چشم زخم: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{عالی}} | ||
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]}} | {{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]}} | ||
− | + | «چشمزخم»، آسیبى است که گمان میرود بر اثر نگریستن برخى افراد یا جانوران به انسانها و جانوران دیگر و نیز اشیا وارد میشود. چشمزخم از قدیمترین باورهاى بشر و احتمالاً فراگیرترین و رایجترین باور فرا علمى در سراسر جهان و از جمله در جهان [[اسلام]] است، هر چند بیشتر به مثابه باورى عامیانه حضور دارد. | |
− | == | + | ==چشمزخم چیست؟== |
− | + | براى راه بردن به چیستى چشمزخم، تلاش هایى صورت گرفته است. به گمان برخى، چنانکه از مفهوم لغوى «چشمزدن» یا «اصابتِ عین» نیز برمیآید، چیزى مثلاً حرارت یا سَم از چشمان شور خارج یا ساطع میشود و به هدف چشمزخم برخورد میکند<ref>رجوع کنید به جاحظ، ج ۲، ص۱۳۳ـ۱۳۴.</ref> <ref>فخررازى، ۱۴۲۱، ج۱۸، ص۱۷۲ـ۱۷۵.</ref> <ref>نیز رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۴ـ۲۵.</ref>، در حالی که به زعم برخى دیگر در سازوکارِ اثر چشمزخم ـ به ویژه از آنرو که بر فرد یا شىء غایب از نظر نیز کارساز است ـ نیازى به تماس یا حضور واسطه یا صدور و ارسال جزئى از علت به سوى معلول نیست بلکه مبدأ چشمزخم، تأثیرِ مفروضى است که قواى نفسانى میتوانند به گونهاى فعلاً ناشناخته در انفاس یا ابدانِ دیگر داشته باشند.<ref>رجوع کنید به جاحظ، همانجا.</ref> <ref>ابنسینا، ۱۴۰۴، ج۲، فن۶، ص۱۷۷.</ref> <ref>همو، ۱۴۰۳، ج۳، ص۴۱۷.</ref> <ref>اخوانالصفا، ج۴، ص۲۵۹.</ref> <ref>غزالى، ج۱، ص۳۴.</ref> <ref>فخررازى، ۱۴۱۱، ج۲، ص۴۲۴.</ref> <ref>صدرالدین شیرازى، ۱۹۸۱، سفر۳، ج۱، ص۳۴۷.</ref> | |
− | + | بنابر شرح [[خواجه نصیرالدین طوسی|نصیرالدین طوسى]] بر [[اشارات و تنبیهات (کتاب)|الاشارات]]،<ref>ج۳، ص۴۱۷.</ref> [[ابن سینا|ابنسینا]] جزم به وجود چشمزخم نداشته و آن را از امور ظنّى تلقى میکرده است. [[ملاصدرا|صدرالدین شیرازى]] در [[المبدا و المعاد (ملاصدرا)|المبدأ والمعاد]]،<ref> ص۱۷۸، ۶۰۷.</ref> تصریح کرده است که برخى نفوس در قوه وهمیه به حدى میرسند که میتوانند در مواد خارجى تأثیر بگذارند و چشمزخم نیز به همین مقوله تعلق دارد. | |
− | + | ==چشمزخم از لحاظ علمی== | |
− | + | باور به چشمزخم در گونهشناسى پدیدارشناختى، در گروه باورهاى توجیهکننده جاى میگیرد که در فقدان تبیین هاى علمى تجربى، برخى رویدادهاى ناگوار و آسیبهاى پدید آمده را فارغ از روابطِ علّى و معلولىِ اثباتپذیر و آزمونپذیر، توجیه و بنابر منطق ویژه خود معقولسازى میکند و مدلّل میدارد. | |
− | + | بنابراین با وجود برخى تلاشها براى یافتن سرچشمه این باور و نشان دادن مسیر اشاعه آن به نقاط دیگر، چشمزخم را باید باورى نوعى دانست که در همه حوزههاى تمدنى به طور اصیل پدید آمده و در جریان فربهشدنهاى مکرر، از اخذ و اقتباسهاى میانْ فرهنگى تأثیر پذیرفته است. | |
− | + | همچنین، باور به چشمزخم در واقع یک مادرْباور (باورِ مُولّد یا گروهْ باور) است و شبکهاى وسیع از باورهاى دیگر را دربردارد که یا اصولا بر اثر باور به چشمزخم پدید آمدهاند یا در ذیل مجموعه فرهنگى چشمزخم مندرج میشوند و معنا مییابند. | |
− | ==علت | + | ==علت شورچشمی یا چشمزخم== |
− | صرفنظر از مسئله | + | صرفنظر از مسئله سازوکار تأثیر چشمزخم، مایه اصلى و مقوم آن را اغلب حسِ رشک و [[حسد|حسادت]] به چیزهاى خوب و مطلوب دانستهاند و عمدتاً آن را ناشى از محرومیت و تنگدستى تلقى کردهاند<ref>رجوع کنید به غزالى، همانجا.</ref> <ref>ابنخلدون، ج۱، مقدمه، ص۶۶۳.</ref> <ref>مجلسى، ج۶۹، ص۳۴.</ref> <ref>د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ayn" </ref> و از همینرو گفته شده که بهبود عمومىِ وضع رفاهى و اقتصادى و توسعه انسانى در ادوار متأخر، موجب کاهش باور به چشمزخم گردیده است.<ref>هاشمى، ص۵۳۵، پانویس۵.</ref> |
− | دلایلى | + | دلایلى که معمولاً براى اثبات مبتنى بودن چشمزخم بر حس حسادت ارائه میشده، بیشتر ناظر به جنبههاى فرهنگى و برخى باورهاى عامیانه درباره صاحبان چشمشور بوده است: در سراسر جهان، باور بر آن است که افرادى که به نحوى دچار محرومیت، فقر، نقص و به طور کلى احساس کمبود نسبت به دیگراناند و از این رو ممکن است به دیگران حسادت بورزند، احتمالاً چشمانى شور و نگاهى زیانبار نیز دارند، از جمله افراد سالخورده، ناقصالخلقه، عقبافتاده، معلول، زشترو، کچل، مو بور و چشمزاغ یا چشمآبى البته بیشتر در اقوامى که در میان آنها چشمان آبى یا موى بور، نامتعارف بود.<ref>رجوع کنید به خاطر، ج۲، ص۱۹۵ـ۱۹۶.</ref> زنان نازا، پیر دختران، فقرا و تهیدستان با این یادآورى که در میان این افراد نیز نسبت هایى برقرار بوده است، مثلاً احتمال یا شدت شورچشمى زنان از مردان و پیرزنان از زنان جوان بیشتر بود.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۵.</ref> <ref>عزیزاحمد، ص۷۰.</ref> <ref>شهریباف، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.</ref> <ref>دهبزرگى، ص۴۶۰، پانویس۱.</ref> <ref>د.اسلام، همانجا.</ref> <ref>د.دین و اخلاق، ج۵، ص۶۱۰ـ۶۱۱.</ref> <ref>دایرةالمعارف دین، ذیل "Folk religion: folk Islam" </ref> |
− | + | طبعاً هر امر مطلوبى که در قطب مقابلِ این گونه افراد قرار داشت، ممکن بود موضوع حسادت و رشکبردن ایشان تلقى شود. از جمله کودکان، جوانان، ورزشکاران، زیبارویان، نوعروسان و تازهدامادان، زنان باردار، موقعیت هاى مسرتبار همچون اعیاد و جشنها، سفرههاى رنگین غذا، مال و ثروت، درختان و مزارع سرسبز، حیوانات، خانهها، مغازهها، اتومبیلها و غیره.<ref>رجوع کنید به ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۸، ج۲، ص۳۲۲، ۳۲۶ـ۳۲۷.</ref> <ref> شهریباف، ج۱، ص۱۷۵ـ۱۷۶، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.</ref> <ref>لین، ص۱۶۰.</ref> <ref>همایونى، ص۳۰۸، ۳۴۹.</ref> <ref>اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۲۳۳ـ۲۳۴.</ref> <ref>بَترزبى، ص۱۲۰.</ref> <ref>برهانى، ص۴۱۴.</ref> <ref>نجیب قاقو، ص۳۰.</ref> | |
− | + | با اینهمه، این استدلال تنها بر بخشى از انبوه تدابیر مردم به منظور پیشگیرى و دفع چشمزخم استوار شده و از این رو با وجود پیوند وثیقى که میان چشمزخم و [[حسد]] در فاهمه عمومى برقرار است،<ref>رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الحسد».</ref> درست آن است که باید میان چشمزخم و حسد به رابطهاى از نوع عموم و خصوص منوجه قائل شد<ref>طیر، ص۴۶۸ـ۴۷۱.</ref> و میان این دو تمایز نهاد، چنان که: | |
− | + | اولاً واژههایى چون «حَسد» و نیز «نَفْس» که مفید معناى حسادت، رقابت، همچشمى، بُخل، خواهندگى، غیرت و دریغ داشتن و به اصطلاح، تمناى زوال نعمت از دیگرى یا تمناى دوام نقص و محرومیت براى غیر بوده.<ref>رجوع کنید به جوهرى.</ref><ref>ابنمنظور.</ref> <ref>زبیدى، ذیل «حسد».</ref> در کنار واژه اختصاصیترى چون عَین و ترکیباتى چون العَیناللامّة براى چشمزخم بکار میرفته است.<ref>رجوع کنید به خلیل بن احمد، ج۸، ص۳۲۳، ذیل «لمم».</ref> <ref>ابنمنظور، ذیل «عین»، «لمم».</ref> در واقع، انطباق گاه به گاه این واژهها بر هم، ناشى از نزدیکى دلالت آنهاست نه این که هر سه به یک معنا بوده باشند، چنانکه در زبان فارسى نیز در اصل میان واژه شورچشمى با واژههایى چون دُژچشمى و بدچشمى ــ به معناى بدخواهى، تنگنظرى و به رشک نگریستن ــ تمایز روشنى برقرار بوده است.<ref>رجوع کنید به کارنامه اردشیر بابکان، ص۱۸ـ۱۹.</ref> <ref>در مقایسه با آنچه در بندهش، ص۱۲۱، بهعنوان شورچشمى به آگاشْ دیو منتسب شده است.</ref> | |
− | + | ثانیاً به زعم عوام، علاوه بر کسانى که به عمد و از روى بدخواهى به دیگران چشم میزنند، چهبسا افراد نیکخواه و مهربان نیز ممکن است بیآنکه بخواهند و صرفاً بنابر این که شورچشماند به دیگران (مثلاً مادران به فرزندان خود) چشم بزنند و دچار آسیبشان کنند.<ref>رجوع کنید به ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۶.</ref> یا ممکن است آدمى به خود یا اموال خود چشم بزند.<ref>طیر، ص۴۶۹.</ref> <ref>براى نمونهاى از این گونه چشمزخم رجوع کنید به مسعودى، ج۴، ص۸ـ۹.</ref> و حتى جانوران نیز ممکن است به آدمى چشم بزنند.<ref>رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref> به این ترتیب، ممکن است حسد با چشمزخم همراه باشد یا نباشد. پیشنهاد شده است که نگاه حسادت بار را در صورتى که در واقعیت عینى منجر به ضرر و زوال نعمت از غیر شود، با چشمزخم یکى بینگاریم.<ref>طیر، ص۴۶۸.</ref> یعنى، چشمزخم میتواند مستقلاً و بدون همراهى با حسِ حسادت، براى دیگران خسارت به بار آورد ولى صرف حسد ورزیدن یا نگاه حسودانه، حائز چنین امکانى نیست. | |
− | + | ثالثاً به جز برخى تدابیر معطوف به دور نگهداشتن چیزهاى مطلوب و نظرگیر از نظاره چشمان شور، سایر تدابیر بسیار متنوعى که مردم در برابر چشمزخم بکار میبردهاند، با فرض یکى دانستن چشمزخم با مطلقِ حس حسادت به سادگى توجیهپذیر نخواهند بود، مثلاً استفاده از انواع بخورهاى گیاهى، دود کردن اسفند، استفاده از اوراد دینى یا عرفى چون ماشاءاللّه، [[آیه و إن یکاد|وانیکاد]]، بزن به تخته و غیره به همراه داشتن انواع [[تعویذ|تعاویذ]]، طلسمات، سنگها، فلزات، اشیایى چون نعل اسب، صدف، اجزاى بدن جانوران همچون شاخ کرگدن، دندان فیل، شانه هدهد، چشم حیوانِ قربانى شده یا نظر قربانى، انجام دادن انواع عملیات جادویى با نمک، تخممرغ، زغال، سرب (بعضاً در زمانهاى خاص) و غیره <ref>رجوع کنید به ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۸، ج۲، ص۳۲۲ـ۳۲۶.</ref> <ref>شکورزاده، ص۱۷۶، ۲۷۴ـ۲۷۵.</ref> <ref>همایونى، ص۳۴۶ـ۳۴۹.</ref> <ref>هنرى، ص۸۷ـ۸۸؛ رجایى، ص۳۹۹.</ref> <ref>عناصرى، ص۷۵.</ref> <ref>اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۱۷۷ـ۱۷۸.</ref> <ref>هاشمى، ص۵۲۶ـ۵۲۹.</ref> <ref>نجیب قاقو، ص۳۰.</ref> <ref>د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Karkaddan". </ref> <ref>د.ترک، ذیل "Nazar" </ref> نیز خالکوبى و به ویژه استفاده از نمادهاى عدد پنج <ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۳۰ـ۵۰. </ref> <ref>لیرد، ص۹۲.</ref> <ref>نیز رجوع کنید به خمسه.</ref>، خوردن برخى غذاها <ref>مثلاً بهمن سرخ با شیر رجوع کنید به گردیزى، ص۲۴۶.</ref> استفاده از برخى رنگها به ویژه رنگ آبى<ref>رجوع کنید به رنگ.</ref> و در کنار همه اینها، چه بسا گاه خودِ افرادى که شورچشم دانسته میشدند یا خود چنین میپنداشتند داوطلبانه براى پیشگیرى از اثر سوءچشم خود، اقداماتى میکردند.<ref>رجوع کنید به پهلوان، ص۱۲۷.</ref> | |
− | + | ==روشهای درمانی چشمزخم== | |
