غزوه ذی امر: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | سبب این [[غزوه]] آن بود که به [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه و آله) اطلاع دادند جمعی از [[قبیله غطفان]] به فکر افتاده اند تا به [[مدینه]] حمله کنند و برای این کار افراد و اسلحه تهیه می کنند. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با چهارصد و پنجاه نفر از مسلمانان به قصد پراکنده ساختن و جلوگیری آنها به «ذی امر» رفت و در آنجا فرود آمد. رئیس قبیله مزبور شخصی بود به نام دعثور بن حارث، هنگامی که رسول خدا و همراهان بدانجا فرود آمدند باران گرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله به کنار درختی رفته بود که باران شدت یافت و تدریجا سیلی برخاست و دره «امر» را فراگرفت. | |
+ | پیغمبر خدا در آن سوی دره بود و یارانش این طرف دره که سیل برخاست و میان آن حضرت و یارانش جدایی انداخت، رسول خدا صلی الله علیه و آله جامه خود را که در اثر آمدن باران تر شده بود از تن بیرون کرد و فشاری داده روی آن درخت انداخت تا خشک شود و خود زیر آن درخت خوابید. | ||
+ | افراد قبیله غطفان که در تمام این احوال ناظر رفتار پیغمبر بودند و چون آن حضرت را تنها دیدند و سیل خروشان را نیز که مانع بزرگی میان آن حضرت و اصحاب بود مشاهده کردند به دعثور بن حارث که - گذشته از سمت ریاست بر آنها - مرد شجاع و بی باکی بود گفتند: فرصت خوبی برای تو پیش آمده تا بتوانی محمد را به راحتی به قتل برسانی و خیال خود و دیگران را آسوده کنی زیرا اگر فرضا یاران خود را نیز در اینجا به کمک طلب نماید آنها نمی توانند به او کمک کنند! | ||
+ | دعثور از جا برخاسته و شمشیر برانی از میان شمشیرهایی که داشتند انتخاب کرد و همچنان تا بالای سر پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و آنجا با شمشیر برهنه ایستاد و گفت: ای محمد کیست که اکنون بتواند تو را از دست من نجات داده و نگهبانی کند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله با آرامی فرمود: «[[الله]]!». | ||
− | + | در این وقت [[جبرئیل]] - که مامور نگهبانی آن حضرت بود - دستی به سینه دعثور زد که به زمین افتاد و شمشیر از دستش به یک سو پرید! رسول خدا صلی الله علیه و آله از جا برخاست و شمشیر را برداشته بالای سر او آمد و فرمود: کیست که اکنون تو را از دست من حفظ کند؟ دعثور گفت: هیچ کس و من براستی گواهی می دهم جز خدای یگانه خدایی نیست و تو هم پیغمبر و فرستاده خدایی! و به خدا سوگند از این پس هرگز دشمنی را علیه تو جمع آوری نخواهم کرد. | |
− | + | در این وقت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شمشیرش را به او داد و دعثور برخاسته به راه افتاد، سپس روی خود را به آن حضرت کرده گفت: به خدا [[سوگند]] تو بهتر از من هستی! این را گفت و مسلمان شد. در این هنگام [[آیه ۱۱ مائده|آیه ۱۱ سوره مائده]]: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْکرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یبْسُطُواْ إِلَیکمْ أَیدِیهُمْ فَکفَّ أَیدِیهُمْ عَنکمْ وَاتَّقُواْاللّهَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ»|سوره=۵|آیه=۱۱}} نازل شد.<ref>البته برای این آیه [[سبب نزول|شأن نزول]] های دیگری هم ذکر شده است.</ref> | |
− | + | او هنگامی که نزد قبیله خود برگشت از وی پرسیدند: چه شد که او را نکشتی؟ گفت: مردی سفیدپوش و بلندقامت را دیدم که بر سینه ام زد و چنان که دیدید به پشت روی زمین افتادم و دانستم که او فرشته ای بود و گواهی دهم که محمد رسول خداست و از این پس دیگر کسی را علیه او تحریک نخواهم کرد.<ref>گروهی از مورخین نظیر این داستان را در جنگ [[غزوه ذات الرقاع|ذات الرقاع]] که در سال چهارم یا پنجم اتفاق افتاد ذکر کرده و به جای «دعثور» نیز «غورث» ذکر شده و در کتاب شریف کافی نیز از [[امام صادق]] علیه السلام همان گونه نقل شده است، والله اعلم.</ref> و به دنبال این گفتار مردم را به [[اسلام]] دعوت کرد. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | گفت: مردی | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | + | ==منابع== | |
− | هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، | + | *هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص۲۹۱. |
+ | {{غزوات پیامبر اکرم}} | ||
+ | [[رده:غزوات پیامبر اکرم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۵۳
سبب این غزوه آن بود که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اطلاع دادند جمعی از قبیله غطفان به فکر افتاده اند تا به مدینه حمله کنند و برای این کار افراد و اسلحه تهیه می کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله با چهارصد و پنجاه نفر از مسلمانان به قصد پراکنده ساختن و جلوگیری آنها به «ذی امر» رفت و در آنجا فرود آمد. رئیس قبیله مزبور شخصی بود به نام دعثور بن حارث، هنگامی که رسول خدا و همراهان بدانجا فرود آمدند باران گرفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله به کنار درختی رفته بود که باران شدت یافت و تدریجا سیلی برخاست و دره «امر» را فراگرفت.
