شیخ الاسلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی 'از اواخر قرن چهارم و بیش‌تر در قرن پنجم به كسانی از عالمان مسلمان، لقب شیخ الاس...' ایجاد کرد)
 
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
از اواخر قرن چهارم و بیش‌تر در قرن پنجم به كسانی از عالمان مسلمان، لقب شیخ الاسلام داده می‌شده است.
+
لقب «شیخ الاسلام» از اواخر قرن چهارم و بیش‌تر در قرن پنجم هجری، به برخی از عالمان مسلمان داده می‌شده است. این عنوان معمولا برای فقهایی به کار رفته که بالاترین مقام دینی و علمی را در دولتها به ویژه در عصر [[صفویه]] داشته‌اند.
  
==تاریخچه==
+
==تاریخچه اصطلاح شیخ‌الاسلام==
نخستین بار در اواخر قرن چهارم بوده است؛ بدین شرح كه نخست فرقه‌ای از اهل سنت در خراسان یكی از علمای خود را لقب شیخ الاسلام دادند. در برابر، فرقه مجسمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را كه كتابی در نكوهش علم كلام نوشته بود، بدان لقب ملقّب كردند. <ref> آدم متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج ص 217 به نقل از سبكی، طبقات، ج ص 47، 711 </ref> در متنی دیگر آمده است كه، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم هجری، بر برخی از علما و نیز صوفیان، عنوان شیخ الاسلام به كار رفته است.
+
نخستین بار در اواخر قرن چهارم هجری، نخست فرقه‌ای از [[اهل سنت]] در [[خراسان]] یکی از علمای خود را لقب «شیخ الاسلام» دادند. در مقابل، فرقه مجسّمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را که کتابی در نکوهش [[علم کلام|علم کلام]] نوشته بود، بدان لقب ملقّب کردند.<ref> آدم متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج ۱، ص ۲۱۷ به نقل از سبکی، طبقات، ج ۳، ص ۴۷، ۷۱۱ </ref> در نقلی دیگر آمده است که، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم، بر برخی از علما و نیز [[تصوف|صوفیان]]، عنوان شیخ الاسلام به کار رفته است.
در قرن پنجم رئیس فقیهان شافعی در خراسان، اسماعیل بن عبد الرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است. در قرن ششم، این عنوان در مصر و شامات به فقهای مقبول العامة، اطلاق می‌شده است. مخالفین [[ابن تیمیه]] بر این عقیده بودند كه هركس او را شیخ الاسلام بداند، كافر است و در ردّ بر آن‌ها كتابی با عنوان الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام كافر نوشته‌اند. در حوالی سال 700 این لقب برای فقهای صاحب نفوذ به كار می‌رفته است. <ref> دائرة المعارف الاسلامیه، ج 13، صص 471، 480 </ref>
+
این لقب بیش‌تر در دولت عثمانی رواج یافت كه در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بكار رفت كه بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین می‌گردید. <ref> درباره شیخ الاسلامی در دولت عثمانی بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، حرف ب، جزوه اول، ص 96 </ref>
+
در قرن پنجم هجری رئیس فقیهان [[شافعی]] در خراسان، اسماعیل بن عبدالرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است. در قرن ششم، این عنوان در [[مصر]] و [[شام|شامات]] به فقهای مقبول العامة، اطلاق می‌شده است. مخالفین [[ابن تیمیه]] بر این عقیده بودند که هرکس او را شیخ الاسلام بداند، کافر است و در ردّ بر آن‌ها کتابی با عنوان «الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام کافر» نوشته‌اند. در حوالی سال ۷۰۰ هجری این لقب برای [[فقها|فقهای]] صاحب نفوذ به کار می‌رفته است.<ref> دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۱۳، صص ۴۷۱، ۴۸۰ </ref>
همان‌گونه كه گذشت، در ایران صفوی، بالاترین مقام رسمی دینی را صدر می‌گفتند كه بیش‌تر از آن كه لقبی عثمانی باشد، لقبی شرقی بود كه از خراسان گرفته شده بود. البته در شرق نیز عنوان شیخ الاسلام بكار می‌رفت. «4»
+
این لقب بیش‌تر در دولت عثمانی رواج یافت که در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بکار رفت که بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین می‌گردید.<ref> درباره شیخ الاسلامی در دولت عثمانی بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، حرف ب، جزوه اول، ص ۹۶ </ref>  
زمانی كه پای عالمان عرب عراق به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در كنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، محقق كركی (م شب غدیر 940 در نجف) «5» بود كه از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت «6» و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی كه میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی
 
______________________________
 
آبادی، مكارم الاثار، ج 3، صص 820، 821
 
(1).
 
(2).
 
(3).
 
(4). بنگرید: بوسه، همان، ص 208. نمونه آن شیخ الاسلامی هرات بود كه به خاطر اصرار در تسنن توسط قزلباشان كشته شد. بنگرید: قمی، قاضی احمد، همان، ج 1، ص 113
 
(5). افندی (ریاض 3/ 442) از قول شیخ حسین بن عبد الصمد نوشته است كه وی به شهادت رسیده است.
 
(6). همان، ج 3، ص 445
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 211
 
حمایت كند. ما شرح این مطالب را در بحث مربوط به خراجیه‌ها در دوره صفوی آوردیم. «1» شاه طهماسب محقق كركی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بكار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حكّام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق كركی بود كه عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید.
 
منصب شیخ الاسلامی در دو دوره، اهمیت بالایی یافت كه از قضا هر دو دوره، به لحاظ دینی در مجموعه دوره صفوی برجسته است. نخست دوره طهماسب اول با محقق كركی و دیگری دوره شاه سلطان حسین با حضور علامه مجلسی (م 1110). ابتدا مروری بر دوره نخست داریم؛ سپس مروری بر دوره میانی و پایانی خواهیم داشت.
 
به نوشته قاضی احمد قمی «اصل شیخ- یعنی علی بن حسین بن عبد العال كركی- از كرك نوح جبل عامل است؛ در آن‌جا تحصیل علوم و تصحیح كتب فقهی و احادیث نبوی و امامی نمود. بعد از آن به نجف اشرف نقل نموده، مدتی در آن‌جا بود، «2» و در رواج مذهب حق ائمه اثنا عشر- علیهم صلوات الله- و نشر مآثر شرایع خیر البشر- صلی الله علیه و آله- مساعی جمیله به ظهور آورد و حقوق شیخ مرحوم بر شیعه بسیار است؛ مدتی در بعضی اسفار، همراه اردوی معلی بود؛ چون رومیان عراق عرب را تصرّف نمودند، اولاد امجاد آن حضرت ذكورا و اناثا، منازل و املاك و اسباب و جهات خود را گذاشته به دیار عجم آمدند.» «3»
 
محقق كركی به لحاظ فقهی، عالمی ممتاز بوده و چنان كه شهرت دارد، روش‌های جدیدی را به لحاظ استدلالی وارد حوزه فقه كرده است. روانی و سادگی نوشته‌های وی، همراه با استدلال‌های صریح و روشن در كنار واقع‌گرایی فقهی وی كه در بحث خراجیه و نماز جمعه و غیره از خود نشان داد، از او شخصیتی ممتاز ساخته است. این شخصیت سبب شد تا شاه طهماسب كه خود در دین‌داری بسیار جدی و فردی متشرّع بود، به وی علاقه‌مند شده در عراق عرب، در نزدیكی حلّه و نجف زمین‌هایی را به عنوان سیورغال به وی واگذار كند.
 
