سیرتنا و سنتنا سیرة نبینا و سنته (کتاب)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سیرتنا و سنتنا سیرة نبینا و سنته «صلی الله علیه و آله و سلم»

کتاب «سیرتنا و سنّتنا، سیرة نبینا و سنّته» از جمله آثار عربى علامه عبدالحسین امینى (م، ۱۳۹۰ ق) به زبان عربى است. سؤال شخصى از علامه امینی در سوریه پیرامون وجود غلوّ در میان شیعیان و تک‌روى و افراط آنان در حبّ اهل بیت(علیهم السلام) و مخصوصاً امام حسین(علیه السلام)، انگیزه تألیف اثر حاضر بوده تا بدین‌منظور، شبهات مطرح شده در این‌گونه مسائل، حل شده و پرده‌هاى ابهام از روى مبادى اعتقادى این مسائل، برکنار رود.[۱]

ساختار کتاب

اثر حاضر، حاصل سفر علامه امینى در سال ۱۳۸۴ قمری به نواحى مختلف سوریه مى‌باشد. ایشان حدود چهار ماه در اطراف این کشور اقامت گزیده و سرگرم استفاده از کتابخانه‌هاى بزرگ و گرانقدر دمشق و حلب بوده است.[۲]

دانش‌پژوهان این دیار و اساتید و رجال علمى و دینى آن، از علم بیکران وى، درس‌هاى عالى و سودمند گرفتند و کنفرانس‌هاى طولانى که در پیرامون بحث‌هاى پرارزشى تشکیل شد -که دست بسیارى از رجال علم و دین، از آن کوتاهست- در اعماق دل شنوندگان، جایگزین مى‌شد و در روح آنان، رغبت و علاقه عجیبى نسبت به علوم -ولایت مطلقه عامه- به وجود مى‌آمد؛ ولایتى که از خصائص آل الله و اهل بیت طاهرین(ع) است. از جمله آن مباحث، مطالبى است که در اثر حاضر گردآمده و به تنهایى ارزش تمامى مناظراتى را که ایشان در این مدت القاء فرموده‌اند، بخوبى روشن مى‌کند.[۳] مطالب کتاب بدون فصل‌بندى و تبویب خاصى، در عناوین مختلف و متعدد ارائه گردیده است.

گزارش محتوا

نویسنده در ابتداى کتاب، به بیان خاطرات خود در شهر حلب و چگونگى سؤال از ایشان و پاسخ به آن سؤال، اشاره نموده است. گویا سفر ایشان چهار ماه طول کشیده که روزى در شهر حلب، به کتابخانه «دارالکتب الوطنیة» رفته و در آنجا با سؤال و شبهه‌اى مواجه شده و به پاسخ آن پرداخته است. در این سؤال، شخصى از علامه امینی چنین پرسیده است که: «شیعه با داشتن دانشمندانى بزرگ چون جنابعالى، چرا درباره ا هل بیت رسول خدا(ص) غلوّ مى‌کنند؟ با اینکه همه مى‌دانیم که مسلمین بدون استثناء همه نسبت به على[ع] و اولادش[ع] علاقمندند، این تک‌روى شیعه در بنا ساختن مجالس سوگوارى براى چه؟ و عادت دیرینه ایشان در برگزارى مجالس جشن، پس از گذشت قرنها براى چیست؟ و «حسین حسین» گفتنشان و عبادت با تربت و مقید بودن به سجده بر آن از چیست؟».[۴]

علامه به این نکته اشاره نموده است که این سؤال، تنها سؤال آن شخص نبود، بلکه ایشان این اعتراض و امثال آن را تا آن روز از مردم سوریه به کرات شنیده و معتقد بودند که این شبهه به دست اجانب به منظور ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین و از بین بردن وحدت کلمه آنان در میان ایشان ساخته شده است. مشتى مقلد هم که هر حرفى را کورکورانه مى‌پذیرند، آن را پذیرفته‌اند و به تدریج در میان همه مسلمین، رخنه یافته و منتشر شده است و مردم از در جهل به آراء و معتقدات صحیح دینى، آن را حقیقت پنداشته‌اند.[۵]

علامه در مقام پاسخ به آن شخص، به نکات زیر اشاره نموده است که به خلاصه‌اى از پاسخ علامه و نکات گفته شده، اشاره مى‌گردد:

باید دانست که حبّ و بغض، دو خصلت است که در دلها توارد و آمدوشد دارند و این دو کلمه، یکى از اقبال نفس و میل آن و دیگرى از ادبار نفس و اعراض آن، حکایت مى‌کند. زیرا تمامى موجودات اعم از مادى و معنوى، وقتى به محکمه قضا و دادگاهى که در نفس آدمى است عرضه شود، خواه و ناخواه، یکى از دو کار را مى‌کند یا این بعد از تمام شدن تصور و تصدیق، آن مطلب در عدسى قلب، منعکس مى‌شود و نسبتى بین قلب و آن شىء برقرار مى‌گردد و یا آنکه در قلب، منعکس نشده و قلب از آن اعراض مى‌کند. اینست حقیقت حبّ و بغض.[۶]

به نظر علامه، حبّ و بغض، همانطور که در اصل پدید آمدن، پیرو اسباب و موجباتى است که منشاء تحقق آن‌هاست، در شدت و ضعف نیز تابع آن علل است و به موازات آن علل و عوامل، محدود مى‌گردد، یعنى اگر حبّ و بغض را به زیادى و کمى و ضعف و شدت توصیف مى‌کنند، به اعتبار شدت و ضعف خصوصیات و علل و عوامل است. پس در حقیقت، حبّ و بغض، به میزان و علل و اسباب خود، تقدیر و اندازه‌گیرى مى‌شود و تنها موجودى که اصالتاً، قبل از هرچیز -از نظر ذات، صفات و افعال- شایسته محبت است، خداوند تبارک و تعالى مى‌باشد. پس به همین جهت، خداوند اولویت و اولیت در دوستى را دارد و اگر کسى در دوستى، غیر او را بر او مقدم بدارد، از راه عقل منحرف گشته است.[۷]

علامه معتقد است این محبت (محبت به خدا)، وقتى براى انسان مثمر ثمر و نتیجه‌بخش است که منجر به دوستى دو طرفه گردد و این دوستى طرفینى هم صورت نمى‌گیرد مگر بعد از آنکه خداوند در نزد عبدش انگیزه دوستى را سراغ داشته باشد و از بارزترین افراد صالح و بندگان مخلصى که توانستند محبت خود را بخداوند بدین‌طریق نتیجه‌بخش کنند، مولا امیرالمؤمنین(ع) است که پیامبر(ص) در حدیث «رأیت» وى را بداشتن چنین محبتى معرفى نموده است و وقتى دوستى طرفینى بین خدا و بنده‌اش تمام شد، بنده براى هر عنایت و کرامتى از طرف خداوند، اهلیت و قابلیت پیدا مى‌کند و شرف تقرب و نزدیکى به خدا برایش حاصل مى‌شود.[۸]

به باور نویسنده، این فردى که در عالى‌ترین درجه از تحابب قرار گرفته است، ثانیاً و بالعرض مقام اولویت و اولیت در محبت را دارا مى‌باشد. چون او از همه موجودات و از هر آنچه که دست قدرت، در عالم وجود، تصویر نموده، در اتصاف به تحابب گوى سبقت را ربوده است. وى معتقد است که این همان قاعده «اعتبار نسبت و اضافات» است که پیامبر(ص) هم در حدیثى فرموده‌اند: «خدا را به خاطر روزى دادنش دوست بدارید و مرا به دوستى خدا و اهل بیتم را به دوستى من، دوست بدارید».[۹]

علامه در ادامه، به توضیح علت عزادارى براى امام حسین(ع) پرداخته است. علامه معتقد است که یکى از موضوعات مسلم در نزد امت اسلام، اعتقاد به این است که پیامبر(ص) به تمامى ملاحم و فتن و حوادث ناگوارى که پس از او براى عترتش پیش مى‌آمد، آگاه بود و این آگاهى و اطلاع، از شئون ولایت کبراى مطلقه اوست که شامل تمام خلایق مى‌شود و از شئون این ولایت است که چنین مصائبى را تحمل نموده و نادیده بگیرد و عمّال جور و ستم را مؤاخذه نکند[۱۰] و با این حال مى‌توان گفت که پیامبر(ص) در طول زندگیش ناظر حوادث و مصائب دلخراش اهل بیتش بوده است و لذا در زندگیش وقتى چشمش به یکی از ایشان مى‌افتاد، آنچه که در دل داشت، در مقابلش مجسم مى‌شد و به همین جهت در تمام دوران زندگیش، حزن و اندوه در قلبش پدیدار مى‌گشت و هر وقت محیط را براى تسکین قلب خود مساعد مى‌دید، یکى از اهل بیت خود را در آغوش مى‌کشید و چیزهایى که مایه تسلایش گردد، به زبان مى‌آورد و بارها براى امام حسین(ع) گریه و عزادارى کرد.[۱۱]

علامه معتقد است که تجدید یادبود در میلاد و مرگ و میر، اعیاد بزرگ، نهضت‌هاى دینى و ملى، حوادث اجتماعى جهانى و وقایع مهمى که در ملت‌ها رخ مى‌دهد و سالگرد آن روز را جشن گرفته یا سوگوراى مى‌کنند و این کار، از شعائر و رسوم دیرینه‌اى است که طبع بشرى آن را متداول ساخته است[۱۲] و تاریخ تا کنون روزى را نشان نداده که حادثه واقع در آن، از حادثه عاشورا، بزرگ‌تر و مهم‌تر و مصیبت‌بارتر باشد.[۱۳]

پانویس

  1. متن کتاب، ص۶
  2. امینى، عبدالحسین، ص۵
  3. همان
  4. متن کتاب، ص۶
  5. همان
  6. امینى، عبدالحسین، ص۲۱؛ متن کتاب، ص ۷
  7. امینى، عبدالحسین، ص۲۰- ۲۲
  8. همان، ص۲۳
  9. همان، ص۲۴
  10. همان، ص۵۶
  11. همان، ص۵۷
  12. همان، ص۷۷
  13. همان، ص۷۸

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن کتاب.
  2. امینى، عبدالحسین، (۱۳۹۴ق- ۱۹۷۴م) «راه و روش ما، راه و روش پیامبر(ص) ماست»، ترجمه حاج سید محمدباقر موسوى همدانى، تهران، مکتبة الإمام امیرالمؤمنین(ع) العامة (شعبه تهران)، چاپ دوم، ۱۳۹۴ق.

منابع

  • ویکی نور