− | + | مشاهده و تأکید بر باورهاى مردم درباره روشهاى پیشگیرى و درمان اثر سوء چشمزخم نیز تا حدى این همانى یا ابتناى چشمزخم بر [[حسد]] را تأیید میکند: مردم میکوشیدهاند با تدابیر مختلف، چیزهاى جذاب و قابلِ حسادت را از معرض نگاههاى رشکآمیز دیگران دور کنند یا آنها را به نحوى غیرجذاب جلوه دهند. مثلاً بر اندام کودکان خود لباسهاى چرکین، مندرس و بیقواره میپوشاندند، رویشان را نمیشستند و آنان را نمیآراستند.<ref>رجوع کنید به لین، ص۷۱.</ref> <ref>آدامز، ص۱۸۹.</ref> بر اندام پسرکان لباسهاى دخترانه میپوشاندند و مویشان را چون دخترکان، بلند میکردند و گاه از ته میتراشیدند.<ref>لین، همانجا.</ref> <ref>شهریباف، ج۱، ص۵۰۵.</ref> <ref>هاشمى، ص۵۳۰ـ۵۳۲.</ref> | |
− | + | یا کودکان خود را با القابى حاکى از ضعف و نقص ـ مثلاً خِنگ، عقبافتاده، دست و پاچلفتى و از این قبیل ـ صدا میکردند یا در برابر دیگران، پیوسته معایب فرزندان خود را برمیشمردند و آنان را تحقیر و سرزنش میکردند، به دیگران اجازه نمیدادند از محاسن فرزندانشان سخن بگویند و خود نیز از ایشان تعریف و تمجید نمیکردند و حتى گاه از بیان شمار درست فرزندان خود طفره میرفتند.<ref>رجوع کنید به ویلسون، ص۲۲۰.</ref> <ref>آدامز، همانجا.</ref> <ref>د.اسلام، چاپ دوم، ج۵، ص۶۱۹.</ref> در و دیوارهاى بیرونى خانهها را یا بدون تزیین میگذاشتند یا به نحوی که در نظر رهگذران، زشت و فقیرانه جلوه کند، میساختند.<ref>رجوع کنید به شهریباف، ج۳، ص۲۰۳ـ۲۰۴.</ref> | |
+ | |||
+ | همچنین پوشاندن صورت مردان و زنان با نقاب یا حجاب در سرزمین هاى عربى و به ویژه شمال افریقا تدبیرى براى حفظ از چشمزخم دانسته شده است.<ref>رجوع کنید به ولهاوزن، ص۱۹۶.</ref> <ref>وسترمارک، ص ۲۶.</ref> گو این که واژه حجاب، در عربى به معناى [[تعویذ]] و شىء دافع چشم زخم نیز بوده است.<ref>رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الأحجبة»؛ نیز رجوع کنید به تعویذ.</ref> | ||
==چشمزخم و رفتار اجتماعى== | ==چشمزخم و رفتار اجتماعى== | ||
− | باور به چشمزخم همچون دیگر مادرْباورها در | + | باور به چشمزخم همچون دیگر مادرْباورها در شکلدهى یا جهتدهى بسیاریاز سلیقههاى ترجیحى یا امتناعى، عادات و رفتارهاى اجتماعى یا رفتارهاى فردىِ اجتماعْ پرورد بسیار تأثیرگذار بوده است. در گفتگوهاى روزمره، اوراد و اذکار دافع چشمزخم، به ویژه ماشاءاللّه، بسامد بالایى دارد؛ در نامگذاری ها از برخى نامهاى ناظر به این باور همچون ماشاءاللّه، خداپناه، على پناه براى تسمیه فرزندان خود استفاده میکردند یا یک فرد را به چند نام میخواندند.<ref>رجوع کنید به دونالدسون، ص۱۸.</ref><ref>عزیز احمد، ص۷۰.</ref> در رابطه والدین و فرزندان، عیبجویى و تحقیر فرزندان نزد دیگران و کوچک جلوه دادن موفقیت هاى او، هنوز هم نزد بسیارى از خانوادهها معمول است، گو این که بعضاً استشعارى به مسئله چشمزخم در این موارد ملاحظه نمیشود؛ در تشکیلات حکومتى، برخى حکمرانان کسانى را براى دفع چشمزخم استخدام میکردند و گاه مردم میبایست براى دفع چشمزخم از حاکم، مراسمى انجام میدادند.<ref>رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج۲، ص۱۲۸۹.</ref><ref>مورگان، ص۵۳.</ref> |
− | در مهمانی ها، گاه نه از روى احترام | + | در مهمانی ها، گاه نه از روى احترام بلکه از ترس چشمزخم، زنان را در تغذیه مقدم میداشتند.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۵ـ۲۶. </ref> صرفنظر از خوى مهماننوازى و سخاوت در برخى مناطق رسم بود که هر کسى را حتى اگر بیدعوت در ضیافت یا در کنار سفرهاى حاضر میشد، پذیرایى کنند و شدیداً اصرار میکردند که دستکم «یک لقمه بردارد».<ref>همانجا.</ref> در روابط جمعى اگر کسى را به شورچشمى میشناختند، وظیفه خود میدانستند که براى نشان دادن خیرخواهى، او را به همگان معرفى کنند.<ref>رجوع کنید به جمیلى، ص۵۴.</ref> و حکایات راجع به این افراد، نقل محافل بود.<ref>رجوع کنید به جاحظ، ج۲، ص۱۴۱ـ۱۴۲.</ref> <ref>مجلسى، ص۶۰، ص۱۷.</ref> <ref> دونالدسون، ص۱۶ـ۱۷.</ref> در ژستها، اشاره کردن با انگشت به سمت افراد یا نشان دادن کف دست با انگشتان باز به دیگران حرکت پسندیدهاى تلقى نمیشد.<ref>رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Khamsa"، "Ishara" </ref> |
− | + | در رفتار دینى، با آنکه حیواناتى چون خوک از لحاظ [[شرع|شرعى]] نجس و استفاده از شیر و گوشت و پوست آنها [[حرام]] است، گاه چنین حیوانى را در کنار دامهاى خود در طویله نگاه میداشتند.<ref>رجوع کنید به ماسه، ج۲، ص۳۲۲.</ref> در تجارت، اگر کسى اصرار میکرد که چیزى را از کسى بخرد، طرف ناچار میشد حتى بدون رضایت خاطر، آن را به او بفروشد یا اگر کسى از چیزى که در تملک دیگرى بود، بسیار تمجید و تعریف میکرد، رسم بود که شىء نظر گرفته را به طرف هدیه بدهند و این البته به سوء استفادههاى رندانهاى نیز میانجامید.<ref>وسترمارک، ص۲۷.</ref> چنانکه رندان، گاه از افراد شورچشم براى وادار کردن صاحبان احشام به [[ذبح]] و قربانى کردن حیوان و اطعام مردم با گوشت آن، سوءاستفاده میکردند؛<ref>احمدامین، ذیل «الحسد».</ref> در زیباییشناسى، افراد بور، زاغ یا سبز یا آبى چشم از نظر مردم، زیبا محسوب نمیشدند و از ایشان احتراز میشد.<ref>رجوع کنید به سانسون، ص۸۰.</ref><ref>دهبزرگى، ص۴۶۰، پانویس۱.</ref> <ref>باستانى پاریزى، ص۱۶۶.</ref> <ref>نجیب قاقو، همانجا.</ref> | |
− | در | + | در هنر باور به چشمزخم به ویژه در هنرهاى تزیینى و جواهرسازى در جهان [[اسلام]]، نقش بسیارى داشته و در نقاشى، خالکوبى، کندهکارى، حکاکى، بافتن فرش، پارچه و پرده، کاشیکارى، و تزیینات داخلى بناها، نقوش و علائم و نمادهاى ضدچشم زخم، از بنمایههاى بسیار رایج بوده است.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۳۸ـ۳۹، ۵۴.</ref> <ref>سرنا، ص۱۰۵، پانویس.</ref><ref>بلوکباشى، ص۴۶.</ref> و به ویژه در هنر جواهرسازى، ساخت انواعِ لوحههاى آویز کوچک با اوراد ضدچشمزخم، از جمله لوحه معروف چهل بسماللّه و نیز ساختِ آویزها و انگشترهایى مرصع به فیروزه، تأثیر وسیع این باور را بازمینمایاند.<ref>رجوع کنید به آلمانى، ج۱، ص۳۵۳.</ref> <ref>ویلز، ص۳۳۰.</ref> <ref>شهریباف، ج۲، ص۳۸۳.</ref> <ref>اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۱۷۷ـ۱۷۸.</ref> |
− | + | ==چشمزخم در پزشکى عامیانه== | |
− | + | در میان [[یهود|یهودیان]] باور بر این بود که نود و نه درصد مرگها ناشى از چشم زخم است و تنها یک درصد مردمان به مرگ طبیعى میمیرند.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۶.</ref> <ref>براى چشم زخم/عَیین هَرع در یهودیت رجوع کنید به د.جودائیکا، ذیل "Evil eye". </ref> <ref> واژههاى فرهنگ یهود، ص۱۹۱ـ۱۹۲.</ref> این باور در میان مردم عرب به صورت مَثَلهایى از این دست درآمد: «اکثر مردم یا نیمى از مردم بر اثر چشمزخم میمیرند»، «دو سوم گورستانها را چشمزخم پر کرده است» یا «چشمزخم، خانهها را خالى و گورها را پر میکند».<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۴.</ref> <ref> د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ayn".</ref> <ref> دایرةالمعارف دین، همانجا.</ref> | |
− | + | پیوند دادن مرگ و به طریق اولى بیمارى با چشم زخم در پزشکى جهان باستان به ویژه در [[بین النهرین|بینالنهرین]] سنت بود و پزشک بینالنهرینى، پیش از آغاز فرایند درمان، ابتدا طى عملیاتى مشخص میکرد که بیمارى ناشى از عاملى ماوراءالطبیعى مثلاً چشم زخم، چشم بد، دهان بد، انگشت بد است یا آنکه ناشى از عاملى طبیعى و مادّى است و باید با دارو درمان شود.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۶.</ref> <ref>مجیدزاده، ج۲، ص۲۰۸.</ref> این سنت کهن در ادوار متأخرتر نیز همچنان در حوزه طب عامیانه در جهان اسلام رواج داشته است.<ref>رجوع کنید به طعمه، ص۳۵۸.</ref> <ref>همایونى، ص۳۴۷؛ شکورزاده، ص۲۷۱ـ۲۷۲.</ref> <ref>اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۲۶۰.</ref> | |
− | از سوى دیگر همچنان | + | علاوه بر بیماری هایى چون تب، آبله و سرخک حتى ناراحتى و گریه شدید کودکان که میتوانست علل مختلفى داشته باشد و نیز حوادثى که عملاً بر اثر بیاحتیاطى و غفلت والدین از کودکان رخ میداد، از جمله پرت شدن از بلندى، زمین خوردن و سوختن، ناشى از نظر بد و چشمزخم تلقى میشد و در نتیجه در کنار مداواى عرفى، عملیات جادویى دفع چشمزخم نیز در طب عامیانه تجویز میگردید.<ref>رجوع کنید به شهریباف، ج۳، ص۱۷۸ـ۱۸۴.</ref><ref>ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۸.</ref><ref>احمد جبار احمد، ص۱۰۷.</ref> البته در چنین مواردى، نسبت دادن حادثه به چشم زخم، علاوه بر توجیه قصور و تقصیر مادر یا پرستار کودک به دیگران میفهماند که این خانواده مورد غبطه و حسد دیگران است، ضمن آنکه در جریانِ تشخیصِ این که چه کسى به کودک نظر زده، هم معمولاً به برخى افراد بنا به خصومت هاى قبلى، ایرادِ اتهام میشد و هم فرصتى براى پر کردن اوقات فراغت زنان فراهم میآمد. |
+ | |||
+ | از سوى دیگر همچنان که گاه چشمزخم در پیوند با سحر، عامل بیمارى انگاشته میشد،<ref>رجوع کنید به «عرب مرسى مطروح»، ص۵۵۲ـ۵۵۳.</ref> گاهى نیز در پیوند با عوامل عرفى بیماریزا همچون آب بد و بوى بد، مولد بیمارى تلقى میگردید.<ref>رجوع کنید به فیلبرگ، ص ۲۶۷.</ref> هشدارهایى از این دست نیز که اگر زن باردار به جسدِ مرده نگاه کند، بچهاش شورچشم میشود،<ref>رجوع کنید به پاینده، ص۲۹۶.</ref> <ref>ناجى محفوظ، ص۱۵.</ref> <ref>یوسفى، ص۱۹۶.</ref> احتمالاً توصیهاى طبى براى حفظ زنان باردار از آسیب روحى ناشى از حضور در مراسم خاکسپارى و محیط گورستان بوده است. | ||
==چشمزخم در تعالیم اسلامى== | ==چشمزخم در تعالیم اسلامى== | ||
− | * الف) زمینه فرهنگى | + | *الف). زمینه فرهنگى: عرب [[جاهلیت|جاهلى]] براى در امان ماندن از چشمزخم ـ که نه تنها از اصابت عین آدمى بلکه حتى نتیجه نیروى زیانبارِ نگاه حیواناتى چون مار، سگ، روباه، طاووس و کلاغ و نیز نگاهِ جنّیان پنداشته میشد<ref>رجوع کنید به جاحظ، ج۲، ص۱۳۱ـ۱۳۲.</ref> <ref> جوادعلى، ج۶، ص۷۵۲.</ref> ـ از انواع تدابیر استفاده میکردند که برخى از آنها پس از ظهور [[اسلام]] نیز استمرار یافتند. مثلاً وقتى تعداد شتران کسى به هزار نفر میرسید، یک چشم بهترین شتر خود را کور میکردند و اگر تعدادشان باز هم بیشتر میشد، چشم دیگرش را هم درمیآوردند.<ref>رجوع کنید به جاحظ، ج۱، ص۱۷.</ref> |