______________________________
 
(1). بنگرید: روملو، همان، ص 333؛ نیز بنگرید: قاضی احمد قمی، همان، ج 1، صص 237- 238، 297؛ خاتون آبادی، همان ص 490؛ مدرسی طباطبائی، زمین در فقه اسلامی، ج 2، صص 76- 77؛ درباره اختلاف میر غیاث الدین دشتكی با محقق كركی بر سر مسأله قبله مساجد عراق بنگرید: فارس نامه ناصری، ج 1، صص 101- 102؛ تعلیقات تكملة الاخبار، ص 193- 194
 
(2). بر اساس برخی از اجازات موجود، وی مدتها در مصر بوده و كتب فقهی و حدیثی اهل سنت را نزد عالمان آن دیار فراگرفته است. بنگرید: افندی، ریاض، ج 3، صص 448- 450
 
(3). قمی، قاضی احمد، همان، ج 1، ص 236- 237
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 212
 
زمانی كه وی مورد توجه شاه طهماسب قرار گرفت، كسانی چون سید نعمت الله حلی با وی از در دشمنی درآمده، به تحریك شیخ ابراهیم قطیفی بر ضد وی پرداختند. این تحریكات سبب شد تا شاه طهماسب به دفاع از محقق پرداخته، دستور دهد تا میر نعمت الله حلی را از ایران روانه عراق عرب كنند. در حكمی كه از سوی شاه برای حكام آن دیار در باره نعمت الله حلی نوشتند، به مسؤولان آن ناحیه اخطار كردند كه به دلیل ظهور «آثار اضلال و اغوای او در میانه عوام» لازم است تا او را «در امور شرعیه و عرفیه مدخل ندهند» و حتی اجازه رفت و آمد وی را با شیخ ابراهیم قطیفی ندهند. پس از آن تأكید شده بود كه «اگر خلاف این به ظهور رسد، وكلای خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، قدوة اهل الاسلام نایب الامام علیه السلام- زینا للافاضة- علی عبد العالی، ایشان را به ابلغ وجوه تأدیب و منع نمایند؛ چنانچه موجب عبرت دیگران گردد.» «1» همچنین میان محقق كركی و امیر غیاث الدین منصور شیرازی نیز كه در سال 936 برای مدت دو سال و اندی نیمی از منصب صدر را بر عهده داشت، اختلافی پیش آمد. این اختلاف كه عامل آن از نظر محقق كركی «عدم تقید میر به شرع اقدس» دانسته شده، سبب مشاجره میان آنان در حضور شاه طهماسب شد. در نهایت شاه، جانب طهماسب را گرفته «میر را از صدارت عزل كرده، چند روزی میر در اردوی همایون به سر برده، به جانب شیراز روان شد و در آن اوان رحلت نمود». «2» شاه طهماسب خود از این اقدامش چنین یاد كرده است كه میر در مقام عناد با محقق برآمده و ما هم «طرف حق را منظور داشته، اجتهاد را بدو ثابت كردیم.» «3» زمانی كه محقق كركی زمینه عزل امیر غیاث الدین منصور شد، به شاه طهماسب توصیه كرد تا امیر معز الدین اصفهانی را كه از شاگردان خودش بود، به صدارت انتخاب كند. قمی درباره او نوشته است كه «میر، افضل و اتقی و اورع و ازهد و اعلم سادات رفیع الدرجات و نقبای حمیده صفات دار السلطنه اصفهان بود و اكثر مسائل فقهی را از حضرت خاتم المجتهدین شیخ علی فرا گرفته بود.» در این وقت بود كه محقق كركی «خاطر نشان اشرف [یعنی شاه] كرد كه هیچ كس از سادات و نقبا و علما غیر او را لیاقت مرتبه سامی و منصب نامی صدارات نیست. در آن اوان، میر در اصفهان تشریف داشت؛ فرمان قضا جریان به احضار او نافذ شد. تا زمان وصول میر به درگاه اعلی حضرت، مجتهد الزمانی نواب و وكلا جهت او تعیین فرمودند و مهر توقیع ترتیب دادند.» «4» بعدها باز هم یكی دیگر از شاگردان محقق كركی با نام میر اسد
 
______________________________
 
(1). همان، ج 1، ص 238
 
(2). همان، ص 297؛ روملو، همان، ص 393
 
(3). طهماسب، تذكره شاه طهماسب، ص 14
 
(4). قمی، قاضی احمد، همان، ج 1، صص 313- 314؛ مقایسه كنید با: روملو، همان، صص 406، 510- 511
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 213
 
الله شوشتری به صدارت منصوب شد. «1» خواهیم دید كه سید حسین مجتهد، دختر زاده محقق كركی و عبد العال فرزند محقق نیز نزد شاه طهماسب بسیار عزیز بودند. همچنین میدانیم كه پدر میرداماد، داماد محقق كركی بوده است.
 
از عبارات مورخان چنین بر می‌آید كه محقق دوبار به ایران آمده و گرچه در برخی از اسفار همراه اردوی معلی بوده، «2» اما تا پایان عمر در نجف زندگی می‌كرده و در همانجا در شب عید غدیر سال 940 درگذشته است. این سالی است كه سلیمان قانونی قصد حمله به صفویان را كرده و در سال 941 عراق را به تصرف خود درآورد. درگذشت محقق، در گیرودار حمله عثمانی‌ها بوده و همین سبب شد تا «به واسطه رومیان، قبر او را ظاهر ننمودند و همچنان مخفی است.» «3»
 
محقق كركی با نگارش دو رساله نماز جمعه و خراجیه كه شرح هر كدام را در جای خود داده‌ایم، نشان داد كه به دو نكته سخت توجه دارد. نخست بحث از نقش فقیه در امور جاری حكومتی است كه وی با دیدی مثبت و گستردگی حوزه دخالت فقیه به آن می‌نگریست و در واقع، احیاگر اندیشه ولایت فقیه در عرصه سیاسی ایران شیعه بود. دوم، نوعی واقع‌نگری سیاسی برای قبول شرایط جدید كه مهم‌ترین ویژگی آن، ایجاد سلطنت شیعه بود كه او می‌بایست به ناچار با آن كنار می‌آید و آمد. خوش‌اقبالی اندیشه كركی در آن بود كه در عصر پادشاهی درخشید كه سخت به دین و شرع علاقه‌مند بوده و با تمام وجود به مشروعیت مجتهدین و فقها اعتقاد داشت. این امر سبب شد تا طهماسب، محقق كركی را به عنوان خاتم المجتهدین و مجتهد الزمانی، افضل علمای عصر دانسته و ولایت شرعی او را مقدم و پیش از ولایت عرفی خود بداند. نیز همین زمینه سبب شد تا محقق كركی را بالاتر از صدور خویش دانسته، عنوان شیخ الاسلامی را برای وی برگزیند. به علاوه باید توجه داشت كه منصب صدارت تنها در انحصار سادات بود و شاید از این جهت بوده كه محقق كركی به عنوان صدر برگزیده نشده است. به هر روی شاه طهماسب حكم ذیل را برای وی كه اصولا
 
______________________________
 
(1). همان، ج 1، صص 386- 387؛ مقایسه كنید با: روملو، همان، ص 510- 511
 
(2). به گزارش قاضی احمد قمی زمانی كه در سال 936 اردوی شاه طهماسب وارد قزوین شد، و صدر او یعنی میر قوام الدین حسین صدر اصفهانی درگذشت، شاه صدارت را میان میر غیاث الدین و میر نعمة الله حلی به شراكت برقرار كرد. وی می‌افزاید: «و درین سفر حضرت صفوة المجتهدین و قدوة المتبحرین شیخ علی علیه الرحمة در اكثر اوقات همراه شاه عالم پناه بودند». این اردو عازم خراسان شده و محقق كركی نیز همراه شاه طهماسب به خراسان رفت. (خلاصة التواریخ، ص 195) محقق رساله جعفریه خود را نیز در حین زیارت مشهد مقدس معلی حسب الالتماس میر فریدون جعفر نقیب نیشابوری نگاشته است. (همانجا، ص 237)
 
(3). قمی، قاضی احمد، ج 1، ص 236
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 214
 
به طور ثابت نیز در دربار وی نبود، نگاشت:
 
بسم اللّه الرحمن الرحیم، چون از مؤدّای حقیقت انتمای كلام امام صادق علیه السلام كه:
 
انظروا الی من كان منكم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فارضوا به حكما فانّی قد جعلته علیكم حاكما فاذا حكم بحكم فمن لم یقبله منه فانّما بحكم اللّه استخفّ و علینا ردّ و هو راد علی اللّه و هو علیّ حدّ الشرك لایح و واضح است كه مخالفت حكم مجتهدین كه حافظان شرع سید المرسلین‌اند با شرك در یك درجه است، پس هر كه مخالفت حكم خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، نایب الائمة المعصومین- لازال كاسمه علیا عالیا- كند و در مقام متابعت نباشد، بی‌شائبه، ملعون و مردود در این آستان ملك آشیان مطرود است، و به سیاسات عظیمه و تأدیبات بلیغه، مؤاخذه خواهد شد. كتبه طهماسب بن شاه اسماعیل الصفوی الموسوی. «1» از این حكم چنین به دست می‌آید كه مقبوله عمر بن حنظله به عنوان یكی از مهم‌ترین دلایل فقهی ولایت فقیه، مورد استناد شاه طهماسب قرار گرفته است.
 