پیغمبر خدا در آن سوی دره بود و یارانش این طرف دره که سیل برخاست و میان آن حضرت و یارانش جدایی انداخت، رسول خدا صلی الله علیه و آله جامه خود را که در اثر آمدن باران تر شده بود از تن بیرون کرد و فشاری داده روی آن درخت انداخت تا خشک شود و خود زیر آن درخت خوابید.
افراد قبیله غطفان که در تمام این احوال ناظر رفتار پیغمبر بودند و چون آن حضرت را تنها دیدند و سیل خروشان را نیز که مانع بزرگی میان آن حضرت و اصحاب بود مشاهده کردند به دعثور بن حارث که - گذشته از سمت ریاست بر آنها - مرد شجاع و بی باکی بود گفتند: فرصت خوبی برای تو پیش آمده تا بتوانی محمد را به راحتی به قتل برسانی و خیال خود و دیگران را آسوده کنی زیرا اگر فرضا یاران خود را نیز در اینجا به کمک طلب نماید آنها نمی توانند به او کمک کنند!
دعثور از جا برخاسته و شمشیر برانی از میان شمشیرهایی که داشتند انتخاب کرد و همچنان تا بالای سر پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و آنجا با شمشیر برهنه ایستاد و گفت: ای محمد کیست که اکنون بتواند تو را از دست من نجات داده و نگهبانی کند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله با آرامی فرمود: «الله!».
در این وقت جبرئیل - که مامور نگهبانی آن حضرت بود - دستی به سینه دعثور زد که به زمین افتاد و شمشیر از دستش به یک سو پرید! رسول خدا صلی الله علیه و آله از جا برخاست و شمشیر را برداشته بالای سر او آمد و فرمود: کیست که اکنون تو را از دست من حفظ کند؟ دعثور گفت: هیچ کس و من براستی گواهی می دهم جز خدای یگانه خدایی نیست و تو هم پیغمبر و فرستاده خدایی! و به خدا سوگند از این پس هرگز دشمنی را علیه تو جمع آوری نخواهم کرد.
در این وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله شمشیرش را به او داد و دعثور برخاسته به راه افتاد، سپس روی خود را به آن حضرت کرده گفت: به خدا سوگند تو بهتر از من هستی! این را گفت و مسلمان شد. در این هنگام آیه ۱۱ سوره مائده: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْکرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیکمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یبْسُطُواْ إِلَیکمْ أَیدِیهُمْ فَکفَّ أَیدِیهُمْ عَنکمْ وَاتَّقُواْاللّهَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ» نازل شد.[۱]
او هنگامی که نزد قبیله خود برگشت از وی پرسیدند: چه شد که او را نکشتی؟ گفت: مردی سفیدپوش و بلندقامت را دیدم که بر سینه ام زد و چنان که دیدید به پشت روی زمین افتادم و دانستم که او فرشته ای بود و گواهی دهم که محمد رسول خداست و از این پس دیگر کسی را علیه او تحریک نخواهم کرد.[۲] و به دنبال این گفتار مردم را به اسلام دعوت کرد.
پانویس
- ↑ البته برای این آیه شأن نزول های دیگری هم ذکر شده است.
- ↑ گروهی از مورخین نظیر این داستان را در جنگ ذات الرقاع که در سال چهارم یا پنجم اتفاق افتاد ذکر کرده و به جای «دعثور» نیز «غورث» ذکر شده و در کتاب شریف کافی نیز از امام صادق علیه السلام همان گونه نقل شده است، والله اعلم.
منابع
- هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص۲۹۱.
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |