آیه 11 سوره نور: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ۚ لَا تَ...» ایجاد کرد)
 
(معانی کلمات آیه)
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«الإِفْکِ»: تهمت بزرگ. دروغ شاخدار (فرقان / . اشاره به تهمت عظیمی است که منافقان به امّ‌المؤمنین عائشه صدیقه، همسر پاک رسول خدا زدند، و نسبت زنا با یکی از اصحاب جلیل‌القدر به نام «صفوان بن معطّل» بدو دادند! چکیده داستان بدین قرار است که: در هر غزوه‌ای رسول خدا زنی را به قید قرعه از میان امهات‌المؤمنین با خود می‌برد. در غزوه بنی‌مصطلق قرعه به نام عائشه افتاد. در برگشت از غزوه، شب هنگام در مکانی، مختصر استراحتی کردند. عائشه صدیقه از کجاوه بیرون می‌آید و برای قضای حاجت از لشکرگاه دور می‌شود. وقتی که به کجاوه برمی‌گردد متوجّه می‌شود گردن‌بند او پاره شده است. به دنبال آن به محلّ قضای حاجت برمی‌گردد و برای یافتن گردن‌بند مدّتی معطّل می‌شود. بعد از برگشت می‌بیند لشکریان حرکت کرده‌اند. به امید این که طولی نمی‌کشد مسؤولان کجاوه متوجّه نبودن او در کجاوه می‌شوند، در جای خود به انتظار می‌نشیند، ولی تا صبح خبری از کسی نمی‌شود. عادت هم بر این بوده است که کسی از لشکریان موظّف بوده که در منزلگاه اتراق شبانه بماند و بعد از روشن شدن هوا، آنجا را نگاه کند و اسباب و اثاثیّه بجا مانده را جمع و به صاحبانش مستردّ دارد. عهده‌دار این وظیفه این بار صحابی مذکور بوده است. سحرگاهان متوجّه یک سیاهی در منزلگاه می‌شود. وقتی که نزدیک می‌گردد، چشمش به امّ المؤمنین می‌افتد. إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إلَیْهِ راجِعُونَ گویان شتر خود را می‌خواباند و مادر مؤمنان و عزیزه پیغمبر اسلام بر شتر سوار می‌گردد، و خویشتن را در راه به رسول خدا و اصحاب می‌رسانند. این منظره سبب می‌شود که گروهی به شایعه‌پردازی مشغول شوند. این شایعه توسّط سردسته منافقان «عبدالّله بن ابی بن سلول» در شهر مدینه می‌پیچد. این وضع همچنان ادامه پیدا می‌کند و پس از یک ماه و اندی آیات برائت نازل می‌گردد و به هر یک از تهمت‌زنندگان حد قذف، یعنی هشتاد تازیانه زده می‌شود. «عُصْبَةٌ»: گروه. دسته (نگا: یوسف / و ) «الَّذِی تَوَلّی»: کسی‌که رهبری کرد. کسی که انجام داد. مرادعبدالّله پسر ابیّ پسر سلول است. «کِبْرَهُ»: بیشتر آن را.
+
*'''افك''': دروغ بزرگ در جوامع الجامع آمده: «الافك: ابلغ الكذب» اصل آن به معنى برگرداندن است، دروغ را از آن افك گويند كه از واقعيتش برگردانده شده است.
 +
*'''عصبة''': جماعتى كه به هم مربوط هستند عصب (بر وزن شرف): رگ. معصوب چيزى است كه با رگ به هم بسته شده است در جوامع الجامع گفته: جماعت را از آن عصبة گويند كه كارها به وسيله آنها جمع و روبراه مى‏‌شود.
 +
*'''كبره''': كبر (بر وزن جسر): بزرگى و بزرگ.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص189</ref>
 +
 
 
==نزول==
 
==نزول==
  
مفسرين خاصه و عامه درباره شأن و نزول اين آيه مطالبى ذكر كرده‌اند و ما تفصيل آن را در كتاب خود بنام اصول لغات [[قرآن]] در ضمن توضيح لغت (افك) ذكر نموده‌ايم ولى چون كتاب مزبور هنوز پايان نيافته است لذا در اين كتاب به شرح آن مى‌پردازيم.<ref>مؤلّف كتاب.</ref>
+
على بن ابراهيم قمى فرمايد: عامه نقل نموده‌اند كه اين آيه در حق عايشه نازل شده و آنچه در باره او نسبت دادند در غزوه بنى مصطلق.
 
 
بنا به روايت زهرى از عروة بن الزبير (خواهرزاده عائشه) و سعيد بن مسيب و سايرين از عائشه چنين نقل نمايند، هر وقتى كه جنگى پيش مي‌آمد. [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله و سلم ميان زنان خويش قرعه مى‌انداخت به هر يك كه اصابت مي‌كرد با خود در جنگ‌ها همراه مى‌برد در غزوه بنى‌المصطلق كه بعد از نزول آيه حجاب اتفاق افتاده بود، قرعه بنام عائشه دختر ابوبكر افتاد.
 
 
 
پيامبر دستور فرمود: او را در هودجى بر روى شترى سوار كردند پس از پايان جنگ و بازگشت به سوى [[مدينه]]. عائشه خود گويد: لشكريان فوج فوج و دسته به دسته به سوى مدينه بازمى‌گشتند. در اين هنگام در ميان هودج خود بودم دست من به سينه‌ام برخورد. دريافتم كه گردن‌بند من نيست و گم شده است در صدد شدم آن را بيابم لذا از هودج خويش براى پيدا كردن گردنبند پياده شدم و براى يافتن آن به جستجو پرداختم.
 
 
 
در اين ميان در حين جستجو از هودج دور شدم، لشكريانى كه با هودج و قافله من بودند به راه افتادند و حاملين هودج به خيال اين كه من در هودج نشسته‌ام حركت كردند من با جستجوى تمام، گردنبند را يافتم و خود را به مكانى كه لشكريان و هودج من در آنجا مى‌بودند و استراحت مي‌كردند، رسانيدم ولى هنگامى رسيدم كه آن‌ها به راه افتاده و مقدار زيادى نيز راه پيموده بودند لذا سرگردان ماندم و تنها و غمگين نشستم. از دلتنگى زياد و اندوه فراوان خواب بر چشمان من غلبه كرد در اين ميان فوج صفوان بن معطل السلمى المرادى كه دسته ديگرى از لشگريان را تشكيل مي‌داد، از پشت سر رسيد و ديد كسى در آن محوطه خفته است و چون نزديك شد. مرا كه قبلاً يعنى قبل از نزول آيه حجاب ديده بود. شناخت و با تعجب كلمات استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را به زبان راند من از شنيدن استرجاع او از خواب بيدار شدم و روى خود را با چادر خويش پوشانيدم صفوان بدون اظهار كوچكترين سخنى مرا سوار يكى از شتران خويش نمود و مهار آن را خود بدست گرفت و به لشكريان خود رسانيد.
 
 
 
در همين ميان جمعى از منافقين مانند عبدالله بن ابى سلول بما نگران شدند و از يكديگر مى‌پرسيدند: اين زن كيست؟ گفتند: اين عائشه است. پيش خود گفتند: بچه مناسبت عائشه با صفوان از لشگريان عقب افتادند در صورتى كه هودج عائشه قبلاً به مدينه رسيده بوده و به گمان فاسد خويش خيالات ناشايست خود را شيوع مي‌دادند و كسى كه بيش از همه شايعه [[دروغ]] را اشاعه مي‌داد. عبدالله بن ابى بن ابى سلول رئيس منافقين بوده است، سپس عائشه گويد: وقتى كه به [[مدينه]] رسيديم، من بيمار شدم و بيمارى من يك ماه طول كشيد و در اين مدت بدون اين كه كوچكترين اطلاعى از اين شايعه داشته باشم به طور بسيار عجيب شايعه مزبور در مدينه قوت گرفت و عجيب‌تر از همه آن كه [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله روش هميشگى خود را با من تغيير داده بود و هنگام ورود در نزد من به سلام كردن فقط اكتفا مي‌نمود و حتى از من كه بيمار بودم احوالپرسى هم نمي‌كرد.
 
