ملا محمد حسن هردنگی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
آخوند ملا محمدحسن هردنگی از عمده علماء و فقهاء منطقه قهستان بوده و در مراکز علمی قاینات شخصیت علمی آن مرحوم بر احدی از دانشمندان آن عصر پوشیده نبوده است و فضلاء وقت از محضر درس وی تلمذ و با عنوان برجسته‌ترین شخصیت‌های علمی او را معرفی می‌نموده‌اند.
+
آخوند ملا محمدحسن هردنگی (م، ۱۳۲۷ هجری) از عمده علماء و فقهاء منطقه قهستان بوده و در مراکز علمی قاینات شخصیت علمی آن مرحوم بر احدی از دانشمندان آن عصر پوشیده نبوده است و فضلاء وقت از محضر درس وی تلمذ و با عنوان برجسته‌ترین شخصیت‌های علمی او را معرفی می‌نموده‌اند. ارادت خاص به [[اهل بیت]] علیهم‌السلام او را بارها به اماکن مقدسه [[عراق]]، [[قم]] و [[مشهد]] سوق داده است.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
|نام کامل = آخوند ملا محمدحسن هردنگی
 +
||تصویر=[[پرونده:Hardangi.jpg|200px|center]]
 +
|زادروز =  1263هجری
 +
|زادگاه =  قهستان
 +
|وفات =    1327 هجری
 +
|مدفن =روستای مبادی هردنگ شهرستان خوسف 
 +
|اساتید =  آیت الله محمدرحیم بروجردی، سید ابوطالب مجتهد قاینی،....
 +
|شاگردان = 
 +
|آثار = رساله اعتقادات، رساله توحید،...
 +
}}
  
او در سال 1260 هجری قمری در قریه مبادی از توابع هردنگ قیس آباد متولد شد و در 27 [[ذی القعده]] 1327 قمری پس از یک عمر زندگی شرافتمندانه به رحمت ایزدی پیوست و آرامگاهش هم اکنون در قبرستان عمومی دهکده مزبور بر فراز تلی باقیست.  
+
==زندگی نامه==
 +
او در سال 1263 هجری قمری در قریه مبادی از توابع هردنگ قیس آباد متولد شد و در ۲۷ [[ذی القعده]] ۱۳۲۷ قمری پس از یک عمر زندگی شرافتمندانه به رحمت ایزدی پیوست و آرامگاهش هم اکنون در قبرستان عمومی دهکده مزبور بر فراز تلی باقیست.  
  
خاندانش از خانواده‌های مشهور محل و چنان که خود در [[دیوان اشعارش ]] متذکر شده است. گویا اولین کسی که از این خاندان پای در دایره علم و فضل گذاشته است. حاجی ملا علی جد اوست که درحقیقت اولین مربی و استاد آخوند نیز می‌باشد. پدرش نیز مردی دانشمند و در زادگاه خود که همان مبادی بوده است به ارشاد محصلین علوم دینی اشتغال داشته و آخوند مقدمات صرف و نحو و قسمتی از [[فقه]] و [[اصول]] را نزد ایشان خوانده است.
+
خاندانش از خانواده‌های مشهور محل و چنان که خود در دیوان اشعارش متذکر شده است. گویا اولین کسی که از این خاندان پای در دایره علم و فضل گذاشته است حاجی ملا علی جد اوست که درحقیقت اولین مربی و استاد آخوند نیز می‌باشد. پدرش نیز مردی دانشمند و در زادگاه خود که همان مبادی بوده است به ارشاد محصلین علوم دینی اشتغال داشته و آخوند مقدمات [[صرف]] و [[علم نحو|نحو]] و قسمتی از [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] را نزد ایشان خوانده است.
  
درباره اساتید خود در مقدمه دیوان اشعارش چنین می‌نگارد:این قلیل البضاعه بعد از آن که از خدمت والد ماجد جهت تحصیل مهاجرت کرده چندان دور نرفتم و بر بعضی از اهل علم تلمذ کرده که دارای مقام اجتهاد نبودند و بعد از آن که از ایشان مستغنی شدم. بر دو نفر که از عمده علمایند، تلمذ کرده و حظی وافر و بهره‌ای کامل از ایشان برداشتم.
+
او مدت ۴۰ سال به عنوان هیئت امناء یکی از بلوک‌های قهستان، مدتها حاکم شرع و مسئول موقوفات و  راتبه قضاوت را در ایالت قهستان به عهده داشته است. وی در سال ۱۲۸۳ قمری متاهل شد و سپس در سال ۱۲۹۹ قمری به مسقط الراس خود که همان قریه مبادی می‌باشد، برگشت نموده و در آنجا اقدام به تاسیس مدرسه‌ای می‌کند که در آن علوم فقه، اصول، نجوم و هیات و حتی حساب و هندسه به وسیله خودش به علاقمندان تدریس می‌شده است.
  
تخصص آن مرحوم در [[فقه]] و اصول و دارای مرتبه اجتهاد بوده و در صرف و نحو عربی، لغت، معانی بیان بدیع، عروض، منطق، تفسیر، کلام، [[حدیث]] و رجال نیز استاد بوده است. علاوه بر این‌ها در [[فلسفه]]، حساب، (جبر، مقابله و...) هندسه و هیات قدیم دست داشته و تدریس می‌نموده است. او در حدود مدت 40 سال به عنوان هیئت امناء یکی از بلوک‌های قهستان، مدت 18 سال را (1293 تا 1305 قمری، 1308 تا 1309 قمری و 1315 تا 1317 قمری) به عنوان راتبه قضاوت، مسئول موقوفات و حاکم شرع در ایالت قهستان مطرح بوده است.
+
چنان که از مطالعه برخی اسناد برمی‌آید، او خبره‌ای در امورات کشاورزی بوده و درختان زیادی در روستاهای رودکاج، یوش و هردنگ توسط ایشان پیوند شده است. به دستور او در دهات مسافرخانه‌ها و در راه‌ها، آب انبارهایی ساخته شده که اغلب به نام خودش مشهور است. قدرت بیان او ضرب‌المثل و تخصص او در فقه، اصول و کلام باعث شد تا رساله اعتقادات اقا سید ابوطالب حسینی قائنی بنا به درخواست علمای وقت و در زمان حیات ایشان،به رشته تحریر درآمده و تشریح شود.
  
وی در حدود سال ۱۲۹۰ قمری یعنی حدود ۳۰ سالگی توانست؛ اجازه اجتهاد ، افتاء و روایت را از اساتید خود آیت الله محمدرحیم بروجردی و سید ابوطالب مجتهد قاینی دریافت کند.  
+
ارزش و احترام آخوند از دیدگاه حکومت آنقدر بالا بوده است که در بیش از ۱۵ حکم مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم، امیر علم خان حشمت‌الملک، امیراسماعیل خان علم و محمدابراهیم خان حشمت‌الملک به تمامی نیروهای مالیه تاکید می‌کنند که به آخوند تعرضی ننمایند که در غیر این صورت مورد مواخذه و تنبیه قرار خواهند گرفت. این احترام از سوی حکومت در حقیقت به دلیل اینکه او حاکم شرع قهستان و استاد حوزه‌های علمیه قاینات بود صورت می‌گرفته است.
  
 +
آخرین نکته‌ای که درباره شرح زندگیش لازم به یادآوریست. این که هر چند اقامت نامبرده در هردنگ بوده ولی همیشه برای شرکت در مجالس بحث از او دعوت می‌شده است و در یکی از همین محافل بوده که با ملا ابراهیم گزیکی که از پیشوایان بزرگ [[اهل سنت|اهل تسنن]] بوده است و علمای بیرجند را در مقابل خود عاجز نموده بود، مجاب و عقایدش را که بر پایه صحیح استوار نبوده رد کرده است (رساله اعتقادات، ۱۳۰۲ هـ.ق) و همچنین با شمس‌الدین هروی که از فحول علمای تسنن در زمان خود بوده و آثار بسیار در رد عقاید او نوشته شده و آخوند نیز بر رساله‌اش حواشییی از عقاید خود و استادش را نوشته است، با او مباحثاتی داشته است. (رساله اعتقادات، ۱۳۰۲ هـ.ق) 
  
او در سال 1283 قمری متاهل شد و سپس در سال 1299 قمري به مسقط الراس خود که همان قریه مبادی مي‌باشد، برگشت نموده و در آنجا اقدام به تاسیس مدرسه‌ای می‌کند که در آن علوم [[فقه]]، [[اصول]]، نجوم و هیات و حتی حساب و هندسه به وسیله خودش به علاقمندان تدریس می‌شده است.
+
==تحصیل و تدریس==
 +
درباره اساتید خود در مقدمه دیوان اشعارش چنین می‌نگارد: آنچه گاهی اوقات در خاطر این قلیل البضاعه عدیم الاستطاعه گرفتار دام علائق دنیا و مبتلا به انواع کدورت و بلا درمانده به کار خویش و اسیر هوای دل ریش محمدحسن بن محمدرفیع بن حاجی ملاعلی باقی‌مانده اینکه، اول کسی‌که از آباء این حقیر قدم در بساط علم و فضل گذاشته و به زیور زهد و عمل و احیاء مراسم شریف آراسته گشته حاج ملاعلی بود که این حقیر در خدمتش کمی از مقدمات را فرا گرفته و در سفر مکه معظمه به جوار رحمت الهی پیوست. از برکات ائمه اطهار بر آن مرحمت شده، این است که برکت علم در اولاد امجادش باقی‌مانده است. والد ماجد که ثانی سلسله است ایضا به علم و عمل آراسته و اوقات خود را تماما در تحصیل مصروف داشته‌اند، این قلیل البضاعه بعد از آن‌که از خدمت والد ماجد جهت تحصیل مهاجرت کرده چندان دور نرفتم و بر بعضی از اهل علم تلمذ کرده که دارای مقام اجتهاد نبودند و بعد از آن‌که از ایشان مستغنی شدم  پیش دو نفر که از عمده علمایند، تلمذ کرده و حظّی وافر و بهره‌ای کامل از ایشان برداشتم و ختم تلمذ حقیر در این زمان به عالم عامل و فقیه کامل الفاضل المجتهد و السید المجاهد صاحب المفاخر والمناقب والفائق علی العلماء الدین عصرهم لعصره مقارب، آقا سیدابوطالب مجتهد قاینی گردید و آن جناب صاحب تصانیف کثیره و رسائل حسنه در فقه و اصول می‌باشند که همه آن‌ها را به درس برایشان خواندم و اکنون که از سن مبارکش ۵۵ سال می‌گذرد تصنیفات ایشان بیش از ۵۰ هزار است و…»
  
هر چند او هنگام اقامت در بیرجند و قاین نیز جلسات درسی داشته و بعد از فوت استادش در سال 1293 قمری تا زمان رحلتش به مدت 34 سال پس از آن مرحوم در شهر بیرجند و قاین به امر تدریس اشتغال ورزید و عده‌ای از افاضل قاینات که خود مجتهد بوده از محضرش که حوزه‌های متعدد درسی داشته است، استفاده می‌نموده‌اند و غالباً از شاگردان مرحوم آخوند بوده‌اند كه از آن‌ها مي‌توان حضرات آيات شيخ محمدباقر آیتی بيرجندي، شيخ محمد قايني، سيد حسن فقيه، سيد محمدرضا صامتي و محمدهادي مجتهد را نام برد.
+
'''اساتید'''
  
اقامت طولانیش در مبادی سبب شده است که نتوان در نتایج زحمات و تعلیمات او بررسی کرد. آخوند با این که تمام وسایل آسایش در بیرجند برایش فراهم بوده، هیچ‌گاه به خیال ترک زادگاه خود نیفتاده است. چه آنان که از نزدیک او را دیده و به افکارش آشنایی داشته‌اند، می‌گویند: دقیقه‌ای از وقت خود را به بطالت نمی‌گذرانده، زمانی که از درس و بحث خسته می‌شده است با مردم در کارهای کشاورزی همکاری می‌نموده و بهترین مشوق مردم در این راه بوده است.  
+
===ملاعلی طبسی گلشنی===
 +
حجةالاسلام حاجی ملاعلی طبسی گلشنی (پدر بزرگش) فرزند کربلایی حسن قیس آبادی که از مدرسین حوزه علمیه طبس گلشن و در زمان امیر حسن‌خان شیبانی بوده و بنا به درخواست امیر محمد محتشم عرب خزیمه در حدود ۱۲۳۰ قمری به بلوک هردنگ، عربخانه و سرچاه مراجعت می‌کند. تاریخ فوتش حدود ۱۲۷۰ قمری و در سفر حج بوده است.
  
چنان که از مطالعه برخی اسناد برمی‌آید، او خبره‌ای در امورات کشاورزی بوده و درختان زیادی در روستاهای رودکاج، یوش و هردنگ توسط ایشان پیوند شده است. ارادت خاص به [[اهل بيت]] علیهم‌السلام او را بارها به اماكن مقدسه [[عراق]]، [[قم]] و [[مشهد]] سوق داده است.
+
===محمدرفیع هردنگی===
 +
حجةالاسلام کربلایی محمدرفیع هردنگی پدر ملا محمدحسن و فرزند ملاعلی و مجتهدی فاضل و دانشمند بوده که به ارشاد محصلین علوم دینی در منطقه و در حوزه علمیه قاینات می‌پرداخته است. وی اولین کسی بود که نسبت به تدریس دروس صرف، نحو و قسمتی از فقه و اصول به ملا محمدحسن هردنگی همت گمارد. زمان تولد او حدود سال ۱۲۲۰ و وفاتش در سال 1293قمری می‌باشد
  
تعلیمات او سبب شده که مردم این ناحیه اگر چه از نظر مادی از مردمان همجوارخویش عقب‌تر باشند ولی از نظر فکری و اجتماعی به هیچ وجه قابل مقایسه با آنان نباشند. علاقه تحصیل در میان مردمان این سرزمین از سایرین بسیار زیادتر است و این ذوق در نتیجه تربیت‌های آخوند تقویت شده است. هم‌اکنون نام او در این  منطقه توأم با اعزاز و اکرام و سخنان او زینت محافل و نُقل مجالس است و گفتار او را به عنوان حجت می‌پذیرند.
+
===مجتهد قاینی===
 +
آیت‌الله حاج سیدابوطالب حسینی مجتهد قاینی از مراجع عظام در خراسان و دانشمندی گرانقدر در همه زمینه‌های علوم اسلامی، متبحر و متخصص و فقیهی صاحب نظر بود که سال ۱۲۳۰ ه. ق در قاین متولد شد. مقدمات علم را در موطن خود فرا گرفت و سپس برای تکمیل مدارج عالیه علم و دانش رهسپار مشهد مقدس شد.
  
به دستور او در دهات مسافرخانه‌ها و در راه‌ها، آب انبارهایی ساخته شده که اغلب به نام خودش مشهور است. قدرت بیان او ضرب‌المثل و تخصص او در [[فقه]] ، [[اصول]] و کلام باعث شد تا رساله استادش  بنا به درخواست علمای وقت بوده  به رشته تحریر درآمده و تشریح شود.
+
آن گاه عازم حوزه علمیه اصفهان شد و در آن‌جا با جدیت تمام مشغول کسب دانش گردید و طبع جستجوگر او را به سوی حوزه نجف اشرف کشاند و از محضر استادانی چون آیت‌الله شیخ محسن خنفر بهره برد و از وی اجازه اجتهاد و روایت گرفت. پس از مدتی، برای ارشاد مردم به قاین برگشت و ضمن انجام امور شرعی به تدریس در حوزه علمیه قاین پرداخت و به تصنیف کتاب‌های با ارزشی همت گماشت.
  
نکته‌ای که درباره آثار آخوند که بعداً بدان اشاره خواهد شد. گفتنی است این که چون پسری از او به جا نمانده، اغلب آثارش پس از [[مرگ]] دستخوش حوادث شده و تنها قسمت‌های پراکنده‌ای بعداً به وسیله نوادگانش جمع‌آوری شده است.
+
سال ۱۲۹۳ برای انجام فریضه حج عازم بیت‌الله الحرام بود که در ۶ شوال همان سال در شهر کراچی وفات یافت. مرقدش در شهر کراچی پاکستان است. درة الباهره درباره شناخت خدا، ینابیع الولایه در خصوص ولایت، ماحی الضلاله و الغوایه، صفوة المقال و غیره از تالیفات با ارزش مرحوم آیت‌الله حاج سیدابوطالب می‌باشد.
  
آخرین نکته‌ای که درباره شرح زندگیش لازم به یادآوریست. این که هر چند اقامت نامبرده در هردنگ بوده ولی همیشه برای شرکت در مجالس بحث از او دعوت می‌شده است و در یکی از همین محافل بوده که با ملا ابراهیم گزیکی که از پیشوایان بزرگ اهل تسنن بوده است و علمای بیرجند را در مقابل خود عاجز نموده بود. مجاب و عقایدش را که بر پایه صحیح استوار نبوده رد کرده است (رساله اعتقادات، 1302 هـ.ق) و همچنین با شمس‌الدین هروی که از فحول علمای تسنن در زمان خود بوده و آثار بسیار در رد عقاید او نوشته شده و آخوند نیز بر رساله‌اش حواشییی از عقاید خود و استادش را نوشته است.
+
در خصوص عظمت وی آیت‌الله شیخ محمدحسین آیتی در کتاب بهارستان (۱۳۷۱) می‌گوید که به بزرگی و عظمت و زعامت سیدابوطالب تاکنون در این مناطق عالمی دیده نشده است.
  
با او مباحثاتی داشته است (رساله اعتقادات، 1302 هـ.ق) از اولاد بی‌واسطه‌اش قریب 50 نفر باقی هستند که اغلب‌شان در رشته‌های علوم جدید یا قدیم به تحصیل یا تدریس مشغول می‌باشند. بر اساس وقفنامه موجود توليت مزار سیدالحسین عربخانه که به وسیله او در سال 1317 قمري تعمیر کامل شده است. بر عهده آخوند و پس از فوت ايشان تا آخر عمر بر عهده يكي از اولاد يا بستگان اصلحش مي‌باشد.
+
===آیت‌الله محمدرحیم بروجردی===
 +
آیت‌الله حاج محمدرحیم بروجردی (استاد شیخ الشریعه اصفهانی): معروف به بالاخیابانی. در آغاز کودکی به تحصیل ادب و زبان عرب مشغول گشت و به‌خاطر استعداد و مهارتی که در ادبیات عرب داشت، کتابی در همان اوان کودکی در نحو تصنیف کرد که مورد قبول طلاب واقع شد. سپس در محضر علما و فقها حاضر شد و از سید بزرگوار سیدشفیع جاپلقی و حاج ملااسدالله بروجردی استفاضه کرده است. در سال ۱۲۴۱ ق به نجف اشرف رفت و از محضر شیخ‌ محمدحسن نجفی صاحب "جواهر" بهره‌ها برد و در همان اوقات شرحی محققانه بر " المختصر النافع" در فقه تالیف کرد که مورد تحسین و تقدیر صاحب "جواهر" قرار گرفت و از او اجازه اجتهاد گرفت. مدتی در نجف به‌ تحصیل پرداخت و سپس در کربلا مقیم شد.
  
''' احترام و بزرگی هردنگی در مکتوب آیت الله محمد هادی هادوی حاکم شرع وقت'''
+
در سال ۱۲۵۸ق به ‌اصرار دانشمندان مشهد و بزرگان خراسان و امر صاحب "جواهر" به مشهد رفت و به‌ ترویج علوم و نشر احکام اشتغال ورزید و شاگردان زیادی از محضر او استفاده کردند. وی دوبار به سفر حج رفت و در سال ۱۲۶۶ق پس از فتنه سالار در خراسان، امیرکبیر او را به‌ تولیت آستان‌ قدس رضوی منصوب کرد. وی بر اثر بیماری و در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت و در جوار مرقد امام‌ رضا (علیه‌السّلام) دفن گردید.
  
حسبیه اله تعالی نگارش می‌شود چون امور شرعیه نواحی ناحیه هردنگ سابقاً به واسطه وجود با برکت مرحوم مغفور جنت مکان آخوند ملامحمد حسن طاب ثراه که انتظاما امتیاز مخصوصی از کلیه قاینات بر سایرین داشته اند(انجام می‌گرفته)....  
+
===علامه سیدمرتضی یزدی===
 +
اطلاعاتی از وی در دست نیست بجز چند سند پرداخت مقرری از آستان قدس به وی و اشارتی که شیخ محمدباقر آیتی از وی به عنوان استاد خود در حوزه علمیه مشهد با صفت علامه یاد می‌کند. ملا محمدحسن هردنگی نیز در ختم تلمذ خود و در مباحثه دریافت اجتهاد مناظره‌ای با وی در مسائل مختلف حوزوی داشته که وی را در تمامی موارد مجاب می‌کند و این از اصلی‌ترین دلایل شهرت آخوند بوده است.
  
'''اجازه نامه علما در مورد هردنگی '''
+
تخصص آن مرحوم در [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و دارای مرتبه [[اجتهاد]] بوده و در [[صرف]] و [[علم نحو|نحو]] عربی، لغت، [[علم معانی|معانی]]، [[علم بیان|بیان]]، [[بدیع]]، [[عروض]]، [[منطق]]، [[تفسیر قرآن|تفسیر]]، [[علم کلام|کلام]]، [[حدیث]] و [[علم رجال|رجال]] نیز استاد بوده است. علاوه بر این‌ها در [[فلسفه]]، حساب، (جبر، مقابله و...) هندسه و هیات قدیم دست داشته و تدریس می‌نموده است.
  
