انفال: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ایجاد صفحه)
 
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}«اَنفال» در اصطلاح به اموال اختصاصی [[معصوم|معصومان]] علیهم‌السلام -به سبب داشتن منصب رهبری- و یا به تعبیرى دیگر، اموال عمومى که در عصر [[غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)|غیبت]] به حاکم اسلامى تعلق دارد و مالک خصوصى ندارد، گفته مى‌شود. در روایات و کتب فقهى، منابع طبیعى و ثروت‌هاى عمومى، غنائم جنگى، اموال بى‌صاحب، جنگل‌ها، زمین‌هاى موات، معادن و ... از انفال شمرده شده‌اند.
  
 +
==انفال در لغت و اصطلاح==
  
 +
واژه «اَنفال» جمع «نَفل» و در لغت به معناى غنیمت، بخشش<ref>لسان‌العرب، ج۱۴، ص۲۴۴؛ القاموس‌المحیط، ج‌۴، ص‌۷۹، «نفل».</ref>، افزون بر مقدار واجب<ref> مفردات، ص‌۸۲۰‌؛ لسان العرب، ج‌۱۴، ص‌۲۴۵، «نفل».</ref> و یا زیاده بر اصل<ref>التبیان، ج۵‌، ص‌۷۲؛ لسان‌العرب، ج۱۴، ص‌۲۴۵، «نفل».</ref> آمده است، از این‌رو به نمازهاى [[مستحب|مستحبى]] «نافله» گفته‌اند.<ref> مجمع‌البحرین، ج۳، ص۱۸۱۹؛ المصباح، ص۶۱۹‌، «نفل».</ref>
  
 +
«انفال» در اصطلاح فقه [[شیعه|امامیه]] به اموال خاص [[معصوم]]<ref>شرایع‌الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵‌ـ‌۱۱۶.</ref> و به تعبیرى دیگر اموالى که مالک خصوصى ندارد و به [[امام]] و حاکم اسلامى تعلق دارد<ref> دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۰۳‌ـ‌۱۰۴؛ انفال و آثار آن در اسلام، ص‌۴۰.</ref> اطلاق مى‌شود و از نظر [[اهل‌ سنت]]، غنایم و اموالى است که افزون بر سهم غنیمت جنگجویان، به آنان داده مى‌شود.<ref> القاموس‌الفقهى، ص‌۳۵۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۹۱‌.</ref>
  
 +
وجه نامگذارى این اموال به «انفال» آن است که این اموال اضافه بر شرکت پیامبر و امام در [[خمس]]، هدیه خداوند به آنان است؛<ref>جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۶؛ الخمس والانفال، ص‌۳۲۹.</ref> یا آن که این اموال ویژه پیامبر و امام بوده، افزون بر ملک خصوصى آنان است.<ref> دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۵‌.</ref> برخى گفته‌اند: از آن جهت که با [[حلال]] شدن این اموال براى نخستین بار بر مسلمانان، آنان بر امت هاى پیشین برترى یافتند به این اموال انفال گفته شده.<ref> جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵؛ مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۳۸؛ الحدائق، ج‌۱۲، ص‌۴۷۰.</ref>
  
 +
انفال با مفاهیمى دیگر از جمله مباحات اصلیه یا اوّلیه، مشترکات، [[فیء|فَیء]] و غنیمت از این جهت که همگى زاید بر مالکیت خصوصى است، مشترک بوده و از جهاتى با آنها متفاوت است؛ «فیء» در اصطلاح به اموالى گفته مى‌شود که از کافران بدون جنگ به غنیمت گرفته مى‌شود<ref> التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ فقه‌القرآن، ج‌۱، ص‌۲۵۰.</ref> و یکى از مصادیق انفال و نسبت میان این دو عموم و خصوص مطلق است؛ یعنى همه مصادیق فیء از انفال بشمار مى‌رود؛ ولى بسیارى از انفال فیء نیست. «غنیمت» نیز اصطلاحاً به اموالى اطلاق مى‌شود که در جنگ از کافران بدست مى‌آید.<ref>جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۱۴۷؛ لسان العرب، ج‌۱۰، ص‌۱۳۳، «غنم».</ref> نسبت غنیمت با انفال عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا برخى غنیمت ها، یعنى اموالى که بدون جنگ و خونریزى یا بدون اذن امام بدست آید<ref>جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۶‌ـ‌۱۱۷، ۱۲۶؛ مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۵۱.</ref> جزو انفال است، هر چند برخى همه غنایم را مصداق انفال دانسته‌اند.<ref>دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۳۶؛ ج‌۴، ص‌۹.</ref>
  
==واژه انفال در لغت و اصطلاح==
+
==تشریع انفال و موارد آن==
  
«انفال» از ماده «ن ـ ف ـ ل» و در لغت به معناى غنيمت، بخشش<ref> لسان‌العرب، ج14، ص244؛ القاموس‌المحيط، ج‌4، ص‌79، «نفل».</ref>، افزون بر مقدار واجب<ref> مفردات، ص‌820‌؛ لسان العرب، ج‌14، ص‌245، «نفل».</ref> يا زياده بر اصل<ref> التبيان، ج5‌، ص‌72؛ لسان‌العرب، ج14، ص‌245، «نفل».</ref> آمده است، ازاين‌رو به نمازهاى مستحبى «نافله» گفته‌اند.<ref> مجمع‌البحرين، ج3، ص1819؛ المصباح، ص619‌، «نفل».</ref>
+
پس از پیروزى مسلمانان در [[جنگ بدر]]، میان آنان بر سر تقسیم غنایم اختلاف پدید آمد، از این‌رو از [[رسول خدا]] در این باره پرسیدند<ref>جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۸؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌۷، ص‌۲۲۹.</ref> که [[آیه]] نخست [[سوره انفال]] نازل شد و قانون انفال را تشریع کرد: {{متن قرآن|«یسـَلونَک عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوااللّهَ و اَصلِحوا ذاتَ بَینِکم»}}.  
  
در اصطلاح فقه [[شیعه|اماميه]] نيز به اموال خاص [[معصوم]]<ref> شرايع‌الاسلام، ج‌1، ص‌183؛ جواهر الكلام، ج‌16، ص‌115‌ـ‌116.</ref> و به تعبيرى ديگر اموالى كه مالك خصوصى ندارد و به [[امام]] و حاكم اسلامى تعلق دارد<ref> دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌1، ص‌103‌ـ‌104؛ انفال و آثار آن در اسلام، ص‌40.</ref> انفال اطلاق مى‌شود و از نظر [[اهل‌ سنت]] غنايم و اموالى است كه افزون بر سهم غنيمت جنگجويان، به آنان داده مى‌شود.<ref> القاموس‌الفقهى، ص‌358؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5891‌.</ref>  
+
در مورد این که سؤال و اختلاف مسلمانان بر سر چه بوده، اقوال متعددى نقل شده است؛ از جمله سؤال آنان در مورد مالکیت این اموال یا اصل [[حرام|حرمت]] یا [[حلال|حلیت]] غنایم، اختلاف در مورد شرکت دادن [[مهاجران]] و [[انصار]] غیر حاضر در جنگ در تقسیم غنایم، قرار دادن پاداشى از سوى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] براى جوانان جهت تشویق آنان و اعتراض پیران به شریک بودن آنان در این پاداش ها،<ref>التبیان، ج‌۶‌، ص‌۷۲‌ـ‌۷۳؛ مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۶‌ـ‌۷۹۷؛ التفسیرالکبیر، ج‌۵‌، ص‌۴۴۸.</ref> که در پى این سؤال ها و اختلافات، آیه فوق نازل شد و تکلیف را روشن کرد.
  
وجه نامگذارى اين اموال به «انفال» آن است كه اين اموال اضافه بر شركت پيامبر و امام در [[خمس]]، هديه خداوند به آنان است؛<ref> جواهرالكلام، ج‌16، ص‌116؛ الخمس والانفال، ص‌329.</ref> يا آنكه اين اموال ويژه پيامبر و امام بوده، افزون بر ملك خصوصى آنان است.<ref> دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌4، ص‌5‌.</ref> برخى گفته‌اند: از آن جهت كه با حلال شدن اين اموال براى نخستين بار بر مسلمانان، آنان بر امتهاى پيشين برترى يافتند به اين اموال انفال گفته شده.<ref> جواهر الكلام، ج‌16، ص‌115؛ مصباح الفقيه، ج‌14، ص‌238؛ الحدائق، ج‌12، ص‌470.</ref>
+
همچنین در این که مقصود از انفال در این آیه چیست، نظرات گوناگونى بین مفسران و فقیهان مطرح است؛ مفسران و فقیهان [[اهل سنت]] بیشتر مصداق انفال در آیه فوق را غنایم جنگى و آنچه مرتبط با آن است دانسته‌اند.<ref> جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۴‌ـ‌۲۲۷؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۵‌ـ‌۷۹۶.</ref> گروهى دیگر انفال را [[خمس]] غنایم جنگى<ref>جامع‌البیان، مج۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۱۱۵.</ref> یا اشیا و لوازم مقتول مانند اسلحه، کلاه، انگشتر، اسب که به قاتل او تعلق دارد یا سهم اضافه‌اى که امام و حاکم اسلامى براى تشویق جنگجویان اختصاص مى‌دهد<ref>الام، ج‌۴، ص‌۱۴۲؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۹۱‌ـ‌۵۸۹۲‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۱۱۵.</ref> دانسته‌اند.
  
انفال با مفاهيمى ديگر از جمله مباحات اصليه يا اوّليه، مشتركات، فئ و غنيمت از اين جهت كه همگى زايد بر مالكيت خصوصى است مشترك و از جهاتى با آنها متفاوت است؛
+
اما مفسران و فقیهان [[امامیه|امامیه]] با استناد به روایات [[اهل‌ بیت]] علیهم السلام،<ref>تهذیب الاحکام، ج‌۳، ص‌۱۱۶‌ـ‌۱۱۸؛ الکافى، ج‌۱، ص‌۶۲۱‌؛ الحدائق، ج‌۱۲، ص‌۴۷۱‌ـ‌۴۷۴.</ref> مراد از انفال را فراتر از موارد پیش‌گفته دانسته و گفته‌اند: همه سرزمین ها و اموال زاید بر ملک خصوصى، مصداق انفال است؛ از آن جمله زمین هاى موات، زمین ها و اموالى که بدون جنگ از کافران گرفته مى‌شود (فیء)، آبادی هاى بدون مالک، جنگل ها، قله کوه ها، وسط دره‌ها، اموال منقول و غیرمنقول اختصاصى پادشاهان [[کفر]] (صفایا و قطایع الملوک)، [[ارث]] بى وارث، غنایمى که مجاهدان بدون اذن امام از کافران بدست مى‌آورند، برگزیده غنایمى که در جنگ از دشمن بدست مى‌آید،<ref> مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۳۷‌ـ‌۲۵۴؛ النهایه، ص‌۱۹۹‌ـ‌۲۰۰؛ تذکرة الفقها، ج‌۵‌، ص‌۴۳۸‌ـ‌۴۴۰.</ref> دریاها و سواحل آن، رودخانه‌ها<ref>جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۳۱؛ المقنعه، ص‌۲۷۸.</ref>، هوا و فضاى اطراف کره زمین.<ref> کتاب البیع، ج‌۳، ص‌۲۵‌ـ‌۲۶؛ مصطلحات الفقه، ص‌۹۵.</ref>
  
«فئ» در اصطلاح به اموالى گفته مى‌شود كه از كافران بدون جنگ به غنيمت گرفته مى‌شود<ref> التبيان، ج‌9، ص‌564‌؛ فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌250.</ref> و يكى از مصاديق انفال و نسبت ميان اين دو عموم و خصوص مطلق است؛ يعنى همه مصاديق فئ از انفال به شمار مى‌رود؛ ولى بسيارى از انفال فئ نيست.  
+
اما در پاره‌اى مصادیقِ انفال اختلاف‌ نظر وجود دارد؛ مانند تمام غنایم جنگى که بیشتر فقیهان امامیه آنها را از انفال ندانسته‌اند<ref> تذکرة الفقها، ج‌۵‌، ص‌۴۳۸‌ـ‌۴۴۰؛ جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵‌ـ‌۱۲۸.</ref>؛ اما برخى، همه غنایم را جزو انفال مى‌دانند.<ref>آشنایى با قرآن، ج‌۳، ص‌۷۶‌ـ‌۷۷؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۳۶؛ ج‌۴، ص‌۶‌ـ‌۹؛ نمونه، ج‌۷، ص‌۸۱‌ـ‌۸۲‌.</ref> مستند اینان در این رأى همان «[[آیه انفال|آیه انفال]]» است که در مورد غنایم [[جنگ بدر]] نازل شده و صریح در این است که این غنایم از انفال است و به [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله و حاکم اسلامى تعلق دارد.
  
