هادی نیری میانجی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(منبع)
سطر ۱۵۰: سطر ۱۵۰:
  
 
عبدالرحيم اباذري, "حاج شيخ هادي نيري ميانجي" ستارگان حرم، جلد 13، صفحه 97، 119
 
عبدالرحيم اباذري, "حاج شيخ هادي نيري ميانجي" ستارگان حرم، جلد 13، صفحه 97، 119
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
+
[[رده:علمای معاصر|نیری میانجی،هادی]]
 
[[رده:مبارزان علیه پهلوی]]
 
[[رده:مبارزان علیه پهلوی]]

نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۴

تولد و تحصيلات

او سال 1282 ش. در يك خانواده روحاني در شهرستان ميانه چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن را نزد پدرش مرحوم حاج ميرزا محمد، معروف به «افتخارالعلماء»، كه از روحانيون مورد احترام اين شهرستان بشمار مي آمد، فراگرفت. در ايام نوجواني، پدر عزيز و استاد گرانقدرش به رحمت ايزدي پيوست و او را يتيم و تنها گذاشت. اين مصيبت گرچه برايش بسيار سنگين و شكننده بود، اما هرگز نتوانست در اراده و عشق وي براي ادامه تحصيل علوم و معارف اسلامي و خدمت به مردم كوچكترين خللي وارد كند.

بنابراين، شيخ هادي فرصت را از دست نداد. بخشي مهمي از مقدمات علوم اسلامي را در محضر فقيه مجاهد حضرت آيت الله حاج ميرزا محمد حجتي ميانجي[۱] و بخش ديگر آن را در حضور عالم پرهيزكار مرحوم ملا قنبر واعظ، معروف به «عمادالعلماء»،[۲] آموخت. در سن 20 سالگي، كه با آغاز دوران سلطنت رضاخان قلدر مصادف بود، جهت ادامه و تكميل آموخته هاي حوزوي، عازم حوزه علميه قم شد و در مدرسه رضويه براي خود حجره برگزيد.

دوره سطح را در محضر مبارك حضرات آيات عظام: سيد محمدتقي خوانساري، سيد صدرالدين صدر و ميرزا مهدي بروجردي بهره شايان برد. سپس درس خارج فقه و اصول را از محضر گرامي حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي استفاده كرد و در مدت 9 سال اقامت و تحصيل و تلاش در قم، به مراتب عالي علوم اسلامي دست يافت، اين در حالي بود كه وي در كنار تحصيل، به طور مرتب، دروس گذشته را براي طلاب پايين تر از خود تدريس مي كرد.

ايفاي رسالت تاريخي

در سال هاي 21-1320 ش كه همزمان با جنگ جهاني دوم و اشغال شرق و جنوب كشور ايران به دست نيروهاي بيگانه متفقين (آمريكا، شوروي و انگليس) شده بود و سرزمين آذربايجان و شهر ميانه نخست با بمباران هاي هوايي و سپس با هجوم پياده نظام شوروي كاملاً تحت تصرف قواي اشغالگر قرار گرفته بود - اين عالم مجاهد جهت ايفاي نقش اجتماعي و دادن دلگرمي و اميد و نشاط بخشيدن به مردم منطقه، حوزه علميه قم را به سوي شهر ميانه ترك كرد و با استقبال پرشور مردم وارد اين شهر شد.

اين در حالي بود كه مردم مسلمان ميانه شرايط دشوار رضاخاني از قبيل: كشف حجاب، ممنوعيت مجالس مذهبي و مراسم عزاداري و ساير گرفتاري هاي آن را به گونه مظلومانه پشت سر گذاشته بودند و با حال خسته و قامت خميده در انتظار يك هادي پرجنب و جوش و كارآمد بسر مي بردند تا در آن روزگارِ پريشاني راهنمايشان باشد.

شيخ هادي نيري، اين روحاني جوان، پرتحرك و فاضل، از بدو ورود به شهر ميانه، به تشكيل جلسات ديني منظم و اقامه نماز جماعت در مسجد جامع شهر مبادرت كرد و با سخنراني هاي روشنگرانه خويش، دل هاي مردم را به نور اميد و هدايت منور ساخت و آن ها را براي ادامه زندگي شرافتمندانه و آينده باشكوه و بارونق بشارت داد.

مبارزه با ايادي حزب توده و دموكرات

4 سال حضور اشغالگرانه قواي شوروي همراه با تبليغات گسترده مسلك كمونيستي، مردم آذربايجان را كاملاً به ستوه آورده بود. اين ميهمانان ناخوانده، براي تصرف هميشگي آذربايجان، در مناطق مختلف اين خطه ولايي مستقر شده بودند و هرگز اجازه تصور بازگشت به كشورشان را به كسي نمي دادند. سال 1324 ش. جنگ جهاني دوم به پايان رسيد.

برابر پيمان ميان دولت هاي متفقين، نيروهاي دولت آمريكا و انگليس در مدت معيني ايران را ترك كردند؛ ولي شوروي ها در پي اهداف ننگين خود، خروج از آذربايجان را به بهانه هاي گوناگون به تأخير انداختند. تا اين كه در شهريورماه همين سال، جعفر پيشه وري، رئيس حزب دموكرات آذربايجان (از يادي كهنه كار حزب توده و دست نشانده دولت كمونيستي شوروي در ايران) خودمختاري آذربايجان را اعلام كرد. در واقع با اين ترفند، خطه آذربايجان از پيكره سرزمين ايران جدا مي شد و تحت سيطره و نفوذ اتحاد جماهير شوروي قرار مي گرفت.