 
 
از اين موضوع بسيار آزرده خاطر شدم تا اين كه روزى كه حال من بهتر شده بود، شبى را با ام‌مسطح دختر ابى رهم بن مطلب بن [[عبدمناف]] براى قضاء حاجت و شستن دست و روى به بيرون رفتيم چون در آن وقت در خانه‌ها مكانى براى طهارت و قضاء حاجت نبود و ما مجبور بوديم به بيرون از خانه در خرابه يا در بيابان نزديك به آن به قضاء حاجت بپردازيم بعد از فراغت روى به خانه نهاديم.
 
 
 
در اين ميان چادر ام‌مسطح به پاى وى پيچيد و در غلطيد از فرط عصبانيت به پسرش مسطح نفرين فرستاد. من به او گفتم: چرا به پسرت نفرين مي‌كنى؟ در حالى كه او از حاضران در [[جنگ بدر]] بود. در جواب به من گفت: مگر نمي‌دانى او و ديگران چه چيزهائى درباره تو مى‌گويند. عائشه گفت: من به هراس و ترس افتادم. گفتم: چه مى‌گويند؟ ام‌مسطح تمام جريان افك و دروغى كه منافقين و اهل افك درباره من شايع كرده بودند، گفت.
 
 
 
جهان در چشم من تاريك شد به خانه برگشتم، باز پيامبر از من احوالپرسى نمي‌كرد و با من گران سرى به خرج مي‌داد. فهميدم از اثر همان شايعات ناشايست است لذا از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله خواستم كه به من اجازه بدهد، نزد پدر و مادرم بروم. پيامبر اجازه فرمود: پس از رفتن نزد آنان فهميدم آن‌ها نيز اطلاع از شايعات مزبور دارند ولى وقتى مرا ديدند، دلجوئى نموده و به من گفتند: كه غمگين نباشم.
 
 
 
زيرا اين شايعات از ناحيه منافقين و مردم حسود سرچشمه گرفته است و البته من كارى جز گريستن نداشتم. در اين هنگام [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله على بن ابى‌طالب و اسامة بن زيد را نزد خود خواند و درباره من با آنان مشورت نمود.
 
 
 
على به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: رأى شما قوى‌ترين آراء است و در عين حال از كنيز مخصوص عائشه يعنى بريرة جويا شويد. پيامبر از بريرة سؤال كرد. بريرة گفت: يا رسول الله اگر چه عائشه جوان است و در كار خود گاهى غفلت مى‌ورزد ولى خطائى از او نديده‌ام و اسامة بن زيد نيز بر پاكى و پاكدامنى من شهادت داد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باز در نگرانى بسر مى‌برد.<ref>تفاسير روض الجنان و مجمع البيان از خاصه و كشف الاسرار از عامه.</ref>
 
  
پس از چندى پيامبر به منبر رفت و خطبه خواند و درباره نگرانى خود شرحى بيان فرمود و با مردم در ميان گذاشت و حتى عبدالله بن ابى سلول را احضار فرمود و درباره شايعه مزبور كه از ناحيه او سرچشمه گرفته بود، توضيحاتى خواست.
+
اما خاصه روايت نموده كه نازل شده در حق ماريه قبطيه و آنچه عايشه به او نسبت داده، بعد به اسناد خود روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام و نيز در تفسير برهان از آن حضرت روايت شده كه فرمود: چون ابراهيم پسر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وفات يافت، حزن شديدى عارض شد، عايشه گفت:
  
در اين ميان نزديك بود اصحاب كه بيشتر از طوائف اوس و خزرج بودند بر عبدالله بشورند و وى را كه از طائفه خزرج بود از بين ببرند ولى پيامبر آنان را خاموش ساخت و از منبر به زير آمد.<ref>تفسير روض الجنان از خاصه.</ref>
+
چه چيز محزون ساخته تو را، ابراهيم نيست مگر پسر جريح. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را امر به كشتن جريح فرمود، حضرت امير با شمشير به طرف جريح آمد، به سر ديوار باغ بود، حضرت درب باغ را زدند، جريح خواست درب باغ را باز كند، چون حضرت را ديد، آثار غضب در آن حضرت مشاهده نمود برگشت و درب را باز ننمود. حضرت وارد باغ شد، جريح از ترس بالاى درختى بر آمد، حضرت نيز بر آمد، چون نزديك شد، جريح خود را از بالاى درخت انداخت، ظاهر شد عورت او، نه عورت مرد داشت نه عورت زن. حضرت مراجعت، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد:
  
عائشه گويد: باز هم نگران بودم و به من مى‌گفتند: اگر واقعاً موضوع شايعات راست باشد، توبه كنم ولى من كه مي‌دانستم خطائى مرتكب نشده‌ام خود را نزد خداوند شرمسار نمى‌ديدم ولى كسى گوش به حرف‌هاى من نمي‌داد و من هم چيز ديگرى نمى‌توانستم بگويم جز آن كه مانند يعقوب كه در فراق و جدائى پسرش صبر مي‌نمود.
+
هرگاه مرا فرستادى به امرى، در اجراى آن مانند ميخ سرخ شده در پشم باشم (كنايه از آنكه عجله نمايم) يا تأنى و تثبت نمايم؟ فرمود: بلكه تأنى نما.
  
شكيبا باشم تا اين كه [[وحى]] خدا بر پيامبرش نازل گرديد و اين آيه به توسط [[جبرئيل]] فرود آمد. بعد از نزول اين آيه تمام نگرانى‌ها برطرف شد و [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله با شادى و خوشحالى تمام نزد من آمد و فرمود: بشارت باد بر تو اى عائشه كه خداوند تو را از اين اتهام مبرى و دور ساخت كسانى كه آتش چنين تهمتى را دامن مي‌زدند در مرحله اول عبدالله بن ابى بن سلول رئيس منافقين بود سپس مسطح بن اثاثه بن [[عبدالمطلب]] و حسان بن ثابت انصارى شاعر و حمنة دختر جحش زوجه طلحة بن عبدالله بودند.
+
عرض كرد: قسم به خدائى كه تو را مبعوث ساخته، جريح نداشت آنچه براى مردان است و آنچه براى زنان است. حضرت فرمود: حمد براى خدائى كه بازگردانيد بدى را از ما خانواده. «1» إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ‌: بدرستى كه آنانكه آوردند دروغ بزرگ را در شأن ديگرى، عُصْبَةٌ مِنْكُمْ‌: گروهى هستند از شما، لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ‌:
  
معروف است كه بعد از برائت عائشه پيامبر دستور فرمود كه به هر يك از افترازنندگان هشتاد تازيانه زدند و نيز بعد از نزول اين آيه، صفوان به دنبال حسان شاعر شتافت و او را با تيغ مضروب و مجروح نمود و اگر مردم آن‌ها را از يكديگر جدا نمى‌ساختند، امكان داشت كه حسان كشته شود.<ref>تفسير كشف الاسرار از عامه.</ref>
+
مپنداريد آن دروغ را بدى از براى شما مسلمانان، بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ‌: بلكه آن.
  
