ابوجهل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{مدخل دائرة المعارف|دائرة المعارف قرآن کریم}} {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} '''اب...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
«ابوالحکم، عمرو بن هشام» معروف به '''«ابوجَهل»'''، از افراد سرشناس [[مکه]] و‌ از دشمنان سرسخت [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله و مسلمانان بود.<ref> المغازى، ج‌۲، ص‌۴۹۱.</ref> مفسّران، در [[شأن نزول]] آیات متعددى از [[قرآن کریم]]، از ابوجهل نام برده‌اند. او سرانجام در [[جنگ بدر]] کشته شد.
  
{{الگو:نیازمند ویرایش فنی}}
+
==زندگی‌نامه==
 +
ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره، از قبیله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن‌الحنظلیه<ref>سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۶۲۳‌.</ref> نامیده شده است. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهمان‌نواز مکه به شمار مى‌رفت تا آن‌جا که [[قریش]]، مرگ او را براى خود تاریخ قرار داد.<ref>المحبّر، ص‌۱۳۹.</ref>
  
'''ابوجهل؛ ابوالحكم، عمروبن هشام‌بن مغيره'''<ref> المحبّر، ص 139.</ref> '''از بزرگان مكّه، و‌از دشمنان سرسخت پيامب'''ر<ref> المغازى، ج‌2، ص‌491.</ref>
+
اطلاعات چندانی از زمان ولادت و زندگى ابوجهل پیش از ظهور [[اسلام]]، در دست نیست. بعضى او را هم‌سن [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله<ref> دایرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌۱، ص‌۳۲۲.</ref> می دانند و برخى، هنگام ورود به [[دارالندوه]] (سال ۵۸۴ م)، او را سى ساله دانسته‌اند<ref> دایرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامى، ج۵، ص۳۰۵.</ref> که بدین ترتیب سن وى، از آن حضرت بیش‌تر خواهد بود.
  
وى از قبيله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن‌الحنظليه<ref> سيره ابن هشام، ج‌2، ص‌623‌.</ref> ناميده شده است. اطلاعات ما اززمان ولادت و زندگى او پيش از ظهور اسلام، چندان نيست. بعضى او را هم‌سن پيامبر(صلى الله عليه وآله)<ref> دايرة‌المعارف الاسلاميه، ج‌1، ص‌322. «ابوجهل».</ref> و برخى، هنگام ورود به دارالندوه (سال 584 م)، سى ساله دانسته‌اند<ref> دايرة‌المعارف‌بزرگ‌اسلامى، ج5، ص305. «ابوجهل».</ref> كه بدين ترتيب سن وى، از حضرت بيش‌تر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهمان‌نواز مكّه به شمار مى‌رفت تا آن‌جا كه قريش، مرگ او را براى خود تاريخ قرار داد.<ref> المحبّر، ص‌139.</ref>
+
زیرکى، دانایى و هوشیارى ابوجهل در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب [[جاهلیت|جاهلى]] که عضویت در دارالندوه، براى غیر بنى‌قصى را مشروط به چهل‌سالگى کرده بود،<ref>اخبار مکه، ج‌۲، ص‌۲۵۳.</ref> در نوجوانى که هنوز موى بر صورتش نروییده بود،<ref>عیون‌الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۳۰.</ref> یا نزدیک سى سالگى،<ref>الاشتقاق، ص‌۱۵۵.</ref> عضو آن شورا شود و در تصمیم‌گیرى‌هاى سران، طرف مشورت قرار گیرد.<ref> یعقوبى، ج‌۲، ص‌۳۷؛ الاشتقاق، ص‌۱۵۵.</ref>
زيركى، دانايى و هوشيارى او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلى كه عضويّت در دارالندوه، براى غير بنى‌قصى را مشروط به چهل‌سالگى كرده بود،<ref> اخبار مكّه، ج‌2، ص‌253.</ref> در نوجوانى كه هنوز موى بر صورتش نروييده بود،<ref> عيون‌الاخبار، ج‌1، ص‌230.</ref> يا نزديك سى سالگى،<ref> الاشتقاق، ص‌155.</ref> عضو آن شورا شود و در تصميم‌گيرى‌هاى سران، طرف مشورت قرار گيرد.<ref> يعقوبى، ج‌2، ص‌37؛ الاشتقاق، ص‌155.</ref> او از بازرگانان ثروت‌مند و اشراف مكّه بود<ref> جامع‌البيان، مج‌11، ج‌20، ص‌119.</ref> كه چون ديگر هم‌رديفان خويش، براى دست‌يابى به رياست كعبه و در پى آن، رياست‌مكّه، با بنى‌هاشم نزاع داشت و نبوّت را نيز بر همين اساس تحليل مى‌كرد.<ref> همان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌240.</ref> او مى‌گفت: ما و فرزندان عبد مناف در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستيم؛ اطعام كردند، اطعام كرديم؛ عطا كردند، عطا كرديم تا به نزديك هم رسيديم. گفتند از ما پيامبرى است كه بر او وحى مى‌شود! اين را ديگر نفهميديم. به خدا سوگند! هرگز بدو ايمان نياورده، تصديقش نخواهيم كرد.<ref> السير و المغازى، ص‌210.</ref>
 
ابوجهل از دشمنان سرسخت پيامبر و مسلمانان‌بود. تلاش و رفتار خشمگينانه و كينه توزانه وى با آنان، در شكنجه تازه مسلمانانى چون ياسر و سميّه<ref> التعريف، ص‌172.</ref> كه به قتل اين زن و شوهر انجاميد،<ref> يعقوبى، ج‌2، ص‌28.</ref> تهمت و افترا به آنان،<ref> التعريف، ص‌172.</ref> جلوگيرى از استماع قرآن،<ref> قرطبى، ج‌15، ص‌236.</ref> و برقرارى رابطه ديگران با پيامبر،<ref> اسباب‌النزول، ص‌381؛ مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌584‌.</ref> كوشش براى انعقاد پيمان صحيفه مبنى بر يارى نرساندن به پيامبر(صلى الله عليه وآله)و كوشش بر عدم نقض آن،<ref> السير و المغازى، ص‌161 و 166.</ref> طرّاحى قتل پيامبر،<ref> سيره ابن هشام، ج‌2، ص‌480؛ مجمع‌البيان، ج4، ص‌826‌.</ref> به راه انداختن جنگ بدر<ref> الطبقات، ج‌2، ص‌9؛ يعقوبى، ج2، ص‌45.</ref> و... آشكار است. ابوجهل وقتى شنيد كه عيّاش‌بن ابى‌ربيعه (برادر مادرى‌اش) به اسلام گرويده، هر شيوه‌اى را براى بازگرداندن او به كارگرفت<ref> سيره ابن هشام، ج‌2، ص‌474.</ref> و هنگامى كه اندك ملايمت وليدبن‌مغيره را به پيامبر دريافت، وى را با حيله بر آن داشت كه كلام خداوند را سحر بخواند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌584‌.</ref> آيه 24 و 25 مدثر/ 74  (إن هـذا إلاّ سِحرٌ يُؤثَر* إن هـذا إلاّ قَولُ البَشرِ) بيان‌گر اين واقعه است.<ref> اسباب النزول، ص‌381 و 382.</ref> او براى تضعيف پيامبر و اسلام از هر راهى استفاده مى‌كرد. وقتى آياتِ «و‌ما أدركَ ما سَقَرُ * لاتُبقى وَ لاتَذَرُ * لوّاحةٌ لِلبَشرِ * عَلَيها تِسعَةَ عَشَرَ» (مدثر/74، 27 ـ 30) را شنيد، به قرشيان گفت: آيا هر ده تن از شما، از غلبه بر يك نفر از گماشته‌هاى آتش ناتوانند؛ در حالى كه شمار شما بيش‌تر است؟ رفيق شما [= پيامبر]خبر مى‌دهد كه جهنم نوزده گماشته دارد.<ref> جامع‌البيان، مج14، ج29، ص199؛ مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌586‌.</ref>
 
اصرار بيش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پيامبر و اسلام، حتّى موجب خشم ديگر سران مكّه شد<ref> السير و المغازى، ص‌166.</ref> و از سوى پيامبر به (ابوجهل) ملقّب گرديد.<ref> الاشتقاق، ص‌147؛ انساب الاشراف ج‌1، ص‌141.</ref> وى، در سال دوم هجرى، در جنگ بدر كه خود فرماندهى سپاه شرك را به عهده داشت، كشته و به همراه ديگر كشتگان، در چاه (قليب) بدر مدفون شد.<ref> جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌240.</ref> او پسر و دخترى داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نيافت<ref> جمهرة انساب العرب، ص‌145.</ref> و ابتر* ماند. عكرمه (فرزند او) پس از فتح مكّه مسلمان شد، و‌پيامبر براى اين‌كه مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود.<ref> العقدالفريد، ج2، ص‌386.</ref>
 
  
== ابوجهل درشأن نزول ==
+
او از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکه بود<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۰، ص‌۱۱۹.</ref> که چون دیگر هم‌ردیفان خویش، براى دست‌یابى به ریاست [[کعبه]] و در پى آن، ریاست‌ مکه، با [[بنى‌هاشم]] نزاع داشت و [[نبوت]] را نیز بر همین اساس تحلیل مى‌کرد.<ref>همان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.</ref> او مى‌گفت: ما و فرزندان [[عبدمناف]] در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند: از ما پیامبرى است که بر او [[وحى]] مى‌شود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو [[ایمان]] نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.<ref>السیر و المغازى، ص‌۲۱۰.</ref>
  
مفسّران، درذيل آيات فراوانى از ابوجهل نام برده‌اند كه بخشى از آن‌ها چنين است:
+
ابوجهل از دشمنان سرسخت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] و مسلمانان‌ بود. تلاش و رفتار خشمگینانه وى با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانى چون [[یاسر بن عامر|یاسر]] و [[سمیّه بنت خباط|سمیه]]<ref>التعریف، ص‌۱۷۲.</ref> که به قتل این زن و شوهر انجامید،<ref>یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۸.</ref> [[تهمت]] و افترا به آنان،<ref> التعریف، ص‌۱۷۲.</ref> جلوگیرى از استماع [[قرآن]]،<ref>قرطبى، ج‌۱۵، ص‌۲۳۶.</ref> و برقرارى رابطه دیگران با پیامبر،<ref> اسباب‌النزول، ص‌۳۸۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۴‌.</ref> کوشش براى انعقاد پیمان صحیفه مبنى بر یارى نرساندن به پیامبر صلى الله علیه و آله و کوشش بر عدم نقض آن،<ref>السیر والمغازى، ص‌۱۶۱ و ۱۶۶.</ref> طراحى قتل پیامبر،<ref> سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۸۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص‌۸۲۶‌.</ref> به راه انداختن [[جنگ بدر]]<ref>الطبقات، ج‌۲، ص‌۹؛ یعقوبى، ج۲، ص‌۴۵.</ref> و... آشکار است.
  