'''سید ابوطالب مجتهد قاینی'''
+
مرحوم هردنگی هنگام اقامت در بیرجند و قاین نیز جلسات درسی داشته و بعد از فوت استادش در سال ۱۲۹۳ قمری تا زمان رحلتش به مدت ۳۴ سال پس از آن مرحوم در شهر بیرجند و قاین به امر تدریس اشتغال ورزید و عده‌ای از افاضل قاینات که خود مجتهد بوده از محضرش که حوزه‌های متعدد درسی داشته است، استفاده می‌نموده‌اند و غالباً از شاگردان مرحوم آخوند بوده‌اند که از آن‌ها می‌توان حضرات آیات شیخ محمد قاینی، سید حسن فقیه، سید محمدرضا صامتی و محمدهادی مجتهد را نام برد.
  
تحریر می‌شود که امور شرعیه متعلق به حدود ناحیه گیو و مختاران و هردنگ و جلگه براکوه الی همند و برمنج و ناحیه سرچاه و بصیران و میغان و کوه بالا و عرب خانه در عهده و کفایت عالیجناب مستطاب فضائل مآب حقایق ابواب ملا محمد حسن و فقه اله تعالی بوده و می‌باشد و آنچه تعلق به امناء شرع مطاع دارد سوای مختص حاکم شرع نافذ الحکم، متعلق به جناب معزی الیه است. کارگزاران دیوان واقف و بر بصیرت خواهند بود.  
+
تعلیمات او سبب شده که مردم این ناحیه اگر چه از نظر مادی از مردمان همجوار خویش عقب‌تر باشند ولی از نظر فکری و اجتماعی به هیچ وجه قابل مقایسه با آنان نباشند. علاقه تحصیل در میان مردمان این سرزمین از سایرین بسیار زیادتر است و این ذوق در نتیجه تربیت‌های آخوند تقویت شده است. هم‌اکنون نام او در این  منطقه توأم با اعزاز و اکرام و سخنان او زینت محافل و نُقل مجالس است و گفتار او را به عنوان حجت می‌پذیرند.
 
 
''' آیت الله العظمی سیّد اسماعیل صدر الموسوی'''
 
 
 
'''اجازه نامه اول:'''
 
 
   
 
   
جناب مستطاب علام فهام عمده العلماء العظام الموید من عنداله المهیمن آقا شیخ محمدحسن هردنگی دام مجده العالی مختار و ماذون می‌باشند در تصرف در امور حسبیه که از برای حاکم شرع انور می‌باشد که به دیگری اذن دهد از قبیل حفظ اموال ایتام و غیاب و اوقاف عامه که بدون ولی و وکیل و متولی می‌باشند و حقوق از قبیل رد مظالم و سهم حضرت امام جله و علی ابائه افضل الصلوه و اکمل السلام که انشاء الله تعالی به کمال دقت و تمام احتیاط چنانچه و جواز جناب ایشان می‌باشد، عمل خواهند نمود و هر حقی را به ذی حق خواهند رسانید و داعی را از دعا فراموش نخواهند فرمود و پیوسته به رقعه نگاری مسرورم خواهند داشت.
+
ایشان مکاتبات و پاسخ به اجوبه ها را با مهر عبده الراجی محمدحسن به تاریخ داخل مهر 1287 ق پاسخ می‌داده‌اند.  
 
'''اجازه نامه دوم:'''
 
 
جناب قبله نصب مستطاب العالم العامل و الفاضل المهذب الکامل عمده العلماء الاعلام الموید من عندالله الملک العلام عزّ اسمه آقای آخوند ملا محمد حسن ایّده الله تعالی را سلام مشتاقانه می‌رسانم و موفض می‌دارم که ان شاء الله تعالی مدام در حفظ و حمایت حضرت احدیت جل ذکره محفوظ و موفق در ترویج شرع انور و نشر مسایل دینیه و بیان احکام شرعیه بوده، قاطبه اهالی آن اطراف و نواحی پیوسته مستفید و مستفیض باشند.
 
رجاء واثق آنکه اخوان متدیّن وفّقهم الله در لطائف و فرمانبرداری جناب ایشان کوتاهی ننموده به مواعظ و نصایح و نقل روایت و حدیث هدایت یابند و بر صراط مستقیم شرع قویم استوار گردند.البته کما فی السابق نیز در امور شرعیه حسبیه از حفظ اموال، غیاب ، اوقاف، وجوه ، حقوق و امثال آن تصدی فرموده، انجام امور شرعیه آن را خواهند نمود و این ضعیف را از دعای خیر خود و حسن عاقبت فراموش نخواهند فرمود. ان شاء الله هر گونه فرمایشی بود اعلام فرموده در خدمات عاجز نخواهم بود(الراجی اسماعیل صدر موسوی – ۱۳۲۲ قمری).
 
 
 
 
 
 
 
'''آخوند و استفتائات:'''
 
 
 
تسلط بالاي فقهي و شرعي آخوند را مي‌توان در پاسخ به مجموعه سوالات ذيل مورد بررسي قرار داد. پاسخ‌هايي كه مقام او را به عنوان يك مرجعيت مسائل شرعي و فتوادهنده عالي‌مقام بيش از پيش روشن مي‌سازد. ايشان سوالاتي را كه جواب مي‌داده‌اند با دو نوع مُهر خود (یکی با نام عبده محمدحسن و دیگری با نام عبده الراجی محمدحسن) پاسخ مي‌داده‌اند.
 
 
 
'''<I>پاسخگویی به مشكلات اجتماعی مردم:</I>'''
 
 
 
<I>1. سوال:</I>
 
 
 
صاحب اختيارا، آفتاب‌نشين‌هاي چهكند خانه مي‌سازند در چهكند. به ايشان گفته‌ام يا سندي از صاحب اختيار آخوند ملا محمدحسن بياوريد كه شرعاً تسلط داريد؛ خانه بسازيد يا بدون سند راضي نيستم كه جواب داده‌اند سَرِ ما را بشكنند تا خانه نسازيم. آيا حكم اين است كه ايشان گفته‌اند يا مالكين را اختياري بر ملك ايشان است؟
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
همه نوع از ملك خود مي‌توانند مالكين مانع شوند. از بند و خانه و حريم ده. از اراضي موات كه خارج از حريم ده است. نمي‌توان مانع شد، هرگاه خشت و خاك از كشتمان برندارند. در آب حق‌الشرب هم به قدر بناي لازم در صورتي كه ضرر به محصول مالكين نرسد، منع مشكل است.
 
 
 
<I>2. سوال:</I>
 
 
 
چند مزرعه (زارع) در دشت‌های آب سال شریک بوده‌اند و آب را به دشت برده و زراعت می‌کرده‌اند. بعد دیوانیان مزرعه در حوالی دشت مزارع احداث کرده‌اند. شرکاء مزارع در محل دیگر دشت گرفته جهت مزارع زارعت کرده‌اند. حال یکی از شرکاء مزارع که شراکت آن جزئی است، می‌خواهد آب را به همان دشت قدیم ببرد. باقی شرکاء را مانع است که آب به دشت جدید ببرند به عنوان این که نمی‌گذارم از نهر آب برود یا تسلط دارد که شرکاء را مانع از آب بردن بشود یا نه. با این که در دشت قدیم احتمال ضرر کلی است هرگاه زراعت در آنجا باشد. مسير دوم مثل این که آب را همان دیوان به ملک دیوان ببرد و غیرذلک.
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
بسم الله تعالی: اگر شرکاء مزارع در بردن آب به سوی دشت جدید به یکی از اسباب ملزمه شرعیه قراری داده‌اند، نمی‌توانند آن قرار را به هم بزنند و یکی از ایشان نمی‌تواند تخلف کرده. مانع دیگران بشود و اگر محض حرف بوده هر یک اختیار آب خود را دارد و طی امر محتاج به مرافعه است. والله تعالی.
 
 
 
<I>3. سوال:</I>
 
 
 
صاحب اختيارا: آب يك قنات روستايي خرابي مي‌كند در اراضي پايين، زارعين آب را جمع كرده و به رودخانه مي‌فرستند. شخصي از آن روستا مدعي مي‌شود كه شما حق انجام اين كار را نداريد و آب را برگردانده و روي كاريز و بر اراضي مي‌اندازد. ضمن اين كه ملك زارعين از ملك آن روستا نمي‌باشد و از مازاد آن آب مي‌خورد. اگر آن شخص شرعاً مسلط است كه شقّ جوي كند، بيان فرماييد و اگر تسلط شرعي ندارد مرقومه فرماييد.
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
دانسته شما باشد كه ايشان را تسلطي نيست كه جوي روستا را شقّ كند و آب را از اراضي بيندازد كه قطعاً محل خطر و مرافعه است. در خصوص ملك زير قنات چون آب مازاد از قنات حكم سيلاب دارد و در آن دخل و تصرفي براي مالكين آن روستا نيست، بلااشکال است. والله تعالی.
 
 
 
'''<I>پاسخگویی به سوالات ارثی مردم:</I>'''
 
 
 
<I>1. سوال:</I>
 
 
 
زید فوت می‌شود و بعد از فوت او عمرو سندی بیرون می‌آورد که من از زید طلبکارم، وارث زید می‌گوید که من نمی‌دانم وجه این سند را به پدرم داده یا نه؟ وجه تو را می‌دهم. لکن قسم یاد کن که این وجه را به پدرم داده‌ای. آیا می‌شود عمرو را چنین قسمی بار نمود؟ در صورتی که هرگاه عمرو قسم وارد نماید وارث قسم می‌خورد که این وجه را به پدرم نداده‌ای.
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم: عمرو باید ثابت کند طلب خود را از زید به بیّنه و قسم نیز بخورد و اگر بخواهد وارث زید را قسم بدهد. اگر دعوای علم ایشان را به طلب دارد، می‌تواند ایشان را قسم نفی‌العلم دهد نه آن که طلب ندارد. بتّا و جزماً والله العالم.
 
 
 
<I>2. سوال:</I>
 
 
 
مدعی میت باید قسم بخورد و مدعیات خود را بگیرد، تا قسم نخورد می‌تواند مدعیات خود را بگیرد یا نه:
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
بسم الله تعالی: خیر، تا قسم نخورد یک فلسی نمی‌تواند بگیرد. بلکه قسم باید اولاً یاد کند چون قسم بنّیه است. والّه العالم به احکامه.
 
 
 
<I>3. سوال:</I>
 
 
 
چند فقره ملک متنازع فیه می‌شود بین زید و عمرو، در محکمه شرع حاضر شده بین ایشان صلح واقع می‌شود که املاک ثلاث یا نصف شود و در هر جا بین ایشان، بعد از صلح زید تمام مال الصلح را نمی‌دهد، بعضی را می‌دهد موافق صلحنامه و بعضی جاها را تمام نمی‌دهد. آيا بعد از مطالبه و ندادن عمرو را می‌رسد که صلح را به هم زند و رجوع به تمام ملک نماید یا خیر همان ثلث یا نصف را باید مطالبه نماید.
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم: خیر، اجبار می‌کند زید را بر دادن همان ثلث یا نصف که مصالحه بر آن واقع شده، والله تعالی.
 
 
 
<I>4. سوال:</I>
 
 
 
زید سبب می‌شود بر تلف مال عمرو در نزد حاکم مثل این که گوسفند عمرو را مدعی می‌شود، می‌شمارد. ثبت دفتر دیوان می‌نماید یا شتر عمرو را یا به سبب دیگر باعث تلف مالش می‌شود که حاکم می‌گیرد از عمرو. آیا عمرو را می‌رسد که از مال زید تقاص نماید یا اگر مالی از زید به چنگش می‌آید، جواب ندهد و نگاه دارد؟ مال زید را عوض مالی که از او به تلف داده یا نه؟
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
بسم الله تعالی: مشهور قریب به اجماع و مقتضای قواعد شرعیه آن است که زید ضامن نیست اگر چه گناه عظیمی کرده بلکه ضمان بر مباشر است. والله العالم.
 
 
 
<I>5. سوال:</I>
 
 
 
بیان فرمایید که زید املاک خود را صلح می‌کند به عمرو، به تمام و برخی از این املاک شرط غیر بوده و برخی مَهر زوجات وي بوده. حال یکی مدعی است که این صلح باطل است. به واسطه این که برخی مال غیر بوده، آیا صلح به نسبت به آنچه مال غیر است باطل است یا صلح تمام املاک باطل است.
 
 
 
پاسخ :
 
 
 
بسم الله تعالی: صلح نسبت به ملک مصالح صحیح است. بی‌خلاف بلی عمرو را خیال فسخ در آن هست، والله اعلم.
 
 
 
<I>6. سوال:</I>
 
  
زید صلح کرده است املاک خود را به عمرو به مقدار یک مَن نمک و از میان رفته است. وارث زيد مدعی بطلان صلح است به واسطه، لکن برخی از املاک مال غیر بوده، برخی بر فرض ثبوت مدعا آیا با بالنسبه به آنچه مال غیر است باطل است و یا صلح تمام باطل است. از بابت تبعيض (حق) شَفعِه.
+
'''فعالیتهای اجتماعی :''' 
 +
----به مدت ۴۲ سال به عنوان حاکم شرع یکی از بلوک‌های ۹ ‌ ‌گانه قهستان و به مدت ۲ سال‌ به‌طور قطع حاکم شرع قهستان و از سال ۱۲۸۶ قمری تا زمان فوتش، دارای نوعی نظارت بر مسائل شرعی قاینات بوده است
  
پاسخ :
+
استاد نمونه حوزه‌های علمیه قاینات و بیرجند به مدت ۴۲ سال، که منجر به پرورش شاگردانی در قاینات شد که بعدها برخی از آن‌ها از مجتهدین و عالمان قاینات شده‌اند.
  
بسم الله والحمدلله: بالنسبه به مال خودش صحیح و بالنسبه به مال غیر با عدم اجازه غیر، غیرصحیح ولی صحه فی الجمله بالنسبه به مصالح تخييري است و بالنسبه به مصالح تعليقي.
 
  
<I>7. سوال:</I>
+
شج<span class="tooltiptext"></span>اعت و جسارت وی نسبت به حاکمان قاینات در رسیدگی به حساب‌های مالی و بالطبع مسائل نقدی شرعی
  
بفرمایند زید اراضی جهت بذر دیمه‌زار تحجیر شرعی کرده، تمام اراضی را در اول، بعضی را در اول و بعضی را زراعت نکرده، بعد زید متوفی می‌شود و اراضی منتقل به وارث شد؛ بعدِ فوت آثار تحجیر زید متوفی برطرف می‌شود و وارث زید همین اراضی  که زراعت کرده زید و بعضی را تحجیر کرده به غیر می‌فروشد، آیا تمام اراضی زراعت شده و اراضی محجر که آثار برطرف شده مال وارث زید و به انتقال مال غیر است؟ یا همان اراضی زراعت شده مال وارث زید و اراضی محجر مال امام شده و در صورتی که نقل و انتقال نکند وارث زید اراضی محجر که بعد از زید آثار برطرف شده به ارث مال وارث زید و از تحت تصرف زید بیرون نمی رود؟ یا محتاج است به این که وارث زید بعدِ فوت زید، تجدید تحجیر نماید و هرگاه تجدید نکردند مال امام می‌شود و از تحت تصرف وارث زید خارج می شود. حکم الله را بفرمایید؟
 
  
پاسخ :
+
وق<span class="tooltiptext"></span>ف و بخشش اموال خودش به مردم جهت عزاداری، قرآن‌خوانی و.. به تعداد ۵ مورد.
  
بسم الله تعالی و شانه: اراضی زراعت شده مال وارث است و آنچه تحجیر شده و ثابت شد؛ اگر آثار تحجیر در حین فوت محجر باقی بوده است. مال وارث است و اگر آثار برطرف شده بود و تحجیر ثابت نشد، مال امام و هر کس مالِ سابقِ در تحجیر باشد، است و طی این امر به مرافعه باید بشود. والله العالم.
 
  
<I>8. سوال:</I>
+
بانی اصلی ایجاد مزار امامزاده سیدالحسین دهک عربخانه نهبندان(مزار متعلق به '''سیّد الحسین بن على بن عبید الله القاضى ابن الحسن بن عبید الله بن العبّاس بن امیر المؤمنین على علیه السلام''') می‌باشد که جناب آخوند با نفوذ سیاسی و اجتماعی خود و با جمع آوری کمک‌های نقدی و غیر نقدی توانست در سال ۱۳۱۷ قمری این بقعه را تعبیر اساسی نماید.<span class="tooltiptext"></span>
  
استفتائا عرضه می‌دارد. یوم چهارم [[ذی الحجه]]‌الحرام 1320 تا نوروز، تقریباً 20 روز و صحرا به بهار آمده؛ سه راس گیسه یکی از من و دو از غیر از جلّاب حیدرعلی شبان گریخته و توی اراضی گندم چهکند رفته که چند نفر هم مشاهده کرده‌اند که از جلّاب آمده‌اند؛ میرمحمد میرخدابخش هر سه را سر بریده و شفاعت اشخاصی که بوده‌اند هم قبول نکرده؛ آیا این غرامت با شبان است یا با میرمحمد؟ در هر صورت حکم الله را قلمی دارند.
 
  
پاسخ :
+
رسیدگی به امورات موقوفات و مالیات در قاینات به مدت ۱۸ سال به تعداد ۱۰۰۰ مورد که اسناد آن موجود است.
  
بسم الله تعالی و شانه: ضمانت اَرش مرده و زنده با مباشر اتلاف است. والله العالم.
 
  
'''<I>پاسخگویی به سوالات اصول و فقهی مردم (کتاب اعتقادات):</I>'''
+
از<span class="tooltiptext"></span> ا<span class="tooltiptext"></span>ثرات تعلیمات این عالم بزرگ در منطقه ناحیه هردنگ که بعدها در مردمان محلی باقی ماند، تقویت حس مذهبی و مخالفت با کشف حجاب رضاخانی می‌باشد که این از افتخارات مردمان این منطقه به نسبت خیلی از نقاط کشور می‌باشد.
  
<I>1. سوال:</I>
+
'''اجاز'''<span class="tooltiptext"></span>'''ات آخوند'''
 +
----'''اجازه نامه آیت الله سید ابوطالب حسینی قاینی :'''
  
آيا اصول دين و مذهب قابل تقليد است؟
+
در سال 1293 قمری سید ابوطالب قاینی حاکم شرع قهستان در مکتوبی تفویض اختیار رسیدگی به امورات شرعی منطقه ناحیه هردنگ، عربخانه و سرچاه عماری  و مختاران و براکوه و جلگه ماژان را که از قبل نیز به عهده وی بوده است، به صورت رسمی به وی محول می گردد که متن آن در ادامه می آید :
  
پاسخ:
+
تحریر می‌شود که امور شرعیه متعلق به حدود ناحیه گیو و مختاران و هردنگ و جلگه براکوه الی همند و برمنج و ناحیه سرچاه و بصیران و میغان و کوه بالا و عرب خانه در عهده و کفایت عالیجناب مستطاب فضائل مآب حقایق ابواب ملا محمد حسن و فقه اله تعالی بوده و می‌باشد و آنچه تعلق به امناء شرع مطاع دارد سوای مختص حاکم شرع نافذ الحکم، متعلق به جناب معزی الیه است. کارگزاران دیوان واقف و بر بصیرت خواهند بود. شهر رمضان المبارک 1293 قمری {مهر}عبده الراجی ابوطالب حسینی  1274 قمری .
 
 
بايد دانست كه اصول دين و مذهب قابل تقليد نيست براي آن كه در اين دو اعتقاد مطلوب است و تقليد عمل به قول غير است از دون دليل و اعتقاد در مهيّت آن ماخوذ نيست، پس نمي‌شود كه در اين دو تقليد كرد. براي آن كه مقصود اصلي از اين دو نه عمل بلكه اعتقاد است و اين مذهب مشهور اصحاب است و آیات و اخبار در مذمت تقليد در اصول بسيار وارد است، تنها خداوند در مقام مذمت كفار مي‌فرمايد: «انا وجدنا آباءنا علي امه و انا علي آثارهم مقتدون» و ايضا می‌فرمايد: «ولاتقف ماليس لك به علم ان السمع والبصر والفواد كل اولئك كان عنه مسئولا» و مي‌فرمايد: «ان الظن لايغني من الحق شيئا» و از اين قبيل آيات بسيار است كه همين قدر، مجملات آن را مفصل و مشكلات آن را تسهيل نموده است.
 
 
 
<I>2. سوال:</I>
 
 
 
اختلاف کرده‌اند که آیا اشیاء موجودات عالم معدوم صِرف می‌شوند و بعد اعاده می‌شوند یا متلاشی و اضمحلال روی می‌دهد و اجزاء از یکدیگر متفرق می‌شود و بعد از تفرق در حشر جمع می‌شوند.
 
