شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

علی علم‌الهدی فومنی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (مهدی موسوی صفحهٔ آیت الله علم الهدی فومنی را به علی علم‌الهدی فومنی منتقل کرد)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۵

آيت‌الله علی علم‌الهدی فومنی (۱۲۵٠-١٣٣٠ ش)، از علمای مجاهد شیعه در قرن 14 هجری و از شاگردان‌ میرزا محمدحسن آشتیانی بود. وی از همراهان میرزا کوچک خان جنگلی بود و در «هيئت اتحاد اسلام» عضويت داشت و مانند بسياری از عالمان خطه گيلان در نهضت دينی جنگل، نقش فعالی داشت. آيت‌الله علم‌الهدی ابتدا از مشروطه‌خواهان بود، اما انحراف مشروطیت از مسير شرعی خود و اعدام شیخ فضل‌الله نوری موجب شد وی از مشروطيت و مشروطه‌خواهان متنفر گردد.[۱]

Halqe.jpg
نام کامل علی علم‌الهدی فومنی
زادروز ۱۲۵٠ شمسی
زادگاه فومن، گیلان
وفات ١٣٣٠ شمسی
مدفن قم، قبرستان نو

Line.png

اساتید

سید ابوالحسن جلوه، میرزا محمدحسن آشتیانی، محمدكاظم خراسانی، ملا عبدالله ديوشلی گيلانی،...

شاگردان

صادق احسان بخش،...



تولد و تحصيلات

علي علم‌الهدي فومنی، در سال 1250 ش. در خانواده‌اي مذهبي و در محله «حلقه سر» فومن گیلان ديده به جهان گشود. وي در دوران كودكي قرآن را در مكتب‌خانه، زير نظر استاداني كه از طالقان براي امرار معاش و آموختن قرآن بدان نواحي می‌‌رفتند، به خوبي آموخت. سپس به امر و تشويق والدينش راهي حوزه علمیه رشت گرديد و در مدرسه جامع، واقع در محله صالح‌آباد رشت، اقامت گزيد و به تحصيل علوم ديني پرداخت.

به نام استادان وي در اين مقطع تصريح نشده است؛ اما با وجود عالمان بزرگ و برجسته‌اي مانند حاج ملا محمد خمامی‌‌ (متوفاي 1327 ق) و حاج سيد محمود روحاني رشتي كه از عالمان رشت بودند، وي مشغول فراگيري مقدمات علوم ديني شد. در همين مدرسه بود كه وي با میرزا کوچک خان جنگلی آشنا و روحيه جوانمردي، آزادگي و مبارزه در وجودش جوانه زد و تا پايان عمر با همين روحيات عاليه انساني و اسلامی ‌‌زندگي كرد. شيخ علي علم‌الهدي در اين مدرسه در ميان دوستان و طلاب، با همان نامِ زادگاهش «حلقه سر» خوانده می‌‌شد؛ يعني شيخ علي حلقه سري. وي پس از مدتي توقف در رشت، راهي تهران شد و در مدرسه صدر واقع در در ميدان مُنيريه سكني گزيد. وي در تهران مشغول فراگيري علوم معقول و منقول گرديد. مهمترين استادان او در تهران عبارتند از:

آيت الله علم الهدي خود نيز از مدرسان حوزه تهران بشمار می‌‌آمد و سطوح پايين‌تر را براي جمعي از فضلا و طلاب تهران تدريس می‌‌نمود.

هجرت به نجف:

آيت الله علم الهدي بعد از مدتي تحصيل در تهران، براي تكميل معارف به شهر نجف اشرف مشرف شد و از محضر عالمان و فقيهان نامدار آن حوزه بهره‌ها برد تا اين كه به درجه اجتهاد نائل آمد. مهمترين استادان آن بزرگوار در نجف عبارتند از:

آيت الله علم‌الهدي بعد از سال‌ها تحصيل در مكتب پوياي علوي و رسيدن به مقام شامخ فقاهت و دريافت اجازات كم‌نظير از استوانه‌هاي علمی ‌‌ياد شده، نجف اشرف را ترك و به زادگاهش بازگشت.

فعالیتهای اجتماعی سياسی

دستگيری در بغداد:

آيت الله علم‌الهدي هنگام بازگشت به ايران به قصد زيارت عتبات عالیات، به بغداد رفت ولي توسط نيروهاي عثماني دستگير و ماه‌ها در زندان اين شهر گرفتار شد. علت دستگيري و چگونگي محاكمه و مدت زنداني شدن وي بر ما پوشيده است.

آيت الله صادق احسان بخش نماينده اسبق ولي فقيه در گيلان و امام جمعه رشت می‌‌نويسد: آيت الله علم‌الهدي در نجف اشرف بود كه جنب و جوش ميرزا كوچك خان در گيلان[۵] او را متوجه خود ساخت. بنابراين تصميم گرفت به گيلان بيايد. وي در مسير راه موفق به زيارت عتبات عاليات شد. او چون مرد رشيد، سرخ گونه و شبيه اروپايي‌ها بود، توسط افندي‌هاي بغداد دستگير شد و سال‌ها در زندان به سر برد. احتمال داده می‌‌شود كه وي با دخالت عالمان نجف از زندان آزاد شده باشد.[۶]

آيت الله علم‌الهدي در جريان انقلاب مشروطه در تهران حضوري فعال داشت. وي چون مشاهده كرد آشفتگي‌هاي پديد آمده توسط طرفداران مشروطه و حاميان استبداد، فرساينده و مانع تلاش‌هاي علمی ‌‌او است، رهسپار نجف گرديد. احتمال دارد دستگيري وي توسط عمال استعمار بي‌ارتباط با نقش وي در قضاياي مشروطيت نبوده باشد. چنانچه در شرح حال آيت الله میرزا علی هسته ای از قول فرزندش اشاره شده كه برخي از فعالان مشروطه بعدها توسط عمال رژيم دستگير و زنداني شدند.

تدریس:

آيت الله علم‌الهدي بعد از بازگشت به گيلان، شهر رشت را كه نقش محوري در مسائل علمی ‌‌اين استان داشت براي سكونت برگزيد. وي علاوه بر ارشاد و هدايت مردم، با نهايت فروتني ادبيات عرب را در مدرسه علميه مهدويه رشت براي طلاب و فضلا تدريس می‌‌كرد.

آيت الله صادق احسان بخش از شاگردانش می‌‌نويسد: استاد ما آيت الله علم الهدي قطعاً از نظر علمی‌ ‌يكي از شخصیت هاي برجسته گيلان و از لحاظ بينش سياسي با آن موقعيت علمي، بي‌نظير بود؛ اما با كمال تواضع، كتب ديني از مطوّل تا اسفار را تدريس می‌‌كرد... درس ايشان بسيار شيرين و جذاب بود. وي به طلاب عشق می‌‌ورزيد و به يك‌يك طلبه‌ها احترام می‌‌گذاشت. غير از درس و بحث حرف‌هاي داخل و خارج زدن در حضور ايشان ممنوع بود. روزي در محضرشان جمع بوديم يكي از طلبه‌ها دير كرد و استاد درس را شروع نمی‌‌كرد. يكي از طلاب گفت: او كه در درس شما چرت می‌‌زند! چه فايده! ايشان كتاب را بست و گفت: در مجلسي كه در آن غیبت شود درس گفتن را روا نمی‌‌دانم و كلاس را تطعيل كرد.[۷]

تحليل سياسی استاد:

آيت الله علم‌الهدي در طول عمر شريفش علاوه بر تحصيل و تدريس، هيچ‌گاه از مسائل و اوضاع سياسي جامعه غفلت نكرد و در پاره‌اي از مقاطع فعالانه در صحنه حضور داشت. دوران تحصيل وي در تهران مصادف با فعاليت‌هاي مشروطه خواهان و انحراف مشروطیت از مسير ديني و شرعي خود، اعدام شیخ فضل الله نوری و وقايع دردناكي بود كه موجب شد وي به شدت از مشروطيت و مشروطه‌خواهان متنفر گردد؛ بلكه حاضر نبود نام آن را نيز بشنود.

آيت الله احسان‌بخش می‌‌نويسد: به خاطر دارم كه تابستان سال 1329 ش. از قم به رشت و به زيارت استادم رفتم و ماجراهاي تازه آن دوران، كه مسئله ملي شدن نفت و آوردن جنازه رضاخان به قم و تحصن طلاب در مدرسه فيضيه بود را مشروحاً برايش گفتم. استاد، تبسمی ‌‌كرد و گفت: تو برو درس بخوان و ملا شو. كلاهي را كه در ايام تحصيل بر سر ما گذاشتند، بر سر شما نگذارند. تلاش كن تا ملاي خوبي بشوي. سپس گفت: به حرف‌هايم گوش كن، سياست انگليس در جهان به بن رسيده و قدرت سياسي آنان منفور عام و خاص شده است. قدرت جديد كمونيست شوروي، آلمان را شكست داده و فرانسه هم توانش را از دست داده است، بنابراين بايد نيروي جديدي در منطقه حكومت كند و در اين صورت آمريكا را خواهند آورد؛ آمريكا وارث انگلستان می‌‌شود؛ دور، دورِ آمريكاست. ما چه دلمان بخواهد و چه نخواهد، از اين به بعد حرف اول را امريكايي ها خواهند زد و كارگردان صحنه‌ها اينها هستند. تو كار به كار اينها نداشته باش! برو درس بخوان تا ملا شوي؛ زيرا اين سر و صداها كه الآن در مملكت می‌‌شنوي بسياري از آنان سخنگويان آمريكا هستند. آن گاه فرمود: من در مشروطيت، جواني پرشور بودم. وقتي كه مشروطه پيروز شد، براي اين كه مژده مشروطيت را به عالمان قم برسانم، سحر از تهران حركت كردم و بعد از ظهر به علي‌آباد رسيدم. بعدها دريافتم كه امثال ما پادوي ديگران بوديم و براي آنها سينه چاك می‌‌كرديم، در صورتي كه حق ما و دسترنج ما را ديگران می‌‌بلعيدند.[۸]

همراهی با نهضت جنگل:

آيت الله علم‌الهدي در رشت با میرزا کوچک خان جنگلی و افكار انقلابي وي آشنا بود و ميرزا را مردي مجاهد، مؤمن، آزاده و مسلمانِ متعهد می‌‌دانست. او در «هيئت اتحاد اسلام» عضويت داشت و مانند بسياري از عالمان و بزرگان خطه گيلان مانند: آيت الله سيد عبدالوهاب صالح ضيابري، سيد محمود مجتهد روحاني، شيخ محمدرضا حكيمي، سید حسن معصومی اشکوری، شيخ يوسف جيلاني، شيخ محمدباقر رسولي، شيخ ملا محمد خمامي، شيخ محمدمحسن حسني و... در نهضت ديني جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان، نقش فعالانه داشت.

تشكيل جمعيت اتحاد اسلام كه 27 نفر از برجستگان علمی‌‌ و ديني بودند و برخي از آنان فقيه جامع الشرايط به حساب می‌‌آمدند توسط ميرزا كوچك جنگلي، گوياي اين مسئله مهم است كه وي می‌‌دانست بعدها استعمار و خودفروختگان، شخصيت و قيام ديني وي را به بهانه‌هاي واهي مورد هجوم و ترديد قرار خواهند داد، چنانچه رضاخان و پسرش سعي داشتند در افكار عمومی ‌‌عنوان كنند كه ميرزا، طرفدار چپي‌ها و كمونيست‌هاست. آن دو چنين عنوان می‌‌كردند كه ميرزا می‌‌خواسته به ديدار لنين برود؛ و تا نزديكي باكو رفته اما راهش نداده اند و برگشته است. گاهي نيز ميرزا را مردي جنگجو، فرصت طلب، ياغي و دست نشانده اجانب معرفي می‌‌نمودند.

آيت الله صادق احسان‌بخش در اين باره می‌‌نويسد: مرحوم آيت الله علم‌الهدي همواره در خلال درس‌ها، از مسائل روز و سياست‌هاي جاريه به خصوص اوضاع جنگل، اوصاف ميرزا و قوانين نهضت جنگل واقعاً حرف‌هاي جالب توجه می‌‌زد. او می‌‌فرمود: ميرزا به خلاف عقيده برخي‌ها نه كمونيست بودند و نه دست نشانده استعمار و نه خرافاتي؛ بلكه ميرزا در سخت‌ترين شرايط واجباتش را از نماز و روزه ترك نمی‌‌كرد و حتي ادعيه بين نمازها را ترك نمی‌‌نمود و اين آيات قرآن را هميشه زير لب داشت: «قُل اللهم مالِكَ المُلكِ تُؤتي المُلكَ مَنْ تَشاءُ و تنزعُ المُلك ممَّن تشاء و تُعِزُّ مَن تشاءُ و تُذِلُّ مَن تشاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ اِنّكَ عَلي كُلِّ شَيْء قدير»[۹] و يا «من يتوكّل علي الله فهو حسبُه...»[۱۰]، «ولا تحسبنّ الّذين قُتلوا في سبيل الله امواتاً...»[۱۱] شما از اين آيات چه می‌‌فهميد و چه استنباط می‌‌كنيد؟ ميرزا با كفر و الحاد مبارزه كرد و تسليم خواسته‌هاي نامشروع اجانب نشد. ميرزا حتي در تنگناها با تسبيح استخاره می‌‌نمود و با خدا مشورت می‌‌كرد. به هر حال ميرزا از تبليغات كمونيستي در شمال جلوگيري كرد و می‌‌خواست حكومت اسلامی‌ ‌بر پايه و اساس قرآن و شریعت برقرار نمايد و مقدرات و زندگي مردم را به خودشان بسپارد. تمام قوانين نهضت جنگل مطابق با شرع مبين اسلام بود. من اگر چهل نفر يار موافق داشتم به جنگل می‌‌رفتم و با اين كفر و الحاد مبارزه می‌‌نمودم.[۱۲]

آيت الله احسان‌بخش در ادامه می‌‌نويسد: به نظرم اعضاي «اتحاد اسلام» همانند اعضاي شوراي نگهبان انقلاب اسلامی ‌‌عمل می‌‌كردند. آنان قوانين مصوبه را با شرع اسلام مطابقت می‌‌كردند و تمام اقدامات ميرزا بر اساس شريعت اسلامی ‌‌بوده است. آيت الله علم‌الهدي در ميان اعضاي برجسته اتحاد اسلام كه تعداد آنان 27 نفر بود به تأييد همگان، قاضي شرع نهضت جنگل بشمار می‌‌آمد و كارش جلوگيري از تخلفات احتمالي جنگلي‌ها و اجراي حدود الهي بر بيگانگان و اجانب و فريب خوردگان بود. او معتقد بودند كه بي‌تفاوتي همگان باعث شد كه همان بلايي كه بر سر بنی اسرائیل آمد به سرمان بيايد ولذا او رضاخان را به عنوان بخت النصر و شهيد شیخ فضل الله نوری را به حضرت يحيی علیه السلام قلمداد می‌‌كرد و افسوس می‌‌خورد كه ما در قضيه شهادت شيخ شهيد بي‌تفاوت شديم. اعمال ما باعث شد كه رضاخان بر ما مسلط شود.[۱۳]

وفات

مرحوم آيت الله علم‌الهدي پس از عمري تلاش و مجاهدت در راه اسلام، مبارزه با حكومت فاسد رضاخاني، مقابله با تجاوزات بيگانگان و فعاليت در نهضت مقدس جنگل و مشروطيت، سرانجام در سال 1330 ش. دار فاني را وداع گفت. پيكر پاكش بعد از تشییع در رشت، به قم منتقل شد و در «قبرستان نو» در جوار حرم حضرت معصومه علیها السلام به خاك سپرده شد.

پانویس

  1. تربت پاکان قم، عبدالحسین جواهرکلام، انصاریان، قم، اول، ۱۳۸۲، ج۲، ص۱۱۴۸.
  2. شرح حال رجال ايران، ج 6، ص 291.
  3. گلشن ابرار، ج 1، ص 393.
  4. همان، ج 3، ص 191.
  5. ر.ك: جنبش مشروطيت در گيلان و «سردار جنگل»، ابراهيم فخرايي.
  6. دانشوران و دولتمردان گيل و ديلم، ص 395.
  7. خاطرات صادق، صادق احسان بخش، ص 62-63.
  8. همان، ص 73؛ دانشوران گيل و ديلم، ص 397-462.
  9. سوره آل عمران/26.
  10. سوره طلاق/3.
  11. سوره آل عمران/169.
  12. دانشوران گيل و ديلم، ص 362.
  13. خاطرات صادق، ص 91.

منابع

  • ستارگان حرم، محمدتقی ادهم‌نژاد لنگرودی، جلد 19، صفحه 104-122.