حسان بعد از اين جراحات شكايت نزد [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بر پيامبر از صفوان فديه گرفت و صفوان يك غلام رومى و باغ خرماى خود را به حسان فديه داد و بعدها معاويه آن باغ را به قيمت گزاف از حسان خريدارى نمود.<ref>تفسير روض الجنان يا روح الجنان از خاصه.</ref>
+
خير است براى شما به جهت آنكه ثواب بزرگ يافتيد و كرامت و تعظيم شما بر همه كس ظاهر گشت و وعيد كلى در باره دروغگويان وقوع يافت. لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ‌: مر هر يكى از اين گويندگان دروغ را، مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ‌: جزاى آن چيزى است كه كسب كرده از گناه بقدرى كه خوض نموده از سخريه و خنديدن و سخنان زشت گفتن و خاموش شدن و منع ننمودن، هر كدام به مرتبه خود شريك و معين در آن گناه باشند. وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ‌: و آن كس كه فرا گرفت و متحمل شد معظم آن سخن و شنيعتر آن را از آن جماعت، لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ‌: مر او راست عذابى بزرگ در آخرت يا در دنيا به آنكه مخذول گردد.
  
بنا به نقل على بن ابراهيم مفسر معروف اماميه اين آيه درباره عائشه و ماريه قبطيه نازل گرديده است و بعضى از علماء خاصه معتقدند كه درباره ماريه قبطيه نازل گرديده آن هم به خاطر افترائى كه عائشه بر او وارد آورده بود.<ref>كتاب مجمع البحرين از طريحى.</ref>
+
تنبيه: فرستادن حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را به سوى جريح، براى ظاهر شدن حق و گردانيدن نسبت بدى بوده، و حضرت مى‌دانست كه على عليه السّلام نمى‌كشد او را، و چنين نبوده كه به مجرد قول عايشه حكم به قتل فرمايد، بلكه براى آشكار شدن امر دروغ بوده و دلالت نمايد آنچه قمى در سوره حجرات از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده. <ref>تفسیر اثنی عشری، جلد 9، صفحه 205</ref>
  
شيخ بزرگوار ما مختصرى در اين باره متذكر شده ولى به عنوان شأن نزول نياورده است.
 
 
== تفسیر آیه ==
 
== تفسیر آیه ==
 
<tabber>
 
<tabber>

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۲۷

مشاهده آیه در سوره

إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ ۖ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۚ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ

مشاهده آیه در سوره


<<10 آیه 11 سوره نور 12>>
سوره : سوره نور (24)
جزء : 18
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

همانا کسانی که آن بهتان را بستند (و به عایشه تهمت کار ناشایست زدند که رسول و مؤمنان را بیازارند) گروهی همدست از (منافقان) شمایند؛ نپندارید ضرری از آن به آبروی شما می‌رسد بلکه خیر و ثواب نیز (چون بر تهمت صبر کنید از خدا) خواهید یافت؛ هر یک از آنها به عقاب گناه خود خواهند رسید؛ و آن کس از منافقان که رأس و منشأ این بهتان بزرگ گشت هم او به عذابی بزرگ معذب خواهد شد.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Indeed those who initiated the calumny are a group from among yourselves. Do not suppose it is bad thing for you. No, it is for your good. Each man among them bears [the onus for] his share in the sin, and as for him who assumed its major burden from among them, there is a great punishment for him.

معانی کلمات آیه

  • افك: دروغ بزرگ در جوامع الجامع آمده: «الافك: ابلغ الكذب» اصل آن به معنى برگرداندن است، دروغ را از آن افك گويند كه از واقعيتش برگردانده شده است.
  • عصبة: جماعتى كه به هم مربوط هستند عصب (بر وزن شرف): رگ. معصوب چيزى است كه با رگ به هم بسته شده است در جوامع الجامع گفته: جماعت را از آن عصبة گويند كه كارها به وسيله آنها جمع و روبراه مى‏‌شود.
  • كبره: كبر (بر وزن جسر): بزرگى و بزرگ.[۱]

نزول

على بن ابراهيم قمى فرمايد: عامه نقل نموده‌اند كه اين آيه در حق عايشه نازل شده و آنچه در باره او نسبت دادند در غزوه بنى مصطلق.