1. «أَرَءَيتَ الَّذِى يَنهى * عَبداً إذا صَلّى * أَرَءَيتَ إن كانَ على الهُدى * أو أَمَر بِالتَّقوى * أَرَءَيتَ إن كذَّبَ و تَوَلّى * ألَم يَعلم بِأَنَّ‌اللّهَ يَرى= آيا كسى كه بنده‌اى را چون به نماز برمى‌خيزد، باز مى‌دارد، نگريسته‌اى؟ آيا انديشيده‌اى كه اگر [پيامبر و پيرو او]بر طريق هدايت باشد يا به پرهيزكارى امر كند، [برحق است]؟ آياانديشيده‌اى كه اگر انكار كند و روى برتابد، [فقط خود را نابود مى‌سازد]؟ آيا نمى‌داند كه همانا خداوند [همه چيز را]مى‌بيند؟» (علق/96، 9‌ـ 14) گفته شده كه ابوجهل سوگند ياد كرد اگر پيامبر را به نماز ببيند، گردنش را بزند<ref> جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص 321.</ref> يا سرش را بر صخره‌اى بكوبد،<ref> جامع البيان، مج‌12، ج‌22، ص‌183.</ref> و درصدد عمل به سوگند خود بود كه اعجاز الهى با نزول آيات پيشين جلوش را گرفت.<ref> مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌649‌.</ref> خداوند، در آيات 15 تا 19 علق/‌96 ابوجهل را به آتش دوزخ وعيد داده، پيامبر را از پيروى او برحذر مى‌دارد<ref> مجمع‌البيان، ج10، ص‌782 و 783.</ref>: هرگز، اگر [از‌آن كار]دست برندارد، موى پيشانى او را به سختى بگيريم. موى پيشانى دروغ زن خطاپيشه را؛ پس [مذبوحانه]همه انجمنش را [به كمك]بخواند. ما [نيز]آتش‌بانان دوزخ را فرا خوانيم. هرگز، از او پيروى مكن و [بر خدا]سجده بَر و تقرّب جوى. در آيه 24 انسان/76 نيز خداوند، پيامبر را از افرادى برحذر مى‌دارد كه گفته شده: مقصود، ابوجهل است.<ref> جامع‌البيان، مج‌14، ج‌29، ص‌277.</ref>
+
ابوجهل وقتى شنید که عیاش‌ بن ابى‌ربیعه (برادر مادرى‌اش) به [[اسلام]] گرویده، هر شیوه‌اى را براى بازگرداندن او به کارگرفت<ref>سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۷۴.</ref> و هنگامى که اندک ملایمت [[ولید بن‌ مغیره|ولید بن‌ مغیره]] را به پیامبر دریافت، وى را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۴‌.</ref> آیه ۲۴ و ۲۵ [[سوره مدثر]] {{متن قرآن|«إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ * إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ»}} بیان‌گر این واقعه است.<ref>اسباب النزول، ص‌۳۸۱ و ۳۸۲.</ref>  
  
2. نام ابوجهل در ذيل آيه «لايَصلـها إلاّ الأَشقَى * الَّذى كَذَّبَ وَ تَوَلّى» (ليل 92/15 و 16) آمده است كه «جز‌شقاوتْ پيشه وارد آن نشود، همان كسى كه [حق]را انكار كرد و روى‌برتافت».<ref> الكشّاف، ج‌4، ص‌764.</ref>
+
او براى تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهى استفاده مى‌کرد. وقتى آیاتِ {{متن قرآن|«وَمَا أَدْرَاک مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَر * عَلَیهَا تِسْعَةَ عَشَرَ»}} ([[سوره مدثر]]، ۲۷-۳۰) را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشته‌هاى آتش ناتوانند؛ در حالى که شمار شما بیش‌تر است؟ رفیق شما [=پیامبر] خبر مى‌دهد که [[جهنم]] نوزده گماشته دارد.<ref>جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۶‌.</ref>
 +
اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتى موجب خشم دیگر سران مکه شد<ref>السیر والمغازى، ص‌۱۶۶.</ref> و از سوى پیامبر به (ابوجهل) ملقب گردید.<ref>الاشتقاق، ص‌۱۴۷؛ انساب الاشراف ج‌۱، ص‌۱۴۱.</ref>  
  
3. ابوجهل در ذيل آيه 3 كوثر /108 از مصاديق ابتر دانسته شده<ref> قرطبى، ج‌20، ص‌151.</ref> كه خداوند، به جهت آزارهايش، او را ابتر خوانده بود؛ گرچه قول‌مشهور، نزول سوره درباره عاص بن وائل است.<ref> التعريف، ص‌393.</ref>
+
ابوجهل سرانجام، در سال دوم هجرى در [[جنگ بدر]] که خود فرماندهى سپاه [[شرک|شرک]] را به عهده داشت، کشته شد و به همراه دیگر کشتگان در چاه (قلیب) بدر مدفون گردید.<ref>جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.</ref>  
  
4. برخى مفسّران، آيات نخستين سوره ماعون/107 را در شأن ابوجهل و كافران قريش* دانسته‌اند<ref> قمى، ج2، ص483.</ref>:«أرَءَيتَ الّذى يُكذِّبُ بِالدّينِ * فذلكَ الَّذى يَدعُّ اليَتيمَ * و لايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكينَ = آيا كسى را ديده‌اى كه روز جزا را انكار مى‌كند؟ اين همان كسى است كه يتيم را مى‌راند و بر اطعام بينوا، ترغيب نمى‌كند».
+
[[عکرمة بن ابی جهل|عکرمه]] (فرزند او) پس از [[فتح مکه]] مسلمان شد و‌ پیامبر براى این‌که مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از [[سب و فحش دادن|سبّ]] ابوجهل منع فرمود.<ref>العقدالفرید، ج۲، ص‌۳۸۶.</ref>
  
5‌.«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى * و لـكِن كَذّبَ و تَوَلّى * ثُمَّ ذَهَبَ إلى أهلِه يَتَمطّى * أولى لَكَ فَأولى * ثُمَّ أولى لَكَ فَأولى = ] مدّعى]نه [حق را]تصديق كرد و نه نمازگزارد؛ بلكه دروغ انگاشت و روى‌گرداند؛ سپس تبختر كنان به سوى خانواده‌اش رفت. واى بر تو! باز هم واى بر تو! سپس واى بر تو! و باز هم واى بر تو!» (قيامت/75، 31‌ـ‌35) گفته شده كه اين آيات، درباره ابوجهل است<ref> جامع البيان، مج‌14، ج‌29، ص‌247.</ref>
+
==ابوجهل در شأن نزول آیات==
  
6‌. قرطبى در ذيل آيه 44 و 45 قمر/54 از ابوجهل ياد مى‌كند كه در روز بدر، با اسب خويش تاخت؛ به جلو سپاه آمد و گفت: ما امروز از محمد و اصحاب او انتقام مى‌گيريم و خداوند اين آيه را نازل فرمود: «ام‌يقولون نَحنُ جَميعٌ مُنتَصِرٌ * سَيُهزَم الجَمعُ و يُولّون الدُّبُر» ؛<ref> قرطبى، ج‌17، ص‌95.</ref> گرچه مكّى بودن سوره قمر، سخن پيشين را تضعيف مى‌كند. از سعد بن ابى وقّاص نقل شده: من تأويل آيه را نمى‌دانستم تا اين‌كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در روز بدر آن را در مقابل مشركان قرائت كرد. وى از قول ابن عبّاس آورده كه بين نزول آيه و واقعه بدر، هفت سال فاصله بوده است.<ref> قرطبى، ج‌17، ص‌95.</ref>
+
مفسّران، در ذیل آیات متعددى از [[قرآن کریم]]، از ابوجهل نام برده‌اند که بخشى از آن‌ها چنین است:  
 
 
7. آيات 8 و 9 يس /36: «إنّا جَعَلنا فى أعنقِهم أغللا فَهى إلى الأَذقان فَهُم مُقمَحون* وَ جَعلنا مِن بَينِ أيديهم سَدّاً وَ مِن خَلفِهم سَدّاً فَأغشَينهم فَهُم لايُبصِرونَ = ما در گردن‌هايشان غل‌هايى نهاديم كه تا چانه‌ها است؛ به طورى كه سرهايشان بالا مانده است و از پيش رويشان و از پشت سرشان ديوارى نهاده‌ايم و بر [ديدگان]آنان پرده‌اى افكنده‌ايم؛ از اين‌رو هيچ نمى‌بينند.» به اعتقاد برخى مفسّران، درباره تصميم ابوجهل به قتل پيامبر هنگام نماز، خداوند بدين‌گونه وى را ناكام ساخت.<ref> جامع‌البيان، مج‌12، ج‌22، ص‌183؛ مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص649 و 650‌.</ref> فخررازى بر آن است كه معناى اين آيه و آيه بعدى، بازداشتن ايشان از اهتدا (راه‌يابى) به وسيله خداوند است.<ref> التفسير الكبير، ج‌26، ص‌45.</ref> ابوالفتوح رازى مى‌نويسد: كنايت است و عبارت به طريق مبالغه از جهل وعناد و نفور ايشان از ايمان، تا پندارى كه ممنوعند از آن به غل و قيد كه به هيچ وجه تن در نمى‌دهند و اختيار نمى‌كنند.<ref> روض‌الجنان، ج‌16، ص‌136.</ref>
 
 
 
8‌. در ذيل آيه 55 فرقان /25  (وَ كانَ الكافِرُ على رَبّه ظَهيراً) آورده‌اند كه مقصود از كافر، ابوجهل است كه با پشتوانه شيطان، پروردگار خويش را مخالفت مى‌كند.<ref> جامع‌البيان، مج‌11، ج‌19، ص‌35.</ref>
 
 
 
9. ابوجهل، به مسلمانانى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)پيروى مى‌كردند، تهمت زده، مى‌گفت: آنان از مرد جادو شده‌اى پيروى مى‌كنند كه آيه 8 فرقان/ 25 بدان اشاره دارد.<ref> التعريف ص‌227.</ref> نام ابوجهل جزو يكى از 17 تن مقتسم<ref> المحبّر، ص‌20.</ref> (كسانى كه در موسم حج راه‌هاى مكه را تقسيم كرده و بر ضدّ پيامبر تبليغ مى‌كرده‌اند) آمده كه خداوند در سوره حجر /15 آيه 90 به آنان اشاره دارد: «كَما أنزَلنا عَلى المُقتَسِمين» .
 
 
 
10. ابوالفتوح، در ذيل آيه 20 فرقان/ 25، از‌مقاتل نقل كرده كه آيه درباره ابوجهل و چند‌تن ديگر كه به تحقير ابوذر و برخى مؤمنان پرداخته بودند، نازل شده است:<ref> روض الجنان، ج‌14، ص‌205.</ref>«و‌جَعَلنا بَعضَكم لِبعض فِتنةً أتَصبِرونَ و كانَ ربُّكَ بَصيراً = و بعضى از شما را آزمون بعض ديگر ساخته‌ايم. آيا شكيبايى مىورزيد؟ و پروردگار تو همواره بينا‌است».
 
 
 
11. همو از مقاتل مى‌نويسد<ref> روض الجنان، ج13، ص‌130.</ref>: چون ابوجهل و نضربن حارث، عبادت‌هاى رسول و جدّيت او را ديدند، گفتند: تو خود را به مشقّت مى‌اندازى. در‌دين‌ما، اين‌همه رنج نيست و خداى تعالى اين آيات را فرو فرستاد: «طه‌* ما أنزَلنا عَليكَ القُرءَان لِتَشقى». (طه /20، 1‌و2)
 
 
 
12. «أفَمن وَعَدنه وعداً حَسَناً فَهو لـقيه، كَمن متَّعنه مَتعَ الحيوةِ الدُّنيا ثُمّ هو يَومَ القيـمةِ مِن‌المُحضَرينَ = آيا كسى كه به او وعده‌اى نيكو داديم و او به آن خواهد رسيد، مانند كسى است كه به بهره زندگانى دنيا بهره‌مندش ساخته‌ايم؛ سپس او در روز قيامت، از حاضر شدگان [در صحنه عذاب]است؟» (قصص /28، 61) با همه اختلافى كه در شأن نزول آيه وجود دارد، نام ابوجهل، به صورت مصداق «من‌متّعنه» ، برجسته‌تر است.<ref> جامع البيان، مج 11، ج 19، ص 119 و 120؛ مجمع‌البيان، ج7، ص408.</ref>
 
 
 
13. ابوجهل با شنيدن شجره ملعونه در قرآن (اسراء/17، 60) كه به گفته مفسّران، درخت زقّوم است، به طعنه مى‌گفت: چگونه ممكن است درختى در آتش باشد، با اين‌كه آتش آن را مى‌سوزاند؟ و نيز مى‌گفت: رفيق شما [پيامبر]مى‌گويد: آتش جهنم سنگ را مى‌سوزاند و آتش‌گيره آن را مردم و سنگ مى‌داند: «وَقودُها النّاسُ و الحِجارَةُ» . (بقره/2، 24)<ref> جامع‌البيان، مج‌9، ج‌15، ص‌143.</ref> خداوند در آيه 60 اسراء/17 مى‌فرمايد: آن را آزمونى براى مردم قرار داده‌ايم و در آيات 64 و 65 صافات/38 مى‌فرمايد: آن درختى است كه از ژرفاى دوزخ برمى‌آيد و ميوه‌اش گويى سرهاى شياطين است: «إنّها شَجَرةٌ تَخرُجُ فِى أصلِ‌الجَحيمِ * طَلعُها كأنَّه رُءُوسُ الشَّيطينِ» و آن، غذاى گناه‌كاران است: «إنّ شَجرتَ الزَّقُّومِ * طَعامُ الأَثيمِ * كَالمُهلِ يَغلى فِى‌البُطون * كَغَلىِ الحَميمِ = همانا درخت زقوم، خوراك گناه‌كار[ان]است كه مانند فلز گداخته در شكم‌ها مى‌جوشد؛ چون جوشيدن آب گرم». (دخان/44، 43 ـ46)
 
 
 
14. اسراء/ 17، 73: «و‌إن كادُوا لَيَفتِنونَك عَن الَّذى أوحَينا إليكَ لِتَفتَرِى عَلينا غَيرَه و إذاً لاتَّخذوكَ خَليلا.» سيوطى از قول ابن‌عبّاس آورده است كه ابوجهل، اميّة بن‌خلف و ديگر سران قريش نزد پيامبر آمده، گفتند: خدايان ما را بپذير تا در آيينت درآييم.<ref> الدرّالمنثور، ج‌5‌، ص‌318.</ref> گويا پيامبر از جدايى قوم خويش نگران بود و اسلام آوردن آنان را دوست مى‌داشت كه آيه پيشين و دو آيه ديگر نازل شد و حضرت را از گرايش به آنان برحذر داشت: «و‌لَولا‌أن ثَبَّتنـكَ لَقد كِدتَّ تَركَنُ إليهم شَيئاً قَليلا = و بسا نزديك بود تو را از آن‌چه بر تو وحى‌مى‌كنيم، به حيله غافل كنند تا غير از آن را بر‌ما بربندى و آن‌گاه بى‌گمان تو را دوست گيرند و‌اگر گامت را استوار نداشته بوديم، چه بسا نزديك‌بود اندك گرايشى به آنان بيابى». (اسراء/17، 74)
 
 
 
15. «و‌قالوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفجُر لَنا مِن الأرضِ يَنبوعاً * أو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعمتَ عَلينا كِسَفاً أو تَأتى بِاللّهِ والمَلـئِكةِ قَبيلاً * أو يَكونُ لَكَ بَيتٌ مَن زُخرُف أو تَرقى فى‌السَّماءِ و لَن نُؤمِنَ لِرُقيِّكَ حتّى تُنزِّلَ عَلينا كتباً نَقرؤه قُل سُبحانَ ربّى هَل كُنتُ إلاّ بَشراً رَسولا.» (اسراء/17، 90 و 92 و 93) واحدى از ابن‌عبّاس نقل مى‌كند كه ابوجهل و سران قريش بر آن شدند تا با پيامبر مجادله كنند و از او خواستند تا از كارهايش دست بردارد. وقتى پافشارى پيامبر را ديدند، تقاضاهاى ديگرى را مطرح كردند كه اين آيات، بيان‌گر آن است<ref> اسباب النزول، ص‌246 و 247.</ref>: و گفتند: هرگز به تو ايمان نمى‌آوريم، مگر آن‌كه براى ما از زمين چشمه‌اى بجوشانى يا باغى‌از خرما و انگور داشته باشى و در ميانش، جويباران را جارى سازى يا پاره‌هايى از آسمان را چنان‌كه گمان دارى بر [سر]ما بيندازى يا خدا و فرشتگان را روياروى ما بياورى يا تو را خانه‌اى از زر و زيور باشد، و‌بالا رفتنت را باور نكنيم، مگر آن‌كه كتابى براى ما فرود آورى كه بخوانيمش. بگو پاك و منزه است پروردگارم. آيا من جز بشرى هستم كه‌پيامبرم؟
 
 
 
16. به نقلى، ابوجهل يكى از مسخره‌كنندگان پيامبر(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان به شمار آمده<ref> التعريف، ص‌163.</ref> كه خداوند درباره آنان آيه 95 حجر/15 را نازل فرمود: «إنّا كفينك المستهزءين» ؛ هرچند در ديگر تفاسير، ذيل اين آيه نامى از او به ميان نيامده است.
 
 
 
17. «و‌مِنهم من يَستَمِعُ إليكَ و جَعَلنا عَلى قُلوبهم أكِنّةً أن يَفقَهوه و فى ءَاذَانهم وَقراً و إن يَروا كُلَّ ءاية لايؤمِنوا بِها حَتّى إذا جاءُوكَ يُجدِلونَك، يَقولُ الَّذين كَفروا إن هـذا إلاّ أسطيرالأوَّلين.» (انعام/6‌، 25) گفته‌اند: اين آيه، در شأن ابوجهل و ديگر سران مشرك نازل شده كه گرد هم آمده تا در باب سخنان پيامبر گفتوگو كنند. ابوسفيان گفت: من بعضى از گفته‌هاى او را حق مى‌دانم؛ امّا ابوجهل از او خواست كه هرگز به آن اقرار نكند، و‌در روايت ديگرى است كه گفت: مرگ براى ما، از اقرار به آن آسان‌تر است و اين آيه نازل شد.<ref> بغوى، ج‌1، ص‌91.</ref>
 
 
 
18. از سدّى نقل شده كه اخنس‌بن‌شريق در خلوت از ابوجهل درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله)پرسيد و او گفت: به خدا سوگند! محمد صادق است و هرگز دروغ نگفته؛ امّا هنگامى كه بنى قصى پرچم مكّه‌را به دست گرفتند؛ پرده‌دار كعبه شدند؛ سقايت حاجيان به دستشان افتاد و سپس نبوّت! ديگر چه چيزى براى تيره‌هاى قريش مى‌ماند؟<ref> جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌7، ص‌240.</ref> و اين آيه در شأن آنان نازل شد: «فإنّهم لايُكذِّبونكَ و لـكنّ الظـَّـلِمينَ بـايتِ اللّهِ يَجحَدونَ». (انعام/6‌،33) طبرى از ابن‌كعب نقل كرده كه ابوجهل به پيامبر گفت: ما تو را تكذيب نكرده؛ بلكه آن‌چه را آورده‌اى، تكذيب مى‌كنيم و خداوند اين آيه را فرود‌آورد.<ref> همان.</ref>
 
 
 
19. روزى ابوجهل، به آزار پيامبر پرداخت و حمزه به حمايت از حضرت، خشمگينانه ضربتى بر او وارد ساخت. گفته شده<ref> مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌555‌.</ref> كه آيه 122 انعام/ 6 در اين باره نازل شد: «أو مَن كانَ مَيتاً فأحيَينه و جَعَلنا لَه نوراً يَمشى بِه فِى‌النّاسِ كَمَن مَثَلهُ فِى الظُّلُمـت لَيسَ بِخارج مِنها كذ لك زُيِّنَ لِلكفرينَ ما كانوا يَعمَلون». طبرى اقوالى را در تفسير آيه‌برمى‌شمرد؛ امّا در اين‌كه مقصود از «كَمَن مَثَلهُ فى‌الظُّلمت» ابوجهل است، ترديد‌نمى‌كند.<ref> جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌8‌، ص‌30.</ref>
 
 
 
20. در ذيل آيه 124 انعام/ 6  (و إذا جاءتهُم ءايةٌ قالوا لن‌نؤمنَ حَتّى نُؤتى مِثلَ ما أُوتِىَ رُسُل اللّهِ اللّه أَعلمُ حيثُ يَجعلُ رِسالَتَه) آمده است<ref> قرطبى، ج‌7، ص‌53‌.</ref>: ابوجهل گفت: سوگند به خدا! به او راضى نشده، هرگز از وى پيروى نمى‌كنيم، جز اين‌كه بر ما نيز چون او وحى بيايد كه آيه نازل شد: و چون آنان را نشانه‌اى بيايد، گويند هرگز ايمان نمى‌آوريم، مگر آن‌كه‌مانند آن‌چه به پيامبران الهى داده شده، به ما نيز داده شود. [بگو]خداوند، بهتر مى‌داند كه رسالت خويش را كجا قرار دهد.
 
 
 
21. «و‌قالَ الّذين كَفروا لا تَسمَعوا لِهـذَا القُرءانِ وَالغَوا فيه لَعلّكم تَغلِبون.» (فصلت/41،26) از ابن‌عبّاس روايت شده كه ابوجهل مى‌گفت: هرگاه محمد قرآن مى‌خوانَد، هياهو كنيد و فرياد بكشيد تا آشكار نشود چه مى‌گويد، و‌آيه پيشين نازل شد؛<ref> همان، ج‌15، ص‌232.</ref> گرچه ابوجهل خود نمى‌توانست از شنيدن قرآن دورى كند.<ref> السير و المغازى، ص189؛ سيره ابن هشام، ج‌1، ص‌315.</ref>
 
 
 
22. ابوجهل، هم‌چنين از مصاديق «أفَمَن يُلقى فِى‌النّارِ» <ref> مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌22؛ الدرّالمنثور، ج‌7، ص‌330.</ref> (فصلت/41، 40) و نيز مصداقى از «لكُلِّ أفّاك» (جاثيه/45، 7)<ref> غررالتبيان، ص‌474.</ref> و در ذيل آيه 10 قلم/68‌، يكى از افراد «حَلاّف مَهين» شمرده<ref> روح المعانى، مج‌16، ج‌29، ص‌47.</ref> و از مصاديق «أفَمَن يَمشِى مُكِبّاً على وَجهِه = آيا كسى كه به رو درافتاده، نگون‌سار مى‌رود...» (ملك/67‌، 22) تلقّى شده است.<ref> قرطبى، ج‌18، ص‌143.</ref>
 
 
 
23. برخى، آيه 6 بقره/2  (إنّ الّذين كَفروا سَواءٌ عَليهم ءَأَنذَرتَهم أَم لم‌تُنذِرهم لايُؤمِنون) را در شأن ابوجهل و<ref> مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌128.</ref> بعضى نيز آن را درباره او و خانواده‌اش مى‌دانند.<ref> اسباب النزول، ص‌26.</ref>
 
 
 