 
 
پاسخ:
 
 
 
«لاستحاله اعاده معدوم الصرف و لزوم الظلم فی عقاب المعاقبین والسفه واللغو فی ثواب المثابین» زیرا که اگر معدوم شود صرفاً و باز بعد موجود شود. پس آن یکی اول نخواهد بود پس عقاب او ظلم خواهد بود و جزا و ثواب دادن به او لغو، زیرا که تعب عبادت را دیگری کشیده و از اینجاست که محقق طوسی در تجرید گفته است و «یتأول فی المکلف بتفرق الاجزاء یعنی فنا و هلاک متأول» است در مکلف به متفرق شدن اجزاء.
 
 
 
<I>3. سوال:</I>
 
 
 
خدای تعالی در مقام صفات چیست؟
 
 
 
پاسخ:
 
 
 
خدای تعالی در مقام صفات اینست که او را در آن صفات مشارکی از ممکنات نیست. چون علم و قدرت و حیات و اراده و غیر این‌ها از صفاتی که متکلمین صفات ثبوتیه‌اش نامیده‌اند و مانند مرکب نبودن و غیر این‌ها از صفاتی که صفات صلبیه‌اش نامیده‌اند و فی‌الحقیقه کل این صفات چه اثبات کرده‌اند نه به معناییست که در ممکنات به کار برده می‌شود. مثلاً علم در ممکن امر است ورای ذات او و معناییست که قائم است به نفس عالم و شیئی است مغایر با او و همچنین قدرت او و غیر این دو بدین سبب است.
 
 
 
<I>4. سوال:</I>
 
 
 
جایگاه [[ایمان]] و فسق در تعاریف چگونه‌اند؟
 
 
 
در معانی خاص این دو کلمه اختلاف بسیار کرده‌اند، لکن بیانی می‌گویم که حق مبین و راه هر یک از اقوال معین شود و تمامی این اختلافات مرتفع گردد؛ پس می‌گویم که ایمان در مقابل فسق قرار می‌گیرد، همان طور که خداوند در قرآن فرمودند: «افمن کان مومنا کمن کان فاسقا؛ لایستوون».
 
 
 
'''ارزش و احترام آخوند از دیدگاه حکومت:'''
 
 
 
ارزش و احترام آخوند از دیدگاه حکومت آنقدر بالا بوده است که در بيش از 15 حکم مختلف به صورت مستقيم و غيرمستقيم، امير علم خان حشمت‌الملك، اميراسماعيل خان علم و محمدابراهيم خان حشمت‌الملك به تمامی نیروهای مالیه تاکید می‌کنند که به آخوند تعرضی ننمایند که در غیر این صورت مورد مواخذه و تنبیه قرار خواهند گرفت. این احترام از سوی حکومت در حقیقت به دو دلیل صورت می‌گرفته است:
 
 
 
* 1. حاکم شرع قهستان؛
 
 
 
* 2. استاد حوزه‌های علمیه قاینات.
 
 
 
 
 
== روایات درباره آخوند ==
 
 
 
 
 
'''مناظره با اهل تسنن'''
 
 
 
آخوند به اذن آقا سید ابوطالب و به همراه سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب، که برای درمان راهی هرات بوده به آن منطقه رفته و مناظراتی را با علمای اهل تسنن از جمله شمس الدین داشته است که شرح آن در ادامه می‌آید:
 
در یکی از جلسات مناظره ، بحث و جدل در خصوص مطهرات عنوان می‌شود شمس الدین می‌گوید که خاک هم می‌تواند با همان قدرت آب خاصیت پاک کنندگی داشته باشد. چون کسی جوابگوی این مسئله نبوده آخوند به او بیان می‌دارد که اگر پاسخ سوالت را بدهم قانع خواهی شد و این مناظرات را تمام خواهی کرد. شمس الدین نیز در پاسخ می‌گوید: آری.
 
آخوند به او می‌گوید که تو بدنت را از نجاسات آلوده و من نیز چنین خواهم کرد؛ سپس تو بدنت را با خاک تطهیر و من نیز با آب تطهیر می‌کنم، آن وقت این جمع نظر خواهند داد که کدام یک از ما با بدنی پاکیزه و بدون تعفّن می‌تواند در این جلسه حضور یابد.شمس الدین که از پاسخ عاجز می‌ماند نسبت به اتمام مناظره و تایید گفته های آخوند اقدام می‌کند.
 
نقل است که بعد از انجام همین مناظرات دستور قتل آخوند به همراه استادش داده می‌شود که آخوند و همراهانش از موضوع اطلاع یافته و شبانه - در حالیکه چندین بار در مسیر، اسبهای خود را با قاطر و بالعکس تعویض کرده تا شناسایی نشوند – از هرات به سمت قهستان حرکت و از معرکه می‌گریزند.
 
 
 
''' اجرای عقد ازدواج بدون حضور والدین'''
 
 
 
روایتی از ایشان بدین صورت می‌باشد که در منطقه ناحیه هردنگ، دختر و پسری عاشق هم می‌شوند ولی والدین آنها که بی دلیل راضی به ازدواج آنها نبوده اند، در این امر مهم پیشقدم نمی‌شده اند، تا این‌که دختر و پسر به روحانی محل که آخوند ملا محمد حسن هردنگی بوده مراجعه و موضوع را بیان می‌کنند و ایشان نیز نسبت به عقد آن دو نفر اقدام می‌کنند.
 
والدین آنها که از مسئله خبردار می‌شوند، شکایت روحانی را به دربار امیر تومان می‌برند و او نیز آخوند را احضار می‌کند.
 
بعد از حضور آخوند در محل حکومت ، امیر با تشدد کلامی به او می‌گوید که چرا بی اجازه نسبت به عقد این دو اقدام کرده‌ای، آخوند نیز بلافاصله به او پاسخ می‌دهد که جناب امیر من گناه بی توجهی والدین این دو را که می‌توانست باعث فساد در گوشه‌ای از ناحیه هردنگ بشود، بسیار بالاتر از عمل خود می‌دانم که جلوی این فساد را گرفتم و در صورت بروز فساد در این منطقه، مردم و همین والدین، من را می‌شناختند و آن وقت کسی از مردم منطقه نمی‌گفت که آقای امیری هم هست. امیر از این سخن آخوند بسیار خوشحال می‌شود و با اکرام فراوان او را بدرقه می‌کند.
 
 
 
''' استجابت نفرین'''
 
 
 
 
 
نقل است وجوهات شرعیی که مردم به آخوند می‌داده اند، توسط آخوند در صندوقچه‌ای نگهداری می‌شده است.روزی داماد آخوند نسبت به وسوسه همسرش در برداشتن پولها اقدام کرده و سبب به سرقت رفتن صندوقچه توسط دختر آخوند می‌شود.داماد آخوند از او می‌خواهد تا چیزی از این مسئله نگوید تا زمانی که این موضوع از اهمیت بیفتد.
 
چون آخوند به دامادش مشکوک بوده، برای حفظ آبرو به پیش دخترش رفته و از او می‌خواهد واقعیت را بیان کند و یا به شوهرش بگوید که صندوقچه را به جای اول برگردانده تا مسئله پایان یابد.دخترش موضوع را کتمان کرده و به پدر اطمینان می‌دهد که مسئله را از جای دیگری پیگیری نماید.
 
آخوند که به شخص دیگری مظنون نبوده دست به دعا برداشته و از خداوند درخواست می‌کند که دزد وجوهات حتی اگر از نزدیکانش باشد در کمتر از ۳ روز فوت نماید تا شخص دیگری در منطقه توان و جرات انجام چنین کاری را پیدا نکند.از قضای روزگار نفرین آخوند اثر کرده و دخترش بعد از گذشت ۳ روز، فوت می‌کند.
 
 
 
'''خوردن شیرینی بر خلاف عادت'''
 
 
 
آخوند شخصی بوده که در اکل و شرب خود زیاده روی نمی‌کرده و به همین دلیل اگر در مجالس مختلف به او شیرینی و یا تنقّلات دیگری تعارف می‌شده، بیشتر از یک عدد شیرینی بر نمی‌داشته است. روزی امیر اسماعیل خان علم به مناسبت تصدّی حکومتش نسبت به برگزاری جلسه ای با حضور علماء و روحانیون اقدام می‌کند.چون در این جلسه از آخوند نیز دعوت شده بود او نیز در جلسه حضور می‌یابد.  
 
به هنگام پذیرایی آخوند برخلاف رسم همیشه چند عدد شیرینی برداشته و می‌خورد، امیر اسماعیل خان علم که از روش آخوند در اکل و شرب اطلاع داشته، این عمل را تصدیقی از سوی آخوند در تصدی حکومتش دانسته و بسیار خوشحال می‌شود و برای این‌که فخرفروشی در جلسه کرده باشد، از آخوند می‌خواهد که دلیل این کارش را بیان کند.
 
آخوند در ابتدا از پاسخ امتناع می‌ورزد ولی چون امیر در جمع می‌گوید: مگر نه این‌که این کار به خاطر خوشحالی شما در این روز بزرگ بوده و این یعنی تاییدی بر حکومت من؛ آخوند به امیر این گونه پاسخ می‌دهد: زمانی که ظرف شیرینی را به پیش من آوردند شیطان بر من غالب شد و به من گفت که مثل همیشه چیزی برندار تا پیش امیر و افراد حاضر عزیزترشوی و من نیز به خاطر این‌که بر نفس امّاره خود غلبه کرده باشم برخلاف رسم معمول چند عدد شیرینی برداشتم تا یک چنین ذهنیتی در بین جمع حاضر ایجاد نشود.
 
 
 
'''عظمت ملا محمد حسن پیش علما'''
 
 
 
 
شیخ محمد حسین راشد (متوفی ۱۳۴۵ شمسی) نقل می‌کند که از هر یک از علماء معمّر و افاضل قاینات که از شخصیت آخوند سوال کردم، شرح مفصلی از شخصیت، مقام علمی و معنویت آن مرحوم یاد و حتی بعضی از افاضل، بزرگواری و صفات معنویت وی را به حدّ کمال می‌ستوده اند.
 
  
'''آخوند و شخصيت‌هاي هم‌دوران:'''
+
'''اجازه نامه اول آیت الله سید اسماعیل صدر :'''
  
برای درک این موضوع که نام آخوند در هیچ یک از منابع پیشین نیامده و به عنوان شخصیتی گمنام زیسته منابع موجود در معرفی مشاهیر قهستان به شرح ذیل مطالعه و مورد تحقیق قرار گرفت:
+
جناب مستطاب علام فهام عمده العلماء العظام الموید من عنداله المهیمن آقا شیخ محمدحسن هردنگی : دام مجده العالی مختار و ماذون می باشند در تصرف در امور حسبیه که از  برای حاکم شرع انور است که به دیگری اذن دهد از قبیل حفظ اموال ایتام و غیاب و اوقاف عامه که بدون ولی و وکیل و متولی می باشند و حقوق از قبیل رد مظالم و سهم حضرت امام جله و علی ابائه افضل الصلوه و اکمل السلام که انشاء الله تعالی به کمال دقت و تمام احتیاط چنانچه و جواز جناب ایشان می باشد، عمل خواهند نمود و هر حقی را به ذی حق خواهند رسانید و داعی را از دعا فراموش نخواهند فرمود و پیوسته به رقعه نگاری مسرورم خواهند داشت. سیما در سال آینده علی فرض حیات در شهر ربیع الثانی استعلام خواهند نمود. حرره الراجی اسماعیل صدر الموسوی {سجع مهر}  الراجی اسماعیل موسوی.{بالای سند سمت چپ} : دستخط ملا محمد حسن هردنگی : آقای صدر حفظ الله و ادام الله ایام افاداته
  
کتاب بهارستان (شیخ محمدحسین آیتی، 1320 شمسی)، رجال قاین (سید محسن سعیدزاده، 1369)، رجال قاين (محمدباقر آيتى بيرجندى که این رساله زیر نظر [[محدث ارموی]] به وسیله سید كاظم موسوی تصحیح و در سال 1345 ش در 360 صفحه منتشر شده است) و [[الذریعه]] (شیخ [[آقا بزرگ تهرانی]]، محمدمحسن، 1255-1348).
+
اجازه نامه دوم آیت الله سید اسماعیل صدر :
  
پس از بررسی منابع فوق‌الذکر در میان علمای هم عصر آخوند که نام آن‌ها محمدحسن باشد به 4 اسم برخورد می‌کنیم: محمدحسن قاینی پدر بزرگوار آیت الله آیتی و فرزند أسدالله بن عبدالله قائني بيرجندي خراساني (سعیدزاده، ص 131)، محمدحسن خوسفي قائني (بهارستان، ص 317)، محمدحسن قاینی فرزند علی (سعیدزاده، ص 575) و محمدحسن قاینی(سعیدزاده، ص 575) که به دلایل مشروح ذیل این اشخاص نمی‌توانند آخوند ملا محمدحسن هردنگی باشند:
+
بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین
  
* 1- محمدحسن قايني پدر بزرگوار آيت الله آيتي، نمي‌تواند آخوند ملا محمدحسن هردنگی باشد چرا كه محل تولد آخوند در روستاي هردنگ از توابع بخش خوسف شهرستان بیرجند و محل تولد پدر حضرت آيت الله روستاي گازار از توابع بخش  مرکزی شهرستان بیرجند مي‌باشد.
+
جناب قبله نصب مستطاب العالم العامل و الفاضل المهذب الکامل عمده العلماء الاعلام الموید من عندا.. الملک العلام عزّ اسمه آقای آخوند ملا محمد حسن ایّده ا.. تعالی را سلام مشتاقانه می رسانم و معروض می دارم که ان شاء ا.. تعالی مدام در حفظ و حمایت حضرت احدیت جل ذکره محفوظ و موفق به ترویج شرع انور و نشر مسایل دینیه و بیان احکام شرعیه بوده، قاطبه اهالی آن اطراف و نواحی پیوسته مستفید و مستفیض باشند. رجاء واثق آنکه اخوان متدیّن وفّقهم ا… تعالی در اطاعت و فرمانبرداری جناب ایشان کوتاهی ننموده به مواعظ و نصایح هدایت یابند و بر صراط مستقیم شرع قویم استوار گردند. البته نیز در امور شرعیه حسبیه از حفظ صغار و قصار و غیاب و وجوه و من ولد وارث له و وجوه تصدی فرموده،انجام امور شرعیه آن را خواهند نمود و این ضعیف را از دعای خیر خود و حسن عاقبت فراموش نخواهند فرمود. ان شاء ا.. هر گونه فرمایشی بود اعلام فرموده در خدمات حاضر خواهم بود(والسلام – ناخوانا – العبد الاقل حرره اسماعیل موسوی){سجع مهر}اسماعیل الموسوی.
  
* 2- نام پدر و پدربزرگ آیت الله آیتی همان طور که قبلاً نیز بیان شد. أسدالله بن عبدالله قائني بيرجندي خراساني و نام پدر و پدربزرگ آخوند ملا محمدحسن هردنگی محمدرفیع بن علی بن حسن قیس آبادی می‌باشد.
+
'''اتفا'''<span class="tooltiptext"></span>'''قات مهم زندگی آخوند هردنگی'''
 +
----برخی از اتفاقات مهم زندگی آخوند هردنگی به شرح زیر است:
  
* 3- تشابهت اسمي معمولاً زياد مي‌باشد به خصوص كه در آن زمان به دليل مركزيت قاينات در قهستان برخي از علماي قاين در ساير نقاط اسلام با پسوند قايني شهرت داشته‌اند، مانند محمدحسن خوسفي قائني.
+
===- مناظره با شمس الدین فاضل هروی مفتی شهر هرات افغانستان===
 +
آخوند به اذن آقا سیدابوطالب و به همراه سیدابوتراب پسر آقا سیدابوطالب، که برای درمان راهی هرات بوده به آن منطقه رفته و مناظراتی را با علمای اهل تسنن از جمله شمس‌الدین داشته است که شرح آن در ادامه می‌آید:
  
* 4- روستاي هردنگ از توابع دهستان قيس آباد بخش خوسف شهرستان بيرجند مي‌باشد و اين موضوع كه شايد آخوند از شاگردان مرحوم ميرزاي شيرازي بوده با توجه به اين كه در كتاب بهارستان از شخصيتي به نام ملا محمدحسن خوسفي قايني نام رفته كه با نامه مرحوم ميرزاي شيرازي به اميرعلم خان سوم معرفي شده است و به دليل شهرت بالاتر خوسف نسبت به روستاي هردنگ و با در نظر گرفتن احترامات خاصي كه از سوي خاندان علم تا زمان ارتحال آخوند نسبت به ايشان ابزار مي‌شده.
+
در یکی از جلسات مناظره، بحث و جدل در خصوص مطهرات عنوان می‌شود شمس‌الدین می‌گوید که خاک هم می‌تواند با همان قدرت آب خاصیت پاک‌کنندگی داشته باشد. چون کسی جوابگوی این مسئله نبوده آخوند به او بیان می‌دارد که اگر پاسخ سوالت را بدهم قانع خواهی شد و این مناظرات را تمام خواهی کرد. شمس‌الدین نیز در پاسخ می‌گوید: آری.
  
این که آخوند ایشان باشد، دور از ذهن نيست ولی به دو دلیل این شخصیت نیز نمی‌تواند آخوند ملا محمدحسن هردنگی باشد: اول این که تاریخ تولد و ارتحال محمدحسن خوسفي قائني به ترتیب 1262 و 1334 قمری می‌باشد ولی تاریخ تولد و ارتحال آخوند محمدحسن هردنگی 1260 و 1327 قمری می‌باشد. دوم این که آخوند در مقدمه دیوان اشعار خود تصریح می‌کند که من برای تحصیل علوم دینی چندان دور نرفته‌ام و این مطلب با در نظر گرفتن بعد مسافت تا [[سامرا]] که محل برگزاری کلاس‌های درس مرحوم میرزای شیرازی بوده منطقی به نظر نمی‌رسد.
+
آخوند به او می‌گوید که من که ریشم کوتاه است. تو که ریش بلندی داری آنرا از نجاسات آلوده و سپس با خاک تطهیر کن، آن وقت این جمع نظر خواهند داد که کدام یک درست می‌گوییم. شمس‌الدین که از پاسخ عاجز می‌ماند نسبت به اتمام مناظره و تایید گفته‌های آخوند اقدام می‌کند.
  
* 5- در كتاب بزرگان قاين ص 575، از شخصي فاضل و دانشمند به نام محمدحسن قايني فرزند علي ياد مي‌شود كه اين مسئله با توجه به اين كه نام پدربزرگ آخوند ملا علي بوده به واقعيت نزديك است. ولی این موضوع نیز به چند دلیل ذیل نمی‌تواند صحیح باشد:
+
نقل است که بعد از انجام همین مناظرات دستور قتل آخوند به همراه استادش داده می‌شود که آخوند و همراهانش از موضوع اطلاع یافته و شبانه - در حالی‌که چندین بار در مسیر، اسب‌های خود را با قاطر و بالعکس تعویض کرده تا شناسایی نشوند از هرات به سمت قهستان حرکت و از معرکه می‌گریزند.
  
اول این که نام پدر آخوند علی نبوده و محمدرفیع بوده است.
+
===عقد ازدواج بدون حضور والدین===
 +
روایتی از ایشان بدین صورت می‌باشد که در منطقه ناحیه هردنگ، دختر و پسری عاشق هم می‌شوند ولی والدین آن‌ها که بی‌دلیل راضی به ازدواج آن‌ها نبوده‌اند، در این امر مهم پیش‌قدم نمی‌شده‌اند، تا این‌که دختر و پسر به روحانی محل که آخوند ملامحمدحسن هردنگی بوده مراجعه و موضوع را بیان می‌کنند و ایشان نیز نسبت به عقد آن دو نفر اقدام می‌کنند. والدین آن‌ها که از مسئله خبردار می‌شوند، شکایت روحانی را به دربار امیر تومان می‌برند و او نیز آخوند را احضار می‌کند.
  
دوم این که در تالیفات منتسب به آخوند اسمی از رساله تجوید دیده نمی‌شود و اگر این تالیف از ایشان می‌بود لازم بود تا شيخ حسين راشد كه نوه ايشان بوده در دست‌نوشته‌هاي خود به اين اثر اشاره‌اي مي‌كرد.
+
بعد از حضور آخوند در محل حکومت، امیر با تشدد کلامی به او می‌گوید که چرا بی‌اجازه نسبت به عقد این دو اقدام کرده‌ای، آخوند نیز بلافاصله به او پاسخ می‌دهد که جناب امیر من گناه بی‌توجهی والدین این دو را که می‌توانست باعث فساد در گوشه‌ای از ناحیه هردنگ بشود، بسیار بالاتر از عمل خود می‌دانم که جلوی این فساد را گرفتم و در صورت بروز فساد در این منطقه، مردم و همین والدین، من را می‌شناختند و آن وقت کسی از مردم منطقه نمی‌گفت که آقا امیری هم هست. امیر از این سخن آخوند بسیار خوشحال می‌شود و با اکرام فراوان او را بدرقه می‌کند.
  