اما خاصه روايت نموده كه نازل شده در حق ماريه قبطيه و آنچه عايشه به او نسبت داده، بعد به اسناد خود روايت نموده از حضرت باقر عليه السّلام و نيز در تفسير برهان از آن حضرت روايت شده كه فرمود: چون ابراهيم پسر حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وفات يافت، حزن شديدى عارض شد، عايشه گفت:

چه چيز محزون ساخته تو را، ابراهيم نيست مگر پسر جريح. حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را امر به كشتن جريح فرمود، حضرت امير با شمشير به طرف جريح آمد، به سر ديوار باغ بود، حضرت درب باغ را زدند، جريح خواست درب باغ را باز كند، چون حضرت را ديد، آثار غضب در آن حضرت مشاهده نمود برگشت و درب را باز ننمود. حضرت وارد باغ شد، جريح از ترس بالاى درختى بر آمد، حضرت نيز بر آمد، چون نزديك شد، جريح خود را از بالاى درخت انداخت، ظاهر شد عورت او، نه عورت مرد داشت نه عورت زن. حضرت مراجعت، خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد:

هرگاه مرا فرستادى به امرى، در اجراى آن مانند ميخ سرخ شده در پشم باشم (كنايه از آنكه عجله نمايم) يا تأنى و تثبت نمايم؟ فرمود: بلكه تأنى نما.

عرض كرد: قسم به خدائى كه تو را مبعوث ساخته، جريح نداشت آنچه براى مردان است و آنچه براى زنان است. حضرت فرمود: حمد براى خدائى كه بازگردانيد بدى را از ما خانواده. «1» إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ‌: بدرستى كه آنانكه آوردند دروغ بزرگ را در شأن ديگرى، عُصْبَةٌ مِنْكُمْ‌: گروهى هستند از شما، لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ‌:

مپنداريد آن دروغ را بدى از براى شما مسلمانان، بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ‌: بلكه آن.

خير است براى شما به جهت آنكه ثواب بزرگ يافتيد و كرامت و تعظيم شما بر همه كس ظاهر گشت و وعيد كلى در باره دروغگويان وقوع يافت. لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ‌: مر هر يكى از اين گويندگان دروغ را، مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ‌: جزاى آن چيزى است كه كسب كرده از گناه بقدرى كه خوض نموده از سخريه و خنديدن و سخنان زشت گفتن و خاموش شدن و منع ننمودن، هر كدام به مرتبه خود شريك و معين در آن گناه باشند. وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ‌: و آن كس كه فرا گرفت و متحمل شد معظم آن سخن و شنيعتر آن را از آن جماعت، لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ‌: مر او راست عذابى بزرگ در آخرت يا در دنيا به آنكه مخذول گردد.

تنبيه: فرستادن حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را به سوى جريح، براى ظاهر شدن حق و گردانيدن نسبت بدى بوده، و حضرت مى‌دانست كه على عليه السّلام نمى‌كشد او را، و چنين نبوده كه به مجرد قول عايشه حكم به قتل فرمايد، بلكه براى آشكار شدن امر دروغ بوده و دلالت نمايد آنچه قمى در سوره حجرات از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده. [۲]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11»

همانا كسانى كه آن دروغ بزرگ را (در ميان) آوردند، گروهى از خود شما بودند. آن را براى خود شرّ نپنداريد، بلكه آن (در نهايت) به نفع شماست.

بر عهده هر كدام از آنان، بدان اندازه از گناه است كه مرتكب شده است و براى كسى كه بخش بزرگ آن را انجام داده، عذاب بزرگى است.

نکته ها

كلمه‌ى «افك» در لغت، به معناى گرايش از حقّ به باطل است. تهمت زدن نيز نوعى پوشاندن حقّ و جلوه دادن باطل است.