− | درباره این | + | درباره این که عرب پیش از اسلام در مجموعه باورها و رفتارهاى معطوف به چشمزخم، بیشتر تحت تأثیر سنت هاى سامى بودهاند یا سنّت هند و آریایى، نمیتوان رأى داد زیرا هر دو سنت، هم مشحون از باورهاى راجع به چشمزخم بودهاند و هم در ارتباط و تبادل فرهنگى با اعراب [[شبه جزیره عربستان|شبه جزیره]].<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۵ـ۵۸.</ref> <ref>د.ایرانیکا، ذیل واژه با ارجاعات قابل انتقاد به متون دینى هند و ایرانى.</ref><ref>قس ادعاىِ نادرستِ دایرةالمعارف فارسى، ذیل واژه، درباره اشاعه این باور از اعراب مسلمان به ایران که همین مطلب در دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه نیز نقل شده است.</ref> |
− | با این حال میتوان پذیرفت | + | با این حال میتوان پذیرفت که باورهاى مسلمانان شمال افریقا و مغرب در این باره، بیشتر تحت تأثیر باورهاى اروپاى قدیم و جدید بوده و از همینرو با باورهاى مسلمانان سرزمین هاى مرکزى و شرقى، قدرى متفاوت است.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۶؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Al-Ma gh rib, AlMamlaka Al-Ma gh ribiyya. III-VI"</ref> |
− | * ب) در قرآن | + | *ب). در [[قرآن]]: هیچ ذکر صریحى از چشمزخم در قرآن کریم نیامده است و متن قرآن، مبدع یا مؤید چنین باورى نیست. با این حال، بسیارى از مفسران بنابر منابعِ فکرى خود و [[روشهای تفسیری قرآن|روش تفسیرى]] معمول بدون ارائه شواهد قانعکننده، پارهاى از [[آیه|آیات]] قرآن را ناظر به چشمزخم دانستهاند، گو این که هرگز در این باب اجماعى نبوده است. |
− | گفتهاند در آیه {{متن قرآن| | + | گفتهاند در آیه {{متن قرآن|«وَقَالَ یا بَنِی لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ»}}<ref>[[سوره یوسف]]: ۶۷.</ref> [[حضرت یعقوب علیه السلام|حضرت یعقوب]] از ترس چشم خوردن پسرانش به ایشان توصیه کرد که همگى نه از یک دروازه بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوند زیرا پسران یعقوب زیباروى و برومند و پرشمار بودند.<ref>رجوع کنید به طبرى.</ref><ref>طوسى؛ فضل بن حسن طبرسى.</ref><ref>فخررازى، ۱۴۲۱، ذیل آیه.</ref> |
− | در این آیه دلالتى بر چشمزخم ظاهر نیست و براى این توصیه، احتمالات دیگرى نیز در تفاسیر مطرح شده است. از جمله حسد بردن مردمان بر ایشان و نیز ترس از این | + | در این آیه دلالتى بر چشمزخم ظاهر نیست و براى این توصیه، احتمالات دیگرى نیز در تفاسیر مطرح شده است. از جمله حسد بردن مردمان بر ایشان و نیز ترس از این که حکومت با مشاهده قوّت و اتحاد ایشان، آسیبى به آنان وارد سازد.<ref>رجوع کنید به طوسى.</ref> <ref>فخررازى، ۱۴۲۱.</ref> <ref>مجلسى، ج۶۰، ص۶، ۸ـ۹.</ref> |
− | شاید تأمل بیشتر در آیه بعد | + | شاید تأمل بیشتر در آیه بعد که میگوید: تدبیر یعقوب در این باره کارگر نشد نیز بتواند موضوع چشمزخم را به کلى منتفى کند.<ref>راى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، ص۲۳۰ـ۲۳۱.</ref> درباره آیه معروف {{متن قرآن|«وَإِنْ یکادُ الَّذِینَ کفَرُوا لَیزْلِقُونَک بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَیقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»}} ([[سوره قلم]]: ۵۱) نیز بسیارى از مفسران<ref>براى نمونه رجوع کنید به طبرى.</ref><ref>طوسى؛ طباطبائى، ذیل آیه.</ref> بر مبناىِ قولِ مشهور در میان مفسران، ازلاق به ابصار را دالّ بر چشم زدن گرفته و در [[شأن نزول]] این آیه چنین آوردهاند که مشرکان مردى بسیار شورچشم را از بنیاسد ــ که در این کار خبره و شهره بودند ــ فراخواندند تا [[پیامبر اسلام|پیامبر]] را چشم بزند و از پاى درآورد، اما چون دست به کار شد، [[جبرئیل]] آیه «و ان یکاد» را فرود آورد و بدان پیامبر را از آسیب چشمزخم نگاه داشت. |
− | این در حالى است | + | این در حالى است که ازلاق در لغت به معناى چشمزخم نیست و اگر ازلاق به اَبصار را کنایتاً راجع به چشمزخم بدانیم، اولى آن است که منظور از آن، «به نظر عداوت و با بغض و انکار یا با بدخواهى و به تندى و تیزى در کسى نگریستن» باشد براى ترساندن حضرت رسول، چنانکه این کاربرد از کلام رایج بوده است.<ref>رجوع کنید به طوسى، همانجا.</ref><ref>فضل بن حسن طبرسى، ذیل [[سوره قلم]]: ۵۱.</ref><ref>مجلسى، همانجاها. نیز رجوع کنید به ابنمنظور، ذیل «زلق».</ref> علاوه بر آنکه برخى عالمان [[معتزله|معتزلى]] چون ابوعلى جُبّائى و ابوالقاسم بلخى، اصولاً دلالت این آیه را بر چشمزخم نفى کردهاند.<ref>رجوع کنید به طوسى.</ref> <ref>فضل بن حسن طبرسى.</ref> <ref>مجلسى، همانجاها.</ref> تکمیل آیه با عبارت «و یقولون انّه لمجنون» نیز درخور تأمل است و با چشمزخم مناسبتى ندارد؛ بنابراین این آیات، مفیدِ تأیید یا ابداع چیزى درباره چشمزخم نیستند.<ref>براى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، همانجا.</ref> |
− | + | *ج). در [[حدیث]]: درباره تأثیر چشمزخم در احادیث [[اهل سنت|اهل سنّت]] مطالبى از قول [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است. از مجموعه احادیثى که در تأیید واقعیت داشتن چشمزخم نقل شده است، دو حدیث بسامد بیشترى دارند. بر اساس یکى از آنها، چشمزخم واقعیت دارد و بلافاصله آمده که از «خالکوبى» نهى شده است.<ref>العینُ حقٌّ و نَهى عن الوَشْمِ رجوع کنید به ابنحنبل، ج۲، ص۳۱۹. </ref> <ref>بخارى، ج۷، ص۲۳ـ۲۴، ۶۴.</ref> <ref>براى تفسیر این حدیث رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج۱۰، ص۱۷۳ـ۱۷۵.</ref> | |
− | + | شاید خالکوبى از آنرو که روشى براى دفع چشمزخم بوده است در اینجا ذکر و از آن نهى شده باشد. در حدیث دوم <ref>رجوع کنید به ابنحنبل، ج۶، ص۴۳۸.</ref> <ref>مسلمبن حجاج، ج۷، ص۱۴.</ref> <ref>ابوداوود، ج۴، ص۲۱۰.</ref> <ref>ترمذى، ج۳، ص۲۶۸.</ref> | |
+ | <ref>براى شرح مفصّل شأن صدور این حدیث رجوع کنید به شوکانى، ج۹، ص۱۰۷.</ref> آمده است: «اگر چیزى باشد ـ با تعبیر «لَوْ» ـ که بتواند بر [[قضا و قدر]] سبقت بگیرد، آن چیز چشمزخم است». | ||
− | + | محتواى این حدیث با توجه به رویکرد توحیدى [[قرآن]] و [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله باید مورد مداقّه قرار گیرد.<ref>رجوع کنید به ادامه مقاله.</ref> اما احادیث [[شیعه]] در باب چشمزخم چندان زیاد نیست. در حدیثى که [[شیخ کلینی|کلینى]]<ref>ج۶، ص۵۰۳.</ref> از [[امام رضا]] علیهالسلام روایت کرده است، امام روشى را که براى دفع چشمزخم توصیه میشده ـ یعنى فرد چشمزن خود را شستشو دهد و سپس چشمخورده، خود را با آن آب شستشو کند<ref>رجوع کنید به ابوداوود، ج۲، ص۲۲۴.</ref> ـ ناشایست خوانده و به جاى آن برخى اعمال دینى مانند قرائت حمد و مُعَوِّذَتین را سفارش کرده است. | |
− | |||
− | + | در حدیث دیگر که راوىِ آن ابن بسطام از [[امام رضا]] علیهالسلام بوده، همان تعبیر «العین حقٌّ» آمده است.<ref>رجوع کنید به ابنبسطام، ص۱۲۱.</ref> همچنان که عبارت «اگر چیزى بر قدر سبقت گیرد...»، نیز از [[امام صادق]] علیهالسلام روایت شده است.<ref> رجوع کنید به حسن بن فضل طبرسى، ص۴۱۴.</ref> <ref>مجلسى، ج۹۲، ص۱۳۰ـ۱۳۱.</ref> | |
− | در | + | این احادیث، مبناى استنباط هاى [[فقه|فقهى]] واقع نشدهاند و چشمزخم، موضوع استخراج [[احکام شرعی|احکام]] فقهى نبوده است. هر چند گفته شده است که در برخى مناطق شمال افریقا در صورت اثبات این که فرد مشهور به شورچشمى به کسى از این طریق خسارتى وارد آورده، وى را ضامن خسارت میدانستند.<ref>رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۴.</ref> ممکن است در این گزارش ها، میان چشمزخم و سحر خلط شده باشد، چنانکه به گزارش [[ابن خلدون|ابنخلدون]]<ref>ج۱، مقدمه، ص۶۶۳ـ۶۶۴.</ref> <ref>نیز رجوع کنید به شوکانى، ج۹، ص۱۱۰.</ref> فقها واردکننده خسارت از راه ساحرى را ضامن میدانستند ولى چشمزننده ضامن نبود زیرا فقها میان فعل ساحرانه، اکتسابى و مختارانه که به قصد اضرار به غیر انجام میشد با فعلِ زیانبارِ صاحبِ چشمانِ شور که غیراکتسابى، غیرمختارانه و طبیعى بود، تمایز قائل میشدند. ابنخلدون<ref>برخلاف آنچه د.تشیع، همانجا به غلط از او نقل کرده.</ref> حتى میان فعل کسانى که با نگاه ساحرانه، عبا، پوست یا شکم گوسفندان را میشکافتند (بَعّاجان) با فعل فرد شورچشمى که با دیدن و تحسین کردن چیزى، موجبِ اضرار به آن میشود به کلى تفاوت نهاده است.<ref>رجوع کنید به ابنخلدون، همانجا.</ref> <ref>نیز رجوع کنید به ج۱، مقدمه، ص۶۶۰ـ۶۶۱.</ref> |
− | + | اصولاً مردمان، شورچشمى را حالتى مادرزادى میدانستند که به طالع و ساعت تولد افراد بستگى داشت و شدت و ضعف آن نیز در افراد، متفاوت بود و برخلاف سحر نمیشد آن را فراگرفت یا تقویت کرد.<ref>رجوع کنید به دونالدسون، ص۱۵.</ref> برخى [[فقها]] براى کسانى که به شورچشمى اشتهار مییافتند ــ و احتمالاً از اینرو که موجب ترس و وحشت مردم میشدند ــ احکامى صادر کردهاند، از جمله گفتهاند چشمْ زن (عاین) را باید از مخالطت با مردمان منع کنند و او را در خانهاش بازدارند و براى معیشت او، از بیتالمال مقررى تعیین کنند.<ref>براى نمونه رجوع کنید به شوکانى، ج۹، ص۱۱۰.</ref> | |
− | + | باور به چشمزخم و وجود احادیثى در تأیید واقعیت آن و به ویژه حدیثى که چشمزخم را همپایه [[قضا و قدر]] تلقى میکرد، پرسش هایى برمیانگیخته که بسیارى از عالمان مسلمان را به پاسخگویى واداشته است.<ref>براى نمونه رجوع کنید به شریف رضى، ص۳۶۸ـ۳۶۹.</ref> <ref>ابنتیمیه، ص۳۴۶ـ۳۴۷.</ref><ref>نیز رجوع کنید به ممون، ص۱۷، ۳۶۵، پانویس۳۵۱.</ref> | |
− | + | از دیدگاه آنان در پس سحر و چشمزخم و جز این ها، [[الله|خداوند]] قادر متعال قرار دارد یعنى آنچه فیالواقع تأثیر میکند، قدرت الهى است نه این که اینگونه عوامل، معارض قدرت مطلق الهى باشند. همچنین گفته شده که این حدیث از باب مبالغه تأثیر چشمزخم را همپایه یا برتر از قضا و قدر عنوان کرده است.<ref>رجوع کنید به مجلسى، ج۶۹، ص۳۴ـ۳۵.</ref> | |
− | + | براى برخى اقوال دیگر در این که چشمزخم در عرض اراده الهى نمیتواند باشد،<ref>رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، همانجا.</ref> <ref>مجلسى، ج۶۰، ص۷ـ۸، ۱۹ـ۲۱.</ref> در توصیههاى [[اخلاق|اخلاقى]] نیز آمده است که پیروى از اسبابى که محض توهم و احتمالاند همچون افسونها و اوراد و تدبیرهاى دفع چشمزخم، منافى توکلاند؛ چه اینها نزد عقلا نمیتوانند از جمله اسباب تلقى شوند.<ref>رجوع کنید به سعدى، ص۱۳۹.</ref><ref>نراقى، ج۳، ص۲۲۷.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | براى برخى اقوال دیگر در این | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
− | + | ||
− | * هانرى رنه دآلمانى، از خراسان تا بختیارى، ترجمه غلامرضا سمیعى، تهران | + | *هانرى رنه دآلمانى، از خراسان تا بختیارى، ترجمه غلامرضا سمیعى، تهران ۱۳۷۸ش. |
− | * ابن بسطام (حسین بن بسطام) و ابنبسطام (عبداللّه بن بسطام)، طب الائمة علیهمالسلام، نجف ( | + | *ابن بسطام (حسین بن بسطام) و ابنبسطام (عبداللّه بن بسطام)، طب الائمة علیهمالسلام، نجف (۱۳۸۵)، چاپ افست بیروت (بیتا). |
− | * ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة اصحاب الجحیم، (بیجا، بیتا). | + | *ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة اصحاب الجحیم، (بیجا، بیتا). |
− | * ابن حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحیحالبخارى، بولاق | + | *ابن حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحیحالبخارى، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست بیروت: دارالمعرفة، (بیتا). |
− | * ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بیتا.)؛ | + | *ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بیتا.)؛ |
− | * ابن خلدون | + | *مقدمه ابن خلدون. |
− | * ابنسینا، الاشارات والتنبیهات، معالشرح لنصیرالدین طوسى و شرحالشرح لقطبالدین رازى، تهران | + | *ابنسینا، الاشارات والتنبیهات، معالشرح لنصیرالدین طوسى و شرحالشرح لقطبالدین رازى، تهران ۱۴۰۳. |
− | * همو، الشفاء، الطبیعیات، | + | *همو، الشفاء، الطبیعیات، ج۲، الفن السادس: النفس، چاپ ابراهیم مدکور، جورج قنواتى، و سعید زاید، قاهره ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست قم ۱۴۰۴. |
− | * ابن منظور | + | *لسان العرب، ابن منظور |
− | * سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد حام، بیروت | + | *سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد حام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰. |
− | * احمد امین، قاموسالعادات والتقالید والتعابیر المصریة، قاهره | + | *احمد امین، قاموسالعادات والتقالید والتعابیر المصریة، قاهره ۱۹۵۳. |
− | * احمد جبار احمد، «السیبة: تقالید و عادات شعبیة»، التراث الشعبى، ش | + | *احمد جبار احمد، «السیبة: تقالید و عادات شعبیة»، التراث الشعبى، ش ۱۱ و ۱۲ (۱۹۸۴). |
− | * اخوانالصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّانالوفاء، چاپ عارف تامر، بیروت | + | *اخوانالصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّانالوفاء، چاپ عارف تامر، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵. |
− | * محمد اسدیان خرمآبادى، محمدحسین باجلان فرخى و منصور | + | *محمد اسدیان خرمآبادى، محمدحسین باجلان فرخى و منصور کیائى، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ش. |
− | * محمدابراهیم باستانى پاریزى، فرمانفرماى عالم، تهران | + | *محمدابراهیم باستانى پاریزى، فرمانفرماى عالم، تهران ۱۳۶۴ش. |
− | * هرلدر. بَترزبى، «وصف موجز لبعض ممارسات الطب | + | *هرلدر. بَترزبى، «وصف موجز لبعض ممارسات الطب الشعبى»، ترجمة یوسف داود عبدالقادر، التراث الشعبى، سال۸، ش۹ (۱۹۷۷) |
− | * محمد بن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى، (چاپ محمد ذهنیافندى)، استانبول | + | *محمد بن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى، (چاپ محمد ذهنیافندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱. |
− | * مهدى برهانى، «شهرهاى دلپسند بیابان نوردان»، آینده، | + | *مهدى برهانى، «شهرهاى دلپسند بیابان نوردان»، آینده، سال۱۳، ش۶ و ۷ (شهریور و مهر ۱۳۶۶). |
− | * على | + | *على بلوکباشى، «نقش و نگارهاى سردرِ خانههاى قدیم تهران»، نشر دانش، سال۱۳، ش۵ (مرداد و شهریور ۱۳۷۲). |
− | * بندهش (گردآورى) فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، | + | *بندهش (گردآورى) فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ش. |
− | * محمود پاینده، آئین ها و باورداشت هاى گیل و دیلم، تهران | + | *محمود پاینده، آئین ها و باورداشت هاى گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش. |
− | * | + | *کیوان پهلوان، فرهنگ مردم الاشت و سوادکوه، تهران ۱۳۸۲ش. |
− | * محمد بن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، | + | *محمد بن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج۳، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳. |
− | * عمرو بن بحر جاحظ، | + | *عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر [۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹/۱۹۶۵ـ۱۹۶۹]، چاپ افست بیروت. |
− | * محمد عجاج جمیلى، «معتقدات غیبیة غریبة»، التراث الشعبى، | + | *محمد عجاج جمیلى، «معتقدات غیبیة غریبة»، التراث الشعبى، سال۷، ش۸ و ۹ (۱۹۷۶). |
− | * جوادعلى، المفصل فى تاریخ العرب قبلالاسلام، بغداد | + | *جوادعلى، المفصل فى تاریخ العرب قبلالاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳. |
− | * اسماعیل بن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره | + | *اسماعیل بن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷. |
− | * لحد خاطر، العادات والتقالید اللبنانیة، بیروت | + | *لحد خاطر، العادات والتقالید اللبنانیة، بیروت ۲۰۰۲. |
− | * خلیل بن احمد، | + | *خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم ۱۴۰۹. |
− | * دایرةالمعارف تشیع، زیرنظر احمد صدرحاج سیدجوادى، | + | *دایرةالمعارف تشیع، زیرنظر احمد صدرحاج سیدجوادى، کامران فانى و بهاءالدین خرمشاهى، تهران ۱۳۶۶ش، ذیل «چشمزخم». |
− | * دایرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران | + | *دایرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ش. |
− | * ژیلا دهبزرگى، «چشمزخم در باور و فرهنگ ایرانیان»، چیستا، | + | *ژیلا دهبزرگى، «چشمزخم در باور و فرهنگ ایرانیان»، چیستا، سال۲۰، ش۶ و ۷ (اسفند ۱۳۸۱ و فروردین ۱۳۸۲). |
− | * احمد على رجایى، «چشمارو چیست؟»، مجله | + | *احمد على رجایى، «چشمارو چیست؟»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، سال۱، ش ۴ (زمستان ۱۳۴۴). |
− | + | *محمد بن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴. | |
− | * محمد بن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت | + | *مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع کشور ایران در عهد شاهسلیمان صفوى، ترجمه محمد مهریار، اصفهان ۱۳۷۷ش. |
− | * مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع | + | *کارلاسرنا، سفرنامه مادام کارلاسرنا: آدمها و آیین ها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدى، تهران ۱۳۶۲ش. |
− | * | + | *مصلح بن عبداللّه سعدى، بوستان سعدى: سعدینامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران ۱۳۶۳ش. |
− | * مصلح بن عبداللّه سعدى، بوستان سعدى: سعدینامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران | + | *محمد بن حسین شریفرضى، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینى، (قاهره ۱۹۶۸)، چاپ افست قم (بیتا). |
− | * محمد بن حسین شریفرضى، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینى، (قاهره | + | *ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ش. |
− | * ابراهیم | + | *محمد شوکانى، نیلالاوطار من احادیث سیدالاخیار: شرح منتقیالاخبار، بیروت ۱۹۷۳. |
− | * محمد | + | *جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ش. |
− | * جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران | + | *محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازى، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت ۱۹۸۱. |
− | * محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازى، | + | *همو، المبدأ والمعاد، چاپ جلالالدین آشتیانى، قم ۱۳۸۰ش. |
− | * همو، المبدأ والمعاد، چاپ جلالالدین آشتیانى، قم | + | *حسن بن فضل طبرسى، مکارمالاخلاق، قم ۱۳۹۲/۱۹۷۲. |
− | + | *سلمانهادى طعمه، کربلاء فیالذاکرة، بغداد ۱۹۸۸. | |
− | * حسن بن فضل طبرسى، | + | *مصطفى محمد طیر، «العین والحسد»، مجلة الازهر، سال ۴۲، ش۶ (شعبان ۱۳۹۰). |
− | + | *«عرب مرسى مطروح»، المقتطف، ج۴۷، ش۶ (۲۳ محرم ۱۳۳۴). | |
− | + | *عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمدجعفر یاحقى، تهران ۱۳۶۷ش. | |
− | * سلمانهادى طعمه، | + | *جابر عناصرى، تجلى دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند ۱۳۷۴ش. |
− | + | *محمد بن محمد غزالى، کیمیاى سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۴ش. | |
− | * مصطفى محمد طیر، «العین والحسد»، مجلة الازهر، سال | + | *محمد بن عمر فخررازى، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰. |
− | * «عرب مرسى مطروح»، المقتطف، | + | *همو، کتاب المباحث المشرقیة فى علم الالهیات والطبیعیات، حیدرآباد، دکن ۱۳۴۳، چاپ افست قم ۱۴۱۱. |
− | * عزیز احمد، تاریخ | + | *کارل گونار فیلبرگ، ایلپاپى: کوچنشینان شمالغرب ایران، ترجمه اصغر کریمى، تهران ۱۳۶۹ش. |
− | * جابر عناصرى، تجلى دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند | + | *کارنامه اردشیر بابکان، با متن پهلوى، آوانویسى، ترجمه فارسى و واژهنامه، چاپ بهرام فرهوشى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۴ش. |
− | * محمد بن محمد غزالى، | + | *عبدالحیبن ضحاک گردیزى، زینالاخبار، چاپ عبدالحى حبیبى، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ش. |
− | * محمد بن عمر فخررازى، | + | *یوسف مجیدزاده، تاریخ و تمدن بینالنهرین، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۸۰ش. |
− | * همو، | + | *مسعودى، مروج الذهب (بیروت). |
− | * | + | *مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بیتا). |
− | * | + | *محمدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم ۱۴۲۴/۲۰۰۳. |
− | + | *دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، تهران ۱۳۷۱ش. | |
− | * عبدالحیبن | + | *ناجى محفوظ، «من الطب الشعبى البغدادى»، التراث الشعبى، ش۴ (خریف ۱۹۸۸). |
− | + | *نجیب قاقو، «من عادات الموصل الشعبیة»، همان، سال۱، ش۷ (ذی الحجه ۱۳۸۹/محرم ۱۳۹۰). | |
− | * یوسف مجیدزاده، تاریخ و تمدن بینالنهرین، تهران | + | *محمدمهدی بن ابیذر نراقى، جامع السعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا). |
− | * مسعودى، مروج (بیروت). | + | *واژههاى فرهنگ یهود، نویسندگان: حییم شختر و دیگران، مترجمین: منشه امیر و دیگران، تلاویو: انجمن جوامع یهودى، ۱۹۷۷. |
− | * مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: | + | *چارلز جیمز ویلز، ایران در یک قرن پیش: سفرنامه دکتر ویلز، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، (تهران) ۱۳۶۸ش. |
− | * محمدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن | + | *احساناللّه هاشمى، «آداب دفع چشمزخم در اردستان»، یغما، ج۳۲ (۱۳۷۰ش). |
− | * دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، تهران | + | *صادق همایونى، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ش. |
