مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

سائب بن یزید کندی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


سائب بن یزید کندی، محدّث و صحابی قرن اول هجری است. او پس از صحابه صدر اول، یکی از صاحبان فتوا در مدینه بوده و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و برخی از صحابه حدیث نقل کرده است. او در زمان عمر و پس از آن تا زمان عثمان، در مدینه قضاوت را بر عهده داشت و مدتی نیز به سرپرستی بازار مدینه گماشته شد.

ولادت و نسب

سائب بن یزید در سال دوم یا سوم هجرت به دنیا آمد.[۱] وی به گفته خودش در سفر حجة الوداع هفت سال داشته[۲] که در این صورت او در سال سوم هجری به دنیا آمده است.

کنیه اش را ابویزید و نسبت او را أسَدی، سُلَّمی، لَیْثی، هُذَلی و أزْدی ذکر کرده و برخی نیز او را از شمار قبیله کنانه دانسته اند،[۳] اما متداولترین نسبت وی کِندی است.[۴] وی به خواهرزاده نَمِر (نَمِر بن جبل) شهرت داشته است.[۵] مادرش، عُلیّه دختر شریح حضرمی[۶] بود و نیاکان او در دوران جاهلیت هم پیمان خاندان عبدالشمس بودند.[۷] پدرش، یزید بن سعید نیز از صحابه پیامبر بود.[۸] به نوشته ابن حزم[۹] اجداد سائب به بنی شیطان معروف بودند و پیامبر اکرم آنان را بنی عبدالله نامید.

دعای پیامبر برای سائب

بنابر روایتی از خود سائب، خاله سائب او را در کودکی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برد تا برای بهبود بیماریش دعا کند. حضرت برایش دعا کرد و بر سرش دست کشید. سپس وضو گرفت و نماز خواند و سائب به ایشان اقتدا کرد و در همین حین، خاتم نبوت را بین دو کتف پیامبر مشاهده کرد.[۱۰] همچنین از وی نقل شده است که پیامبر در کودکی بر سر او دست کشید و از این رو، موی وسط سرش سیاه مانده بود.[۱۱]

سائب در زمان خلفا

سائب بن یزید، پس از صحابه صدر اسلام، یکی از صاحبان فتوا در مدینه بوده است.[۱۲] وی مورد توجه عمر بن خطّاب بود، چنان که گفته اند در زمان عمر و پس از آن تا زمان عثمان، در مدینه قضاوت را بر عهده داشت.[۱۳]

عمر مدتی نیز وی را به همراه عبدالله بن عتبه بن مسعود و سلیمان بن أبی خیثمه به سرپرستی بازار مدینه گماشت.[۱۴] ابن عساکر[۱۵] در چند خبر به صورت مشخص، مسئولیت وی را در بازار مدینه، جمع آوری خراج ذکر کرده است.

سائب در زمان امارت معاویه در شام به شام سفر کرد و ابن عساکر[۱۶] از او به عنوان یکی از کسانی که به شام آمده و با معاویه دیدار داشته، یاد کرده که نشان دهنده مناسبات او با خلافت اموی است.

ابن عساکر[۱۷] و ابن حجر[۱۸] نقل یعقوب بن سفیان را درباره قتل سائب در واقعه حره بازگو کرده و آن را نادرست دانسته اند.

نقل حدیث

سائب از پیامبر اکرم و کسانی چون حُوَیطب بن عبدالعُزَّى، رافع بن خَدیج، سعد بن أبی وَقّاص، عثمان بن عفّان و عمر بن خطّاب حدیث نقل کرده است و از وی کسانی چون ابن شهاب زُهری، اسماعیل بن عبیدالله بن أبی مُهاجر و پسرش عبدالله بن سائب روایت کرده اند.[۱۹]

در صحت برخی روایات سائب به سبب سن کم او در روزگار پیامبر[۲۰] تردید وجود دارد، از جمله این روایت که پیامبر در جنگ احد دو زره بر تن داشت،[۲۱] زیرا جنگ احد در شوال سال سوم هجری رخ داده و سائب نیز در همین سال متولد شده است.

وفات

درباره تاریخ وفات وی اختلاف است؛ برخی آن را از سال ۷۱ تا دهه آخر قرن اول هجری ذکر کرده اند.[۲۲]

پانویس

  1. پرش به بالا رجوع کنید به ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۶ـ۵۷۷؛ ابن عساکر، همانجا.
  2. پرش به بالا ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۷؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۱۱، ۱۱۴؛ قس ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۱۲، که سن وی را در این هنگام به نقلی ده سال ذکر کرده.
  3. پرش به بالا ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۶؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۰۶، ۱۱۱؛ مزی، ج۱۰، ص۱۹۳. برای سلسله نسب کامل وی رجوع کنید به ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۰۶.
  4. پرش به بالا رجوع کنید به ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۰۹، ۱۲۱.
  5. پرش به بالا ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۶؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۶ـ۲۷.
  6. پرش به بالا مزی، ج۱۰، ص۱۹۴.
  7. پرش به بالا ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۰۹، ۱۱۲.
  8. پرش به بالا مزی، ج۱۰، ص۱۹۴؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۷.
  9. پرش به بالا ص۴۲۸.
  10. پرش به بالا بخاری، ج۱، ص۵۵ـ۵۶، ج۷، ص۹ـ۱۰؛ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۷.
  11. پرش به بالا ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۱۵-۱۱۶.
  12. پرش به بالا ابن سعد، ج۲، ص۳۸۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۰.
  13. پرش به بالا رجوع کنید به مسعودی، ص۲۹۰؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۱۸.
  14. پرش به بالا ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۶؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۱۷.
  15. پرش به بالا همانجا.
  16. پرش به بالا ج۲۰، ص۱۰۷.
  17. پرش به بالا ج۲۰، ص۱۱۹.
  18. پرش به بالا ج۳، ص۲۸.
  19. پرش به بالا برای فهرست کاملی از مشایخ و راویان او رجوع کنید به مزی، ج۱۰، ص۱۹۴ـ۱۹۵.
  20. پرش به بالا رجوع کنید به خطیب بغدادی، ص۷۲ـ۷۶.
  21. پرش به بالا ابن سعد، ج۲، ص۴۶.
  22. پرش به بالا رجوع کنید به ابن عبدالبر، ج۲، ص۵۷۷؛ ابن عساکر، ج۲۰، ص۱۱۲، ۱۱۹ـ۱۲۲

منابع