برخى مفسّران درباره شأن نزول اين آيه گفته‌اند: پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در هر سفرى با قيد قرعه يكى از همسرانش را همراه مى‌برد. در جنگ «بنى مصطلق» عايشه را برد. وقتى كه نبرد پايان يافت و مردم به مدينه بازمى‌گشتند، عايشه براى تطهير و يا يافتن دانه‌هاى گردنبند گمشده‌اش از قافله عقب ماند. يكى از اصحاب كه او نيز از قافله دور مانده بود، عايشه را به لشكر رساند. بعضى افراد به عايشه و آن صحابى، تهمت ناروا زدند. اين اتهام به گوش مردم‌

جلد 6 - صفحه 152

رسيد، پيامبر ناراحت شد وعايشه به خانه پدر رفت، تا آن كه اين آيه نازل شد. «1»

جمعى ديگر از مفسّران و خصوصاً نويسنده تفسير «اطيب‌البيان» با استفاده از روايات متعدّد و مستند نقل مى‌كنند كه اين آيه درباره‌ى «ماريه قبطيه» (يكى ديگر از همسران رسول خدا) است، كه خداوند به او فرزندى به نام «ابراهيم» داد، ولى پس از 18 ماه از دنيا رفت. عايشه و حَفصِه گفتند: اى رسول خدا! چرا گريه مى‌كنى؟ ابراهيم فرزند تو نبود، بلكه شخص ديگرى غير از تو با ماريه همبستر شده و ابراهيم متولد شده است. اينجا بود كه اين آيه نازل شد. علّامه جعفر مرتضى در كتاب گرانقدر (حديث الافك) نيز اين بيان را تأييد مى‌كند. در مورد هر دو شأن نزول سؤالاتى مطرح است ولى چون هدف ما در اين تفسير، پيام‌گيرى از متن آيات است، درباره‌ى شأن نزولها بحث گسترده‌اى نداريم.

در ماجراى افك چندين گناه نهفته است: دروغ، سوءظن به مؤمن، ايذاى مؤمن، تهمت، اهانت، آزردن پيامبر صلى الله عليه و آله، تضعيف خاندان رسالت و شايعه‌پردازى.

پیام ها

1- افراد فاسق، از نسبت دادن زنا، حتى به همسر پيامبر نيز ابايى ندارند. «جاؤُ بِالْإِفْكِ»

2- گاهى شايعه‌سازان، با سازماندهى قبلى و قصد توطئه، شايعه را القا مى‌كنند.

«عُصْبَةٌ» ( «عُصْبَةٌ» يعنى گروه متشكّل و متعصّبى كه هدفى را دنبال مى‌كند)

3- مراقب شايعه‌سازان در ميان خود باشيد. «مِنْكُمْ»

4- گاهى در پيش‌آمدهاى تلخ منافعى وجود دارد. (مانند روشن‌شدن چهره‌ى منافقان، هوشيارى مردم، امدادهاى الهى براى مظلوم) «لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ» 5- اميددادن به مؤمنان در برابر توطئه وتهمت بدخواهان لازم است. «بَلْ هُوَ خَيْرٌ»

6- كيفرهاى الهى، عادلانه ومتناسب با اعمال ماست. «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ»

7- در گناهان دسته‌جمعى، هر يك از افراد به مقدار سهم خود مجرم است. «لِكُلِ‌

«1». تفسير ابن كثير.

جلد 6 - صفحه 153

امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»

8- انسان زمانى مجرم و مقصّر است كه با علم و قصد گناه كند. «اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»

9- گناه هر كس گريبان‌گير خود اوست. «لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»

10- مجازات كسى كه نقش اصلى را در ارتكاب جرم دارد، بزرگ‌تر است.

وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ‌ ... لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ‌

پانویس

  1. پرش به بالا تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص189
  2. پرش به بالا تفسیر اثنی عشری، جلد 9، صفحه 205

منابع