«غنيمت» اصطلاحاً به اموالى اطلاق مى‌شود كه در جنگ از كافران به دست مى‌آيد.<ref> جواهرالكلام، ج‌21، ص‌147؛ لسان العرب، ج‌10، ص‌133، «غنم».</ref> نسبت غنيمت با انفال عموم و خصوص من وجه است؛ زيرا برخى غنيمتها، يعنى اموالى كه بدون جنگ و خونريزى يا بدون اذن امام به دست آيد<ref> جواهر الكلام، ج‌16، ص‌116‌ـ‌117، 126؛ مصباح الفقيه، ج‌14، ص‌251.</ref>جزو انفال است، هر چند برخى همه غنايم را مصداق انفال دانسته‌اند.<ref> دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌3، ص‌136؛ ج‌4، ص‌9.</ref>
+
برخى از اینان در پاسخ این پرسش که چرا غنایم جنگى در روایات به طور صریح جزو انفال دانسته نشده گفته‌اند: [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم السلام در صدد ذکر دیگر مصداق هاى انفال بوده‌اند تا گمان نرود که انفال منحصر در غنایم جنگى است<ref>جهاد در اسلام، ص‌۲۵۰.</ref> و نیز معادن که درباره آن آراى گوناگونى مطرح شده است.<ref>جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۲۹؛ مختلف الشیعه، ج‌۳، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۱۰؛ مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۵۵.</ref>  
  
 +
مفسران و فقیهان امامیه در پاسخ به این اشکال که چرا [[شأن نزول]] آیه انفال مورد [[عام و خاص|خاص]]، ولى مصادیق آن بنابر روایات [[عام و خاص|عام]] و متعدد است، گفته‌اند: هر چند آیه در مورد غنایم جنگى نازل شده؛ اما پاسخ خداوند عام است و خداوند حکم واقعه خاص را با بیان حکم کلى آن تبیین کرده است، بنابراین الف و لام در «الاَنفال» اوّل، الف و لام عهد ذهنى است که اشاره به انفال مورد پرسش یعنى غنایم جنگى دارد و الف و لام «الاَنفال» دوم، الف و لام جنس یا استغراق است که همه موارد انفال را دربرمى‌گیرد.<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۷ـ۱۰؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۳۶.</ref>
  
== تشريع انفال و موارد آن ==
+
[[قرآن کریم]] در آیات ۶ ـ ۷ [[سوره حشر]] نیز به بخشى دیگر از انفال (فیء) اشاره کرده است و این اموال را خارج از سلطه خصوصى مسلمانان دانسته، مسئولیت آن را به [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] و حاکم اسلامى واگذاشته است: {{متن قرآن|«و ما اَفاءَاللّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیل ولا رِکاب ولکنَّ اللّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَن یشاءُ واللّهُ عَلى کلِّ شَىء قَدیر * ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیتمى والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ...»}}.
  
پس از پيروزى مسلمانان در [[جنگ بدر]] ميان آنان بر سر تقسيم غنايم اختلاف پديد آمد، ازاين‌رو از [[رسول خدا]] در اين باره پرسيدند<ref> جامع البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌228؛ مجمع البيان، ج‌4، ص‌796؛ تفسير قرطبى، ج‌7، ص‌229.</ref> كه آيه نخست [[سوره انفال]]/8 نازل شد و قانون انفال را تشريع كرد: «يَسـَلونَكَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوا اللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَينِكُم».  
+
این آیات در مورد سرزمین و اموال [[بنی نضیر|بنى‌‌نضیر]] نازل شد که بدون جنگ و خونریزى بدست مسلمانان افتاد.<ref>جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۴۵‌ـ‌۴۷؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۰.</ref> قول دیگر این است که این آیات درباره بنى‌نضیر و [[بنی قریظه|بنى‌قریظه]] که در [[مدینه]] و پیرامون آن از جمله خیبر و [[فدک|فدک]] مى‌زیستند نازل شد.<ref>همان؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۰.</ref>
  
در مورد اينكه سؤال و اختلاف مسلمانان بر سر چه بوده اقوال متعددى نقل شده است؛ از جمله سؤال آنان در مورد مالكيت اين اموال يا اصل [[حرام|حرمت]] يا [[حلال|حليت]] غنايم، اختلاف در مورد شركت دادن [[مهاجران]] و [[انصار]] غير حاضر در جنگ در تقسيم غنايم و قرار دادن پاداشى از سوى پيامبر براى جوانان جهت تشويق آنان و اعتراض پيران به شريك بودن آنان در اين پاداشها<ref> التبيان، ج‌6‌، ص‌72‌ـ‌73؛ مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌796‌ـ‌797؛ التفسيرالكبير، ج‌5‌، ص‌448.</ref> كه در پى اين سؤالها و اختلافات آيه فوق نازل شد و تكليف را روشن كرد.
+
دیگر آیات مرتبط با [[سوره انفال]]، آیات ۲۶ [[سوره اسراء]] و ۳۸ [[سوره روم]] است که خداوند در آنها به پیامبر فرمان مى‌دهد تا حق خویشاوندان را عطا کند: {{متن قرآن|«و آتِ ذَاالقُربى حَقَّهُ...»}}. در [[شأن نزول]] آیات فوق از طریق [[شیعه]] و [[اهل سنت]] نقل شده که هنگام نزول این آیات، پیامبر فدک را که بدون جنگ و خونریزى از [[یهود|یهودیان]] خیبر ستانده بود، به [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام عطا کرد.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۳۴‌؛ ج‌۷، ص‌۴۷۸؛ الدرالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۲۷۳‌ـ‌۲۷۴؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۴۳۸‌ـ‌۴۴۲.</ref> از [[امام‌ باقر]] و [[امام صادق]] علیهماالسلام نیز روایاتى در تأیید این معنا نقل شده است.<ref>الکافى، ج‌۱، ص‌۶۲۲‌ـ‌۶۲۳‌؛ وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۵‌؛ مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۴۷۸.</ref>  
  
در اينكه مقصود از انفال در اين آيه چيست نظرات گوناگونى بين مفسران و فقيهان مطرح است؛ مفسران و فقيهان اهل سنت بيشتر مصداق انفال در آيه فوق را غنايم جنگى و آنچه مرتبط با آن است دانسته‌اند. برخى از آنان منظور از انفال را غنايم جنگى دانسته‌اند.<ref> جامع البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌224‌ـ‌227؛ مجمع البيان، ج‌4، ص‌795‌ـ‌796.</ref>
+
==مالکیت انفال==
  
گروهى ديگر انفال را خمس غنايم جنگى<ref> جامع‌البيان، مج6‌، ج‌9، ص‌227؛ التفسير الكبير، ج‌15، ص‌115.</ref> يا اشيا و لوازم مقتول مانند اسلحه، كلاه، انگشتر، اسب كه به قاتل او تعلق دارد يا سهم اضافه‌اى كه امام و حاكم اسلامى براى تشويق جنگجويان اختصاص مى‌دهد<ref> الام، ج‌4، ص‌142؛ الفقه الاسلامى، ج‌8‌، ص‌5891‌ـ‌5892‌؛ التفسير الكبير، ج‌15، ص‌115.</ref> دانسته‌اند؛
+
[[قرآن|قرآن کریم]] در آیه ۱ [[سوره انفال]] که در مورد غنایم [[جنگ بدر]] نازل شده، همه انفال را ملک خدا و رسول او دانسته است: {{متن قرآن|«قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ»}}؛ اما در آیه ۴۱ همین سوره تنها «[[خمس]]» غنایم را متعلق به خدا و رسول دانسته و بقیه را به پیکارگران اختصاص داده است: {{متن قرآن|«واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى»}}. همچنین در آیه ۶ [[سوره حشر]] اموالى را که بدون پیکار از کافران بدست مى‌آید (فیء) و بخشى از انفال است متعلق به [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله دانسته است: {{متن قرآن|«وما‌اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیل ولا رِکاب ولکنَّ اللّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَن یشاءُ واللّهُ عَلى کلِّ شَىء قَدیر»}}؛ اما در آیه بعد، این اموال را متعلق به خدا و رسول و ذوى القربى و گروهى از نیازمندان شمرده است: {{متن قرآن|«ما اَفاءَاللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیتمى والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ»}} ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۷).  
  
اما مفسران و [[فقیه|فقيهان]] اماميه با استناد به روايات [[اهل‌ بيت]](عليهم السلام)<ref> تهذيب الاحكام، ج‌3، ص‌116‌ـ‌118؛ الكافى، ج‌1، ص‌621‌؛ الحدائق، ج‌12، ص‌471‌ـ‌474.</ref> مراد از انفال را فراتر از موارد پيشگفته دانسته و گفته‌اند: همه سرزمينها و اموال زايد بر ملك خصوصى مصداق انفال است؛ از آن جمله زمينهاى موات، زمينها و اموالى كه بدون جنگ از كافران گرفته مى‌شود (فئ)، آبادي هاى بدون مالك، جنگلها، قله كوهها و وسط دره‌ها، اموال منقول و غير منقول اختصاصى پادشاهان كفر (صفايا و قطايع الملوك)، ارث بى وارث، غنايمى كه مجاهدان بدون اذن امام از كافران به دست مى‌آورند، برگزيده غنايمى كه در جنگ از دشمن به دست مى‌آيد،<ref> مصباح الفقيه، ج‌14، ص‌237‌ـ‌254؛ النهايه، ص‌199‌ـ‌200؛ تذكرة الفقها، ج‌5‌، ص‌438‌ـ‌440.</ref> درياها و سواحل آن، رودخانه‌ها<ref> جواهر الكلام، ج‌16، ص‌131؛ المقنعه، ص‌278.</ref>، هوا و فضاى اطراف كره زمين<ref> كتاب البيع، ج‌3، ص‌25‌ـ‌26؛ مصطلحات الفقه، ص‌95.</ref>؛
+
از این‌رو این مسئله موجب شده است که مفسران و فقها در مورد مالکیت انفال و چگونگى حل تنافى ظاهرى میان این آیات، آراى متعددى مطرح کنند. در مورد حل تعارض دو آیه اول سه نظریه مطرح است:
  
اما در پاره‌اى مصاديقِ انفال اختلاف‌ نظر وجود دارد؛ مانند تمام غنايم جنگى كه بيشتر فقيهان اماميه آنها را از انفال ندانسته‌اند<ref> تذكرة الفقها، ج‌5‌، ص‌438‌ـ‌440؛ جواهر الكلام، ج‌16، ص‌115‌ـ‌128.</ref>؛ اما برخى همه غنايم را جزو انفال مى‌دانند.<ref> آشنايى با قرآن، ج‌3، ص‌76‌ـ‌77؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌3، ص‌136؛ ج‌4، ص‌6‌ـ‌9؛ جهاد‌در اسلام، ص‌243‌ـ‌248؛ نمونه، ج‌7، ص‌81‌ـ‌82‌.</ref> مستند اينان در اين رأى همان [[آيه انفال]] است كه در مورد غنايم جنگ بدر نازل شده و صريح در اين است كه اين غنايم از انفال است و به رسول خدا و حاكم اسلامى تعلق دارد.
+
*برخى از مفسران به ویژه اهل سنت، [[آیه خمس|آیه خمس]] (۴۱ [[سوره انفال]]) را [[ناسخ و منسوخ|ناسخ]] آیه انفال دانسته و گفته‌اند: انفال و غنایم در ابتدا از آنِ خدا و رسول بود؛ ولى با نزول آیه ۴۱ این حکم [[نسخ]] گردید و تنها خمس این اموال را از آنِ خدا و رسول شمرد.<ref>جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۳۴؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۱۱۶؛ المبسوط، ج‌۲، ص‌۶۴‌ـ‌۶۵‌.</ref>
 +
*برخى دیگر معتقدند اصولاً بین دو آیه مذکور تنافى نیست، زیرا [[آیه انفال|آیه انفال]] حکم اصل مالکیت همه انفال را بیان کرده و آن را متعلق به خدا و رسول دانسته است؛ اما آیه خمس موارد مصرف این اموال را تفصیلاً بیان کرده و مقدر کرده که حاکم اسلامى باید خمس این اموال را در موارد تعیین شده مصرف و مابقى را میان جنگجویان قسمت کند.<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۱۰؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۸‌.</ref> به تعبیر برخى مفسران، غنایم جنگى نیز از آنِ [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله و حاکم اسلامى است و این که در [[آیه خمس]] چهار پنجم آن را به جنگجویان اختصاص داده از باب تشویق و جبران گوشه‌اى از زحمات آنان است.<ref>نمونه، ج‌۷، ص‌۸۲‌.</ref> سیره پیامبر صلى الله علیه وآله در تقسیم نکردن غنایم [[فتح مکه|فتح مکه]] و [[جنگ حنین|جنگ حنین]]<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۴؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۰.</ref> و روایت [[امام‌ صادق]] علیه السلام که در آن همه غنایم [[جنگ بدر]] متعلق به پیامبر دانسته شده است<ref>کنزالعرفان، ج‌۱، ص‌۲۵۴؛ عوالى اللئالى، ج‌۲، ص‌۷۹.</ref> و نیز روایتى از امام [[موسى‌ بن جعفر]] علیه السلام که در آن حق تصرف در غنایم جنگى قبل از تخمیس و تقسیم آن میان جنگجویان به امام مسلمین واگذار گردیده<ref>وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۴‌.</ref> نیز، مؤید این رأى است.
 +
*قول دیگر این است که آیه انفال تنها غنایمى را دربر مى‌گیرد که بدون جنگ و خونریزى از کافران ستانده شده؛ اما آیه خمس مربوط به غنایمى است که با جنگ و خونریزى از کافران گرفته شده است، بنابراین موضوع دو آیه با یکدیگر متفاوت بوده، میان آنها منافاتى نیست.<ref> تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۴؛ انوارالفقاهه، «الخمس والانفال»، ص‌۵۸۷‌.</ref> این رأى هر چند با بیشتر روایاتى که در [[شأن نزول]] آیه انفال ذکر شده منافات دارد، ولى با رأى مشهور فقیهان [[امامیه]] در مورد غنایم جنگى موافق است.
  
برخى از اينان در پاسخ اين پرسش كه چرا غنايم جنگى در روايات به طور صريح جزو انفال دانسته نشده گفته‌اند: ائمه(عليهم السلام)در صدد ذكر ديگر مصداقهاى انفال بوده‌اند تا گمان نرود كه انفال منحصر در غنايم جنگى است<ref> جهاد در اسلام، ص‌250.</ref> و نيز معادن كه درباره آن آراى گوناگونى مطرح شده است.<ref> جواهرالكلام، ج‌16، ص‌129؛ مختلف الشيعه، ج‌3، ص‌209‌ـ‌210؛ مصباح الفقيه، ج‌14، ص‌255.</ref>  
+
در مورد تنافى ظاهرى آیات ۶ ـ ۷ [[سوره حشر]] نیز، دو نظر مهم وجود دارد: برخى موضوع آیه نخست را که همه اموال را متعلق به رسول خدا شمرده، اموالى دانسته‌اند که بدون جنگ و خونریزى از کافران گرفته شود ([[فیء]] مصطلح)؛ اما موضوع حکم در آیه دوم که اموال را متعلق به خدا و رسول و [[ذوی القربی|ذوى‌القربى]] و دیگران دانسته، اموالى مى‌دانند که با جنگ و خونریزى از کافران گرفته شده است، که در این صورت مفاد این آیه با مفاد آیه خمس یکى خواهد بود.<ref>تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۱؛ مستند العروة الوثقى، «الخمس»، ص‌۳۵۲؛ الخمس، ص‌۶۴۵‌.</ref> در روایتى از [[امام باقر]] علیه السلام نیز این معنا آمده است<ref>تهذیب الاحکام، ج‌۴، ص‌۱۷۷؛ وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۷‌.</ref>؛ اما بیشتر مفسران<ref>التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۸۴‌ـ‌۲۸۵؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.</ref> هر دو آیه را مربوط به انفال و فیء دانسته‌اند، با این تفاوت که آیه نخست ملکیت انفال را بیان کرده و آیه دوم موارد مصرف آن را.
  
مفسران و فقيهان اماميه در پاسخ به اين اشكال كه چرا شأن نزول آيه انفال مورد خاص، ولى مصاديق آن بنابر روايات عام و متعدد است گفته‌اند: هرچند آيه در مورد غنايم جنگى نازل شده؛ اما پاسخ خداوند عام است و خداوند حكم واقعه خاص را با بيان حكم كلى آن تبيين كرده است، بنابراين، الف و لام در «الاَنفال» اوّل، الف و لام عهد ذهنى است كه اشاره به انفال مورد پرسش يعنى غنايم جنگى دارد و الف و لام «الاَنفال» دوم، الف و لام جنس يا استغراق است كه همه موارد انفال را دربرمى‌گيرد.<ref> الميزان، ج‌9، ص‌7ـ10؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌3، ص‌136.</ref>
+
در هر صورت، چه غنایم جنگى جزو انفال باشد یا نباشد و چه آیه ۷ [[سوره حشر]] مربوط به غنایم جنگى باشد یا مربوط به فیء و انفال، آیات فوق صریح در این است که انفال ملک خدا و رسول او است.
  
قرآن كريم در آيات 6 ـ 7 [[سوره حشر]]/ 59 نيز به بخشى ديگر از انفال (فئ) اشاره كرده است و اين اموال را خارج از سلطه خصوصى مسلمانان دانسته، مسئوليت آن را به رسول و حاكم اسلامى واگذاشته است: «و ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَيهِ مِن خَيل ولا رِكاب ولـكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَن يَشاءُ واللّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدير * ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ وابنِ السَّبيلِ...» .
+
در روایاتى پرشمار از [[اهل البیت|اهل‌ بیت]] علیهم السلام این اموال متعلق به [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله و [[ائمه اطهار|امامان]] علیهم السلام پس از او دانسته شده است<ref>الکافى، ج‌۱، ص‌۶۱۷‌ـ‌۶۲۷‌؛ وسائل‌الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۳‌ـ‌۵۳۴‌.</ref>؛ لیکن این بحث مطرح است که آیا انفال ملک شخص رسول خدا و امام مسلمین است یا ملک منصب آنان؟
  
اين آيات در مورد سرزمين و اموال [[بنى‌ نضير]] نازل شد كه بدون جنگ و خونريزى به دست مسلمانان افتاد.<ref> جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌45‌ـ‌47؛ مجمع البيان، ج‌9، ص‌390.</ref> قول ديگر اين است كه اين آيات درباره بنى‌نضير و [[بنى قريظه]] كه در مدينه و پيرامون آن از جمله خيبر و فدك مى‌زيستند نازل شد.<ref> همان؛ تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌10.</ref>
+
از این که در آیه انفال، ملکیت رسول خدا در کنار ملکیت خداوند آمده و بر آن عطف شده، بدست مى‌آید که این مالکیت ملک منصب است، نه شخص؛ زیرا ملکیت خداوند از نوع ملکیت اعتبارى نیست، بلکه به نحو ولایت در تصرف است.<ref> کتاب البیع، ج‌۳، ص‌۲۴؛ الخمس والانفال، ص‌۳۳۱.</ref>  
  
ديگر آيات مرتبط با انفال آيات 26 [[سوره اسراء]]/17 و 38 [[سوره روم]]/30 است كه خداوند در آنها به پيامبر فرمان مى‌دهد تا حق خويشاوندان را عطا كند: «وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ...» .  
+
در روایات اهل‌بیت علیهم السلام نیز تعبیرهایى مانند: والى مسلمین، کسى که امور مسلمانان به او واگذار شده، اموال مسلمانان، اموال [[بیت المال|بیت‌المال]]،<ref>همان؛ جامع أحادیث الشیعه، ج‌۱۰، ص‌۱۰۸‌ـ‌۱۱۴.</ref> در مورد [[انفال]] و مالکیت آن آمده و حکایت از این دارد که این اموال ملک منصب [[امامت]] و حاکمیت اسلامى است، نه ملک شخص آنان.<ref>فرهنگ جهاد، ش ۳۰، ص‌۱۵۸؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۲۰‌ـ‌۲۲.</ref> سپس قرآن کریم در پایان آیه ۷ [[سوره حشر]] به راز تعلق انفال به رسول خدا و حاکم اسلامى اشاره کرده و علت این امر را انباشته نشدن ثروت در دست گروهى خاص و ثروتمند دانسته است: {{متن قرآن|«کى‌ لایکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکم»}}.  
  