در اين ميان نقش روحانيت مجاهد منطقه، به ويژه نقش آيت الله نيري در جهت روشنگري اذهان مردم و خنثي سازي دسيسه هاي شوم بيگانگان، بسيار كارساز و شكننده بود. حضور نافذ و پرشور وي در اين مدت چهار سال در منطقه ميانه، فعاليت‌هاي فرهنگي كمونيست ها را به طور آشكاري تحت شعاع قرار داد؛ به طوري كه آن ها از رسيدن به اهداف خود مأيوس شدند و خشم و كينه شان نسبت به اين عالم متعهد دو چندان شعله ور شد؛ چنان كه چند روز قبل از اعلام خودمختاري، يكي از ايادي مزدور كمونيست ها كه در بازار مشغول كار بود، با لحن تمسخرآميزي خطاب به حاضران گفته بود: چيزي نمانده است كه در آينده نزديك اعلان خودمختاري كنيم. آن وقت قرآن و مفاتيح شيخ هادي نيري را زير بغلش گذاشته و او را از طريق قطار راه آهن روانه شهر قم خواهيم نمود...[۳]

اما وي بعد از اعلان خودمختاري نيز حاضر به ترك منطقه نشد و چون در ميان مردم از نفوذ عميق و عاطفي زيادي برخوردار بود، مزدوران كمونيست هم به خود جرأت ندادند تا اين عالم مبارز را دستگير و از شهر بيرون كنند. از اين رو، آيت الله نيري همچنان به فعاليت هاي خويش بر ضددولت غاصب شوروي و ايادي مزدور آن ادامه داد. منزل محقر وي پناهگاه ستمديدگان و محل تجمع نيروهاي مذهبي بود و رفت و آمد مردم به آنجا در طول شبانه روز ادامه داشت؛ حتي براي نابودي اشغالگران كمونيست مراسم دعای توسل، ختم صلوات و تلاوت آيه مباركه «اَمّنْ يجيب» به طور مرتب و آشكار برگزار مي شد.

تا اين كه يك روز اطرافيان احساس خطر جدي كردند و به رغم ميل باطني او، آيت الله نيري را از شهر ميانه خارج كرده، به شهر قم عزيمت دادند؛ اما بعد از اندكي اقامت در قم، چون جعفر پيشه وري فرار را بر قرار ترجيح داد و نيروهاي اشغالگر، آذربايجان را تخليه كردند، بي درنگ به ميانه بازگشت و به تبليغ و ارشاد و رهبري مردم همت گماشت.

اين عالم سخت كوش با توجه به موقعيت حساسي كه در منطقه داشت و موفقيتي كه در مدت كوتاهي به دست آورد، توانست توجه و عنايت مراجع معظم تقليد حضرات آيات: سيد ابوالحسن اصفهاني، سيد محمد حجت كوه كمري، سيد محسن حكيم و سيد حسين طباطبائي بروجردي را به خود جلب كند و در امور حسبيه از آنان اجازه دريافت نمايد كه اين موضوع در آن دوراني كه كشور ايران از هم پاشيده بود و مردم مسلمان آذربايجان و ميانه در سردرگمي كامل بسر مي بردند، در جهت سر و سامان دادن به امور مذهبي مردم بسيار كارساز بود و اخذ اين گونه اجازه نامه ها در آن زمان يك نوع جنبه تشكيلاتي و سياسي داشت و در سازماندهي روحانيت و فعاليت آن ها در راستاي تحكيم ارتباط مردم با مراجع وقت در مقابل فعاليت هاي گسترده مرام كمونيستي بسيار مؤثر بود. البته ايشان در اين اواخر علاوه بر مراجع فوق از حضرات آيات عظام: امام خميني، خويي، گلپايگاني، مرعشي نجفي و غيره نيز اجازه اخذ كرده بودند.

عدم استقبال از شاه

او در يك جبهه با مزدوران دولت اشغالگر شوروي مي جنگيد و همزمان در سنگر ديگر، با عوامل حكومت مركزي - كه انواع واقسام ظلم و ستم بر مردم روا مي داشتند - به مبارزه برمي‌خاست. لذا بعد از فرار متجاسران كمونيست و آزادي كامل آذربايجان، وقتي محمدرضا شاه پهلوي در خرداد 1326، از طريق راه آهن به آن منطقه رفت و در ايستگاه ميانه چند ساعتي توقف داشت، هرگز به ديدارش نرفت و اين در شرايطي بود كه با تبليغات وسيعي كه در منطقه انجام پذيرفته بود، محمدرضا شاه را به عنوان «شاه شيعه» و كسي كه كمونيست هاي اشغالگر را از كشور بيرون رانده، مطرح مي كردند؛ اما آيت الله نيري، شاه را در اين غائله به منزله عروسك خيمه شب بازي مي دانست كه بازيچه قدرت هاي پشت پرده قرار گرفته است.

همچنين در مسافرت دوم شاه به آذربايجان (وقتي روز جمعه 1337/2/4 ساعت 6/30 محمدرضا شاه با قطار سلطنتي وارد ايستگاه ميانه شد)، پس از ديدار با رؤساي ادارات و فرماندهي نظامي و انتظامي، ديداري نيز با رؤساي اقشار مختلف مردم داشت كه در اين مورد از آيت الله نيري هم خواسته شده بود در جلسه حضور داشته باشد؛ اما وي اين دعوت را نپذيرفت و در آن روز اصلاً از منزلش بيرون نيامد. جالب اين كه وقتي از گوشت قرباني شده اين مراسم برايش مي آورند، هنگامي كه در را باز مي كند و از موضوع آگاه مي شود، بي درنگ گوشت را با قاطعيت برمي‌گرداند و مي گويد: «شير تُولكي اَتي يِمَز؛ شير هرگز گوشت روباه نمي خورد.» اين برخورد در آن دوران اختناق و ستمشاهي، حكايت از صلابت، شجاعت و عزت نفس اين عالم رباني و هوشيار دارد. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي در بخشي از خاطرات خود به اين موضوع اشاره كرده، درباره شخصيت آيت الله نيري چنين مي گويد: انصافاً حاج شيخ هادي حتي يك بار هم عكسش با شاه ديده نشد. اصلا ملاقات شاه نرفت. او استقلال آخوندي را حفظ مي كرد. اين مسئله (در آن دوران ستمشاهي) خيلي مهم بود.[۴]

حضور مستمر در انقلاب

در ماجراي تصويب لايحه ضداسلامي و غيرقانوني «انجمن هاي ايالتي و ولايتي»، كه منتهي به اعتراض شديد مراجع عظام وقت و در رأس آن، حضرت امام خمینی شد، در شهر ميانه آيت الله نيري به حمايت از اين حركت برخاست و با همكاري ساير روحانيون شهر، مردم را به پشتيباني از مراجع تقليد فراخواند.

