شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' ستارگان حرم، جلد 3 '''نویسنده:''' احمد محيطى اردكانى (ي...' ایجاد کرد)
 
(آرشیو عکس و تصویر)
 
(۱۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
'''حجه الاسلام سید ابوالقاسم داودالموسوی معروف به موسوی دامغانی''' (۱۳۲۳ - ۱۳۶۴ ش)، از روحانیون مجاهد انقلاب اسلامی و از شاگردان [[امام خمینی]] بود. وی پس از انقلاب در مسئولیت هاى گوناگون مانند [[امام جمعه]] و نماینده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى به خدمت پرداخت. شهید دامغانی در سال ۱۳۶۴، به همراه برخی شخصیت هاى مملکتى، از جمله [[شهید فضل الله محلاتی|شهید فضل‌الله محلاتى]]، در حالى که توسط هواپیماى مسافربرى عازم جبهه هاى اهواز بودند، از سوى دو جنگنده متجاوز [[عراق|عراقى]] مورد حمله قرار گرفته و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند.
'''منبع:''' ستارگان حرم، جلد 3
+
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = سید ابوالقاسم داودالموسوی
 +
||تصویر= [[پرونده:دامغانی.jpg|230px]]
 +
||زادروز =  ۱۳۲۳ شمسی
 +
|زادگاه = دامغان
 +
|وفات =  ۱۳۶۴ شمسی
 +
|مدفن = [[قم]]، [[حرم حضرت معصومه علیها السلام|حرم حضرت معصومه سلام الله علیها]]
 +
|اساتید =  آیت الله حاج [[شیخ مرتضى حائرى یزدی|شیخ مرتضى حائرى یزدى]]؛ آیت الله [[حسین وحید خراسانی|حسین وحید خراسانى]]؛ آیت الله [[اسماعیل صالحی مازندرانی|شیخ اسماعیل صالحى مازندرانى]] و ...
 +
|شاگردان =
 +
|آثار =
 +
}}
  
'''نویسنده:''' احمد محيطى اردكانى
+
==ولادت و خاندان==
  
(ياور محرومان)
+
سید ابوالقاسم داودالموسوی فرزند سید محمد، در سال ۱۳۲۳ ه.ش در روستاى حسن آباد از توابع دامغان در خانواده مذهبى و شیفته [[اهل بیت]] علیهم السلام متولد شد.<ref>معراج شهادت، یادنامه شهید محلاتى و همراهان شهیدش در سانحه هوایى، دفتر نمایندگى حضرت امام در سپاه پاسداران اسلامى، ص ۱۲۱.
 +
</ref>
  
'''تولد'''
+
جد ابوالقاسم مرحوم کربلایى سید حاجى از استادن [[قرآن]] در منطقه بود و سالیان متمادى به تعلیم کتاب الهى برگزارى جلسات قرائت قرآن اشتغال داشت.<ref>گفتگو با حجت الاسلام سید محمدباقر موسوى؛ فرزند شهید.</ref> سید محمد پدر سید ابوالقاسم نیز به پیروى از پدر بزرگوارش مرحوم سید حاجى، به تعلیم قرآن مشغول شد.
  
سيد ابوالقاسم داود الموسوى، معروف به موسوى دامغانى، فرزند سيد محمد است و در سال 1323 ه.ش در روستاى حسن آباد از توابع دامغان در خانواده مذهبى و شيفته [[اهل بيت]] علیهم السلام متولد شد.(1)
+
==تحصیلات و اساتید==
  
'''تبار پاك'''
+
سید ابوالقاسم از کودکى طبعى بلند و همتى والا و علاقه اى شدید به فراگیرى [[علوم اسلامی|علوم اسلامى]] داشت، بدین جهت، پس از گذراندن دوران ابتدایى تحصیل در حسن آباد، در سال ۱۳۳۷ ه.ش و در حالى که بیش از ۱۴ سال نداشت، به دامغان آمد و در یکى از مدارس علمیه آن شهر، مشغول تحصیل شد.<ref>سیماى رامهرمز، سعید بابائى (حائرى)، ج اول، ۱۳۷۳، ص ۱۳۹.</ref>
  
جد ابوالقاسم مرحوم كربلايى سيد حاجى بود كه ابتدا در خور و بيابانك زندگى مى كرد، اما بر اثر ظلم و ستم خوانين، از آن جا كوچ كرد و پس از طى، حدود 300 كيلومتر راه كوير، به حسن آباد رسيد و در آن جا مقيم شد. او از استادن [[قرآن]] در منطقه بود و ساليان متمادى به تعليم كتاب الهى برگزارى جلسات قرائت قرآن اشتغال داشت.(2)
+
او در سال ۱۳۴۱ ه.ش براى ادامه تحصیل عازم [[قم]] شد، و در مدرسه حجتیه، ساکن گردید. در همین سال لباس مقدس روحانیت به تن کرد و سفرهاى تبلیغى اش را آغاز نمود. او سعى داشت به مناطقى سفر کند که کمتر کسى بدانجا مى رود. لذا با دوچرخه به روستاهایى مى رفت که حتى از جاده نیز محروم بودند. وى از ابتداى ورود به شهر مقدس قم، شیفته [[امام خمینی]] گشت، تا آن جا که مرتب به بیت ایشان رفت و آمد مى کرد و اکثر شب ها به [[نماز جماعت]] حضرت امام حاضر مى شد.<ref>همان، ص ۱۴۰-۱۳۹.</ref>
  
سيد محمد، پدر سيد ابوالقاسم پس از چهل سال اشتغال به كشاورزى در روستاى حسن آباد، به شهر مقدس [[قم]] مهاجرت نمود و به پيروى از پدر بزرگوارش مرحوم سيد حاجى، در اين شهر به تعليم قرآن مشغول شد. سيد محمد، با اين كه در اين اواخر از يك چشم نابينا شد، بيش از 85 سال از عمر شريفش مى گذرد، باز هم سعى مى كرد اوقات زندگيش را با تعليم قرآن به جوانان و نوجوانان روشنى بخشد.(3)
+
سید ابوالقاسم موسوى در طول ایام تحصیل از محضر اساتید و علماى بزرگوارى بهره مند گردید که اسامى بعضى از آن ها چنین است:
  
از وى سه فرزند پسر به نام هاى سيد جعفر (ساليان طولانى است در مدرسه فيضيه در خدمت علما و روحانيان مى باشد) شهيد ابوالقاسم (اين نوشتار در ياد و خاطره او به رشته تحرير درآمده است) و سيد ابوالفضل (در شوراى سياست گذارى ائمه جمعه، در تهران مشغول به خدمت است)(4) به يادگار مانده است.
+
*۱- شهید غلامرضا سلطانى؛
  
'''ورود به حوزه علميه'''
+
*۲- آیت الله حاج [[شیخ مرتضى حائرى یزدی|شیخ مرتضى حائرى یزدى]]؛
  
سيد از كودكى طبعى بلند و همتى والا و علاقه اى شديد به فراگيرى علوم اسلامى داشت، بدين جهت، پس از گذراندن دوران ابتدايى تحصيل در حسن آباد، در سال 1337 ه.ش و در حالى كه بيش از 14 سال نداشت، به دامغان آمد و در يكى از مدارس علميه آن شهر، مشغول تحصيل شد.(5)
+
*۳- آیت الله [[حسین وحید خراسانی|حسین وحید خراسانى]]؛
  
'''عزيمت به قم'''
+
*۴- آیت الله [[اسماعیل صالحی مازندرانی|شیخ اسماعیل صالحى مازندرانى]]؛
  
سيد ابوالقاسم در سال 1341 ه.ش براى ادامه تحصيل عازم [[قم]] شد، و در مدرسه حجتيه، ساكن گرديد. در همين سال لباس مقدس روحانيت به تن كرد و سفرهاى تبليغى اش را آغاز نمود. او سعى داشت به مناطقى سفر كند كه كمتر كسى بدانجا مى رود. لذا با دوچرخه به روستاهايى مى رفت كه حتى از جاده نيز محروم بودند. وى از ابتداى ورود به شهر مقدس قم، شيفته [[حضرت امام خميني]] گشت تا آن جا كه مرتب به بيت ايشان رفت و آمد مى كرد و اكثر شب ها به [[نماز جماعت]] آن حضرت حاضر مى شد.(6)
+
*۵- آیت الله شیخ على مشکینى؛
  
'''اساتيد'''
+
*۶- آیت الله [[ابوالقاسم خزعلی|ابوالقاسم خزعلى]]؛
  
سيد ابوالقاسم موسوى در طول ايام تحصيل از محضر اساتيد و علماى بزرگوارى بهره مند گرديد كه اسامى بعضى از آن ها چنين است:
+
*۷- آیت الله [[یحیی انصاری شیرازی|شیخ یحیى انصارى شیرازی]]؛
  
* 1- شهيد غلامرضا سلطانى؛
+
*۸- حجت الاسلام محى الدین فاضل هرندى.
  
