شهيد سيد حسين حسينى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
(آرشیو عکس و تصویر)
 
(۱۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
'''شهید سید حسین حسینی''' (۱۳۲۹ - ۱۳۶۶ ش) یکی از اعضای «سازمان نصر» است که در تابستان ۱۳۵۸ شمسی شروع به فعالیت کرد؛ جریانی که بعدا هسته اصلی حزب وحدت اسلامی [[افغانستان]] شد. وی یکی از مهمترین بازیگران تحولات سیاسی و نظامی سه دهه اخیر افغانستان است که عمرش را وقف مبارزات نظامی و سیاسی کرد.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = سید حسین حسینی
 +
||تصویر= [[پرونده:Husaini.jpg|220px]]
 +
||زادروز =  ۱۳۲۹ شمسی
 +
|زادگاه = سمنگان، [[افغانستان]]
 +
|وفات =  ۱۳۶۶ شمسی
 +
|مدفن =  قم - [[حرم حضرت معصومه عليها السلام|حرم حضرت معصومه]] سلام الله علیها
 +
|اساتید = آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)، علامه شیخ محمدعلى (مدرس افغانى) و آیت الله شهید [[سید مصطفی خمينی|مصطفى خمینى]]
 +
|شاگردان =
 +
|آثار =
 +
}}
  
 +
==تحصیلات و استادان==
 +
سید حسین حسینى دره صوفی در سال ۱۳۲۹ هـ.ش در «کمج» از روستاهاى شهرستان درّه صوف، از توابع ولایت «سمنگان» دیده به جهان گشود. او در کودکى یتیم شد و زیر نظر عمویش، سید حسن آخوند - مؤسس مدرسه [[امام صادق]] علیه‌السلام واقع در کمج - پرورش یافت.
  
 +
سید حسین در سن یازده سالگى پس از فراگیرى مقدمات علوم از محضر سید حسن آخوند، به تحصیل علوم دینى پرداخت و به این وسیله وارد محافل علمى متعددى شد و به حوزه درسى برخى از علماء راه یافت. برخی استادان وى عبارتند از حجج الاسلام:
  
 +
#شیخ محمد بنى
 +
#سید حاج میرزا حسین عادل
 +
#آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)
 +
#مرحوم علامه شیخ محمدعلى (مدرس افغانى)
 +
#آیت الله [[سید مصطفی خمينی|مصطفى خمینى]]
 +
#میرزا حبیب‌الله اراکى (از عرفای مورد احترام [[امام خمینی|امام]])
  
'''عارف مبارز'''
+
==عزیمت به نجف اشرف==
 +
سید حسین پس از تکمیل سطوح اولیه در سال ۱۳۴۷ هـ.ش، عازم [[نجف]] اشرف شد. او در زندگى‌نامه خودنوشتى که نگاشته است، اطلاعاتى درباره شروع تحصیلات و استادانش را به خواننده منتقل مى کند. وى مى نویسد: 
  
شهيد سيد حسين حسينى در سال 1329 هـ.ش در «كمج» از روستاهاى شهرستان درّه صوف، از توابع ولايت «سمنگان» ديده به جهان گشود. پدرش؛ سيد محمدتقى حسينى يك كشاورز بود كه وضع مالى خوبى نداشت. سيد حسين در كودكى يتيم شد و زير نظر عمويش، سيد حسن آخوند - مؤسس مدرسه [[امام صادق]] علیه‌السلام واقع در كمج - پرورش يافت. شهيد در سن يازده سالگى پس از فراگيرى مقدمات از محضر سيد حسن آخوند به تحصيل علوم دينى پرداخت و به اين وسيله وارد محافل علمى متعددى شد و به حوزه درسى برخى از علماء راه يافت.
+
در اواخر سال ۱۳۴۷ هـ.ق تصمیم گرفتم به نجف بروم. ابتدا با مادرم در میان گذاشتم. موافقت کرد و بعد هم با پدر صحبت کردم. با موافقت آن‌ها تصمیم گرفتم به مرکزِ استان سمنگان، براى گرفتن گذرنامه بروم. اتفاقاً مسأله اى پیش آمد که ما آن را به فال نیک گرفتیم و آن، این بود که در آنجا صندوقى گذاشته بودند، براى قرعه‌کشى و در آن صندوق برگه هاى کاغذ گذاشته بودند که بعضى‌شان سفید و روى بعضى هم [[کربلا]] نوشته بود. پلیس محافظ کاغذ را به دستم داد که روى آن نوشته بود کربلا. بسیار خوشحال شدم. وقتى که در خانه برگشتم، با پدر و مادر صحبت کردم. آن‌ها نیز خوشحال شدند. پدرم پول مختصرى هم برایم آماده کرد که با همان پول راهى [[عراق]] شدم، به [[زیارت]] [[عتبات عالیات|عتبات]] مقدسات نائل شدم و آخرین زیارتى ما هم نجف اشرف بود که قبر مولا [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام را زیارت کردم. با دوستان خود در میان گذاشتم که من در نجف مى مانم. آن وقت جوان ۱۸ ساله بودم. دوستان قبول نمى کردند و من هم اصرار مى ورزیدم تا این که قضیه به اطلاع یکى از روحانیون منطقه اى ما که در نجف بود، رسید. ایشان گفت: صلاح نیست که در اینجا بمانى، چون نجف گرم است. تو کوچک هستى؛ ولى با همه این‌ها تصمیم گرفتم آنجا بمانم».  
  
استادان وى عبارتند از حجج الاسلام:
+
'''آغاز آشنایى با امام خمینی:'''
  
* 1- شيخ محمد بنى؛
+
«پس از چند ماه که در نجف ماندم، از اوضاع آنجا اطلاع پیدا کردم. در اوایل سال ۱۳۴۷ مرحوم [[سید محسن حکیم|آیت الله حکیم]] فوت کردند و من تا آن زمان مقلد ایشان بودم. بعد به خاطر مساله [[تقلید|تقلید]] رفتم در حرم [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه‌السلام، خودم از مولا نظرخواهى کردم. چون در آن وقت کوچک بودم و از مراجع شناختى نداشتم. بالاى سر حضرت امیر علیه‌السلام دو رکعت [[نماز]] خواندم. مجدانه از حضرت خواستم که بعد از آیت الله حکیم از که تقلید کنم؟ [[قرآن|قرآنى]] را باز کردم. البته درست یادم نمانده که کدام [[آیه|آیه]] آمد، ولى همین قدر یادم هست که وقتى [[استخاره]] کردم که از [[امام خمینی]] تقلید کنم، آیات رحمت و لطف خدا و [[بهشت]] آمد. پس از استخاره و نظرخواهى از امام و سئوال از روحانیون خبره، مقلد امام شدم.
  
* 2- سيد حاج ميرزا حسين عادل؛
+
پس از آن با دوستان دیگر که داشتم، بعضى از شب ها مى رفتیم در جلسه بیرونى امام شرکت مى کردیم. یادم هست وقتى آنجا رفتیم، امام به ما خیلى توجه مى کردند، چون به طلبه هاى جوان بسیار توجه داشتند. ما با این محبت امام خیلى علاقه و عشق پیدا مى کردیم؛ البته اول پیش خود تعجب مى کردیم که چطور امام به شخصیت ها و علمایى که مى آیند، آن طورى که باید و شاید توجه نمى کند؛ ولى وقتى ما طلبه هاى جوان مى رفتیم در مجلسِ امام، خیلى محبت مى کردند؛ البته بلند نمى شدند ولى یک تکانى مى خورد. با یک لبخندِ با محبت تمام وجود ما را تکان مى داد و این سبب مى شد که علاقه پیدا مى کردیم و پس از مدتى با این که درس ما پایین بود؛ اما وقتى که امام «حکومت اسلامى» را درس دادند و به صورت جزوه پخش شد، ما این جزوات را خواندیم و علاقه اى بیشتر پیدا کردیم.
  
* 3- آيت الله عبدالحسين (آخوند زوار)؛
+
چون به امام علاقه داشتیم، با پسر امام مرحوم [[سید مصطفی خمينی|مصطفى]] نیز آشنا شدیم و باز هم آشنایى ما با ایشان از راه [[امام حسین]] علیه‌السلام شد؛ چون آقا مصطفى با این که پیاده روى براى ایشان مشکل بود، اما یک فرد بزرگ بود به [[اهل البیت|اهل بیت]] علیه‌السلام خیلى علاقه داشت؛ لذا از [[نجف]] تا [[کربلا]] با پیاده روى به [[زیارت]] امام حسین علیه‌السلام مى رفت. ما هم که به امام علاقه داشتیم و آقا مصطفى هم مظهر [[اخلاق]] بود به او هم علاقه پیدا کرده بودیم. در خدمت ایشان ما هم پیاده به کربلا مشرف شدیم. از این جا بود که به امام و آقا مصطفى از نزدیک آشنایى پیدا کردیم و اندیشه مبارزاتى و سیاسى امام هم در ما اثر گذاشت و از آنجا ما علاقه به مبارزه علیه [[کفر|کفر]] و [[شرک|شرک]] و [[ظلم]] و ستم پیدا کردیم و در اثر این روابط نزدیک با امام و آقا مصطفى و شهید محمد منتظرى و باقى برادرانى که در خدمت امام بودند، ما هم افتادیم در اندیشه مسایل مبارزه و کم‌کم این اندیشه در ما ریشه دوانید، به علاوه که ما با دوستان [[ایران|ایرانى]] دوست بودیم».
  
* 4- مرحوم علامه شيخ محمدعلى (مدرس افغانى)؛
+
'''امام خمینى پناهگاه حسینى و یاران:'''
  
* 5- آيت الله مصطفى خمينى؛
+
در جمع خودمان با تعدادى از برادران روحانى [[افغانستان]] ارتباط تشکیلاتى پیدا کردیم که در این اواخر در آنجا «روحانیت مبارز» را تشکیل داده بودیم؛ اگر چه تعداد ما قلیل بود و یک جمع قلیلى بودیم که از هر طرف بر ما تهاجم مى کردند؛ پناهگاه ما امام بود ولى دیگران علیه ما حرف مى زدند، [[تهمت]] مى زدند، هر چه که داشتند، مى گفتند. ما چون ایمان داشتیم به این راه، آن را تعقیب کردیم و نتیجه اش آن شد. در عین حال که با دوستان و مبارزین ایرانى مان که در بیت امام بودند، همچون شهید محمد منتظرى برادر عزیز ما آقاى دعائى که الآن سرپرست روزنامه اطلاعات و نماینده مجلس شوراى اسلامى است و شیخ حسن کروبى و جناب آقاى محتشمى وزیر کشور فعل جمهورى اسلامى [[ایران|ایران]] و امثال آن‌ها ارتباط و دوستى داشتیم و در جمع خود نیز کار مى کردیم.
  
* 6- ميرزا حبيب‌الله اراكى (از عرفا مورد احترام امام).
+
'''حاج مصطفى خمینى، پدرى براى حسینى:'''
  
'''عزيمت به نجف اشرف '''
+
یکى از محبت هایى که آقا مصطفى به من نمودند، در قضیه اى [[ازدواج]] من بود. ایشان خودش پیش حاج آقاى فرقانى براى خواستگارى رفت و بعد فرمود: «چون حسینى پدر و مادرش اینجا نیست، من به جاى پدرش هستم» و خانم حاج مصطفى خمینى که من الآن هم ایشان را به عنوان یک مادر مى شناسم، گفتند که من جاى مادر حسینى هستم. عروسى ما را به شکلى گذراندند و عقد ما را هم امام با مرحوم اراکى که یکى از عرفا و بزرگان بود، بستند. این خاطراتى بود که از امام و لطف هاى آقا مصطفى و سایر دوستان داشتم.
  
سيد حسين پس از تكميل سطوح اوليه در سال 1347 هـ.ش، عازم [[نجف]] اشرف شد او در زندگى‌نامه خودنوشتى كه نگاشته است، اطلاعاتى درباره شروع تحصيلات و استادانش را به خواننده منتقل مى كند.
+
'''برخورد با مزدوران شاه:'''
  
وى مى نويسد: «در اواخر سال 1347 هـ.ق تصميم گرفتم به نجف بروم. ابتدا با مادرم در ميان گذاشتم. موافقت كرد و بعد هم با پدر صحبت كردم. با موافقت آن‌ها تصميم گرفتم به مركزِ استان سمنگان، براى گرفتن گذرنامه بروم. آنجا رفتم. اتفاقاً مسأله اى پيش آمد كه ما آن را به فال نيك گرفتيم و آن، اين بود كه در آنجا صندوقى گذاشته بودند، براى قرعه‌كشى و در آن صندوق برگه هاى كاغذ گذاشته بودند كه - بعضى‌شان سفيد و روى بعضى هم [[كربلا]] نوشته بود. پليس محافظ كاغذ را به دستم داد كه روى آن نوشته بود - بسيار خوشحال شدم. وقتى كه - در خانه برگشتم، با پدر و مادر صحبت كردم. آن‌ها نيز خوشحال شدند. پدرم پول مختصرى هم برايم آماده كرد كه با همان پول راهى عراق شدم، به [[زيارت]] عتبات مقدسات نائل شدم و آخرين زيارتى ما هم نجف اشرف بود كه قبر مولا [[امیرالمومنین]] علیه‌السلام زيارت كردم. با دوستان خود در ميان گذاشتم كه من در نجف مى مانم. آن وقت جوان 18 ساله بودم. دوستان قبول نمى كردند و من هم اصرار مى ورزيدم تا اين كه قضيه به اطلاع يكى از روحانيون منطقه اى ما كه در [[نجف]] بود، رسيد. ايشان گفت: صلاح نيست كه در اينجا بمانى، چون نجف گرم است. تو كوچك هستى؛ ولى با همه اين‌ها تصميم گرفتم آنجا بمانم».
+
سید حسین حسینى در راستاى دفاع از آرمان [[امام خمینی]] در [[نجف]] به مزدوران شاه خائن حمله ور شد و [[حرم امیرالمؤمنین علیه السلام|حرم حضرت امیرمؤمنان]] علیه‌السلام را از وجود آن‌ها پاک کرد. یکى از بستگان شهید در این خصوص مى گوید: «شاه ملعون، مریض شده بود. اطرافیان شاه و ساواک براى انحراف اذهان و این که شاه به مذهب و برنامه هاى مذهبى پایبند است و به دعا و نیایش [[ایمان]] و اعتقاد دارد، براى شفاى او برنامه [[دعا]] در شب جمعه، در حرم حضرت امیرالمؤمنان علیه‌السلام ترتیب دادند،. پیروان امام هنگامى که از این جریان آگاهى یافتند، تصمیم گرفتند که جلسه‌ شاه‌پرستان را به هم بزنند. به همین منظور شهید حسینى با جمعى از دوستان به حرم مطهر رفت. تنها شهید حسینى و جناب آقاى محشمى وارد حرم شدند. شهید حسینى به سردسته آن‌ها مى گوید، چرا در حرم [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه‌السلام و در خانه او براى شاه ملعون دعا مى کنید، که با مقاومت آنان روبرو مى شود؛ لذا شهید به آن ساواکى حمله کرد و سر و صورت او را خونین ساخت. در پى این عمل، مأمورین عراقى او را دستگیر کردند و با خود بردند.
  
'''آغاز آشنايى با حضرت امام '''
+
مرحوم امام، آقا مصطفى و آقاى فرقانى از جریان آگاه شدند؛ لذا آقا مصطفى با افراد مؤمنى که در دستگاه دوستى داشتند، تلفنى صحبت کرد و در پى صحبت هاى مکرر، بعد از یک شبانه‌روز، حسینى را از زندان بیرون آوردند. شهید حسینى به علت سخت گیرى رژیم شاه نسبت به طلاب ایرانى، مدت‌ها رابط امام از خارج به داخل و هم سنگر مجاهدانى هم چون حضرت [[سید علی حسینی خامنه ای|آیت الله خامنه اى]] دام ظله العالى و آقاى [[اکبر هاشمی رفسنجانی|هاشمى رفسنجانى]] و [[شهید بهشتی|شهید بهشتى]] در [[ایران|ایران]] بود.
  
«پس از چند ماه كه در نجف ماندم، از اوضاع آنجا اطلاع پيدا كردم. در اوايل سال 1347 مرحوم آيت الله حكيم فوت كردند و من تا آن زمان مقلد ايشان بودم. بعد به خاطر مساله تقليد رفتم، در حرم اميرالمؤمنين علیه‌السلام خودم از مولا نظرخواهى كردم. چون در آن وقت كوچك بودم و از مراجع شناختى نداشتم. بالاى سر حضرت امير علیه‌السلام دو ركعت نماز خواندم. مجدانه از حضرت خواستم كه بعد از آيت الله حكيم از كه تقليد كنم؟ قرآنى را باز كردم. البته درست يادم نمانده كه كدام آيه آمد، ولى همين قدر يادم هست كه وقتى استخاره كردم كه از امام تقليد كنم، آيات رحمت و لطف خدا و [[بهشت]] آمد. پس از استخاره و نظرخواهى از امام و سئوال از روحانيون خبره، مقلد امام شدم. پس از آن با دوستان ديگر كه داشتم، بعضى از شب ها مى رفتيم در جلسه بيرونى امام شركت مى كرديم. يادم هست وقتى آنجا رفتيم، امام به ما خيلى توجه مى كردند، چون به طلب هاى جوان بسيار توجه داشتند. ما با اين محبت امام خيلى علاقه و عشق پيدا مى كرديم؛ البته اول پيش خود تعجب مى كرديم كه چطور امام به شخصيت ها و علمايى كه مى آيند، آن طورى كه بايد و شايد توجه نمى كند؛ ولى وقتى ما طلب هاى جوان مى رفتيم در مجلسِ امام، خيلى محبت مى كردند؛ البته بلند نمى شدند ولى يك تكانى مى خورد. با يك لبخندِ با محبت تمام وجود ما را تكان مى داد و اين سبب مى شد كه علاقه پيدا مى كرديم و پس از مدتى با اين كه درس ما پايين بود؛ اما وقتى كه امام «حكومت اسلامى» را درس دادند و به صورت جزوه پخش شد، ما اين جزوات را خوانديم و علاقه اى بيشتر پيدا كرديم؛ چون به امام علاقه داشتيم، با پسر امام مرحوم مصطفى نيز آشنا شديم و باز هم آشنايى ما با ايشان از راه [[امام حسين]] علیه‌السلام شد؛ چون آقا مصطفى با اين كه پياده روى براى ايشان مشكل بود، اما يك فرد بزرگ بود به اهل بيت علیه‌السلام خيلى علاقه داشت؛ لذا از [[نجف]] تا [[كربلا]] با پياده روى به [[زيارت]] امام حسين علیه‌السلام مى رفت ما هم كه به امام علاقه داشتيم و آقا مصطفى هم مظهر اخلاق بود به او هم علاقه پيدا كرده بوديم. در خدمت ايشان ما هم پياده به كربلا مشرف شديم. از اين جا بود كه به امام و آقا مصطفى از نزديك آشنايى پيدا كرديم و انديشه مبارزاتى و سياسى امام هم در ما اثر گذاشت و از آنجا ما علاقه به مبارزه عليه كفر و شرك و ظلم و ستم پيدا كرديم و در اثر اين روابط نزديك با امام و آقا مصطفى و شهيد محمد منتظرى و باقى برادرانى كه در خدمت امام بودند، ما هم افتاديم در انديشه مسايل مبارزه و كم‌كم اين انديشه در ما ريشه دوانيد، به علاوه كه ما با دوستان ايرانى دوست بوديم».
+
==فعالیتهای سیاسی و فرهنگی==
 +
'''پایه‌گذاری «سازمان نصر» افغانستان:'''
  
'''امام خمينى پناهگاه حسينى و ياران'''
+
شهید حسینى یکى از مفاخر مبارزه و مقاومت [[افغانستان]] است. در دهه هاى شصت و هفتاد کمتر کسى پیدا مى شد که شهید حسینى را در صحنه انقلاب افغانستان به خلوص و ایثارگرى نشناسد.
  
«در جمع خودمان با تعدادى از برادران روحانى افغانستان ارتباط تشكيلاتى پيدا كرديم كه در اين اواخر در آنجا «روحانيت مبارز» را تشكيل داده بوديم؛ اگر چه تعداد ما قليل بود و يك جمع قليلى بوديم كه از هر طرف بر ما تهاجم مى كردند؛ پناهگاه ما امام بود ولى ديگران عليه ما حرف مى زدند، تهمت مى زدند، هر چه كه داشتند، مى گفتند. ما چون ايمان داشتيم، به اين راه آن را تعقيب كرديم و نتيجه اش آن شد. در عين حال كه با دوستان و مبارزين ايرانى مان كه در بيت امام بودند، همچون شهيد محمد منتظرى برادر عزيز ما آقاى دعائى كه الآن سرپرست روزنامه اطلاعات و نماينده مجلس شوراى اسلامى است و شيخ حسن كروبى و جناب آقاى محتشمى وزير كشور فعل جمهورى اسلامى ايران و امثال آن‌ها ارتباط و دوستى داشتيم و در جمع خود نيز كار مى كرديم.
+
او مى گوید: «اما یک جمع خیلى صمیمى و دوستانه بودیم که برادر عزیز ما آقاى عرفانى و شیخ حسین اخلاقى جز آن بود. در آنجا کار مى کردیم و بعد از [[نجف]] با برادران ما در [[قم]] و کابل و [[سوریه]] و باقى جاها ارتباط گرفتیم و این ارتباط ما بود که سبب شد وقتى که در سال ۵۸ یک زمینه آزاد کار تشکیلاتى در [[ایران|ایران]] به وجود آمد، آن مجموعه ها دور هم جمع شدند و «سازمان نصر» را تشکیل دادیم».
  
'''حاج مصطفى خمينى، پدرى براى حسينى!'''
+
شهید حسینى که رکن اصلى این جریان بود، چنان به این حزب سر و سامان داد که از نظر تشکیلاتى و عملکردهاى سیاسى، نظامى و فرهنگى همواره حرف اول را [[جهاد]] و مبارزه مى زد و چون تربیت یافته مکتب رهبر بزرگ جهان [[اسلام]]، حضرت [[امام خمینى]] بود، حزبش نیز مبلغ افکار و آراء انقلاب اسلامى ایران بود. او هر از چندى به حضور حضرت امام شتافت و طرح ها و برنامه‌هایش را با فرمان هاى ایشان تطبیق مى داد.
  
يكى از محبت هايى كه آقا مصطفى به من نمودند، در قضيه اى [[ازدواج]] من بود. ايشان خودش پيش حاج آقاى فرقانى براى خواستگارى رفت و بعد فرمود: «چون حسينى پدر و مادرش اينجا نيست، من به جاى پدرش هستم» و خانم حاج مصطفى خمينى كه من الآن هم ايشان را به عنوان يك مادر مى شناسم، گفتند كه من جاى مادر حسينى هستم. عروسى ما را به شكلى گذراندند و عقد ما را هم امام با مرحوم اراكى كه يكى از عرفا و بزرگان بود، بستند. اين خاطراتى بود كه از امام و لطف هاى آقا مصطفى و ساير دوستان داشتم.
+
'''ائتلاف هشت گروه شیعى:'''
  
'''شهيد حسينى پايه‌گذار «سازمان نصر» افغانستان '''
+
سید حسین حسینى براى به وجود آوردن ائتلاف در بین احزاب [[شیعه|شیعه]] بى‌وقفه تلاش کرد. او جبهه اى واحد، تحت نام «شوراى ائتلاف اسلامى افغانستان» به وجود آورد و خود به عنوان نماینده سازمان و همچنین به عنوان «رئیس کمسیون فرهنگى» در آن شورا انجام وظیفه کرد. سید به این ائتلاف هشت گانه اهمیت بسیار قائل بود و مى گفت: «باید همه تلاش کنیم که پایه هاى آن هر چه مستحکم و ریشه‌دار گردد».
  
شهيد حسينى يكى از مفاخر مبارزه و مقاومت افغانستان است. در دهه هاى شصت و هفتاد كمتر كسى پيدا مى شد كه شهيد حسينى را در صحنه انقلاب افغانستان به خلوص و ايثارگرى نشناسد.
+
'''فعالیت‌هاى فرهنگى و منادى وحدت:'''
  
او مى گويد: «اما يك جمع خيلى صميمى و دوستانه بوديم كه برادر عزيز ما آقاى عرفانى و شيخ حسين اخلاقى جز آن بود. در آنجا كار مى كرديم و بعد از [[نجف]] با برادران ما در [[قم]] و [[كابل]] و [[سوريه]] و باقى جاها ارتباط گرفتيم و اين ارتباط ما بود كه سبب شد وقتى كه در سال 58 يك زمينه آزاد كار تشكيلاتى در ايران به وجود آمد، آن مجموعه ها دور هم جمع شدند و «سازمان نصر» را تشكيل داديم».
+
آن بزرگوار با این که زندگیش وقف [[جهاد]] و مبارزه علیه کفر و الحاد بود، هیچ وقت از کارهاى فرهنگى غافل نماند. بارها مى گفت: «زیربناى همه کارهاى اجتماعى سیاسى کارهاى فرهنگى است. رستاخیز فرهنگى، یعنى رستاخیز اجتماعى سیاسى و...».
  
شهيد حسينى كه ركن اصلى اين جريان بود، چنان به اين حزب سروسامان داد كه از نظر تشكيلاتى و عملكردهاى سياسى، نظامى و فرهنگى همواره حرف اول را جهاد و مبارزه مى زد و چون تربيت يافته مكتب رهبر بزرگ جهان اسلام، حضرت [[امام خمينى]] بود حزبش نيز مبلغ افكار و آراء انقلاب اسلامى ايران بود. او هر از چندى به حضور حضرت امام شتافت و طرح ها و برنامه‌هايش را با فرمان هاى ايشان تطبيق مى داد.
+
یکى از این برگزارى کنگره علامه شهید «سید اسماعیل بلخى» است. علامه شهید بلخى یکى از بزرگان تاریخ [[افغانستان]]، اولین کسى بود که نداى قیام و انقلاب سرداد و طول سال‌هایى که بحث از جمهورى اسلامى و حکومت اسلامى خنده‌دار مى نمود، شور انقلاب و جوش نهضت اسلامى را در سینه هاى سرد مردم و مظلوم افغانستان، روشن کرد و سرانجام بعد از تحمل چهارده سال حبس در زندان «پل چرخى» به دستور ظاهر شاه سفاک شهید شد.
  
'''شهيد حسينى و انقلاب اسلامى ايران'''
+
شهید حسینى با درک این حقیقت که شهید بلخى نقطه اى عطف و مشترک بین همه پندارها و نژادهاى افغانستان (اعم از تاجیک، افغان، هزاره، ازبک، ترکمن) است و همه او را مى ستایند، با برپایى این کنگره عظیم در آن شرایط، مردم را به یاد مبارزه انداخت و آنان را به وحدت و همبستگى و همیارى دعوت کرد. گفتنى است اولین حرکت که براى وحدت مردم مؤثر افتاد، همین کنگره بود که به مدت سه روز با شرکت گسترده از فضلا، نویسندگان و دانشمندان افغانستان و ایران برگزار شد.
  