با تلاش هاي وي، چندين طومار بلند به حمايت از اين حركت تاريخي خطاب به حضرت امام خميني و ساير مراجع به طور جداگانه نوشته و تنظيم شد و به امضاي اقشار مختلف مردم ميانه رسيد و تأييد شد. در اين هنگام آيت الله نيري به همراه روحاني مبارز حاج سيد سجاد حُجَجي، در اواخر جمادی الثانی 1382 (آبان 1341) عازم شهر قم شدند تا طومارهاي پشتيباني را به خدمت حضرت امام خميني تقديم كنند.

نخست در مسجد اعظم هنگام تدريس درس خارج به حضور حضرت امام خميني قدس سره رسيدند و يكي از طومارها را تقديم معظم له كردند. امام خميني در آخر درس ضمن تحسين از ايشان در جملات كوتاهي خطاب به فضلاي حاضر، آنان را به الگوگيري از اين حركت ابتكاري تشويق نمودند. آيت الله حاج شيخ مرتضي بني فضل، كه در اين درس حضور داشت، نقل مي كرد: اين اولين طومار پشتيباني در سطح كشور بود كه از سوي مردم ميانه توسط آن روحاني تقديم حضرت امام شد و در تشويق فضلاي ساير شهرستان ها نقش اساسي داشت.

مهاجرت حماسي

در پي سخنراني شديداللحن امام خميني در روز عاشوراي سال 1342 بر ضدانقلاب سفيد شاه و دولت آمريكا و اسرائيل، كه به دستگيري و ربوده شدن معظم له از قم به تهران انجاميد و سپس در رسانه ها شايعه محاكمه و اعدام ايشان مطرح گرديد، مراجع معظم تقليد و علماي اعلام احساس خطر كردند و جهت جلوگيري از عملي شدن اين توطئه خطرناك، به طور جداگانه و دسته جمعي، از قم و مراكز استان ها و شهرستان ها به سوي تهران مهاجرت نمودند.

از اين رو، آيت الله نيري همراه دو تن از روحانيون شهر به نمايندگي از عموم مردم ميانه، عازم تهران شدند و علي رغم فضاي شديد اختناق و ضرب و شتم، خود را به جمع علماي مهاجر رساندند و جهت اطلاع از سلامتي و آخرين اخبار درباره حضرت امام، با حضرات آيات عظام: ميلاني، شريعتمداري و مرعشي نجفي به گفتگو نشستند.

آيت الله احمدي ميانجي كه در آن ايام از قم به تهران آمده و از نزديك شاهد حضور آيت الله نيري در اين ديدارها بود، در خاطرات خود چنين نقل مي كند: «...به هر حال آقايان، علماي بزرگ شهرستان ها، پيرمردها و مورد احترام ها را به تهران جهت حمايت از آقاي خميني و آزاد شدن ايشان دعوت كرده بودند. در مقابل، دولت هم تصميم گرفته بود تا به وسيله ساواك آن ها را دستگير نموده و با چند ماشين پيكان تحت الحفظ به شهر خودشان برگردانند.

يكي از دوستان به من گفت كه: آقاي حاج شيخ هادي كه يكي از علماي طراز اول شهر ما بود، به همراه دو نفر به نام هاي آقاي شيخ احمد حجتي و حاج ميرزا فتاح اسبقي به مدرسه حضرت عبدالعظيم حسنی آمده است و اكنون در آنجاست؛ شما برويد و بگوييد، هر كسي كه به تهران مي آيد، او را مي گيرند؛ منزل ما براي پذيرايي از شما آماده است، به اينجا تشريف بياوريد.

ما رفتيم تا با آقاي حاج شيخ هادي صحبت كنيم، ديديم كه آقاي شريعتمداري هم يك نفري را فرستاده است. به هر حال قرار شد كه آقاي حاج شيخ هادي به نزد آقاي شريعتمداري بيايند. ما دنبال سرش حركت كرديم و او را با احترام آورديم؛ ولي به محض اين كه وارد شديم و با آقاي مشكيني رفتيم در گوشه اي بنشينيم، ديديم كه اطرافيان آقاي شريعتمداري خيلي مضطرب هستند. گفتيم كه: چرا مضطرب هستيد؟ گفتند: قرار است آقاي حاج شيخ هادي را با همراهانش بگيرند. آقاي شريعتمداري گفت: اينجا يك در كوچكي رو به خيابان باز مي شود، اطرافش را بگيريد و او را سوار تاكسي كنيد تا برود. ما همين كار را كرديم. با ما كاري نداشتند. ما طلبه بوديم و جزو شخصيت ها نبوديم...».[۵]

آيت الله حاج شيخ هادي نيري پس از آزادي و بازگشت امام خميني به قم، همچنان به ارتباط خود با معظم له ادامه داد. هر از چند گاهي كه به قم مشرف مي شد، به حضور امام خميني مي رسيد و در جهت استمرار و تقويت نهضت اسلامي از محضر ايشان رهنمود مي گرفت؛ چنان كه حضرت امام خميني در تاريخ 1343/6/9، در ذيل يكي از نامه‌هاي خود به روحاني مبارز حاج سيد سجاد حججي، به يكي از اين ديدارها و رهنمودها اشاره كرده و چنين مرقوم داشته اند: «...جناب ثقة الاسلام آقاي حاج ميرزا هادي قم تشريف داشتند. به ايشان راجع به تشكيلات جلسه علماي اعلام در شب هاي يكشنبه و لزوم تشكيل جلسات ديني پرجمعيت، خصوصاً در روزهاي جمعه مطالبي عرض كردم. ان شاءالله عملي شود. والسلام عليكم. روح الله الموسوي الخميني».[۶]

به دنبال اين توصيه و تأكيد رهبر كبير انقلاب، آيت الله نيري با همكاري علماي شهرستان در مسجد مدرسه علميه جعفريه در روزهاي جمعه هر هفته، جلساتي را تحت عنوان مراسم دعای ندبه برگزار مي كرد و پس از اتمام دعا به منبر مي رفت و با سخنراني هاي حكمت آميز و روشنگرانه مردم را به حمايت از دين، مذهب و روحانيت دعوت مي نمود و بدين ترتيب ارتباط آنان را با مراجع معظم تقليد وقت استحكام مي بخشيد.

ركن انقلاب در ميانه

در آبان 1356 كه سرنوشت انقلاب با شهادت حاج آقا مصطفي خميني به مرحله حساس خود رسيد، آيت الله نيري با شور و نشاط وصف ناشدني، همانند گذشته در صحنه‌هاي گوناگون و پرمخاطره حضور متعهدانه خويش را به نمايش گذاشت. در اين مراحل خطرناك، اغلب جلسات و تصميم گيري هاي مربوط به انقلاب در منزل او و با حضور و نظارت و اشراف ايشان برگزار مي شد.

در مراسم چهلم شهداي قم در ميانه، كه برخي به خاطر ترس كارشكني مي كردند، وي ضمن ارسال نامه محرمانه به آيت الله قاضي طباطبائي در تبريز، از ايشان كسب تكليف نمود. آيت الله قاضي هم در جواب، حجت را بر همگان تمام كرد و به تشكيل مراسم در روز معين تأكيد كرد. وقتي اين پيام به دست آيت الله نيري رسيد اعلام كرد كه بايستي هر طور شده، مراسم بزرگداشت چهلم شهداي قم در شهر ميانه نيز با تمام شكوه برگزار شود.

لذا در موعد مقرر با اين كه مأموران رژيم شاه با ايجاد رعب و وحشت مانع از اجتماع مردم در مسجد جامع شده و از سوي ديگر به درب مسجد هم مهر و موم زده بودند و اطراف آن را كاملاً به محاصره درآورده بودند، اما اين عالم مجاهد بدون ترس و اعتنا و فقط به حكم وظيفه شرعي و اجتماعي خود با تني چند از نزديكان از منزل خارج شد و با پاي پياده به سوي مسجد جامع حركت كرد. در جلوي مسجد روي زمين نشست و هر چه تلاش كرد تا مأموران ساواك مسجد را در اختيار مردم قرار بدهند، اما با پافشاري و لجاجت آنان مواجه گشت و در نهايت به خاطر اين كه در اثر مقاومت وي، مبادا مردم با ساواك درگير شوند و خون بي گناهي ريخته بشود، به ناچار به منزل خود بازگشت. در اولين تظاهرات و درگيري جوانان باايمان و پرشور ميانه با كماندوهاي رژيم شاه، كه در ايام شهادت مولا امیرالمومنین علیه السلام در ماه مبارك رمضان انجام گرفت، حدود 17 نفر از آنان در يك شب دستگير و در يك سلول انفرادي، زنداني شدند تا فرداي آن روز به ساواك تبريز فرستاده شوند.[۷]

در اين ماجراي هولناك اگر تلاش ها و تهديدها و درايت و مديريت به حق مرحوم آيت الله نيري نبود، به يقين شهر به آشوب و بلوا كشيده مي شد و دستگيرشدگان نيز به اين آساني نمي توانستند به آغوش مردم و خانواده شان برگردند.

او با اين كه حدود 75 سال سن داشت و دوران كهنسالي و ضعف جسماني را سپري مي كرد، ولي در همه تظاهرات و راهپيمايي ها در صف مقدم، حضوري پرنشاط داشت و مردم را به وجه احسن رهبري مي كرد. در راهپيمايي ها به رئيس شهرباني و فرمانده‌هان پادگان و ژاندارمري پيغام مي داد كه شما مأموران خود را از خيابان ها و سطح شهر جمع كنيد و من خود امنيت شهر را تأمين مي كنم؛ وقتي جوانان پرشور، پاسبان ها و عوامل شما را در خيابان ها مي بينند، بيشتر تحريك مي شوند و زمينه درگيري و كشت و كشتار بيشتر مهيّا مي گردد.

مرحوم آيت الله احمدي ميانجي درباره محوريت ايشان در حركت هاي انقلابي شهر ميانه چنين نقل مي كند: «...آقاي حاج شيخ هادي نيري - پدر شهيد شيخ جعفر نيري كه در سانحه هوايي از دنيا رفت - آقاي ميانه بود. مسئولان ادارات از ايشان حساب مي بردند. منبر مي رفت و مرد مدبر و خوبي بود... مسئوليت تظاهرات برگردن آقاي حاج شيخ بود، تا ايشان در تظاهرات بود، مشكلي پيش نمي آمد. يك سري جوانان پرشور، بانك ها را آتش مي زدند و مكان هايي را خراب مي كردند... در يكي از مكان ها مجسمه شاه بود، در تظاهرات وقتي به آنجا مي رسيديم (چون در اطراف آن مأموران تا دندان مسلح نگهباني مي دادند و در صورت تعرض، احتمال درگيري و خونريزي بود)، حاج شيخ از ماشين پياده مي شد و مي رفت آن جا مي ايستاد تا مردم كه از اطراف رد مي شدند تعرضي به مجسمه ها نشود و خرابكاري و آتش زدن بانك ها و از اين قبيل كار صورت نگيرد... وقتي برخي دوستان جوان ما را دستگير كردند، ماه رمضان و فصل تابستان بود، آن ها را زنداني كرده بودند. هوا خيلي گرم بود. حاج شيخ در مسجد خود گفته بود تا بچه ها نيايند، من از مسجد نمي روم. و آن ها مجبور شدند كه بچه ها را آزاد كنند. منظور اين كه حرف ايشان خيلي پيشرفت داشت.