وى در سال 1322 ه.ش در بخش اشتهارد از توابع شهرستان كرج متولد شد. پس از پايان دوره متوسطه وارد [[حوزه علميه]] گرديد و به درجه [[اجتهاد]] نائل آمد. او قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، با تحصيل و تدريس در حوزه علميه [[قم]]، تبليغ و ارشاد مردم و تأليف چند جلد كتاب، خدمت ارزنده اى به [[اسلام]] و مسلمين نمود، و پس از پيروزى انقلاب در سمت حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامى كرج و امامت جمعه اشتهارد و نمايندگى مردم كرج در مجلس شوراى اسلامى، مشغول به خدمت گرديد و عاقبت در تاريخ 1364/12/1 با حمله دردمنشانه دو جنگنده رژيم بعث [[عراق]] به هواپيماى مسافربرى حامل وى و شاگردش شهيد موسوى و پيش از چهل تن از بهترين ياران امام و انقلاب، در نزدكى اهواز، به فيض [[شهادت]] رسيد.(7)
+
==فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی==
 +
'''مبارزات علیه رژیم پهلوی:'''
  
* 2- آيت الله مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى؛
+
ابوالقاسم موسوی از همان ابتداى ورود به [[قم]]، در جریان ۱۵ خرداد ۴۲ و شروع نهضت پیروزمند [[امام خمینی]] قرار گرفت. خود در این باره چنین مى گوید: «امام به مناسبت وفات [[حضرت فاطمه]] سلام الله علیها مجلس سوگوارى تشکیل داده، در منزل خویش مجلس عزا برپا مى داشت. روزى سخن از قرارداد ننگین کاپیتولاسیون به میان آمد و امام در جمع مردمى که از قم و برخى از شهرهاى دیگر بودند، سخنان مهمى بر علیه نظام و سیاست هاى غربى حکومت ایراد کردند، هفت روز بعد در قم حکومت نظامى اعلام شد، و امام را به [[تهران]] بردند، من از آن تاریخ فعالیت هاى سیاسى خود را در کنار تحصیل و درس آغاز کردم».<ref> سیماى رامهرمز، سعید بابائى، ص ۱۴۰.</ref>
  
* 3- آيت الله حسين وحيد خراسانى؛
+
پس از تبعید امام، مرحوم شهید موسوى همراه افرادى چون شهید محمد منتظرى شب ها در حرم [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها در [[مسجد]] بالاسر براى سلامتى و رهایى امام خمینى [[دعاى توسل]] مى خواندند.<ref>سرانجام در همان جایى که مراسم دعاى توسل برگزار کرده، براى اولین بار فعالیت رسمى سیاسى را آغاز کرده بود، به خاک سپرده شد. همان و گفتگو با برادر شهید.</ref>
  
* 4- آيت الله حاج شيخ اسماعيل صالحى مازندرانى؛
+
در زمان [[طاغوت]] با تهیه دستگاه تایپ و استنسیل، اعلامیه هاى حضرت امام را که از [[نجف]] به [[ایران|ایران]] مى آمد، تکثیر مى کرد و با ماشین فولکس خود مخفیانه در شهرهاى مختلف پخش مى نماید. او در شهرها و روستاهاى زیادى با سخنرانی هاى گرم و افشاگرانه مردم را بیدار و با اهداف امام خمینى آشنا مى ساخت. در این راه بارها دستگیر و به زندان افتاد و مورد بازجویى و شکنجه قرار گرفت. از جمله یک بار به همراه شهید محمد منتظرى و آیت الله شیخ احمد جنتى در زندان قزل قلعه در بند شد. اما هرگز در راهى که انتخاب کرده بود، سستى به خود راه نداد.
  
* 5- آيت الله حاج شيخ على مشكينى؛
+
وى در آن دوران براى تهیه تسلیحات براى مبارزه مسلحانه نیز اقدام کرد و چند قبضه، سلاح گرم تهیه نمود و در شهر قائم در منزل پدرش مخفى ساخت. و گاهى به برادرانش اظهار مى داشت که چه موقع خواهد رسید که از این اسلحه ها بر ضد حاکمان جور استفاده کنیم؟! در سال ۵۶ و ۵۷ ه.ش و ایام اوجگیرى انقلاب، یکى از پیشتازان مبارزه و شرکت در راهمپیمایی هاى قم بود، و اگر کسى مجروح مى شد، او با ماشین آن ها را از صحنه درگیرى خارج و به مراکز درمانى مى رساند، ولذا بارها با لباس خونین به منزل خویش مى رفت.<ref> گفتگو با سید محمدباقر، فرزند شهید و سید جعفر برادر شهید.</ref>
  
* 6- آيت الله ابوالقاسم خزعلى؛
+
در یکى از راهپیمایی ها که طلاب و علما و دیگر اقشار مردم به سوى منزل آیت الله [[حسین نوری همدانی|حسین نورى همدانى]] در حرکت بودند، مقابل [[قبرستان شیخان قم|مزار شیخان]] که رسیدند، مزدوران رژیم، به سوى مردم تیراندازى کردند، و عده اى شهید و مجروح شدند. در آن گیر و دار که هر کسى براى نجات جان خود مى کوشید، شهید موسوى، مجروحین را جمع آورى و به بیمارستان کامکار مى رسانید و در راه نجات آن ها تلاش مى کرد.
  
* 7- آيت الله شيخ يحيى انصارى شيرازى؛
+
مبارزات و راهپیمایی ها هر روز و هر شب ادامه داشت تا این که پایه هاى رژیم ستمشاهى پهلوى، یکى پس از دیگرى فروریخت و نهضت امام به پیروزى نزدیک گردید. [[امام خمینی]] اعلام کرد به [[ایران|ایران]] مى آید، شهید موسوى نیز یکى از اعضاء هیئت استقبال از امام بود. روز ۱۲ بهمن ۵۷ امام وارد ایران شد و تا ۲۲ بهمن که انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به پیروزى رسید، در مدرسه علوى مستقر بود. شهید موسوى نیز در آن جا در خدمت امام و انقلاب به فعالیت مشغول بود.<ref>سیماى رامهرمز، سعید بابائى، ص ۱۴۲-۱۴۱ و گفتگو با فرزند شهید.</ref>
  
* 8- حجت الاسلام محى الدين فاضل هرندى.
+
'''پس از پیروزى انقلاب:'''
  
'''مبارزات'''
+
با پشت سر گذاردن دوران ظلمت و تاریکى و طلوع پیروزى، یاران امام که همه رنج ها و ستم هاى ظالمان را با تمام وجود لمس کرده بودند، براى حفظ دستاوردهاى انقلاب، باز هم با پذیرش مسئولیت هاى سنگین دین خویش را به [[اسلام]] و انقلاب ادا کردند. شهید موسوى نیز در مسئولیت هاى گوناگون، به ادامه خدمت پرداخت که اهم آن ها از این قرار است:
  
ابوالقاسم از همان ابتداى ورود به [[قم]]، در جريان 15 خرداد 42 و شروع نهضت پيروزمند [[حضرت امام خميني]] قرار گرفت. خود در اين باره چنين مى گويد: «امام به مناسبت وفات [[حضرت فاطمه]] سلام الله علیها مجلس سوگوارى تشكيل داده، در منزل خويش مجلس عزا برپا مى داشت. روزى سخن از قرارداد ننگين كاپيتولاسيون به ميان آمد و امام در جمع مردمى كه از قم و برخى از شهرهاى ديگر بودند، سخنان مهمى بر عليه نظام و سياست هاى غربى حكومت ايراد كردند، هفت روز بعد در قم حكومت نظامى اعلام شد، و امام را به تهران بردند، من از آن تاريخ فعاليت هاى سياسى خود را در كنار تحصيل و درس آغاز كردم».(8)
+
*۱- کنترل پادگان لویزان (ستاد نیروى زمینى)؛
  
پس از تبعيد امام مرحوم شهيد موسوى همراه افرادى چون شهيد محمد منتظرى شب ها در حرم [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها در مسجد بالاسر براى سلامتى و رهايى حضرت امام خمينى [[دعاى توسل]] مى خواندند.(9)
+
*۲- فعالیت و راه اندازى کمیته انقلاب اسلامى دامغان در سال ۱۳۵۸ ه.ش؛
  
در زمان طاغوت با تهيه دستگاه تايپ و استنسيل، اعلاميه هاى امام را كه از [[نجف]] به ايران مى آمد، تكثير مى كرد و با ماشين فولكس خود مخفيانه در شهرهاى مختلف پخش مى نماید. او در شهرها و روستاهاى زيادى با سخنراني هاى گرم و افشاگرانه مردم را بيدار و با اهداف امام خمينى آشنا مى ساخت. در اين راه بارها دستگير و به زندان افتاد و مورد بازجويى و شكنجه قرار گرفت. از جمله يك بار به همراه شهيد محمد منتظرى و آيت الله حاج شيخ احمد جنتى در زندان قزل قلعه در بند شد. اما هرگز در راهى كه انتخاب كرده بود، سستى به خود راه نداد.
+
*۳- تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى دامغان، همراه با دیگر یاران؛
  
وى در آن دوران براى تهيه تسليحات براى مبارزه مسلحانه نيز اقدام كرد و چند قبضه، سلاح گرم تهيه نمود و در شهر قائم در منزل پدرش مخفى ساخت. و گاهى به برادرانش اظهار مى داشت كه چه موقع خواهد رسيد كه از اين اسلحه ها بر ضد حاكمان جور استفاده كنيم؟! در سال 56 و 57 ه.ش و ايام اوجگيرى انقلاب يكى از پيشتازان مبارزه و شركت در راهمپيمايي هاى قم بود، و اگر كسى مجروح مى شد، او با ماشين آن ها را از صحنه درگيرى خارج و به مراكز درمانى مى رساند، ولذا بارها با لباس خونين به منزل خويش مى رفت.(10)
+
*۴- تشکیل دادگاه انقلاب دامغان؛
  
در يكى از راهپيمايي ها كه طلاب و علما و ديگر اقشار مردم به سوى منزل آيت الله حسين نورى همدانى در حركت بودند، مقابل مزار شيخان كه رسيدند، مزدوران رژيم، به سوى مردم تيراندازى كردند، و عده اى شهيد و مجروح شدند. در آن گير و دار كه هر كسى براى نجات جان خود مى كوشيد، شهيد موسوى، مجروحين را جمع آورى و به بيمارستان كامكار مى رسانيد و در راه نجات آن ها تلاش مى كرد.
+
*۵- حاکم شرع دادسراى انقلاب اسلامى و محاکمه بعضى از مفسدین و اشرار؛
  
محمدى يكى از اعضاء ساواك قم، در مقابل بيمارستان كامكار از شهيد موسوى مى پرسد؛ ديشب در مسجد بالاسر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها چه كسى اعلاميه پخش مى كرد؟ اگر به اين سؤال جواب بدهى به تو مى گويم امروز چند نفر شهيد شده اند. سيد ابوالقاسم موسوى جواب مى دهد: ديشب من اعلاميه پخش مى كردم. او نيز مى گويد: امروز 7 نفر شهيد شدند.
+
*۶- خدمت در جهاد سازندگى دامغان؛
  
مبارزات و راهپيمايي ها هر روز و هر شب ادامه داشت تا اين كه پايه هاى رژيم ستمشاهى پهلوى، يكى پس از ديگرى فروريخت و نهضت امام به پيروزى نزديك گرديد. [[حضرت امام خميني]] اعلام كرد به ايران مى آيد، شهيد موسوى نيز يكى از اعضاء هيئت استقبال از امام بود. روز 12 بهمن 57 امام وارد ايران شد و تا 22 بهمن كه انقلاب شكوهمند اسلامى ايران به پيروزى رسيد، در مدرسه علوى مستقر بود. شهيد موسوى نيز در آن جا در خدمت امام و انقلاب به فعاليت مشغول بود.(11)
+
*۷- نماینده امام در هیأت هفت نفره احیاء و واگذارى زمین استان سمنان؛
  
'''پس از پيروزى انقلاب'''
+
*۸- نماینده امام و [[امام جمعه]] رامهرمز از سال ۶۰ تا ۱۳۶۳ ه.ش؛
  
با پشت سر گذاردن دوران ظلمت و تاريكى و طلوع پيروزى، ياران امام كه همه رنج ها و ستم هاى ظالمان را با تمام وجود لمس كرده بودند، براى حفظ دستاوردهاى انقلاب، باز هم با پذيرش مسئوليت هاى سنگين دين خويش را به اسلام و انقلاب ادا كردند. شهيد موسوى نيز در مسئوليت هاى گوناگون، به ادامه خدمت پرداخت كه اهم آن ها از اين قرار است:
+
*۹- نماینده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى، در دوره دوم مجلس.<ref> همان.</ref>
  
* 1- كنترل پادگان لويزان (ستاد نيروى زمينى)؛
+
==ویژگی‌هاى اخلاقى==
  
* 2- فعاليت و راه اندازى كميته انقلاب اسلامى دامغان در سال 1358 ه.ش؛
+
شهید سید ابوالقاسم موسوى، روحانى مبارز، زجر کشیده، دلسوخته انقلاب و محرومین، تلاشگر خستگى ناپذیر، عاشق امام و [[ولایت]] بود. از نظر اخلاقى نیز، ویژگی هاى داشت که در این مختصر نمى گنجد، به عنوان نمونه بعضى از صفات برجسته اش را متذکر مى شویم.
  
* 3- تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى دامغان، همراه با ديگر ياران؛
+
'''<I>مطیع خدا و اولیاء معصومین:</I>'''
  
* 4- تشكيل دادگاه انقلاب دامغان؛
+
او در راه اطاعت از [[خداوند|خداوند متعال]] همه سختى ها را با آغوش باز پذیرا بود. آن چه را موجب رضاى خدا، و وظیفه الهى خویش مى دید، عمل مى کرد و لحظه اى به فکر خود و موقعیت اجتماعى اش نبود. در همه کارها به خدا [[توکل|توکل]] مى کرد و تنها به او امید داشت.<ref>روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه ۳۰ بهمن ۷۶ ش. ۵۴۲۴ از مقاله سید ابوالفضل موسوى برادر شهید.</ref>
  
* 5- حاكم شرع دادسراى انقلاب اسلامى و محاكمه بعضى از مفسدين و اشرار؛
+
'''<I>پیشگام در کارهاى نیک:</I>'''
  
* 6- خدمت در جهاد سازندگى دامغان؛
+
پیشى گرفتن در نیکوکارى جزء سرشتش بود، هر کجا احساس مى کرد کمکى از دستش ساخته است، از همه زودتر اقدام مى کرد. شهید موسوى، استراحت را براى دیگران مى خواست و خود را براى آسایش مردم به زحمت مى انداخت. زمانى بر اثر خرابى قنات هاى روستاى حسن آباد، مردم دچار کم آبى شدند. این روحانى فداکار، وارد کار شد و با رجوع به ریش سفیدان و کمک پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قنات ها را لاى روبى و آباد کرد و مردم را از کمبود آب نجات بخشید.
  
* 7- نماينده امام در هيأت هفت نفره احياء و واگذارى زمين استان سمنان؛
+
'''<I>مهربانى و کمک به محرومین:</I>'''
  
* 8- نماينده امام و امام جمعه رامهرمز از سال 60 تا 1363 ه.ش؛
+
او کمک به دیگران به ویژه محرومین، را از وظایف خود مى دانست و بخش مهمى از زندگى او را تشکیل مى داد. در ایامى که [[امام جمعه]] رامهرمز بود، از [[تهران]] و علماى [[قم]] کمک مالى مى گرفت و براى خانواده هاى محروم لباس و مواد غذایى تهیه مى کرد و به منازل آن ها مى برد. یکى از طلاب دامغانى مى گوید: هیچ کس حق نداشت مانع ورود مراجعه کنندگان شود و آنقدر مراجعین را به حضور مى پذیرفت که ضعف برایشان غالب مى شد و مردم رسیدگى به مسایل خود را به وقت دیگرى مى گذاشتند. در سنگر مجلس شوراى اسلامى نیز در طرح ها و لوایح با جدیت مدافع پابرهنگان بود.<ref>روزنامه جمهورى اسلامى، ش ۵۴۲۴ ص ۱۲ گفتگو با سید جعفر، برادر شهید.
 +
</ref>
  
* 9- نماينده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى، در دوره دوم مجلس.(12)
+
'''<I>تبلیغ و ارشاد:</I>'''
  
