌زدن به جبهه انقلابیون، نقشه ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از این رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمونِ استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق، خانه آیت الله کاشانی را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.[۱۱]

با این حال، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد، در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ نامه ای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا به دست زاهدی آگاه کرد.[۱۲] ولی با تأسف در اثر بی توجهی، سهل انگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا[۱۳]، در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچ گونه مقاومت شایسته ای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سال‌ها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت.

زاهدی پس از به قدرت رسیدن، امینی را به منظور امضای قرار دادی با کنسرسیوم نفتی متشکل از کمپانی‌های نفتی انگلیس، آمریکا، هلند و فرانسه تعیین نمود. در این هنگام آیت الله کاشانی با فریادی حسینی، سکوت مرگبار حاکم بر جامعه را شکست و با صدور اعلامیه ای، مردم را از خیانت‌های زاهدی و هجوم دوباره استعمارگران به کشور، آگاه کرد[۱۴] و درباره رابطه با انگلستان اعلام کرد: روزی که دولت تجدید رابطه را اعلام بکند، روز عزای ملی است و مردم باید نوار سیاه به سینه خود نصب کنند.[۱۵]

او در جریان انتخابات دوره هیجدهم مجلس، شبنامه ای علیه انتخابات نمایشی و فرمایشی زاهدی پخش کرد و با فرستادن نامه ای به دبیر کل وقت سازمان ملل، وضع اسفبار ایران، جو ترور و وحشت و نیز برگزاری انتخابات در محیطی ناسالم و بسیاری مسائل دیگر را بیان کرد تا همگان را از اوضاع ایران آگاه سازد.[۱۶]

در سال ۱۳۳۴ ش. شاه برای این که در پیوستن به پیمان «سنتو» مشکلی از جانب آیت اللّه کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دی ماه او را به بهانه شرکت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان کنند. آن گاه وی را پس از شکنجه های بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند. ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت، به ویژه آیت الله بروجردی، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش کردند.

توجه به جهان اسلام:

آیت الله کاشانی از مسائل جهان اسلام نیز غافل نبود؛ از این رو در سال ۱۳۲۶ ش. که تأسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام گردید، اعلامیه ای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی، مصر و فلسطین اشاره کرد و رأی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیست‌های مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه‌کن کردن این غده سرطانی بکار گیرند.[۱۷]

او مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز بیستم دی ماه ۱۳۲۶، بیش از سی هزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند. وی در سی ام اردیبهشت ۱۳۲۷ بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهرکنندگان سخنرانی نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آن ها و از بین رفتن روح اتحاد و دوری از احکام اسلام دانست.[۱۸]

آیت الله کاشانی مسلمانان مصر را نیز در مبارزات استقلال طلبانه آنان، مورد حمایت قرار و در بحران کانال سوئز، پیامبر تأییدی خطاب به جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارک تهران مراسمی برای گرامی داشت یاد شهدای مصر و ارج نهادن به فداکاری‌هایشان برپا کرد. او در جریان مبارزه مردم مسلمان تونس برای رهایی از سلطه استعمار فرانسه، بیانیه ای صادر کرد و تنفر شدید خود را نسبت به برقراری جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاک تونس، بیان داشت. وی در این باره از آقای مصدق خواست تا به نماینده ایران در سازمان ملل دستور دهد که تلاش کند قضیه تونس در دستور کار شورای امنیت قرار گیرد و هر چه زودتر به تونس استقلال کامل داده شود.[۱۹]

آیت الله کاشانی در سال ۱۳۳۱ ش. پس از بازگشت از مراسم حج، نامه ای به تمام کشورهای اسلامی فرستاد و از آن ها خواست برای شرکت در کنگره اسلامی و تبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام، نمایندگانی به ایران بفرستند.[۲۰] این فکر با استقبال شایانی در میان کشورهای اسلامی روبرو گشت و نظرهای موافق پی در پی به ایران می رسید؛ اما استعمارگران که از اندیشه اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به کمک جیره‌خواران داخلی خود تصمیم گرفتند، شخصیت آیت الله کاشانی را ترور نمایند. از این رو زمزمه های مخالفت با تشکیل کنگره، از حلقوم‌های مختلف بلند شد و از تحقق این فکر جلوگیری کردند.