...يكي از رفقا به من گفت: يكي از پاسبان هاي شهرباني آمده بود، مرا ببرد. گفتم: نمي آيم. بعد هر دو قبول كرديم كه به منزل حاج شيخ برويم. آن جا كه رفتيم، حاج شيخ اول متوجه نشد دعوا بر سر چه است. جريان را كه فهميد، عصباني شد و گفت: بلندشو برو منبر، شاه كه ماندني نيست، امروز، فردا مي رود...».[۸]

او از هوش و فراست و تيزبيني و دورانديشي خوبي برخوردار بود. در ايام حكومت دولت غيرقانوني شاهپور بختيار، هنگامي كه فرودگاه هاي كشور به دستور وي - جهت جلوگيري از فرود هواپيماي حامل حضرت امام خمینی - بسته شد، اعتراض مردمي سرتاسر كشور را فراگرفت؛ از جمله اقشار مختلف مردم شريف ميانه دست به اعتصاب سراسري زدند و محل كار، بازار و ادارات را تعطيل اعلام كردند؛ اما سردمداران رژيم ستمشاهي، در يك توطئه حساب شده، اين خبر را وارونه منعكس كردند و نوشتند كه مردم ميانه به حمايت از دولت بختيار دست به چنين اقدامي زده اند. در اين هنگام آيت الله نيري با دعوت از روحانيون شهر به منزل خود، جلسه‌اي تشكيل داد و در يك اقدام سريع و انقلابي، اطلاعيه اي در تكذيب اين خبر و در محكوميت دولت بختيار به شرح زير صادر كرد:

به اطلاع مي رساند: اهالي شهرستان ميانه امروز، روز پنج شنبه 5/11/57، به عنوان اعتراض به عمل خلاف قانون دولت غيرقانوني شاپور بختيار در بستن فرودگاه‌هاي كشور و مستقر كردن تانك و زره پوش و قواي انتظامي در محوطه فرودگاه و استعفا نكردن از مقام غيرقانوني نخست وزيري خود، شهر را تعطيل و دكاكين و بازارها را بستند؛ ولي متأسفانه اطلاع حاصل شد كه بعضي از مفسدين و دروغ پردازان، به مركز، خلاف واقع منعكس نموده اند. لذا از طرف جامعيت روحانيت دستور دادند كه بازارها باز شود و بدين وسيله پشتيباني خود را از مراجع عالي قدر اعلام و تنفر خود را از رژيم فاسد و دولت غيرقانوني ابراز مي داريم.از طرف جامعه روحانيت ميانه. الاحقر هادي نيري.[۹]

مقاوم و پرنشاط

روز بيست و دوم بهمن 1357 كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و مراكز نظامي و انتظامي رژيم به كلي سقوط كرد و به تصرف نيروهاي انقلابي درآمد، بعضي افراد فرصت طلب مي خواستند با هجوم به آن مراكز، اموال عمومي و اسلحه‌هاي دولتي را به يغما ببرند و يا به خاطر اغراض شخصي به انتقام جويي هاي خودسرانه اقدام نمايند؛ اما با تدبير و حضور به موقع آيت الله نيري در اين مراكز، ضمن دعوت مردم به آرامش و تعيين مسئولان جديد براي هر كدام آن ها، موضوع مهم انتقال قدرت در شهر ميانه به طور معقولانه و با آرامش كامل انجام پذيرفت كه در اين ميان نقش اساسي اين روحاني فداكار بسيار تعيين كننده و سرنوشت ساز بود، و البته اين حضور حماسي و اين نقش در اغلب مراحل حساس بعد از پيروزي نيز همچنان استمرار داشت.[۱۰]

پس از پيروزي انقلاب، با اين كه وي نسبت به شخص آقاي شريعتمداري علاقه‌مند و خوشبين بود و از سال ها پيش با ايشان ارتباط نزديك و تنگاتنگ داشت، اما در غائله حزب جمهوري خلق مسلمان از عملكرد اين حزب و از جانبداري آقاي شريعتمداري از آن به شدت ناراحت و نگران بود و با توجه به تيزبيني و روشن ضميري‌اي كه داشت، موضع گيري هاي آن حزب را به نفع انقلاب و اسلام نمي ديد.

از اين رو، در ايامي كه سرنوشت انقلاب، اسلام و روحانيت در اثر آشوب‌هاي عوامل حزب جمهوري خلق مسلمان به مرحله حساس و دشوار رسيد، اين روحاني متعهد پيامي را توسط فرزند برومندش شهيد حجت الاسلام والمسلمين شيخ جعفر نيري به حضور آقاي شريعتمداري مي فرستد و در آن پيام به ايشان تذكر مي دهد كه: «شنيدم در جلسات اين حزب در تهران، دختران بي حجاب از ميهمانان شركت كننده پذيرايي مي كنند و...»[۱۱] و در نهايت از ايشان درخواست مي كند كه در حمايت از اين حزب تجديدنظر كنند.

در ادامه حركت هاي تخريبي عناصر حزب خلق مسلمان در ميانه، كه برخي از آنان از طرفداران آيت الله نيري بشمار مي آمدند و در واقع از موقعيت ايشان در جهت سوء، استفاده مي كردند، و از سوي ديگر تندروي ها و عملكرد نادرست برخي افراد انقلابي و حزب اللهي اين عالم نستوه و مخلص و فداكار را به شدت در تنگنا گذاشت؛ چنان كه اقامت ايشان در شهر ميانه با مشكل مواجه شد و در سن 76 سالگي مجبور به ترك وطن شد.