'''ويژگي هاى اخلاقى'''
+
براى نصیحت و موعظه و تبلیغ [[اسلام]] ارزش خاصى قائل بود. سخنرانی ها و خطابه هایش قبل از انقلاب شیوا و جذاب افشاگر جنایات ظالمین و بیانگر [[حق]] و حقیقت بود. بارها از طرف مأمورین رژیم به اداره آگاهى برده شد و از او خواستند که تعهد بسپارد تا در منبرهایش بحث سیاسى نکند، اما او نپذیرفت، و آن چه را وظیفه مى دانست، بیان مى کرد. مدتى از منبر و سخنرانى ممنوع شد؛ لیکن در بین مردم و پائین منبر حقایق را بیان مى کرد. او که شیفته هدایت جوانان بود، در سال هاى ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ ه.ش در تهران (شمیران) به همراهى شهید سید حسن شاهچراغى و جمعى از دوستان روحانى براى جوانان و نوجوانان برنامه هاى تابستانى داشتند. صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع مى کردند و کلاس هاى اعتقادى و سیاسى برپا مى نمودند. گاهى، عوامل رژیم، با آن برخورد مى کردند و کلاس ها را تعطیل مى نمودند. وى مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از [[قم]] به تهران مى آمد و جلسات مختلفى را اداره مى کرد و این را براى خود وظیفه مى دانست.<ref> همان و سیماى رامهرمز، ص ۱۴۳.</ref>
  
شهيد سيد ابوالقاسم موسوى، روحانى مبارز، زجر كشيده، دلسوخته انقلاب و محرومين، تلاشگر خستگى ناپذير، عاشق امام و ولايت بود. از نظر اخلاقى نيز، ويژگي هاى داشت كه در اين مختصر نمى گنجد، به عنوان نمونه بعضى از صفات برجسته اش را متذكر مى شويم.
+
'''<I>حفظ بیت المال و بى اعتنایى به دنیا:</I>'''
  
'''<I>مطيع خدا و اولياء معصومين:</I>'''
+
یکى دیگر از ویژگی هاى شهید موسوى، بى توجهى به دنیا و زخارف آن بود. پشت پا زدن به خواسته هاى نفسانى یکى از نمونه هاى آشکار آن است. در تمام طول زندگى در منزلى که زمین آن هم [[وقف]] بود، به سر مى برد. وقتى هم که پیشنهاد تعویض آن را به او دادند، نپذیرفت. او مصمم بود که از اموال بیت المال در مصارف شخصى هیچ استفاده نکند.
 
 
او در راه اطاعت از خداوند متعال همه سختى ها را با آغوش باز پذيرا بود. آن چه را موجب [[رضاى خدا]]، و وظيفه الهى خويش مى ديد، عمل مى كرد و لحظه اى به فكر خود و موقعيت اجتماعى اش نبود. در همه كارها به خدا توكل مى كرد و تنها به او اميد داشت.(13)
 
 
 
'''<I>پيشگام در كارهاى نيك:</I>'''
 
 
 
پيشى گرفتن در نيكوكارى جزء سرشتش بود، هر كجا احساس مى كرد، كمكى از دستش ساخته است، از همه زودتر اقدام مى كرد. در دوران آغازين طلبگى اش در دامغان آيت الله دامغانى در نظر داشت مسجدى بنا كند، در جلسه اى كه مردم حضور داشتند، مطلب را با آنان در ميان گذاشت و از آن ها درخواست كمك كرد.
 
 
 
سيد ابوالقاسم در آن مجلس حاضر بود، زودتر از همه با صداى بلند گفت: «من ده تومان و ده روز هم كار مى كنم.» مرحوم آيت الله دامغانى دست سيد ابوالقاسم را بلند مى كند و مي گويد: «مردم از اين پس نيكوكارى را بياموزيد».(14)
 
 
 
شهيد موسوى، استراحت را براى ديگران مى خواست و خود را براى آسايش مردم به زحمت مى انداخت. زمانى بر اثر خرابى قنات هاى روستاى حسن آباد مردم دچار كم آبى شدند. اين روحانى فداكار، وارد كار شد و با رجوع به ريش سفيدان و كمك پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قنات ها را لاى روبى و آباد كرد و مردم را از كمبود آب نجات بخشيد.
 
 
 
'''<I>مهربانى و كمك به محرومين:</I>'''
 
 
 
آقاى فراتى مى گويد: يكى از خصوصيات بارز شهيد موسوى اين بود كه با مردم گرم و صميمى برخورد مى كرد. يك بار، روبروى مدرسه خان با من دست داد و همين طور با هم صحبت مى كرديم و مى رفتيم. تا مدرسه فيضيه دست مرا رها نكرد، هنوز گرمى محبت آميز دستش را در دستم احساس مى كنم. كسى را نمى يابى كه با او آشنا باشد و محبتش را در دل نداشته باشد.(15)
 
 
 
بدين سبب كمك به ديگران به ويژه محرومين، را از وظايف خود مى دانست و بخش مهمى از زندگى او را تشكيل مى داد. در ايامى كه [[امام جمعه]] رامهرمز بود، از تهران و علماى قم كمك مالى مى گرفت و براى خانواده هاى محروم لباس و مواد غذايى تهيه مى كرد و به منازل آن ها مى برد.
 
 
 
سيد محمد سجادى؛ يكى از طلاب دامغانى كه بنا به دعوت آن شهيد مدتى در حوزه علميه آيت الله بهبهانى رامهرمز تدريس مي كرد، مى گويد: هيچ كس حق نداشت مانع ورود مراجعه كنندگان شود و آنقدر مراجعين را به حضور مى پذيرفت كه ضعف برايشان غالب مى شد و مردم رسيدگى به مسايل خود را به وقت ديگرى مى گذاشتند.
 
 
 
در اوايل جنگ تحميلى [[عراق]]، حدود پنجاه هزار آواره جنگى در رامهرمز اسكان داده بودند، كه 25000 نفر داخل شهر و 25000 نفر در چادرهاى بيرون شهر ساكن بودند. شهيد موسوى تمام كارهاى آن ها را رسيدگى مى كرد. حتى دعواهاى خانوادگى آن ها را حل و فصل مى نمود. در سنگر مجلس شوراى اسلامى نيز در طرح ها و لوايح با جديت مدافع پابرهنگان بود.(16)
 
 
 
'''<I>تبليغ و ارشاد:</I>'''
 
 
 
براى نصيحت و موعظه و تبليغ اسلام ارزش خاصى قائل بود. سخنراني ها و خطابه هايش قبل از انقلاب شيوا و جذاب افشاگر جنايات ظالمين و بيانگر [[حق]] و حقيقت بود. بارها از طرف مأمورين رژيم به اداره آگاهى برده شد و از او خواستند كه تعهد بسپارد تا در منبرهايش بحث سياسى نكند، اما او نپذيرفت، و آن چه را وظيفه مى دانست، بيان مى كرد مدتى از منبر و سخنرانى ممنوع شد؛ ليكن در بين مردم و پائين منبر حقايق را بيان مى كرد.
 
 
 
او شيفته هدايت جوانان بود، در سال هاى 1348 تا 1356 ه.ش در تهران (شميران) به همراهى شهيد سيد حسن شاهچراغى و جمعى از دوستان روحانى براى جوانان و نوجوانان برنامه هاى تابستانى داشتند. صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع مى كردند و كلاس هاى اعتقادى و سياسى برپا مى نمودند، گاهى، عوامل رژيم، با آن برخورد مى كردند و كلاس ها را تعطيل مى نمودند. وى مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از [[قم]] به تهران مى آمد و جلسات مختلفى را اداره مى كرد. و اين را براى خود وظيفه مى دانست.(17)
 
 
 
'''<I>حفظ بيت المال و بى اعتنايى به دنيا:</I>'''
 
 
 
يكى ديگر از ويژگي هاى شهيد موسوى، بى توجهى به دنيا و زخارف آن بود. پشت پا زدن به خواسته هاى نفسانى يكى از نمونه هاى آشكار آن است. در تمام طول زندگى در منزلى كه زمين آن هم وقف بود، به سر مى برد. وقتى هم كه پيشنهاد تعويض آن را به او دادند، نپذيرفت.
 
 
 
برادرش آقا سيد جعفر مى گويد: ايامى كه امام جمعه رامهرمز بود، اموال زيادى از بيت المال در اختيارش بود، گاهى مى ديد كه كيسه هاى مملو از پول در خانه دارد. با اين حال به من مى گفت: مقدارى پول دارى به من قرض بدهى..او مصمم بود كه از اموال بيت المال در مصارف شخصى هيچ استفاده نكند.
 
 
 
'''<I>عشق به امام و ياران او:</I>'''
 
 
 
امام را مقتدا و مراد خويش مى دانست و در هر حال حتى زير شكنجه هاى ساواك اين علاقه را كتمان نمى كرد. گاهى براى دستيابى به نوار سخنان ايشان در زمان طاغوت، فرسنگ ها راه مى رفت و زحمت ها و خطرهاى فراوانى را به جان مى خريد. علاقه شديدى به شهيد سيد محمد بهشتى و ياران او داشت، بعد از حادثه 7تير 1360 ه.ش در تشييع جنازه آن شهيدان بزرگوار، با پاى پياده تا بهشت زهرا آمد به گونه اى كه تمام كف پاهايش تاول زده بود.(18)
 
  
 
'''<I>تهجد و عبادت:</I>'''
 
'''<I>تهجد و عبادت:</I>'''
  
وى در [[عبادت]] و شب زنده دارى و دقت در اقامه [[نماز اول وقت]] ممتاز بود. بعد از اين كه به اهميت [[نماز]] اول وقت واقف گرديد، براى اين كه مبادا از اين امر مهم غافل شود، با خدا عهد كرده بود، اگر نمازش از اول وقت تأخير بيفتد، صد تومان، [[صدقه]] بدهد.(19)
+
وى در [[عبادت]] و [[شب زنده داری|شب زنده دارى]] و دقت در اقامه [[نماز اول وقت]] ممتاز بود. بعد از این که به اهمیت [[نماز]] اول وقت واقف گردید، براى این که مبادا از این امر مهم غافل شود، با خدا عهد کرده بود، اگر نمازش از اول وقت تأخیر بیفتد، صد تومان [[صدقه]] بدهد.<ref>روزنامه جمهورى اسلامى، ش ۵۴۲۴ و گفتگو با سید جعفر برادر شهید.</ref>
 
 
'''<I>شيفته شهادت:</I>'''
 
 
 
در خطبه هاى [[نماز جمعه]] رامهرمز جوانان را براى رفتن به جبهه دعوت مى كرد. خود نيز در جبهه حضور فعال داشت و عاشق شهادت بود. بارها مى گفت: عده زيادى را به جهاد فرستاده ام و به مقام رفيع شهادت رسيده اند، ليكن خودم هنوز به اين مقام نائل نشده ام.
 
 
 
در بعضى مواقع، با اصرار از خداوند متعال [[شهادت]] را مى طلبيد.(20) برادرش سيد جعفر مى گويد: شب جمعه اى به همراه خانواده در منزلشان (نزديك مجلس شوراى اسلامى) بوديم، سيد ابوالقاسم مشغول خواندن [[دعاى كميل]] بود، در بين [[دعا]]، در حالى كه شديداً منقلب شده بود و اشك مى ريخت، خطاب به دوستانش كه شهيد شده بودند، اين كلمات را بر زبان جارى مى كرد: شما با تشويق من به جبهه رفتيد و به فيض شهادت رسيديد، اما من، هنوز مانده ام! سپس يكى يكى را نام مى برد و مى گفت شما آن بالا مرا نيز صدا بزنيد و به شدت مى گريست و مى گفت: شما كجا و من كجا؟!
 
 
 
'''<I>پرواز در پرواز:</I>'''
 
 
 
سيد ابوالقاسم، روز اول اسفند 1364 با پنجاه تن از شخصيت هاى مملكتى و روحانيان و ياوران انقلاب، كه در ميان آنان حجت الاسلام شهيد حاج شيخ فضل الله محلاتى نماينده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هفت تن ديگر از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند، در حالى كه توسط هواپيماى مسافربرى متعلق به شركت آسمان عازم جبهه هاى اهواز بودند، در نزديكى اهواز از سوى دو فرزند جنگنده متجاوز عراقى مورد حمله قرار گرفتند و در منطقه ويسى در 25 كيلومترى شمال اهواز با سقوط هواپيمايشان به شهادت رسيدند.
 
 
 
آرى شهيد موسوى با همين هواپيما پرواز كرد، اما نه تنها پرواز در آسمان زمين كه، پرواز به سوى كوى دوست و ملكوت اعلى، و پرواز به سوى آسمان قدس ربوبى.
 
 
 
عاشق سوخته جان را چو بر بال شكست × بال جان واشد و تا منزل جانان پر زد.
 
 
 
از آن جا كه اين گروه عازم جبهه هاى نبرد [[حق]] عليه [[باطل]] بودند و در جمع آنان تعداد زيادى از علما و روحانيون به درجه رفيع [[شهادت]] نائل آمدند، اين روز به عنوان «روز روحانيت و دفاع مقدس» نامگذارى گرديد.
 
 
 
حضرت امام خمينى در پيامى كه به روحانيت صادر كردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانيت در ميادين نبرد با كفر و شرك و نفاق چنين فرمود: «...خدا را سپاس مى گذاريم كه از ديوارهاى فيضيه گرفته تا سلول هاى مخوف و انفرادى رژيم شاه، و از كوچه و خيابان تا [[مسجد]] و [[محراب]]، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و ميادين مين، خون پاك شهداى حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است».(21)
 
 
 
از سوى امام خمينى در تاريخ سوم اسفند 1364 به همين مناسبت پيامى ديگر صادر شد كه در آن چنين آمده است:
 
 
 
«بسم الله الرحمن الرحيم. جنايتكاران عفلقى كه در جنگ جبهه ها و به ويژه جبهه «فاو» خود را عاجز مى بينند و سراسيمه به هر درى مى زنند و براى نجات خود به هر حشيشى متوسل مى شوند، به جنايت مفتضحانه ديگرى دست زدند كه آبروى نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوايى اخير بود كه جمع كثيرى از هموطنان عزيز ما را به شهادت رساندند. ...اميد آن است كه ولى نعم، اين ميهمانان را كه به سوى او مى روند، از محضر خود كامياب فرمايد... و به اين عزيزانى كه در اين جنايت هوايى به سوى او پرواز كرده اند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد...».(22)
 
 
 
'''وصيت نامه'''
 
 
 
سيد جعفر مى گويد: در همان روز شهادت و در هواپيما وصيتنامه اش را نوشته است و تا لحظه شهادت مشغول نوشتن بوده و شايد در نظر داشته چند جمله ديگر بنويسد، كه با حمله به هواپيما و سقوط آن، جانش به ملكوت اعلى پر مى كشد.
 
 
 
چون كه تاريخ نوشتن وصيتنامه همان اول اسفند مى باشد و هنوز ناتمام مى باشد. نسخه اصلى وصيت نامه شهيد موسوى كه به خون مطهرش رنگين شده است در منزل نگهدارى مى شود. او در اين [[وصيت]] نامه، توصيه هاى زيادى نسبت به مردم، و خانواده و فرزندانش دارد كه گوشه هايى از آن چنين است:
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحيم. «الذين آمنوا وهاجروا وجاهدوا فى سبيل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجة عنداللّه و اولئك هم الفائزون»؛ ([[سوره توبه]]: 20) خداوند متعال توفيق نصيب فرمود به همراه جمعى از روحانيون معظم و نمايندگان محترم روانه جبهه ها كعبه دل‌هاى عاشقان خدا و ايثار و شهادت بشويم...
 
 
 
اميد است كه اگر خداوند لايق ديد و شايسته ورود به بارگاه ربوبى يافت و به محفل عباد صالح و شهداء و صديقين اجازه ورود فرمود اين وصيت به عنوان آخرين كلماتى كه از زبان دل برمى خيزد، براى فرزندانم و همسرم و والدين گرامم و اخوان ارجمند و همشيره مهربانم و وابستگان محترم و دوستان عزيز و همشهريان و همكاران و موكلين محترم و مردم شهيد پرور و رشيد كشور و همه خدمتگزاران فداكار به يادگار بماند.
 
 
 
با اعتقاد به يگانگى خداى لايزال و قادر متعال، عليم و حكيم و مدبر امور و فعال ما يشاء، و [[رسالت]] [[انبياء]] عظام الهى، بالاخص خاتم انبياء پيامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و امامت دوازده امام معصوم علیهم السلام و ولايت فقيه و اعتقاد به حقانيت و [[مرگ]] و سؤال در [[قبر]] و حساب و كتاب و ميزان و صراط و [[بهشت]] و [[جهنم]] و اميد به رحمت و غفران الهى وصيت خودم را آغاز مى كنم: پدر بزرگوارم شما زحمت فراوان كشيديد و هنوز هم فراوان تحمل مى كنيد. من از محبت و زحمات شما نتوانستم حق شناسى كنم و [[حق]] شما را نتوانستم رعايت نمايم و همچنين حقوق مادر سخت مهربانم. اولا حلالم كنيد و ثانيا اگر خدا مرا لايق شهادت ديد در عزايم جدا صبر كنيد كه خدا با صابران است...
 