ویژگی‌های اخلاقی

از سخنانی که دانشمندان بزرگ اسلامی در ستایش از مقام معنوی و اخلاقی آیت اللّه سیدابوالقاسم کاشانی گفته و وی را ستوده اند به خوبی مقام والا و شخصیت عظیم علمی، اخلاقی و معنوی او معلوم می شود. آیت اللّه کاشانی در زهد و تقوا، طهارت، تعالی روح، دانش و حکمت و اخلاص و پاکی نیت به درجه ای رسیده بود که مورد اطمینان و محبوب عام و خاص بود. به گونه ای که دیگران در همان دیدار و برخورد نخست شیفته اخلاق پیامبر گونه او می شدند و مهر و محبت او در دل های پاک و باصفا جای می گرفت. وی در مجلس و جمع یاران، همانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، جدّ بزرگوارش، بود. بدون توجه به این که محلی خاص را در جمع دوستان و دیگران به خود اختصاص دهد بالا و پایین مجلس برای او یکسان بود.

آقا بزرگ تهرانی که از همدرسان او بوده است در توصیف مراتب علمی و اخلاقی او در دوره جوانی می‌نویسد: او از قدیمی‌ترین دوستان من بود و با هم در درس استاد بزرگوارمان، آخوند خراسانی، حاضر می‌شدیم. وی بسیاری از تقریرات استادان را در فقه و اصول، در ابواب متفرقه به رشته تحریر درآورد و از اوایل جوانیش به دقت نظر، باریک‌بینی، بزرگ‌منشی و بلندی همت، معروف بود. من از دوران جوانی با او معاشرت داشتم و به چیزی که موجب نقص و عیب او باشد در هر بابی از دانش و فضل، تقوا و پرهیزکاری، عفت، پاکدامنی، خوش اخلاقی و بزرگواری نفس، برخورد نکردم.

وفات

مرحوم آیت اللّه کاشانی سرانجام، در ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ شمسی (١٣٨١ ق) چشم از جهان فروبست و پیکرش در میان انبوه مشتاقان تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) تشییع گردید و در آنجا به خاک سپرده شد.

پانویس

  1. ر.ک: نگاهی به تاریخ انقلاب ۱۹۲۰ عراق، محمد صادقی، ص ۱۳۰.
  2. همان، ص ۴۰ـ۸۹.
  3. مجله پیام انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شمار ۸، ص ۶۲.
  4. ر.ک: زندگینامه آیت الله کاشانی، سید محمد موسی، نشر بشیر، ص ۱۴ـ۱۸.
  5. ر.ک: همان، ص ۲۷ـ۳۱.
  6. ر.ک: همان، ص ۴۴ـ۴۶.
  7. ر.ک: روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، دارالفکر، ص ۱۵۴.
  8. ر.ک: ایران کوه آتشفشان، محمد حسنین هیکل، ترجمه سید محمد اصفیایی، دفتر نشریه عادیات، ص ۹۷ و ۹۸.
  9. چهره حقیقی مصدق السلطنه، سید حسن آیت، دفتر انتشارات اسلامی، ص ۲۱۱ و ۲۱۲.
  10. ر.ک: زندگینامه آیت الله کاشانی، ص ۶۱ـ۶۶؛ وقایع سی تیر ۱۳۳۱، حسین مکی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۱۹۳.
  11. ر.ک: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص ۸۱ و ۸۲.
  12. ر.ک: چهره حقیقی مصدق السلطنه، ص ۲۱۹.
  13. ر.ک: همان، ص ۲۲۰.
  14. ر.ک: روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ‌ص ۴۶ـ۴۹.
  15. ر.ک: همان، ص ۴۰ و ۴۱.
  16. ر.ک: همان، ص ۴۱ و ۱۹۴ـ۱۹۷.
  17. ر.ک: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، سید جلال الدین مدنی، ص ۱۸ و ۱۹.
  18. ر.ک: همان، ص ۲۰ـ۲۳.
  19. ر.ک: مجموعه ای از مکتوبات، سخنرانی‌ها و پیام‌های آیت الله کاشانی، م.دهنوی، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۲۳.
  20. ر.ک: ایران اسلامی در برابر صهیونیسم، ص ۷۰ـ۷۳.

منابع



آرشیو عکس و تصویر