سید نعمة الله جزائری نوشته است كه وقتی محقق كركی نزد طهماسب آمد، وی به او گفت:
 
أنت أحقّ بالملك، لأنّك النائب عن الامام، و انما أكون من عمّالك، أقوم بأوامرك و نواهیك. «2» وی می‌افزاید كه از محقق كركی، فرامینی دیده است كه به حاكمان ممالك محروسه نگاشته و در آن‌ها قوانین عدالت و كیفیت سلوك با رعایا را در اخذ خراج شرح داده و از آنان خواسته است تا عالمان سنی را از دیارشان بیرون كنند تا مردم را گمراه نكنند. همچنین دستور داده است تا در هر شهری و روستایی امام جماعتی باشد تا برای مردم نماز خوانده و فقه را به آنان آموزش دهد. «3»
 
درست یكسال پیش از درگذشت یا شهادت محقق كركی، شاه طهماسب ضمن فرمان بلندی، افزون بر آن كه اطاعت از محقق كركی را كه آن زمان در نجف می‌زیست، بر حاكمان آن نواحی واجب كرد، دستوراتی نیز درباره سیورغال‌هایی كه در اختیار ایشان بود، نوشت.
 
افندی متن این فرمان را آورده و خاتون آبادی ضمن اشاره به این كه تمامی آن را دیده است، به آن اشاره كرده است. «4» بخش‌هایی از این فرمان را نقل می‌كنیم:
 
اعلای اعلام شریعت غرّای نبوی را كه آثار ظلم جهالت افزای عالم و عالمیان از ظهور
 
______________________________
 
(1). خوانساری اصفهانی، روضات الجنات، ج 4، صص 362- 363 ایشان این حكم را به نقل از «بعض المواضع المعتبرة» نقل كرده‌اند.
 
(2). خوانساری اصفهانی، همان، ج 4، ص 361
 
(3). خوانساری، همان، ص 361 به نقل از «شرح عوالی اللئالی» سید نعمة الله جزائری.
 
(4). خاتون‌آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 461
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 215
 
خورشید تأثیر آن زوال‌پذیر شود، از مستمدات اركان سلطنت و قواعد كامكاری می‌دانیم و احیای مراسم شرع سید المرسلین و اظهار طریقه حقه ائمه معصومین كه چون صبح صادق غبار ظلمت آثار بدع مخالفان مرتفع گرداند، از جمله مقدمات ظهور آفتاب معدلت گستری و دین‌پروری صاحب الامر علیه السلام می‌شماریم و بی‌شائبه منشأ حصول این امنیت و مناط وصول بدین نیّت، متابعت و انقیاد و پیروی علمای دین است كه به دستیاری دانشوری و دین‌گستری صیانت و حفظ شرع سید المرسلین نموده، به واسطه هدایت و ارشادشان كافه انام از مضیق ضلالت و گمراهی به ساحت اهتداء توانند رسید، و از یمن آثار افادات كثیر البركاتشان، كدورت و تیرگی جهل از صحایف خواطر اهل تقلید زدوده شود؛ سیما در این زمان كثیر الفیضان كه عالی‌شأنی كه به رتبه ائمه هدی علیهم السلام اختصاص دارد و متعالی رتبت، خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، حارس دین امیر المؤمنین، قبلة الاتقیاء المخلصین، قدوة العلماء الراسخین، حجة الاسلام و المسلمین، هادی الخلایق الی الطریق المبین، ناصب اعلام الشرع المتین، متبوع أعاظم الولاة فی الاوان، مقتدی كافة أهل الزمان، مبین الحلال و الحرام، نایب الامام علیه السلام- لازال كاسمه العالی علیّا عالیا- كه به قّوت قدسیّت ایضاح مشكلات قواعد ملت و شرایع حقّه نموده، علمای رفیع المكان اقطار و امصار، روی عجز بر آستانه علویش نهاده، به استفاده علوم از مقتبسان انوار مشكاة فیض آثارش سرافرازند و اكابر و اشراف روزگار سر اطاعت و انقیاد از اوامر و نواهی آن هدایت پناه نپیچیده، پیروی احكامش را موجب نجات می‌دانند، همگی همّت بلند و نیّت ارجمند مصروف اعتلائشان و ارتقاء مكان و ازدیاد مراتب آن عالی شأن است؛ مقرّر فرمودیم كه سادات عظام و اكابر و اشراف فخام و امراء و وزراء و سایر اركان دولت قدسی صفات، مومی الیه را مقتدی و پیشوای خود دانسته در جمیع امور، اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانیده، آنچه امر نماید مأمور و آنچه نهی نماید منهی بوده؛ هر كس را از متصدیان امور شرعیه ممالك محروسه و عساكر منصوره عزل نماید، معزول و هر كه را نصب نماید، منصوب دانسته، در عزل و نصب مزبورین، به سند دیگری محتاج ندانند؛ و هر كس را عزل نماید، مادام كه از جانب آن متعالی منقبت منصوب نشود، نصب نكنند [پس از آن به برخی از سیورغالات ایشان و بخشودگی آن‌ها از انواع مالیات‌ها و بازرسی‌ها اشاره شده و در ادامه آمده است:] چون هدایت پناه مومی الیه جهت هدایت خلایق، احیانا از نجف اشرف متوجه بعضی از ممالك محروسه می‌شوند، سیما رماحیه و جوایز، در ذهاب رایات كمال تعظیم به تقدیم رسانیده و سركار مومی الیه و متعلقان او را در غیبت به دستور حضور برقرار دانسته، از حوالات و مطالبات مستثنی شناسند و چون پایه سریر فلك مصیر كه مجمع اكابر و اشراف و امرا و حكام و اعیان ممالك
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 216
 
محروسه است، كائنا من كان، ملازمت مقتدی الانام مومی الیه نموده، مشارالیه بدون احدی نرفته، حكام عراق عرب، حفظ این قاعده مرعی داشته، وظایف ملازمت به تقدیم رسانیده، طمع استقبال و رفتن شیخ الاسلام مومی الیه بدیدن ایشان ننمایند، فكیف كه تكلیف حضور مجلس خود نمایند؛ و در جمیع ابواب به نوعی رعایت ادب نمایند كه مزیدی بر آن متصور نباشد. [افندی می‌افزاید: شاه طهماسب با خط خود در كنار این فرمان نوشته است: احكام مسطوره را و جمیع احكام كه درباره مقتدی الانام مومی الیه صادر شده، ممضی و منفذ دانسته، خلافت‌كننده را ملعون و مطرود دانند.] «1»
 
از متن این دو فرمان، به خوبی می‌توان دریافت كه شاه طهماسب تا چه اندازه به محقق كركی اعتقاد داشته و اصولا مشروعیت دولت خود را بر پایه نیابت فقیه از امام معصوم علیه السلام، قرار توجیه می‌كرده است. بعدها شاه اسماعیل دوم (984- 985) به «جناب مجتهد الزمانی شیخ عبد العالی» «2» گفت: «این سلطنت حقیقتا تعلق به حضرت امام صاحب الزمان علیه السلام می‌دارد و شما نایب مناب آن حضرت و از جانب او مأذونید به رواج احكام اسلام و شریعت؛ قالیچه مرا شما بیندازند و مرا شما بر این مسند بنشانید تا من به رأی و اراده شما بر سریر حكومت و فرماندهی نشسته باشم.» این عالم كه یا اطمینان به سخن اسماعیل دوم نداشت یا به علتی دیگر «زیر لب فرمودند كه پدر من فرّاش كسی نبود». «3»
 
تا اینجا لقب شیخ الاسلام با تعبیر نیمه رسمی مجتهد الزمانی، ویژه كسی دانسته می‌شد كه به لحاظ علمی بر دیگران برتری داشته و با تأیید شاه، به رتق و فتق امور شرعی می‌پرداخت. این كه حد و مرز كار شیخ الاسلام با صدر در كجا بوده است، چندان روشن نیست.
 