 
 
فرزندان عزيزم، نور چشمانم... اميد است خودتان با تمسك به [[قرآن کریم]] و تأسى به [[اهل بيت]] و تبعيت از [[اسلام]] و تعليمات آن كه [[دين]] انسان سازى و مكتب رشد و تعالى روحى و تكامل معنوى است، و قادر است انسان هايى همچون [[پيامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله و [[امیرالمومنین]] و [[حضرت فاطمه]] زهرا و [[خديجه]] كبرى و ائمه هدى علیهم السلام و امام امت، رهبر بزرگمان، و بزرگانى همچون شهداى محراب و شهيد مظلوم بهشتى عزيز و آيت الله بزرگوار مطهرى و ديگر بزرگان را پرورش دهد.
 
 
 
اميد است شما بتوانيد قصور مرا جبران كنيد و با الهام گرفتن از آيات كتاب خدا و رهنمودهاى اولياء خدا و مراقبت از خويش و پرهيز از هواى نفس و [[تهذيب]] [[اخلاق]] و [[تزكيه نفس]]، محبوب فدا و رهرو راه انبياء و ائمه طاهرين بشويد. و مايه عزت اسلام و فخر [[امام زمان]] روشنى چشم ما باشيد...».(23)
 
 
 
'''محل دفن'''
 
 
 
بدن پاك و مطهر شهيد سيدابوالقاسم موسوى دامغانى در ايوان شرقى پائين مسجد طباطبائى ورودى مسجد بالاسر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها در كنار تربت شهيد حاج شيخ فضل الله محلاتى به خاك سپرده شده است و در ذيل سنگ قبر شهيد محلاتى، اين جملات را مى خوانيم: «...حجت الاسلام سيد ابوالقاسم موسوى دامغانى كه در روز اول اسفند 1364 در فاجعه هوايى به دست مزدوران بعثى به شهادت رسيد». روحش شاد و راهش مستدام باد.
 
 
 
پى نوشت
 
 
 
(1). [[معراج]] شهادت، يادنامه شهيد محلاتى و همراهان شهيدش در سانحه هوايى، دفتر نمايندگى حضرت امام در سپاه پاسداران اسلامى، ص 121.
 
 
 
(2). گفتگو با حجت الاسلام سيد محمدباقر موسوى؛ فرزند شهيد.
 
 
 
(3). گفتگو با سيد جعفر، برادر شهيد.
 
 
 
(4). همان؛ و گفتگو با سيد محمدباقر، فرزند شهيد.
 
 
 
(5). سيماى رامهرمز، سعيد بابائى (حائرى)، ج اول، 1373، ص 139.
 
 
 
(6). همان، ص 140-139.
 
 
 
(7). معراج شهادت، ص 126.
 
 
 
(8). سيماى رامهرمز، سعيد بابائى، ص 140.
 
 
 
(9). سرانجام در همان جايى كه مراسم [[دعاى توسل]] برگزار كرده، براى اولين بار فعاليت رسمى سياسى را آغاز كرده بود، به خاك سپرده شد. همان و گفتگو با برادر شهيد.
 
 
 
(10). گفتگو با سيد محمدباقر، فرزند شهيد و سيد جعفر برادر شهيد.
 
 
 
(11). سيماى رامهرمز، سعيد بابائى، ص 142-141 و گفتگو با فرزند شهيد.
 
  
(12). همان.
+
'''<I>شیفته شهادت:</I>'''
  
(13). روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه 30 بهمن 76 ش. 5424 از مقاله سيد ابوالفضل موسوى برادر شهيد.
+
در خطبه هاى [[نماز جمعه]] رامهرمز جوانان را براى رفتن به جبهه دعوت مى کرد. خود نیز در جبهه حضور فعال داشت و عاشق [[شهادت در راه خدا|شهادت]] بود. بارها مى گفت: عده زیادى را به [[جهاد]] فرستاده ام و به مقام رفیع شهادت رسیده اند، لیکن خودم هنوز به این مقام نائل نشده ام. در بعضى مواقع، با اصرار از خداوند متعال شهادت را مى طلبید.<ref> همان.</ref>
  
(14). سيماى رامهرمز، سعيد بابائى، ص 139 و گفتگو با برادر شهيد.
+
==شهادت==
 +
مرحوم سید ابوالقاسم دامغانی، روز اول اسفند ۱۳۶۴ با پنجاه تن از شخصیت هاى مملکتى و روحانیان و یاوران انقلاب، که در میان آنان حجت الاسلام [[شهید فضل الله محلاتی|شهید فضل الله محلاتى]] نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هفت تن دیگر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند، در حالى که توسط هواپیماى مسافربرى متعلق به شرکت آسمان عازم جبهه هاى اهواز بودند، در نزدیکى اهواز از سوى دو جنگنده متجاوز [[عراق|عراقى]] مورد حمله قرار گرفتند و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسیدند.
  
(15). گفتگو با على اصغر فراتى از اهالى فرات دامغان (ساكن قم).
+
بدن پاک و مطهر شهید سیدابوالقاسم موسوى دامغانى در ایوان شرقى پائین مسجد طباطبائى ورودى مسجد بالاسر [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها در کنار تربت [[شهید فضل الله محلاتی|شهید محلاتى]] به خاک سپرده شده است.
  
(16). روزنامه جمهورى اسلامى، ش 5424 ص 12 گفتگو با سيد جعفر، برادر شهيد.
+
از آن جا که این گروه عازم جبهه هاى نبرد [[حق]] علیه [[باطل]] بودند و در جمع آنان تعداد زیادى از علما و روحانیون به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، این روز به عنوان «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذارى گردید.
  
(17). همان و سيماى رامهرمز، ص 143.
+
[[امام خمینی]] در پیامى که به روحانیت صادر کردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانیت در میادین نبرد با کفر و شرک و نفاق چنین فرمود: «...خدا را سپاس مى گذاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلول هاى مخوف و انفرادى رژیم شاه، و از کوچه و خیابان تا [[مسجد]] و [[محراب]]، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است».<ref>روزنامه جمهورى اسلامى، ش ۵۴۲۴، ص ۱۲.</ref>
  
(18). همان.
+
از سوى امام خمینى در تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۴ به همین مناسبت پیامى دیگر صادر شد که در آن چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. جنایتکاران عفلقى که در جنگ جبهه ها و به ویژه جبهه «فاو» خود را عاجز مى بینند و سراسیمه به هر درى مى زنند و براى نجات خود به هر حشیشى متوسل مى شوند، به جنایت مفتضحانه دیگرى دست زدند که آبروى نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوایى اخیر بود که جمع کثیرى از هموطنان عزیز ما را به شهادت رساندند. ...امید آن است که ولى نعم، این میهمانان را که به سوى او مى روند، از محضر خود کامیاب فرماید...».<ref>معراج شهادت، مقدمه.</ref>
  
(19). روزنامه جمهورى اسلامى، ش 5424 و گفتگو با سيد جعفر برادر شهيد.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
(20). همان.
+
==منابع==
  
(21). روزنامه جمهورى اسلامى، ش 5424، ص 12.
+
*[[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۳، نویسنده: احمد محیطى اردکانى.
  
(22). معراج شهادت، مقدمه.
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 +
<gallery mode="packed" heights="170">
 +
پرونده:دامغانی0 (2).jpg|شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی در نوجوانی
 +
پرونده:دامغانی (7).jpg|شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی در جوانی
 +
پرونده:دامغانی (1).jpg|شناسنامه شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی
 +
پرونده:دامغانی (4).jpg|شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی در حین بازدید از کارخانه در دوران نمایندگی مجلس
 +
پرونده:دامغانی (6).jpg|شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی
 +
پرونده:دامغانی (3).jpg|شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی (نفر سمت راست) در کنار [[غار حرا]]
 +
پرونده:دامغانی (5).jpg|شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی در بین رزمندگان اسلام
 +
پرونده:دامغانی (2).jpg|تشییع شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی در [[حرم حضرت معصومه علیها السلام|حرم حضرت معصومه سلام الله علیها]]
 +
پرونده:دامغانی0 (1).jpg|قبر شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی در کنار قبر شهید [[شهید فضل الله محلاتی|فضل الله مهدی زاده محلاتی]] در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
 +
</gallery>
  
(23). عروج خونين شهيد حجت الاسلام والمسلمين سيد ابوالقاسم موسوى دامغانى (وصيتنامه).
+
[[رده:علمای معاصر|موسوی دامغانی،سید ابوالقاسم]]
 +
[[رده:علمای شهید]]
 +
[[رده:مدفونین در حرم حضرت معصومه (س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۵۴

حجه الاسلام سید ابوالقاسم داودالموسوی معروف به موسوی دامغانی (۱۳۲۳ - ۱۳۶۴ ش)، از روحانیون مجاهد انقلاب اسلامی و از شاگردان امام خمینی بود. وی پس از انقلاب در مسئولیت هاى گوناگون مانند امام جمعه و نماینده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى به خدمت پرداخت. شهید دامغانی در سال ۱۳۶۴، به همراه برخی شخصیت هاى مملکتى، از جمله شهید فضل‌الله محلاتى، در حالى که توسط هواپیماى مسافربرى عازم جبهه هاى اهواز بودند، از سوى دو جنگنده متجاوز عراقى مورد حمله قرار گرفته و به شهادت رسیدند.

دامغانی.jpg
نام کامل سید ابوالقاسم داودالموسوی
زادروز ۱۳۲۳ شمسی
زادگاه دامغان
وفات ۱۳۶۴ شمسی
مدفن قم، حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

Line.png

اساتید

آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى؛ آیت الله حسین وحید خراسانى؛ آیت الله شیخ اسماعیل صالحى مازندرانى و ...




ولادت و خاندان

سید ابوالقاسم داودالموسوی فرزند سید محمد، در سال ۱۳۲۳ ه.ش در روستاى حسن آباد از توابع دامغان در خانواده مذهبى و شیفته اهل بیت علیهم السلام متولد شد.[۱]

جد ابوالقاسم مرحوم کربلایى سید حاجى از استادن قرآن در منطقه بود و سالیان متمادى به تعلیم کتاب الهى برگزارى جلسات قرائت قرآن اشتغال داشت.[۲] سید محمد پدر سید ابوالقاسم نیز به پیروى از پدر بزرگوارش مرحوم سید حاجى، به تعلیم قرآن مشغول شد.

تحصیلات و اساتید

سید ابوالقاسم از کودکى طبعى بلند و همتى والا و علاقه اى شدید به فراگیرى علوم اسلامى داشت، بدین جهت، پس از گذراندن دوران ابتدایى تحصیل در حسن آباد، در سال ۱۳۳۷ ه.ش و در حالى که بیش از ۱۴ سال نداشت، به دامغان آمد و در یکى از مدارس علمیه آن شهر، مشغول تحصیل شد.[۳]

او در سال ۱۳۴۱ ه.ش براى ادامه تحصیل عازم قم شد، و در مدرسه حجتیه، ساکن گردید. در همین سال لباس مقدس روحانیت به تن کرد و سفرهاى تبلیغى اش را آغاز نمود. او سعى داشت به مناطقى سفر کند که کمتر کسى بدانجا مى رود. لذا با دوچرخه به روستاهایى مى رفت که حتى از جاده نیز محروم بودند. وى از ابتداى ورود به شهر مقدس قم، شیفته امام خمینی گشت، تا آن جا که مرتب به بیت ایشان رفت و آمد مى کرد و اکثر شب ها به نماز جماعت حضرت امام حاضر مى شد.[۴]

سید ابوالقاسم موسوى در طول ایام تحصیل از محضر اساتید و علماى بزرگوارى بهره مند گردید که اسامى بعضى از آن ها چنین است:

  • ۱- شهید غلامرضا سلطانى؛
  • ۵- آیت الله شیخ على مشکینى؛
  • ۸- حجت الاسلام محى الدین فاضل هرندى.

فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی

مبارزات علیه رژیم پهلوی:

ابوالقاسم موسوی از همان ابتداى ورود به قم، در جریان ۱۵ خرداد ۴۲ و شروع نهضت پیروزمند امام خمینی قرار گرفت. خود در این باره چنین مى گوید: «امام به مناسبت وفات حضرت فاطمه سلام الله علیها مجلس سوگوارى تشکیل داده، در منزل خویش مجلس عزا برپا مى داشت. روزى سخن از قرارداد ننگین کاپیتولاسیون به میان آمد و امام در جمع مردمى که از قم و برخى از شهرهاى دیگر بودند، سخنان مهمى بر علیه نظام و سیاست هاى غربى حکومت ایراد کردند، هفت روز بعد در قم حکومت نظامى اعلام شد، و امام را به تهران بردند، من از آن تاریخ فعالیت هاى سیاسى خود را در کنار تحصیل و درس آغاز کردم».[۵]

پس از تبعید امام، مرحوم شهید موسوى همراه افرادى چون شهید محمد منتظرى شب ها در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در مسجد بالاسر براى سلامتى و رهایى امام خمینى دعاى توسل مى خواندند.[۶]

در زمان طاغوت با تهیه دستگاه تایپ و استنسیل، اعلامیه هاى حضرت امام را که از نجف به ایران مى آمد، تکثیر مى کرد و با ماشین فولکس خود مخفیانه در شهرهاى مختلف پخش مى نماید. او در شهرها و روستاهاى زیادى با سخنرانی هاى گرم و افشاگرانه مردم را بیدار و با اهداف امام خمینى آشنا مى ساخت. در این راه بارها دستگیر و به زندان افتاد و مورد بازجویى و شکنجه قرار گرفت. از جمله یک بار به همراه شهید محمد منتظرى و آیت الله شیخ احمد جنتى در زندان قزل قلعه در بند شد. اما هرگز در راهى که انتخاب کرده بود، سستى به خود راه نداد.

وى در آن دوران براى تهیه تسلیحات براى مبارزه مسلحانه نیز اقدام کرد و چند قبضه، سلاح گرم تهیه نمود و در شهر قائم در منزل پدرش مخفى ساخت. و گاهى به برادرانش اظهار مى داشت که چه موقع خواهد رسید که از این اسلحه ها بر ضد حاکمان جور استفاده کنیم؟! در سال ۵۶ و ۵۷ ه.ش و ایام اوجگیرى انقلاب، یکى از پیشتازان مبارزه و شرکت در راهمپیمایی هاى قم بود، و اگر کسى مجروح مى شد، او با ماشین آن ها را از صحنه درگیرى خارج و به مراکز درمانى مى رساند، ولذا بارها با لباس خونین به منزل خویش مى رفت.[۷]

در یکى از راهپیمایی ها که طلاب و علما و دیگر اقشار مردم به سوى منزل آیت الله حسین نورى همدانى در حرکت بودند، مقابل مزار شیخان که رسیدند، مزدوران رژیم، به سوى مردم تیراندازى کردند، و عده اى شهید و مجروح شدند. در آن گیر و دار که هر کسى براى نجات جان خود مى کوشید، شهید موسوى، مجروحین را جمع آورى و به بیمارستان کامکار مى رسانید و در راه نجات آن ها تلاش مى کرد.

مبارزات و راهپیمایی ها هر روز و هر شب ادامه داشت تا این که پایه هاى رژیم ستمشاهى پهلوى، یکى پس از دیگرى فروریخت و نهضت امام به پیروزى نزدیک گردید. امام خمینی اعلام کرد به ایران مى آید، شهید موسوى نیز یکى از اعضاء هیئت استقبال از امام بود. روز ۱۲ بهمن ۵۷ امام وارد ایران شد و تا ۲۲ بهمن که انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به پیروزى رسید، در مدرسه علوى مستقر بود. شهید موسوى نیز در آن جا در خدمت امام و انقلاب به فعالیت مشغول بود.[۸]

پس از پیروزى انقلاب:

با پشت سر گذاردن دوران ظلمت و تاریکى و طلوع پیروزى، یاران امام که همه رنج ها و ستم هاى ظالمان را با تمام وجود لمس کرده بودند، براى حفظ دستاوردهاى انقلاب، باز هم با پذیرش مسئولیت هاى سنگین دین خویش را به اسلام و انقلاب ادا کردند. شهید موسوى نیز در مسئولیت هاى گوناگون، به ادامه خدمت پرداخت که اهم آن ها از این قرار است:

  • ۱- کنترل پادگان لویزان (ستاد نیروى زمینى)؛
  • ۲- فعالیت و راه اندازى کمیته انقلاب اسلامى دامغان در سال ۱۳۵۸ ه.ش؛
  • ۳- تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى دامغان، همراه با دیگر یاران؛
  • ۴- تشکیل دادگاه انقلاب دامغان؛
  • ۵- حاکم شرع دادسراى انقلاب اسلامى و محاکمه بعضى از مفسدین و اشرار؛
  • ۶- خدمت در جهاد سازندگى دامغان؛
  • ۷- نماینده امام در هیأت هفت نفره احیاء و واگذارى زمین استان سمنان؛
  • ۸- نماینده امام و امام جمعه رامهرمز از سال ۶۰ تا ۱۳۶۳ ه.ش؛
  • ۹- نماینده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى، در دوره دوم مجلس.[۹]

ویژگی‌هاى اخلاقى

شهید سید ابوالقاسم موسوى، روحانى مبارز، زجر کشیده، دلسوخته انقلاب و محرومین، تلاشگر خستگى ناپذیر، عاشق امام و ولایت بود. از نظر اخلاقى نیز، ویژگی هاى داشت که در این مختصر نمى گنجد، به عنوان نمونه بعضى از صفات برجسته اش را متذکر مى شویم.

مطیع خدا و اولیاء معصومین:

او در راه اطاعت از خداوند متعال همه سختى ها را با آغوش باز پذیرا بود. آن چه را موجب رضاى خدا، و وظیفه الهى خویش مى دید، عمل مى کرد و لحظه اى به فکر خود و موقعیت اجتماعى اش نبود. در همه کارها به خدا توکل مى کرد و تنها به او امید داشت.[۱۰]

پیشگام در کارهاى نیک:

پیشى گرفتن در نیکوکارى جزء سرشتش بود، هر کجا احساس مى کرد کمکى از دستش ساخته است، از همه زودتر اقدام مى کرد. شهید موسوى، استراحت را براى دیگران مى خواست و خود را براى آسایش مردم به زحمت مى انداخت. زمانى بر اثر خرابى قنات هاى روستاى حسن آباد، مردم دچار کم آبى شدند. این روحانى فداکار، وارد کار شد و با رجوع به ریش سفیدان و کمک پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قنات ها را لاى روبى و آباد کرد و مردم را از کمبود آب نجات بخشید.

مهربانى و کمک به محرومین:

او کمک به دیگران به ویژه محرومین، را از وظایف خود مى دانست و بخش مهمى از زندگى او را تشکیل مى داد. در ایامى که امام جمعه رامهرمز بود، از تهران و علماى قم کمک مالى مى گرفت و براى خانواده هاى محروم لباس و مواد غذایى تهیه مى کرد و به منازل آن ها مى برد. یکى از طلاب دامغانى مى گوید: هیچ کس حق نداشت مانع ورود مراجعه کنندگان شود و آنقدر مراجعین را به حضور مى پذیرفت که ضعف برایشان غالب مى شد و مردم رسیدگى به مسایل خود را به وقت دیگرى مى گذاشتند. در سنگر مجلس شوراى اسلامى نیز در طرح ها و لوایح با جدیت مدافع پابرهنگان بود.[۱۱]

تبلیغ و ارشاد:

براى نصیحت و موعظه و تبلیغ اسلام ارزش خاصى قائل بود. سخنرانی ها و خطابه هایش قبل از انقلاب شیوا و جذاب افشاگر جنایات ظالمین و بیانگر حق و حقیقت بود. بارها از طرف مأمورین رژیم به اداره آگاهى برده شد و از او خواستند که تعهد بسپارد تا در منبرهایش بحث سیاسى نکند، اما او نپذیرفت، و آن چه را وظیفه مى دانست، بیان مى کرد. مدتى از منبر و سخنرانى ممنوع شد؛ لیکن در بین مردم و پائین منبر حقایق را بیان مى کرد. او که شیفته هدایت جوانان بود، در سال هاى ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ ه.ش در تهران (شمیران) به همراهى شهید سید حسن شاهچراغى و جمعى از دوستان روحانى براى جوانان و نوجوانان برنامه هاى تابستانى داشتند. صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع مى کردند و کلاس هاى اعتقادى و سیاسى برپا مى نمودند. گاهى، عوامل رژیم، با آن برخورد مى کردند و کلاس ها را تعطیل مى نمودند. وى مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از قم به تهران مى آمد و جلسات مختلفى را اداره مى کرد و این را براى خود وظیفه مى دانست.[۱۲]

حفظ بیت المال و بى اعتنایى به دنیا:

یکى دیگر از ویژگی هاى شهید موسوى، بى توجهى به دنیا و زخارف آن بود. پشت پا زدن به خواسته هاى نفسانى یکى از نمونه هاى آشکار آن است. در تمام طول زندگى در منزلى که زمین آن هم وقف بود، به سر مى برد. وقتى هم که پیشنهاد تعویض آن را به او دادند، نپذیرفت. او مصمم بود که از اموال بیت المال در مصارف شخصى هیچ استفاده نکند.

تهجد و عبادت:

وى در عبادت و شب زنده دارى و دقت در اقامه نماز اول وقت ممتاز بود. بعد از این که به اهمیت نماز اول وقت واقف گردید، براى این که مبادا از این امر مهم غافل شود، با خدا عهد کرده بود، اگر نمازش از اول وقت تأخیر بیفتد، صد تومان صدقه بدهد.[۱۳]

شیفته شهادت:

در خطبه هاى نماز جمعه رامهرمز جوانان را براى رفتن به جبهه دعوت مى کرد. خود نیز در جبهه حضور فعال داشت و عاشق شهادت بود. بارها مى گفت: عده زیادى را به جهاد فرستاده ام و به مقام رفیع شهادت رسیده اند، لیکن خودم هنوز به این مقام نائل نشده ام. در بعضى مواقع، با اصرار از خداوند متعال شهادت را مى طلبید.[۱۴]

شهادت

مرحوم سید ابوالقاسم دامغانی، روز اول اسفند ۱۳۶۴ با پنجاه تن از شخصیت هاى مملکتى و روحانیان و یاوران انقلاب، که در میان آنان حجت الاسلام شهید فضل الله محلاتى نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هفت تن دیگر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند، در حالى که توسط هواپیماى مسافربرى متعلق به شرکت آسمان عازم جبهه هاى اهواز بودند، در نزدیکى اهواز از سوى دو جنگنده متجاوز عراقى مورد حمله قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.

بدن پاک و مطهر شهید سیدابوالقاسم موسوى دامغانى در ایوان شرقى پائین مسجد طباطبائى ورودى مسجد بالاسر حضرت معصومه سلام الله علیها در کنار تربت شهید محلاتى به خاک سپرده شده است.

از آن جا که این گروه عازم جبهه هاى نبرد حق علیه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زیادى از علما و روحانیون به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، این روز به عنوان «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذارى گردید.

امام خمینی در پیامى که به روحانیت صادر کردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانیت در میادین نبرد با کفر و شرک و نفاق چنین فرمود: «...خدا را سپاس مى گذاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلول هاى مخوف و انفرادى رژیم شاه، و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است».[۱۵]

از سوى امام خمینى در تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۴ به همین مناسبت پیامى دیگر صادر شد که در آن چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. جنایتکاران عفلقى که در جنگ جبهه ها و به ویژه جبهه «فاو» خود را عاجز مى بینند و سراسیمه به هر درى مى زنند و براى نجات خود به هر حشیشى متوسل مى شوند، به جنایت مفتضحانه دیگرى دست زدند که آبروى نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوایى اخیر بود که جمع کثیرى از هموطنان عزیز ما را به شهادت رساندند. ...امید آن است که ولى نعم، این میهمانان را که به سوى او مى روند، از محضر خود کامیاب فرماید...».[۱۶]

پانویس

  1. معراج شهادت، یادنامه شهید محلاتى و همراهان شهیدش در سانحه هوایى، دفتر نمایندگى حضرت امام در سپاه پاسداران اسلامى، ص ۱۲۱.
  2. گفتگو با حجت الاسلام سید محمدباقر موسوى؛ فرزند شهید.
  3. سیماى رامهرمز، سعید بابائى (حائرى)، ج اول، ۱۳۷۳، ص ۱۳۹.
  4. همان، ص ۱۴۰-۱۳۹.
  5. سیماى رامهرمز، سعید بابائى، ص ۱۴۰.
  6. سرانجام در همان جایى که مراسم دعاى توسل برگزار کرده، براى اولین بار فعالیت رسمى سیاسى را آغاز کرده بود، به خاک سپرده شد. همان و گفتگو با برادر شهید.
  7. گفتگو با سید محمدباقر، فرزند شهید و سید جعفر برادر شهید.
  8. سیماى رامهرمز، سعید بابائى، ص ۱۴۲-۱۴۱ و گفتگو با فرزند شهید.
  9. همان.
  10. روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه ۳۰ بهمن ۷۶ ش. ۵۴۲۴ از مقاله سید ابوالفضل موسوى برادر شهید.
  11. روزنامه جمهورى اسلامى، ش ۵۴۲۴ ص ۱۲ گفتگو با سید جعفر، برادر شهید.
  12. همان و سیماى رامهرمز، ص ۱۴۳.
  13. روزنامه جمهورى اسلامى، ش ۵۴۲۴ و گفتگو با سید جعفر برادر شهید.
  14. همان.
  15. روزنامه جمهورى اسلامى، ش ۵۴۲۴، ص ۱۲.
  16. معراج شهادت، مقدمه.

منابع

آرشیو عکس و تصویر