− | * ناجى محفوظ، «من الطب الشعبى البغدادى»، التراث الشعبى، | + | *مرتضى هنرى، نوروزگان: گفتارها و سرودهایى در آیینهاى نوروزى، تهران ۱۳۷۷ش. |
− | * نجیب قاقو، «من عادات الموصل الشعبیة»، همان، | + | *فریده یوسفى، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، (سارى) ۱۳۸۰ش. |
− | * محمدمهدی بن ابیذر نراقى، جامع السعادات، چاپ محمد | + | *Isaac Adams, Persia by a Persian: being personal experiences of manners, customs, habits, religious and social life in Persia, London ۱۹۰۶ |
− | * واژههاى فرهنگ یهود، نویسندگان: حییم شختر و دیگران، مترجمین: منشه امیر و دیگران، تلاویو: انجمن جوامع یهودى، | + | *Bess Allen Donaldson, The wild rue: a study of Muhammadan magic and folklore in Iran, London ۱۹۳۸, repr. New York ۱۹۷۳ |
− | * چارلز جیمز ویلز، ایران در | + | *EIr., s.v. "Casm-zakm" (by Ebrahim Sakurzada and Mahmoud Omidsalar) |
− | * احساناللّه هاشمى، «آداب دفع چشمزخم در اردستان»، یغما، | + | *Encyclopaedia Judaica, Jerusalem ۱۹۷۸- ۱۹۸۲, s.v. "Evil eye" (by Dov Noy) |
− | * صادق همایونى، فرهنگ مردم سروستان، مشهد | + | *EI۲, s.vv. "Ayn" (by Ph. Marcais), "Karkaddan" (by F. Virè), "Lakab" (by C.E. Bosworth), "Al- Maghrib, Al-Mamlaka Al-Maghribiyya. III-VI" (by E. Levi- Provencal and G. S. Colin), "Ishara", "Khamsa" |
− | * مرتضى هنرى، نوروزگان: گفتارها و سرودهایى در آیینهاى نوروزى، تهران | + | *Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T.and T. Clark, ۱۹۸۰-۱۹۸۱, s.v."Evil eye" (by F. T.Elworthy) |
− | * فریده یوسفى، فرهنگ و آداب و رسوم | + | *The Encyclopedia of religion, ed.Mircea Eliade, New York ۱۹۸۷, s.v. "Folk religion: folk Islam" (by Raphael Patai) |
− | * Isaac Adams, Persia by a Persian: being personal experiences of manners, customs, habits, religious and social life in Persia, London | + | *Edward William Lane,An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London ۱۹۸۶ |
− | * Bess Allen Donaldson, The wild rue: a study of Muhammadan magic and folklore in Iran, London | + | *Arthur Leared, Morocco and the Moors: being an account of travels, with a general description of the country and its people, London ۱۹۸۵ |
− | * EIr., s.v. "Casm-zakm" (by Ebrahim Sakurzada and Mahmoud Omidsalar) | + | *Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris ۱۹۳۸ |
− | * Encyclopaedia Judaica, Jerusalem | + | *Muhammad Umar Memon, Ibn Taimiya's struggle against popular religion,with an annotated translation of his Kitab iqtida as-sirat al-mustaqim mukhalafat ashab al-jahim, The Hague ۱۹۷۶ |
− | * | + | *TA, s.v. "Nazar" (by H. Eren) |
− | * Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T.and T. Clark, | + | *Julius Wellhausen, Reste arabischen Heidentums: gesammelt und erlautert,Berlin ۱۹۶۱ |
− | * The Encyclopedia of religion, ed.Mircea Eliade, New York | + | *Edward Westermarck, Pagan survivals in Mohammedan civilisation, Amsterdam ۱۹۷۳ |
− | * Edward William Lane,An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London | + | *Samuel Graham Wilson, Persian life and customs, New York ۱۹۷۳ |
− | * Arthur Leared, Morocco and the Moors: being an account of travels, with a general description of the country and its people, London | ||
− | * Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris | ||
− | * Muhammad Umar Memon, Ibn Taimiya's struggle against popular religion,with an annotated translation of his Kitab iqtida as-sirat al-mustaqim mukhalafat ashab al-jahim, The Hague | ||
− | * TA, s.v. "Nazar" (by H. Eren) | ||
− | * Julius Wellhausen, Reste arabischen Heidentums: gesammelt und erlautert,Berlin | ||
− | * Edward Westermarck, Pagan survivals in Mohammedan civilisation, Amsterdam | ||
− | * Samuel Graham Wilson, Persian life and customs, New York | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * دائرة المعارف بزرگ | + | *[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج۱۲، ص۵۴۹۷، مدخل "چشم زخم" از ابراهیم موسیپور، در دسترس در [http://lib.eshia.ir/23019/12/5497 کتابخانه مدرسه فقاهت]. |
[[رده:آداب و سنن]] | [[رده:آداب و سنن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۱۱
«چشمزخم»، آسیبى است که گمان میرود بر اثر نگریستن برخى افراد یا جانوران به انسانها و جانوران دیگر و نیز اشیا وارد میشود. چشمزخم از قدیمترین باورهاى بشر و احتمالاً فراگیرترین و رایجترین باور فرا علمى در سراسر جهان و از جمله در جهان اسلام است، هر چند بیشتر به مثابه باورى عامیانه حضور دارد.
محتویات
چشمزخم چیست؟
براى راه بردن به چیستى چشمزخم، تلاش هایى صورت گرفته است. به گمان برخى، چنانکه از مفهوم لغوى «چشمزدن» یا «اصابتِ عین» نیز برمیآید، چیزى مثلاً حرارت یا سَم از چشمان شور خارج یا ساطع میشود و به هدف چشمزخم برخورد میکند[۱] [۲] [۳]، در حالی که به زعم برخى دیگر در سازوکارِ اثر چشمزخم ـ به ویژه از آنرو که بر فرد یا شىء غایب از نظر نیز کارساز است ـ نیازى به تماس یا حضور واسطه یا صدور و ارسال جزئى از علت به سوى معلول نیست بلکه مبدأ چشمزخم، تأثیرِ مفروضى است که قواى نفسانى میتوانند به گونهاى فعلاً ناشناخته در انفاس یا ابدانِ دیگر داشته باشند.[۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰]
بنابر شرح نصیرالدین طوسى بر الاشارات،[۱۱] ابنسینا جزم به وجود چشمزخم نداشته و آن را از امور ظنّى تلقى میکرده است. صدرالدین شیرازى در المبدأ والمعاد،[۱۲] تصریح کرده است که برخى نفوس در قوه وهمیه به حدى میرسند که میتوانند در مواد خارجى تأثیر بگذارند و چشمزخم نیز به همین مقوله تعلق دارد.
چشمزخم از لحاظ علمی
باور به چشمزخم در گونهشناسى پدیدارشناختى، در گروه باورهاى توجیهکننده جاى میگیرد که در فقدان تبیین هاى علمى تجربى، برخى رویدادهاى ناگوار و آسیبهاى پدید آمده را فارغ از روابطِ علّى و معلولىِ اثباتپذیر و آزمونپذیر، توجیه و بنابر منطق ویژه خود معقولسازى میکند و مدلّل میدارد.
بنابراین با وجود برخى تلاشها براى یافتن سرچشمه این باور و نشان دادن مسیر اشاعه آن به نقاط دیگر، چشمزخم را باید باورى نوعى دانست که در همه حوزههاى تمدنى به طور اصیل پدید آمده و در جریان فربهشدنهاى مکرر، از اخذ و اقتباسهاى میانْ فرهنگى تأثیر پذیرفته است.
همچنین، باور به چشمزخم در واقع یک مادرْباور (باورِ مُولّد یا گروهْ باور) است و شبکهاى وسیع از باورهاى دیگر را دربردارد که یا اصولا بر اثر باور به چشمزخم پدید آمدهاند یا در ذیل مجموعه فرهنگى چشمزخم مندرج میشوند و معنا مییابند.
علت شورچشمی یا چشمزخم
صرفنظر از مسئله سازوکار تأثیر چشمزخم، مایه اصلى و مقوم آن را اغلب حسِ رشک و حسادت به چیزهاى خوب و مطلوب دانستهاند و عمدتاً آن را ناشى از محرومیت و تنگدستى تلقى کردهاند[۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶] و از همینرو گفته شده که بهبود عمومىِ وضع رفاهى و اقتصادى و توسعه انسانى در ادوار متأخر، موجب کاهش باور به چشمزخم گردیده است.[۱۷]
دلایلى که معمولاً براى اثبات مبتنى بودن چشمزخم بر حس حسادت ارائه میشده، بیشتر ناظر به جنبههاى فرهنگى و برخى باورهاى عامیانه درباره صاحبان چشمشور بوده است: در سراسر جهان، باور بر آن است که افرادى که به نحوى دچار محرومیت، فقر، نقص و به طور کلى احساس کمبود نسبت به دیگراناند و از این رو ممکن است به دیگران حسادت بورزند، احتمالاً چشمانى شور و نگاهى زیانبار نیز دارند، از جمله افراد سالخورده، ناقصالخلقه، عقبافتاده، معلول، زشترو، کچل، مو بور و چشمزاغ یا چشمآبى البته بیشتر در اقوامى که در میان آنها چشمان آبى یا موى بور، نامتعارف بود.[۱۸] زنان نازا، پیر دختران، فقرا و تهیدستان با این یادآورى که در میان این افراد نیز نسبت هایى برقرار بوده است، مثلاً احتمال یا شدت شورچشمى زنان از مردان و پیرزنان از زنان جوان بیشتر بود.[۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵]
طبعاً هر امر مطلوبى که در قطب مقابلِ این گونه افراد قرار داشت، ممکن بود موضوع حسادت و رشکبردن ایشان تلقى شود. از جمله کودکان، جوانان، ورزشکاران، زیبارویان، نوعروسان و تازهدامادان، زنان باردار، موقعیت هاى مسرتبار همچون اعیاد و جشنها، سفرههاى رنگین غذا، مال و ثروت، درختان و مزارع سرسبز، حیوانات، خانهها، مغازهها، اتومبیلها و غیره.[۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳]
با اینهمه، این استدلال تنها بر بخشى از انبوه تدابیر مردم به منظور پیشگیرى و دفع چشمزخم استوار شده و از این رو با وجود پیوند وثیقى که میان چشمزخم و حسد در فاهمه عمومى برقرار است،[۳۴] درست آن است که باید میان چشمزخم و حسد به رابطهاى از نوع عموم و خصوص منوجه قائل شد[۳۵] و میان این دو تمایز نهاد، چنان که:
اولاً واژههایى چون «حَسد» و نیز «نَفْس» که مفید معناى حسادت، رقابت، همچشمى، بُخل، خواهندگى، غیرت و دریغ داشتن و به اصطلاح، تمناى زوال نعمت از دیگرى یا تمناى دوام نقص و محرومیت براى غیر بوده.[۳۶][۳۷] [۳۸] در کنار واژه اختصاصیترى چون عَین و ترکیباتى چون العَیناللامّة براى چشمزخم بکار میرفته است.[۳۹] [۴۰] در واقع، انطباق گاه به گاه این واژهها بر هم، ناشى از نزدیکى دلالت آنهاست نه این که هر سه به یک معنا بوده باشند، چنانکه در زبان فارسى نیز در اصل میان واژه شورچشمى با واژههایى چون دُژچشمى و بدچشمى ــ به معناى بدخواهى، تنگنظرى و به رشک نگریستن ــ تمایز روشنى برقرار بوده است.[۴۱] [۴۲]
ثانیاً به زعم عوام، علاوه بر کسانى که به عمد و از روى بدخواهى به دیگران چشم میزنند، چهبسا افراد نیکخواه و مهربان نیز ممکن است بیآنکه بخواهند و صرفاً بنابر این که شورچشماند به دیگران (مثلاً مادران به فرزندان خود) چشم بزنند و دچار آسیبشان کنند.[۴۳] یا ممکن است آدمى به خود یا اموال خود چشم بزند.[۴۴] [۴۵] و حتى جانوران نیز ممکن است به آدمى چشم بزنند.[۴۶] به این ترتیب، ممکن است حسد با چشمزخم همراه باشد یا نباشد. پیشنهاد شده است که نگاه حسادت بار را در صورتى که در واقعیت عینى منجر به ضرر و زوال نعمت از غیر شود، با چشمزخم یکى بینگاریم.[۴۷] یعنى، چشمزخم میتواند مستقلاً و بدون همراهى با حسِ حسادت، براى دیگران خسارت به بار آورد ولى صرف حسد ورزیدن یا نگاه حسودانه، حائز چنین امکانى نیست.