سوم اين كه در آن منبع محمدحسن قايني هم‌عصر آقا سيد ابوطالب به شمار مي‌آيد، در حالي كه آخوند حدود 30 سال از سيد كوچكتر و بر اساس گفته خودش از شاگردان او بوده است و در حقيقت شهرت آخوند، پس از فوت آقا سيد ابوطالب بوده است.
+
===استجابت نفرین===
 +
روایتی دیگر در خصوص فوت دختر آخوند به نام فاطمه نساء به شرح ذیل می‌باشد:
  
نکته چهارم این که آخوند در مقدمه دیوان اشعارش تصریح کرده که برای تحصیل مسافت زیادی را نرفته است ولی محمدحسن قايني فرزند علي بنا بر منبع ذکر شده بخشی از تحصیلات خود را در اصفهان گذرانیده است.
+
نقل است وجوهات شرعیی که مردم به آخوند می‌داده‌اند، توسط آخوند در صندوقچه‌ای نگهداری می‌شده است. روزی داماد آخوند نسبت به وسوسه همسرش در برداشتن پول‌ها اقدام کرده و سبب به سرقت رفتن صندوقچه توسط دختر آخوند می‌شود. داماد آخوند از او می‌خواهد تا چیزی از این مسئله نگوید تا زمانی که این موضوع از اهمیت بیفتد.
  
نكته: اين احتمال وجود دارد كه دومين استاد آخوند كه بنابر گفته خودش داراي درجه اجتهاد بوده، همين شخصيت بزرگوار باشد.
+
چون آخوند به دامادش مشکوک بوده، برای حفظ آبرو به پیش دخترش رفته و از او می‌خواهد واقعیت را بیان کند و یا به شوهرش بگوید که صندوقچه را به جای اول برگردانده تا مسئله پایان یابد. دخترش موضوع را کتمان کرده و به پدر اطمینان می‌دهد که مسئله را از جای دیگری پیگیری نماید.
  
* 6- در همان صفحه از آن منبع از شخص ديگري به نام محمدحسن قايني نام برده مي‌شود كه در سال 1325 قمري فوت نموده است و اين تنها دو سال با تاريخ فوت آخوند(1327 ق) تفاوت دارد كه مي‌تواند صحيح باشد ولی كتاب منتسب به ايشان نيز به همان دليل موجود در شماره 5 اين متن نمي‌تواند صحيح باشد ولي اين مسئله كاملاً مشخص است كه خود مولف اين كتاب نيز، اين مطالب را با شك و شبهه نوشته و تنها با قيد اين مسئله كه [[آقا بزرگ تهرانی]] از او نامي برده، آن‌ها را ياد كرده است.
+
آخوند که به شخص دیگری مظنون نبوده دست به دعا برداشته و از خداوند درخواست می‌کند که دزد وجوهات حتی اگر از نزدیکانش باشد در کمتر از ۳ روز فوت نماید تا شخص دیگری در منطقه توان و جرأت انجام چنین کاری را پیدا نکند. از قضای روزگار نفرین آخوند اثر کرده و دخترش بعد از گذشت ۳ روز، فوت می‌کند
  
* 7- نكته ديگر اين است كه شخصيت آخوند با فاميل هردنگي (روستاي محل تولدش) در خارج از قهستان آنقدر شناخته شده بود كه شخصيتي بزرگوار چون آيت الله سيد اسماعيل صدرالموسوي که در اصفهان و قم سکونت داشته است او را با نام واقعي، يعني شيخ محمدحسن هردنگي خطاب كند.
+
'''آیا خطاهای خلفا با اجتهاد آنها رفع می شود'''
  
* 8- نكته ديگر اين است که تمامي اميران قهستان در ابلاغيه‌هاي خود براي معافيت ماليات او را با نام آخوند ملا محمدحسن هردنگي ياد می‌كنند و این احتمالاً به خاطر این مسئله بوده که اشخاص هم اسم در دوران ایشان فراوان بوده و ذکر نام هردنگی برای تمایز آخوند با فامیل سایرین در معافیت‌های مالیاتی بوده است.  
+
موضوعی که در برخی از مناظرات و مباحثات با برادران داشته ام این بود که می گویند خطاهای خلفا را که نمی توانند منکر شوند به اجتهاد خلیفه تصحیح می کنند. به آنها بیان کردم که اگر اجتهاد خلیفه نیکو می بود که چه حاجت به خلیفه، هر کس اجتهادی بکند و به اجتهاد خود برود مدتی سکوت کردند و برخی از آنها گفتند فقط اجتهاد خلیفه حجت است نه هر کس که دوباره جوابشان دادم که خلافتی که نه به نص خدا و رسول باشد هر یک از اوصاف چنین خلیفه را که خواهی مناط صحت اجتهاد قرار دهی از دیگری اولی تر نخواهد بود و به سَبَر و تقسیم و دوران و تردید نفی علت از کل صفات می شود و این مطلب بدیهی است و حاجت به تطویل ندارد. همگان سکوت کرده و هیچ نگفتند
  
* 9- نکته دیگر درباره آخوند این که اولاً شخصيت ايشان در آن زمان آنقدر بزرگ بوده كه شايد مولفان هم‌عصرش هيچ‌گاه فكر فراموش شدن او در تاريخ را نمي‌كرده‌اند و دوماً شاید بنا به درخواست خودش در هیچ منبعی نامي از ايشان نيامده است و سوماً زندگی روستانشینی ایشان از سال 1299 قمری تا زمان ارتحالش و دوری او از بطن مرکزیت قهستان او را به فراموشی تاریخ سپرد.
+
'''رفع شبهه تایید خلافت ابی بکر به تقریر یا ذنابه حضرت علی (ع) در مناظره با اهل سنت :'''
  
* 10- برای این که به طور کامل رفع شبهه از اسامی مشابه با آخوند برداشته شود. در ذیل نام و اسامی نوادگان روحانی او با بیوگرافی مختصری از آن‌ها برای خوانندگان بیان می‌گردد.
+
بعضی از اهل عصر از اهل سنت که فقیر با او مباحثه کردم استدلال کرد در حقیقت خلافت ابی بکر بر تقریر حضرت علی (ع). چه شمشیر  نکشید و جنگ نکرد و تقریر امام حجت است به مذهب شما شیعه چون فعل امام. این سخن را  بر وی نقض کردم که پس علی تقریر کرد قتل عثمان را و ورع و منع کرد به نفس نفیس و شمشیر نکشید و مطالبه خون او نکرد با اینکه در مدینه بود و تا 3 روز جسد عثمان بر زمین ماند. پس فعل علی (ع) دلالت می کند که عثمان مستحق قتل بوده و دم او هدر بود. پس خلافت او باطل شد چون از او باطل شد به اجماع مرکب و عدم قول به فصل خلافت شیخین نیز باطل می شود.
  
'''آخوند و اولادش:'''
+
'''-  در بیان اینکه رویت خدا به باصره خواهد بود (مناظره با صوفی) :'''
  
'''<I>آيت الله شيخ محمدحسين راشد محصل:</I>'''
+
بلی در مناظره گروهی با اهل این طایفه (صوفیه) که معروف به فهم هستند بیان کردند که رویت خداوند به باصره، اصل تصویر حق است و گفتند که چه عیب دارد که قرار داده باشد که بعد از ملاحظه به این باصره و جارحه مخصوصه علم ضروری به خود را از برای فیه کان خلق کند. لذا  گفتم فرض کن خورشید در آسمان یک جزء از نور کرسی است و نور کرسی یک جزء از صد هزاران نور عرش و نور عرش یک جزء از صد هزاران نور حجاب و نور عرش یک جزء از صد هزاران نور سر خداوند. آیا قدرت داری که نظر کنی به کوچکترین جزء نور اسرار الهی که نور خورشید باشد وقتی که در پشت ابر نیست و سپس گفتم ای عارف منصف، این الفاظ با آن  تمحل و تصحیح وفق می دهد یا نه و چون در مناظره عاجز آمدند جواب دادند که دیده خواهد شد خدا بلا کیف و دیگری در ضیق واقع شد و مکرر می گفت رویت خداوند یعنی بلق تا گلویش پاره شد
  
شيخ محمدحسين راشد فرزند شيخ محمدرضا و نوه آخوند ملا محمدحسن هردنگي از علماء و مجتهدان بزرگ بيرجند است که در سال 1279 هجري شمسي در روستاي افضل آباد دهستان قيس آباد، بخش خوسف شهرستان بيرجند در خانواده‌اي روحاني متولد گردید.
+
'''- اینکه اول کسی که تصدیق معراج جسمانی نبی کرد صدیق بود'''
  
شيخ محمدحسين تنها فرزند پسر خانواده بود و تا 13 سالگي در نزد پدر و جد خود به فراگيري مبادي علم صرف و نحو عربی پرداخت و سپس در خوسف شاگرد آیت الله کربلایی رضا فاضل گرديد. با فوت پدر رهسپار بيرجند و سپس [[مشهد]] شد و تا سال 1308 تحصيلات خود را تا سطوح عالي دنبال كرد و از چند تن از علماي آن زمان به ويژه حاج میرزا محمد کفایی خراسانی اجازه [[اجتهاد]] گرفت.
+
خود شفاها در مجلس بعضی از  ملایان اهل سنت شنیدم اینکه اول کسی که تصدیق معراج جسمانی نبی کرد ابوبکر بود و به همین دلیل ملقب شد به صدیق. به ایشان گفتم این سخن چگونه وفق می دهید با سخن بی بی عایشه که می فرمود جسد نبی غایب نشد در معراج. پس معلوم است که یا تصدیق صدیق و تکذیب به صفت ایشان هر دو کذب است. همگان ساکت شده و پلوت کرده و تا آخر جلسه هیچ نگفتند.
  
در سال مذكور بنا به اصرار مادر به افضل آباد بازگشت و تا سال 1327 وقتش را به تربيت فرزندان و ارشاد مردم آن ناحيه گذرانيد. در سال 1328 به شهرستان بيرجند مهاجرت كرد تا بر ادامه تحصيل فرزندان خود اشراف داشته باشد. شيخ محمدحسين تا سال 1344 خورشيدي بخش اعظم دروس [[حوزه علميه]] بيرجند كه زير نظر آيت الله سيد حسن تهامي اداره مي‌شد، را تدريس می‌كرد و از اين پس به مدت ده سال در شهر مشهد مجاور شد و ضمناً در مشهد تدريس تفسير [[قرآن]] و درس کشف المراد را در مدرسه آیت الله میلانی بر عهده داشت.
+
'''- دلیل بر بطلان جبر و اینکه طریقه مستقیمه ای که باید اعتقاد به آن کرد، اختیار است.'''
  
آیت الله میلانی برای پاسخگویی به سوالات تخصصی آقای راشد احترام خاصی قائل بود و تا ایشان را در پاسخ سوالاتش قانع نمی‌دید، کلاس را ترک نمی‌کردند. ایشان سرانجام در سال 1353 به رحمت ايزدي پيوست و در جوار بارگاه [[امام رضا]] علیه‌السلام به خاك سپرده شد.
+
در مناظره با یکی از ملّایان اهل سنّت سخن به حدیث «لاجَبرَ وَ لا تَفویضَ و لَکِن اَمرٌ بَینَ اَمرَین» کشید.چنین معنا کرده و گفت : نیست تفویض که امور و اعمال واگذاشته باشد به بندگان و خدای را هیچ مدخلیتی نباشد. گفتم انصاف و حیا چه شد؟ پس باید ضدّین مجتمع شوند و قوعاً و اعتقاداً به هر دو مفسده گردن نهاد و  به وی گفتم اگر چنین باشد، باید می¬فرمودند اَمرٌ مِن الأمرَین، نه بینَ الأمرَین. بلکه امری است میان دو امر. نه به معنی ترکّب از هر دو امر،  منفعل و خجل شد.
  
'''<I>حجت الاسلام والمسلمین شيخ غلامرضا محتشمي:</I>'''
 
  
شيخ غلامرضا محتشمي فرزند ميرمحمد بیک متولد 1277 شمسی و نوه آخوند ملا محمدحسن هردنگي، شخصيتي فاضل و عالم در امور فقهي، عربي و شرعيات كه در مسائل شرعي خود عمل به احتياط مي‌كرده‌اند. او پس از پشت سر گذاشتن دوره كودكي و گذراندن دوره مقدمات در روستای رخ براي تكميل دانش خود به خوسف، بیرجند و مدرسه با قریه مشهد مقدس روي آورد و از محضر آيات عظام نظير: اديب اول، حاج حسين قمي، اديب نيشابوري، شيخ اسماعيل اصفهاني، شيخ حسن برسي، حاج محمدكاظم دامغاني، حاج ميرزا احمد مدرس، حاج هاشم قزويني، آشتياني و آقازاده (فرزند مرحوم آخوند صاحب كفايه) قريب 25 سال كسب فيض كرد.
+
'''زهد و ساده زیستی فراوان'''
 +
----در تاریخ علما و عرفای زیادی بوده اند که  فقارت آنها در دوران زندگی همیشه زبانزد بوده و روشن گر راه سالکان الهی می باشد. در این میان آخوند نیز مستثنی نبوده و آنچه که از برخی روایات بر می آید وی در اواخر زندگی خود از نظر درآمد مالی در جایگاه مناسبی نبوده آنچنانکه توانایی خرید یا حتی نگهداری حیوانی مثل الاغ نیز برای وی مقدور نبوده است. با وجود احترام خاص وی در بین روحانیون ، مردم  و امرای مختلف ولایت قاینات و سیستان و مهیا بودن زندگی تجملاتی برای او و استجابت هر گونه جایگاه مادی برای وی از سوی حاکمان محلی، وی گوشه نشینی و خدمت به مردمان منطقه دوردست عربخانه را به زندگی اعیانی در بیرجند ترجیح می دهد آنگونه که حتی محل مدفن نامبرده نیز همچنان ساده و بدون هیچگونه بقعه ای می باشد و با گذشت حدود 120 سال از فوت وی این قبر همچنان پابرجا است(غوث،1391 و راشد،1342). او شخصی است که در روایات مردمی منطقه در زمان فوتش از مال دنیا چیزی برای وراث باقی نگذاشت. در تایید این صحبت سندی است که در آن آخوند به امیر اسماعیل خان شوکت الملک در سال 1321 قمری در نامه ای وضعیت مزار روستای دهک را شرح می دهد. در قسمتهایی از این سند متن ذیل آمده است : (غوث و همکاران، 1394)
  
از او دیوان شعری که در مدح، ستایش و سوگنامه 5 تن آل‌عبا در 150 صفحه سروده شده آماده چاپ می‌باشد. اين روحاني بزرگوار سرانجام در تاريخ 1348 شمسی ديده از جهان فروبست.
+
…حیوان سواری که به مزار یا جای دیگر رفت و آمد نمایم ندارم اگر در سری اصطبل حیوانی یا الاغی زیاد باشد مرحمت خواهند فرمود قوه مخارج حیوان دیگر ندارم و همان الاغ را خواهش دارم……
  
'''<I>حجت الاسلام والمسلمین حاج شيخ محمد غوث:</I>'''
+
جالب است  یک روحانی مورد احترام حکومت، مردم و روحانیون در 5 سال مانده به آخر عمرش و در سن 52 سالگی توانایی خرید یک الاغ را هم ندارد.
  
فرزند مير محمدعلي محتشمي در سال 1282 شمسي و نوه آخوند ملا محمدحسن هردنگي در روستاي هردنگ از توابع بيرجند در خانواده‌اي روحاني متولد گرديد. پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح براي تكميل دانش خود به [[مشهد]] مقدس و مدرسه با قریه روي آورد و از محضر آيات عظام نظير: اديب اول، حاج حسين قمي، اديب نيشابوري، شيخ اسماعيل اصفهاني، شيخ حسن برسي، حاج محمدكاظم دامغاني، حاج ميرزا احمد مدرس، حاج هاشم قزويني، آشتياني و آقازاده (فرزند مرحوم آخوند صاحب كفايه) قريب 20 سال كسب فيض كرد.
+
===برخی نظرات فقهی و کلامی و فلسفی===
 +
----۱- اصل کشف و شهود معقول و واقع است در معرفت خداوند؛
  
پس از تکمیل و اتمام دروس حوزوی و یافتن تسلط کامل بر امورات فقهی، دینی و شرعی (ایشان در مسائل شرعي عمل به احتياط مي‌كرده‌اند) نسبت به شركت در امتحان سردفتري اقدام و پس از توفيق قبولی در امتحان، به زادگاهش مراجعت و در آنجا به عنوان سردفتر از سال 1317 شمسی مشغول بكار گرديد. وي علاوه بر دفتر اسناد رسمي، دفاتر ازدواج و طلاق را نيز اداره مي‌كرد و در اين خصوص پاسخگوي تمامي مراجعان از مختاران و عربخانه گرفته تا براكوه، جلگه ماژان، تمامي ناحيه هردنگ و سرچاه عماري بود و عنوان امین مردم در منطقه  را داشت.
+
۲- قطع از مباحث اصول است نه مباحث کلام؛
  
مردم در اختلافات خود به ايشان مراجعه مي‌كردند و مشكلات آن‌ها از طریق كدخدامنشی يا حكم شرعي و احيانا قسم حل و فصل مي‌گرديد. حاج آقاي غوث علاوه بر كار سردفتري به امور كشاورزي و دامپروري نيز اشتغال داشت و در اين زمينه‌ها صاحب‌نظر بود. در مورد طلاق بسيار سخت‌گير بود و به سادگي صيغه [[طلاق]] را جاري نمي‌كرد. مگر اين كه ادامه زندگي را ناممكن و يا خطرناك احساس مي‌نمود. به دلیل احترام خاص در بین اعراب منطقه تولیت مزار سيدالحسين (دهك) را به مدت 50 سال نیز عهده‌دار و در بین آن‌ها به آخوند غیث مشهور بود. از عمده‌ترین اقدامات اساسی ایشان در منطقه موارد ذیل را می‌توان نام برد:
+
3- این حقیر استحضار کرده‌ام که عدد در … یحبهم و یحبونه….. ۱۲ است. پس باید عدد خلفاء ۱۲ باشد و چون در این آیه عدد این کلمات ۱۲ است و این کلمات هدا.. است، پس تعدی از ائمه نباید کرد چرا که ائمه هدا.. هستند.
  
* 1. پاسخ‌گویی به مسائل شرعی مردم و حل و فصل اختلافات مردمی؛
+
۴- مقام تفصیل قدر مقام انشراح و وضوح است و مقام اجمال مقام ابهام و اخفاء؛
  
* 2. احداث و بازگشایی جاده اکبرآباد - هردنگ، جاده هردنگ - چهکند و جاده اکبرآباد - کشوک با جذب کمک‌های معاریف منطقه.
+
۵- اینکه جمع کثیری از فقهاء به صحت صلوة یا عبادتی دیگر که طمعا فی الجنه یا خوفا من النار به جا آورده شود و این را منافی با قربت ندانسته‌اند بلکه با اخلاص سازگارش دانسته‌اند اگر به تحقیق بنگری یک مرتبه از شرک خفی است.
  
* 3. بازپس گیری اراضی دشت هردنگ که توسط گروهی از مردمان اکبرآباد تصرف شده بود.
+
۶- در خصوص این‌که امام و پیشوا بر مردم واجب است می‌گویم نصب امام لطف است، لطف بر خدا واجب است پس نصب امام بر خدا واجب است.
  
ایشان سرانجام پس از عمری زندگی باشرافت و باقی گذاشتن نامی خوش در میان مردم در سال 1377 شمسی دیده از جهان فروبستند.
+
۷-هر معصومی احق به متابعت است از غیر خود و چون احق به متابعت شد قول او حجت شد و این لازمه مرتبه امامت و خلافت است و …
  
اگر بخواهیم نتیجه‌گیری از مباحث مطرح شده در این قسمت را داشته باشیم این مطلب مشخص است که قهستان به خصوص در حدود سال‌های 1230 تا 1350 قمری بزرگان زیادی داشته است که غالب آن‌ها به دلیل  گمنام بودن از صفحه تاریخ محو گشته‌اند و آخوند ملا محمدحسن هردنگی نیز یکی از این بزرگان می‌باشند.
+
۸- درباره احادیثی که برخی علماء نسبت ضعف به آن داده‌اند و گاها می‌گویند شبیه است به اضغاث احلام صوفیه می‌گویم که اشتهار حدیث بین طایفه و دلالت احادیث دیگر بر صحت مضمون حدیث کفایت می‌کند مؤونه ضعف حدیث مدنظر را.
  
'''آثار آخوند:'''
+
۹- مشابهت و واجب تعالی در تجرد از ماده با این‌که ۲ تجرد با هم فرق می‌کند موجب مماثلت در ماهیت نیست که مفسده آن لازم آید زیرا که مشارکت در قضیه سلبیه است نه ثبوتیه.
  
همان طور که قبلاً یادآوری شد. نوشته‌های آخوند اغلب درهم و نامرتب است و تنها اگر اثری بدست یکی از فرزندان بااطلاعش افتاده است به ذوق شخصی مرتب و در صدد جمع‌آوری اوراق پراکنده، آن برآمده و مطلقاً هیچیک از این آثار به طبع نرسیده است؛ فقط مقداری از اشعارش در بعضی مجلات و روزنامه‌ها به چاپ رسیده است.
+
۱۰- امّا ایمان معنوی و حقیقی آن است که مجتمع باشد در او اقرار لسانی و تصدیق قلبی عن حقیقه و از شفاف قلب و عمل ارکانی هم؛ مگر این‌که مانعی باشد که باعث انکار شود، که قادح در ایمان نخواهد بود.
  