لذا آيت الله نيري در اوايل تابستان 1358 وارد شهر قم و در جوار حرم كريمه اهل بيت علیهم السلام سكونت اختيار كرد. با خروج وي از شهر ميانه، طبيعي بود كه خلأ وجودي ايشان در ميان طبقات مختلف اين شهر در سطح گسترده و عميقي پديدار بشود و روحانيون، رؤساي ادارات، ارگان هاي انقلابي و ريش سفيدان بازار، با وجود تلاش و كوشش فراوان، نتوانستند وي را به بازگشت راضي نمايند. پس به ناچار به ساحت مقدس رهبر كبير انقلاب تمسك جستند و خبر هجرت اين عالم رباني را به اطلاع دفتر حضرت امام خميني رساندند. وقتي معظم له از اين رخداد آگاه شدند، در تاريخ 1358/4/16 طي نامه‌اي، او را به بازگشت به ميانه ملزم فرمودند. متن نامه به شرح زير است:

«بسمه تعالي. حضرت مستطاب حجت الاسلام آقاي حاج شيخ هادي نيري دامت بركاته اميد است وجود محترم عالي از بليات محفوظ و همواره به انجام وظايف الهي مشغول باشيد. ضمناً شنيده شد كه جنابعالي به شهر مقدس قم مهاجرت نموده و قصد توقف در اين شهر را داريد؛ لكن با توجه به وضع منطقه و حساسيت زمان و علاقه اهالي محترم شهر ميانه به بازگشت آن جناب، لازم است مجدداً بدان شهر مهاجرت و كماكان به اصلاح امور اجتماعي و مذهبي مشغول شويد.

بديهي است كه با مراجعت سركار، اهالي محترم نيز از ارشادات و راهنمايي هاي آن جناب بهره‌مند شده و قدردان وجود آن جناب خواهند بود. از خداي تعالي موفقيت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته. 12 شعبان المعظم 99. روح الله الموسوي الخميني».[۱۲]

آيت الله نيري به محض دريافت اين نامه، با جان و دل به دعوت امام لبيك گفت و در اولين فرصت عازم ميانه شد. قاطبه مردم ميانه، اعم از روحانيون، بازاريان، كشاورزان، فرهنگيان، كارمندان و مسئولان ادارات و ارگان هاي انقلابي، چون خبر بازگشت رهبر روحاني شهر را شنيدند، در استقبال از پيرمراد خويش سنگ تمام گذاشتند؛ به طوري كه اين مراسم در تاريخ شهرستان ميانه به حق يكي از رخدادهاي كم نظير بود.

رحلت

با بازگشت آيت الله نيري به وطن، نور اميد و نشاط در دل هاي مردم درخشيدن گرفت و منزل محقر وي در كوچه نجارها، مثل سال هاي گذشته، پناهگاه محرومان، مستضعفان و ستمديدگان گرديد و منزل اين عالم پرتلاش در طول شبانه روز به روي مردم باز شد. او گرچه دوران كهولت خود را مي گذراند، اما هيچ وقت خود را از خدمت به مردم فارغ نگرداند و تا آخرين تپش هاي قلبش به فكر خدمت به مردم، اسلام و انقلاب بود تا اين كه پس از 81 سال زندگي سرتاسر مبارزه و خدمت و تلاش، در سال 1363 به رحمت ايزدي پيوست.

پيكر پاك اين روحاني عامل پس از تجليل از سوي اقشار مختلف مردم شهرستان ميانه، به قم انتقال يافت و در مقبرةالعلماي امامزاده علي بن جعفر علیه السلام، جنب گلزار شهداي قم، به خاك سپرده شد.

فرزند روحاني و شهيد[۱۳]

در اين بخش به زندگي فرزند روحاني و شهيد اين عالم سخت كوش مرور مي كنيم: حجت الاسلام والمسلمين ميرزا جعفر نيري، فرزند مرحوم آيت الله حاج شيخ هادي نيري در تاريخ 28/7/1328 در ميانه ديده به جهان گشود. او كه در خانواده اي روحاني به دنيا آمده بود، دوران كودكي را در فضايي آكنده از عشق و ايمان به خداوند و اهل بيت علیهم السلام سپري كرد. رمز ايثار و فداكاري و ايمان را در دامن پاك مادر و در مكتب ناب پدر فراگرفت.

پس از پايان دوره ابتدايي دبستان، تحصيلات مقدماتي حوزه را نزد پدر ارجمندش آموخت. سپس سال 1344 در 16 سالگي، جهت نيل به مراتب عالي علوم اسلامي، به حوزه علميه قم هجرت كرد. سطح متوسط و عالي را نزد اساتيد مبرزي چون آيت الله وجداني فخر و آيت الله پاياني و آيت الله احمدي ميانجي فراگرفت. سپس در دروس خارج فقه و اصول مراجع تقليد وقت شركت جست و از محضر آنان بهره فراوان برد.

شهيد نيري ضمن تحصيل علوم اسلامي به تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقي نيز اهتمام ويژه داشت و به مراتب والايي از كمالات انساني دست يافت و رفتار و كردار و گفتارش زبانزد دوستان و آشنايان بود.

شيفته امام و انقلاب

وقتي نهضت بزرگ اسلامي به رهبري حضرت امام خميني آغاز شد، اين روحاني فاضل از جمله كانال هاي مهمي بود كه اعلاميه ها و پيام هاي امام خميني و ساير مراجع تقليد از طريق وي به شهر ميانه ارسال و در ميان مردم و جوانان پخش مي شد. او به انقلاب و رهبر كبير آن عشق مي ورزيد و رابط مطمئني ميان پدرش در ميانه با مراجع معظم تقليد در قم بود. او همواره با حضور متعهدانه خود در عرصه‌هاي مهم و حساس انقلاب، ايفاي نقش نمود و تا حصول پيروزي نهايي لحظه‌اي از پاي ننشست.