سيد حسين حسينى در راستاى دفاع از آرمان امام در نجف به مذدوران شاه خائن حمله ور شد و حرم حضرت اميرمؤمنان علیه‌السلام را از وجود آن‌ها پاك كرد. يكى از بستگان شهيد در اين خصوص مى گويد: «شاه ملعون، مريض شده بود. اطرافيان شاه و ساواك براى شفاى او برنامه اى [[دعا]] در شب جمعه، در حرم حضرت اميرالمؤمنان علیه‌السلام ترتيب دادند، براى انحراف ازهان و اين كه شاه به مذهب و برنامه هاى مذهبى پايبند است و به دعا و نيايش [[ايمان]] و اعتقاد دارد، پيروان امام هنگامى كه از اين جريان آگاهى يافتند، تصميم گرفتند كه جلسه‌اى شاه‌پرستان را به هم بزنند. به همين منظور شهيد حسينى با جمعى از دوستان به حرم مطهر رفت. تنها شهيد حسينى و جناب آقاى محشمى وارد حرم شوند. شهيد حسينى به سردسته اى آن‌ها مى گويد، چرا در حرم حضرت على علیه‌السلام و در خانه او براى شاه ملعون دعا مى كنى كه با مقاومت آنان روبرو مى شود؛ لذا شهيد به آن ساواكى حمله كرد و سر و صورت او را خونين ساخت.
+
'''اندیشه سیاسى شهید حسینی:'''
  
و در پى اين عمل، مأمورين عراقى او را دستگير كردند و با خود بردند. مرحوم امام، آقا مصطفى و آقاى فرقانى از جريان آگاه شود؛ لذا آقا مصطفى با افراد مؤمنى كه در دستگاه دوستى بودند، تلفنى صحبت كرد و در پى صحبت هاى مكرر، بعد از يك شبانه‌روز، حسينى را از زندان بيرون آوردند. شهيد حسينى نيز به علت سخت گيرى رژيم شاه نسبت به طلاب ايرانى، مدت‌ها رابط امام از خارج به داخل و هم سنگر مجاهدانى هم چون حضرت آيت الله خامنه اى دام ظله العالى و آقاى هاشمى رفسنجانى و شهيد بهشتى در ايران بود.
+
شهید حسینى مى گفت: سازمان نصر براى ما یک وسیله است که از طریق آن بتوانیم نیروها را متشکل کنیم و علیه دشمن بجنگیم و خط اصیل [[اسلام]] را تقویت کنیم. خطوط اصلى تفکر سیاسى شهید در این اصول خلاصه مى شود:
  
'''شهيد حسينى و ائتلاف هشت گروه شيعى'''
+
#تداوم و تشدید مبارزه مسلحانه بر ضد روس اشغالگر
 +
#اجتناب و پرهیز از جنگها و درگیرى هاى داخلى
 +
#تلاش در جهت فشرده تر شدن صفوف جنبش مقاومت
 +
#نفى مذاکره و سازش سیاسى با دشمن
 +
#حرکت در جهت خط [[امام خمینی|امام]] و تقویت آن
 +
#افشاگرى و مبارزه اى جدى بر ضد خطوط انحرافى «ناسیونالیستى»، نژادگرایى منطقه گرایى و التقاط و هر نوع انحراف چپى و راستى.
  
سيد حسين حسينى براى به وجود آوردن ائتلاف در بين احزاب شيعه بى‌وقفه تلاش كرد. او جبهه اى واحد، تحت نام «شوراى ائتلاف اسلامى افغانستان» به وجود آورد و خود به عنوان نماينده سازمان و همچنين به عنوان «رئيس كمسيون فرهنگى» در آن شورا انجام وظيفه كرد. سيد به اين ائتلاف هشت گانه اهميت بسيار قائل بود و مى گفت: «بايد همه تلاش كنيم كه پايه هاى آن هر چه مستحكم و ريشه‌دار گردد».
+
در همین رابطه مى گفت: «ملت ما براى این قیام نکرد که مکتب «کاپیتالیزم» را جایگزین مکتب «سوسیالیسم» کند. ملت ما با دادن یک میلیون شهید، نمى خواهد [[افغانستان]] اسلامى را از چنگال عفریت شرق رهایى داده، در چنگال عفریت غرب گرفتار سازد. ملت ما مى خواهد مکتب اسلام را جایگزین «کمونیزم» سازد و مستقل و آزاد زندگى کند. ملت ما مبارزه مى کند تا دست تمام جهان‌خواران را از افغانستان قطع نماید. عقیده ما این است که چون روسیه با زور و قدرت به افغانستان تجاوز کرده، باید با زور و قدرت خارج شود و ما هیچ‌گونه مذاکره اى سیاسى با روسیه نداریم و تاریخ نهضت هاى رهایى‌بخش در جهان به خوبى گواهى مى دهد که هرگاه ملتِ مورد تجاوز، اسلحه را به زمین گذاشته و پشت میز مذاکره با تجاوزکاران نشسته است، هرگز به پیروزى نرسیده و خون‌هاى شهیدانش پایمال شده است. ما هرگز نمى خواهیم این تجربه تلخ در افغانستان تکرار شود».
  
'''فعاليت‌هاى فرهنگى و منادى وحدت'''
+
همچنین شهید در آخرین مصاحبه اش که چند روز پیش از شهادتش پخش شد، گفت: «ما با همه احزاب اسلامى که در افغانستان علیه روس صادقانه مى جنگند و هیچ‌گونه وابستگى به هیچ یک از بلوک هاى شرق و غرب ندارند، با آن‌ها همکارى صادقانه داریم».
  
آن بزرگوار با اين كه زندگيش وقف جهاد و مبارزه عليه كفر و الحاد بود، هيچ وقت از كارهاى فرهنگى غافل نماند. بارها مى گفت: «زيربناى همه كارهاى اجتماعى سياسى كارهاى فرهنگى است. رستاخيز فرهنگى، يعنى رستاخيز اجتماعى سياسى و...».
+
او همچنین گفت: «سازمان نصر یک سازمان اسلامى است و عقیده اى اسلامى و آرمان اسلامى دارد - در این سازمان هم [[شیعه]] و هم [[اهل سنت|سنى]] هست، اسلام براى ما اولویت دارد و براى ما مسأله نژاد، ملیت و منطقه مطرح نیست و اگر هم باشد، اول کل افغانستان مطرح است و بعد کل جهان اسلام و مستضعفین».
  
يكى از اين برگزارى كنگره علامه شهيد «سيد اسماعيل بلخى» است. علامه شهيد بلخى يكى از بزرگان تاريخ افغانستان اولين كسى بود كه نداى قيام و انقلاب سرداد و طول سال‌هاى كه بحث از جمهورى اسلامى و حكومت اسلامى خنده‌دار مى نمود، شور انقلاب و جوش نهضت اسلامى را در سينه هاى سرد مردم و مظلوم افغانستان، روشن كرد و سرانجام بعد از تحمل چهارده سال حبس در زندان «پل چرخى» به دستور ظاهر شاه سفاك شهيد شد.
+
==ویژگی‌هاى اخلاقى==
 +
حضور در نزد بزرگانى چون حضرت [[امام خمینى]] و آیت الله میرزا حبیب‌الله اراکى و شهید [[سید مصطفی خمينی|سید مصطفى خمینى]] تأثیرى بس شگرف در وجود وى بر جاى نهاد. بزرگترین ویژگى که دوستانش از وى نقل می‌کنند، وارستگى شهید از [[دنیا|دنیا]] است. حضرت آیت الله فرقانى، پدر خانم ایشان مى گوید: «او خورشید بود و به دنیا علاقه نداشت. واقعاً خمینى شده بود!».  
  
حسينى شهيد با درك اين حقيقت كه شهيد بلخى نقطه اى عطف و مشترك بين همه پندارها و نژادهاى افغانستان (اعم از تاجيك، افغان، هزاره، ازبك، تركمن) است و همه او را مى ستايند، با برپايى اين كنگره عظيم در آن شرايط، مردم را به ياد مبارزه انداخت و آنان را به وحدت و همبستگى و هميارى دعوت كرد.
+
حجت الاسلام موحد بلخى از شاگردان شهید معتقد است: «او از این آدم هاى معمولى نبود، تا بخواهیم با مقیاس هاى معمولى بسنجیم. او یک عارف بالله، یک واصل الى الله بود. او یک بدن سر تا پا شور و جذبه و اشتیاق و بزرگوارى و [[عرفان]] بود».
  
گفتنى است اولين حركت كه براى وحدت مردم مؤثر افتاد، همين كنگره بود كه به مدت سه روز با شركت گسترده از فضلا، نويسندگان و دانشمندان افغانستان و ايران برگزار شد.
+
شهید حسین حسینى در رأفت و لطافت روحى و بزرگورى نمونه روزگار بود و با این که مسئولیت‌هاى متعددى در سازمان داشت، (اخیراً به عنوان مسئول سیاسى و سخنگوى سازمان در خارج کشور انجام وظیفه مى کرد) از هر نوع تکروى، خودخواهى، ریاست طلبى، قدرت‌خواهى، جناح‌سازى، تفرقه‌اندازى و باندبازى بر حذر بود.
  
'''ويژگي‌هاى اخلاقى'''
+
شهید عارف حسین حسینی علاوه بر برجستگی های علمی و سیاسی از صفات اخلاقی خوبی برخوردار بود و از همین جهت خیلی زود توانست در قلوب مسلمانان [[پاکستان|پاکستان]] جا نماید و خدمات شایسته ای را به انجام برساند.
  
حضور در نزد بزرگانى چون حضرت [[امام خمينى]] و آيت الله ميرزا حبيب‌الله اراكى و شهيد حاج سيد مصطفى خمينى تأثيرى بس شگرف در وجود وى بر جاى نهاد. بزرگترين ويژگى كه دوستانش از وى نقل می‌كنند، وارستگى شهيد از دنيا است.  
+
تقیّد به برنامه های [[دین|دینی]] و عبادی در هر شرایط در او ملموس بود؛ فرزندش چنین می گوید: «به اعتقاد من رمز موفقیت شهید عارف در حفظ [[اخلاص]] و تعبد ایشان بود. قبل از رهبری هم این خلق و خوی در ایشان بود، حفاظت و مداومت بر [[نماز شب]] ایشان قابل تحسین بود. گاه مسافرت های طولانی داشت، مثلاً هفده ساعت در مسافرت بود اما با این حال از نماز شب غافل نمی شد و در طول ۲۴ ساعت شبانه روز ۳ الی ۴ ساعت خواب داشت و با آن خستگی زیاد، نماز شب را ترک نمی کرد. در همه حال در سفر و حضر بر اقامه نماز شب تاکید فراوان داشت. [[سجده]] های طولانی داشت و همچنین به [[دعای کمیل|دعای کمیل]] بسیار علاقمند بود و هر شب جمعه دعای کمیل می خواند».<ref>مصاحبه با حجت الاسلام محمدعلی فیاضی کشمیری (از همدوره ای شهید) توسط مؤلف.</ref>
  
حضرت آيت الله فرقانى، پدر خانم ايشان مى گويد: «او خورشيد بود و به دنيا علاقه نداشت. واقعاً خمينى شده بود.
+
این شهید بزرگوار در خانه و باخانواده اش بسیار ساده و صمیمی بود و اخلاقش در روابط خانوادگی همانند اخلاق سیاسی و اجتماعی اش الگو بود.
  
حجت الاسلام موحد بلخى از شاگردان شهيد معتقد است: «او از اين آدم هاى معمولى نبود، تا بخواهيم با مقياس هاى معمولى بسنجيم. او يك عارف بالله، يك واصل الى الله بود. او يك بدن سر تا پا شور و جذبه و اشتياق و بزرگوارى و عرفان بود».
+
==شهادت==
  
شهيد حسين حسينى در رأفت و لطافت روحى و بزرگورى نمونه روزگار بود و با اين كه مسئوليت‌هاى متعددى در سازمان داشت، (اخيراً به عنوان مسئول سياسى و سخنگوى سازمان در خارج كشور انجام وظيفه مى كرد) از هر نوع تكروى، خودخواهى، رياست طلبى، قدرت‌خواهى، جناح‌سازى، تفرقه‌اندازى و باندبازى بر حذر بود.
+
شهید حسینى پس از پیروزى انقلاب اسلامى [[ایران|ایران]]، براى تأثیرگذارى در قیام مسلمانان [[افغانستان]] علیه رژیم ترکى، خود شخصاً به جبهه [[حق]] علیه باطل شتافت و نقش فعالى در تشدید مبارزه علیه کمونیسم به عهده گرفت. بدین منظور در سال ۱۳۵۹ راهى افغانستان شد و تا سال ۱۳۶۰ در جبهه ها بسر برد. اواخر سال ۱۳۶۱ براى دومین بار به افغانستان رفت و در روزهاى پایانى سال ۱۳۶۳ به جمهورى اسلامى ایران بازگشت.  
  
'''فرازهايى از انديشه اى سياسى شهيد'''
+
در راستاى تحقق همین اهداف بود که در سال ۱۳۶۶ طى نشستى که اکثریت شوراى مرکزى سازمان جبهه هاى خونین جهاد داشتند، طرحى را براى بازنگرى عمیق و گسترده در سطح سازمان، در داخل و خارج، جهت فشرده تر شدن تشکیلات تصویب نمود. در همان نشست شهید (به عنوان مسئول سیاسى و سخنگوى سازمان در خارج، مأموریت داشت با تنى چند از علماء و مسئولین سازمان دفاتر سازمان را بازرسى و نسبت به امور مجاهدین هماهنگى بیشترى ایجاد کند. به همین جهت عازم [[مشهد]] شد و از آنجا به جبهه اى «کاکرى» در هرات رفت تا مسائل نوار مرزى و مشکلات مجاهدین و پایگاه سازمان نصر در هرات را بررسى نماید.
  
حسينى شهيد مى گفت: سازمان نصر براى ما يك وسيله است كه از طريق آن بتوانيم نيروها را متشكل كنيم و عليه دشمن بجنگيم و خط اصيل اسلام را تقويت كنيم. خطوط اصلى تفكر سياسى شهيد در اين اصول خلاصه مى شود:
+
در همین مسافرت زمانى که کاروان سید حسینى و همراهانش به یک باره ماشین ایشان با یک تریلى روبرو شد و بدون اصابت به آن ماشین از کنترل خارج و واژگون شد و با کمال تأسف سید حسینى در این حادثه دردناک، در تاریخ ۱۳۶۶/۷/۱۲، در  ۳۷ سالگی به شهادت رسید، بى‌آن که دیگر همراهان حتى کوچکترین آسیبى ببینند.  
  
* 1- تداوم و تشديد مبارزه مسلحانه بر ضد روس اشغالگر؛
+
پیکر پاک شهید حسینى پس از مراسم باشکوهى در [[مشهد]] مقدس، شب ۶۶/۷/۱۶ به [[تهران]] انتقال یافت. صبح روز پنج شنبه ۱۶ مهرماه پس از [[تشییع جنازه|تشییع]] با حضور صدها تن نمایندگان گروه هاى مجاهدین (اعم از تشیع و تسنن) و مسئولین جمهورى اسلامى ایران و همراهى مردم عزادار به [[قم]] آورده شد و بعد از تشیع باشکوه، انجام مراسم عزادارى و اقامه [[نماز میت|نماز]] به امامت آیت الله محقق کابلى در ضلع جنوبى صحن مطهر حضرت [[حضرت فاطمه معصومه علیها السلام|فاطمه معصومه]]  سلام اله علیها حجره ۲۵ به خاک سپرده شد.
  
* 2- اجتناب و پرهيز از جنگ ها و درگيرى هاى داخلى؛
+
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
  
* 3- تلاش در جهت فشرده تر شدن صفوف جنبش مقاومت؛
+
*سید امیرحسین حسینى ترکستانى، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد۶.
 +
*سید غلامحسین صادقی، ستارگان حرم، شماره۶. [http://www.hawzah.net/fa/daneshvar/daneshvarview/4309 پایگاه اطلاع رسانی حوزه]، بازیابی: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳.
  
* 4- نفى مذاكره و سازش سياسى با دشمن؛
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 +
<gallery mode="packed" heights="170">
 +
پرونده:حسینی.jpg|از راست: شهيد سيد حسين حسينى، [[امام خمینی|سید روح الله موسوی مصطفوی خمینی]] و ناشناس
 +
</gallery>
  
* 5- حركت در جهت خط امام و تقويت آن؛
+
[[رده:علمای معاصر|حسینی،سید حسین]]
 
+
[[رده:علمای شهید]]
* 6- افشاگرى و مبارزه اى جدى بر ضد خطوط انحرافى «ناسيوناليستى»، نژادگرايى منطقه گرايى و التقاط و هر نوع انحراف چپى و راستى.
+
[[رده:مدفونین در حرم حضرت معصومه (س)]]
 
 
در همين رابطه مى گفت: «ملت ما براى اين قيام نكرد كه مكتب «كاپيتاليزم» را جايگزين مكتب «سوسياليسم» كند. ملت ما با دادن يك ميليون شهيد، نمى خواهد افغانستان اسلامى را از چنگال عفريت شرق رهايى داده، در چنگال عفريت غرب گرفتار سازد ملت ما مى خواهد مكتب اسلام را جايگزين «كمونيزم» سازد و مستقل و آزاد زندگى كند. ملت ما مبارزه مى كند تا دست تمام جهان‌خواران را از افغانستان قطع نمايد. عقيده ما اين است كه چون روسيه با زور و قدرت به افغانستان تجاوز كرده، بايد با زور و قدرت خارج شود و ما هيچ‌گونه مذاكره اى سياسى با روسيه نداريم و تاريخ نهضت هاى رهايى‌بخش در جهان به خوبى گواهى مى دهد كه هرگاه ملتِ مورد تجاوز، اسلحه را به زمين گذاشته و پشت ميز مذاكره با تجاوزكاران نشسته است، هرگز به پيروزى نرسيده و خون‌هاى شهيدانش پايمال شده است. ما هرگز نمى خواهيم اين تجربه اى تلخ در افغانستان تكرار شود».
 
 
 
همچنين شهيد در آخرين مصاحبه اش كه چند روز پيش از شهادتش پخش شد، گفت: «ما با همه احزاب اسلامى كه در افغانستان عليه روس صادقانه مى جنگند و هيچ‌گونه وابستگى به هيچ يك از بلوك هاى شرق و غرب ندارند، با آن‌ها همكارى صادقانه داريم».
 
 
 
او همچنين گفت: «سازمان نصر يك سازمان اسلامى است و عقيده اى اسلامى و آرمان اسلامى دارد - در اين سازمان هم [[شيعه]] و هم [[سنى]] هست، اسلام براى ما اولويت دارد و براى ما مسأله نژاد، مليت و منطقه مطرح نيست و اگر هم باشد، اول كل افغانستان مطرح است و بعد كل جهان اسلام و مستضعفين».
 
 
 
'''عروج خونين به سوى اللّه'''
 
 
 
شهيد حسينى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، براى تأثيرگذارى در قيام مسلمانان افغانستان عليه رژيم تركى و به بركت، خود شخصاً به جبهه حق عليه باطل شتافت و نقش فعالى در تشديد مبارزه عليه كمونيسم به عهده گرفت. بدين منظور در سال 1359 راهى افغانستان شد و تا سال 1360 در جبهه ها بسر برد. اواخر سال 1361 براى دومين بار به افغانستان رفت و در روزهاى پايانى سال 1363 به جمهورى اسلامى ايران بازگشت.
 
 
 
در راستاى تحقق همين اهداف بود كه در سال 1366 طى نشستى كه اكثريت شوراى مركزى سازمان جبهه هاى خونين جهاد داشتند، طرحى را براى بازنگرى عميق و گسترده در سطح سازمان، در داخل و خارج، جهت فشرده تر شدن تشكيلات تصويب نمود. در همان نشست شهيد (به عنوان مسئول سياسى و سخنگوى سازمان در خارج، مأموريت داشت با تنى چند از علماء و مسئولين سازمان دفاتر سازمان را بازرسى و نسبت به امور مجاهدين هماهنگى بيشترى ايجاد كند. به همين جهت عازم مشهد شد و از آنجا به جبهه اى «كاكرى» در هرات رفت تا مسائل نوار مرزى و مشكلات مجاهدين و پايگاه سازمان نصر در هرات را بررسى نمايد.
 
 
 
در همين مسافرت زمانى كه كاروان سيد حسينى و همراهانش به يك باره ماشين ايشان با يك تريلى روبرو شد و بدون اصابت به آن ماشين از كنترل خارج و واژگون شد و با كمال تأسف سيد حسينى در اين حادثه دردناك، در تاريخ 1366/7/12، به شهادت رسيد و بى‌آن كه ديگر همراهان حتى كوچكترين آسيبى ببينند. با اين كه 37 سال از عمر پربارش را سپرى نكرده بود، با چهره اى خونين در مصلاى عشق ايستاد و به سوى معشوق حقيقى اش شتافت.
 
 
 
'''آرامگاه شهيد حسينى '''
 
 
 
پيكر پاك شهيد حسينى پس از مراسم باشكوهى در [[مشهد]] مقدس، شب 66/7/16 به تهران انتقال يافت. صبح روز پنج شنبه 16 مهرماه پس از تشيع با حضور صدها تن نمايندگان گروه هاى مجاهدين (اعم از تشيع و تسنن) و مسئولين جمهورى اسلامى ايران و همراهى مردم عزادار (بيش از صد اتوبوس جاى گرفته بودند) به [[قم]] آورده شد و بعد از تشيع باشكوه، انجام مراسم عزادارى و اقامه [[نماز]] به امامت آيت الله العظمى محقق كابلى دام ظله العالى در ضلع جنوبى صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام اله علیها حجره 25 به خاك سپرده شد. روحش شاد و آرمانش گرامى باد كه خود بارها فرمود: «ما اگر كشته شويم، آرمان ما باقى است».
 
 
 
'''حسين حسينى'''
 
 
 
در سينه ز هجران تو آه هست مرا × خونا به چشم من گواه است مرا
 
 
 
فقدان تو كوه است به دوش دل من  × گر چه غمى عالمى چو كاه است مرا
 
 
 
ايام ز بعد تو به كندى گذرد × يك روز چو سال و لحظه ماه است مرا
 
 
 
از همجمه ياد تو پناهى جستم  × ديدم كه همان ياد پناه است مرا
 
 
 
مأيوس اگر نگشتم از طى طريق  × اندرز تو توش و ز او راه است مرا
 
 
 
هر جا كه سخن ز صبر علم جهاد است  × ذكرى ز تو گر نشد گناه است مرا
 
 
 
اين حُسن حسينى است كه در خون غلتى  × مهتاب نشان حسن ماه است مرا
 
 
 
من مفتخرم كه با منت لطفى بود × هم صحبتى تو عز چاه است مرا
 
 
 
خواهم اگر از كرامتت بنويسم  × صد دفتر از اين رقم سياه است مرا
 
 
 
جاهد تو خر و بندم از ذكر غمت  × زيرا كه به لب سخن چو آه است مرا.
 
 
 
عاشقان حسينى بر مزارش چنين نوشته اند: «و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون»؛ «آرم» نصر من الله و فتح قريب سازمان نصر افغانستان؛ آرامگاه مجاهد عارف، حجت الاسلام والمسلمين شهيد حاج سيد حسين حسينى عضو شوراى مركزى و مسئول سياسى سازمان نصر افغانستان در خارج از كشور. تاريخ شهادت: 12 مهرماه يك هزار و سيصد و شصت و شش، مطابق با (دهم [[صفر]] 11408 قمرى)؛ «محل شهادت: مسير مشهد هرات».
 
 
 
منابع مورد استفاده
 
 
 
(1). بيوگرافى شهيد سيد حسين حسینى.
 
 
 
(2). سوگنامه شهيد سيد حسين حسينى.
 
 
 
(3). مصاحبه نگارنده با برادر شهيد، سيد مهدى حسينى.
 
 
 
(4). بولتن خبرى سازمان نصر افغانستان، شماره 36.
 
 
 
(5). مجله حبل الله، شماره 39-40.
 
 
 
(6). مجله حبل مستضعفين، مجله اى وابسته به سازمان نصر افغانستان.
 
 
 
(7). زندگى نامه، شهيد سيد حسين حسينى.
 
 
 
(8). روزنامه اطلاعات، مهر ماه 1366.
 
 
 
(9). روزنامه جمهورى اسلامى، مهر ماه 1366.
 
 
 
(10). روزنامه رسالت، مهر ماه 1366.
 
 
 
(11). روزنامه كيهان، مهر ماه 1366.
 
 
 
===منبع===
 
 
 
سيد اميرحسين حسينى تركستانى, ستارگان حرم، جلد 6
 
[[رده: علمای قرن معاصر]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۵۲

شهید سید حسین حسینی (۱۳۲۹ - ۱۳۶۶ ش) یکی از اعضای «سازمان نصر» است که در تابستان ۱۳۵۸ شمسی شروع به فعالیت کرد؛ جریانی که بعدا هسته اصلی حزب وحدت اسلامی افغانستان شد. وی یکی از مهمترین بازیگران تحولات سیاسی و نظامی سه دهه اخیر افغانستان است که عمرش را وقف مبارزات نظامی و سیاسی کرد.

Husaini.jpg
نام کامل سید حسین حسینی
زادروز ۱۳۲۹ شمسی
زادگاه سمنگان، افغانستان
وفات ۱۳۶۶ شمسی
مدفن قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

Line.png

اساتید

آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)، علامه شیخ محمدعلى (مدرس افغانى) و آیت الله شهید مصطفى خمینى




تحصیلات و استادان

سید حسین حسینى دره صوفی در سال ۱۳۲۹ هـ.ش در «کمج» از روستاهاى شهرستان درّه صوف، از توابع ولایت «سمنگان» دیده به جهان گشود. او در کودکى یتیم شد و زیر نظر عمویش، سید حسن آخوند - مؤسس مدرسه امام صادق علیه‌السلام واقع در کمج - پرورش یافت.

سید حسین در سن یازده سالگى پس از فراگیرى مقدمات علوم از محضر سید حسن آخوند، به تحصیل علوم دینى پرداخت و به این وسیله وارد محافل علمى متعددى شد و به حوزه درسى برخى از علماء راه یافت. برخی استادان وى عبارتند از حجج الاسلام:

  1. شیخ محمد بنى
  2. سید حاج میرزا حسین عادل
  3. آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)
  4. مرحوم علامه شیخ محمدعلى (مدرس افغانى)
  5. آیت الله مصطفى خمینى
  6. میرزا حبیب‌الله اراکى (از عرفای مورد احترام امام)

عزیمت به نجف اشرف

سید حسین پس از تکمیل سطوح اولیه در سال ۱۳۴۷ هـ.ش، عازم نجف اشرف شد. او در زندگى‌نامه خودنوشتى که نگاشته است، اطلاعاتى درباره شروع تحصیلات و استادانش را به خواننده منتقل مى کند. وى مى نویسد:

در اواخر سال ۱۳۴۷ هـ.ق تصمیم گرفتم به نجف بروم. ابتدا با مادرم در میان گذاشتم. موافقت کرد و بعد هم با پدر صحبت کردم. با موافقت آن‌ها تصمیم گرفتم به مرکزِ استان سمنگان، براى گرفتن گذرنامه بروم. اتفاقاً مسأله اى پیش آمد که ما آن را به فال نیک گرفتیم و آن، این بود که در آنجا صندوقى گذاشته بودند، براى قرعه‌کشى و در آن صندوق برگه هاى کاغذ گذاشته بودند که بعضى‌شان سفید و روى بعضى هم کربلا نوشته بود. پلیس محافظ کاغذ را به دستم داد که روى آن نوشته بود کربلا. بسیار خوشحال شدم. وقتى که در خانه برگشتم، با پدر و مادر صحبت کردم. آن‌ها نیز خوشحال شدند. پدرم پول مختصرى هم برایم آماده کرد که با همان پول راهى عراق شدم، به زیارت عتبات مقدسات نائل شدم و آخرین زیارتى ما هم نجف اشرف بود که قبر مولا امیرالمومنین علیه‌السلام را زیارت کردم. با دوستان خود در میان گذاشتم که من در نجف مى مانم. آن وقت جوان ۱۸ ساله بودم. دوستان قبول نمى کردند و من هم اصرار مى ورزیدم تا این که قضیه به اطلاع یکى از روحانیون منطقه اى ما که در نجف بود، رسید. ایشان گفت: صلاح نیست که در اینجا بمانى، چون نجف گرم است. تو کوچک هستى؛ ولى با همه این‌ها تصمیم گرفتم آنجا بمانم».

آغاز آشنایى با امام خمینی:

«پس از چند ماه که در نجف ماندم، از اوضاع آنجا اطلاع پیدا کردم. در اوایل سال ۱۳۴۷ مرحوم آیت الله حکیم فوت کردند و من تا آن زمان مقلد ایشان بودم. بعد به خاطر مساله تقلید رفتم در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خودم از مولا نظرخواهى کردم. چون در آن وقت کوچک بودم و از مراجع شناختى نداشتم. بالاى سر حضرت امیر علیه‌السلام دو رکعت نماز خواندم. مجدانه از حضرت خواستم که بعد از آیت الله حکیم از که تقلید کنم؟ قرآنى را باز کردم. البته درست یادم نمانده که کدام آیه آمد، ولى همین قدر یادم هست که وقتى استخاره کردم که از امام خمینی تقلید کنم، آیات رحمت و لطف خدا و بهشت آمد. پس از استخاره و نظرخواهى از امام و سئوال از روحانیون خبره، مقلد امام شدم.

پس از آن با دوستان دیگر که داشتم، بعضى از شب ها مى رفتیم در جلسه بیرونى امام شرکت مى کردیم. یادم هست وقتى آنجا رفتیم، امام به ما خیلى توجه مى کردند، چون به طلبه هاى جوان بسیار توجه داشتند. ما با این محبت امام خیلى علاقه و عشق پیدا مى کردیم؛ البته اول پیش خود تعجب مى کردیم که چطور امام به شخصیت ها و علمایى که مى آیند، آن طورى که باید و شاید توجه نمى کند؛ ولى وقتى ما طلبه هاى جوان مى رفتیم در مجلسِ امام، خیلى محبت مى کردند؛ البته بلند نمى شدند ولى یک تکانى مى خورد. با یک لبخندِ با محبت تمام وجود ما را تکان مى داد و این سبب مى شد که علاقه پیدا مى کردیم و پس از مدتى با این که درس ما پایین بود؛ اما وقتى که امام «حکومت اسلامى» را درس دادند و به صورت جزوه پخش شد، ما این جزوات را خواندیم و علاقه اى بیشتر پیدا کردیم.

چون به امام علاقه داشتیم، با پسر امام مرحوم مصطفى نیز آشنا شدیم و باز هم آشنایى ما با ایشان از راه امام حسین علیه‌السلام شد؛ چون آقا مصطفى با این که پیاده روى براى ایشان مشکل بود، اما یک فرد بزرگ بود به اهل بیت علیه‌السلام خیلى علاقه داشت؛ لذا از نجف تا کربلا با پیاده روى به زیارت امام حسین علیه‌السلام مى رفت. ما هم که به امام علاقه داشتیم و آقا مصطفى هم مظهر اخلاق بود به او هم علاقه پیدا کرده بودیم. در خدمت ایشان ما هم پیاده به کربلا مشرف شدیم. از این جا بود که به امام و آقا مصطفى از نزدیک آشنایى پیدا کردیم و اندیشه مبارزاتى و سیاسى امام هم در ما اثر گذاشت و از آنجا ما علاقه به مبارزه علیه کفر و شرک و ظلم و ستم پیدا کردیم و در اثر این روابط نزدیک با امام و آقا مصطفى و شهید محمد منتظرى و باقى برادرانى که در خدمت امام بودند، ما هم افتادیم در اندیشه مسایل مبارزه و کم‌کم این اندیشه در ما ریشه دوانید، به علاوه که ما با دوستان ایرانى دوست بودیم».

امام خمینى پناهگاه حسینى و یاران:

در جمع خودمان با تعدادى از برادران روحانى افغانستان ارتباط تشکیلاتى پیدا کردیم که در این اواخر در آنجا «روحانیت مبارز» را تشکیل داده بودیم؛ اگر چه تعداد ما قلیل بود و یک جمع قلیلى بودیم که از هر طرف بر ما تهاجم مى کردند؛ پناهگاه ما امام بود ولى دیگران علیه ما حرف مى زدند، تهمت مى زدند، هر چه که داشتند، مى گفتند. ما چون ایمان داشتیم به این راه، آن را تعقیب کردیم و نتیجه اش آن شد. در عین حال که با دوستان و مبارزین ایرانى مان که در بیت امام بودند، همچون شهید محمد منتظرى برادر عزیز ما آقاى دعائى که الآن سرپرست روزنامه اطلاعات و نماینده مجلس شوراى اسلامى است و شیخ حسن کروبى و جناب آقاى محتشمى وزیر کشور فعل جمهورى اسلامى ایران و امثال آن‌ها ارتباط و دوستى داشتیم و در جمع خود نیز کار مى کردیم.

حاج مصطفى خمینى، پدرى براى حسینى:

یکى از محبت هایى که آقا مصطفى به من نمودند، در قضیه اى ازدواج من بود. ایشان خودش پیش حاج آقاى فرقانى براى خواستگارى رفت و بعد فرمود: «چون حسینى پدر و مادرش اینجا نیست، من به جاى پدرش هستم» و خانم حاج مصطفى خمینى که من الآن هم ایشان را به عنوان یک مادر مى شناسم، گفتند که من جاى مادر حسینى هستم. عروسى ما را به شکلى گذراندند و عقد ما را هم امام با مرحوم اراکى که یکى از عرفا و بزرگان بود، بستند. این خاطراتى بود که از امام و لطف هاى آقا مصطفى و سایر دوستان داشتم.

برخورد با مزدوران شاه:

سید حسین حسینى در راستاى دفاع از آرمان امام خمینی در نجف به مزدوران شاه خائن حمله ور شد و حرم حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را از وجود آن‌ها پاک کرد. یکى از بستگان شهید در این خصوص مى گوید: «شاه ملعون، مریض شده بود. اطرافیان شاه و ساواک براى انحراف اذهان و این که شاه به مذهب و برنامه هاى مذهبى پایبند است و به دعا و نیایش ایمان و اعتقاد دارد، براى شفاى او برنامه دعا در شب جمعه، در حرم حضرت امیرالمؤمنان علیه‌السلام ترتیب دادند،. پیروان امام هنگامى که از این جریان آگاهى یافتند، تصمیم گرفتند که جلسه‌ شاه‌پرستان را به هم بزنند. به همین منظور شهید حسینى با جمعى از دوستان به حرم مطهر رفت. تنها شهید حسینى و جناب آقاى محشمى وارد حرم شدند. شهید حسینى به سردسته آن‌ها مى گوید، چرا در حرم حضرت على علیه‌السلام و در خانه او براى شاه ملعون دعا مى کنید، که با مقاومت آنان روبرو مى شود؛ لذا شهید به آن ساواکى حمله کرد و سر و صورت او را خونین ساخت. در پى این عمل، مأمورین عراقى او را دستگیر کردند و با خود بردند.

مرحوم امام، آقا مصطفى و آقاى فرقانى از جریان آگاه شدند؛ لذا آقا مصطفى با افراد مؤمنى که در دستگاه دوستى داشتند، تلفنى صحبت کرد و در پى صحبت هاى مکرر، بعد از یک شبانه‌روز، حسینى را از زندان بیرون آوردند. شهید حسینى به علت سخت گیرى رژیم شاه نسبت به طلاب ایرانى، مدت‌ها رابط امام از خارج به داخل و هم سنگر مجاهدانى هم چون حضرت آیت الله خامنه اى دام ظله العالى و آقاى هاشمى رفسنجانى و شهید بهشتى در ایران بود.

فعالیتهای سیاسی و فرهنگی

پایه‌گذاری «سازمان نصر» افغانستان:

شهید حسینى یکى از مفاخر مبارزه و مقاومت افغانستان است. در دهه هاى شصت و هفتاد کمتر کسى پیدا مى شد که شهید حسینى را در صحنه انقلاب افغانستان به خلوص و ایثارگرى نشناسد.

او مى گوید: «اما یک جمع خیلى صمیمى و دوستانه بودیم که برادر عزیز ما آقاى عرفانى و شیخ حسین اخلاقى جز آن بود. در آنجا کار مى کردیم و بعد از نجف با برادران ما در قم و کابل و سوریه و باقى جاها ارتباط گرفتیم و این ارتباط ما بود که سبب شد وقتى که در سال ۵۸ یک زمینه آزاد کار تشکیلاتى در ایران به وجود آمد، آن مجموعه ها دور هم جمع شدند و «سازمان نصر» را تشکیل دادیم».

شهید حسینى که رکن اصلى این جریان بود، چنان به این حزب سر و سامان داد که از نظر تشکیلاتى و عملکردهاى سیاسى، نظامى و فرهنگى همواره حرف اول را جهاد و مبارزه مى زد و چون تربیت یافته مکتب رهبر بزرگ جهان اسلام، حضرت امام خمینى بود، حزبش نیز مبلغ افکار و آراء انقلاب اسلامى ایران بود. او هر از چندى به حضور حضرت امام شتافت و طرح ها و برنامه‌هایش را با فرمان هاى ایشان تطبیق مى داد.

ائتلاف هشت گروه شیعى:

سید حسین حسینى براى به وجود آوردن ائتلاف در بین احزاب شیعه بى‌وقفه تلاش کرد. او جبهه اى واحد، تحت نام «شوراى ائتلاف اسلامى افغانستان» به وجود آورد و خود به عنوان نماینده سازمان و همچنین به عنوان «رئیس کمسیون فرهنگى» در آن شورا انجام وظیفه کرد. سید به این ائتلاف هشت گانه اهمیت بسیار قائل بود و مى گفت: «باید همه تلاش کنیم که پایه هاى آن هر چه مستحکم و ریشه‌دار گردد».

فعالیت‌هاى فرهنگى و منادى وحدت:

آن بزرگوار با این که زندگیش وقف جهاد و مبارزه علیه کفر و الحاد بود، هیچ وقت از کارهاى فرهنگى غافل نماند. بارها مى گفت: «زیربناى همه کارهاى اجتماعى سیاسى کارهاى فرهنگى است. رستاخیز فرهنگى، یعنى رستاخیز اجتماعى سیاسى و...».

یکى از این برگزارى کنگره علامه شهید «سید اسماعیل بلخى» است. علامه شهید بلخى یکى از بزرگان تاریخ افغانستان، اولین کسى بود که نداى قیام و انقلاب سرداد و طول سال‌هایى که بحث از جمهورى اسلامى و حکومت اسلامى خنده‌دار مى نمود، شور انقلاب و جوش نهضت اسلامى را در سینه هاى سرد مردم و مظلوم افغانستان، روشن کرد و سرانجام بعد از تحمل چهارده سال حبس در زندان «پل چرخى» به دستور ظاهر شاه سفاک شهید شد.

شهید حسینى با درک این حقیقت که شهید بلخى نقطه اى عطف و مشترک بین همه پندارها و نژادهاى افغانستان (اعم از تاجیک، افغان، هزاره، ازبک، ترکمن) است و همه او را مى ستایند، با برپایى این کنگره عظیم در آن شرایط، مردم را به یاد مبارزه انداخت و آنان را به وحدت و همبستگى و همیارى دعوت کرد. گفتنى است اولین حرکت که براى وحدت مردم مؤثر افتاد، همین کنگره بود که به مدت سه روز با شرکت گسترده از فضلا، نویسندگان و دانشمندان افغانستان و ایران برگزار شد.

اندیشه سیاسى شهید حسینی:

شهید حسینى مى گفت: سازمان نصر براى ما یک وسیله است که از طریق آن بتوانیم نیروها را متشکل کنیم و علیه دشمن بجنگیم و خط اصیل اسلام را تقویت کنیم. خطوط اصلى تفکر سیاسى شهید در این اصول خلاصه مى شود:

  1. تداوم و تشدید مبارزه مسلحانه بر ضد روس اشغالگر
  2. اجتناب و پرهیز از جنگها و درگیرى هاى داخلى
  3. تلاش در جهت فشرده تر شدن صفوف جنبش مقاومت
  4. نفى مذاکره و سازش سیاسى با دشمن
  5. حرکت در جهت خط امام و تقویت آن
  6. افشاگرى و مبارزه اى جدى بر ضد خطوط انحرافى «ناسیونالیستى»، نژادگرایى منطقه گرایى و التقاط و هر نوع انحراف چپى و راستى.

در همین رابطه مى گفت: «ملت ما براى این قیام نکرد که مکتب «کاپیتالیزم» را جایگزین مکتب «سوسیالیسم» کند. ملت ما با دادن یک میلیون شهید، نمى خواهد افغانستان اسلامى را از چنگال عفریت شرق رهایى داده، در چنگال عفریت غرب گرفتار سازد. ملت ما مى خواهد مکتب اسلام را جایگزین «کمونیزم» سازد و مستقل و آزاد زندگى کند. ملت ما مبارزه مى کند تا دست تمام جهان‌خواران را از افغانستان قطع نماید. عقیده ما این است که چون روسیه با زور و قدرت به افغانستان تجاوز کرده، باید با زور و قدرت خارج شود و ما هیچ‌گونه مذاکره اى سیاسى با روسیه نداریم و تاریخ نهضت هاى رهایى‌بخش در جهان به خوبى گواهى مى دهد که هرگاه ملتِ مورد تجاوز، اسلحه را به زمین گذاشته و پشت میز مذاکره با تجاوزکاران نشسته است، هرگز به پیروزى نرسیده و خون‌هاى شهیدانش پایمال شده است. ما هرگز نمى خواهیم این تجربه تلخ در افغانستان تکرار شود».

همچنین شهید در آخرین مصاحبه اش که چند روز پیش از شهادتش پخش شد، گفت: «ما با همه احزاب اسلامى که در افغانستان علیه روس صادقانه مى جنگند و هیچ‌گونه وابستگى به هیچ یک از بلوک هاى شرق و غرب ندارند، با آن‌ها همکارى صادقانه داریم».

او همچنین گفت: «سازمان نصر یک سازمان اسلامى است و عقیده اى اسلامى و آرمان اسلامى دارد - در این سازمان هم شیعه و هم سنى هست، اسلام براى ما اولویت دارد و براى ما مسأله نژاد، ملیت و منطقه مطرح نیست و اگر هم باشد، اول کل افغانستان مطرح است و بعد کل جهان اسلام و مستضعفین».

ویژگی‌هاى اخلاقى

حضور در نزد بزرگانى چون حضرت امام خمینى و آیت الله میرزا حبیب‌الله اراکى و شهید سید مصطفى خمینى تأثیرى بس شگرف در وجود وى بر جاى نهاد. بزرگترین ویژگى که دوستانش از وى نقل می‌کنند، وارستگى شهید از دنیا است. حضرت آیت الله فرقانى، پدر خانم ایشان مى گوید: «او خورشید بود و به دنیا علاقه نداشت. واقعاً خمینى شده بود!».

حجت الاسلام موحد بلخى از شاگردان شهید معتقد است: «او از این آدم هاى معمولى نبود، تا بخواهیم با مقیاس هاى معمولى بسنجیم. او یک عارف بالله، یک واصل الى الله بود. او یک بدن سر تا پا شور و جذبه و اشتیاق و بزرگوارى و عرفان بود».

شهید حسین حسینى در رأفت و لطافت روحى و بزرگورى نمونه روزگار بود و با این که مسئولیت‌هاى متعددى در سازمان داشت، (اخیراً به عنوان مسئول سیاسى و سخنگوى سازمان در خارج کشور انجام وظیفه مى کرد) از هر نوع تکروى، خودخواهى، ریاست طلبى، قدرت‌خواهى، جناح‌سازى، تفرقه‌اندازى و باندبازى بر حذر بود.

شهید عارف حسین حسینی علاوه بر برجستگی های علمی و سیاسی از صفات اخلاقی خوبی برخوردار بود و از همین جهت خیلی زود توانست در قلوب مسلمانان پاکستان جا نماید و خدمات شایسته ای را به انجام برساند.

تقیّد به برنامه های دینی و عبادی در هر شرایط در او ملموس بود؛ فرزندش چنین می گوید: «به اعتقاد من رمز موفقیت شهید عارف در حفظ اخلاص و تعبد ایشان بود. قبل از رهبری هم این خلق و خوی در ایشان بود، حفاظت و مداومت بر نماز شب ایشان قابل تحسین بود. گاه مسافرت های طولانی داشت، مثلاً هفده ساعت در مسافرت بود اما با این حال از نماز شب غافل نمی شد و در طول ۲۴ ساعت شبانه روز ۳ الی ۴ ساعت خواب داشت و با آن خستگی زیاد، نماز شب را ترک نمی کرد. در همه حال در سفر و حضر بر اقامه نماز شب تاکید فراوان داشت. سجده های طولانی داشت و همچنین به دعای کمیل بسیار علاقمند بود و هر شب جمعه دعای کمیل می خواند».[۱]

این شهید بزرگوار در خانه و باخانواده اش بسیار ساده و صمیمی بود و اخلاقش در روابط خانوادگی همانند اخلاق سیاسی و اجتماعی اش الگو بود.

شهادت

شهید حسینى پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، براى تأثیرگذارى در قیام مسلمانان افغانستان علیه رژیم ترکى، خود شخصاً به جبهه حق علیه باطل شتافت و نقش فعالى در تشدید مبارزه علیه کمونیسم به عهده گرفت. بدین منظور در سال ۱۳۵۹ راهى افغانستان شد و تا سال ۱۳۶۰ در جبهه ها بسر برد. اواخر سال ۱۳۶۱ براى دومین بار به افغانستان رفت و در روزهاى پایانى سال ۱۳۶۳ به جمهورى اسلامى ایران بازگشت.

در راستاى تحقق همین اهداف بود که در سال ۱۳۶۶ طى نشستى که اکثریت شوراى مرکزى سازمان جبهه هاى خونین جهاد داشتند، طرحى را براى بازنگرى عمیق و گسترده در سطح سازمان، در داخل و خارج، جهت فشرده تر شدن تشکیلات تصویب نمود. در همان نشست شهید (به عنوان مسئول سیاسى و سخنگوى سازمان در خارج، مأموریت داشت با تنى چند از علماء و مسئولین سازمان دفاتر سازمان را بازرسى و نسبت به امور مجاهدین هماهنگى بیشترى ایجاد کند. به همین جهت عازم مشهد شد و از آنجا به جبهه اى «کاکرى» در هرات رفت تا مسائل نوار مرزى و مشکلات مجاهدین و پایگاه سازمان نصر در هرات را بررسى نماید.

در همین مسافرت زمانى که کاروان سید حسینى و همراهانش به یک باره ماشین ایشان با یک تریلى روبرو شد و بدون اصابت به آن ماشین از کنترل خارج و واژگون شد و با کمال تأسف سید حسینى در این حادثه دردناک، در تاریخ ۱۳۶۶/۷/۱۲، در ۳۷ سالگی به شهادت رسید، بى‌آن که دیگر همراهان حتى کوچکترین آسیبى ببینند.

پیکر پاک شهید حسینى پس از مراسم باشکوهى در مشهد مقدس، شب ۶۶/۷/۱۶ به تهران انتقال یافت. صبح روز پنج شنبه ۱۶ مهرماه پس از تشییع با حضور صدها تن نمایندگان گروه هاى مجاهدین (اعم از تشیع و تسنن) و مسئولین جمهورى اسلامى ایران و همراهى مردم عزادار به قم آورده شد و بعد از تشیع باشکوه، انجام مراسم عزادارى و اقامه نماز به امامت آیت الله محقق کابلى در ضلع جنوبى صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام اله علیها حجره ۲۵ به خاک سپرده شد.

پانویس

  1. مصاحبه با حجت الاسلام محمدعلی فیاضی کشمیری (از همدوره ای شهید) توسط مؤلف.

منابع

آرشیو عکس و تصویر