در سطور زیر تا حد امکان به معرفی این آثار می‌پردازد:
+
۱۱- سلام کردن بر ائمه (علیه‌السّلام) از دور و نزدیک سیره مومنین و وسیله نجات یوم الدین است.
  
* 1. رساله اعتقادات؛
+
۱۲- قیاس بر اثبات نبوت چنین است: محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مدعی نبوت و صاحب معجزه بود، هر مدعی نبوت صاحب معجزه‌ای بر حق و صادق است پس محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر حق و صادق بود.
  
این رساله در ۱۷۳ صفحه و در مبحث کلام می‌باشد، فوق العاده مفید بوده و می‌توان آخوند را به عنوان اولین فقیهی که تاکنون کلام را از منظر عرفان نگریسته، معرفی کرد. رساله مذکور در ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است.  
+
۱۳- گمان حقیر نسبت به حقایق موجوده خارجیه صدق عدم مشکل است بلکه تلاشی و اضمحلال حاصل می‌شود و این معنی عدم نیست.
  
این اثر سوای اشتمال بر اعتقادات استاد ، عقاید مولف را نیز در بردارد و مطالب آن از ابتدا تا مبحث صفات ثبوتیه (ص 28) ترجمه رساله استاد و توضیحات مولف از آن پس تا پایان مبحث معاد نظریات شخصی اوست.(1)
+
۱۴- می‌گویم که ایمان ولایت و محبت کامل است از برای ائمه اطهار که مندرج است در او توحید و نبوت با توابع.
  
در مباحث امامت مخصوصاً اشکالات عامه فاضل هروی را متعرض و به بیانات شاخصه جواب داده (تنها از این قسمت مطالبی در حاشیه یکی از کتب شمس‌الدین بر جای است) و بر اصول ایشان اشکالاتی در پاره‌ای از مسایل وارد ساخته که جنبه ابتکار دارد و این کتاب نیز به طبع نرسیده و قابل طبع و استفاده اهل فضل است و در مواردی از مباحث [[توحید]] و [[معاد]] که اثبات مطلب مستلزم بحث از اصول فلاسفه است نیز، سخن داده است.
+
۱۵- سوال قبر از مومن محض و کافر محض ضروری مذهب بلکه دین است.
  
در اینجا به دو نمونه از این اثبات‌ها و فرضیه‌سازی‌های فلسفی آخوند اشاره می‌شود:
+
۱۶- هر صفتی از صفات که در ممکن به کیفیتی است در واجب آن صفت به آن کیفیت منتهی است و چون که علم در ممکنات حصولی است پس باید علم در واجب به این معنی نباشد و در نتیجه علم حصولی در واجب تعالی راهی ندارد.
  
1. اگرچه بسیاری از آیات علم فعلی است لکن فعل اثر ذات است و تا ذات عالم نباشد فعل او علم نیست و محقق طوسی در تجرید می‌فرماید: والتجرد والاحکام و استناد کل شی الیه دلایل العلم والاخیر که ذکر قضا و قدر و استناد هر شیئی به آن شده که موهم است جبر را و معنی آن را با توهم همراه؛ زیرا که پس از آن که اشیا مستند شد به قضا و قدر و قضا و قدر از خدا پس همه اشیا و امورات زندگی از خدا خواهد بود و بنده  را دخلی در آن‌ها نیست، لذا تاکیدی است بر قضیه جبر و دفع این توهم به این است که معنی قضا و قدر دانسته شود.
+
۱۷- چون اسماء الله توقیفی است اطلاق آن‌ها بر الله روا نباشد.
  
پس می‌گوییم قضا و قدر یک مرتبه به اعتبار علم ملاحظه می‌شود و یک مرتبه به اعتبار اعیان موجودات ولی تفاوت این دو به اجمال و تفصیل است زیرا که قضا در اعیان موجودی عینی اجمالی است که صادر اول باشد که ماده باقی موجودات است و قدر در اعیان تفاصیل موجودات است که [[علم الهی]] بر نهجی که به وقوع می‌پیوندد. تعلق به او می‌گیرد و قضا در علم، علم اجمالی است و...
+
۱۸- هر معصومی احق به متابعت است از غیر خود و چون احق به متابعت شد قول او حجت شد و این لازمه مرتبه امامت و خلافت است و
  
2. علم واجب تعالی به ذات خود حضوری اشراقی است، به اتفاق حکما و متکلمین و به غیر ذات نیز چنین است بنابر تحقیق چنان که مختار [[شیخ اشراق]] و خواجه نصیرالدین طوسی است در شرح اشارات و از محقق لاهیجی هم اختیار این قول در گوهر مراد برمی‌آید ولی اشکالاتی در این قسم علم در واجب تعالی در تعاریف این سه بزرگوار وارد آورده‌اند که سزاوار است تنبیه بر آن‌ها.
+
۱۹- وی در اثبات واجب الوجود خداوند پیرو مکتب اشراقی است و می‌گوید هر صفتی از صفات که در ممکن به کیفیتی است در واجب آن صفت به آن کیفیت منتهی است و چون که علم در ممکنات حصولی است پس باید علم در واجب به این معنی نباشد و در نتیجه علم حصولی در واجب تعالی راهی ندارد...
  
یکی اشکال کرده‌اند به حوادث زمانیه که بعضی از زمان لباس وجود را می‌پوشند، چگونه می‌شود علم ازلی نسیت به این حوادث یا مستلزم ازلیه حوادث است یا حدوث ذات و یکی اشکال کرده‌اند به حضور مجردات چه مادیات مبتلایند به حاجتی به زمان معین و مکان معین و وضع معین و آلوده‌اند به غواشی ظلمات. چگونه نزد مجردی که تام و فوق‌التام است و از همه این جهات منزه و مقدس می‌تواند حاضر شود و حال آن که دانستی که در این علم حضوری اشراقی سبب با اتحاد علم و عالم و معلوم است یا قیام معلوم به عالم و امثال این دو و اتحاد چنین علم و عالم و معلومی را هر مجهول و جاهل ممتنع می‌داند چه جای به عالم برسد و یکی دیگر از اشکالات این است که لازم می‌آید عدد موجودات متناهی باشد و حال آن که غیرمتناهی است. آیا نزد حکما به جهت قول ایشان به ازلیه عقول و خلود جنت و نار هر چند روحانی باشد و نزد اهل اسلام و علیین به جهت اخیره چه ایشان ابدا غیرمتناهی می‌دانند موجودات را ازلّا.
+
۲۰ - عدم حدوث یک حادثه را به لطف خدا مربوط به قضا و قدر او می‌دانم و نه بدا.
  
بیان ملازمت این است که اجزا زمان و حرکات و اوضاع نظر به واجب الوجوب مترتب و مجتمع در وجودند و چون چنین شد برهان ابطال تسلسل در آن جاری می‌شود و چون به مقتضای برهان مزبور اخذ نماییم تناهی لازم می‌آید. اشکال دیگر در علم الهی اگر چه اختصاص به علم حضوری ندارد بلکه بنابر علم حصولی فعلی نیز وارد می‌آید پس از آن که قایل شدیم به عموم علم الهی نسبت به معلومات لزوم جبر است. چه از جمله اشیا است افعال عباد معلوم خداوند است در ازل و اگر بنده به جای نیاورد آنچه را که در ازل معلوم خداوند است که بنده خواهد کرد، چرا که لازم می‌آید. انقلاب علم الهی به جهل و چون جماعتی نفی علم را خوب ندانسته، نتوانسته‌اند حل این شبهه نمایند اختیار مذهب جبر کرده‌اند و ترهّاتی و مُزَخرَفاتی در هم بافته‌اند و اضلال خلق کرده‌اند؛ چنانکه خیام در شعری گفته:
+
۲۱- علم خدا علّت اشیاء نیست؛ چرا که این علم نه علم ذاتی است که عین ذات است، بلکه حادث است به حدوث معلوم، که این معنی صرف تعلّق و اضافه است؛ و اضافه به مضافٌ الیه فرع وجود مضافٌ الیه است. پس علم تابع معلوم است یعنی می‌داند که بنده به اختیار و اراده خود چنین خواهد کرد، با قدرت او بر این‌که نکند ولی چون می‌کند خداوند عالم فیض وجود باز پس نمی‌گیرد؛ والّا بخل لازم می‌آید در مبدا اعلی.
  
من مِی‌ خورم و هر که چو من اهل بُود × مِی خوردن من به نزد او سهل بُود
+
۲۲- اصل شرعیه تقیه به ادلّه اربعه ثابت و محقّق است.
  
مِی خوردن من حق ز ازل می‌دانست × گر مِی نخورم علم خدا جهل بود.
+
==آثار آخوند==
 +
همان طور که قبلاً یادآوری شد نوشته‌های آخوند اغلب درهم و نامرتب است و تنها اگر اثری بدست یکی از فرزندان بااطلاعش افتاده است به ذوق شخصی مرتب و در صدد جمع‌آوری اوراق پراکنده، آن برآمده و مطلقاً هیچیک از این آثار به طبع نرسیده است؛ فقط مقداری از اشعارش در بعضی مجلات و روزنامه‌ها به چاپ رسیده است. در سطور زیر تا حد امکان به معرفی این آثار می‌پردازد:
  
و ما به عون الهی جواب هر یک از این اشکالات را بر وجهی که به نظر آمده می‌گوییم. پس جواب اشکال اول این است که نسبت به علم حادث الهی که فعل است که ورود ندارد چرا که هر دو حادثند و این علم حادث همچون تعلقات و اضافات است و حادث است به حدوث معلوم اشکالی نیست و آیا نسبت به علم ذاتی؛ پس می‌گوییم به مقتضای مبانیه ذاتیه که ممکن و واجب با یکدیگر دارند و جز ربط علیه و معلولیت ربطی نیست حادث را ممکن باشد به قدیم که واجب باشد. ذات واجب متساوی النسبه است به کل تشیا، اگر آن مقام مقام نسبت هم نیست ولی در تعبیر جز این چیزی نمی‌توان راه رفت.  
+
*۱. رساله اعتقادات؛ این رساله در ۱۷۳ صفحه و در مبحث [[علم کلام|کلام]] می‌باشد، فوق العاده مفید بوده و می‌توان آخوند را به عنوان اولین [[فقیه|فقیهی]] که تاکنون کلام را از منظر [[عرفان]] نگریسته، معرفی کرد. رساله مذکور در ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است. این اثر سوای اشتمال بر اعتقادات استاد ، عقاید مولف را نیز در بردارد و مطالب آن از ابتدا تا مبحث [[صفات ثبوتی|صفات ثبوتیه]] (ص ۲۸) ترجمه رساله استاد و توضیحات مولف از آن پس تا پایان مبحث معاد نظریات شخصی اوست. در مباحث [[امامت]] مخصوصاً اشکالات عامه فاضل هروی را متعرض و به بیانات شاخصه جواب داده (تنها از این قسمت مطالبی در حاشیه یکی از کتب شمس‌الدین بر جای است) و بر اصول ایشان اشکالاتی در پاره‌ای از مسایل وارد ساخته که جنبه ابتکار دارد و این کتاب نیز به طبع نرسیده و قابل طبع و استفاده اهل فضل است و در مواردی از مباحث [[توحید]] و [[معاد]] که اثبات مطلب مستلزم بحث از اصول فلاسفه است نیز، سخن داده است. این رساله در ماه [[محرم]] سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است.
  
ذات واجب چون که بسیط و مازج است وصف آن پس از عبارت خارج است پس کل اشیا از عقول و نفوس و غیر این دو تا حوادث یومیه هر چند نسبت به یکدیگر مترتب و علت و معلولند و تقدم و تاخر و سبق و لحوق دارند نسبت به اجزا زمان محققا و موهوما؛ لکن نسبت به ذات در مقام واحدند و در عرض یکدیگرند نه در طول و این است یک معنی از برای آیه شریفه الرحمن «علی العرش الستوی ای لیس شیئُ اقرب الیه من شیئی؛ هیچ چیزی نزدیکتر نیست به او از چیز دیگر به حسب علیت و معلولیت که بعضی معلول او باشند بالواسطه به مقتضای الی الله» «ان یجری الامور الاّ» به اسباب‌ها زیرا که این مقام مقام فعل است نه مقام ذات بما هو ذات و چون همه اشیا متساوی شدند پس...
+
*۲. رساله توحید؛ دارای ۵۰ صفحه که مباحثی بسیار مفصل درباره [[اصول دین|اصول]]، [[توحید]] و خداشناسی می‌باشد.
  
نمونه‌ای از ابتکارات آخوند در پاسخ به سوالات شمس‌الدین هروی درباره مسئله جبر:
+
*۳. سفرنامه هرات آخوند؛ ملامحمد حسن به امر استادش به اتفاق سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب که بیمار بوده، در حدود سال ۱۲۹۲ قمری برای معالجه عازم افغانستان شده و حاصل مسافرتش سفر نامه‌ای بوده که در این کتاب شرح کارهایی که در ضمن مسافرت انجام داده و همچنین مباحثاتی که با علمای تسنن داشته، به خصوص متن مذاکرات خود با شمس الدین هروی را در آنجا نقل کرده است.
  
1. علم ازلی علت اشیا بودن نزد عقلا غایت جهل بود و دلیل بر بطلان جبر و این که طریقه مستقیمه که باید اعتقاد به آن کرد اختیار است علاوه بر حس و مشاهده و حکم عقل قطعی به فساد جبر و تفویض چه هر یک مستلزم مفسده است؛ پس معین است اختیار چرا که به شق دیگر نیست.
+
. دیوان اشعار؛ [[تخلص]] او در شعر صفا بوده و دیوانش شامل [[قصیده|قصاید]] و [[غزل|غزلیات]] می‌باشد که قصاید آن بعضی عربی و تعدادی فارسی که اغلب در مدح [[ائمه اطهار|ائمه]] معصومین (ع) است، سروده شده است. بسیاری از مهر نامه هایی که برای بزرگان نوشته از اول تا آخر آن حتی اجناس صداق را نظماً بیان می‌کرده و در بعضی خطبه ها مقدمه را به شعر و اجناس را به نظم بیان می‌کرده است. در ذیل یک نمونه قطعه مربوط به وصیت عرفانی آخوند در زمان مرگ وی نقل می‌شود (راشد، ۱۳۴۲، ص۱۰):
  
[[احادیث]] و اخبار و آیات قرآنیه است مثل حدیث معروف (لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین؛ نیست جبر که فعل از خدا باشد و اراده اراده او باشد و بنده را اصلا هیچ اراده و اختیاری نباشد یا اراده ضعیفه باشد) که مورد نظر [[اشاعره]] است.
+
آیا مست رندان نیکو سِیَر * شوید از وصایای من باخبر
  
نه جبر به این هر دو طریق منفی است زیرا که به طریق ثانی نیز مشارکت خدا و بنده در فعل ثابت است و خدا اقوی است پس عقاب شریک ضعیف بر اعمال قبیح خواهد بود و باز این معنی مبطل شرایع و کتب و ارسال رسل خواهد بود و نیت تفویض که امور و اعمال واگذاشته باشد به بندگان و خدای را هیچ مدخلیتی نباشد چه این معنی با امکان عباد و افعال و احتیاج ممکن به علت حدوثا و بقا و بودن واجب تعالی عله العلل منافی است بلکه امری است میان دو امر نه به معنی ترکیب از هر دو امر، چنانچه بعضی از بی‌سوادان خیال می‌کنند؛ زیرا که این معنی هر دو مفسده را دارد و در مناظره با شمس‌الدین هروی سخن به این حدیث کشید، چنین معنی کرده گفتم پس باید ضدّین مجتمع شوند و قوعا و اعتقادا او به هر دو مفسده گردن نهاد؛ هر چند این امر بالاتر از تجویز تکلیف به محال و ترجیح بلا مرجح نیست لکن انصاف و حیا چه شد و اگر چنین باشد باید می‌فرمودند: (اَمرُ مِنَ الامِرین و نه بینَ الامِرین)؛ منفعل و خجل شد.
+
بهار حیات مرا فصل دی * چو دریافت شویید نعشم بِمِی
  
این رساله در ماه [[محرم]] سال 1302 قمری به اتمام رسیده است. در ذیل توضیح کتابت این رساله وزین براي آشنايي خوانندگان از زبان خود آخوند می‌آید:
+
میی کز خُم وحدت آید برون * بود صبغه الله را رهنمون
  
بسم الله خيرالاسماء و رب يَسرِ ولاتُعسرِ و تمّم بالخير والعافيه؛ جواهر حمد و ثنایي كه پرورده اصداف اخلاص عمل سُكان ملاء اعلی و بندگان خاص الخاص و كاملان تام الاخلاص است نثار مقدم آيت الكبراي حضرت كردگاريست جلَ شانُه كه انبياء و علماء در معرفت او به عجز خود معترف، بلكه عجز را كمال معرفت دانند و كلمه طيبه «ما عَرَفناكَ حق مَعرِفَتِكَ» به زبان رانند. حكيم هر قدر به بطلان دور اثبات وجود او كند چون برخود پردازد دور لازم آيد و فلسفي هر چند سلسله بطلان تسلسل جنباند چون به مقام ذات رسد منقطع شود.
+
نمایید از برگ میم کفن * به تابوت میم گذارید تن
  
«اِذا بَلَغَ الكلامُ الي الله فامسِكوا» و درود نامعدود بر صدر كاينات و اول و آخر موجودات كه [[قرآن كريم]] يك آيه از كتاب نبوت او و [[شق القمر]] اثري از سرپنجه قدرت اوست. بي‌توسط كس از سرچشمه فيض اقدس استفاضهِ حقايق نموده و ابواب عنايت بر روي مبتدي و منتهي گشوده و بر آل خجسته مآل سعادت اشتمال. آن جناب كه در طريق سلوك شهسوار و در مقام بندگي پايدارند به خصوص فاتحه كتاب وصايت و خاتمه مصحف ولايت لايق مقام خلافت و شاهنشاهي آينه اسماء و صفات الهي [[امیرالمومنین]] یعسوب الكاملين علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام و اولاد امجد آن بزرگوار كه هر يك واسطه حصول فيوضات به ممكنات و علت غايي موجوداتند.
+
چه میی که طوبی از او گشت ظل * بود طوبیش جسم و خود اوست دل
  
اما بعد چون بعضي از اهل [[ايمان]] كه آثار سعادت از چهره‌اش ظاهر و نور معرفت از جبهه‌اش باهر بود خواهش نمودند كه كتاب اعتقادات كلاميه جناب شريعت مآب افضل المتاخرين و اعلم المتالهين جامع العلم والعمل والفقاهه ومُقَنِنِ قوانين الفلسفه و الدرايه ابوعذر الكلام و القدوه و خيرالانام سحاب الفصل الهاطل وكعبه الفضل الذي تطوي اليه المراحل صاحب المفاخر والمناقب استادنا وسيدنا الآقاسيد ابوطالب القايني دام فضله العالي را به کس دهم تا ترجمه نمايد تا عوام نيز منتفع شوند چنانچه خواص بهره‌ها يافتند و اجابت ايشان لازم دانستم زيرا كه در عمل ايشان جز قربت و تحصيل رضاي الهي هيچ به نظر نيامد و كسي ديگر را قابل اين امر نيافتم. از جهت اين كه بعضي مطالب را شرحي لازم و علاوه بعضي ديگر متحتم بود. فلهذا با عدم فرصت و اشتغال به مباحثات از فقه و اصول وهيات وكلام و غيرذلك و نوشتن بعضي مطالب و مسائل فقهیه و ابتلاء به صوائق دنيا و كدورات اين ناپايدارسرا، خود مباشر اين امر شدم به اميد آن كه مقبل درگاه قاضي الحاجات گردد و ثواب اين عمل به روح اموات عاصي عايد شود و مرتب شد بر مقدمه و چند مقام.
+
برید آن زمان در مصلای راز * نمایید رندان به جسمم نماز
  
مقدمه در بيان اموري است كه دانستن آن لازم است. چيزهايي كه شفاها از مصنف شنيده بودم با آنچه خود فكر كرده بودم علاوه كردم تا بفهم قريب و طباع اهل ذوق را پسند آيد و باعث در رغبت هر كس به تعليم اين نسخه شريفه شود و ناظرين به حسن مطالب آن نظر و از بي‌قابليتي اين عاصي غض بصر فرمايند و اگر خطايي رفته باشد به قلم عفو خود اصلاح كنند و به دعاي خيري عاصي را ياد نمايند (گويد خادم طلبه علوم دينيه العبد الوضيع محمدحسن ابن محمدرفيع الهردنگي اصلح اله حاله).
+
چه رندان همه عارف و پاک دین * دل اندر سما و تن اندر زمین
  
یادداشت‌های پراکنده او بر حواشی کتبی که تدریس می‌کرده است نیز مبین نظریات او در مسائل مورد بحث است. در این قبیل موارد هرگاه از خود نظری داده است در پایان آن نامش را نوشته و در غیر این صورت نام کسی که آن مطلب را اظهار نموده است یادآوری کرده است.
+
کند مطرب از سوز دل الصلوه * که مرگ چنین است عین حیات
  