حضور در سنگر قضاوت

پس از پيروزي انقلاب، روحاني مخلص، شهيد ميرزا جعفر نيري، در سنگرهاي گوناگون همچنان در ترويج فرهنگ اسلام و انقلاب تلاش مي كرد. سال 1361 حضور پرتوان و پرثمر خود را در صحنه قضاوت لازم و ضروري شمرد و با احساس وظيفه انقلابي، وارد اين تشكيلات سرنوشت ساز شد. او نخست در اين سنگر رياست آزمايشي شعبه 178 دادگاه كيفري[۱۴] تهران را بر عهده گرفت. در مدت كوتاهي نبوغ و استعداد خويش را در اين رشته بروز داد و مورد توجه مسئولين قوه قضائيه قرار گرفت؛ چنان كه آيت الله موسوي اردبيلي - رييس قوّه قضائيه در آن زمان - طي ديدارهايي كه با آيت الله احمدي ميانجي داشت، مرتب از خلوص، تقوا، تعهد، پشتكار و بخصوص از درك قضايي مطلوب اين شهيد سخن مي گفت. تا اين كه پس از حدود يك سال با صدور حكمي از سوي شوراي عالي قضايي، وي به سمت رياست همان شعبه منصوب گرديد و اين بار با احساس مسئوليت بيشتر به كار خود ادامه داد.

شيداي خدمت

شهيد نيري هرگز در كار خود احساس و اظهار خستگي نمي كرد و همواره در اين راه از جان مايه مي گذاشت. در قاموس وي «وقت اداري» هيچ معنا و مفهومي نداشت. اغلب جهت رسيدگي سريع به مراجعات مردم تا پاسي از شب را در اداره مي ماند و به پرونده‌هاي ارجاعي رسيدگي مي كرد. او مصمم بود حق مظلوم را بستاند و ظالم را به كيفر ستمش برساند. او به عنوان يك قاضي، چون خود را هميشه در لبه پرتگاه مي ديد، به شدت مراقب بود تا دچار كوچكترين لغزش و انحراف نگردد. لذا در كارهايش تنها خدا را در نظر مي گرفت و با توكل بر ايزد منان در راه خدمت به مردم از هيچ چيز نمي هراسيد.

روحاني شهيد جعفر نيري بحق شيفته خدمت بود. به همين جهت با تشنگان قدرت در ستيز كامل بسر مي برد و شيداي شيفتگان خدمت بود. عشق به امام خميني، انقلاب و اسلام از سراپاي وجودش تراوش مي كرد؛ چنان كه فراز مهمي از وصيت نامه اش را به همين موضوع اختصاص داده و شديدا به آن سفارش و تأكيد مي كند و مي نويسد: اگر فرصت كافي به دست آورم، پيرامون انقلاب و اسلام و رهبري، سخنان بس طولاني براي گفتن خواهم داشت. و اين نشان از اهتمام و علاقه‌مندي غيرقابل توصيف وي به سرنوشت انقلاب مي باشد.

با رزمندگان اسلام

وقتي جنگ تحميلي آغاز شد، آن را سرلوحه امور قرار داد، و لحظه‌اي از آن غافل نشد. در اولين فرصت تصميم گرفت تا در جبهه‌هاي نبرد حاضر شود؛ اما چون وجودش در دستگاه قضايي تعيين كننده بود، مسئولين قضايي اجازه ندادند كه وي سنگر نظامي را بر سنگر قضايي ترجيح دهد. با وجود اين، شهيد روحاني شيخ جعفر نيري، ضمن ادامه فعاليت هاي قضايي، در پشت جبهه به انحاي مختلف از تقويت مادي و معنوي جبهه‌ها غافل نبود.

در فرصت هاي مناسب سعي مي كرد تا رضايت مسئولين مربوط را به دست آورد و به جمع رزمندگان اسلام بپيوندد؛ ولي هر بار با عدم موافقت آنان مواجه مي گشت. تا اين كه پس از تقاضاهاي مستمر، توانست در جبهه نظامي نيز حضور يابد. وصيت نامه وي، كه يك هفته پيش از اعزام، در تاريخ 25/11/1364 نوشته شده است، نشانه آن است كه او خود را كاملاً آماده اين سفر خونبار ساخته بود. در قسمتي از اين وصيت نامه، آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحيم. «واستغفرالله ربي و اتوب اليه» اينجانب جعفر نيري فرزند مرحوم حاج شيخ هادي نيري رحمة الله و غفرانه و جنانه له در مورخ بيست و پنجم بهمن ماه شصت و چهار با سلامتي كامل از نظر جسمي و روحي و فكري و عقلي جهت عمل به فرمان قرآن مبني بر لزوم وصيت بر هر انسان مسلماني، وصاياي خودم را به شرح آتي اعلام مي دارم: اولاً و قبل از هر مقالي، اقرار مي كنم به وحدانيت ذات بي‌نياز باري تعالي كه داراي صفات ذات جلال و جمالست و بعد، شهادت مي دهم به ارسال انبياء و رسل از جانب پروردگاري، به خاتميت حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و به دوازده نفر جانشينان آن بزرگوار از نسل حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا عليهم السلام والتحية و به كتاب حيات بخش قرآن و به ساير كتب نازله بر انبياء سلف الهي و به روز رستاخيز كه مي فرمايد: «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرّة شرا يره» و ثانياً اينجانب به هيچ فردي از بستگان و غير آن ديناري بدهكار نبوده و چيزي هم طلبكار نيستم. تنها مبلغ اندكي از بابت قسط وام قرض الحسنه به صندوق عدالت و تعاون دادگستري كه مدارك بانكي و كارگزيني مشخص آنجاست... رابعاً خودم و تمام اولادم و زوجه‌ام و كليه برادران ديني و مسلمانم به عنوان يك طلبه و خيرخواه به تقواي الهي به تقوي و به تقوي از تمام معاصي و انجام تمام فرايض وصيت نموده و از عموم آن ها اميد دعاي خير و طلب عفو و رحمت از خدا براي اين عاصي دارم و اگر در جبهه فيض عظماي شهادت نصيبم شد و يا به هر تقدير الهي مرگ مرا فراگرفت (البته آرزويم شهادتست) همه فرزندان و زوجه مهربان و باوفايم توصيه به صبر و شكيبايي نموده و مي خواهم كه جسدم را در شهر مقدس قم، در صورت امكان در جوار شهدا، دفن نمايند.