  
منصب شیخ الاسلامی در دوره میانی و دوره اخیر صفوی‌
+
در [[ایران]] عصر [[صفویه|صفوی]]، بالاترین مقام رسمی دینی را «صدر» می‌گفتند.
 +
زمانی که پای عالمان عرب [[عراق]] به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در کنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، [[محقق کرکی]] (محقق ثانی) بود که از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی که میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی حمایت کند.
 +
شاه طهماسب محقق کرکی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بکار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حکام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق کرکی بود که عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید.
  
با روی كار آمدن اسماعیل دوم [م 985] كه هوای تسنن داشت، و به رغم عبارتی كه از وی نقل كردیم، اوضاع مذهبی- سیاسی قزوین درهم ریخت. بر اساس شرحی كه اسكندر بیك آورده، اقدامات او در حمایت از افراد متسنّن، سبب شد تا عالمان شیعه از وی فاصله
+
با روی کار آمدن شاه اسماعیل دوم (م، ۹۸۵ ق) اقدامات او در حمایت از [[اهل سنت|اهل تسنّن]]، سبب شد تا عالمان [[شیعه]] از وی فاصله گرفتند. مجتهد معروف این دوره، [[سید حسین مجتهد کرکی|سید حسین مجتهد کرکی]] معروف به مفتی، نوه دختری [[محقق کرکی]] بود که از زمان شاه طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حکم مجتهد الزمانی بود.  
______________________________
+
وی در دانش [[فقه]]، زبدگی جدش شیخ علی کرکی را نداشت؛ اما به هر حال به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری که شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد.
(1). افندی، ریاض، ج 3، صص 455- 460 (متن چاپی بسیار مغلوط بوده و ما آن را بر اساس نسخه خطی ریاض به خط ملا عبد الله افندی تا اندازه‌ای اصلاح كردیم.) با سپاس و تشكر از استاد ارجمند علامه حاج سید محمد علی روضاتی- زید عزّه- كه تصویر تمامی اجزاء برجای مانده ریاض را در اختیار ما نهادند.
 
(2). وی فرزند محقق كركی بوده و از علمای بزرگ اواخر عهد طهماسب و روزگار اسماعیل دوم و محمد خدابنده بود كه در سال 993 در گذشت. بنگرید: قمی، قاضی احمد، همان، ص 773
 
(3). نطنزی، محمود، نقاوة الاثار، ص 41
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 217
 
گرفتند. مجتهد معروف این دوره، سید حسین مجتهد كركی معروف به مفتی، دخترزاده شیخ علی كركی بود كه از زمان طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حكم مجتهد الزمانی بود. اسكندر بیك در شرحی كه از احوال وی آورده است، می‌نویسد، وی در روزگار طهماسب به ایران آمده، در «در دار الارشاد اردبیل به تدریس و شیخ الاسلامی و قطع و فصل مهام شرعیه قیام داشت؛ پس از آن به درگاه معلّی آمده، دعوی اجتهاد می‌نمود و منظور نظر حضرت شاه جنّت مكان گردید ... گاهی متوجه فیصل قضایای شرعیه اردوی معلّی بوده، جمعی كثیر همه روزه به محكمه علیّه‌اش رجوع می‌نمودند، در اسانید شرعیه كتّاب و ناسخان محكمه، حسب الفرموده میر، توقیع او را سید المحققین و سند المدققین، وارث علوم الانبیاء و المرسلین، خاتم المجتهدین مرقوم می‌ساختند؛ اگرچه علما در این باب سخن داشتند و غایبانه اذعان نمی‌نمودند، اما هیچ یك از فحول علما در معرض این گفتگو نتوانستند درآمد، به غایت فصیح البیان و ملیح اللسان بود». «1»
 
وی در دانش فقه، به هیچ روی زبدگی جدش محقق كركی را نداشت؛ اما به هر روی به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری كه شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد. وی چندین رساله نوشته است یكی از آن‌ها درباره متعه و دیگری درباره نماز جمعه بوده است. «2» همچنین آثار دیگری تألیف كرده كه ملا عبد الله افندی شرحی از آن‌ها به دست داده و از آن‌ها ستایش كرده است. زمانی كه شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین كار كفن و دفن شاه را عهده‌دار شد «3» كه در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری كه بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او كه در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت كرد.
 
وی كه از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد سنّی بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز كه احساس كرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند «به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان كه در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیش‌تر از دیگران بی‌التفاتی اظهار كرد و بعضی را از اردو اخراج كرد و جمیع كتب علمی میر سید حسین را فرمود كه در خانه نهاده، مهر كردند و او را از منزلی كه داشت بیرون كرده و خانه او را نزول دادند. «4»
 
______________________________
 
(1). اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 145؛ واله، همان، ص 414
 
(2). افندی، ریاض، ج 2، صص 65- 66
 
(3). اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 123
 
(4). اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 215
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 218
 
وی در تحولات سیاسی شاه اسماعیل دوم نیز به عنوان یك رجل دینی- سیاسی فعال بود تا آن كه در سال 1001 در طاغوتی كه در قزوین فراگیر شد، درگذشت. اسكندر بیك در ذیل وقایع آن سال از وی یاد كرده، و می‌نویسد «مشار الیه سید عالی‌شأن و بزرگ متعالی مكان و دخترزاده مجتهد مغفور شیخ علی عبد العال بود؛ در میانه علمای عرب و عجم به طلاقت لسان و فصاحت بیان معروف و در ولایت عجم كوس اجتهادش بلند آوازه گشته، در اصول و فروع مذهب حق امامیه رسائل غرّا پرداخت.» وی می‌افزاید كه در زمانی كه اردوی شاه طهماسب مملو از علمای عرب و عجم بوده و در آن میان عبد العال فرزند محقق كركی به مرتبه بلند اجتهاد رسیده، جمیع علما اذعان اجتهاد او را می‌كردند، سید حسین خود را خاتم المجتهدین می‌نامید و «تا حین وفات [هم] او را خاتم المجتهدین می‌خواندند». «1» وی «اكثر اوقات فایض البركات را در دار المؤمنین كاشان صرف درس و افاده معقول و منقول می‌نموده» و بنابراین، كمتر در كارهای دولتی بوده است. اشتغال وی به درس سبب شده بود تا فرصت رسیدگی به قضایای شرعیه را نداشته باشد. «2»
 
فرزند سید حسین، میرزا حبیب الله صدر، صدر مشهور دوره میانی صفوی است كه این موقعیت را به ارث برای فرزندان و نوادگانش مانند میرزا محمد مهدی و میرزا محمد معصوم نیز گذاشت. میرزا محمد مهدی مدت نه سال نیز اعتماد الدوله بود. «3» همه این افراد گرچه از لحاظ علمی موقعیت بالایی نداشتند، اما در سلك عالمان بودند. واله نوشته است كه «اولاد و امجاد و احفاد والانژادش كه تا جهان آباد اورنگ آرای سریر دانش و سداد باشند، خلفا عن سلف، الی یومنا هذا، به مناصب بلند و مدارج ارجمند ممتاز و سرافراز بوده و خواهند بود!» «4»
 
با درگذشت سید حسین كركی، موقعیت شیخ الاسلامی در مركز سلطنت، یعنی اصفهان، تا اندازه‌ای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمی‌نهاد؛ با این حال، ورود شیخ بهایی به صحنه، تا اندازه‌ای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد. «5» وی پس از درگذشت پدر زنش، شیخ علی منشار (م 984) «در عهد خجسته و زمن فرخنده نواب گیتی ستان فردوس مكان [عباس اول] منصب سامی
 
______________________________
 
(1). اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 458
 
(2). واله، همان، ص 430
 
(3). بنگرید: افندی، همان، ج 2، ص 70
 
(4). واله، همان، ص 414
 
(5). نوشته‌اند كه شاه عباس در درس فقه شیخ بهایی نیز شركت كرد و درباره مفهوم عاقله در باب دیه از وی پرسید و پس از پاسخ شیخ در علت پرداخت دیه توسط عاقله، خود نیز مطلبی ابراز كرد. بنگرید: غفاری، تاریخ نگارستان، ص 370
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 219
 
شیخ الاسلامی و وكالت حلالیات و تصدّی امور شرعیه معموره جنّت نشان دار السلطنه اصفهان» را عهده‌دار شد. «1» چنین چیزی به نظر بعید می‌نماید كه شیخ بهایی پس از درگذشت پدر زنش به این منصب رسیده باشد.
 