24. و نيز آيه «زُيِّن لِلَّذينَ كَفروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِن‌الّذين ءَامَنوا وَ الّذين اتَّقوا فَوقَهم يَومَ القيـمَة وَاللّهُ يَرزقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب = زندگانى دنيا براى كافران آراسته شده و مؤمنان را ريشخند مى‌كنند؛ [حال آن‌كه]پرهيزكاران در روز قيامت ازآنان بالاترند و خداوند هركس را بخواهد، بى‌شمار روزى مى‌دهد» (بقره/2، 212) را درباره ابوجهل و ديگر بزرگان قريش مى‌داند كه از نعمت‌هاى دنيايى بهره‌مند بودند و مؤمنان فقير را ريشخند مى‌كردند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌540‌.</ref>
 
 
 
25. طبرى، از ابن‌عبّاس نقل كرده كه وقتى ابوطالب در بستر مريضى بود، ابوجهل با عدّه‌اى به بالين او رفته، از پيامبر بدو شكايت بردند<ref> جامع‌البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌149.</ref> كه پسر برادرت را از ما بازدار و گرنه او را خواهيم كشت.<ref> روض‌الجنان، ج‌7، ص‌409.</ref> پيامبر(صلى الله عليه وآله)كه حضور داشت، فرمود: اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپم‌بگذاريد، دست از رسالت خويش برنمى‌دارم.<ref> مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌727.</ref> ابوطالب با شنيدن اين سخن، حمايت خويش را به طور رسمى از پيامبر اعلام داشت و بدين طريق، ابوجهل را درهم شكست.<ref> الطبقات، ج‌1، ص‌159.</ref>پافشارى پيامبر، بر باورهاى خويش و ابراز توحيد، آنان را سخت شگفت‌زده، سرخورده ونااميد ساخت. آيات 5 تا 7 ص/38 در اين باره نازل شد:«أجَعَل الألِهةَ إلهاً وحِداً إِنّ هـذا لَشَىءٌ عُجابٌ * وَانطَلَق الملأُ مِنهُم أَنِ امشوا وَ اصبِروا على ءَالِهَتِكم إنَّ هـذا لَشىءٌ يُرادُ * ما سَمِعنا بِهـذا فِى‌الملّةِ الأخِرةِ إن هـذا إلاّ اختِلـق = آيا همه خدايان را خداى يگانه ساخت؟ اين امر عجيبى است، و‌بزرگان ايشان به راه خود رفتند و گفتند: برويد و بر [عبادت]خدايان خود پايدار باشيد كه اين امر، مطلوب است. ما چنين چيزى در آيين واپسين نشنيده‌ايم. اين جز از خود بر ساختن‌نيست».<ref> مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌727.</ref>
 
 
 
26.«و‌إذ يَمكُر بِك الَّذين كَفروا لِيُثبِتوكَ أو يَقتلوكَ أو يُخرِجوكَ وَ يمكُرونَ و يَمكُرُ اللّهُ و اللّهُ خَيرُ المكِرينَ = و به يادآر كه كافران در حق تو بدانديشى مى‌كردند تا تو را در بند كشند يا بكشند يا آواره كنند و آنان مكر مىورزند و خداوند [هم]مكر مىورزد و خداوند بهترين مكر ورزان است.» (انفال/8‌، 30)
 
ابوجهل، مانند ديگر سران مشرك، هنگام آگاهى از تصميم هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله)به يثرب (مدينه) برآشفت و در طرح توطئه‌اى بر ضدّ حضرت در دارالندوه، شركت و پيشنهاد قتل وى را مطرح كرد.<ref> جامع البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌300. </ref> ابن‌سعد مى‌گويد: هر كس نظرى داد تا به ابوجهل رسيد. وى گفت: از هر قبيله‌اى جوانى برگزينيم تا با شمشير برهنه، بر محمد هجوم آورند تا بنى عبدمناف، قاتل را نشناخته، توانايى انتقام نداشته باشند<ref> الطبقات، ج‌1، ص‌176.</ref> و به پذيرش خون بهايى بسنده كنند. اين پيشنهاد پذيرفته شد و اگر خبر جبرئيل به پيامبر و خوابيدن على(عليه السلام)برجاى او در ليلة‌المبيت نمى‌بود، تصميم قريش عملى مى‌شد.<ref> جامع البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌300.</ref> مفسّران، آيه پيشين را در باب همين توطئه مى‌دانندكه ابوجهل در آن نقشى فعّال‌داشت.<ref> مجمع البيان، ج‌4، ص826‌.</ref>
 
آيه 32 انفال/8 را نيز درباره ابوجهل دانسته‌اند: «و‌چنين بود كه مى‌گفتند: بار خدايا! اگر اين حقّ است و از سوى تو است، بر ما از آسمان سنگ ببار يا عذاب دردناكى بر سر ما بياور...».<ref> همان، ج‌4، ص‌828‌.</ref>
 
 
 
27. بغوى در ذيل آيه 19 رعد/13  (أَفَمن يَعلمُ أنّما أُنزِلَ إليكَ مِن رَبّكَ الحَقُّ كَمَن هُو أعمى إنّما يَتذَكّرُ أولوا الألببِ) آورده كه ابوجهل، مصداق در«كَمَن هو أعمى» است.
 
 
 
28. «كذ‌لكَ أرسلنكَ فى أمّة قَد خَلَت مِن قَبلِها أُممٌ لِتَتلُوَا عَليهِمُ الّذى أوحَينا إليكَ و هم يَكفُرونَ‌بِالرّحمـنِ قُل هوَ رَبّى لا إلـه إلاّ هوَ عَليهِ تَوكّلتُ و إليه مَتاب.» (رعد/13،30) بغوى، در سبب نزول آيه آورده<ref> بغوى، ج‌3، ص‌19. </ref> كه ابوجهل، پيامبر را در حجر ديد كه مى‌گويد: يا اللّه يا رحمـن. نزد مشركان آمد و گفت: محمد دو خدا را مى‌خواند: يكى اللّه و ديگرى رحمن، و‌ما جز رحمان يمامه [كه گويا نام شخصى يا معبودى بوده است]، رحمان ديگرى را نمى‌شناسيم. آيه نازل شد كه بدين‌سان تو را در بين امّتى فرستاديم كه پيش از آن‌ها امّت‌هايى [آمده و رفته]بودند تا آن‌چه بر تو وحى كرده‌ايم، بر آنان بخوانى؛ حال آن‌كه بر خداى رحمان كفر و انكار مىورزند. بگو: او پرودگار من است؛ خدايى جز او نيست؛ بر او توكل كرده، بازگشت من به سوى او است.
 
 
 
29. در تفسير قمى، ذكر شده كه آيه 8 حج/22  (و مِنَ‌النّاسِ مَن يُجـدِلُ فى اللّهِ بِغيرِ عِلم و لاهدًى ولاكتب مُنير) در شأن ابوجهل نازل شده است.<ref> قمى، ج2، ص79.</ref>
 
 
 
30. مفسّران، ابوجهل را يكى از پيشوايان كفر دانسته كه در آيه 12 توبه/ 9، مسلمانان به ستيز با آنان مأمور شده‌اند:<ref> جامع البيان، مج‌6‌، ج‌10، ص‌113؛ مجمع البيان، ج‌5‌، ص‌17.</ref>«فقتلوا أئِمّةَ الكُفرِ إنَّهم لا أيمن‌لَهُم لَعلَّهم يَنتَهون».
 
 
 
31. ابوجهل، خداوند را در روز بدر به داورى خواند آيه 19 انفال/ 8 نازل شد:<ref> جامع البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌274.</ref> «اگر از خداوند داورى مى‌خواستيد، [نتيجه]داورى او برايتان پيش آمد، و‌اگر باز ايستيد، برايتان بهتر است». طبرسى در ذيل اين آيه از قول ابى‌حمزه آورده كه ابوجهل در روز بدر گفت: پروردگارا! دين ما قديم و دين محمد جديد است؛ پس هر يك از آنان نزد تو محبوب‌تر و رضايت بخش‌تر است، اهل آن را يارى كن!<ref> مجمع البيان ج‌4، ص‌816‌.</ref>
 
 
 
32. ابوجهل، مشركان را برضدّ پيامبر(صلى الله عليه وآله)تحريك كرده، مى‌گفت: محمد، در يثرب فرود آمده؛ پيش‌قراولان خويش را فرستاده و مى‌خواهد اموالتان را بگيرد؛ بپرهيزيد از اين‌كه دنباله‌رو او باشيد يا به او نزديك شويد. به خدا سوگند! با او ساحرانى است كه هرگز نديده‌ام و هيچ يك از اصحاب وى را مشاهده نكرده‌ام، جز اين كه با شياطين همراه بود!<ref> ابن كثير، ج3، ص211.</ref> او با اين سخنان، آتش جنگ بدر را شعلهور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در اين زمينه مى‌فرمايد: «إنّ الَّذينَ كَفروا يُنفِقونَ أمولهُم ليَصدّوا عَن سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثمَّ تكونُ عَلَيهِم‌حسرَةً ثمَّ‌يُغلَبون وَالّذين‌كفَرواإلى جَهنَّم يُحشَرون = كافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج‌مى‌كنند. به زودى، خرجش خواهند كرد؛ آن‌گاه مايه حسرت آنان مى‌شود و سرانجام، مغلوب مى‌گردند و كافران را در جهنم گرد مى‌آورند». (انفال/8‌، 36) واحدى، از كلبى نقل مى‌كند كه آيه، درباره دوازده تن از اطعام كنندگان روز بدر نازل شد كه يكى از آنان ابوجهل بود؛<ref> اسباب النزول، ص‌195.</ref> همو كه ده شتر خويش را در آن واقعه نحر كرد.<ref> يعقوبى، ج2، ص‌45.</ref>
 
 
 
ابوجهل، در همين جنگ كشته و آيه 50 انفال/ 8 درباره او و ديگر كشتگان بدر نازل شد: «وَلَو تَرى إذ يَتوَفَّى الّذينَ كَفروا المَلـئكةُ يَضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَريقِ = اگر بدانى آن‌گاه كه فرشتگان جان كافران را مى‌گيرند وبرچهره‌ها و پشت‌هايشان مى‌كوبند و مى‌گويند: عذاب آتش را بچشيد».<ref> جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌10، ص‌30؛ مجمع‌البيان، ج4، ص846‌.</ref>
 
 
 
== پانویس ==
 
 
 
<references/>
 
  
 +
* '''ابوجهل بازدارنده از نماز:''' {{متن قرآن|«أَرَأَیتَ الَّذِی ینْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَیتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ * أَرَأَیتَ إِنْ کذَّبَ وَتَوَلَّىٰ * أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَىٰ»}}؛ آیا کسى که بنده‌اى را چون به نماز برمى‌خیزد؛ باز مى‌دارد، نگریسته‌اى؟ آیا اندیشیده‌اى که اگر [پیامبر و پیرو او] بر طریق هدایت باشد یا به پرهیزکارى امر کند، [برحق است]؟ آیا اندیشیده‌اى که اگر انکار کند و روى برتابد، [فقط خود را نابود مى‌سازد]؟ آیا نمى‌داند که همانا خداوند [همه چیز را] مى‌بیند؟». ([[سوره علق]]، ۹‌ـ۱۴) گفته شده که ابوجهل سوگند یاد کرد اگر پیامبر را به [[نماز]] ببیند، گردنش را بزند.<ref>جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۲۱.</ref> یا سرش را بر صخره‌اى بکوبد،<ref> جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۸۳.</ref> و درصدد عمل به سوگند خود بود که اعجاز الهى با نزول آیات پیشین جلوش را گرفت.<ref> مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۴۹‌.</ref> خداوند، در آیات ۱۵ تا ۱۹ [[سوره علق]]، ابوجهل را به آتش [[دوزخ]] وعید داده، پیامبر را از پیروى او برحذر مى‌دارد:<ref> مجمع‌البیان، ج۱۰، ص‌۷۸۲ و ۷۸۳.</ref> هرگز، اگر [از‌ آن کار] دست برندارد، موى پیشانى او را به سختى بگیریم. موى پیشانى دروغ زن خطاپیشه را؛ پس [مذبوحانه] همه انجمنش را [به کمک] بخواند. ما [نیز] آتش‌بانان دوزخ را فراخوانیم. هرگز از او پیروى مکن و [بر خدا] سجده بَر و تقرّب جوى. در آیه ۲۴ [[سوره انسان]] نیز خداوند، پیامبر را از افرادى برحذر مى‌دارد که گفته شده: مقصود، ابوجهل است.<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۷۷.</ref>
 +
* '''شقاوت ابوجهل:''' نام ابوجهل در ذیل آیه {{متن قرآن|«لَا یصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى * الَّذِی کذَّبَ وَتَوَلَّىٰ»}} ([[سوره لیل]]، ۱۵-۱۶) آمده است که «جز‌ شقاوتْ پیشه وارد آن نشود، همان کسى که [حق] را انکار کرد و روى‌ برتافت».<ref>الکشّاف، ج‌۴، ص‌۷۶۴.</ref>
 +
* '''انکار روز جزا:''' برخى مفسران، آیات نخستین [[سوره ماعون]] را در شأن ابوجهل و کافران [[قریش]] دانسته‌اند:<ref>قمى، ج۲، ص۴۸۳.</ref> {{متن قرآن|«أَرَأَیتَ الَّذِی یکذِّبُ بِالدِّینِ * فذلک الَّذى یدعُّ الیتیمَ * و لایحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکینَ»}}؛ آیا کسى را دیده‌اى که روز جزا را انکار مى‌کند؟ این همان کسى است که یتیم را مى‌راند و بر اطعام بینوا ترغیب نمى‌کند.
 +
* '''وای بر ابوجهل:''' {{متن قرآن|«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى * ولکن کذّبَ و تَوَلّى * ثُمَّ ذَهَبَ إلى أهلِه یتَمطّى * أولى لَک فَأولى * ثُمَّ أولى لَک فَأولى»}} [مدعى] نه [حق را] تصدیق کرد و نه نمازگزارد؛ بلکه دروغ انگاشت و روى‌ گرداند؛ سپس تبختر کنان به سوى خانواده‌اش رفت. واى بر تو! باز هم واى بر تو! سپس واى بر تو! و باز هم واى بر تو!. ([[سوره قیامه]]، ۳۱‌ـ‌۳۵) گفته شده که این آیات، درباره ابوجهل است.<ref> جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۴۷.</ref>
 +
* '''شیطان یاری‌گر ابوجهل:''' در ذیل آیه ۵۵ [[سوره فرقان]] {{متن قرآن|«وَ کانَ الکافِرُ على رَبّه ظَهیراً»}} آورده‌اند که مقصود از کافر، ابوجهل است که با پشتوانه شیطان، پروردگار خویش را مخالفت مى‌کند.<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۱۹، ص‌۳۵.</ref>
 +
* '''اتهام به مسلمانان:''' ابوجهل به مسلمانانى که از پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى مى‌کردند، تهمت زده مى‌گفت: آنان از مرد جادو شده‌اى پیروى مى‌کنند که آیه ۸ [[سوره فرقان]] بدان اشاره دارد.<ref>التعریف ص‌۲۲۷.</ref>
 +
* '''تحقیر مؤمنان:''' [[ابوالفتوح رازی]]، در ذیل آیه ۲۰ [[سوره فرقان]]، از‌ مقاتل نقل کرده که آیه درباره ابوجهل و چند‌ تن دیگر که به تحقیر [[ابوذر]] و برخى مؤمنان پرداخته بودند، نازل شده است:<ref>روض الجنان، ج‌۱۴، ص‌۲۰۵.</ref> {{متن قرآن|«و‌جَعَلنا بَعضَکم لِبعض فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّک بَصیراً»}}؛ و بعضى از شما را آزمون بعض دیگر ساخته‌ایم. آیا شکیبایى مى ورزید؟ و پروردگار تو همواره بینا‌ است.
 +
* '''معذب در آخرت:''' {{متن قرآن|«أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ کمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»}}؛ آیا کسى که به او وعده‌اى نیکو دادیم و او به آن خواهد رسید، مانند کسى است که به بهره زندگانى دنیا بهره‌مندش ساخته‌ایم؛ سپس او در روز قیامت از حاضرشدگان [در صحنه عذاب] است؟ ([[سوره قصص]]، ۶۱) با همه اختلافى که در شأن نزول آیه وجود دارد، نام ابوجهل به صورت مصداق «من‌ متّعناه»، برجسته‌تر است.<ref>جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۱۹ و ۱۲۰؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۴۰۸.</ref>
 +
* '''تمسخر آیات قرآن:''' ابوجهل با شنیدن [[شجره ملعونه]] در [[قرآن]] ([[سوره اسراء]]، ۶۰) که به گفته مفسّران، درخت زقّوم است، به طعنه مى‌گفت: چگونه ممکن است درختى در آتش باشد، با این‌که آتش آن را مى‌سوزاند؟ و نیز مى‌گفت: رفیق شما [پیامبر] مى‌گوید: آتش جهنم سنگ را مى‌سوزاند و آتش‌گیره آن را مردم و سنگ مى‌داند: {{متن قرآن|«وَقودُها النّاسُ و الحِجارَةُ»}}. ([[سوره بقره]]، ۲۴)<ref>جامع‌البیان، مج‌۹، ج‌۱۵، ص‌۱۴۳.</ref> خداوند در آیه ۶۰ [[سوره اسراء]] مى‌فرماید: آن را آزمونى براى مردم قرار داده‌ایم.
 +
* '''پیشنهادی احمقانه:''' [[سوره اسراء]]، ۷۳: {{متن قرآن|«و‌إن کادُوا لَیفتِنونَک عَن الَّذى أوحَینا إلیک لِتَفتَرِى عَلینا غَیرَه و إذاً لاتَّخذوک خَلیلا»}} [[سیوطى]] از قول [[ابن عباس]] آورده است که ابوجهل، امیة بن‌ خلف و دیگر سران قریش نزد پیامبر آمده، گفتند: خدایان ما را بپذیر تا در آیینت درآییم.<ref>الدرّالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۳۱۸.</ref> گویا پیامبر از جدایى قوم خویش نگران بود و [[اسلام]] آوردن آنان را دوست مى‌داشت که آیه پیشین و دو آیه دیگر نازل شد و حضرت را از گرایش به آنان برحذر داشت: {{متن قرآن|«و‌لَولا‌أن ثَبَّتنک لَقد کدتَّ تَرکنُ إلیهم شَیئاً قَلیلا»}}؛ و بسا نزدیک بود تو را از آن‌چه بر تو [[وحى‌]] مى‌کنیم، به حیله غافل کنند تا غیر از آن را بر‌ ما بربندى و آن‌گاه بى‌گمان تو را دوست گیرند و‌ اگر گامت را استوار نداشته بودیم، چه بسا نزدیک‌ بود اندک گرایشى به آنان بیابى». ([[سوره اسراء]]، ۷۴)
 +
* '''مجادله با رسول خدا(ص):''' واحدى از ابن‌ عبّاس نقل مى‌کند که ابوجهل و سران قریش بر آن شدند تا با پیامبر مجادله کنند و از او خواستند تا از کارهایش دست بردارد. وقتى پافشارى پیامبر را دیدند، تقاضاهاى دیگرى را مطرح کردند که این آیات، بیان‌گر آن است:<ref>اسباب النزول، ص‌۲۴۶ و ۲۴۷.</ref> {{متن قرآن|«وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ ینْبُوعًا * أَوْ تَکونَ لَک جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کمَا زَعَمْتَ عَلَینَا کسَفًا أَوْ تَأْتِی بِاللَّهِ وَالْمَلَائِکةِ قَبِیلًا * أَوْ یکونَ لَک بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیک حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَینَا کتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا»}} ([[سوره اسراء]]، ۹۰-۹۳) و گفتند: هرگز به تو [[ایمان]] نمى‌آوریم، مگر آن‌که براى ما از زمین چشمه‌اى بجوشانى یا باغى‌ از خرما و انگور داشته باشى و در میانش، جویباران را جارى سازى یا پاره‌هایى از آسمان را چنان‌که گمان دارى بر [سر] ما بیندازى یا خدا و فرشتگان را رویاروى ما بیاورى یا تو را خانه‌اى از زر و زیور باشد و‌ بالا رفتنت را باور نکنیم، مگر آن‌که کتابى براى ما فرود آورى که بخوانیمش. بگو پاک و منزه است پروردگارم. آیا من جز بشرى هستم که‌ پیامبرم؟
 +
* '''تعصبی جاهلانه:''' {{متن قرآن|«وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیک وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا  وَإِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لَا یؤْمِنُوا بِهَا  حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوک یجَادِلُونَک یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»}} ([[سوره انعام]]، ۲۵) گفته‌اند: این آیه در شأن ابوجهل و دیگر سران مشرک نازل شده که گرد هم آمده تا در باب سخنان پیامبر گفتگو کنند. [[ابوسفیان]] گفت: من بعضى از گفته‌هاى او را حق مى‌دانم؛ اما ابوجهل از او خواست که هرگز به آن اقرار نکند و‌ در روایت دیگرى است که گفت: مرگ براى ما از اقرار به آن آسان‌تر است و این آیه نازل شد.<ref>بغوى، ج‌۱، ص‌۹۱.</ref> از سدّى نقل شده که اخنس‌ بن‌ شریق در خلوت از ابوجهل درباره پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید و او گفت: به خدا سوگند! محمد صادق است و هرگز دروغ نگفته؛ اما هنگامى که بنى قصى پرچم مکه‌ را بدست گرفتند؛ پرده‌دار کعبه شدند؛ سقایت حاجیان به دستشان افتاد و سپس نبوت! دیگر چه چیزى براى تیره‌هاى قریش مى‌ماند؟<ref>جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.</ref> و این آیه در شأن آنان نازل شد: {{متن قرآن|«فَإِنَّهُمْ لَا یکذِّبُونَک وَلَٰکنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یجْحَدُونَ»}}. ([[سوره انعام]]، ۳۳) طبرى از ابن‌ کعب نقل کرده که ابوجهل به پیامبر گفت: ما تو را تکذیب نکرده؛ بلکه آن‌چه را آورده‌اى، تکذیب مى‌کنیم و خداوند این آیه را فرود‌آورد.<ref>همان.</ref>
 +
* '''آزار دادن پیامبر(ص):''' روزى ابوجهل به آزار پیامبر پرداخت و [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] به حمایت از حضرت، خشمگینانه ضربتى بر او وارد ساخت. گفته شده<ref>مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۵۵‌.</ref> که آیه ۱۲۲ [[سوره انعام]] در این باره نازل شد: {{متن قرآن|«أو مَن کانَ مَیتاً فأحیینه و جَعَلنا لَه نوراً یمشى بِه فِى‌النّاسِ کمَن مَثَلهُ فِى الظُّلُمت لَیسَ بِخارج مِنها کذلک زُینَ لِلکفرینَ ما کانوا یعمَلون»}}. [[محمد بن جریر طبری|طبرى]] اقوالى را در تفسیر آیه‌ برمى‌شمرد؛ امّا در این‌ که مقصود از {{متن قرآن|«کمَن مَثَلهُ فى‌الظُّلمت»}} ابوجهل است، تردید‌ نمى‌کند.<ref>جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۸‌، ص‌۳۰.</ref>
 +
* '''حسادت به رسول خدا:''' در ذیل آیه ۱۲۴ [[سوره انعام]] {{متن قرآن|«وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِی رُسُلُ اللَّهِ  اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ»}} آمده است:<ref>قرطبى، ج‌۷، ص‌۵۳‌.</ref> ابوجهل گفت: سوگند به خدا! به او راضى نشده، هرگز از وى پیروى نمى‌کنیم جز این‌که بر ما نیز چون او [[وحى]] بیاید که آیه نازل شد: و چون آنان را نشانه‌اى بیاید، گویند هرگز ایمان نمى‌آوریم مگر آن‌که‌ مانند آن‌چه به پیامبران الهى داده شده، به ما نیز داده شود. [بگو] خداوند، بهتر مى‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.
 +
* '''به آیات قرآن گوش نکنید:''' {{متن قرآن|«و‌قالَ الّذین کفروا لاتَسمَعوا لِهذَا القُرءانِ وَالغَوا فیه لَعلّکم تَغلِبون»}} ([[سوره فصلت]]، ۲۶)؛ از ابن‌ عباس روایت شده که ابوجهل مى‌گفت: هرگاه محمد [[قرآن]] مى‌خوانَد، هیاهو کنید و فریاد بکشید تا آشکار نشود چه مى‌گوید. پس این آیه نازل شد؛<ref> همان، ج‌۱۵، ص‌۲۳۲.</ref> گرچه ابوجهل خود نمى‌توانست از شنیدن قرآن دورى کند.<ref>السیر والمغازى، ص۱۸۹؛ سیره ابن هشام، ج‌۱، ص‌۳۱۵.</ref>
 +
* '''انذار دیگر سودی ندارد:''' برخى، آیه ۶ [[سوره بقره]] {{متن قرآن|«إنّ الّذین کفروا سَواءٌ عَلیهم ءَأَنذَرتَهم أَم لم‌تُنذِرهم لایؤمِنون»}} را در شأن ابوجهل و<ref> مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۲۸.</ref> بعضى نیز آن را درباره او و خانواده‌اش مى‌دانند.<ref>اسباب النزول، ص‌۲۶.</ref>
 +
* '''تمسخر مؤمنان:''' برخی مفسرین، آیه {{متن قرآن|«زُین لِلَّذینَ کفروا الحَیوةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِن‌الّذین ءَامَنوا وَالّذین اتَّقوا فَوقَهم یومَ القیمَة وَاللّهُ یرزقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِساب»}} ([[سوره بقره]]، ۲۱۲) را درباره ابوجهل و دیگر بزرگان قریش مى‌دانند که از نعمت‌هاى دنیایى بهره‌مند بودند و مؤمنان فقیر را ریشخند مى‌کردند.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۰‌.</ref>
 +
* '''توطئه قتل پیامبر:''' {{متن قرآن|«و‌إذ یمکر بِک الَّذین کفروا لِیثبِتوک أو یقتلوک أو یخرِجوک وَ یمکرونَ و یمکرُ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المکرینَ»}}؛ و به یادآر که کافران در حق تو بداندیشى مى‌کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا آواره کنند و آنان مکر مى ورزند و خداوند [هم] مکر مى ورزد و خداوند بهترین مکرورزان است». ([[سوره انفال]]، ۳۰) ابوجهل مانند دیگر سران مشرک، هنگام آگاهى از تصمیم [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلى الله علیه و آله به یثرب ([[مدینه]]) برآشفت و در طرح توطئه‌اى بر ضد حضرت در [[دارالندوه]]، شرکت و پیشنهاد قتل وى را مطرح کرد.<ref>جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۰۰.</ref> ابن‌ سعد مى‌گوید: هر کس نظرى داد تا به ابوجهل رسید. وى گفت: از هر قبیله‌اى جوانى برگزینیم تا با شمشیر برهنه بر محمد هجوم آورند تا بنى [[عبدمناف]]، قاتل را نشناخته، توانایى انتقام نداشته باشند.<ref>الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۷۶.</ref> و به پذیرش خون بهایى بسنده کنند. این پیشنهاد پذیرفته شد و اگر خبر [[جبرئیل]] به پیامبر و خوابیدن [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام بر جاى او در [[لیلة المبیت|لیلة‌المبیت]] نمى‌بود، تصمیم قریش عملى مى‌شد.<ref>جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۰۰.</ref> مفسّران آیه پیشین را در باب همین توطئه مى‌دانند که ابوجهل در آن نقشى فعال‌ داشت.<ref>مجمع البیان، ج‌۴، ص۸۲۶‌.</ref>
 +
* '''جدال بدون علم:''' در [[تفسیر قمى]]، ذکر شده که آیه ۸ [[سوره حج]]{{متن قرآن|«و مِنَ‌النّاسِ مَن یجدِلُ فى اللّهِ بِغیرِ عِلم و لاهدًى ولاکتب مُنیر»}} در شأن ابوجهل نازل شده است.<ref> قمى، ج۲، ص۷۹.</ref>
 +
* '''پیشوای کفر:''' مفسّران، ابوجهل را یکى از پیشوایان [[کفر]] دانسته که در آیه ۱۲ [[سوره توبه]]، مسلمانان به ستیز با آنان مأمور شده‌اند:<ref>جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۱۱۳؛ مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۱۷.</ref>{{متن قرآن|«فقتلوا أئِمّةَ الکفرِ إنَّهم لاأیمن‌ لَهُم لَعلَّهم ینتَهون»}}.
 +
* '''تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام:''' ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر صلى الله علیه و آله تحریک کرده، مى‌گفت: محمد در یثرب فرود آمده؛ پیش‌ قراولان خویش را فرستاده و مى‌خواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از این‌ که دنباله‌رو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانى است که هرگز ندیده‌ام و هیچ یک از اصحاب وى را مشاهده نکرده‌ام، جز این که با شیاطین همراه بود!<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۲۱۱.</ref> او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعله ور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در این زمینه مى‌فرماید: {{متن قرآن|«إنّ الَّذینَ کفروا ینفِقونَ أمولهُم لیصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَینفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِم‌حسرَةً ثمَّ‌ یغلَبون وَالّذین‌ کفَروا إلى جَهنَّم یحشَرون»}}؛ کافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج‌ مى‌کنند. بزودى خرجش خواهند کرد؛ آن‌گاه مایه حسرت آنان مى‌شود و سرانجام، مغلوب مى‌گردند و کافران را در جهنم گرد مى‌آورند». ([[سوره انفال]]، ۳۶) واحدى، از کلبى نقل مى‌کند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکى از آنان ابوجهل بود؛<ref>اسباب النزول، ص‌۱۹۵.</ref> همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد.<ref>یعقوبى، ج۲، ص‌۴۵.</ref>
 +
* '''مرگ ابوجهل:''' ابوجهل سرانجام در [[جنگ بدر]] کشته و آیه ۵۰ [[سوره انفال]] درباره او و دیگر کشتگان مشرک نازل شد: {{متن قرآن|«وَلَو تَرى إذ یتوَفَّى الّذینَ کفروا المَلئکةُ یضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَریقِ»}}؛ اگر بدانى آن‌گاه که فرشتگان جان کافران را مى‌گیرند و بر چهره‌ها و پشت‌هایشان مى‌کوبند و مى‌گویند: عذاب آتش را بچشید.<ref>جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۳۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۸۴۶‌.</ref>
 +
* '''ابوجهل در آتش:''' ابوجهل، از مصادیق آیه {{متن قرآن|«أفَمَن یلقى فِى‌النّارِ»}}<ref>مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۲؛ الدرّالمنثور، ج‌۷، ص‌۳۳۰.</ref> ([[سوره فصلت]]، ۴۰) و نیز مصداقى از {{متن قرآن|«لکلِّ أفّاک»}} ([[سوره جاثیه]]، ۷)<ref> غررالتبیان، ص‌۴۷۴.</ref> و در ذیل آیه ۱۰ [[سوره قلم]]، یکى از افراد «حَلاّف مَهین» شمرده<ref>روح المعانى، مج‌۱۶، ج‌۲۹، ص‌۴۷.</ref> و از مصادیق {{متن قرآن|«أفَمَن یمشِى مُکبّاً على وَجهِه»}} ([[سوره ملک]]، ۲۲) تلقّى شده است.<ref>قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۴۳.</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
* "ابوجهل"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، جلد ۱.
سيد عليرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 1 .
 