تذكر: فراموشم شد كه بنويسم آقاي مشهد اسماعيل اللهياري يك حلب روغن زرد براي ما خريداري نموده كه هنوز وجه آن را نپرداخته ام. هر مقداري كه شد، مديونم و از ما ترك بردارند.

آخرين سخنم اين كه: زوجه‌ام و فرزندان و اي كساني كه حرف ناصحانه و دلسوزانه ام در قلب شما اثر مي گذارد! تا جان در بدن داريد از ولايت فقيه و انقلاب و جمهوري اسلامي كه خونبهاي هزار شهيد و معلول و مفقود و اسير است، دفاع نماييد؛ زيرا مخالفت آن مستقيم يا غيرمستقيم تقويت دشمنان خداست. «ولاتعاونوا علي الاثم والعدوان» بلكه «تعاونوا علي البر والتقوي» خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار و آنان كه از دشمنان و خصم انقلاب و اسلام و معظم له، قابل هدايت نيستند رسوا و نابود فرما! آمين يا رب العالمين! البته اگر فرصتي به دست آوردم، وصيت نامه اي كه شامل اظهارنظر در مسائل مختلف مملكتي و انقلاب اسلامي و بعضي از اشخاصي باشد، براي برادران مسلمان و همشهريانم كه شايد انتظار جهت اخذ تكليف شرعي، احياناً مفصلاً خواهم نوشت و... والسلام علي من اتبع الهدي و... با سلام بر برادران و خواهران و عموم علاقمندانم! در اينجا وصيت خود را تمام مي كنم. ربنا اغفرلنا ولوالدينا و لمن وجب حقّه علينا و ادخلني في كلّ خير ادخلت فيه محمداً و آل محمد و اخرجني من كلّ سوء اخرجت منه محمداً و آل محمد صلواتك عليه و علي آله الطيبين الطاهرين».

جعفر بن هادي النيري الميانجي، چهارم جمادي الاخر هزار و چهارصد و پنج قمري. هر وصيت نامه اي غير از اين لازم العمل است. مطابق 25 بهمن 64.

چگونگي شهادت

روحاني پرشور و پرتلاش حجت الاسلام والمسلمين شيخ جعفر نيري، بعد از تنظيم وصيت نامه، روز 1/12/1364 در معيت حضرت حجت الاسلام والمسلمين شهيد حاج شيخ فضل الله محلاتي - نماينده حضرت امام در سپاه - و به همراه تني چند از قضات براي حضور در جبهه و شركت در جنگ با مزدوران بعثي، با هواپيما عازم منطقه جنوب كشور و شهر اهواز شد؛ اما ناگهان در فضاي خوزستان اين هواپيما مورد حمله جنگنده هاي رژيم بعثي عراق قرار گرفت و به اين ترتيب، اين روحاني مخلص همراه ساير دوستانش در آسمان غبار گرفته خوزستان شربت شهادت نوشيد و به ابديت پيوست.

پيكر پاك اين شهيد بزرگ طبق وصيت نامه‌اش به شهر خون و قيام قم انتقال يافت و با حضور گسترده مردم حزب الله، نخست در حرم كريمه اهل بيت علیهم السلام تشييع شد. بعد، با تجليل فراوان به گلزار شهداي علي بن جعفر علیه السلام منتقل گرديد و در كنار ساير شهداي انقلاب و جنگ تحميلي و در جوار مقبره پدر بزرگوارش آيت الله شيخ هادي نيري قدس سره به خاك سپرده شد.

پانویس

  1. براي آگاهي از شرح حال وي ر.ك: جلد هفتم از مجموعه ستارگان حرم.
  2. ر.ك: سيماي ميانه، عبدالرحيم اباذري، ص 209 و 219.
  3. ر.ك: تاريخ انقلاب اسلامي در ميانه، عبدالرحيم اباذري، فصل اول.
  4. خاطرات آيت الله احمدي ميانجي، به كوشش عبدالرحيم اباذري، ص 268، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380.
  5. همان، ص 217.
  6. صحيفه امام، ج 1، ص 370.
  7. براي توضيح بيشتر ر.ك: تاريخ انقلاب اسلامي در ميانه، فصل سوم.
  8. خاطرات آيت الله احمدي ميانجي، ص 40 و 267.
  9. متن خطي بيانيه با امضاي معظم له موجود است.
  10. ر.ك: تاريخ انقلاب اسلامي در ميانه، فصل ششم.
  11. ر.ك: خاطرات آيت الله احمدي ميانجي، ص 303.
  12. صحيفه امام، ج 8، ص 500.
  13. مطالب اين بخش از دو كتاب سيماي ميانه و حماسه سازان جاويد به قلم نگارنده برگرفته شده است.
  14. ر.ك: سيماي ميانه، عبدالرحيم اباذري، ص 209 و 219.

منبع

عبدالرحيم اباذري, "حاج شيخ هادي نيري ميانجي" ستارگان حرم، جلد 13، صفحه 97، 119