ثالثاً به جز برخى تدابیر معطوف به دور نگهداشتن چیزهاى مطلوب و نظرگیر از نظاره چشمان شور، سایر تدابیر بسیار متنوعى که مردم در برابر چشمزخم بکار میبردهاند، با فرض یکى دانستن چشمزخم با مطلقِ حس حسادت به سادگى توجیهپذیر نخواهند بود، مثلاً استفاده از انواع بخورهاى گیاهى، دود کردن اسفند، استفاده از اوراد دینى یا عرفى چون ماشاءاللّه، وانیکاد، بزن به تخته و غیره به همراه داشتن انواع تعاویذ، طلسمات، سنگها، فلزات، اشیایى چون نعل اسب، صدف، اجزاى بدن جانوران همچون شاخ کرگدن، دندان فیل، شانه هدهد، چشم حیوانِ قربانى شده یا نظر قربانى، انجام دادن انواع عملیات جادویى با نمک، تخممرغ، زغال، سرب (بعضاً در زمانهاى خاص) و غیره [۴۸] [۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] [۵۷] نیز خالکوبى و به ویژه استفاده از نمادهاى عدد پنج [۵۸] [۵۹] [۶۰]، خوردن برخى غذاها [۶۱] استفاده از برخى رنگها به ویژه رنگ آبى[۶۲] و در کنار همه اینها، چه بسا گاه خودِ افرادى که شورچشم دانسته میشدند یا خود چنین میپنداشتند داوطلبانه براى پیشگیرى از اثر سوءچشم خود، اقداماتى میکردند.[۶۳]
روشهای درمانی چشمزخم
مشاهده و تأکید بر باورهاى مردم درباره روشهاى پیشگیرى و درمان اثر سوء چشمزخم نیز تا حدى این همانى یا ابتناى چشمزخم بر حسد را تأیید میکند: مردم میکوشیدهاند با تدابیر مختلف، چیزهاى جذاب و قابلِ حسادت را از معرض نگاههاى رشکآمیز دیگران دور کنند یا آنها را به نحوى غیرجذاب جلوه دهند. مثلاً بر اندام کودکان خود لباسهاى چرکین، مندرس و بیقواره میپوشاندند، رویشان را نمیشستند و آنان را نمیآراستند.[۶۴] [۶۵] بر اندام پسرکان لباسهاى دخترانه میپوشاندند و مویشان را چون دخترکان، بلند میکردند و گاه از ته میتراشیدند.[۶۶] [۶۷] [۶۸]
یا کودکان خود را با القابى حاکى از ضعف و نقص ـ مثلاً خِنگ، عقبافتاده، دست و پاچلفتى و از این قبیل ـ صدا میکردند یا در برابر دیگران، پیوسته معایب فرزندان خود را برمیشمردند و آنان را تحقیر و سرزنش میکردند، به دیگران اجازه نمیدادند از محاسن فرزندانشان سخن بگویند و خود نیز از ایشان تعریف و تمجید نمیکردند و حتى گاه از بیان شمار درست فرزندان خود طفره میرفتند.[۶۹] [۷۰] [۷۱] در و دیوارهاى بیرونى خانهها را یا بدون تزیین میگذاشتند یا به نحوی که در نظر رهگذران، زشت و فقیرانه جلوه کند، میساختند.[۷۲]
همچنین پوشاندن صورت مردان و زنان با نقاب یا حجاب در سرزمین هاى عربى و به ویژه شمال افریقا تدبیرى براى حفظ از چشمزخم دانسته شده است.[۷۳] [۷۴] گو این که واژه حجاب، در عربى به معناى تعویذ و شىء دافع چشم زخم نیز بوده است.[۷۵]
چشمزخم و رفتار اجتماعى
باور به چشمزخم همچون دیگر مادرْباورها در شکلدهى یا جهتدهى بسیاریاز سلیقههاى ترجیحى یا امتناعى، عادات و رفتارهاى اجتماعى یا رفتارهاى فردىِ اجتماعْ پرورد بسیار تأثیرگذار بوده است. در گفتگوهاى روزمره، اوراد و اذکار دافع چشمزخم، به ویژه ماشاءاللّه، بسامد بالایى دارد؛ در نامگذاری ها از برخى نامهاى ناظر به این باور همچون ماشاءاللّه، خداپناه، على پناه براى تسمیه فرزندان خود استفاده میکردند یا یک فرد را به چند نام میخواندند.[۷۶][۷۷] در رابطه والدین و فرزندان، عیبجویى و تحقیر فرزندان نزد دیگران و کوچک جلوه دادن موفقیت هاى او، هنوز هم نزد بسیارى از خانوادهها معمول است، گو این که بعضاً استشعارى به مسئله چشمزخم در این موارد ملاحظه نمیشود؛ در تشکیلات حکومتى، برخى حکمرانان کسانى را براى دفع چشمزخم استخدام میکردند و گاه مردم میبایست براى دفع چشمزخم از حاکم، مراسمى انجام میدادند.[۷۸][۷۹]
در مهمانی ها، گاه نه از روى احترام بلکه از ترس چشمزخم، زنان را در تغذیه مقدم میداشتند.[۸۰] صرفنظر از خوى مهماننوازى و سخاوت در برخى مناطق رسم بود که هر کسى را حتى اگر بیدعوت در ضیافت یا در کنار سفرهاى حاضر میشد، پذیرایى کنند و شدیداً اصرار میکردند که دستکم «یک لقمه بردارد».[۸۱] در روابط جمعى اگر کسى را به شورچشمى میشناختند، وظیفه خود میدانستند که براى نشان دادن خیرخواهى، او را به همگان معرفى کنند.[۸۲] و حکایات راجع به این افراد، نقل محافل بود.[۸۳] [۸۴] [۸۵] در ژستها، اشاره کردن با انگشت به سمت افراد یا نشان دادن کف دست با انگشتان باز به دیگران حرکت پسندیدهاى تلقى نمیشد.[۸۶]
در رفتار دینى، با آنکه حیواناتى چون خوک از لحاظ شرعى نجس و استفاده از شیر و گوشت و پوست آنها حرام است، گاه چنین حیوانى را در کنار دامهاى خود در طویله نگاه میداشتند.[۸۷] در تجارت، اگر کسى اصرار میکرد که چیزى را از کسى بخرد، طرف ناچار میشد حتى بدون رضایت خاطر، آن را به او بفروشد یا اگر کسى از چیزى که در تملک دیگرى بود، بسیار تمجید و تعریف میکرد، رسم بود که شىء نظر گرفته را به طرف هدیه بدهند و این البته به سوء استفادههاى رندانهاى نیز میانجامید.[۸۸] چنانکه رندان، گاه از افراد شورچشم براى وادار کردن صاحبان احشام به ذبح و قربانى کردن حیوان و اطعام مردم با گوشت آن، سوءاستفاده میکردند؛[۸۹] در زیباییشناسى، افراد بور، زاغ یا سبز یا آبى چشم از نظر مردم، زیبا محسوب نمیشدند و از ایشان احتراز میشد.[۹۰][۹۱] [۹۲] [۹۳]
در هنر باور به چشمزخم به ویژه در هنرهاى تزیینى و جواهرسازى در جهان اسلام، نقش بسیارى داشته و در نقاشى، خالکوبى، کندهکارى، حکاکى، بافتن فرش، پارچه و پرده، کاشیکارى، و تزیینات داخلى بناها، نقوش و علائم و نمادهاى ضدچشم زخم، از بنمایههاى بسیار رایج بوده است.[۹۴] [۹۵][۹۶] و به ویژه در هنر جواهرسازى، ساخت انواعِ لوحههاى آویز کوچک با اوراد ضدچشمزخم، از جمله لوحه معروف چهل بسماللّه و نیز ساختِ آویزها و انگشترهایى مرصع به فیروزه، تأثیر وسیع این باور را بازمینمایاند.[۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰]
چشمزخم در پزشکى عامیانه
در میان یهودیان باور بر این بود که نود و نه درصد مرگها ناشى از چشم زخم است و تنها یک درصد مردمان به مرگ طبیعى میمیرند.[۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] این باور در میان مردم عرب به صورت مَثَلهایى از این دست درآمد: «اکثر مردم یا نیمى از مردم بر اثر چشمزخم میمیرند»، «دو سوم گورستانها را چشمزخم پر کرده است» یا «چشمزخم، خانهها را خالى و گورها را پر میکند».[۱۰۴] [۱۰۵] [۱۰۶]
پیوند دادن مرگ و به طریق اولى بیمارى با چشم زخم در پزشکى جهان باستان به ویژه در بینالنهرین سنت بود و پزشک بینالنهرینى، پیش از آغاز فرایند درمان، ابتدا طى عملیاتى مشخص میکرد که بیمارى ناشى از عاملى ماوراءالطبیعى مثلاً چشم زخم، چشم بد، دهان بد، انگشت بد است یا آنکه ناشى از عاملى طبیعى و مادّى است و باید با دارو درمان شود.[۱۰۷] [۱۰۸] این سنت کهن در ادوار متأخرتر نیز همچنان در حوزه طب عامیانه در جهان اسلام رواج داشته است.[۱۰۹] [۱۱۰] [۱۱۱]
علاوه بر بیماری هایى چون تب، آبله و سرخک حتى ناراحتى و گریه شدید کودکان که میتوانست علل مختلفى داشته باشد و نیز حوادثى که عملاً بر اثر بیاحتیاطى و غفلت والدین از کودکان رخ میداد، از جمله پرت شدن از بلندى، زمین خوردن و سوختن، ناشى از نظر بد و چشمزخم تلقى میشد و در نتیجه در کنار مداواى عرفى، عملیات جادویى دفع چشمزخم نیز در طب عامیانه تجویز میگردید.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴] البته در چنین مواردى، نسبت دادن حادثه به چشم زخم، علاوه بر توجیه قصور و تقصیر مادر یا پرستار کودک به دیگران میفهماند که این خانواده مورد غبطه و حسد دیگران است، ضمن آنکه در جریانِ تشخیصِ این که چه کسى به کودک نظر زده، هم معمولاً به برخى افراد بنا به خصومت هاى قبلى، ایرادِ اتهام میشد و هم فرصتى براى پر کردن اوقات فراغت زنان فراهم میآمد.
از سوى دیگر همچنان که گاه چشمزخم در پیوند با سحر، عامل بیمارى انگاشته میشد،[۱۱۵] گاهى نیز در پیوند با عوامل عرفى بیماریزا همچون آب بد و بوى بد، مولد بیمارى تلقى میگردید.[۱۱۶] هشدارهایى از این دست نیز که اگر زن باردار به جسدِ مرده نگاه کند، بچهاش شورچشم میشود،[۱۱۷] [۱۱۸] [۱۱۹] احتمالاً توصیهاى طبى براى حفظ زنان باردار از آسیب روحى ناشى از حضور در مراسم خاکسپارى و محیط گورستان بوده است.
چشمزخم در تعالیم اسلامى
- الف). زمینه فرهنگى: عرب جاهلى براى در امان ماندن از چشمزخم ـ که نه تنها از اصابت عین آدمى بلکه حتى نتیجه نیروى زیانبارِ نگاه حیواناتى چون مار، سگ، روباه، طاووس و کلاغ و نیز نگاهِ جنّیان پنداشته میشد[۱۲۰] [۱۲۱] ـ از انواع تدابیر استفاده میکردند که برخى از آنها پس از ظهور اسلام نیز استمرار یافتند. مثلاً وقتى تعداد شتران کسى به هزار نفر میرسید، یک چشم بهترین شتر خود را کور میکردند و اگر تعدادشان باز هم بیشتر میشد، چشم دیگرش را هم درمیآوردند.[۱۲۲]
درباره این که عرب پیش از اسلام در مجموعه باورها و رفتارهاى معطوف به چشمزخم، بیشتر تحت تأثیر سنت هاى سامى بودهاند یا سنّت هند و آریایى، نمیتوان رأى داد زیرا هر دو سنت، هم مشحون از باورهاى راجع به چشمزخم بودهاند و هم در ارتباط و تبادل فرهنگى با اعراب شبه جزیره.[۱۲۳] [۱۲۴][۱۲۵]
با این حال میتوان پذیرفت که باورهاى مسلمانان شمال افریقا و مغرب در این باره، بیشتر تحت تأثیر باورهاى اروپاى قدیم و جدید بوده و از همینرو با باورهاى مسلمانان سرزمین هاى مرکزى و شرقى، قدرى متفاوت است.[۱۲۶]
- ب). در قرآن: هیچ ذکر صریحى از چشمزخم در قرآن کریم نیامده است و متن قرآن، مبدع یا مؤید چنین باورى نیست. با این حال، بسیارى از مفسران بنابر منابعِ فکرى خود و روش تفسیرى معمول بدون ارائه شواهد قانعکننده، پارهاى از آیات قرآن را ناظر به چشمزخم دانستهاند، گو این که هرگز در این باب اجماعى نبوده است.
گفتهاند در آیه «وَقَالَ یا بَنِی لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ»[۱۲۷] حضرت یعقوب از ترس چشم خوردن پسرانش به ایشان توصیه کرد که همگى نه از یک دروازه بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوند زیرا پسران یعقوب زیباروى و برومند و پرشمار بودند.[۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰]
در این آیه دلالتى بر چشمزخم ظاهر نیست و براى این توصیه، احتمالات دیگرى نیز در تفاسیر مطرح شده است. از جمله حسد بردن مردمان بر ایشان و نیز ترس از این که حکومت با مشاهده قوّت و اتحاد ایشان، آسیبى به آنان وارد سازد.[۱۳۱] [۱۳۲] [۱۳۳]
شاید تأمل بیشتر در آیه بعد که میگوید: تدبیر یعقوب در این باره کارگر نشد نیز بتواند موضوع چشمزخم را به کلى منتفى کند.[۱۳۴] درباره آیه معروف «وَإِنْ یکادُ الَّذِینَ کفَرُوا لَیزْلِقُونَک بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَیقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (سوره قلم: ۵۱) نیز بسیارى از مفسران[۱۳۵][۱۳۶] بر مبناىِ قولِ مشهور در میان مفسران، ازلاق به ابصار را دالّ بر چشم زدن گرفته و در شأن نزول این آیه چنین آوردهاند که مشرکان مردى بسیار شورچشم را از بنیاسد ــ که در این کار خبره و شهره بودند ــ فراخواندند تا پیامبر را چشم بزند و از پاى درآورد، اما چون دست به کار شد، جبرئیل آیه «و ان یکاد» را فرود آورد و بدان پیامبر را از آسیب چشمزخم نگاه داشت.