در شأن نزول آيات فوق از طريق شيعه واهل سنت نقل شده كه هنگام نزول اين آيات پيامبر فدك را كه بدون جنگ و خونريزى از يهوديان خيبر ستانده بود به حضرت فاطمه*(عليها السلام)عطا كرد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌634‌؛ ج‌7، ص‌478؛ الدرالمنثور، ج‌5‌، ص‌273‌ـ‌274؛ شواهد التنزيل، ج‌1، ص‌438‌ـ‌442.</ref>  
+
در [[شأن نزول]] آیه فوق نقل شده که پس از به غنیمت گرفتن اموال [[بنی نضیر|بنى‌نضیر]]، جمعى از رؤساى مسلمانان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند: برگزیده این اموال را بردار و بقیه را میان ما قسمت کن، چنانکه در [[جاهلیت|جاهلیت]] چنین مى‌کردیم؛<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۲؛ نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۰۷‌.</ref> که آیه فوق نازل شد و این سنت نادرست را نفى کرد.
  
از [[امام‌ باقر]] و [[امام صادق]](عليهما السلام)نيز رواياتى در تأييد اين معنا نقل شده است.<ref> الكافى، ج‌1، ص‌622‌ـ‌623‌؛ وسائل الشيعه، ج‌9، ص‌525‌؛ مجمع البيان، ج‌7، ص‌478.</ref>
+
به نظر برخى، سپردن مالکیت انفال به حکومت و قرار دادن سهمى براى نیازمندان جامعه، از امتیازات قوانین [[اسلام|اسلامى]] است که برخلاف نظام هاى سرمایه‌دارى و کمونیستى، ضمن رعایت [[عدالت]]،<ref>الفرقان، ج‌۲۸، ص‌۲۳۹.</ref> مانع از پدیدآمدن اقلیتى توانگر و اکثریتى تهیدست‌ مى‌گردد.<ref>نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۰۷‌.</ref>
  
 +
==مصارف انفال==
  
== مالكيت انفال ==
+
پس از آن که در آیه ۶ [[سوره حشر]]، انفال متعلق به [[رسول خدا]] صلى الله علیه وآله و حاکم اسلامى معرفى شده، [[آیه]] بعد موارد مصرف این اموال را بیان مى‌کند<ref> التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۹، ص‌۲۸۵؛ المیزان،‌ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.</ref>: {{متن قرآن|«ما اَفاءَاللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیتمى والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ»}}. در آیه فوق شش مورد مصرف براى این گونه اموال ذکر شده است:
  
قرآن كريم در آيه 1 انفال /8 كه در مورد غنايم جنگ بدر نازل شده همه انفال را ملك خدا و رسول دانسته است: «قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ» ؛ اما در آيه 41 همين سوره تنها «خمس» غنايم را متعلق به خدا و رسول دانسته و بقيه را به پيكارگران اختصاص داده است: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى»؛
+
*سهم [[خداوند]] که طبق روایات به رسول خدا و حاکم اسلامى تعلق دارد و آنان در هر راهى که صلاح بدانند مصرف مى‌کنند.<ref> الکافى، ج‌۱، ص‌۶۲۳‌ـ‌۶۲۴‌؛ وسائل‌الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۳ـ۵۳۴‌.</ref>
 +
*سهم رسول که رسول خدا و حاکم اسلامى مى‌تواند در کنار سهم خداوند آن را در مصارف شخصى خود و دیگر مصارف حکومت اسلامى و نیازمندان هزینه کند.<ref>کنز العمال، ج‌۴، ص‌۵۲۲‌ـ‌۵۲۳‌؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۲.</ref>
 +
*سهم ذى‌القربى که مراد خویشاوندان پیامبر و [[بنی هاشم|بنى‌هاشم]] هستند<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۸۵.</ref> و در رأس آنان [[اهل‌ بیت]] علیهم السلام قرار دارند.<ref>الفرقان، ج‌۲۷‌ـ‌۲۸، ص‌۲۳۷.</ref>
 +
*یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان که به نظر برخى، مقصود یتیمان و در راه‌ماندگان از بنى‌هاشم هستند.<ref> مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۱؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.</ref> در روایاتى از اهل‌ بیت علیهم السلام نیز این معنا نقل شده است<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۱؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.</ref>؛ چه این افراد فقیر باشند و چه غنى<ref>التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ الفرقان، ج‌۲۸، ص‌۲۳۷.</ref>؛ لیکن به نظر برخى مفسران [[امامیه]]<ref>نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۰۵‌ـ‌۵۰۶‌.</ref> و [[اهل سنت]]،<ref>جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۵۰‌ـ‌۵۱‌؛ المنیر، ج‌۲۸، ص‌۷۷.</ref> مراد عموم یتیمان، مساکین و در‌ راه‌ماندگان هستند، افزون بر این که فقر و نیاز آنان در گرفتن این اموال نیز شرط است.
 +
*مهاجران تهیدستى که از خانه و سرزمین خود آواره شده‌اند: {{متن قرآن|«لِلفُقَراءِ المُهـجِرینَ الَّذینَ اُخرِجوا مِن دیرِهِم و اَمولِهِم یبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ و رِضونـًا»}}. ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۸) آیه فوق در مورد [[مهاجران|مهاجرانى]] نازل شده که براى یارى [[اسلام]] و رسول خدا [[مکه]] را رها کرده به [[مدینه]] مهاجرت کردند.<ref> جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۵۲‌؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۲.</ref>
  
همچنين در آيه 6 حشر/59 اموالى را كه بدون پيكار از كافران به دست مى‌آيد (فئ) و بخشى از انفال است متعلق به رسول خدا دانسته است: «وما‌اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَيهِ مِن خَيل ولا رِكاب ولـكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَن يَشاءُ واللّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدير»؛
+
به نظر برخى مفسران، «المهاجرین» در این آیه، بدل از «یتامى و مساکین و ابن‌السبیل» در آیه قبل است<ref> همان؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۴.</ref>؛ ولى قول دیگر این است که اینان مصداق «فللّه» اند که مطلق راه خدا را شامل مى‌شود.<ref>همان؛ روح المعانى، مج‌۱۵، ج‌۲۸، ص‌۷۲.</ref>
  
اما در آيه بعد اين اموال را متعلق به خدا و رسول و ذوى القربى و گروهى از نيازمندان شمرده است: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ وابنِ السَّبيلِ» (حشر/59‌،7)، ازاين‌رو اين مسئله موجب شده است كه مفسران و فقها در مورد مالكيت انفال و چگونگى حل تنافى ظاهرى ميان اين آيات آراى متعددى مطرح كنند. در مورد حلّ تعارض دو آيه اول سه نظريه مطرح است:
+
به نظر برخى، مصارف انفال منحصر در مصادیقى که در این دو آیه ([[سوره حشر]]/۵۹‌،۷ـ۸) ذکر شده نیست و این مصارف تنها از آن جهت که استحقاق بیشترى از دیگران دارند ذکر گردیده است؛<ref>الفرقان، ج‌۲۷‌ـ‌۲۸، ص‌۲۳۷.</ref> بنابراین حاکم اسلامى در هر راهى که صلاح بداند مى‌تواند انفال را هزینه کند.
  
1. برخى از مفسران به ويژه اهل سنت آيه خمس (41 انفال) را ناسخ آيه انفال دانسته و گفته‌اند: انفال و غنايم در ابتدا از آنِ خدا و رسول بود؛ ولى با نزول آيه 41 اين حكم نسخ گرديد و تنها خمس اين اموال را از آنِ خدا و رسول شمرد.<ref> جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌234؛ التفسير الكبير، ج‌15، ص‌116؛ المبسوط، ج‌2، ص‌64‌ـ‌65‌.</ref>
+
سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز این معنا را تأیید مى‌کند؛ از جمله در [[شأن نزول]] آیات یاد شده نقل شده که پیامبر بیشتر این اموال را تنها میان مهاجران قسمت کرد و به [[انصار]] به جز سه نفر از فقیران آنان چیزى نبخشید<ref>السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۱۹۲.</ref>؛ همچنین آن حضرت، اموال [[یهود|یهودیان]] [[جنگ خیبر|خیبر]] را به دو بخش تقسیم کرد: نیمى از آن را براى نیازهاى خود نگاه داشت و نیمى دیگر را میان مسلمانان قسمت کرد؛ همچنین آن حضرت، [[فدک]] را که سرزمینى حاصلخیز بود به [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام بخشید که طبق نظر علماى [[شیعه]] و اهل سنت، آیه {{متن قرآن|«فَآتِ ذَاالقُربى حَقَّهُ»}} ([[سوره روم]]/ ۳۰، ۳۸ و نیز [[سوره اسراء]]/۱۷، ۲۶) در این مورد نازل گردید.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۳۴‌؛ ج‌۷، ص‌۴۷۸؛ الدرالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۲۷۳‌ـ‌۲۷۴؛ کنزالعمال، ج‌۳، ص‌۷۶۷.</ref>
  
2. برخى ديگر معتقدند اصولاً بين دو آيه مذكور تنافى نيست، زيرا آيه انفال حكم اصل مالكيت همه انفال را بيان كرده و آن را متعلق به خدا و رسول دانسته است؛ اما آيه خمس موارد مصرف اين اموال را تفصيلاً بيان كرده و مقدر كرده كه حاكم اسلامى بايد خمس اين اموال را در موارد تعيين شده مصرف و مابقى را ميان جنگجويان قسمت كند.<ref> الميزان، ج‌9، ص‌10؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌4، ص‌8‌.</ref>
+
==وظایف مسلمانان در برابر انفال==
  
به تعبير برخى مفسران، غنايم جنگى نيز از آنِ رسول خدا و حاكم اسلامى است و اينكه در [[آيه خمس]] چهار پنجم آن را به جنگجويان اختصاص داده از باب تشويق و جبران گوشه‌اى از زحمات آنان است.<ref> نمونه، ج‌7، ص‌82‌.</ref> سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله)در تقسيم نكردن غنايم فتح [[مكه]] و [[حنين]]<ref> تفسير قرطبى، ج‌8‌، ص‌4؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌4، ص‌10.</ref> و روايت امام‌صادق(عليه السلام) كه در آن همه غنايم جنگ بدر متعلق به پيامبر دانسته شده است<ref> كنزالعرفان، ج‌1، ص‌254؛ عوالى اللئالى، ج‌2، ص‌79.</ref> و نيز روايتى از امام [[موسى‌ بن جعفر]](عليه السلام) كه در آن حق تصرف در غنايم جنگى قبل از تخميس و تقسيم آن ميان جنگجويان به امام مسلمين واگذار گرديده<ref> وسائل الشيعه، ج‌9، ص‌524‌.</ref> نيز مؤيد اين رأى است.
+
[[قرآن کریم]] پس از واگذارى مالکیت انفال به خدا و رسول او در [[آیه انفال|آیه انفال]]، مسلمانان را به رعایت [[تقوا|تقواى]] الهى و اطاعت از خدا و رسول فرامى‌خواند: {{متن قرآن|«قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوااللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَینِکم و اَطیعُوا‌اللّهَ و رَسولَهُ اِن کنتُم مُؤمِنین»}}. ([[سوره انفال]]/۸‌،۱) در آیات [[سوره حشر]]/۵۹ نیز پس از بیان تعلق انفال به رسول خدا و ذکر مصارف آن همین فرمان آمده است: {{متن قرآن|«وما ءاتکمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهکم عَنهُ‌ فَانتَهوا واتَّقوااللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب»}}.([[سوره حشر]]/۵۹‌،‌۷)
  