* 2. رساله توحید؛
+
چه مطرب که کار جهانش بکام * مدامش بود کار شرب مدام
  
دارای ۵۰ صفحه که مباحثی بسیار مفصل درباره اصول ، توحید و خداشناسی می‌باشد.
+
مدامی که از دل کدورت برد * کند نوش و بر شاخ وحدت برد
  
نمونه‌ای از مباحث این کتاب
+
سوی قبله آرید در احتضار * دو پای طلب چشم امیدوار
  
... و چون معنی کفر را بیان کردیم اجمالی از مراتب آن را نیز بیان کنیم پس می گوییم که یکی از مراتب کفر جهالت است و این کفر کسی است که دعوت نبویه به او نرسیده باشد اگر چه در بعضی از امورباشد یا از جهت اینکه نشنیده باشد یا شنیده باشد و نفهمیده باشد مانند غافل و جاهل قاصر و مستضعف و من لم یصل الیه میّت الاسلام خداوند عزّوجل می فرمرمایند الا المستعضعفین من الرجال و النساء و الوالدان الذین لایستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا و اگر کسی گوید كه امثال مذکورین را کافر نامیدن مخالف است با بسياري از اخبار مثل همان خبری که روایت گشته که به اشکالها به آن شد که حضرت فرمود که مستضعف نه مومن است و نه کافر جواب این است که این اخبار مختلفه را باید اصحاب حدیث که اهل جرح و تعدیل و حک و اصلاح اخبار و نقّاد آثارند بیان کنند و ما جوابی کفتیم حال جوابی دیگر می گوییم که کفری را که حضرت نفی فرمودند کفری است که محل ترتّب احکام شرعیه است و هم چنین ایمان منفی نیز ایمان معروف در اصلاح فقهاست و این منافی نیست با ثبوت کفر جهالت چه او در حقیقت همان جهال و نادانی است و لذا عذابی از برای این نحو از کفر نیست مگر تکلیفی دیگر شود چنانچه اشاره شد و از اینجاست که کسی را كه غفلت داشته باسد در آن غفلت در بعضی اخبار كافر نامیده اند با اینکه به ضرورت شرع مومن است چه کلام خوبی گفته است صاحب گلشن راز اگر چه خودش قابل اشاره است ....
+
از این قبله مقصود من ذوالمنن * نه سنگ و گل ظاهر و روی زن
  
* 3. سفرنامه هرات آخوند؛
+
رخ ساقیم [[قبله]] اعتبار * که دارم به وصل رخش انتظار
  
ملامحمد حسن به امر استادش به اتفاق سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب که بیمار بوده، در حدود سال ۱۲۹۲ قمری برای معالجه عازم افغانستان شده و حاصل مسافرتش سفر نامه‌ای بوده که در این کتاب شرح کارهایی که در ضمن مسافرت انجام داده و همچنین مباحثاتی که با علمای تسنن داشته، به خصوص متن مذاکرات خود با شمس الدین هروی را در آنجا نقل کرده است.
+
ببندید چشمم ز غیر رخش * که سازم نظر بر رخ فرخش
  
نمونه‌ای از مباحث این کتاب
+
بهم ضم نمایید انگشت پای * که وَالٌتفَّتٌ الساق گفتی خدای
  
... و چون معنی کفر را بیان کردیم اجمالی از مراتب آن را نیز بیان کنیم پس می گوییم که یکی از مراتب کفر جهالت است و این کفر کسی است که دعوت نبویه به او نرسیده باشد اگر چه در بعضی از امورباشد یا از جهت اینکه نشنیده باشد یا شنیده باشد و نفهمیده باشد مانند غافل و جاهل قاصر و مستضعف و من لم یصل الیه میّت الاسلام خداوند عزّوجل می فرمرمایند الا المستعضعفین من الرجال و النساء و الوالدان الذین لایستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا و اگر کسی گوید كه امثال مذکورین را کافر نامیدن مخالف است با بسياري از اخبار مثل همان خبری که روایت گشته که به اشکالها به آن شد که حضرت فرمود که مستضعف نه مومن است و نه کافر جواب این است که این اخبار مختلفه را باید اصحاب حدیث که اهل جرح و تعدیل و حک و اصلاح اخبار و نقّاد آثارند بیان کنند و ما جوابی کفتیم حال جوابی دیگر می گوییم که کفری را که حضرت نفی فرمودند کفری است که محل ترتّب احکام شرعیه است و هم چنین ایمان منفی نیز ایمان معروف در اصلاح فقهاست و این منافی نیست با ثبوت کفر جهالت چه او در حقیقت همان جهال و نادانی است و لذا عذابی از برای این نحو از کفر نیست مگر تکلیفی دیگر شود چنانچه اشاره شد و از اینجاست که کسی را كه غفلت داشته باسد در آن غفلت در بعضی اخبار كافر نامیده اند با اینکه به ضرورت شرع مومن است چه کلام خوبی گفته است صاحب گلشن راز اگر چه خودش قابل اشاره است ....
+
ز میخانه‌ام چون درآمد جسد * بریدم به سرعت به سوی لحد
  
 +
سپارید چون تن به قصر زمین * چه از جسم زارم برآید انین
  
* 4. دیوان اشعار؛
+
گذارید تربت از آن خاک کوی * نه هر جا، به بالا سر و پیشِ روی
  
تخلص او در شعر صفا بوده و دیوانش شامل قصاید و غزلیات می‌باشد که قصاید آن بعضی عربی و تعدادی فارسی که اغلب در مدح ائمه معصومین (ع) است، سروده شده است. بسیاری از مهر نامه هایی که برای بزرگان نوشته از اول تا آخر آن حتی اجناس صداق را نظماً بیان می‌کرده و در بعضی خطبه ها مقدمه را به شعر و اجناس را به نظم بیان می‌کرده است.
+
که با حق ملاقات زان رو کنم * همین سجده بر خاک آن کو کنم
در ذیل یک نمونه قطعه مربوط به وصیت عرفانی آخوند در زمان مرگ وی نقل می‌شود(راشد، ۱۳۴۲.ص۱۰).
 
  
'''<I>نمونه قطعه:</I>'''
+
جریده بود شاخ نخل امید * که نبود به جز فضل او اعتمید
  
آیا مست رندان نیکو سِیَر × شوید از وصایای من باخبر
+
بریزید بر قبر قدر گِلی * نشاند بر آن آب صاحبدلی
  
بهار حیات مرا فصل دی × چو دریافت شویید نعشم بِمِی
+
به صورت چو در خاک مأوی کنم * به معنی نظر سوی بالا کنم
  
میی کز خُم وحدت آید برون × بود صبغه الله را رهنمون
+
نمایید تلقینم از انقیاد * در آن دم سراسر همه اعتقاد
  
نمایید از برگ میم کفن × به تابوت میم گذارید تن
+
به حسرت چو در قبر کردم مقر * نباشد بجز سوی ساقی مفر
  
چه میی که طوبی از او گشت ظل × بود طوبیش جسم و خود اوست دل
+
فامّا الی جنت او سقر * الی الرّب یومئذ مستقر
  
برید آن زمان در مصلای راز × نمایید رندان به جسمم [[نماز]]
+
بیا ساقی ای اوج مهر منیر * فانک مولی و نعم النصیر
  
چه رندان همه عارف و پاک دین × دل اندر سما و تن اندر زمین
+
زخمخانه وحدتم می بریز * که مستم کند تا دم رستخیز
  
کند مطرب از سوز دل الصلوه × که مرگ چنین است عین حیات
+
بده جرعه‌ای زان می باصفا * که از دل برد زنگ شرک و خطا
  
چه مطرب که کار جهانش بکام × مدامش بود کار شرب مدام
+
می صاف و روشن چو آب حیات * کز آن دل شود شاد شام و غدات
  
مدامی که از دل کدورت برد × کند نوش و بر شاخ وحدت برد
+
چه جامی خورم زان می مشک فام * طرب‌ها نمایم شوم نیکنام
  
سوی قبله آرید در احتضار × دو پای طلب چشم امیدوار
+
پس آنگه ببینم در آن روی یار * زاغیار گردم برآرم دمار
  
از این قبله مقصود من ذوالمنن × نه سنگ و گل ظاهر و روی زن
+
به جنت شتابم گریزم ز نار * به صحرای مستی شوم هوشیار
  
رخ ساقیم [[قبله]] اعتبار × که دارم به وصل رخش انتظار
+
وز آن هوشیاری شوم باز مست * به جُند علایق بر آرم شکست
  
ببندید چشمم ز غیر رخش × که سازم نظر بر رخ فرخش
+
ز مستی نگویم جواب نکیر * به منکر زنم من ز وحدت نفیر
  
بهم ضم نمایید انگشت پای × که وَالٌعِفَّتٌ الساق گفتی خدای
+
زنای گلویم برآید صدا * به انواع توحید سازم ندا
  
ز میخانه‌ام چون درآمد جسد × بریدم به سرعت به سوی لحد
+
پس آنگه ز ایمان روشندلی * زبان برگشایم به ذکر ولی
  
سپارید چون تن به قصر زمین × چه از جسم زارم برآید انین
+
ز توحید گویم نکات درست * که ایمان منکر شود باز سُست
  
گذارید تربت از آن خاک کوی × نه هر جا، به بالا سر و پیشِ روی
+
شود راز توحید چندان عیان * که گردد از آن فتح باب جنان
  
که با حق ملاقات زان رو کنم × همین [[سجده]] بر خاک آن کو کنم
+
بسر راز داران شود کشف راز * ز آخر رسد قصه‌های دراز
  
جریده بود شاخ نخل امید × که نبود به جز فضل او اعتمید
+
بیا ساقی این جان و ایمان من * در آندم که آید سویت جان من
  
بریزید بر قبر قدر گِلی × نشاند بر آن آب صاحبدلی
+
ره ار گم کنم باش بر من دلیل * دخیل توام بلکه عبد ذلیل
  
به صورت چو در خاک مأوی کنم × به معنی نظر سوی بالا کنم
+
ز پس مرا خوان و خود پیش باش * قرار و ثبات دل ریش باش
  
نمایید تلقینم از انقیاد × در آن دم سراسر همه اعتقاد
+
اگر خیل رندان کنند اعتساف * و یا از وصایای من انحراف
  
به حسرت چو در قبر کردم مقر × نباشد بجز سوی ساقی مفر
+
تویی حاکم حکم ملک قدم * به ایشان امین دگر ساز ضم
  
فامّا الی جنت او سقر × الی الرّب یومئذ مستقر
+
ولیکن نخواهم کسی را امین * به جز مرشد خاص روح الامین
  
بیا ساقی ای اوج مهر منیر × فانک مولی و نعم النصیر
+
چه او هست سالک به نهج قویم * بود عهد او با محبان قدیم
  
زخمخانه وحدتم می بریز × که مستم کند تا دم رستخیز
+
بهر ورطه با دوستان است یار * رساند به جنت رهاند ز نار
  
بده جرعه‌ای زان می باصفا × که از دل برد زنگ شرک و خطا
+
وصالش مرا مطلب منتهی * که باشد وصالش وصال خدا
  
می صاف و روشن چو آب حیات × کز آن دل شود شاد شام و غدات
+
روان و دل و قالب و روح من * نعیم خدا کشتی نوح من
  
چه جامی خورم زان می مشک فام × طرب‌ها نمایم شوم نیکنام
+
صفا چند داری همین درد دل * ز افعال خود نیستی منفعل
  
پس آنگه ببینم در آن روی یار × زاغیار گردم برآرم دمار
+
به باطن یکی خصلتی ساز خو * زبان درکش و حسبی الله گو
  
به جنت شتابم گریزم ز نار × به صحرای مستی شوم هوشیار
+
همه دردها راست یار و کفیل * رئوف عطوف است و نعم الوکیل
  
وز آن هوشیاری شوم باز مست × به جُند علایق بر آرم شکست
+
بیا این زمان زود بردار دست * به سوی خداوند بالا و پست
  
ز مستی نگویم جواب نکیر × به منکر زنم من ز وحدت نفیر
+
حصول مرادات خود را طلب * نه با یأس و شرمسان به شوق و طرب
  
زنای گلویم برآید صدا × به انواع توحید سازم ندا
+
که ساقی دم مردن و نفخ صور * یلقیک بالنظره والسرور.
  
پس آنگه ز [[ایمان]] روشندلی × زبان برگشایم به ذکر ولی
+
<nowiki>***</nowiki>
  
ز [[توحید]] گویم نکات درست × که [[ایمان]] منکر شود باز سُست
+
شد از هجران رويت روز من شب  *** كجا يابم تو را اي عمده مطلب
  
شود راز توحید چندان عیان × که گردد از آن فتح باب جنان
+
ز ما عمري است افكندي نظر را *** نسازي يك زمان ما را مخاطب
  
بسر راز داران شود کشف راز × ز آخر رسد قصه‌های دراز
+
از اين غم چون ننالم با دل ريش *** چسان تاب آورم افتاده در تب
  
بیا ساقی این جان و ایمان من × در آندم که آید سویت جان من
+
سخنهاي درازي با تو دارم *** نمي دانم چسان سازم مرتب
  
ره ار گم کنم باش بر من دلیل × دخیل توام بلکه عبد ذلیل
+
هر آنكس سالك آمد در ره عشق *** كند سر را به خون خود مخضب
  
ز پس مرا خوان و خود پیش باش × قرار و ثبات دل ریش باش
+
چرا يكدم نپرسي حال زارم *** كني هر لحظه بيمارت معاقب
  
اگر خیل رندان کنند اعتساف × و یا از وصایای من انحراف
+
مريض خويشتن را شربتي ده *** صفا را بوسه اي بخشا از آن لب
  
تویی حاکم حکم ملک قدم × به ایشان امین دگر ساز ضم
+
<nowiki>***</nowiki>
  
ولیکن نخواهم کسی را امین × به جز مرشد خاص [[روح الامین]]
+
– اي  نور تو در جمله اشياء ظاهر *** وز منظر چشم اهل عرفان ناظر
  
چه او هست سالک به نهج قویم × بود عهد او با محبان قدیم
+
عالم همه از نور تو روشن گشته *** هم اول اين سلسله و هم آخر
  
بهر ورطه با دوستان است یار × رساند به جنت رهاند ز نار
+
<nowiki>***</nowiki>
  
وصالش مرا مطلب منتهی × که باشد وصالش وصال خدا
+
تا كه از خود نگذري نيك راي *** كي تواني كرد ديدار خداي
  
روان و دل و قالب و روح من × نعیم خدا کشتی نوح من
+
رو تو روحاني شو و اسرار بين *** يار خود در پرده اغيار بين
  
صفا چند داری همین درد دل × ز افعال خود نیستی منفعل
+
معرفت باشد حجاب معرفت*** زين سبب ديگر نگويم منقبت
  
به باطن یکی خصلتی ساز خو × زبان درکش و حسبی الله گو
+
هم خود او مقصود باشد هم دليل***  هم بود محبوب و هم امد دليل
  
همه دردها راست یار و کفیل × رئوف عطوف است و نعم الوکیل
+
هر كه را شد اشتياق وصل يار*** بايدش با شعله دائم گشت يار
  
بیا این زمان زود بردار دست × به سوی خداوند بالا و پست
+
در شرايين و عروق جان من *** نيست غير از جلوه جانان من
  
حصول مرادات خود را طلب × نه با یأس و شرمسان به شوق و طرب
+
<nowiki>****</nowiki>
  
که ساقی دم مردن و نفخ صور × یلقیک بالنظره والسرور.
+
==منابع==
  
==منابع:==
+
(۱). راشد، محمدتقی (۱۳۴۲)؛ بحث درباره آثار شش تن از علمای قهستان، پایان‌نامه دوره کارشناسى، دانشگاه فردوسی مشهد.
  
(1). راشد، محمدتقی (1342بحث درباره آثار شش تن از علمای قهستان، پایان‌نامه دوره کارشناسى، دانشگاه فردوسی مشهد.
+
(۲). هردنگی، محمدحسن (۱۳۰۲ قرساله اعتقادات.
  
(2). هردنگی، محمدحسن (1302 ق)؛ رساله اعتقادات.
+
(۳). اسناد حکومتی خاندان علم.
  
(3). اسناد حکومتی خاندان علم.
+
(۴). راشد، محمدحسین (۱۳۴۵)؛ کتاب ناتمام آخوند ملا محمدحسن هردنگی.
  
(4). راشد، محمدحسین (1345)؛ کتاب ناتمام آخوند ملا محمدحسن هردنگی.
+
(۵). شئون و اختیارات ولی فقیه: ترجمه مبحث ولایت فقیه [[امام خمینی]] از کتاب البیع؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
  
(5). شئون و اختیارات ولی فقیه: ترجمه مبحث ولایت فقیه [[امام خمینی]] از کتاب البیع؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
+
(۶). همان منبع، صفحه ۷۹.
  
(6). همان منبع، صفحه 79.
+
(۷). فقه سیاسی در اسلام، ابوالفضل شکوری، جلد ۲، صفحه ۳۷۶.
  
(7). فقه سیاسی در اسلام، ابوالفضل شکوری، جلد 2، صفحه 376.
+
(۸). شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع، ص ۷۹.
  
(8). شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع، ص 79.
+
(۹). وب‌گاه رسمی آیت ‌الله سیستانی، پاسخ به پرسش‌ها.
  
(9). وب‌گاه رسمی آیت ‌الله سیستانی، پاسخ به پرسش‌ها.
 
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
 +
[[رده:فقیهان]]
 +
[[رده:فیلسوفان]]
 +
[[رده:متکلمان]]
 +
[[رده:شعرای پارسی گوی قرن چهاردهم]]
 +
[[رده:ریاضیدانان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۷

آخوند ملا محمدحسن هردنگی (م، ۱۳۲۷ هجری) از عمده علماء و فقهاء منطقه قهستان بوده و در مراکز علمی قاینات شخصیت علمی آن مرحوم بر احدی از دانشمندان آن عصر پوشیده نبوده است و فضلاء وقت از محضر درس وی تلمذ و با عنوان برجسته‌ترین شخصیت‌های علمی او را معرفی می‌نموده‌اند. ارادت خاص به اهل بیت علیهم‌السلام او را بارها به اماکن مقدسه عراق، قم و مشهد سوق داده است.

Hardangi.jpg
نام کامل آخوند ملا محمدحسن هردنگی
زادروز 1263هجری
زادگاه قهستان
وفات 1327 هجری
مدفن روستای مبادی هردنگ شهرستان خوسف

Line.png

اساتید

آیت الله محمدرحیم بروجردی، سید ابوطالب مجتهد قاینی،....


آثار

رساله اعتقادات، رساله توحید،...


زندگی نامه

او در سال 1263 هجری قمری در قریه مبادی از توابع هردنگ قیس آباد متولد شد و در ۲۷ ذی القعده ۱۳۲۷ قمری پس از یک عمر زندگی شرافتمندانه به رحمت ایزدی پیوست و آرامگاهش هم اکنون در قبرستان عمومی دهکده مزبور بر فراز تلی باقیست.

خاندانش از خانواده‌های مشهور محل و چنان که خود در دیوان اشعارش متذکر شده است. گویا اولین کسی که از این خاندان پای در دایره علم و فضل گذاشته است حاجی ملا علی جد اوست که درحقیقت اولین مربی و استاد آخوند نیز می‌باشد. پدرش نیز مردی دانشمند و در زادگاه خود که همان مبادی بوده است به ارشاد محصلین علوم دینی اشتغال داشته و آخوند مقدمات صرف و نحو و قسمتی از فقه و اصول را نزد ایشان خوانده است.

او مدت ۴۰ سال به عنوان هیئت امناء یکی از بلوک‌های قهستان، مدتها حاکم شرع و مسئول موقوفات و راتبه قضاوت را در ایالت قهستان به عهده داشته است. وی در سال ۱۲۸۳ قمری متاهل شد و سپس در سال ۱۲۹۹ قمری به مسقط الراس خود که همان قریه مبادی می‌باشد، برگشت نموده و در آنجا اقدام به تاسیس مدرسه‌ای می‌کند که در آن علوم فقه، اصول، نجوم و هیات و حتی حساب و هندسه به وسیله خودش به علاقمندان تدریس می‌شده است.

چنان که از مطالعه برخی اسناد برمی‌آید، او خبره‌ای در امورات کشاورزی بوده و درختان زیادی در روستاهای رودکاج، یوش و هردنگ توسط ایشان پیوند شده است. به دستور او در دهات مسافرخانه‌ها و در راه‌ها، آب انبارهایی ساخته شده که اغلب به نام خودش مشهور است. قدرت بیان او ضرب‌المثل و تخصص او در فقه، اصول و کلام باعث شد تا رساله اعتقادات اقا سید ابوطالب حسینی قائنی بنا به درخواست علمای وقت و در زمان حیات ایشان،به رشته تحریر درآمده و تشریح شود.

ارزش و احترام آخوند از دیدگاه حکومت آنقدر بالا بوده است که در بیش از ۱۵ حکم مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم، امیر علم خان حشمت‌الملک، امیراسماعیل خان علم و محمدابراهیم خان حشمت‌الملک به تمامی نیروهای مالیه تاکید می‌کنند که به آخوند تعرضی ننمایند که در غیر این صورت مورد مواخذه و تنبیه قرار خواهند گرفت. این احترام از سوی حکومت در حقیقت به دلیل اینکه او حاکم شرع قهستان و استاد حوزه‌های علمیه قاینات بود صورت می‌گرفته است.

آخرین نکته‌ای که درباره شرح زندگیش لازم به یادآوریست. این که هر چند اقامت نامبرده در هردنگ بوده ولی همیشه برای شرکت در مجالس بحث از او دعوت می‌شده است و در یکی از همین محافل بوده که با ملا ابراهیم گزیکی که از پیشوایان بزرگ اهل تسنن بوده است و علمای بیرجند را در مقابل خود عاجز نموده بود، مجاب و عقایدش را که بر پایه صحیح استوار نبوده رد کرده است (رساله اعتقادات، ۱۳۰۲ هـ.ق) و همچنین با شمس‌الدین هروی که از فحول علمای تسنن در زمان خود بوده و آثار بسیار در رد عقاید او نوشته شده و آخوند نیز بر رساله‌اش حواشییی از عقاید خود و استادش را نوشته است، با او مباحثاتی داشته است. (رساله اعتقادات، ۱۳۰۲ هـ.ق)

تحصیل و تدریس

درباره اساتید خود در مقدمه دیوان اشعارش چنین می‌نگارد: آنچه گاهی اوقات در خاطر این قلیل البضاعه عدیم الاستطاعه گرفتار دام علائق دنیا و مبتلا به انواع کدورت و بلا درمانده به کار خویش و اسیر هوای دل ریش محمدحسن بن محمدرفیع بن حاجی ملاعلی باقی‌مانده اینکه، اول کسی‌که از آباء این حقیر قدم در بساط علم و فضل گذاشته و به زیور زهد و عمل و احیاء مراسم شریف آراسته گشته حاج ملاعلی بود که این حقیر در خدمتش کمی از مقدمات را فرا گرفته و در سفر مکه معظمه به جوار رحمت الهی پیوست. از برکات ائمه اطهار بر آن مرحمت شده، این است که برکت علم در اولاد امجادش باقی‌مانده است. والد ماجد که ثانی سلسله است ایضا به علم و عمل آراسته و اوقات خود را تماما در تحصیل مصروف داشته‌اند، این قلیل البضاعه بعد از آن‌که از خدمت والد ماجد جهت تحصیل مهاجرت کرده چندان دور نرفتم و بر بعضی از اهل علم تلمذ کرده که دارای مقام اجتهاد نبودند و بعد از آن‌که از ایشان مستغنی شدم پیش دو نفر که از عمده علمایند، تلمذ کرده و حظّی وافر و بهره‌ای کامل از ایشان برداشتم و ختم تلمذ حقیر در این زمان به عالم عامل و فقیه کامل الفاضل المجتهد و السید المجاهد صاحب المفاخر والمناقب والفائق علی العلماء الدین عصرهم لعصره مقارب، آقا سیدابوطالب مجتهد قاینی گردید و آن جناب صاحب تصانیف کثیره و رسائل حسنه در فقه و اصول می‌باشند که همه آن‌ها را به درس برایشان خواندم و اکنون که از سن مبارکش ۵۵ سال می‌گذرد تصنیفات ایشان بیش از ۵۰ هزار است و…»

اساتید

ملاعلی طبسی گلشنی

حجةالاسلام حاجی ملاعلی طبسی گلشنی (پدر بزرگش) فرزند کربلایی حسن قیس آبادی که از مدرسین حوزه علمیه طبس گلشن و در زمان امیر حسن‌خان شیبانی بوده و بنا به درخواست امیر محمد محتشم عرب خزیمه در حدود ۱۲۳۰ قمری به بلوک هردنگ، عربخانه و سرچاه مراجعت می‌کند. تاریخ فوتش حدود ۱۲۷۰ قمری و در سفر حج بوده است.

محمدرفیع هردنگی

حجةالاسلام کربلایی محمدرفیع هردنگی پدر ملا محمدحسن و فرزند ملاعلی و مجتهدی فاضل و دانشمند بوده که به ارشاد محصلین علوم دینی در منطقه و در حوزه علمیه قاینات می‌پرداخته است. وی اولین کسی بود که نسبت به تدریس دروس صرف، نحو و قسمتی از فقه و اصول به ملا محمدحسن هردنگی همت گمارد. زمان تولد او حدود سال ۱۲۲۰ و وفاتش در سال 1293قمری می‌باشد

مجتهد قاینی

آیت‌الله حاج سیدابوطالب حسینی مجتهد قاینی از مراجع عظام در خراسان و دانشمندی گرانقدر در همه زمینه‌های علوم اسلامی، متبحر و متخصص و فقیهی صاحب نظر بود که سال ۱۲۳۰ ه. ق در قاین متولد شد. مقدمات علم را در موطن خود فرا گرفت و سپس برای تکمیل مدارج عالیه علم و دانش رهسپار مشهد مقدس شد.

آن گاه عازم حوزه علمیه اصفهان شد و در آن‌جا با جدیت تمام مشغول کسب دانش گردید و طبع جستجوگر او را به سوی حوزه نجف اشرف کشاند و از محضر استادانی چون آیت‌الله شیخ محسن خنفر بهره برد و از وی اجازه اجتهاد و روایت گرفت. پس از مدتی، برای ارشاد مردم به قاین برگشت و ضمن انجام امور شرعی به تدریس در حوزه علمیه قاین پرداخت و به تصنیف کتاب‌های با ارزشی همت گماشت.

سال ۱۲۹۳ برای انجام فریضه حج عازم بیت‌الله الحرام بود که در ۶ شوال همان سال در شهر کراچی وفات یافت. مرقدش در شهر کراچی پاکستان است. درة الباهره درباره شناخت خدا، ینابیع الولایه در خصوص ولایت، ماحی الضلاله و الغوایه، صفوة المقال و غیره از تالیفات با ارزش مرحوم آیت‌الله حاج سیدابوطالب می‌باشد.

در خصوص عظمت وی آیت‌الله شیخ محمدحسین آیتی در کتاب بهارستان (۱۳۷۱) می‌گوید که به بزرگی و عظمت و زعامت سیدابوطالب تاکنون در این مناطق عالمی دیده نشده است.

آیت‌الله محمدرحیم بروجردی

آیت‌الله حاج محمدرحیم بروجردی (استاد شیخ الشریعه اصفهانی): معروف به بالاخیابانی. در آغاز کودکی به تحصیل ادب و زبان عرب مشغول گشت و به‌خاطر استعداد و مهارتی که در ادبیات عرب داشت، کتابی در همان اوان کودکی در نحو تصنیف کرد که مورد قبول طلاب واقع شد. سپس در محضر علما و فقها حاضر شد و از سید بزرگوار سیدشفیع جاپلقی و حاج ملااسدالله بروجردی استفاضه کرده است. در سال ۱۲۴۱ ق به نجف اشرف رفت و از محضر شیخ‌ محمدحسن نجفی صاحب "جواهر" بهره‌ها برد و در همان اوقات شرحی محققانه بر " المختصر النافع" در فقه تالیف کرد که مورد تحسین و تقدیر صاحب "جواهر" قرار گرفت و از او اجازه اجتهاد گرفت. مدتی در نجف به‌ تحصیل پرداخت و سپس در کربلا مقیم شد.

در سال ۱۲۵۸ق به ‌اصرار دانشمندان مشهد و بزرگان خراسان و امر صاحب "جواهر" به مشهد رفت و به‌ ترویج علوم و نشر احکام اشتغال ورزید و شاگردان زیادی از محضر او استفاده کردند. وی دوبار به سفر حج رفت و در سال ۱۲۶۶ق پس از فتنه سالار در خراسان، امیرکبیر او را به‌ تولیت آستان‌ قدس رضوی منصوب کرد. وی بر اثر بیماری و در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت و در جوار مرقد امام‌ رضا (علیه‌السّلام) دفن گردید.

علامه سیدمرتضی یزدی

اطلاعاتی از وی در دست نیست بجز چند سند پرداخت مقرری از آستان قدس به وی و اشارتی که شیخ محمدباقر آیتی از وی به عنوان استاد خود در حوزه علمیه مشهد با صفت علامه یاد می‌کند. ملا محمدحسن هردنگی نیز در ختم تلمذ خود و در مباحثه دریافت اجتهاد مناظره‌ای با وی در مسائل مختلف حوزوی داشته که وی را در تمامی موارد مجاب می‌کند و این از اصلی‌ترین دلایل شهرت آخوند بوده است.

تخصص آن مرحوم در فقه و اصول و دارای مرتبه اجتهاد بوده و در صرف و نحو عربی، لغت، معانی، بیان، بدیع، عروض، منطق، تفسیر، کلام، حدیث و رجال نیز استاد بوده است. علاوه بر این‌ها در فلسفه، حساب، (جبر، مقابله و...) هندسه و هیات قدیم دست داشته و تدریس می‌نموده است.

مرحوم هردنگی هنگام اقامت در بیرجند و قاین نیز جلسات درسی داشته و بعد از فوت استادش در سال ۱۲۹۳ قمری تا زمان رحلتش به مدت ۳۴ سال پس از آن مرحوم در شهر بیرجند و قاین به امر تدریس اشتغال ورزید و عده‌ای از افاضل قاینات که خود مجتهد بوده از محضرش که حوزه‌های متعدد درسی داشته است، استفاده می‌نموده‌اند و غالباً از شاگردان مرحوم آخوند بوده‌اند که از آن‌ها می‌توان حضرات آیات شیخ محمد قاینی، سید حسن فقیه، سید محمدرضا صامتی و محمدهادی مجتهد را نام برد.

تعلیمات او سبب شده که مردم این ناحیه اگر چه از نظر مادی از مردمان همجوار خویش عقب‌تر باشند ولی از نظر فکری و اجتماعی به هیچ وجه قابل مقایسه با آنان نباشند. علاقه تحصیل در میان مردمان این سرزمین از سایرین بسیار زیادتر است و این ذوق در نتیجه تربیت‌های آخوند تقویت شده است. هم‌اکنون نام او در این منطقه توأم با اعزاز و اکرام و سخنان او زینت محافل و نُقل مجالس است و گفتار او را به عنوان حجت می‌پذیرند.

ایشان مکاتبات و پاسخ به اجوبه ها را با مهر عبده الراجی محمدحسن به تاریخ داخل مهر 1287 ق پاسخ می‌داده‌اند.

فعالیتهای اجتماعی :


به مدت ۴۲ سال به عنوان حاکم شرع یکی از بلوک‌های ۹ ‌ ‌گانه قهستان و به مدت ۲ سال‌ به‌طور قطع حاکم شرع قهستان و از سال ۱۲۸۶ قمری تا زمان فوتش، دارای نوعی نظارت بر مسائل شرعی قاینات بوده است

استاد نمونه حوزه‌های علمیه قاینات و بیرجند به مدت ۴۲ سال، که منجر به پرورش شاگردانی در قاینات شد که بعدها برخی از آن‌ها از مجتهدین و عالمان قاینات شده‌اند.


شجاعت و جسارت وی نسبت به حاکمان قاینات در رسیدگی به حساب‌های مالی و بالطبع مسائل نقدی شرعی


وقف و بخشش اموال خودش به مردم جهت عزاداری، قرآن‌خوانی و.. به تعداد ۵ مورد.


بانی اصلی ایجاد مزار امامزاده سیدالحسین دهک عربخانه نهبندان(مزار متعلق به سیّد الحسین بن على بن عبید الله القاضى ابن الحسن بن عبید الله بن العبّاس بن امیر المؤمنین على علیه السلام) می‌باشد که جناب آخوند با نفوذ سیاسی و اجتماعی خود و با جمع آوری کمک‌های نقدی و غیر نقدی توانست در سال ۱۳۱۷ قمری این بقعه را تعبیر اساسی نماید.


رسیدگی به امورات موقوفات و مالیات در قاینات به مدت ۱۸ سال به تعداد ۱۰۰۰ مورد که اسناد آن موجود است.


از اثرات تعلیمات این عالم بزرگ در منطقه ناحیه هردنگ که بعدها در مردمان محلی باقی ماند، تقویت حس مذهبی و مخالفت با کشف حجاب رضاخانی می‌باشد که این از افتخارات مردمان این منطقه به نسبت خیلی از نقاط کشور می‌باشد.

اجازات آخوند


اجازه نامه آیت الله سید ابوطالب حسینی قاینی :

در سال 1293 قمری سید ابوطالب قاینی حاکم شرع قهستان در مکتوبی تفویض اختیار رسیدگی به امورات شرعی منطقه ناحیه هردنگ، عربخانه و سرچاه عماری و مختاران و براکوه و جلگه ماژان را که از قبل نیز به عهده وی بوده است، به صورت رسمی به وی محول می گردد که متن آن در ادامه می آید :

تحریر می‌شود که امور شرعیه متعلق به حدود ناحیه گیو و مختاران و هردنگ و جلگه براکوه الی همند و برمنج و ناحیه سرچاه و بصیران و میغان و کوه بالا و عرب خانه در عهده و کفایت عالیجناب مستطاب فضائل مآب حقایق ابواب ملا محمد حسن و فقه اله تعالی بوده و می‌باشد و آنچه تعلق به امناء شرع مطاع دارد سوای مختص حاکم شرع نافذ الحکم، متعلق به جناب معزی الیه است. کارگزاران دیوان واقف و بر بصیرت خواهند بود. شهر رمضان المبارک 1293 قمری {مهر}عبده الراجی ابوطالب حسینی  1274 قمری .

اجازه نامه اول آیت الله سید اسماعیل صدر :

جناب مستطاب علام فهام عمده العلماء العظام الموید من عنداله المهیمن آقا شیخ محمدحسن هردنگی : دام مجده العالی مختار و ماذون می باشند در تصرف در امور حسبیه که از  برای حاکم شرع انور است که به دیگری اذن دهد از قبیل حفظ اموال ایتام و غیاب و اوقاف عامه که بدون ولی و وکیل و متولی می باشند و حقوق از قبیل رد مظالم و سهم حضرت امام جله و علی ابائه افضل الصلوه و اکمل السلام که انشاء الله تعالی به کمال دقت و تمام احتیاط چنانچه و جواز جناب ایشان می باشد، عمل خواهند نمود و هر حقی را به ذی حق خواهند رسانید و داعی را از دعا فراموش نخواهند فرمود و پیوسته به رقعه نگاری مسرورم خواهند داشت. سیما در سال آینده علی فرض حیات در شهر ربیع الثانی استعلام خواهند نمود. حرره الراجی اسماعیل صدر الموسوی {سجع مهر}  الراجی اسماعیل موسوی.{بالای سند سمت چپ} : دستخط ملا محمد حسن هردنگی : آقای صدر حفظ الله و ادام الله ایام افاداته

اجازه نامه دوم آیت الله سید اسماعیل صدر :

بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین

جناب قبله نصب مستطاب العالم العامل و الفاضل المهذب الکامل عمده العلماء الاعلام الموید من عندا.. الملک العلام عزّ اسمه آقای آخوند ملا محمد حسن ایّده ا.. تعالی را سلام مشتاقانه می رسانم و معروض می دارم که ان شاء ا.. تعالی مدام در حفظ و حمایت حضرت احدیت جل ذکره محفوظ و موفق به ترویج شرع انور و نشر مسایل دینیه و بیان احکام شرعیه بوده، قاطبه اهالی آن اطراف و نواحی پیوسته مستفید و مستفیض باشند. رجاء واثق آنکه اخوان متدیّن وفّقهم ا… تعالی در اطاعت و فرمانبرداری جناب ایشان کوتاهی ننموده به مواعظ و نصایح هدایت یابند و بر صراط مستقیم شرع قویم استوار گردند. البته نیز در امور شرعیه حسبیه از حفظ صغار و قصار و غیاب و وجوه و من ولد وارث له و وجوه تصدی فرموده،انجام امور شرعیه آن را خواهند نمود و این ضعیف را از دعای خیر خود و حسن عاقبت فراموش نخواهند فرمود. ان شاء ا.. هر گونه فرمایشی بود اعلام فرموده در خدمات حاضر خواهم بود(والسلام – ناخوانا – العبد الاقل حرره اسماعیل موسوی){سجع مهر}اسماعیل الموسوی.

اتفاقات مهم زندگی آخوند هردنگی


برخی از اتفاقات مهم زندگی آخوند هردنگی به شرح زیر است:

- مناظره با شمس الدین فاضل هروی مفتی شهر هرات افغانستان

آخوند به اذن آقا سیدابوطالب و به همراه سیدابوتراب پسر آقا سیدابوطالب، که برای درمان راهی هرات بوده به آن منطقه رفته و مناظراتی را با علمای اهل تسنن از جمله شمس‌الدین داشته است که شرح آن در ادامه می‌آید:

در یکی از جلسات مناظره، بحث و جدل در خصوص مطهرات عنوان می‌شود شمس‌الدین می‌گوید که خاک هم می‌تواند با همان قدرت آب خاصیت پاک‌کنندگی داشته باشد. چون کسی جوابگوی این مسئله نبوده آخوند به او بیان می‌دارد که اگر پاسخ سوالت را بدهم قانع خواهی شد و این مناظرات را تمام خواهی کرد. شمس‌الدین نیز در پاسخ می‌گوید: آری.

آخوند به او می‌گوید که من که ریشم کوتاه است. تو که ریش بلندی داری آنرا از نجاسات آلوده و سپس با خاک تطهیر کن، آن وقت این جمع نظر خواهند داد که کدام یک درست می‌گوییم. شمس‌الدین که از پاسخ عاجز می‌ماند نسبت به اتمام مناظره و تایید گفته‌های آخوند اقدام می‌کند.

نقل است که بعد از انجام همین مناظرات دستور قتل آخوند به همراه استادش داده می‌شود که آخوند و همراهانش از موضوع اطلاع یافته و شبانه - در حالی‌که چندین بار در مسیر، اسب‌های خود را با قاطر و بالعکس تعویض کرده تا شناسایی نشوند از هرات به سمت قهستان حرکت و از معرکه می‌گریزند.

عقد ازدواج بدون حضور والدین

روایتی از ایشان بدین صورت می‌باشد که در منطقه ناحیه هردنگ، دختر و پسری عاشق هم می‌شوند ولی والدین آن‌ها که بی‌دلیل راضی به ازدواج آن‌ها نبوده‌اند، در این امر مهم پیش‌قدم نمی‌شده‌اند، تا این‌که دختر و پسر به روحانی محل که آخوند ملامحمدحسن هردنگی بوده مراجعه و موضوع را بیان می‌کنند و ایشان نیز نسبت به عقد آن دو نفر اقدام می‌کنند. والدین آن‌ها که از مسئله خبردار می‌شوند، شکایت روحانی را به دربار امیر تومان می‌برند و او نیز آخوند را احضار می‌کند.

بعد از حضور آخوند در محل حکومت، امیر با تشدد کلامی به او می‌گوید که چرا بی‌اجازه نسبت به عقد این دو اقدام کرده‌ای، آخوند نیز بلافاصله به او پاسخ می‌دهد که جناب امیر من گناه بی‌توجهی والدین این دو را که می‌توانست باعث فساد در گوشه‌ای از ناحیه هردنگ بشود، بسیار بالاتر از عمل خود می‌دانم که جلوی این فساد را گرفتم و در صورت بروز فساد در این منطقه، مردم و همین والدین، من را می‌شناختند و آن وقت کسی از مردم منطقه نمی‌گفت که آقا امیری هم هست. امیر از این سخن آخوند بسیار خوشحال می‌شود و با اکرام فراوان او را بدرقه می‌کند.

استجابت نفرین

روایتی دیگر در خصوص فوت دختر آخوند به نام فاطمه نساء به شرح ذیل می‌باشد:

نقل است وجوهات شرعیی که مردم به آخوند می‌داده‌اند، توسط آخوند در صندوقچه‌ای نگهداری می‌شده است. روزی داماد آخوند نسبت به وسوسه همسرش در برداشتن پول‌ها اقدام کرده و سبب به سرقت رفتن صندوقچه توسط دختر آخوند می‌شود. داماد آخوند از او می‌خواهد تا چیزی از این مسئله نگوید تا زمانی که این موضوع از اهمیت بیفتد.

چون آخوند به دامادش مشکوک بوده، برای حفظ آبرو به پیش دخترش رفته و از او می‌خواهد واقعیت را بیان کند و یا به شوهرش بگوید که صندوقچه را به جای اول برگردانده تا مسئله پایان یابد. دخترش موضوع را کتمان کرده و به پدر اطمینان می‌دهد که مسئله را از جای دیگری پیگیری نماید.

آخوند که به شخص دیگری مظنون نبوده دست به دعا برداشته و از خداوند درخواست می‌کند که دزد وجوهات حتی اگر از نزدیکانش باشد در کمتر از ۳ روز فوت نماید تا شخص دیگری در منطقه توان و جرأت انجام چنین کاری را پیدا نکند. از قضای روزگار نفرین آخوند اثر کرده و دخترش بعد از گذشت ۳ روز، فوت می‌کند

آیا خطاهای خلفا با اجتهاد آنها رفع می شود

موضوعی که در برخی از مناظرات و مباحثات با برادران داشته ام این بود که می گویند خطاهای خلفا را که نمی توانند منکر شوند به اجتهاد خلیفه تصحیح می کنند. به آنها بیان کردم که اگر اجتهاد خلیفه نیکو می بود که چه حاجت به خلیفه، هر کس اجتهادی بکند و به اجتهاد خود برود مدتی سکوت کردند و برخی از آنها گفتند فقط اجتهاد خلیفه حجت است نه هر کس که دوباره جوابشان دادم که خلافتی که نه به نص خدا و رسول باشد هر یک از اوصاف چنین خلیفه را که خواهی مناط صحت اجتهاد قرار دهی از دیگری اولی تر نخواهد بود و به سَبَر و تقسیم و دوران و تردید نفی علت از کل صفات می شود و این مطلب بدیهی است و حاجت به تطویل ندارد. همگان سکوت کرده و هیچ نگفتند

رفع شبهه تایید خلافت ابی بکر به تقریر یا ذنابه حضرت علی (ع) در مناظره با اهل سنت :

بعضی از اهل عصر از اهل سنت که فقیر با او مباحثه کردم استدلال کرد در حقیقت خلافت ابی بکر بر تقریر حضرت علی (ع). چه شمشیر  نکشید و جنگ نکرد و تقریر امام حجت است به مذهب شما شیعه چون فعل امام. این سخن را  بر وی نقض کردم که پس علی تقریر کرد قتل عثمان را و ورع و منع کرد به نفس نفیس و شمشیر نکشید و مطالبه خون او نکرد با اینکه در مدینه بود و تا 3 روز جسد عثمان بر زمین ماند. پس فعل علی (ع) دلالت می کند که عثمان مستحق قتل بوده و دم او هدر بود. پس خلافت او باطل شد چون از او باطل شد به اجماع مرکب و عدم قول به فصل خلافت شیخین نیز باطل می شود.

-  در بیان اینکه رویت خدا به باصره خواهد بود (مناظره با صوفی) :

بلی در مناظره گروهی با اهل این طایفه (صوفیه) که معروف به فهم هستند بیان کردند که رویت خداوند به باصره، اصل تصویر حق است و گفتند که چه عیب دارد که قرار داده باشد که بعد از ملاحظه به این باصره و جارحه مخصوصه علم ضروری به خود را از برای فیه کان خلق کند. لذا  گفتم فرض کن خورشید در آسمان یک جزء از نور کرسی است و نور کرسی یک جزء از صد هزاران نور عرش و نور عرش یک جزء از صد هزاران نور حجاب و نور عرش یک جزء از صد هزاران نور سر خداوند. آیا قدرت داری که نظر کنی به کوچکترین جزء نور اسرار الهی که نور خورشید باشد وقتی که در پشت ابر نیست و سپس گفتم ای عارف منصف، این الفاظ با آن  تمحل و تصحیح وفق می دهد یا نه و چون در مناظره عاجز آمدند جواب دادند که دیده خواهد شد خدا بلا کیف و دیگری در ضیق واقع شد و مکرر می گفت رویت خداوند یعنی بلق تا گلویش پاره شد

- اینکه اول کسی که تصدیق معراج جسمانی نبی کرد صدیق بود

خود شفاها در مجلس بعضی از  ملایان اهل سنت شنیدم اینکه اول کسی که تصدیق معراج جسمانی نبی کرد ابوبکر بود و به همین دلیل ملقب شد به صدیق. به ایشان گفتم این سخن چگونه وفق می دهید با سخن بی بی عایشه که می فرمود جسد نبی غایب نشد در معراج. پس معلوم است که یا تصدیق صدیق و تکذیب به صفت ایشان هر دو کذب است. همگان ساکت شده و پلوت کرده و تا آخر جلسه هیچ نگفتند.

- دلیل بر بطلان جبر و اینکه طریقه مستقیمه ای که باید اعتقاد به آن کرد، اختیار است.

در مناظره با یکی از ملّایان اهل سنّت سخن به حدیث «لاجَبرَ وَ لا تَفویضَ و لَکِن اَمرٌ بَینَ اَمرَین» کشید.چنین معنا کرده و گفت : نیست تفویض که امور و اعمال واگذاشته باشد به بندگان و خدای را هیچ مدخلیتی نباشد. گفتم انصاف و حیا چه شد؟ پس باید ضدّین مجتمع شوند و قوعاً و اعتقاداً به هر دو مفسده گردن نهاد و  به وی گفتم اگر چنین باشد، باید می¬فرمودند اَمرٌ مِن الأمرَین، نه بینَ الأمرَین. بلکه امری است میان دو امر. نه به معنی ترکّب از هر دو امر،  منفعل و خجل شد.


زهد و ساده زیستی فراوان


در تاریخ علما و عرفای زیادی بوده اند که  فقارت آنها در دوران زندگی همیشه زبانزد بوده و روشن گر راه سالکان الهی می باشد. در این میان آخوند نیز مستثنی نبوده و آنچه که از برخی روایات بر می آید وی در اواخر زندگی خود از نظر درآمد مالی در جایگاه مناسبی نبوده آنچنانکه توانایی خرید یا حتی نگهداری حیوانی مثل الاغ نیز برای وی مقدور نبوده است. با وجود احترام خاص وی در بین روحانیون ، مردم  و امرای مختلف ولایت قاینات و سیستان و مهیا بودن زندگی تجملاتی برای او و استجابت هر گونه جایگاه مادی برای وی از سوی حاکمان محلی، وی گوشه نشینی و خدمت به مردمان منطقه دوردست عربخانه را به زندگی اعیانی در بیرجند ترجیح می دهد آنگونه که حتی محل مدفن نامبرده نیز همچنان ساده و بدون هیچگونه بقعه ای می باشد و با گذشت حدود 120 سال از فوت وی این قبر همچنان پابرجا است(غوث،1391 و راشد،1342). او شخصی است که در روایات مردمی منطقه در زمان فوتش از مال دنیا چیزی برای وراث باقی نگذاشت. در تایید این صحبت سندی است که در آن آخوند به امیر اسماعیل خان شوکت الملک در سال 1321 قمری در نامه ای وضعیت مزار روستای دهک را شرح می دهد. در قسمتهایی از این سند متن ذیل آمده است : (غوث و همکاران، 1394)

…حیوان سواری که به مزار یا جای دیگر رفت و آمد نمایم ندارم اگر در سری اصطبل حیوانی یا الاغی زیاد باشد مرحمت خواهند فرمود قوه مخارج حیوان دیگر ندارم و همان الاغ را خواهش دارم……

جالب است  یک روحانی مورد احترام حکومت، مردم و روحانیون در 5 سال مانده به آخر عمرش و در سن 52 سالگی توانایی خرید یک الاغ را هم ندارد.

برخی نظرات فقهی و کلامی و فلسفی


۱- اصل کشف و شهود معقول و واقع است در معرفت خداوند؛

۲- قطع از مباحث اصول است نه مباحث کلام؛

3- این حقیر استحضار کرده‌ام که عدد در … یحبهم و یحبونه….. ۱۲ است. پس باید عدد خلفاء ۱۲ باشد و چون در این آیه عدد این کلمات ۱۲ است و این کلمات هدا.. است، پس تعدی از ائمه نباید کرد چرا که ائمه هدا.. هستند.

۴- مقام تفصیل قدر مقام انشراح و وضوح است و مقام اجمال مقام ابهام و اخفاء؛

۵- اینکه جمع کثیری از فقهاء به صحت صلوة یا عبادتی دیگر که طمعا فی الجنه یا خوفا من النار به جا آورده شود و این را منافی با قربت ندانسته‌اند بلکه با اخلاص سازگارش دانسته‌اند اگر به تحقیق بنگری یک مرتبه از شرک خفی است.

۶- در خصوص این‌که امام و پیشوا بر مردم واجب است می‌گویم نصب امام لطف است، لطف بر خدا واجب است پس نصب امام بر خدا واجب است.

۷-هر معصومی احق به متابعت است از غیر خود و چون احق به متابعت شد قول او حجت شد و این لازمه مرتبه امامت و خلافت است و …

۸- درباره احادیثی که برخی علماء نسبت ضعف به آن داده‌اند و گاها می‌گویند شبیه است به اضغاث احلام صوفیه می‌گویم که اشتهار حدیث بین طایفه و دلالت احادیث دیگر بر صحت مضمون حدیث کفایت می‌کند مؤونه ضعف حدیث مدنظر را.

۹- مشابهت و واجب تعالی در تجرد از ماده با این‌که ۲ تجرد با هم فرق می‌کند موجب مماثلت در ماهیت نیست که مفسده آن لازم آید زیرا که مشارکت در قضیه سلبیه است نه ثبوتیه.

۱۰- امّا ایمان معنوی و حقیقی آن است که مجتمع باشد در او اقرار لسانی و تصدیق قلبی عن حقیقه و از شفاف قلب و عمل ارکانی هم؛ مگر این‌که مانعی باشد که باعث انکار شود، که قادح در ایمان نخواهد بود.

۱۱- سلام کردن بر ائمه (علیه‌السّلام) از دور و نزدیک سیره مومنین و وسیله نجات یوم الدین است.

۱۲- قیاس بر اثبات نبوت چنین است: محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مدعی نبوت و صاحب معجزه بود، هر مدعی نبوت صاحب معجزه‌ای بر حق و صادق است پس محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر حق و صادق بود.

۱۳- گمان حقیر نسبت به حقایق موجوده خارجیه صدق عدم مشکل است بلکه تلاشی و اضمحلال حاصل می‌شود و این معنی عدم نیست.

۱۴- می‌گویم که ایمان ولایت و محبت کامل است از برای ائمه اطهار که مندرج است در او توحید و نبوت با توابع.

۱۵- سوال قبر از مومن محض و کافر محض ضروری مذهب بلکه دین است.

۱۶- هر صفتی از صفات که در ممکن به کیفیتی است در واجب آن صفت به آن کیفیت منتهی است و چون که علم در ممکنات حصولی است پس باید علم در واجب به این معنی نباشد و در نتیجه علم حصولی در واجب تعالی راهی ندارد.

۱۷- چون اسماء الله توقیفی است اطلاق آن‌ها بر الله روا نباشد.

۱۸- هر معصومی احق به متابعت است از غیر خود و چون احق به متابعت شد قول او حجت شد و این لازمه مرتبه امامت و خلافت است و …

۱۹- وی در اثبات واجب الوجود خداوند پیرو مکتب اشراقی است و می‌گوید هر صفتی از صفات که در ممکن به کیفیتی است در واجب آن صفت به آن کیفیت منتهی است و چون که علم در ممکنات حصولی است پس باید علم در واجب به این معنی نباشد و در نتیجه علم حصولی در واجب تعالی راهی ندارد...

۲۰ - عدم حدوث یک حادثه را به لطف خدا مربوط به قضا و قدر او می‌دانم و نه بدا.

۲۱- علم خدا علّت اشیاء نیست؛ چرا که این علم نه علم ذاتی است که عین ذات است، بلکه حادث است به حدوث معلوم، که این معنی صرف تعلّق و اضافه است؛ و اضافه به مضافٌ الیه فرع وجود مضافٌ الیه است. پس علم تابع معلوم است یعنی می‌داند که بنده به اختیار و اراده خود چنین خواهد کرد، با قدرت او بر این‌که نکند ولی چون می‌کند خداوند عالم فیض وجود باز پس نمی‌گیرد؛ والّا بخل لازم می‌آید در مبدا اعلی.

۲۲- اصل شرعیه تقیه به ادلّه اربعه ثابت و محقّق است.

آثار آخوند

همان طور که قبلاً یادآوری شد نوشته‌های آخوند اغلب درهم و نامرتب است و تنها اگر اثری بدست یکی از فرزندان بااطلاعش افتاده است به ذوق شخصی مرتب و در صدد جمع‌آوری اوراق پراکنده، آن برآمده و مطلقاً هیچیک از این آثار به طبع نرسیده است؛ فقط مقداری از اشعارش در بعضی مجلات و روزنامه‌ها به چاپ رسیده است. در سطور زیر تا حد امکان به معرفی این آثار می‌پردازد:

  • ۱. رساله اعتقادات؛ این رساله در ۱۷۳ صفحه و در مبحث کلام می‌باشد، فوق العاده مفید بوده و می‌توان آخوند را به عنوان اولین فقیهی که تاکنون کلام را از منظر عرفان نگریسته، معرفی کرد. رساله مذکور در ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است. این اثر سوای اشتمال بر اعتقادات استاد ، عقاید مولف را نیز در بردارد و مطالب آن از ابتدا تا مبحث صفات ثبوتیه (ص ۲۸) ترجمه رساله استاد و توضیحات مولف از آن پس تا پایان مبحث معاد نظریات شخصی اوست. در مباحث امامت مخصوصاً اشکالات عامه فاضل هروی را متعرض و به بیانات شاخصه جواب داده (تنها از این قسمت مطالبی در حاشیه یکی از کتب شمس‌الدین بر جای است) و بر اصول ایشان اشکالاتی در پاره‌ای از مسایل وارد ساخته که جنبه ابتکار دارد و این کتاب نیز به طبع نرسیده و قابل طبع و استفاده اهل فضل است و در مواردی از مباحث توحید و معاد که اثبات مطلب مستلزم بحث از اصول فلاسفه است نیز، سخن داده است. این رساله در ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است.
  • ۲. رساله توحید؛ دارای ۵۰ صفحه که مباحثی بسیار مفصل درباره اصول، توحید و خداشناسی می‌باشد.
  • ۳. سفرنامه هرات آخوند؛ ملامحمد حسن به امر استادش به اتفاق سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب که بیمار بوده، در حدود سال ۱۲۹۲ قمری برای معالجه عازم افغانستان شده و حاصل مسافرتش سفر نامه‌ای بوده که در این کتاب شرح کارهایی که در ضمن مسافرت انجام داده و همچنین مباحثاتی که با علمای تسنن داشته، به خصوص متن مذاکرات خود با شمس الدین هروی را در آنجا نقل کرده است.
  • ۴. دیوان اشعار؛ تخلص او در شعر صفا بوده و دیوانش شامل قصاید و غزلیات می‌باشد که قصاید آن بعضی عربی و تعدادی فارسی که اغلب در مدح ائمه معصومین (ع) است، سروده شده است. بسیاری از مهر نامه هایی که برای بزرگان نوشته از اول تا آخر آن حتی اجناس صداق را نظماً بیان می‌کرده و در بعضی خطبه ها مقدمه را به شعر و اجناس را به نظم بیان می‌کرده است. در ذیل یک نمونه قطعه مربوط به وصیت عرفانی آخوند در زمان مرگ وی نقل می‌شود (راشد، ۱۳۴۲، ص۱۰):

آیا مست رندان نیکو سِیَر * شوید از وصایای من باخبر

بهار حیات مرا فصل دی * چو دریافت شویید نعشم بِمِی

میی کز خُم وحدت آید برون * بود صبغه الله را رهنمون

نمایید از برگ میم کفن * به تابوت میم گذارید تن

چه میی که طوبی از او گشت ظل * بود طوبیش جسم و خود اوست دل

برید آن زمان در مصلای راز * نمایید رندان به جسمم نماز

چه رندان همه عارف و پاک دین * دل اندر سما و تن اندر زمین

کند مطرب از سوز دل الصلوه * که مرگ چنین است عین حیات

چه مطرب که کار جهانش بکام * مدامش بود کار شرب مدام

مدامی که از دل کدورت برد * کند نوش و بر شاخ وحدت برد

سوی قبله آرید در احتضار * دو پای طلب چشم امیدوار

از این قبله مقصود من ذوالمنن * نه سنگ و گل ظاهر و روی زن

رخ ساقیم قبله اعتبار * که دارم به وصل رخش انتظار

ببندید چشمم ز غیر رخش * که سازم نظر بر رخ فرخش

بهم ضم نمایید انگشت پای * که وَالٌتفَّتٌ الساق گفتی خدای

ز میخانه‌ام چون درآمد جسد * بریدم به سرعت به سوی لحد

سپارید چون تن به قصر زمین * چه از جسم زارم برآید انین

گذارید تربت از آن خاک کوی * نه هر جا، به بالا سر و پیشِ روی

که با حق ملاقات زان رو کنم * همین سجده بر خاک آن کو کنم

جریده بود شاخ نخل امید * که نبود به جز فضل او اعتمید

بریزید بر قبر قدر گِلی * نشاند بر آن آب صاحبدلی

به صورت چو در خاک مأوی کنم * به معنی نظر سوی بالا کنم

نمایید تلقینم از انقیاد * در آن دم سراسر همه اعتقاد

به حسرت چو در قبر کردم مقر * نباشد بجز سوی ساقی مفر

فامّا الی جنت او سقر * الی الرّب یومئذ مستقر

بیا ساقی ای اوج مهر منیر * فانک مولی و نعم النصیر

زخمخانه وحدتم می بریز * که مستم کند تا دم رستخیز

بده جرعه‌ای زان می باصفا * که از دل برد زنگ شرک و خطا

می صاف و روشن چو آب حیات * کز آن دل شود شاد شام و غدات

چه جامی خورم زان می مشک فام * طرب‌ها نمایم شوم نیکنام

پس آنگه ببینم در آن روی یار * زاغیار گردم برآرم دمار

به جنت شتابم گریزم ز نار * به صحرای مستی شوم هوشیار

وز آن هوشیاری شوم باز مست * به جُند علایق بر آرم شکست

ز مستی نگویم جواب نکیر * به منکر زنم من ز وحدت نفیر

زنای گلویم برآید صدا * به انواع توحید سازم ندا

پس آنگه ز ایمان روشندلی * زبان برگشایم به ذکر ولی

ز توحید گویم نکات درست * که ایمان منکر شود باز سُست

شود راز توحید چندان عیان * که گردد از آن فتح باب جنان

بسر راز داران شود کشف راز * ز آخر رسد قصه‌های دراز

بیا ساقی این جان و ایمان من * در آندم که آید سویت جان من

ره ار گم کنم باش بر من دلیل * دخیل توام بلکه عبد ذلیل

ز پس مرا خوان و خود پیش باش * قرار و ثبات دل ریش باش

اگر خیل رندان کنند اعتساف * و یا از وصایای من انحراف

تویی حاکم حکم ملک قدم * به ایشان امین دگر ساز ضم

ولیکن نخواهم کسی را امین * به جز مرشد خاص روح الامین

چه او هست سالک به نهج قویم * بود عهد او با محبان قدیم

بهر ورطه با دوستان است یار * رساند به جنت رهاند ز نار

وصالش مرا مطلب منتهی * که باشد وصالش وصال خدا

روان و دل و قالب و روح من * نعیم خدا کشتی نوح من

صفا چند داری همین درد دل * ز افعال خود نیستی منفعل

به باطن یکی خصلتی ساز خو * زبان درکش و حسبی الله گو

همه دردها راست یار و کفیل * رئوف عطوف است و نعم الوکیل

بیا این زمان زود بردار دست * به سوی خداوند بالا و پست

حصول مرادات خود را طلب * نه با یأس و شرمسان به شوق و طرب

که ساقی دم مردن و نفخ صور * یلقیک بالنظره والسرور.

***

شد از هجران رويت روز من شب  *** كجا يابم تو را اي عمده مطلب

ز ما عمري است افكندي نظر را *** نسازي يك زمان ما را مخاطب

از اين غم چون ننالم با دل ريش *** چسان تاب آورم افتاده در تب

سخنهاي درازي با تو دارم *** نمي دانم چسان سازم مرتب

هر آنكس سالك آمد در ره عشق *** كند سر را به خون خود مخضب

چرا يكدم نپرسي حال زارم *** كني هر لحظه بيمارت معاقب

مريض خويشتن را شربتي ده *** صفا را بوسه اي بخشا از آن لب

***

– اي  نور تو در جمله اشياء ظاهر *** وز منظر چشم اهل عرفان ناظر

عالم همه از نور تو روشن گشته *** هم اول اين سلسله و هم آخر

***

تا كه از خود نگذري نيك راي *** كي تواني كرد ديدار خداي

رو تو روحاني شو و اسرار بين *** يار خود در پرده اغيار بين

معرفت باشد حجاب معرفت*** زين سبب ديگر نگويم منقبت

هم خود او مقصود باشد هم دليل***  هم بود محبوب و هم امد دليل

هر كه را شد اشتياق وصل يار*** بايدش با شعله دائم گشت يار

در شرايين و عروق جان من *** نيست غير از جلوه جانان من

****

منابع

(۱). راشد، محمدتقی (۱۳۴۲)؛ بحث درباره آثار شش تن از علمای قهستان، پایان‌نامه دوره کارشناسى، دانشگاه فردوسی مشهد.

(۲). هردنگی، محمدحسن (۱۳۰۲ ق)؛ رساله اعتقادات.

(۳). اسناد حکومتی خاندان علم.

(۴). راشد، محمدحسین (۱۳۴۵)؛ کتاب ناتمام آخوند ملا محمدحسن هردنگی.

(۵). شئون و اختیارات ولی فقیه: ترجمه مبحث ولایت فقیه امام خمینی از کتاب البیع؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

(۶). همان منبع، صفحه ۷۹.

(۷). فقه سیاسی در اسلام، ابوالفضل شکوری، جلد ۲، صفحه ۳۷۶.

(۸). شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع، ص ۷۹.

(۹). وب‌گاه رسمی آیت ‌الله سیستانی، پاسخ به پرسش‌ها.