این در حالى است که ازلاق در لغت به معناى چشمزخم نیست و اگر ازلاق به اَبصار را کنایتاً راجع به چشمزخم بدانیم، اولى آن است که منظور از آن، «به نظر عداوت و با بغض و انکار یا با بدخواهى و به تندى و تیزى در کسى نگریستن» باشد براى ترساندن حضرت رسول، چنانکه این کاربرد از کلام رایج بوده است.[۱۳۷][۱۳۸][۱۳۹] علاوه بر آنکه برخى عالمان معتزلى چون ابوعلى جُبّائى و ابوالقاسم بلخى، اصولاً دلالت این آیه را بر چشمزخم نفى کردهاند.[۱۴۰] [۱۴۱] [۱۴۲] تکمیل آیه با عبارت «و یقولون انّه لمجنون» نیز درخور تأمل است و با چشمزخم مناسبتى ندارد؛ بنابراین این آیات، مفیدِ تأیید یا ابداع چیزى درباره چشمزخم نیستند.[۱۴۳]
- ج). در حدیث: درباره تأثیر چشمزخم در احادیث اهل سنّت مطالبى از قول رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است. از مجموعه احادیثى که در تأیید واقعیت داشتن چشمزخم نقل شده است، دو حدیث بسامد بیشترى دارند. بر اساس یکى از آنها، چشمزخم واقعیت دارد و بلافاصله آمده که از «خالکوبى» نهى شده است.[۱۴۴] [۱۴۵] [۱۴۶]
شاید خالکوبى از آنرو که روشى براى دفع چشمزخم بوده است در اینجا ذکر و از آن نهى شده باشد. در حدیث دوم [۱۴۷] [۱۴۸] [۱۴۹] [۱۵۰] [۱۵۱] آمده است: «اگر چیزى باشد ـ با تعبیر «لَوْ» ـ که بتواند بر قضا و قدر سبقت بگیرد، آن چیز چشمزخم است».
محتواى این حدیث با توجه به رویکرد توحیدى قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید مورد مداقّه قرار گیرد.[۱۵۲] اما احادیث شیعه در باب چشمزخم چندان زیاد نیست. در حدیثى که کلینى[۱۵۳] از امام رضا علیهالسلام روایت کرده است، امام روشى را که براى دفع چشمزخم توصیه میشده ـ یعنى فرد چشمزن خود را شستشو دهد و سپس چشمخورده، خود را با آن آب شستشو کند[۱۵۴] ـ ناشایست خوانده و به جاى آن برخى اعمال دینى مانند قرائت حمد و مُعَوِّذَتین را سفارش کرده است.
در حدیث دیگر که راوىِ آن ابن بسطام از امام رضا علیهالسلام بوده، همان تعبیر «العین حقٌّ» آمده است.[۱۵۵] همچنان که عبارت «اگر چیزى بر قدر سبقت گیرد...»، نیز از امام صادق علیهالسلام روایت شده است.[۱۵۶] [۱۵۷]
این احادیث، مبناى استنباط هاى فقهى واقع نشدهاند و چشمزخم، موضوع استخراج احکام فقهى نبوده است. هر چند گفته شده است که در برخى مناطق شمال افریقا در صورت اثبات این که فرد مشهور به شورچشمى به کسى از این طریق خسارتى وارد آورده، وى را ضامن خسارت میدانستند.[۱۵۸] ممکن است در این گزارش ها، میان چشمزخم و سحر خلط شده باشد، چنانکه به گزارش ابنخلدون[۱۵۹] [۱۶۰] فقها واردکننده خسارت از راه ساحرى را ضامن میدانستند ولى چشمزننده ضامن نبود زیرا فقها میان فعل ساحرانه، اکتسابى و مختارانه که به قصد اضرار به غیر انجام میشد با فعلِ زیانبارِ صاحبِ چشمانِ شور که غیراکتسابى، غیرمختارانه و طبیعى بود، تمایز قائل میشدند. ابنخلدون[۱۶۱] حتى میان فعل کسانى که با نگاه ساحرانه، عبا، پوست یا شکم گوسفندان را میشکافتند (بَعّاجان) با فعل فرد شورچشمى که با دیدن و تحسین کردن چیزى، موجبِ اضرار به آن میشود به کلى تفاوت نهاده است.[۱۶۲] [۱۶۳]
اصولاً مردمان، شورچشمى را حالتى مادرزادى میدانستند که به طالع و ساعت تولد افراد بستگى داشت و شدت و ضعف آن نیز در افراد، متفاوت بود و برخلاف سحر نمیشد آن را فراگرفت یا تقویت کرد.[۱۶۴] برخى فقها براى کسانى که به شورچشمى اشتهار مییافتند ــ و احتمالاً از اینرو که موجب ترس و وحشت مردم میشدند ــ احکامى صادر کردهاند، از جمله گفتهاند چشمْ زن (عاین) را باید از مخالطت با مردمان منع کنند و او را در خانهاش بازدارند و براى معیشت او، از بیتالمال مقررى تعیین کنند.[۱۶۵]
باور به چشمزخم و وجود احادیثى در تأیید واقعیت آن و به ویژه حدیثى که چشمزخم را همپایه قضا و قدر تلقى میکرد، پرسش هایى برمیانگیخته که بسیارى از عالمان مسلمان را به پاسخگویى واداشته است.[۱۶۶] [۱۶۷][۱۶۸]
از دیدگاه آنان در پس سحر و چشمزخم و جز این ها، خداوند قادر متعال قرار دارد یعنى آنچه فیالواقع تأثیر میکند، قدرت الهى است نه این که اینگونه عوامل، معارض قدرت مطلق الهى باشند. همچنین گفته شده که این حدیث از باب مبالغه تأثیر چشمزخم را همپایه یا برتر از قضا و قدر عنوان کرده است.[۱۶۹]
براى برخى اقوال دیگر در این که چشمزخم در عرض اراده الهى نمیتواند باشد،[۱۷۰] [۱۷۱] در توصیههاى اخلاقى نیز آمده است که پیروى از اسبابى که محض توهم و احتمالاند همچون افسونها و اوراد و تدبیرهاى دفع چشمزخم، منافى توکلاند؛ چه اینها نزد عقلا نمیتوانند از جمله اسباب تلقى شوند.[۱۷۲][۱۷۳]
پانویس
- ↑ رجوع کنید به جاحظ، ج ۲، ص۱۳۳ـ۱۳۴.
- ↑ فخررازى، ۱۴۲۱، ج۱۸، ص۱۷۲ـ۱۷۵.
- ↑ نیز رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۴ـ۲۵.
- ↑ رجوع کنید به جاحظ، همانجا.
- ↑ ابنسینا، ۱۴۰۴، ج۲، فن۶، ص۱۷۷.
- ↑ همو، ۱۴۰۳، ج۳، ص۴۱۷.
- ↑ اخوانالصفا، ج۴، ص۲۵۹.
- ↑ غزالى، ج۱، ص۳۴.
- ↑ فخررازى، ۱۴۱۱، ج۲، ص۴۲۴.
- ↑ صدرالدین شیرازى، ۱۹۸۱، سفر۳، ج۱، ص۳۴۷.
- ↑ ج۳، ص۴۱۷.
- ↑ ص۱۷۸، ۶۰۷.
- ↑ رجوع کنید به غزالى، همانجا.
- ↑ ابنخلدون، ج۱، مقدمه، ص۶۶۳.
- ↑ مجلسى، ج۶۹، ص۳۴.
- ↑ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ayn"
- ↑ هاشمى، ص۵۳۵، پانویس۵.
- ↑ رجوع کنید به خاطر، ج۲، ص۱۹۵ـ۱۹۶.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۵.
- ↑ عزیزاحمد، ص۷۰.
- ↑ شهریباف، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.
- ↑ دهبزرگى، ص۴۶۰، پانویس۱.
- ↑ د.اسلام، همانجا.
- ↑ د.دین و اخلاق، ج۵، ص۶۱۰ـ۶۱۱.
- ↑ دایرةالمعارف دین، ذیل "Folk religion: folk Islam"
- ↑ رجوع کنید به ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۸، ج۲، ص۳۲۲، ۳۲۶ـ۳۲۷.
- ↑ شهریباف، ج۱، ص۱۷۵ـ۱۷۶، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.
- ↑ لین، ص۱۶۰.
- ↑ همایونى، ص۳۰۸، ۳۴۹.
- ↑ اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۲۳۳ـ۲۳۴.
- ↑ بَترزبى، ص۱۲۰.
- ↑ برهانى، ص۴۱۴.
- ↑ نجیب قاقو، ص۳۰.
- ↑ رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الحسد».
- ↑ طیر، ص۴۶۸ـ۴۷۱.
- ↑ رجوع کنید به جوهرى.
- ↑ ابنمنظور.
- ↑ زبیدى، ذیل «حسد».
- ↑ رجوع کنید به خلیل بن احمد، ج۸، ص۳۲۳، ذیل «لمم».
- ↑ ابنمنظور، ذیل «عین»، «لمم».
- ↑ رجوع کنید به کارنامه اردشیر بابکان، ص۱۸ـ۱۹.
- ↑ در مقایسه با آنچه در بندهش، ص۱۲۱، بهعنوان شورچشمى به آگاشْ دیو منتسب شده است.
- ↑ رجوع کنید به ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۶.
- ↑ طیر، ص۴۶۹.
- ↑ براى نمونهاى از این گونه چشمزخم رجوع کنید به مسعودى، ج۴، ص۸ـ۹.
- ↑ رجوع کنید به ادامه مقاله.
- ↑ طیر، ص۴۶۸.
- ↑ رجوع کنید به ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۸، ج۲، ص۳۲۲ـ۳۲۶.
- ↑ شکورزاده، ص۱۷۶، ۲۷۴ـ۲۷۵.
- ↑ همایونى، ص۳۴۶ـ۳۴۹.
- ↑ هنرى، ص۸۷ـ۸۸؛ رجایى، ص۳۹۹.
- ↑ عناصرى، ص۷۵.
- ↑ اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۱۷۷ـ۱۷۸.
- ↑ هاشمى، ص۵۲۶ـ۵۲۹.
- ↑ نجیب قاقو، ص۳۰.
- ↑ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Karkaddan".
- ↑ د.ترک، ذیل "Nazar"
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۳۰ـ۵۰.
- ↑ لیرد، ص۹۲.
- ↑ نیز رجوع کنید به خمسه.
- ↑ مثلاً بهمن سرخ با شیر رجوع کنید به گردیزى، ص۲۴۶.
- ↑ رجوع کنید به رنگ.
- ↑ رجوع کنید به پهلوان، ص۱۲۷.
- ↑ رجوع کنید به لین، ص۷۱.
- ↑ آدامز، ص۱۸۹.
- ↑ لین، همانجا.
- ↑ شهریباف، ج۱، ص۵۰۵.
- ↑ هاشمى، ص۵۳۰ـ۵۳۲.
- ↑ رجوع کنید به ویلسون، ص۲۲۰.
- ↑ آدامز، همانجا.
- ↑ د.اسلام، چاپ دوم، ج۵، ص۶۱۹.
- ↑ رجوع کنید به شهریباف، ج۳، ص۲۰۳ـ۲۰۴.
- ↑ رجوع کنید به ولهاوزن، ص۱۹۶.
- ↑ وسترمارک، ص ۲۶.
- ↑ رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الأحجبة»؛ نیز رجوع کنید به تعویذ.
- ↑ رجوع کنید به دونالدسون، ص۱۸.
- ↑ عزیز احمد، ص۷۰.
- ↑ رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج۲، ص۱۲۸۹.
- ↑ مورگان، ص۵۳.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۵ـ۲۶.
- ↑ همانجا.
- ↑ رجوع کنید به جمیلى، ص۵۴.
- ↑ رجوع کنید به جاحظ، ج۲، ص۱۴۱ـ۱۴۲.
- ↑ مجلسى، ص۶۰، ص۱۷.
- ↑ دونالدسون، ص۱۶ـ۱۷.
- ↑ رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Khamsa"، "Ishara"
- ↑ رجوع کنید به ماسه، ج۲، ص۳۲۲.
- ↑ وسترمارک، ص۲۷.
- ↑ احمدامین، ذیل «الحسد».
- ↑ رجوع کنید به سانسون، ص۸۰.
- ↑ دهبزرگى، ص۴۶۰، پانویس۱.
- ↑ باستانى پاریزى، ص۱۶۶.
- ↑ نجیب قاقو، همانجا.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۳۸ـ۳۹، ۵۴.
- ↑ سرنا، ص۱۰۵، پانویس.
- ↑ بلوکباشى، ص۴۶.
- ↑ رجوع کنید به آلمانى، ج۱، ص۳۵۳.
- ↑ ویلز، ص۳۳۰.
- ↑ شهریباف، ج۲، ص۳۸۳.
- ↑ اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۱۷۷ـ۱۷۸.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۶.
- ↑ براى چشم زخم/عَیین هَرع در یهودیت رجوع کنید به د.جودائیکا، ذیل "Evil eye".
- ↑ واژههاى فرهنگ یهود، ص۱۹۱ـ۱۹۲.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۴.
- ↑ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ayn".
- ↑ دایرةالمعارف دین، همانجا.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۶.
- ↑ مجیدزاده، ج۲، ص۲۰۸.
- ↑ رجوع کنید به طعمه، ص۳۵۸.
- ↑ همایونى، ص۳۴۷؛ شکورزاده، ص۲۷۱ـ۲۷۲.
- ↑ اسدیان خرمآبادى و همکاران، ص۲۶۰.
- ↑ رجوع کنید به شهریباف، ج۳، ص۱۷۸ـ۱۸۴.
- ↑ ماسه، ج۱، ص۵۵ـ۵۸.
- ↑ احمد جبار احمد، ص۱۰۷.
- ↑ رجوع کنید به «عرب مرسى مطروح»، ص۵۵۲ـ۵۵۳.
- ↑ رجوع کنید به فیلبرگ، ص ۲۶۷.
- ↑ رجوع کنید به پاینده، ص۲۹۶.
- ↑ ناجى محفوظ، ص۱۵.
- ↑ یوسفى، ص۱۹۶.
- ↑ رجوع کنید به جاحظ، ج۲، ص۱۳۱ـ۱۳۲.
- ↑ جوادعلى، ج۶، ص۷۵۲.
- ↑ رجوع کنید به جاحظ، ج۱، ص۱۷.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۵ـ۵۸.