3. قول ديگر اين است كه آيه انفال تنها غنايمى را در بر مى‌گيرد كه بدون جنگ و خونريزى از كافران ستانده شده؛ اما آيه خمس مربوط به غنايمى است كه با جنگ و خونريزى از كافران گرفته شده است، بنابراين، موضوع دو آيه با يكديگر متفاوت بوده، ميان آنها منافاتى نيست.<ref> تفسير قرطبى، ج‌8‌، ص‌4؛ انوارالفقاهه، «الخمس والانفال»، ص‌587‌.</ref> اين رأى هرچند با بيشتر رواياتى كه در [[شأن نزول]] آيه انفال ذكر شده منافات دارد، ولى با رأى مشهور فقيهان اماميه در مورد غنايم جنگى موافق است.
+
توصیه مسلمانان به رعایت تقوا و هشدار به آنان در مورد کیفر شدید الهى پس از بیان مالکیت انفال و موارد مصرف آن، مى‌تواند به این مطلب اشاره داشته باشد که مسلمانان باید در مورد انفال نهایت دقت و مراقبت را داشته باشند و آنچه حکومت به آنان واگذار کرد، بپذیرند و از آنچه آنان را نهى کرد بپرهیزند،<ref>مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۲؛ روح المعانى، مج‌۱۵، ج‌۲۸، ص‌۷۱‌ـ‌۷۲؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۴.</ref> چنان‌که از امر به اطاعت از خدا و رسول در آیه انفال و در پى دستور رفع اختلاف، همین مطلب استفاده مى‌شود.<ref> مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۷.</ref>  
 
 
در مورد تنافى ظاهرى آيات 6 ـ 7 حشر/59 نيز دو نظر مهم وجود دارد: برخى موضوع آيه نخست را كه همه اموال را متعلق به رسول خدا شمرده، اموالى دانسته‌اند كه بدون جنگ و خونريزى از كافران گرفته شود (فئ مصطلح)؛ اما موضوع حكم در آيه دوم را كه اموال را متعلق به خدا و رسول و ذوى‌القربى و ديگران دانسته اموالى مى‌دانند كه با جنگ و خونريزى از كافران گرفته شده است كه در اين صورت مفاد اين آيه با مفاد آيه خمس يكى خواهد بود.<ref> تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌11؛ مستند العروة الوثقى، «الخمس»، ص‌352؛ الخمس، ص‌645‌.</ref> در روايتى از امام باقر(عليه السلام) نيز اين معنا آمده است<ref> تهذيب الاحكام، ج‌4، ص‌177؛ وسائل الشيعه، ج‌9، ص‌527‌.</ref>؛ اما بيشتر مفسران-<ref> التبيان، ج‌9، ص‌564‌؛ التفسير الكبير، ج‌29، ص‌284‌ـ‌285؛ الميزان، ج‌19، ص‌203.</ref> هر دو آيه را مربوط به انفال و فئ دانسته‌اند، با اين تفاوت كه آيه نخست ملكيت انفال را بيان كرده و آيه دوم موارد مصرف آن را.
 
 
 
در هر صورت چه غنايم جنگى جزو انفال باشد يا نباشد و چه آيه 7 حشر/ 59 مربوط به غنايم جنگى باشد يا مربوط به فئ و انفال، آيات فوق صريح در اين است كه انفال ملك خدا و رسول است.
 
 
 
در رواياتى پرشمار از اهل‌بيت(عليهم السلام) اين اموال متعلق به رسول خدا و امامان پس از او(عليهم السلام)دانسته شده است<ref> الكافى، ج‌1، ص‌617‌ـ‌627‌؛ وسائل‌الشيعه، ج‌9، ص‌523‌ـ‌534‌.</ref>؛
 
 
 
ليكن اين بحث مطرح است كه آيا انفال ملك شخص رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و امام مسلمين است يا ملك منصب آنان؟
 
 
 
از اينكه در آيه انفال ملكيت رسول خدا در كنار ملكيت خداوند آمده و بر آن عطف شده به دست مى‌آيد كه اين مالكيت ملك منصب است؛ نه شخص، زيرا ملكيت خداوند از نوع ملكيت اعتبارى نيست، بلكه به نحو ولايت در تصرف است.<ref> كتاب البيع، ج‌3، ص‌24؛ الخمس والانفال، ص‌331.</ref>
 
 
 
در روايات اهل‌بيت(عليهم السلام)نيز تعبيرهايى مانند: والى مسلمين، كسى كه امور مسلمانان به او واگذار شده، اموال مسلمانان، اموال بيت‌المال<ref> همان؛ جامع أحاديث الشيعه، ج‌10، ص‌108‌ـ‌114.</ref> در مورد انفال و مالكيت آن آمده و حكايت از اين دارد كه اين اموال ملك منصب امامت و حاكميت اسلامى است؛ نه ملك شخص آنان.<ref> فرهنگ جهاد، ش 30، ص‌158؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌4، ص‌20‌ـ‌22.</ref>سپس قرآن كريم در پايان آيه 7 حشر/59 به راز تعلق انفال به رسول خدا و حاكم اسلامى اشاره كرده و علت اين امر را انباشته نشدن ثروت در دست گروهى خاص و ثروتمند دانسته است: «كَى‌لا يَكونَ دولَةً بَينَ الاَغنِياءِ مِنكُم».
 
 
 
در شأن نزول آيه فوق نقل شده كه پس از به غنيمت گرفتن اموال بنى‌نضير جمعى از رؤساى مسلمانان به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتند: برگزيده اين اموال را بردار و بقيه را ميان ما قسمت كن، چنان كه در جاهليت چنين مى‌كرديم<ref> مجمع البيان، ج‌9، ص‌392؛ نمونه، ج‌23، ص‌507‌.</ref> كه آيه فوق نازل و اين سنت نادرست را نفى كرد.
 
 
 
به نظر برخى سپردن مالكيت انفال به حكومت و قرار دادن سهمى براى نيازمندان جامعه از امتيازات قوانين اسلامى است كه بر خلاف نظامهاى سرمايه‌دارى و كمونيستى، ضمن رعايت عدالت<ref> الفرقان، ج‌28، ص‌239.</ref> مانع از پديد آمدن اقليتى توانگر و اكثريتى تهيدست‌ مى‌گردد.<ref> نمونه، ج‌23، ص‌507‌.</ref>
 
 
 
 
 
== مصارف انفال ==
 
 
 
پس از آنكه در آيه 6 حشر/59 انفال متعلق به رسول خدا و حاكم اسلامى معرفى شده آيه بعد موارد مصرف اين اموال را بيان مى‌كند<ref> التبيان، ج‌9، ص‌564‌؛ التفسير الكبير، ج‌19، ص‌285؛ الميزان،‌ج‌19، ص‌203.</ref>: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ وابنِ السَّبيلِ». در آيه فوق شش مورد مصرف براى اين گونه اموال ذكر شده است:
 
 
 
1.‌سهم خداوند كه بر پايه روايات به رسول خدا و حاكم اسلامى تعلق دارد و آنان در هر راهى كه صلاح بدانند مصرف مى‌كنند.<ref> الكافى، ج‌1، ص‌623‌ـ‌624‌؛ وسائل‌الشيعه، ج‌9، ص‌523ـ534‌.</ref> 2.
 
 
 
2.سهم رسول كه رسول خدا و حاكم اسلامى مى‌تواند در كنار سهم خداوند آن را در مصارف شخصى خود و ديگر مصارف حكومت اسلامى و نيازمندان هزينه كند.<ref> كنز العمال، ج‌4، ص‌522‌ـ‌523‌؛ الميزان، ج‌19، ص‌202.</ref> 3.
 
 
 
3.سهم ذى‌القربى كه مراد خويشاوندان پيامبر و بنى‌هاشم هستند<ref> مجمع البيان، ج‌9، ص‌391؛ التفسير الكبير، ج‌29، ص‌285.</ref> و در رأس آنان اهل‌بيت(عليهم السلام)قرار دارند.<ref> الفرقان، ج‌27‌ـ‌28، ص‌237.</ref> 4 ـ 6‌. يتيمان، مسكينان و در راه ماندگان كه به نظر برخى مقصود يتيمان، و در راه‌ماندگان از بنى‌هاشم هستند.<ref> مجمع البيان، ج‌9، ص‌391؛ الميزان، ج‌19، ص‌203.</ref>
 
 
 
در رواياتى از اهل‌بيت(عليهم السلام)نيز اين معنا نقل شده است<ref> مجمع البيان، ج‌9، ص‌391؛ الميزان، ج‌19، ص‌203.</ref>؛ چه اين افراد فقير باشند و چه غنى<ref> التبيان، ج‌9، ص‌564‌؛ الفرقان، ج‌28، ص‌237.</ref>؛
 
 
 
ليكن به نظر برخى مفسران اماميه<ref> نمونه، ج‌23، ص‌505‌ـ‌506‌.</ref> و اهل سنت<ref> جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌50‌ـ‌51‌؛ المنير، ج‌28، ص‌77.</ref> مراد عموم يتيمان، مساكين و در‌راه‌ماندگان هستند، افزون بر اينكه فقر و نياز آنان در گرفتن اين اموال نيز شرط است.
 
 
 
4.مهاجران تهيدستى كه از خانه و سرزمين خود آواره شده‌اند: «لِلفُقَراءِ المُهـجِرينَ الَّذينَ اُخرِجوا مِن ديـرِهِم واَمولِهِم يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ و رِضونـًا». (حشر/59‌،8)
 
 
 
آيه فوق در مورد مهاجرانى نازل شده كه براى يارى اسلام و رسول خدا مكه را رها كرده، به مدينه مهاجرت كردند.<ref> جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌52‌؛ مجمع البيان، ج‌9، ص‌392.</ref> به نظر برخى مفسران «المهاجرين» در اين آيه، بدل از «يتامى و مساكين و ابن‌السبيل» در آيه قبل است<ref> همان؛ الميزان، ج‌19، ص‌204.</ref>؛ ولى قول ديگر اين است كه اينان مصداق «فللّه» اند كه مطلق راه خدا را شامل مى‌شود.<ref> همان؛ روح المعانى، مج‌15، ج‌28، ص‌72.</ref>
 
 
 
به نظر برخى مصارف انفال منحصر در مصاديقى كه در اين دو آيه (حشر/59‌،7ـ8) ذكر شده نيست و اين مصارف تنها از آن جهت كه استحقاق بيشترى از ديگران دارند ذكر گرديده است<ref> الفرقان، ج‌27‌ـ‌28، ص‌237.</ref>، بنابراين حاكم اسلامى در هر راهى كه صلاح بداند مى‌تواند انفال را هزينه كند.
 
 
 
سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز اين معنا را تأييد مى‌كند؛ از جمله در شأن نزول آيات ياد شده نقل شده كه پيامبر بيشتر اين اموال را تنها ميان مهاجران قسمت كرد و به انصار به جز سه نفر از فقيران آنان چيزى نبخشيد<ref> السيرة النبويه، ج‌3، ص‌192.</ref>؛
 
 
 
همچنين آن حضرت اموال يهوديان [[خيبر]] را به دو بخش تقسيم كرد: نيمى از آن را براى نيازهاى خود نگاه داشت و نيمى ديگر را ميان مسلمانان قسمت كرد؛ همچنين آن حضرت [[فدك]] را كه سرزمينى حاصلخيز بود به حضرت فاطمه(عليها السلام)بخشيد كه طبق نظر علماى [[شيعه]] و اهل سنت آيه «فَـآتِ ذَا القُربى حَقَّهُ» ([[سوره روم]]/ 30، 38 و نيز اسراء/17، 26) در اين مورد نازل گرديد<ref> مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌634‌؛ ج‌7، ص‌478؛ الدرالمنثور، ج‌5‌، ص‌273‌ـ‌274؛ كنزالعمال، ج‌3، ص‌767.</ref>؛
 
 
 
 
 
== وظايف مسلمانان در برابر انفال ==
 
 
 
پس از واگذارى مالكيت انفال به خدا و رسول در آيه انفال، قرآن كريم مسلمانان را به رعايت تقواى الهى و اطاعت از خدا و رسول فرامى‌خواند: «قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوا اللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَينِكُم و اَطيعُوا‌اللّهَ و رَسولَهُ اِن كُنتُم مُؤمِنين». (انفال/8‌،1) در آيات سوره حشر/59 نيز پس از بيان تعلق انفال به رسول خدا و ذكر مصارف آن همين فرمان آمده است: «وما ءاتـكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهـكُم عَنهُ‌فَانتَهوا واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب».(حشر/59‌،‌7)
 
 
 
توصيه مسلمانان به رعايت تقوا و هشدار به آنان در مورد كيفر شديد الهى پس از بيان مالكيت انفال و موارد مصرف آن مى‌تواند به اين مطلب اشاره داشته باشد كه مسلمانان بايد در مورد انفال نهايت دقت و مراقبت را داشته باشند و آنچه حكومت به آنان واگذار كرد بپذيرند و از آنچه آنان را نهى كرد بپرهيزند،<ref> مجمع البيان، ج‌9، ص‌392؛ روح المعانى، مج‌15، ج‌28، ص‌71‌ـ‌72؛ الميزان، ج‌19، ص‌204.</ref> چنان‌كه از امر به اطاعت از خدا و رسول در آيه انفال و درپى دستور رفع اختلاف همين مطلب استفاده مى‌شود.<ref> مجمع البيان، ج‌4، ص‌797.</ref>
 
 
 
در روايات اهل‌بيت(عليهم السلام)نيز بر عدم جواز تصرف در انفال بدون اذن امام تأكيد شده است<ref> وسائل الشيعه، ج‌9، ص‌525‌ـ‌526‌؛ مستدرك الوسائل، ج‌7، ص‌298‌ـ‌301.</ref>، ازاين‌رو فقهاى اسلامى تصرف در انفال بدون اجازه امام يا حاكم اسلامى را غاصبانه و ناروا دانسته‌اند<ref> شرايع الاسلام، ج‌1، ص‌184؛ كتاب البيع، ج‌3، ص‌26؛ دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌4، ص‌107.</ref>؛
 
 
 
 
 
== پانویس ==
 
 
 
<references/>
 
 
 
 
 
'''منبع:'''  سيد رضا حسينى و سيد جعفر صادقى فدكى، مقاله «انفال»، دائرة المعارف قرآن کريم، ج5 ،ص:15-24؛
 
  
 +
در روایات [[اهل‌ بیت]] علیهم السلام نیز بر عدم جواز تصرف در انفال بدون اذن [[امام]] تأکید شده است<ref>وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۵‌ـ‌۵۲۶‌؛ مستدرک الوسائل، ج‌۷، ص‌۲۹۸‌ـ‌۳۰۱.</ref>، از این‌رو فقهاى اسلامى تصرف در انفال بدون اجازه امام یا حاکم اسلامى را [[غصب]] و ناروا دانسته‌اند.<ref>شرایع الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۸۴؛ کتاب البیع، ج‌۳، ص‌۲۶؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۰۷.</ref>
  
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
* [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|"انفال"، دائرةالمعارف قرآن کریم]]، سید رضا حسینى و سید جعفر صادقى فدکى، ج۵، ص۱۵-۲۴.
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: احکام اقتصادی]]
 
[[رده: احکام اقتصادی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۱

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اَنفال» در اصطلاح به اموال اختصاصی معصومان علیهم‌السلام -به سبب داشتن منصب رهبری- و یا به تعبیرى دیگر، اموال عمومى که در عصر غیبت به حاکم اسلامى تعلق دارد و مالک خصوصى ندارد، گفته مى‌شود. در روایات و کتب فقهى، منابع طبیعى و ثروت‌هاى عمومى، غنائم جنگى، اموال بى‌صاحب، جنگل‌ها، زمین‌هاى موات، معادن و ... از انفال شمرده شده‌اند.

انفال در لغت و اصطلاح

واژه «اَنفال» جمع «نَفل» و در لغت به معناى غنیمت، بخشش[۱]، افزون بر مقدار واجب[۲] و یا زیاده بر اصل[۳] آمده است، از این‌رو به نمازهاى مستحبى «نافله» گفته‌اند.[۴]

«انفال» در اصطلاح فقه امامیه به اموال خاص معصوم[۵] و به تعبیرى دیگر اموالى که مالک خصوصى ندارد و به امام و حاکم اسلامى تعلق دارد[۶] اطلاق مى‌شود و از نظر اهل‌ سنت، غنایم و اموالى است که افزون بر سهم غنیمت جنگجویان، به آنان داده مى‌شود.[۷]

وجه نامگذارى این اموال به «انفال» آن است که این اموال اضافه بر شرکت پیامبر و امام در خمس، هدیه خداوند به آنان است؛[۸] یا آن که این اموال ویژه پیامبر و امام بوده، افزون بر ملک خصوصى آنان است.[۹] برخى گفته‌اند: از آن جهت که با حلال شدن این اموال براى نخستین بار بر مسلمانان، آنان بر امت هاى پیشین برترى یافتند به این اموال انفال گفته شده.[۱۰]

انفال با مفاهیمى دیگر از جمله مباحات اصلیه یا اوّلیه، مشترکات، فَیء و غنیمت از این جهت که همگى زاید بر مالکیت خصوصى است، مشترک بوده و از جهاتى با آنها متفاوت است؛ «فیء» در اصطلاح به اموالى گفته مى‌شود که از کافران بدون جنگ به غنیمت گرفته مى‌شود[۱۱] و یکى از مصادیق انفال و نسبت میان این دو عموم و خصوص مطلق است؛ یعنى همه مصادیق فیء از انفال بشمار مى‌رود؛ ولى بسیارى از انفال فیء نیست. «غنیمت» نیز اصطلاحاً به اموالى اطلاق مى‌شود که در جنگ از کافران بدست مى‌آید.[۱۲] نسبت غنیمت با انفال عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا برخى غنیمت ها، یعنى اموالى که بدون جنگ و خونریزى یا بدون اذن امام بدست آید[۱۳] جزو انفال است، هر چند برخى همه غنایم را مصداق انفال دانسته‌اند.[۱۴]

تشریع انفال و موارد آن

پس از پیروزى مسلمانان در جنگ بدر، میان آنان بر سر تقسیم غنایم اختلاف پدید آمد، از این‌رو از رسول خدا در این باره پرسیدند[۱۵] که آیه نخست سوره انفال نازل شد و قانون انفال را تشریع کرد: «یسـَلونَک عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوااللّهَ و اَصلِحوا ذاتَ بَینِکم».

در مورد این که سؤال و اختلاف مسلمانان بر سر چه بوده، اقوال متعددى نقل شده است؛ از جمله سؤال آنان در مورد مالکیت این اموال یا اصل حرمت یا حلیت غنایم، اختلاف در مورد شرکت دادن مهاجران و انصار غیر حاضر در جنگ در تقسیم غنایم، قرار دادن پاداشى از سوى پیامبر براى جوانان جهت تشویق آنان و اعتراض پیران به شریک بودن آنان در این پاداش ها،[۱۶] که در پى این سؤال ها و اختلافات، آیه فوق نازل شد و تکلیف را روشن کرد.

همچنین در این که مقصود از انفال در این آیه چیست، نظرات گوناگونى بین مفسران و فقیهان مطرح است؛ مفسران و فقیهان اهل سنت بیشتر مصداق انفال در آیه فوق را غنایم جنگى و آنچه مرتبط با آن است دانسته‌اند.[۱۷] گروهى دیگر انفال را خمس غنایم جنگى[۱۸] یا اشیا و لوازم مقتول مانند اسلحه، کلاه، انگشتر، اسب که به قاتل او تعلق دارد یا سهم اضافه‌اى که امام و حاکم اسلامى براى تشویق جنگجویان اختصاص مى‌دهد[۱۹] دانسته‌اند.

اما مفسران و فقیهان امامیه با استناد به روایات اهل‌ بیت علیهم السلام،[۲۰] مراد از انفال را فراتر از موارد پیش‌گفته دانسته و گفته‌اند: همه سرزمین ها و اموال زاید بر ملک خصوصى، مصداق انفال است؛ از آن جمله زمین هاى موات، زمین ها و اموالى که بدون جنگ از کافران گرفته مى‌شود (فیء)، آبادی هاى بدون مالک، جنگل ها، قله کوه ها، وسط دره‌ها، اموال منقول و غیرمنقول اختصاصى پادشاهان کفر (صفایا و قطایع الملوک)، ارث بى وارث، غنایمى که مجاهدان بدون اذن امام از کافران بدست مى‌آورند، برگزیده غنایمى که در جنگ از دشمن بدست مى‌آید،[۲۱] دریاها و سواحل آن، رودخانه‌ها[۲۲]، هوا و فضاى اطراف کره زمین.[۲۳]

اما در پاره‌اى مصادیقِ انفال اختلاف‌ نظر وجود دارد؛ مانند تمام غنایم جنگى که بیشتر فقیهان امامیه آنها را از انفال ندانسته‌اند[۲۴]؛ اما برخى، همه غنایم را جزو انفال مى‌دانند.[۲۵] مستند اینان در این رأى همان «آیه انفال» است که در مورد غنایم جنگ بدر نازل شده و صریح در این است که این غنایم از انفال است و به رسول خدا صلی الله علیه وآله و حاکم اسلامى تعلق دارد.

برخى از اینان در پاسخ این پرسش که چرا غنایم جنگى در روایات به طور صریح جزو انفال دانسته نشده گفته‌اند: ائمه علیهم السلام در صدد ذکر دیگر مصداق هاى انفال بوده‌اند تا گمان نرود که انفال منحصر در غنایم جنگى است[۲۶] و نیز معادن که درباره آن آراى گوناگونى مطرح شده است.[۲۷]

مفسران و فقیهان امامیه در پاسخ به این اشکال که چرا شأن نزول آیه انفال مورد خاص، ولى مصادیق آن بنابر روایات عام و متعدد است، گفته‌اند: هر چند آیه در مورد غنایم جنگى نازل شده؛ اما پاسخ خداوند عام است و خداوند حکم واقعه خاص را با بیان حکم کلى آن تبیین کرده است، بنابراین الف و لام در «الاَنفال» اوّل، الف و لام عهد ذهنى است که اشاره به انفال مورد پرسش یعنى غنایم جنگى دارد و الف و لام «الاَنفال» دوم، الف و لام جنس یا استغراق است که همه موارد انفال را دربرمى‌گیرد.[۲۸]

قرآن کریم در آیات ۶ ـ ۷ سوره حشر نیز به بخشى دیگر از انفال (فیء) اشاره کرده است و این اموال را خارج از سلطه خصوصى مسلمانان دانسته، مسئولیت آن را به رسول خدا و حاکم اسلامى واگذاشته است: «و ما اَفاءَاللّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیل ولا رِکاب ولکنَّ اللّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَن یشاءُ واللّهُ عَلى کلِّ شَىء قَدیر * ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیتمى والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ...».

این آیات در مورد سرزمین و اموال بنى‌‌نضیر نازل شد که بدون جنگ و خونریزى بدست مسلمانان افتاد.[۲۹] قول دیگر این است که این آیات درباره بنى‌نضیر و بنى‌قریظه که در مدینه و پیرامون آن از جمله خیبر و فدک مى‌زیستند نازل شد.[۳۰]

دیگر آیات مرتبط با سوره انفال، آیات ۲۶ سوره اسراء و ۳۸ سوره روم است که خداوند در آنها به پیامبر فرمان مى‌دهد تا حق خویشاوندان را عطا کند: «و آتِ ذَاالقُربى حَقَّهُ...». در شأن نزول آیات فوق از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده که هنگام نزول این آیات، پیامبر فدک را که بدون جنگ و خونریزى از یهودیان خیبر ستانده بود، به حضرت فاطمه علیهاالسلام عطا کرد.[۳۱] از امام‌ باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز روایاتى در تأیید این معنا نقل شده است.[۳۲]

مالکیت انفال

قرآن کریم در آیه ۱ سوره انفال که در مورد غنایم جنگ بدر نازل شده، همه انفال را ملک خدا و رسول او دانسته است: «قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ»؛ اما در آیه ۴۱ همین سوره تنها «خمس» غنایم را متعلق به خدا و رسول دانسته و بقیه را به پیکارگران اختصاص داده است: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى». همچنین در آیه ۶ سوره حشر اموالى را که بدون پیکار از کافران بدست مى‌آید (فیء) و بخشى از انفال است متعلق به پیامبر صلی الله علیه وآله دانسته است: «وما‌اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیل ولا رِکاب ولکنَّ اللّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَن یشاءُ واللّهُ عَلى کلِّ شَىء قَدیر»؛ اما در آیه بعد، این اموال را متعلق به خدا و رسول و ذوى القربى و گروهى از نیازمندان شمرده است: «ما اَفاءَاللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیتمى والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ» (سوره حشر/۵۹‌،۷).

از این‌رو این مسئله موجب شده است که مفسران و فقها در مورد مالکیت انفال و چگونگى حل تنافى ظاهرى میان این آیات، آراى متعددى مطرح کنند. در مورد حل تعارض دو آیه اول سه نظریه مطرح است:

  • برخى از مفسران به ویژه اهل سنت، آیه خمس (۴۱ سوره انفال) را ناسخ آیه انفال دانسته و گفته‌اند: انفال و غنایم در ابتدا از آنِ خدا و رسول بود؛ ولى با نزول آیه ۴۱ این حکم نسخ گردید و تنها خمس این اموال را از آنِ خدا و رسول شمرد.[۳۳]
  • برخى دیگر معتقدند اصولاً بین دو آیه مذکور تنافى نیست، زیرا آیه انفال حکم اصل مالکیت همه انفال را بیان کرده و آن را متعلق به خدا و رسول دانسته است؛ اما آیه خمس موارد مصرف این اموال را تفصیلاً بیان کرده و مقدر کرده که حاکم اسلامى باید خمس این اموال را در موارد تعیین شده مصرف و مابقى را میان جنگجویان قسمت کند.[۳۴] به تعبیر برخى مفسران، غنایم جنگى نیز از آنِ رسول خدا صلی الله علیه وآله و حاکم اسلامى است و این که در آیه خمس چهار پنجم آن را به جنگجویان اختصاص داده از باب تشویق و جبران گوشه‌اى از زحمات آنان است.[۳۵] سیره پیامبر صلى الله علیه وآله در تقسیم نکردن غنایم فتح مکه و جنگ حنین[۳۶] و روایت امام‌ صادق علیه السلام که در آن همه غنایم جنگ بدر متعلق به پیامبر دانسته شده است[۳۷] و نیز روایتى از امام موسى‌ بن جعفر علیه السلام که در آن حق تصرف در غنایم جنگى قبل از تخمیس و تقسیم آن میان جنگجویان به امام مسلمین واگذار گردیده[۳۸] نیز، مؤید این رأى است.
  • قول دیگر این است که آیه انفال تنها غنایمى را دربر مى‌گیرد که بدون جنگ و خونریزى از کافران ستانده شده؛ اما آیه خمس مربوط به غنایمى است که با جنگ و خونریزى از کافران گرفته شده است، بنابراین موضوع دو آیه با یکدیگر متفاوت بوده، میان آنها منافاتى نیست.[۳۹] این رأى هر چند با بیشتر روایاتى که در شأن نزول آیه انفال ذکر شده منافات دارد، ولى با رأى مشهور فقیهان امامیه در مورد غنایم جنگى موافق است.

در مورد تنافى ظاهرى آیات ۶ ـ ۷ سوره حشر نیز، دو نظر مهم وجود دارد: برخى موضوع آیه نخست را که همه اموال را متعلق به رسول خدا شمرده، اموالى دانسته‌اند که بدون جنگ و خونریزى از کافران گرفته شود (فیء مصطلح)؛ اما موضوع حکم در آیه دوم که اموال را متعلق به خدا و رسول و ذوى‌القربى و دیگران دانسته، اموالى مى‌دانند که با جنگ و خونریزى از کافران گرفته شده است، که در این صورت مفاد این آیه با مفاد آیه خمس یکى خواهد بود.[۴۰] در روایتى از امام باقر علیه السلام نیز این معنا آمده است[۴۱]؛ اما بیشتر مفسران[۴۲] هر دو آیه را مربوط به انفال و فیء دانسته‌اند، با این تفاوت که آیه نخست ملکیت انفال را بیان کرده و آیه دوم موارد مصرف آن را.

در هر صورت، چه غنایم جنگى جزو انفال باشد یا نباشد و چه آیه ۷ سوره حشر مربوط به غنایم جنگى باشد یا مربوط به فیء و انفال، آیات فوق صریح در این است که انفال ملک خدا و رسول او است.

در روایاتى پرشمار از اهل‌ بیت علیهم السلام این اموال متعلق به رسول خدا صلى الله علیه وآله و امامان علیهم السلام پس از او دانسته شده است[۴۳]؛ لیکن این بحث مطرح است که آیا انفال ملک شخص رسول خدا و امام مسلمین است یا ملک منصب آنان؟

از این که در آیه انفال، ملکیت رسول خدا در کنار ملکیت خداوند آمده و بر آن عطف شده، بدست مى‌آید که این مالکیت ملک منصب است، نه شخص؛ زیرا ملکیت خداوند از نوع ملکیت اعتبارى نیست، بلکه به نحو ولایت در تصرف است.[۴۴]

در روایات اهل‌بیت علیهم السلام نیز تعبیرهایى مانند: والى مسلمین، کسى که امور مسلمانان به او واگذار شده، اموال مسلمانان، اموال بیت‌المال،[۴۵] در مورد انفال و مالکیت آن آمده و حکایت از این دارد که این اموال ملک منصب امامت و حاکمیت اسلامى است، نه ملک شخص آنان.[۴۶] سپس قرآن کریم در پایان آیه ۷ سوره حشر به راز تعلق انفال به رسول خدا و حاکم اسلامى اشاره کرده و علت این امر را انباشته نشدن ثروت در دست گروهى خاص و ثروتمند دانسته است: «کى‌ لایکونَ دولَةً بَینَ الاَغنِیاءِ مِنکم».

در شأن نزول آیه فوق نقل شده که پس از به غنیمت گرفتن اموال بنى‌نضیر، جمعى از رؤساى مسلمانان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند: برگزیده این اموال را بردار و بقیه را میان ما قسمت کن، چنانکه در جاهلیت چنین مى‌کردیم؛[۴۷] که آیه فوق نازل شد و این سنت نادرست را نفى کرد.

به نظر برخى، سپردن مالکیت انفال به حکومت و قرار دادن سهمى براى نیازمندان جامعه، از امتیازات قوانین اسلامى است که برخلاف نظام هاى سرمایه‌دارى و کمونیستى، ضمن رعایت عدالت،[۴۸] مانع از پدیدآمدن اقلیتى توانگر و اکثریتى تهیدست‌ مى‌گردد.[۴۹]

مصارف انفال

پس از آن که در آیه ۶ سوره حشر، انفال متعلق به رسول خدا صلى الله علیه وآله و حاکم اسلامى معرفى شده، آیه بعد موارد مصرف این اموال را بیان مى‌کند[۵۰]: «ما اَفاءَاللّهُ عَلى رَسولِهِ مِن اَهلِ القُرى فَلِلّهِ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى والیتمى والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ». در آیه فوق شش مورد مصرف براى این گونه اموال ذکر شده است:

  • سهم خداوند که طبق روایات به رسول خدا و حاکم اسلامى تعلق دارد و آنان در هر راهى که صلاح بدانند مصرف مى‌کنند.[۵۱]
  • سهم رسول که رسول خدا و حاکم اسلامى مى‌تواند در کنار سهم خداوند آن را در مصارف شخصى خود و دیگر مصارف حکومت اسلامى و نیازمندان هزینه کند.[۵۲]
  • سهم ذى‌القربى که مراد خویشاوندان پیامبر و بنى‌هاشم هستند[۵۳] و در رأس آنان اهل‌ بیت علیهم السلام قرار دارند.[۵۴]
  • یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان که به نظر برخى، مقصود یتیمان و در راه‌ماندگان از بنى‌هاشم هستند.[۵۵] در روایاتى از اهل‌ بیت علیهم السلام نیز این معنا نقل شده است[۵۶]؛ چه این افراد فقیر باشند و چه غنى[۵۷]؛ لیکن به نظر برخى مفسران امامیه[۵۸] و اهل سنت،[۵۹] مراد عموم یتیمان، مساکین و در‌ راه‌ماندگان هستند، افزون بر این که فقر و نیاز آنان در گرفتن این اموال نیز شرط است.
  • مهاجران تهیدستى که از خانه و سرزمین خود آواره شده‌اند: «لِلفُقَراءِ المُهـجِرینَ الَّذینَ اُخرِجوا مِن دیرِهِم و اَمولِهِم یبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ و رِضونـًا». (سوره حشر/۵۹‌،۸) آیه فوق در مورد مهاجرانى نازل شده که براى یارى اسلام و رسول خدا مکه را رها کرده به مدینه مهاجرت کردند.[۶۰]

به نظر برخى مفسران، «المهاجرین» در این آیه، بدل از «یتامى و مساکین و ابن‌السبیل» در آیه قبل است[۶۱]؛ ولى قول دیگر این است که اینان مصداق «فللّه» اند که مطلق راه خدا را شامل مى‌شود.[۶۲]

به نظر برخى، مصارف انفال منحصر در مصادیقى که در این دو آیه (سوره حشر/۵۹‌،۷ـ۸) ذکر شده نیست و این مصارف تنها از آن جهت که استحقاق بیشترى از دیگران دارند ذکر گردیده است؛[۶۳] بنابراین حاکم اسلامى در هر راهى که صلاح بداند مى‌تواند انفال را هزینه کند.

سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز این معنا را تأیید مى‌کند؛ از جمله در شأن نزول آیات یاد شده نقل شده که پیامبر بیشتر این اموال را تنها میان مهاجران قسمت کرد و به انصار به جز سه نفر از فقیران آنان چیزى نبخشید[۶۴]؛ همچنین آن حضرت، اموال یهودیان خیبر را به دو بخش تقسیم کرد: نیمى از آن را براى نیازهاى خود نگاه داشت و نیمى دیگر را میان مسلمانان قسمت کرد؛ همچنین آن حضرت، فدک را که سرزمینى حاصلخیز بود به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید که طبق نظر علماى شیعه و اهل سنت، آیه «فَآتِ ذَاالقُربى حَقَّهُ» (سوره روم/ ۳۰، ۳۸ و نیز سوره اسراء/۱۷، ۲۶) در این مورد نازل گردید.[۶۵]

وظایف مسلمانان در برابر انفال

قرآن کریم پس از واگذارى مالکیت انفال به خدا و رسول او در آیه انفال، مسلمانان را به رعایت تقواى الهى و اطاعت از خدا و رسول فرامى‌خواند: «قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ فَاتَّقُوااللّهَ واَصلِحوا ذاتَ بَینِکم و اَطیعُوا‌اللّهَ و رَسولَهُ اِن کنتُم مُؤمِنین». (سوره انفال/۸‌،۱) در آیات سوره حشر/۵۹ نیز پس از بیان تعلق انفال به رسول خدا و ذکر مصارف آن همین فرمان آمده است: «وما ءاتکمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وما نَهکم عَنهُ‌ فَانتَهوا واتَّقوااللّهَ اِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب».(سوره حشر/۵۹‌،‌۷)

توصیه مسلمانان به رعایت تقوا و هشدار به آنان در مورد کیفر شدید الهى پس از بیان مالکیت انفال و موارد مصرف آن، مى‌تواند به این مطلب اشاره داشته باشد که مسلمانان باید در مورد انفال نهایت دقت و مراقبت را داشته باشند و آنچه حکومت به آنان واگذار کرد، بپذیرند و از آنچه آنان را نهى کرد بپرهیزند،[۶۶] چنان‌که از امر به اطاعت از خدا و رسول در آیه انفال و در پى دستور رفع اختلاف، همین مطلب استفاده مى‌شود.[۶۷]

در روایات اهل‌ بیت علیهم السلام نیز بر عدم جواز تصرف در انفال بدون اذن امام تأکید شده است[۶۸]، از این‌رو فقهاى اسلامى تصرف در انفال بدون اجازه امام یا حاکم اسلامى را غصب و ناروا دانسته‌اند.[۶۹]

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج۱۴، ص۲۴۴؛ القاموس‌المحیط، ج‌۴، ص‌۷۹، «نفل».
  2. مفردات، ص‌۸۲۰‌؛ لسان العرب، ج‌۱۴، ص‌۲۴۵، «نفل».
  3. التبیان، ج۵‌، ص‌۷۲؛ لسان‌العرب، ج۱۴، ص‌۲۴۵، «نفل».
  4. مجمع‌البحرین، ج۳، ص۱۸۱۹؛ المصباح، ص۶۱۹‌، «نفل».
  5. شرایع‌الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵‌ـ‌۱۱۶.
  6. دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۱۰۳‌ـ‌۱۰۴؛ انفال و آثار آن در اسلام، ص‌۴۰.
  7. القاموس‌الفقهى، ص‌۳۵۸؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۹۱‌.
  8. جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۶؛ الخمس والانفال، ص‌۳۲۹.
  9. دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۵‌.
  10. جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵؛ مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۳۸؛ الحدائق، ج‌۱۲، ص‌۴۷۰.
  11. التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ فقه‌القرآن، ج‌۱، ص‌۲۵۰.
  12. جواهرالکلام، ج‌۲۱، ص‌۱۴۷؛ لسان العرب، ج‌۱۰، ص‌۱۳۳، «غنم».
  13. جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۶‌ـ‌۱۱۷، ۱۲۶؛ مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۵۱.
  14. دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۳۶؛ ج‌۴، ص‌۹.
  15. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۸؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۶؛ تفسیر قرطبى، ج‌۷، ص‌۲۲۹.
  16. التبیان، ج‌۶‌، ص‌۷۲‌ـ‌۷۳؛ مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۶‌ـ‌۷۹۷؛ التفسیرالکبیر، ج‌۵‌، ص‌۴۴۸.
  17. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۴‌ـ‌۲۲۷؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۵‌ـ‌۷۹۶.
  18. جامع‌البیان، مج۶‌، ج‌۹، ص‌۲۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۱۱۵.
  19. الام، ج‌۴، ص‌۱۴۲؛ الفقه الاسلامى، ج‌۸‌، ص‌۵۸۹۱‌ـ‌۵۸۹۲‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۱۱۵.
  20. تهذیب الاحکام، ج‌۳، ص‌۱۱۶‌ـ‌۱۱۸؛ الکافى، ج‌۱، ص‌۶۲۱‌؛ الحدائق، ج‌۱۲، ص‌۴۷۱‌ـ‌۴۷۴.
  21. مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۳۷‌ـ‌۲۵۴؛ النهایه، ص‌۱۹۹‌ـ‌۲۰۰؛ تذکرة الفقها، ج‌۵‌، ص‌۴۳۸‌ـ‌۴۴۰.
  22. جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۳۱؛ المقنعه، ص‌۲۷۸.
  23. کتاب البیع، ج‌۳، ص‌۲۵‌ـ‌۲۶؛ مصطلحات الفقه، ص‌۹۵.
  24. تذکرة الفقها، ج‌۵‌، ص‌۴۳۸‌ـ‌۴۴۰؛ جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۱۵‌ـ‌۱۲۸.
  25. آشنایى با قرآن، ج‌۳، ص‌۷۶‌ـ‌۷۷؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۳۶؛ ج‌۴، ص‌۶‌ـ‌۹؛ نمونه، ج‌۷، ص‌۸۱‌ـ‌۸۲‌.
  26. جهاد در اسلام، ص‌۲۵۰.
  27. جواهرالکلام، ج‌۱۶، ص‌۱۲۹؛ مختلف الشیعه، ج‌۳، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۱۰؛ مصباح الفقیه، ج‌۱۴، ص‌۲۵۵.
  28. المیزان، ج‌۹، ص‌۷ـ۱۰؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۳۶.
  29. جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۴۵‌ـ‌۴۷؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۰.
  30. همان؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۰.
  31. مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۳۴‌؛ ج‌۷، ص‌۴۷۸؛ الدرالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۲۷۳‌ـ‌۲۷۴؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۴۳۸‌ـ‌۴۴۲.
  32. الکافى، ج‌۱، ص‌۶۲۲‌ـ‌۶۲۳‌؛ وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۵‌؛ مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۴۷۸.
  33. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۳۴؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۵، ص‌۱۱۶؛ المبسوط، ج‌۲، ص‌۶۴‌ـ‌۶۵‌.
  34. المیزان، ج‌۹، ص‌۱۰؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۸‌.
  35. نمونه، ج‌۷، ص‌۸۲‌.
  36. تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۴؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۰.
  37. کنزالعرفان، ج‌۱، ص‌۲۵۴؛ عوالى اللئالى، ج‌۲، ص‌۷۹.
  38. وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۴‌.
  39. تفسیر قرطبى، ج‌۸‌، ص‌۴؛ انوارالفقاهه، «الخمس والانفال»، ص‌۵۸۷‌.
  40. تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۱؛ مستند العروة الوثقى، «الخمس»، ص‌۳۵۲؛ الخمس، ص‌۶۴۵‌.
  41. تهذیب الاحکام، ج‌۴، ص‌۱۷۷؛ وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۷‌.
  42. التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۸۴‌ـ‌۲۸۵؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.
  43. الکافى، ج‌۱، ص‌۶۱۷‌ـ‌۶۲۷‌؛ وسائل‌الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۳‌ـ‌۵۳۴‌.
  44. کتاب البیع، ج‌۳، ص‌۲۴؛ الخمس والانفال، ص‌۳۳۱.
  45. همان؛ جامع أحادیث الشیعه، ج‌۱۰، ص‌۱۰۸‌ـ‌۱۱۴.
  46. فرهنگ جهاد، ش ۳۰، ص‌۱۵۸؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۲۰‌ـ‌۲۲.
  47. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۲؛ نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۰۷‌.
  48. الفرقان، ج‌۲۸، ص‌۲۳۹.
  49. نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۰۷‌.
  50. التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۹، ص‌۲۸۵؛ المیزان،‌ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.
  51. الکافى، ج‌۱، ص‌۶۲۳‌ـ‌۶۲۴‌؛ وسائل‌الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۳ـ۵۳۴‌.
  52. کنز العمال، ج‌۴، ص‌۵۲۲‌ـ‌۵۲۳‌؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۲.
  53. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۹، ص‌۲۸۵.
  54. الفرقان، ج‌۲۷‌ـ‌۲۸، ص‌۲۳۷.
  55. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۱؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.
  56. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۱؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۳.
  57. التبیان، ج‌۹، ص‌۵۶۴‌؛ الفرقان، ج‌۲۸، ص‌۲۳۷.
  58. نمونه، ج‌۲۳، ص‌۵۰۵‌ـ‌۵۰۶‌.
  59. جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۵۰‌ـ‌۵۱‌؛ المنیر، ج‌۲۸، ص‌۷۷.
  60. جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۵۲‌؛ مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۲.
  61. همان؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۴.
  62. همان؛ روح المعانى، مج‌۱۵، ج‌۲۸، ص‌۷۲.
  63. الفرقان، ج‌۲۷‌ـ‌۲۸، ص‌۲۳۷.
  64. السیرة النبویه، ج‌۳، ص‌۱۹۲.
  65. مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۶۳۴‌؛ ج‌۷، ص‌۴۷۸؛ الدرالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۲۷۳‌ـ‌۲۷۴؛ کنزالعمال، ج‌۳، ص‌۷۶۷.
  66. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۲؛ روح المعانى، مج‌۱۵، ج‌۲۸، ص‌۷۱‌ـ‌۷۲؛ المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۰۴.
  67. مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۷۹۷.
  68. وسائل الشیعه، ج‌۹، ص‌۵۲۵‌ـ‌۵۲۶‌؛ مستدرک الوسائل، ج‌۷، ص‌۲۹۸‌ـ‌۳۰۱.
  69. شرایع الاسلام، ج‌۱، ص‌۱۸۴؛ کتاب البیع، ج‌۳، ص‌۲۶؛ دراسات فى ولایة الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۰۷.

منابع