 
 
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: دشمنان پیامبر]]
 
[[رده: شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده: شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۲

«ابوالحکم، عمرو بن هشام» معروف به «ابوجَهل»، از افراد سرشناس مکه و‌ از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و مسلمانان بود.[۱] مفسّران، در شأن نزول آیات متعددى از قرآن کریم، از ابوجهل نام برده‌اند. او سرانجام در جنگ بدر کشته شد.

زندگی‌نامه

ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره، از قبیله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابن‌الحنظلیه[۲] نامیده شده است. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهمان‌نواز مکه به شمار مى‌رفت تا آن‌جا که قریش، مرگ او را براى خود تاریخ قرار داد.[۳]

اطلاعات چندانی از زمان ولادت و زندگى ابوجهل پیش از ظهور اسلام، در دست نیست. بعضى او را هم‌سن پیامبر صلى الله علیه و آله[۴] می دانند و برخى، هنگام ورود به دارالندوه (سال ۵۸۴ م)، او را سى ساله دانسته‌اند[۵] که بدین ترتیب سن وى، از آن حضرت بیش‌تر خواهد بود.

زیرکى، دانایى و هوشیارى ابوجهل در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلى که عضویت در دارالندوه، براى غیر بنى‌قصى را مشروط به چهل‌سالگى کرده بود،[۶] در نوجوانى که هنوز موى بر صورتش نروییده بود،[۷] یا نزدیک سى سالگى،[۸] عضو آن شورا شود و در تصمیم‌گیرى‌هاى سران، طرف مشورت قرار گیرد.[۹]

او از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکه بود[۱۰] که چون دیگر هم‌ردیفان خویش، براى دست‌یابى به ریاست کعبه و در پى آن، ریاست‌ مکه، با بنى‌هاشم نزاع داشت و نبوت را نیز بر همین اساس تحلیل مى‌کرد.[۱۱] او مى‌گفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند: از ما پیامبرى است که بر او وحى مى‌شود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.[۱۲]

ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و مسلمانان‌ بود. تلاش و رفتار خشمگینانه وى با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانى چون یاسر و سمیه[۱۳] که به قتل این زن و شوهر انجامید،[۱۴] تهمت و افترا به آنان،[۱۵] جلوگیرى از استماع قرآن،[۱۶] و برقرارى رابطه دیگران با پیامبر،[۱۷] کوشش براى انعقاد پیمان صحیفه مبنى بر یارى نرساندن به پیامبر صلى الله علیه و آله و کوشش بر عدم نقض آن،[۱۸] طراحى قتل پیامبر،[۱۹] به راه انداختن جنگ بدر[۲۰] و... آشکار است.

ابوجهل وقتى شنید که عیاش‌ بن ابى‌ربیعه (برادر مادرى‌اش) به اسلام گرویده، هر شیوه‌اى را براى بازگرداندن او به کارگرفت[۲۱] و هنگامى که اندک ملایمت ولید بن‌ مغیره را به پیامبر دریافت، وى را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند.[۲۲] آیه ۲۴ و ۲۵ سوره مدثر «إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ یؤْثَرُ * إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» بیان‌گر این واقعه است.[۲۳]

او براى تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهى استفاده مى‌کرد. وقتى آیاتِ «وَمَا أَدْرَاک مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَر * عَلَیهَا تِسْعَةَ عَشَرَ» (سوره مدثر، ۲۷-۳۰) را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشته‌هاى آتش ناتوانند؛ در حالى که شمار شما بیش‌تر است؟ رفیق شما [=پیامبر] خبر مى‌دهد که جهنم نوزده گماشته دارد.[۲۴] اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتى موجب خشم دیگر سران مکه شد[۲۵] و از سوى پیامبر به (ابوجهل) ملقب گردید.[۲۶]

ابوجهل سرانجام، در سال دوم هجرى در جنگ بدر که خود فرماندهى سپاه شرک را به عهده داشت، کشته شد و به همراه دیگر کشتگان در چاه (قلیب) بدر مدفون گردید.[۲۷]

عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکه مسلمان شد و‌ پیامبر براى این‌که مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود.[۲۸]

ابوجهل در شأن نزول آیات

مفسّران، در ذیل آیات متعددى از قرآن کریم، از ابوجهل نام برده‌اند که بخشى از آن‌ها چنین است:

  • ابوجهل بازدارنده از نماز: «أَرَأَیتَ الَّذِی ینْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَیتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ * أَرَأَیتَ إِنْ کذَّبَ وَتَوَلَّىٰ * أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَىٰ»؛ آیا کسى که بنده‌اى را چون به نماز برمى‌خیزد؛ باز مى‌دارد، نگریسته‌اى؟ آیا اندیشیده‌اى که اگر [پیامبر و پیرو او] بر طریق هدایت باشد یا به پرهیزکارى امر کند، [برحق است]؟ آیا اندیشیده‌اى که اگر انکار کند و روى برتابد، [فقط خود را نابود مى‌سازد]؟ آیا نمى‌داند که همانا خداوند [همه چیز را] مى‌بیند؟». (سوره علق، ۹‌ـ۱۴) گفته شده که ابوجهل سوگند یاد کرد اگر پیامبر را به نماز ببیند، گردنش را بزند.[۲۹] یا سرش را بر صخره‌اى بکوبد،[۳۰] و درصدد عمل به سوگند خود بود که اعجاز الهى با نزول آیات پیشین جلوش را گرفت.[۳۱] خداوند، در آیات ۱۵ تا ۱۹ سوره علق، ابوجهل را به آتش دوزخ وعید داده، پیامبر را از پیروى او برحذر مى‌دارد:[۳۲] هرگز، اگر [از‌ آن کار] دست برندارد، موى پیشانى او را به سختى بگیریم. موى پیشانى دروغ زن خطاپیشه را؛ پس [مذبوحانه] همه انجمنش را [به کمک] بخواند. ما [نیز] آتش‌بانان دوزخ را فراخوانیم. هرگز از او پیروى مکن و [بر خدا] سجده بَر و تقرّب جوى. در آیه ۲۴ سوره انسان نیز خداوند، پیامبر را از افرادى برحذر مى‌دارد که گفته شده: مقصود، ابوجهل است.[۳۳]
  • شقاوت ابوجهل: نام ابوجهل در ذیل آیه «لَا یصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى * الَّذِی کذَّبَ وَتَوَلَّىٰ» (سوره لیل، ۱۵-۱۶) آمده است که «جز‌ شقاوتْ پیشه وارد آن نشود، همان کسى که [حق] را انکار کرد و روى‌ برتافت».[۳۴]
  • انکار روز جزا: برخى مفسران، آیات نخستین سوره ماعون را در شأن ابوجهل و کافران قریش دانسته‌اند:[۳۵] «أَرَأَیتَ الَّذِی یکذِّبُ بِالدِّینِ * فذلک الَّذى یدعُّ الیتیمَ * و لایحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکینَ»؛ آیا کسى را دیده‌اى که روز جزا را انکار مى‌کند؟ این همان کسى است که یتیم را مى‌راند و بر اطعام بینوا ترغیب نمى‌کند.
  • وای بر ابوجهل: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى * ولکن کذّبَ و تَوَلّى * ثُمَّ ذَهَبَ إلى أهلِه یتَمطّى * أولى لَک فَأولى * ثُمَّ أولى لَک فَأولى» [مدعى] نه [حق را] تصدیق کرد و نه نمازگزارد؛ بلکه دروغ انگاشت و روى‌ گرداند؛ سپس تبختر کنان به سوى خانواده‌اش رفت. واى بر تو! باز هم واى بر تو! سپس واى بر تو! و باز هم واى بر تو!. (سوره قیامه، ۳۱‌ـ‌۳۵) گفته شده که این آیات، درباره ابوجهل است.[۳۶]
  • شیطان یاری‌گر ابوجهل: در ذیل آیه ۵۵ سوره فرقان «وَ کانَ الکافِرُ على رَبّه ظَهیراً» آورده‌اند که مقصود از کافر، ابوجهل است که با پشتوانه شیطان، پروردگار خویش را مخالفت مى‌کند.[۳۷]
  • اتهام به مسلمانان: ابوجهل به مسلمانانى که از پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى مى‌کردند، تهمت زده مى‌گفت: آنان از مرد جادو شده‌اى پیروى مى‌کنند که آیه ۸ سوره فرقان بدان اشاره دارد.[۳۸]
  • تحقیر مؤمنان: ابوالفتوح رازی، در ذیل آیه ۲۰ سوره فرقان، از‌ مقاتل نقل کرده که آیه درباره ابوجهل و چند‌ تن دیگر که به تحقیر ابوذر و برخى مؤمنان پرداخته بودند، نازل شده است:[۳۹] «و‌جَعَلنا بَعضَکم لِبعض فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّک بَصیراً»؛ و بعضى از شما را آزمون بعض دیگر ساخته‌ایم. آیا شکیبایى مى ورزید؟ و پروردگار تو همواره بینا‌ است.
  • معذب در آخرت: «أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ کمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»؛ آیا کسى که به او وعده‌اى نیکو دادیم و او به آن خواهد رسید، مانند کسى است که به بهره زندگانى دنیا بهره‌مندش ساخته‌ایم؛ سپس او در روز قیامت از حاضرشدگان [در صحنه عذاب] است؟ (سوره قصص، ۶۱) با همه اختلافى که در شأن نزول آیه وجود دارد، نام ابوجهل به صورت مصداق «من‌ متّعناه»، برجسته‌تر است.[۴۰]
  • تمسخر آیات قرآن: ابوجهل با شنیدن شجره ملعونه در قرآن (سوره اسراء، ۶۰) که به گفته مفسّران، درخت زقّوم است، به طعنه مى‌گفت: چگونه ممکن است درختى در آتش باشد، با این‌که آتش آن را مى‌سوزاند؟ و نیز مى‌گفت: رفیق شما [پیامبر] مى‌گوید: آتش جهنم سنگ را مى‌سوزاند و آتش‌گیره آن را مردم و سنگ مى‌داند: «وَقودُها النّاسُ و الحِجارَةُ». (سوره بقره، ۲۴)[۴۱] خداوند در آیه ۶۰ سوره اسراء مى‌فرماید: آن را آزمونى براى مردم قرار داده‌ایم.
  • پیشنهادی احمقانه: سوره اسراء، ۷۳: «و‌إن کادُوا لَیفتِنونَک عَن الَّذى أوحَینا إلیک لِتَفتَرِى عَلینا غَیرَه و إذاً لاتَّخذوک خَلیلا» سیوطى از قول ابن عباس آورده است که ابوجهل، امیة بن‌ خلف و دیگر سران قریش نزد پیامبر آمده، گفتند: خدایان ما را بپذیر تا در آیینت درآییم.[۴۲] گویا پیامبر از جدایى قوم خویش نگران بود و اسلام آوردن آنان را دوست مى‌داشت که آیه پیشین و دو آیه دیگر نازل شد و حضرت را از گرایش به آنان برحذر داشت: «و‌لَولا‌أن ثَبَّتنک لَقد کدتَّ تَرکنُ إلیهم شَیئاً قَلیلا»؛ و بسا نزدیک بود تو را از آن‌چه بر تو وحى‌ مى‌کنیم، به حیله غافل کنند تا غیر از آن را بر‌ ما بربندى و آن‌گاه بى‌گمان تو را دوست گیرند و‌ اگر گامت را استوار نداشته بودیم، چه بسا نزدیک‌ بود اندک گرایشى به آنان بیابى». (سوره اسراء، ۷۴)
  • مجادله با رسول خدا(ص): واحدى از ابن‌ عبّاس نقل مى‌کند که ابوجهل و سران قریش بر آن شدند تا با پیامبر مجادله کنند و از او خواستند تا از کارهایش دست بردارد. وقتى پافشارى پیامبر را دیدند، تقاضاهاى دیگرى را مطرح کردند که این آیات، بیان‌گر آن است:[۴۳] «وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ ینْبُوعًا * أَوْ تَکونَ لَک جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا * أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کمَا زَعَمْتَ عَلَینَا کسَفًا أَوْ تَأْتِی بِاللَّهِ وَالْمَلَائِکةِ قَبِیلًا * أَوْ یکونَ لَک بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیک حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَینَا کتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا» (سوره اسراء، ۹۰-۹۳) و گفتند: هرگز به تو ایمان نمى‌آوریم، مگر آن‌که براى ما از زمین چشمه‌اى بجوشانى یا باغى‌ از خرما و انگور داشته باشى و در میانش، جویباران را جارى سازى یا پاره‌هایى از آسمان را چنان‌که گمان دارى بر [سر] ما بیندازى یا خدا و فرشتگان را رویاروى ما بیاورى یا تو را خانه‌اى از زر و زیور باشد و‌ بالا رفتنت را باور نکنیم، مگر آن‌که کتابى براى ما فرود آورى که بخوانیمش. بگو پاک و منزه است پروردگارم. آیا من جز بشرى هستم که‌ پیامبرم؟
  • تعصبی جاهلانه: «وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیک وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لَا یؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوک یجَادِلُونَک یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (سوره انعام، ۲۵) گفته‌اند: این آیه در شأن ابوجهل و دیگر سران مشرک نازل شده که گرد هم آمده تا در باب سخنان پیامبر گفتگو کنند. ابوسفیان گفت: من بعضى از گفته‌هاى او را حق مى‌دانم؛ اما ابوجهل از او خواست که هرگز به آن اقرار نکند و‌ در روایت دیگرى است که گفت: مرگ براى ما از اقرار به آن آسان‌تر است و این آیه نازل شد.[۴۴] از سدّى نقل شده که اخنس‌ بن‌ شریق در خلوت از ابوجهل درباره پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید و او گفت: به خدا سوگند! محمد صادق است و هرگز دروغ نگفته؛ اما هنگامى که بنى قصى پرچم مکه‌ را بدست گرفتند؛ پرده‌دار کعبه شدند؛ سقایت حاجیان به دستشان افتاد و سپس نبوت! دیگر چه چیزى براى تیره‌هاى قریش مى‌ماند؟[۴۵] و این آیه در شأن آنان نازل شد: «فَإِنَّهُمْ لَا یکذِّبُونَک وَلَٰکنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یجْحَدُونَ». (سوره انعام، ۳۳) طبرى از ابن‌ کعب نقل کرده که ابوجهل به پیامبر گفت: ما تو را تکذیب نکرده؛ بلکه آن‌چه را آورده‌اى، تکذیب مى‌کنیم و خداوند این آیه را فرود‌آورد.[۴۶]
  • آزار دادن پیامبر(ص): روزى ابوجهل به آزار پیامبر پرداخت و حمزه به حمایت از حضرت، خشمگینانه ضربتى بر او وارد ساخت. گفته شده[۴۷] که آیه ۱۲۲ سوره انعام در این باره نازل شد: «أو مَن کانَ مَیتاً فأحیینه و جَعَلنا لَه نوراً یمشى بِه فِى‌النّاسِ کمَن مَثَلهُ فِى الظُّلُمت لَیسَ بِخارج مِنها کذلک زُینَ لِلکفرینَ ما کانوا یعمَلون». طبرى اقوالى را در تفسیر آیه‌ برمى‌شمرد؛ امّا در این‌ که مقصود از «کمَن مَثَلهُ فى‌الظُّلمت» ابوجهل است، تردید‌ نمى‌کند.[۴۸]
  • حسادت به رسول خدا: در ذیل آیه ۱۲۴ سوره انعام «وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آیةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِی رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ» آمده است:[۴۹] ابوجهل گفت: سوگند به خدا! به او راضى نشده، هرگز از وى پیروى نمى‌کنیم جز این‌که بر ما نیز چون او وحى بیاید که آیه نازل شد: و چون آنان را نشانه‌اى بیاید، گویند هرگز ایمان نمى‌آوریم مگر آن‌که‌ مانند آن‌چه به پیامبران الهى داده شده، به ما نیز داده شود. [بگو] خداوند، بهتر مى‌داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.
  • به آیات قرآن گوش نکنید: «و‌قالَ الّذین کفروا لاتَسمَعوا لِهذَا القُرءانِ وَالغَوا فیه لَعلّکم تَغلِبون» (سوره فصلت، ۲۶)؛ از ابن‌ عباس روایت شده که ابوجهل مى‌گفت: هرگاه محمد قرآن مى‌خوانَد، هیاهو کنید و فریاد بکشید تا آشکار نشود چه مى‌گوید. پس این آیه نازل شد؛[۵۰] گرچه ابوجهل خود نمى‌توانست از شنیدن قرآن دورى کند.[۵۱]
  • انذار دیگر سودی ندارد: برخى، آیه ۶ سوره بقره «إنّ الّذین کفروا سَواءٌ عَلیهم ءَأَنذَرتَهم أَم لم‌تُنذِرهم لایؤمِنون» را در شأن ابوجهل و[۵۲] بعضى نیز آن را درباره او و خانواده‌اش مى‌دانند.[۵۳]
  • تمسخر مؤمنان: برخی مفسرین، آیه «زُین لِلَّذینَ کفروا الحَیوةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِن‌الّذین ءَامَنوا وَالّذین اتَّقوا فَوقَهم یومَ القیمَة وَاللّهُ یرزقُ مَن یشاءُ بِغَیرِ حِساب» (سوره بقره، ۲۱۲) را درباره ابوجهل و دیگر بزرگان قریش مى‌دانند که از نعمت‌هاى دنیایى بهره‌مند بودند و مؤمنان فقیر را ریشخند مى‌کردند.[۵۴]
  • توطئه قتل پیامبر: «و‌إذ یمکر بِک الَّذین کفروا لِیثبِتوک أو یقتلوک أو یخرِجوک وَ یمکرونَ و یمکرُ اللّهُ واللّهُ خَیرُ المکرینَ»؛ و به یادآر که کافران در حق تو بداندیشى مى‌کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا آواره کنند و آنان مکر مى ورزند و خداوند [هم] مکر مى ورزد و خداوند بهترین مکرورزان است». (سوره انفال، ۳۰) ابوجهل مانند دیگر سران مشرک، هنگام آگاهى از تصمیم هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله به یثرب (مدینه) برآشفت و در طرح توطئه‌اى بر ضد حضرت در دارالندوه، شرکت و پیشنهاد قتل وى را مطرح کرد.[۵۵] ابن‌ سعد مى‌گوید: هر کس نظرى داد تا به ابوجهل رسید. وى گفت: از هر قبیله‌اى جوانى برگزینیم تا با شمشیر برهنه بر محمد هجوم آورند تا بنى عبدمناف، قاتل را نشناخته، توانایى انتقام نداشته باشند.[۵۶] و به پذیرش خون بهایى بسنده کنند. این پیشنهاد پذیرفته شد و اگر خبر جبرئیل به پیامبر و خوابیدن على علیه السلام بر جاى او در لیلة‌المبیت نمى‌بود، تصمیم قریش عملى مى‌شد.[۵۷] مفسّران آیه پیشین را در باب همین توطئه مى‌دانند که ابوجهل در آن نقشى فعال‌ داشت.[۵۸]
  • جدال بدون علم: در تفسیر قمى، ذکر شده که آیه ۸ سوره حج«و مِنَ‌النّاسِ مَن یجدِلُ فى اللّهِ بِغیرِ عِلم و لاهدًى ولاکتب مُنیر» در شأن ابوجهل نازل شده است.[۵۹]
  • پیشوای کفر: مفسّران، ابوجهل را یکى از پیشوایان کفر دانسته که در آیه ۱۲ سوره توبه، مسلمانان به ستیز با آنان مأمور شده‌اند:[۶۰]«فقتلوا أئِمّةَ الکفرِ إنَّهم لاأیمن‌ لَهُم لَعلَّهم ینتَهون».
  • تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام: ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر صلى الله علیه و آله تحریک کرده، مى‌گفت: محمد در یثرب فرود آمده؛ پیش‌ قراولان خویش را فرستاده و مى‌خواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از این‌ که دنباله‌رو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانى است که هرگز ندیده‌ام و هیچ یک از اصحاب وى را مشاهده نکرده‌ام، جز این که با شیاطین همراه بود![۶۱] او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعله ور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در این زمینه مى‌فرماید: «إنّ الَّذینَ کفروا ینفِقونَ أمولهُم لیصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَینفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِم‌حسرَةً ثمَّ‌ یغلَبون وَالّذین‌ کفَروا إلى جَهنَّم یحشَرون»؛ کافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج‌ مى‌کنند. بزودى خرجش خواهند کرد؛ آن‌گاه مایه حسرت آنان مى‌شود و سرانجام، مغلوب مى‌گردند و کافران را در جهنم گرد مى‌آورند». (سوره انفال، ۳۶) واحدى، از کلبى نقل مى‌کند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکى از آنان ابوجهل بود؛[۶۲] همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد.[۶۳]
  • مرگ ابوجهل: ابوجهل سرانجام در جنگ بدر کشته و آیه ۵۰ سوره انفال درباره او و دیگر کشتگان مشرک نازل شد: «وَلَو تَرى إذ یتوَفَّى الّذینَ کفروا المَلئکةُ یضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَریقِ»؛ اگر بدانى آن‌گاه که فرشتگان جان کافران را مى‌گیرند و بر چهره‌ها و پشت‌هایشان مى‌کوبند و مى‌گویند: عذاب آتش را بچشید.[۶۴]
  • ابوجهل در آتش: ابوجهل، از مصادیق آیه «أفَمَن یلقى فِى‌النّارِ»[۶۵] (سوره فصلت، ۴۰) و نیز مصداقى از «لکلِّ أفّاک» (سوره جاثیه، ۷)[۶۶] و در ذیل آیه ۱۰ سوره قلم، یکى از افراد «حَلاّف مَهین» شمرده[۶۷] و از مصادیق «أفَمَن یمشِى مُکبّاً على وَجهِه» (سوره ملک، ۲۲) تلقّى شده است.[۶۸]

پانویس

  1. المغازى، ج‌۲، ص‌۴۹۱.
  2. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۶۲۳‌.
  3. المحبّر، ص‌۱۳۹.
  4. دایرة‌المعارف الاسلامیه، ج‌۱، ص‌۳۲۲.
  5. دایرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامى، ج۵، ص۳۰۵.
  6. اخبار مکه، ج‌۲، ص‌۲۵۳.
  7. عیون‌الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۳۰.
  8. الاشتقاق، ص‌۱۵۵.
  9. یعقوبى، ج‌۲، ص‌۳۷؛ الاشتقاق، ص‌۱۵۵.
  10. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۰، ص‌۱۱۹.
  11. همان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.
  12. السیر و المغازى، ص‌۲۱۰.
  13. التعریف، ص‌۱۷۲.
  14. یعقوبى، ج‌۲، ص‌۲۸.
  15. التعریف، ص‌۱۷۲.
  16. قرطبى، ج‌۱۵، ص‌۲۳۶.
  17. اسباب‌النزول، ص‌۳۸۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۴‌.
  18. السیر والمغازى، ص‌۱۶۱ و ۱۶۶.
  19. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۸۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص‌۸۲۶‌.
  20. الطبقات، ج‌۲، ص‌۹؛ یعقوبى، ج۲، ص‌۴۵.
  21. سیره ابن هشام، ج‌۲، ص‌۴۷۴.
  22. مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۴‌.
  23. اسباب النزول، ص‌۳۸۱ و ۳۸۲.
  24. جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۸۶‌.
  25. السیر والمغازى، ص‌۱۶۶.
  26. الاشتقاق، ص‌۱۴۷؛ انساب الاشراف ج‌۱، ص‌۱۴۱.
  27. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.
  28. العقدالفرید، ج۲، ص‌۳۸۶.
  29. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۲۱.
  30. جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۸۳.
  31. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۴۹‌.
  32. مجمع‌البیان، ج۱۰، ص‌۷۸۲ و ۷۸۳.
  33. جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۷۷.
  34. الکشّاف، ج‌۴، ص‌۷۶۴.
  35. قمى، ج۲، ص۴۸۳.
  36. جامع البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۴۷.
  37. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۱۹، ص‌۳۵.
  38. التعریف ص‌۲۲۷.
  39. روض الجنان، ج‌۱۴، ص‌۲۰۵.
  40. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۱۹ و ۱۲۰؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۴۰۸.
  41. جامع‌البیان، مج‌۹، ج‌۱۵، ص‌۱۴۳.
  42. الدرّالمنثور، ج‌۵‌، ص‌۳۱۸.
  43. اسباب النزول، ص‌۲۴۶ و ۲۴۷.
  44. بغوى، ج‌۱، ص‌۹۱.
  45. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۷، ص‌۲۴۰.
  46. همان.
  47. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۵۵‌.
  48. جامع‌البیان، مج‌۵‌، ج‌۸‌، ص‌۳۰.
  49. قرطبى، ج‌۷، ص‌۵۳‌.
  50. همان، ج‌۱۵، ص‌۲۳۲.
  51. السیر والمغازى، ص۱۸۹؛ سیره ابن هشام، ج‌۱، ص‌۳۱۵.
  52. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۲۸.
  53. اسباب النزول، ص‌۲۶.
  54. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۰‌.
  55. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۰۰.
  56. الطبقات، ج‌۱، ص‌۱۷۶.
  57. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۳۰۰.
  58. مجمع البیان، ج‌۴، ص۸۲۶‌.
  59. قمى، ج۲، ص۷۹.
  60. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۱۱۳؛ مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۱۷.
  61. ابن کثیر، ج۳، ص۲۱۱.
  62. اسباب النزول، ص‌۱۹۵.
  63. یعقوبى، ج۲، ص‌۴۵.
  64. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۳۰؛ مجمع‌البیان، ج۴، ص۸۴۶‌.
  65. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۲؛ الدرّالمنثور، ج‌۷، ص‌۳۳۰.
  66. غررالتبیان، ص‌۴۷۴.
  67. روح المعانى، مج‌۱۶، ج‌۲۹، ص‌۴۷.
  68. قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۱۴۳.

منابع

  • "ابوجهل"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، جلد ۱.