- ↑ د.ایرانیکا، ذیل واژه با ارجاعات قابل انتقاد به متون دینى هند و ایرانى.
- ↑ قس ادعاىِ نادرستِ دایرةالمعارف فارسى، ذیل واژه، درباره اشاعه این باور از اعراب مسلمان به ایران که همین مطلب در دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه نیز نقل شده است.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۵۶؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Al-Ma gh rib, AlMamlaka Al-Ma gh ribiyya. III-VI"
- ↑ سوره یوسف: ۶۷.
- ↑ رجوع کنید به طبرى.
- ↑ طوسى؛ فضل بن حسن طبرسى.
- ↑ فخررازى، ۱۴۲۱، ذیل آیه.
- ↑ رجوع کنید به طوسى.
- ↑ فخررازى، ۱۴۲۱.
- ↑ مجلسى، ج۶۰، ص۶، ۸ـ۹.
- ↑ راى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، ص۲۳۰ـ۲۳۱.
- ↑ براى نمونه رجوع کنید به طبرى.
- ↑ طوسى؛ طباطبائى، ذیل آیه.
- ↑ رجوع کنید به طوسى، همانجا.
- ↑ فضل بن حسن طبرسى، ذیل سوره قلم: ۵۱.
- ↑ مجلسى، همانجاها. نیز رجوع کنید به ابنمنظور، ذیل «زلق».
- ↑ رجوع کنید به طوسى.
- ↑ فضل بن حسن طبرسى.
- ↑ مجلسى، همانجاها.
- ↑ براى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، همانجا.
- ↑ العینُ حقٌّ و نَهى عن الوَشْمِ رجوع کنید به ابنحنبل، ج۲، ص۳۱۹.
- ↑ بخارى، ج۷، ص۲۳ـ۲۴، ۶۴.
- ↑ براى تفسیر این حدیث رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ج۱۰، ص۱۷۳ـ۱۷۵.
- ↑ رجوع کنید به ابنحنبل، ج۶، ص۴۳۸.
- ↑ مسلمبن حجاج، ج۷، ص۱۴.
- ↑ ابوداوود، ج۴، ص۲۱۰.
- ↑ ترمذى، ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ براى شرح مفصّل شأن صدور این حدیث رجوع کنید به شوکانى، ج۹، ص۱۰۷.
- ↑ رجوع کنید به ادامه مقاله.
- ↑ ج۶، ص۵۰۳.
- ↑ رجوع کنید به ابوداوود، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ رجوع کنید به ابنبسطام، ص۱۲۱.
- ↑ رجوع کنید به حسن بن فضل طبرسى، ص۴۱۴.
- ↑ مجلسى، ج۹۲، ص۱۳۰ـ۱۳۱.
- ↑ رجوع کنید به وسترمارک، ص۲۴.
- ↑ ج۱، مقدمه، ص۶۶۳ـ۶۶۴.
- ↑ نیز رجوع کنید به شوکانى، ج۹، ص۱۱۰.
- ↑ برخلاف آنچه د.تشیع، همانجا به غلط از او نقل کرده.
- ↑ رجوع کنید به ابنخلدون، همانجا.
- ↑ نیز رجوع کنید به ج۱، مقدمه، ص۶۶۰ـ۶۶۱.
- ↑ رجوع کنید به دونالدسون، ص۱۵.
- ↑ براى نمونه رجوع کنید به شوکانى، ج۹، ص۱۱۰.
- ↑ براى نمونه رجوع کنید به شریف رضى، ص۳۶۸ـ۳۶۹.
- ↑ ابنتیمیه، ص۳۴۶ـ۳۴۷.
- ↑ نیز رجوع کنید به ممون، ص۱۷، ۳۶۵، پانویس۳۵۱.
- ↑ رجوع کنید به مجلسى، ج۶۹، ص۳۴ـ۳۵.
- ↑ رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، همانجا.
- ↑ مجلسى، ج۶۰، ص۷ـ۸، ۱۹ـ۲۱.
- ↑ رجوع کنید به سعدى، ص۱۳۹.
- ↑ نراقى، ج۳، ص۲۲۷.
منابع مقاله
- هانرى رنه دآلمانى، از خراسان تا بختیارى، ترجمه غلامرضا سمیعى، تهران ۱۳۷۸ش.
- ابن بسطام (حسین بن بسطام) و ابنبسطام (عبداللّه بن بسطام)، طب الائمة علیهمالسلام، نجف (۱۳۸۵)، چاپ افست بیروت (بیتا).
- ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة اصحاب الجحیم، (بیجا، بیتا).
- ابن حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحیحالبخارى، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست بیروت: دارالمعرفة، (بیتا).
- ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بیتا.)؛
- مقدمه ابن خلدون.
- ابنسینا، الاشارات والتنبیهات، معالشرح لنصیرالدین طوسى و شرحالشرح لقطبالدین رازى، تهران ۱۴۰۳.
- همو، الشفاء، الطبیعیات، ج۲، الفن السادس: النفس، چاپ ابراهیم مدکور، جورج قنواتى، و سعید زاید، قاهره ۱۳۹۵/۱۹۷۵، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
- لسان العرب، ابن منظور
- سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد حام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
- احمد امین، قاموسالعادات والتقالید والتعابیر المصریة، قاهره ۱۹۵۳.
- احمد جبار احمد، «السیبة: تقالید و عادات شعبیة»، التراث الشعبى، ش ۱۱ و ۱۲ (۱۹۸۴).
- اخوانالصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّانالوفاء، چاپ عارف تامر، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
- محمد اسدیان خرمآبادى، محمدحسین باجلان فرخى و منصور کیائى، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ش.
- محمدابراهیم باستانى پاریزى، فرمانفرماى عالم، تهران ۱۳۶۴ش.
- هرلدر. بَترزبى، «وصف موجز لبعض ممارسات الطب الشعبى»، ترجمة یوسف داود عبدالقادر، التراث الشعبى، سال۸، ش۹ (۱۹۷۷)
- محمد بن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى، (چاپ محمد ذهنیافندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
- مهدى برهانى، «شهرهاى دلپسند بیابان نوردان»، آینده، سال۱۳، ش۶ و ۷ (شهریور و مهر ۱۳۶۶).
- على بلوکباشى، «نقش و نگارهاى سردرِ خانههاى قدیم تهران»، نشر دانش، سال۱۳، ش۵ (مرداد و شهریور ۱۳۷۲).
- بندهش (گردآورى) فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ش.
- محمود پاینده، آئین ها و باورداشت هاى گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش.
- کیوان پهلوان، فرهنگ مردم الاشت و سوادکوه، تهران ۱۳۸۲ش.
- محمد بن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج۳، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
- عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر [۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹/۱۹۶۵ـ۱۹۶۹]، چاپ افست بیروت.
- محمد عجاج جمیلى، «معتقدات غیبیة غریبة»، التراث الشعبى، سال۷، ش۸ و ۹ (۱۹۷۶).
- جوادعلى، المفصل فى تاریخ العرب قبلالاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
- اسماعیل بن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
- لحد خاطر، العادات والتقالید اللبنانیة، بیروت ۲۰۰۲.
- خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم ۱۴۰۹.
- دایرةالمعارف تشیع، زیرنظر احمد صدرحاج سیدجوادى، کامران فانى و بهاءالدین خرمشاهى، تهران ۱۳۶۶ش، ذیل «چشمزخم».
- دایرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ش.
- ژیلا دهبزرگى، «چشمزخم در باور و فرهنگ ایرانیان»، چیستا، سال۲۰، ش۶ و ۷ (اسفند ۱۳۸۱ و فروردین ۱۳۸۲).
- احمد على رجایى، «چشمارو چیست؟»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، سال۱، ش ۴ (زمستان ۱۳۴۴).
- محمد بن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
- مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع کشور ایران در عهد شاهسلیمان صفوى، ترجمه محمد مهریار، اصفهان ۱۳۷۷ش.
- کارلاسرنا، سفرنامه مادام کارلاسرنا: آدمها و آیین ها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدى، تهران ۱۳۶۲ش.
- مصلح بن عبداللّه سعدى، بوستان سعدى: سعدینامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران ۱۳۶۳ش.
- محمد بن حسین شریفرضى، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینى، (قاهره ۱۹۶۸)، چاپ افست قم (بیتا).
- ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ش.
- محمد شوکانى، نیلالاوطار من احادیث سیدالاخیار: شرح منتقیالاخبار، بیروت ۱۹۷۳.
- جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ش.
- محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازى، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت ۱۹۸۱.
- همو، المبدأ والمعاد، چاپ جلالالدین آشتیانى، قم ۱۳۸۰ش.
- حسن بن فضل طبرسى، مکارمالاخلاق، قم ۱۳۹۲/۱۹۷۲.
- سلمانهادى طعمه، کربلاء فیالذاکرة، بغداد ۱۹۸۸.
- مصطفى محمد طیر، «العین والحسد»، مجلة الازهر، سال ۴۲، ش۶ (شعبان ۱۳۹۰).
- «عرب مرسى مطروح»، المقتطف، ج۴۷، ش۶ (۲۳ محرم ۱۳۳۴).
- عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمدجعفر یاحقى، تهران ۱۳۶۷ش.
- جابر عناصرى، تجلى دوازده ماه در آئینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران، مرند ۱۳۷۴ش.
- محمد بن محمد غزالى، کیمیاى سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۴ش.
- محمد بن عمر فخررازى، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
- همو، کتاب المباحث المشرقیة فى علم الالهیات والطبیعیات، حیدرآباد، دکن ۱۳۴۳، چاپ افست قم ۱۴۱۱.
- کارل گونار فیلبرگ، ایلپاپى: کوچنشینان شمالغرب ایران، ترجمه اصغر کریمى، تهران ۱۳۶۹ش.
- کارنامه اردشیر بابکان، با متن پهلوى، آوانویسى، ترجمه فارسى و واژهنامه، چاپ بهرام فرهوشى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۴ش.
- عبدالحیبن ضحاک گردیزى، زینالاخبار، چاپ عبدالحى حبیبى، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ش.
- یوسف مجیدزاده، تاریخ و تمدن بینالنهرین، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۸۰ش.
- مسعودى، مروج الذهب (بیروت).
- مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
- محمدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
- دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، تهران ۱۳۷۱ش.
- ناجى محفوظ، «من الطب الشعبى البغدادى»، التراث الشعبى، ش۴ (خریف ۱۹۸۸).
- نجیب قاقو، «من عادات الموصل الشعبیة»، همان، سال۱، ش۷ (ذی الحجه ۱۳۸۹/محرم ۱۳۹۰).
- محمدمهدی بن ابیذر نراقى، جامع السعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا).
- واژههاى فرهنگ یهود، نویسندگان: حییم شختر و دیگران، مترجمین: منشه امیر و دیگران، تلاویو: انجمن جوامع یهودى، ۱۹۷۷.
- چارلز جیمز ویلز، ایران در یک قرن پیش: سفرنامه دکتر ویلز، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، (تهران) ۱۳۶۸ش.
- احساناللّه هاشمى، «آداب دفع چشمزخم در اردستان»، یغما، ج۳۲ (۱۳۷۰ش).
- صادق همایونى، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ش.
- مرتضى هنرى، نوروزگان: گفتارها و سرودهایى در آیینهاى نوروزى، تهران ۱۳۷۷ش.
- فریده یوسفى، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، (سارى) ۱۳۸۰ش.
- Isaac Adams, Persia by a Persian: being personal experiences of manners, customs, habits, religious and social life in Persia, London ۱۹۰۶
- Bess Allen Donaldson, The wild rue: a study of Muhammadan magic and folklore in Iran, London ۱۹۳۸, repr. New York ۱۹۷۳
- EIr., s.v. "Casm-zakm" (by Ebrahim Sakurzada and Mahmoud Omidsalar)
- Encyclopaedia Judaica, Jerusalem ۱۹۷۸- ۱۹۸۲, s.v. "Evil eye" (by Dov Noy)
- EI۲, s.vv. "Ayn" (by Ph. Marcais), "Karkaddan" (by F. Virè), "Lakab" (by C.E. Bosworth), "Al- Maghrib, Al-Mamlaka Al-Maghribiyya. III-VI" (by E. Levi- Provencal and G. S. Colin), "Ishara", "Khamsa"
- Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T.and T. Clark, ۱۹۸۰-۱۹۸۱, s.v."Evil eye" (by F. T.Elworthy)
- The Encyclopedia of religion, ed.Mircea Eliade, New York ۱۹۸۷, s.v. "Folk religion: folk Islam" (by Raphael Patai)
- Edward William Lane,An account of the manners and customs of the modern Egyptians, London ۱۹۸۶
- Arthur Leared, Morocco and the Moors: being an account of travels, with a general description of the country and its people, London ۱۹۸۵
- Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris ۱۹۳۸
- Muhammad Umar Memon, Ibn Taimiya's struggle against popular religion,with an annotated translation of his Kitab iqtida as-sirat al-mustaqim mukhalafat ashab al-jahim, The Hague ۱۹۷۶
- TA, s.v. "Nazar" (by H. Eren)
- Julius Wellhausen, Reste arabischen Heidentums: gesammelt und erlautert,Berlin ۱۹۶۱
- Edward Westermarck, Pagan survivals in Mohammedan civilisation, Amsterdam ۱۹۷۳
- Samuel Graham Wilson, Persian life and customs, New York ۱۹۷۳
منابع
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۲، ص۵۴۹۷، مدخل "چشم زخم" از ابراهیم موسیپور، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت.