دعای ۴۸ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش سوم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۸ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم

اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِک وَ أَصْفِیائِک وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِک فِی الدَّرَجَةِ الرَّفِیعَةِ الَّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا، وَ أَنْتَ الْمُقَدِّرُ لِذَلِک، لَا یغَالَبُ أَمْرُک، وَ لَا یجَاوَزُ الْمَحْتُومُ مِنْ تَدْبِیرِک‏ کیفَ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ، وَ لِمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ غَیرُ مُتَّهَمٍ عَلَى خَلْقِک وَ لَا لِإِرَادَتِک حَتَّى عَادَ صِفْوَتُک وَ خُلَفَاؤُک مَغْلُوبِینَ مَقْهُورِینَ مُبْتَزِّینَ، یرَوْنَ حُکمَک مُبَدَّلًا، وَ کتَابَک مَنْبُوذاً، وَ فَرَائِضَک مُحَرَّفَةً عَنْ جِهَاتِ أَشْرَاعِک، وَ سُنَنَ نَبِیک مَتْرُوکةً.

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، وَ مَنْ رَضِی بِفِعَالِهِمْ وَ أَشْیاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، إِنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ، کصَلَوَاتِک وَ بَرَکاتِک وَ تَحِیاتِک عَلَى أَصْفِیائِک إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ، وَ عَجِّلِ الْفَرَجَ وَ الرَّوْحَ وَ النُّصْرَةَ وَ التَّمْکینَ وَ التَّأْییدَ لَهُمْ.

اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ التَّوْحِیدِ وَ الْإِیمَانِ بِک، وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِک، وَ الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ حَتَمْتَ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ یجْرِی ذَلِک بِهِ وَ عَلَى یدَیهِ، آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

الهی این مقام نماز جمعه که مخصوص خلفای تو و برگزیدگان توست، و جایگاه امنای تو در درجه بلندی که ایشان را به آن اختصاص دادی، غاصبان آن را به غارت برده‌اند - و تقدیر آن به دست توست، فرمانت مغلوب نشود، و از تدبیر حتمی تو هر گونه که بخواهی و هر زمان که بخواهی فراتر نتوان رفت، و به خاطر آنچه تو بهتر می‌دانی و در آفریدنت و اراده‌ات متهم نیستی چنین کردی - تا آنجا که برگزیدگان و خلفای تو مغلوب و مقهور و جدای از حق خود شدند، حُکمت را مبدل و کتابت را دور انداخته، و واجباتت را از مسیر شرایعت منحرف، و سنت‌های رسولت را متروک می‌بینند.

بارالها دشمنان ایشان را از اولین و آخرین، و هر که به کردارشان راضی شده و دنباله روها و پیروانشان را لعنت کن.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، که تو ستوده و بلندپایه‌ای، مانند درودها و برکت‌ها و تحیت‌هایی که بر برگزیدگانت ابراهیم و آل ابراهیم فرستاده‌ای، و در گشایش و آسایش و یاری و تمکین و تأیید ایشان تعجیل کن.

بارالها و مرا از اهل توحید و ایمان به خود، و تصدیق به پیامبرت، و امامانی که طاعتشان را واجب کرده‌ای قرار ده، از جمله کسانی که توحید و ایمان به سبب آنان و بر دست آنان اجرا می‌شود، آمین رب العالمین.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِک وَ أَصْفِیائِک وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِک فِی الدَّرَجَةِ الرَّفِیعَةِ الَّتِی اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا وَ أَنْتَ الْمُقَدِّرُ لِذَلِک لاَ یغَالَبُ أَمْرُک وَ لاَ یجَاوَزُ الْمَحْتُومُ مِنْ تَدْبِیرِک کیفَ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ وَ لِمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ غَیرُ مُتَّهَم عَلَى خَلْقِک وَ لاَ لِإِرَادَتِک حَتَّى عَادَ صِفْوَتُک وَ خُلَفَاؤُک مَغْلُوبِینَ مَقْهُورِینَ مُبْتَزِّینَ یرَوْنَ حُکمَک مُبَدَّلاً وَ کتَابَک مَنْبُوذاً وَ فَرَائِضَک مُحَرَّفَةً عَنْ جِهَاتِ أَشْرَاعِک وَ سُنَنَ نَبِیک مَتْرُوکةً

اَللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآْخِرِینَ وَ مَنْ رَضِی بِفِعَالِهِمْ وَ أَشْیاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد إِنَّک حَمِیدٌ مَجِیدٌ کصَلَوَاتِک وَ بَرَکاتِک وَ تَحِیاتِک عَلَى أَصْفِیائِک إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ عَجِّلِ الْفَرَجَ وَ الرَّوْحَ وَ النُّصْرَةَ وَ التَّمْکینَ وَ التَّأْییدَ لَهُمْ

اَللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ التَّوْحِیدِ وَ الْإِیمَانِ بِک وَ التَّصْدِیقِ بِرَسُولِک وَ الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ حَتَمْتَ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ یجْرِی ذَلِک بِهِ وَ عَلَى یدَیهِ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ»:

"بارالها این مقام (نماز جمعه) مخصوص خلفاى تو و برگزیدگانت مى باشد، و جایگاه امناى تو در پایگاه بلندى که ایشان را به آن اختصاص داده اى، قاصبان آن را ربوده اند ـ و تقدیر آن به دست توست، و فرمانت مغلوب نگردد، و از تدبیر قطعیت هر طور بخواهى و هر زمان که بخواهى کسى فراتر نرود، و تویى تقدیر کننده آنچه بدان داناترى و در آفریدنت و در اراده ات متّهم نیستى ـ تا آنجا که برگزیدگان و خلفاى تو مغلوب و مقهور و مسلوب الحق شده اند، حکم تو را تبدیل یافته و کتابت را دور افتاده و واجباتت را از آئینهایت تحریف شده، و سنّت هاى پیامبرت را متروک مى بینند.(۱)

بارالها دشمنان ایشان را از اولین و آخرین و نیز هر که را که به اعمال ایشان خوشنود شده، و دنباله روان پیروانشان را لعنت کن.

بارالها بر محمّد و آل محمّد درود فرست، زیرا که تویى ستوده بزرگوار، از آن گونه درودها و برکت ها و تحیت ها که به برگزیدگانت: ابراهیم و آل ابراهیم فرستاده اى، و در فرج و آسایش و نصرت و تمکین و تأیید ایشان تعجیل فرما.

بارالها مرا از اهل توحید و ایمان به خود و تصدیق به پیغمبر خود و امامانى که طاعتشان را واجب ساخته اى قرار ده، از آن کسانى که توحید و ایمان بر دستشان اجرا شود، آمین ربّ العالمین".

مراتب اهل توحید:

معرفت، شناخت باشد و اینجا مراد از معرفت، مرتبه بلندترین از مراتب خداشناسى است، چه خداشناسى را مراتب بسیار است.

و مثل مراتب معرفت چنان است که آتش را بعضى چنان شناسند که شنیده باشند که موجودى هست که هر چه به او رسد نا چیز شود و اثر او در آنچه محاذى او باشد ظاهر گردد، و چندانچه از او بردارند هیچ نقصان در و نیاید، و هر چه از او جدا شود بر ضد طبع او باشد و آن موجود را آتش خوانند. و در معرفت بارى تعالى کسانى که به این مثابت باشند و آن موجود را آتش خوانند. و در معرفت بارى تعالى کسانى که به این مثابت باشند مقلّدان خوانند، مانند کسانى که سخن بزرگان تصدیق کرده باشند در این باب بى وقوف بر حجّتى.

و بعضى که به مرتبه بالاى این جماعت باشند، کسانى باشند که از آتش دود به ایشان رسد و دانند که این دود از چیزى مى آید، پس حکم کنند به موجودى به برهان قاطع دانند که صانعى هست چه از آثار قدرت او بر وجود او دلیل سازند.

و بالاى این مرتبه کسانى باشند که از حرارت آتش به حکم مجاورت، اثر احساس کنند و آن منتفع شوند. و در معرفت کسانى که به این مرتبه باشند مؤمنان به غیب باشند و صانع را شناسند من وراء حجاب.

و بالاى این مرتبه کسانى باشند که از آتش منافع یابند، مانند: خَبْزْ و انضاج و طبخ و غیر آن. و این جماعت به مثابت کسانى باشند که در معرفت، لذت معرفت دریافته باشند و به آن مبتهج شده، و تا اینجا مراتب اهل دانش باشد.

و بالاى این مرتبه کسانى باشند که آتش مشاهده کنند و به توسط نور آتش، چشمهاى ایشان مشاهده موجودات کنند. و این جماعت در معرفت به مثابت اهل بینش باشند و ایشان را عارف خوانند و معرفت حقیقى ایشان را باشد.

و کسانى را که در مراتب دیگر باشند بالاى این مرتبه، هم از حساب عارفان باشند و ایشان را اهل یقین خوانند. و از ایشان جماعتى باشند که معرفت ایشان از باب معارفت باشد و ایشان را اهل حضور خوانند، و انس و انبساط خاص با ایشان باشد. و نهایت معرفت آنجا باشد که عارف منتفى شود، مانند کسى که به آتش سوخته و ناچیز شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ـ در زمینه انحرافاتى که در دین خدا مکتب سقیفه و مسلک اموى و عباسى ایجاد کردند، و ظلمى که به اهل بیت رسول حق پس از آنحضرت شد به کتابهاى "الغدیر"، "ماجراى سقیفه"، "گم شده اى در سقیفه"، "المراجعات"، "نص و اجتهاد"، "عبقات"، "نقش ائمه در احیاء دین"، "معالم المدرستین" مراجعه کنید.

عشق شورى در نهاد ما نهاد *** جان ما را درکف غوغا نهاد

داستان دلبران آغاز کرد *** آرزویى در دل شیدا نهاد

قصه خوبان به نوعى باز گفت *** کآتشى در پیر و در برنا نهاد

رمزى از اسرار باده کشف کرد *** راز مستان جمله بر صحرا نهاد

از خمستان جرعه اى بر خاک ریخت *** جنبشى در آدم و حوّا نهاد

عقل مجنون در کف لیلى سپرد *** جان وامق در لب عَذرا نهاد

بهر آشوب دل سودائیان *** خال فتنه بر رخ زیبا نهاد

از پى برگ و نواى بلبلان *** رنگ و بویى بر گل رعنا نهاد

فتنه اى انگیخت شورى در فکند *** در سرا و شهر ما چون پا نهاد

جاى خالى یافت از غوغا و شور *** شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد

نام و ننگ ما همه بر باد داد *** نام ما دیوانه و سوا نهاد

چون عراقى را در این ره خام یافت *** جام ما در آتش سودا نهاد

بدان که معرفت آن است که در خود ذرّه اى خصومت نیابى، و سزاست کسى را که خداى تعالى به معرفت خودش عزیز گردانیده است که هرگز از مشاهده او به غیر باز ننگرد و هیچ کس را بر او اختیار نکند که ثمره معرفت روى به خدا آوردن است.

و عارف آن است که دلى مى خواهد از حق، چون دل دهدش در حال به خداى باز دهد تا در قبضه او محفوظ بود و در ستر او از خلق محجوب بود و علامت عارف آن بود که بیشتر خاطر او در تفکر بود و در عبرت، و بیشتر سخن او ثنا بود و مدحت حق، و بیشتر عمل او طاعت بود.(۱)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ "آثار درویش محمد طبسى"، ص۵۵.