پس از درگذشت شیخ بهایی در سال 1030 به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار میرداماد قرار گرفته است؛ شاهد آن كه، در جریان بر تخت‌نشینی صفی میرزا وی نقش مهمی در به تخت نشاندن او داشت. «2» در واقع، در هر دوره، صرف نظر از شیخ الاسلام رسمی، شماری از فقیهان و عالمان برجسته، در دربار رفت و آمد داشتند و در اصطلاح مورخین «در اردوی معلی» بسر می‌بردند. نمونه این افراد در زمان شاه عباس اول، همین میرداماد بود كه اسكندر بیك درباره‌اش می‌نویسد: «در زمان نواب سكندرشأن به اردوی معلّی آمد». «3» این قبیل فقیهان، به عنوان مرجع فقهی، كارشان صدور فتوا بوده و سایر فقها به فتوای آنان عمل می‌كردند. اسكندر بیك همانجا می‌افزاید: «و فقهای عصر، فتاوی شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر می‌شمارند». «4»
 
در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشته‌اند. یك نمونه شیخ حسین بن عبد الصمد (م 982) پدر شیخ بهایی بود كه مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت و رساله العقد الطهماسبی را به نام شاه طهماسب نگاشت. «5» وی كه از شاگردان و همراهان شهید ثانی بود، پس از شهادت استاد به اصفهان آمد. با ورود وی به اصفهان، شیخ علی منشار كه شیخ الاسلام این شهر بود، خبر آمدن او را به شاه طهماسب داده و شاه از وی خواست تا به قزوین برود. وی به قزوین وارد شد و سخت مورد احترام شاه واقع گردید. هفت سال در آن‌جا بود؛ پس از آن منصب شیخ الاسلامی مشهد به وی داده شد و در آن‌جا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج تشیع در هرات كه شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آن‌جا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه حج گرفته و در بازگشت از حج، در بحرین اقامت گزید و همانجا درگذشت. «6» وی نقش مهمی در ترویج نماز جمعه در ایران داشته است. «7»
 
______________________________
 
(1). واله، همان، ص 435
 
(2). خواجگی، خلاصة السیر، ص 38
 
(3). در خلد برین، ص 418 تعبیر درگاه معلی به جای اردوی معلی یاد می‌شود.
 
(4). اسكندر بیك، همان، ج 1، ص 147
 
(5). افندی، همان، ج 2، ص 111
 
(6). افندی، همان، ج 2، صص 119- 120
 
(7). واله، همان، ص 433
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 220
 
سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازه‌ای با گذشته تفاوت كرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندك فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداری‌تر و شیخ الاسلام مقامی دینی‌تر گردیده، گرچه افرادی كه به این دو مقام منصوب می‌شدند، همه در اداره امور شرعی دخالت داشتند. تا آن‌جا كه به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (1052- 1077) و شاه سلیمان صفوی (1077- 1104) مربوط می‌شود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است. تاورنیه نوشته است: دو تن از رجال بزرگ روحانی زیردست صدر هستند كه در شأن و رتبه و قدرت برابرند. یكی به شیخ الاسلام و دیگری به قاضی مرسوم است و امور شرعی میان این دو نفر تقسیم شده و همه كارهای صدر به دست آن‌ها انجام می‌گیرد. تعیین و تسیمه این دو نفر نیز با شاه است و به فرمان شاه باید منصوب شوند. در تمام شهرهای عمده مملكت، دو نفر به اسم شیخ الاسلام و قاضی هستند كه به امورات مذهبی و قانونی رسیدگی می‌نمایند. «1»
 
سانسون نیز مقام شیخ الاسلام را پس از صدر دانسته و از نظر جایگاه نشستن نزد شاه می‌نویسد: «جای شیخ الاسلام در پایین مسند شاه بعد از صدر بزرگ است». «2» وی همچنین می‌نویسد: سومین شخصیت ایران، آخوند یا شیخ الاسلام نامیده می‌شود و شیخ الاسلام به معنی عالم طراز اول یا مرد معمّر و محترم قانون محمّدی صلی الله علیه و آله می‌باشد.
 
شیخ الاسلام بزرگ‌ترین صاحب منصب امور شرعی و مدنی است و به دعاوی بیوه‌زنان و یتیمان و صغاری كه زیر نظر قیّم اداره می‌شوند، رسیدگی می‌كند و همچنین اداره سایر امور شرعی نیز به عهده اوست. «3» و نیز می‌افزاید: اغلب دعاوی و اختلافات را شیخ الاسلام شخصا حلّ و فصل می‌كند؛ شیخ الاسلام مدرّس علم فقه نیز می‌باشد و روزهای چهارشنبه و شنبه به تمام قضات دادگستری و تمام صاحب منصبانی كه زیردست او هستند، درس می‌دهد. «4»
 
كمپفر می‌نویسد: پس از صدر، دو مقام مهم دینی دیگر هست كه متصدیان آن از طرف صدر و البته فقط با تصویب شاه به كار منصوب می‌شوند. این دو مقام عبارت‌اند از شیخ الاسلام‌ها و قاضی‌ها. شیخ الاسلام در مورد مسائل دینی و همچنین دعاوی حقوقی مدنی، بر مبنای فقه حكم می‌دهد. قاضی یا حاكم شرع، درست است كه از نظر درجه بعد از شیخ
 
______________________________
 
(1). تاورنیه، همان، صص 588- 589
 
(2). سانسون، همان، ص 42
 
(3). همان، ص 41
 
(4). همان، ص 42
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 221
 
الاسلام قرار دارد، اما از نظر وظایف و تكالیف اداری در ردیف اوست. «1»
 
شاردن نیز پس از شرح وظایف صدر خاصّه و عامّه می‌نویسد: «سومین شخصیت مذهبی و قضایی، شیخ الاسلام است ... شیخ الاسلام داور همه دعاوی مدنی و كلیه اختلافاتی است كه به نوعی با قوانین مدنی پیوستگی دارد.» وی سپس با اشاره به این كه در كشورهای اسلامی، لزوما باید مقام قاضی بالاتر باشد، اما «چون صاحبان مقام شیخ الاسلامی در دربار، به جهاتی اعتبار و نفوذ زیاد یافتند و هرگونه قضاوت را به خود اختصاص دادند، اكنون مقام و نفوذشان از قاضی بسی افزون‌تر است و احكامشان جنبه قانونی دارد و معتبر می‌باشد.» شاردن به درستی متوجه شده است كه «حدود امور قضایی در ایران مبهم است». با این حال، اعتراف می‌كند كه «هرگز میان مصادر قضا تضاد و اختلافی حاصل نمی‌شود» این به رغم آن است كه «میان شیخ الاسلام و قاضی، بعضی مواقع درباره برخی مسائل اختلاف و تصادم حاصل می‌شود.» «2» میرزا سمعیا نیز می‌نویسد:
 
مشارالیه (شیخ الاسلام) در خانه خود به دعواهای شرعی و امر [به] معروف و نهی از منكرات می‌رسد و طلاق شرعی را در حضور شیخ الاسلام می‌داند و ضبط مال غایب و یتیم اغلب با شیخ الاسلام بود، بعد از آن به قضات مرجوع شد. «3»
 
اداری شدن موقعیت شیخ الاسلام‌های رسمی و دولتی در كنار صدر و قاضی، سبب شد تا به آرامی در حوزه‌های علمی، افراد دانشمند و فقیهی برآیند كه به لحاظ علمی و فقهی، رتبتی بالاتر از شیخ الاسلام داشتند. البته این ممكن بود كه زمانی همان كسی كه مقام صدارت یا شیخ الاسلامی دارد، از نظر علمی بالاتر و دست كم برابر با دیگر فقیهان موجود اما غیر شاغل باشد، اما به طور طبیعی، در حوزه علمی و درسی، این ممكن بود كه فقیه یا فقیهائی برتر از كسانی كه در آن مناصب قرار داشتند، رشد كند. در این صورت، دولت صفوی، چه تصمیمی باید می‌گرفت؟ صرفه دولت در آن بود تا مقامات رسمی را بیش‌تر به خود وابسته كند، به همین دلیل، دختران درباری را كه به هر روی، هم كفو مناسبی می‌خواستند، به صدرها و شیخ الاسلام‌ها و فرزندان آنان می‌دادند. شاردن می‌نویسد «از جمله موجبات اعتبار صدرها و شیخ الاسلام‌ها، پیوستگی آنان با دربار می‌باشد. زیرا اینان غالبا با دختران دودمان پادشاه پیوند می‌كنند». «4» این مسأله، یك نتیجه منفی نیز داشت؛ چرا كه این مقام‌ها را موروثی می‌كرد و با برآمدن عالمان و فقیهان برجسته و مستقل، این
 
______________________________
 
(1). همان، ص 124
 
(2). شاردن، همان، ج 4، صص 1337- 1338
 
(3). میرزا سمعیا، تذكرة الملوك، ص 3
 
(4). شاردن، همان، ج 4، ص 1339
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 222
 
دشواری برای مردم به وجود می‌آمد كه لزوما می‌بایست برای حل مشكل خود به چه كسی مراجعه كنند.
 
پیش از این كه این بحث را دنبال كنیم، اشاره به تحلیل‌هایی كه كمپفر از برآمدن مجتهدان در جامعه تشیع داده و نكته قابل توجهی است، خواهیم داشت. نكته‌ای را كه وی به آن توجه كرده است، چگونگی برآمدن یك مجتهد از عرصه مدرسه به صحنه اجتماع است. آنچه اهمیت دارد، شكل طبیعی برآمدن یك مجتهد بر اساس ویژگی‌های علمی و اخلاقی و عرفانی و مردم‌داری است. كمپفر پس از شرح مقام صدر، شیخ الاسلام و قاضی می‌نویسد:
 
تمام صاحبان مقامات عالی دینی كه از آن‌ها ذكر شد، از نظر حیثیت و احترام در درجه‌ای بعد از كسی قرار دارند كه عالم به كتاب است و مجتهد لقب دارد. این لقب، حاكی از حد اعلای روحانیت و پیشوایی بی‌چون و چند بر مؤمنین است. نه عنایت خاص شاه و نه همراهی و همدلی روحانیون یا بزرگان، هیچ یك در رسیدن به این مقام مؤثر نیست. تنها كسی كه بر مبنای طرز زندگی زاهدانه و دانش و بینش متفوّق خود در طول زمان و متدرّجا طرف توجه خاص همه مردم قرار گرفته باشد، می‌تواند به این مقام بلند نایل گردد ... این كه كسی نزد قاطبه مردم تا این درجه به تقدّس و پاكی شهرت یابد تا بتواند به این مقام روحانی شامخ دست یابد، كاری است سخت مشكل. تنها راهی كه به این مقصد عالی منتهی می‌شود اتفاق نظر و همآهنگی بدون خدشه مردم شیعی مذهب است و بس. «1»
 
كمپفر پس از شرحی از چگونگی اصولی كه بر اساس آن‌ها، یك نفر موقعیت مجتهد را در این جامعه به دست می‌آورد، می‌افزاید: «نباید پنداشت كه در این كار، به كمك حیله و رشوه به جایی می‌توان رسید.» «2»
 
به هر روی، از آن‌جایی كه باور شیعیان آن بود كه تنها مجتهدان، مشروعیت دارند، اگر دولت صفوی از افراد غیر مجتهد بهره می‌برد، خود به خود، جامعه شیعه دچار تناقض می‌گردید. البته نوعی آزادمنشی در جامعه صفوی وجود داشت و آن این كه در میان افراد مختلفی از صدر، شیخ الاسلام و یا قاضی كه برای قضاوت رسمیت داشتند، صاحب دعوا هركسی را كه می‌خواست انتخاب می‌كرد و طبعا حكم و امضا و توقیع او نافذ بود.
 
باید توجه داشت كه وضعیت دینی حاكم بر نیمه اخیر دولت صفوی، به دلیل فراوانی وجود عالمان در اصفهان، تا اندازه‌ای بهبود یافته و به طور طبیعی، دولت از افراد برجسته و شاخص استفاده می‌كرد. حضور فقیهانی چون محقق خراسانی (م 1090)، فیض كاشانی
 
______________________________
 
(1). كمپفر، همان، ص 125
 
(2). همان، ص 127
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 223
 
(م 1091) و سپس علامه مجلسی (م 1110) در عرصه مناصب دینی دوره اخیر، وضعیت آن را نسبت به دوره میانی بهبود بخشیده بود. سید نعمة الله جزائری (م 1112) به مناسبت زلزله‌ای كه در شیروان رخ داده است، می‌نویسد:
 
وقتی این زلزله رخ داد، استاد ما علامه محقق فیض كاشانی كه صاحب بیش از دویست كتاب است، در مجلس شاه [عباس دوم] بود. سلطان علت زلزله را از وی پرسید؛ فیض گفت: «این به سبب ظلم و ستمی است كه قضات بر مردم روا می‌دارند؛ رشوه می‌ستانند و احكام صادره خود را به پیغمبر و ائمه منسوب می‌كنند. چاره كار آن است كه وقتی از این سفر به اصفهان برگشتیم، برای هر شهری، مجتهدی از مجتهدان معین كنیم». آن وقت در خراسان بودند و قرار شد كه در بازگشت، محمد باقر خراسانی را به سمت قاضی اصفهان تعیین كنند. شاه به فیض گفت: اگر او نپذیرفت چه كنیم؟ فیض گفت: او نباید بپذیرد و شما باید او را مجبور كنید تا بپذیرد. شاه از این سفر به اصفهان برنگشت؛ اما فرزندش سلیمان شیخ محقق ما صاحب بحار الانوار [علامه مجلسی] را به عنوان شیخ الاسلام اصفهان معین كرد كه مشغول امر به معروف و نهی از منكر شده، به شكستن بت‌ها [ی هندیان] و شیشه‌های شراب و از میان بردن دیگر محرمات پرداخت. «1»
 
گفتنی است كه، به رغم بالا بودن شخصیت برخی از شیخ الاسلامان، صدرها غالبا از یك خاندان و از نظر علمی در مرتبه پایینی قرار داشتند. در میان خاندان میرزا حبیب الله صدر- پسر سید حسین كركی- پسرش میرزا علی رضا تا سال 1074 شیخ الاسلام اصفهان بوده است. برادر او میرزا مهدی نیز از سال 1072 تا سال 1081 اعتماد الدوله بوده و سال بعد از آن درگذشته است. «2»
 
محمد باقر سبزواری معروف به محقق خراسانی (م 1090) یكی از چهره‌های علمی- فقهی برجسته روزگار عباس دوم و شاه سلیمان است كه منصب شیخ الاسلامی و امامت جمعه را داشته و چندان در این موقعیت، موضع استواری داشت كه بعدها، فرزندان و نوادگان وی نیز همچنان طی دو سه قرن این موقعیت را حفظ كردند. «3» شیخ الاسلامی وی، می‌تواند پس از سال 1074 باشد كه میرزا علی رضا پسر میرزا حبیب الله صدر در آن سال درگذشته است. طبعا وی تا آخرین سال حیات خود یعنی سال 1090 این منصب را در اختیار داشته است. از فرمانی كه در سال 1068 از سوی عباس دوم برای برقراری حقوق وی صادر
 
______________________________
 
(1). جزائری، زهر الربیع، صص 125- 126
 
(2). مهدوی، خاندان شیخ الاسلام اصفهان، ص 37
 
(3). منزل اعیانی وی در اصفهان، در نزدیكی چهار راه تختی، هنوز به عنوان خانه شیخ الاسلام شناخته می‌شود.
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 224
 
شده، و پس از این خواهیم آورد، معلوم می‌شود كه از همان زمان، موقعیت برجسته‌ای داشته است.
 
این كه پس از وی چه كسی شیخ الاسلام اصفهان شده است، چندان روشن نیست؛ احتمال ضعیفی حكایت از شیخ الاسلامی آقا حسین خوانساری دارد كه البته ثابت نیست. به نوشته وقایع السنین، در سال 1098 هجری علامه مجلسی (م 1110) به عنوان شیخ الاسلام تعیین گردید. «روز سه‌شنبه چهارم جمادی الاولی هزار و نود و هشت، نواب اشرف ارفع اقدس همایون شاهی، شاه سلیمان صفوی بهادر خان، از راه تصلّبی كه داشت از برای ترویج امور شریعت مقدّسه و تنسیق امور شیعیان، مولانا محمد باقر مجلسی را تعیین فرمودند به شیخ الاسلامی دار السلطنه اصفهان». «1» شاه سلطان حسین نیز كه در روزهای پایانی سال 1105 به سلطنت رسید، فرمان شیخ الاسلامی علامه مجلسی را نگاشته و در آن اشاره به این كه علامه در زمان شاه سلیمان نیز شیخ الاسلام بوده، اما حكمی برای او صادر نشده بوده، كرده است. ما متن این فرمان را در ادامه خواهیم آورد؛ اما پیش از آن لازم است اشاره كنیم كه اعتبار شیخ الاسلامی در این زمان، همچنان حفظ شده و حتی بالاتر نیز رفته بود. این مطلب را از نقش شیخ الاسلامان در مراسم تاجگذاری شاه جدید نیز می‌توان به دست آورد؛ كاری كه پیش از آن مقام برجسته صوفیان یعنی خلیفة الخلفاء انجام می‌داد.
 
شرح آن چنین است كه در میان وظایف شیخ الاسلامان و صدرها یا به عبارتی طبقه روحانی جامعه عصر صفوی، افزون بر كارهایی قضایی و امور حسبه و موقوفات و دیگر امور شرعی، باید به نقش آن‌ها در جریان درگذشت یك شاه و به تخت‌نشینی شاه بعدی اشاره كرد. در این باره، امرا و وزراء و بسیاری از اعیان و سران سپاه نقش داشتند؛ اما روحانیون نیز به نوعی، هم به لحاظ موقعیت رسمی- درباری خود و هم به لحاظ مشروعیت فقهی می‌توانستند نقشی داشته باشند. این نقش، خود را در مسأله تاجگذاری نشان می‌داد. چنان كه گفته شده است، تاجگذاری به طور معمول با حضور خلیفة الخلفاء رئیس معنوی قزلباشان و صوفیان انجام می‌گرفت؛ اما در دوره اخیر كه نقش خلیفة الخلفا كاهش یافت، علما این نقش را بر عهده داشتند. زمانی كه شاه عباس اول درگذشت، و قرار شد تا نوه او شاه صفی بر تخت بنشیند، ما شاهد حضور عالمان در رسمیت بخشیدن به این سلطنت هستیم. به نوشته خواجگی اصفهانی «در شب دوشنبه چهارم جمادی الاخره 1038 با بعضی از علما و فضلا مثل میرزا حبیب الله ولد سید حسین مجتهد جبل عاملی، و ملا حسن علی (م 1075) ولد ملا عبد الله شوشتری و میرزا غازی ولد حكیم كاشفا یزدی و
 
______________________________
 
(1). خاتون‌آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 540
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 225
 
غیره مشورت نموده، در همان ساعت سعد، كمر و شمشیر نواب صاحبقرانی فردوس مكانی شاه اسماعیل- انار الله برهانه- را بر میان اشرف همایون بسته، در عمارت عالی‌قاپو تخت و تاج را به وجود قابلیتش زینت داده، بر جای جد عالی مقدارش بر سریر پادشاهی نشانیدند ... آن روز كه حامل نور سعادت بود، به سیادت پناه حقایق و معارف آگاه، جامع المعقول و المنقول، حاوی الفروع و الاصول، خاتم المجتهدین امیر محمد باقر داماد- سلّمه الله تعالی- حاضر ساخته، به جهت مثنّی ساختن امر جلوس در آن ساعت سعادت مأنوس، بعد از شرایط دعا و فاتحه‌خوانی، یكبار دیگر آن زیبنده تاج و تخت را در عمارت مذكور بر اورنگ سلطنت و مسند دولت تمكن داده». «1»
 
با درگذشت شاه عباس دوم در سال 1077، فرزندش صفی میرزا به سلطنت رسید كه چند ماه بعد ضمن به تخت‌نشینی دوم، نامش را به سلیمان تغییر داد. در این وقت، محقق خراسانی شیخ الاسلام بود. به نوشته خاتون‌آبادی «جلوس ثانی نواب اشرق اقدس ... در روز ... شوال سنه 1078 و احضار جمیع علما در مجلس سامی در دولتخانه مباركه، و آخوندی استادی و استاد العلماء مولانا محمد باقر السبزواری خطبه فصیحه بلیغه در مجلس سامی خواندند». این خطبه به قدری مفصل بوده كه میرزا رفیعای نائینی از پادرد خسته شده است! «2» شاردن، شرح مفصلی از جلوس شاه سلیمان بر تخت آورده و اقدامات شیخ الاسلام وقت، یعنی محقق سبزواری را در بر تخت نشاندن شاه شرح داده، می‌نویسد:
 
«شناختن شاهزاده به پادشاهی بی‌قبول شیخ الاسلام كه رئیس روحانی كل كشور بود، ناتمام بود.» شیخ الاسلام «دقیقه‌ای چند به نیایش و وحدانیت ذات باری تعالی لب گشود و پس از آن كه دعایش را به میمنت و شادمانی مراسم تاجگذاری به پایان برد، از جا برخاست، شمشیر را به طرف چپ و خنجر را به طرف راست شاه بست؛ سپس به ایشیك آقاسی اشاره كرد كه كلاه را از سر سلطان برگیرد و تاج بر آن نهد.» پس از آن وی و میرزا رفیع (گویا نائینی) مطالبی گفته و دعا كردند كه متن سخنان میرزا رفیع را شاردن آورده است. «3» در جریان تاجگذاری شاه سلطان حسین نیز شیخ الاسلام وقت، علامه محمد باقر مجلسی خطبه جلوس را خواند كه متن آن را نصیری گزارش كرده است. «4»
 
حل و فصل دشواری‌های فقهی عمومی نیز با شیخ الاسلام و سایر علمای برجسته در هر دوره بوده است. این افراد جدای از آن كه رساله عملیه برای عامه مردم می‌نوشتند، به
 
______________________________
 
(1). خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر، صص 37- 38
 
(2). خاتون‌آبادی، همان، صص 529- 53
 
(3). شاردن، سفرنامه، ج 4، صص 1644- 1646
 
(4). نصیری، محمد ابراهیم، دستور شهریاران، صص 21- 24
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 226
 
نوعی می‌بایست پاسخگوی دشواری‌های فقهی كه گریبانگیر دولت نیز می‌شد، باشند. یك نمونه جالب كه به صورت شورایی میان تنی چند از مجتهدان پایتخت و از جمله شیخ الاسلام وقت مطرح شد، چنین است:
 
داستان از این قرار بود كه شمار زیادی از هندیان مقیم اصفهان به كار تجارت مشغول بودند. اینان بر اساس رسوم خود، در وقت قسم خوردن، می‌بایست «دست بر روغن گداخته گذارند» و قسم بخورند. از آن‌جا كه این كار دشواری بود، مدعیان آنان زیاد شده و چون توان قسم خوردن این چنینی را نداشتند، مجبور به تحمل ضرر بودند. یكبار، شخصی مدعی شد كه شریك من در وقت مرگ می‌گفت، هزار تومان به فلان شخص هندو داده‌ام و از آن‌جا كه هندوی یاد شده، نتوانست دست بر روغن داغ بگذارد و قسم بخورد، در محكمه مجبور به پرداخت وجه شد. به دنبال این ماجرا، هندوان به شاه عباس دوم شكایت كردند و شاه برای حل این مسأله، دستور تشكیل یك شورای فقهی از علمای درجه اول را داد. شرحی كه وحید قزوینی آورده، چنین است:
 
صاحبقران ظل رحمان، طالب آن گشتند كه تحقیق حكم شرعی آن نموده آنچه در باب اهل ذمّه و غیر آن با فرموده حضرت خالق مطابق باشد، اجرای آن نمایند؛ لهذا اركان دولت قاهره را مأمور ساختند كه با اساطین دعائم شرع انور یعنی میرزا رفیع نائینی و ملا محمد باقر خراسانی و آقا حسین خوانساری در كشیكخانه در دولتخانه همایون اجلاس نموده، تشخیص گفتگوی طرفین نموده، معروض دارند. امرای عظیم الشأن حسب الفرمان اعلی حضرت ظل رحمان اجلال و تحقیق گفت و شنید طرفین نموده، معروض گردانیدند و بعد از عرض مقدمات منظوره اندیشه وقت بیشه همایون كه گره‌گشای غوامض امور است، مجددا مقرر فرمودند كه هریك از علمای ثلاث و مولانا محمد محسن كاشی صورت مسأله را مفصلا قلمی نمایند و به عهده راقم حروف فرمودند كه بعد از عرض علمای عظام، فتوا را به نظر كیمیا اثر آن خسرو كیخسرو غلام رساند و بعد از عرض و ملاحظه آن، چون مقرر چنانست كه اعلی حضرت ظل رحمان در لیالی شهر مبارك رمضان یك شب با علما و فضلا و صلحا افطار نمایند، شبی كه علمای عظام به این موهبت عظما سرفرازی یافتند، مشافهة از هریك حقیقت مسأله را سؤال و از دلایل آن استكتابات كه منشأ خلاف و اختلاف گزیده استكشاف فرمودند و چون به صحّت پیوست كه وجه مأخوذ نه وجه مشروع بوده حكم والا به استرداد آن صادر گردید. «1»
 
______________________________
 
(1). وحید قزوینی، عباس‌نامه، صص 305- 306
 
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‌1، ص: 227
 
  
 +
زمانی که شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین کار [[کفن]] و [[خاکسپاری|دفن]] شاه را عهده‌دار شد<ref> اسکندر بیک، همان، ج ۱، ص ۱۲۳ </ref> که در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری که بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او که در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت کرد.
 +
وی که از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد [[سنی|سنّی]] بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز که احساس کرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان که در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیش‌تر از دیگران بی‌التفاتی اظهار کرد و بعضی را از اردو اخراج کرد و جمیع کتب علمی میر سید حسین را فرمان داد که در خانه نهاده، مهر کردند و او را از منزلی که داشت بیرون کرده و خانه او را نزول دادند.<ref> اسکندر بیک، همان، ج ۱، ص ۲۱۵ </ref>
 +
 +
با درگذشت سید حسین کرکی، موقعیت شیخ الاسلامی در مرکز سلطنت یعنی [[اصفهان]]، تا اندازه‌ای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمی‌نهاد؛ با این حال، ورود [[شیخ بهایی]] به صحنه، تا اندازه‌ای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد.
 +
پس از درگذشت شیخ بهایی در سال ۱۰۳۰ ق. به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار [[میرداماد]] قرار گرفته است. 
 +
 +
در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشته‌اند. یک نمونه شیخ حسین بن عبدالصمد (م، ۹۸۲ ق) پدر [[شیخ بهایی]] بود که مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت. پس از آن، منصب شیخ الاسلامی [[مشهد]] به وی داده شد و در آن‌جا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج [[تشیع]] در هرات که شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آن‌جا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه [[حج]] گرفته و در بازگشت از حج، در [[بحرین]] اقامت گزید و همانجا درگذشت. 
 +
 +
سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازه‌ای با گذشته تفاوت کرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندک فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداری‌تر و شیخ الاسلام مقامی دینی‌تر گردیده، گرچه افرادی که به این دو مقام منصوب می‌شدند، همه در اداره امور [[شرع|شرعی]] دخالت داشتند. تا آن‌جا که به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (۱۰۵۲-۱۰۷۷) و شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷-۱۱۰۴) مربوط می‌شود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است.
 +
 +
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 +
==منابع==
 +
* "صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست"، ج‌۱، ص۲۱۱.
 +
[[رده:اصطلاحات فرهنگ و تمدن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۳

لقب «شیخ الاسلام» از اواخر قرن چهارم و بیش‌تر در قرن پنجم هجری، به برخی از عالمان مسلمان داده می‌شده است. این عنوان معمولا برای فقهایی به کار رفته که بالاترین مقام دینی و علمی را در دولتها به ویژه در عصر صفویه داشته‌اند.

تاریخچه اصطلاح شیخ‌الاسلام

نخستین بار در اواخر قرن چهارم هجری، نخست فرقه‌ای از اهل سنت در خراسان یکی از علمای خود را لقب «شیخ الاسلام» دادند. در مقابل، فرقه مجسّمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را که کتابی در نکوهش علم کلام نوشته بود، بدان لقب ملقّب کردند.[۱] در نقلی دیگر آمده است که، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم، بر برخی از علما و نیز صوفیان، عنوان شیخ الاسلام به کار رفته است.

در قرن پنجم هجری رئیس فقیهان شافعی در خراسان، اسماعیل بن عبدالرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است. در قرن ششم، این عنوان در مصر و شامات به فقهای مقبول العامة، اطلاق می‌شده است. مخالفین ابن تیمیه بر این عقیده بودند که هرکس او را شیخ الاسلام بداند، کافر است و در ردّ بر آن‌ها کتابی با عنوان «الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام کافر» نوشته‌اند. در حوالی سال ۷۰۰ هجری این لقب برای فقهای صاحب نفوذ به کار می‌رفته است.[۲] این لقب بیش‌تر در دولت عثمانی رواج یافت که در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بکار رفت که بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین می‌گردید.[۳]

در ایران عصر صفوی، بالاترین مقام رسمی دینی را «صدر» می‌گفتند. زمانی که پای عالمان عرب عراق به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در کنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، محقق کرکی (محقق ثانی) بود که از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی که میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی حمایت کند. شاه طهماسب محقق کرکی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بکار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حکام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق کرکی بود که عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید.

با روی کار آمدن شاه اسماعیل دوم (م، ۹۸۵ ق) اقدامات او در حمایت از اهل تسنّن، سبب شد تا عالمان شیعه از وی فاصله گرفتند. مجتهد معروف این دوره، سید حسین مجتهد کرکی معروف به مفتی، نوه دختری محقق کرکی بود که از زمان شاه طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حکم مجتهد الزمانی بود. وی در دانش فقه، زبدگی جدش شیخ علی کرکی را نداشت؛ اما به هر حال به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری که شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد.

زمانی که شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین کار کفن و دفن شاه را عهده‌دار شد[۴] که در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری که بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او که در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت کرد. وی که از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد سنّی بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز که احساس کرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان که در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیش‌تر از دیگران بی‌التفاتی اظهار کرد و بعضی را از اردو اخراج کرد و جمیع کتب علمی میر سید حسین را فرمان داد که در خانه نهاده، مهر کردند و او را از منزلی که داشت بیرون کرده و خانه او را نزول دادند.[۵]

با درگذشت سید حسین کرکی، موقعیت شیخ الاسلامی در مرکز سلطنت یعنی اصفهان، تا اندازه‌ای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمی‌نهاد؛ با این حال، ورود شیخ بهایی به صحنه، تا اندازه‌ای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد. پس از درگذشت شیخ بهایی در سال ۱۰۳۰ ق. به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار میرداماد قرار گرفته است.

در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشته‌اند. یک نمونه شیخ حسین بن عبدالصمد (م، ۹۸۲ ق) پدر شیخ بهایی بود که مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت. پس از آن، منصب شیخ الاسلامی مشهد به وی داده شد و در آن‌جا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج تشیع در هرات که شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آن‌جا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه حج گرفته و در بازگشت از حج، در بحرین اقامت گزید و همانجا درگذشت.

سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازه‌ای با گذشته تفاوت کرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندک فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداری‌تر و شیخ الاسلام مقامی دینی‌تر گردیده، گرچه افرادی که به این دو مقام منصوب می‌شدند، همه در اداره امور شرعی دخالت داشتند. تا آن‌جا که به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (۱۰۵۲-۱۰۷۷) و شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷-۱۱۰۴) مربوط می‌شود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است.

پانویس

  1. آدم متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج ۱، ص ۲۱۷ به نقل از سبکی، طبقات، ج ۳، ص ۴۷، ۷۱۱
  2. دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۱۳، صص ۴۷۱، ۴۸۰
  3. درباره شیخ الاسلامی در دولت عثمانی بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، حرف ب، جزوه اول، ص ۹۶
  4. اسکندر بیک، همان، ج ۱، ص ۱۲۳
  5. اسکندر بیک، همان، ج ۱، ص ۲۱۵

منابع

  • "صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست"، ج‌۱، ص۲۱۱.