دعای ۴۶ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۶ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

دعا در روز عید فطر؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی یوْمِ الْفِطْرِ، إِذَا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ قَامَ قَائِماً ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ، وَ فِی یوْمِ الْجُمُعَةِ، فَقَالَ:

یا مَنْ یرْحَمُ مَنْ لَا یرْحَمُهُ الْعِبَادُ، وَ یا مَنْ یقْبَلُ مَنْ لَا تَقْبَلُهُ الْبِلَادُ، وَ یا مَنْ لَا یحْتَقِرُ أَهْلَ الْحَاجَةِ إِلَیهِ، وَ یا مَنْ لَا یخَیبُ الْمُلِحِّینَ عَلَیهِ، وَ یا مَنْ لَا یجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّةِ عَلَیهِ، وَ یا مَنْ یجْتَبِی صَغِیرَ مَا یتْحَفُ بِهِ، وَ یشْکرُ یسِیرَ مَا یعْمَلُ لَهُ،

وَ یا مَنْ یشْکرُ عَلَى الْقَلِیلِ وَ یجَازِی بِالْجَلِیلِ، وَ یا مَنْ یدْنُو إِلَى مَنْ دَنَا مِنْهُ، وَ یا مَنْ یدْعُو إِلَى نَفْسِهِ مَنْ أَدْبَرَ عَنْهُ، وَ یا مَنْ لَا یغَیّرُ النِّعْمَةَ، وَ لَا یبَادِرُ بِالنَّقِمَةِ، وَ یا مَنْ یثْمِرُ الْحَسَنَةَ حَتَّى ینْمِیهَا، وَ یتَجَاوَزُ عَنِ السَّیئَةِ حَتَّى یعَفِّیهَا.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

دعای آن حضرت در روز عید فطر و جمعه:

ای آن که رحم می‌کنی بر آن که بندگان بر او رحم نمی‌کنند و‌ ای کسی که می‌پذیری کسی را که شهرها نمی‌پذیرندش،

و‌ ای کسی که اهل حاجتمندانِ خود را خوار نمی‌کنی، و‌ ای کسی که اصرارکنندگان را ناامید نمی‌نمایی،

و‌ ای کسی که دست ردّ بر سینه توقع‌داران نمی‌زنی، و‌ ای کسی که پیشکش بی‌مقدار را می‌پذیری، و کمترین کاری را که برایت کنند سپاس می‌نهی،

و‌ ای کسی که عمل اندک را قدر می‌نهی، و مزد بزرگ بر آن می‌پردازی، و‌ ای که هر کس به تو نزدیک گردد به او نزدیک می‌شوی،

و‌ ای کسی که هر که را از تو روی گرداند به حضرتت فرا می‌خوانی، و‌ ای کسی که نعمت خود را تغییر نمی‌دهی و به انتقام شتاب نمی‌ورزی

و‌ ای کسی که نهال خوبی را به بار می‌آوری تا بیفزایی، و از بدی درمی گذری تا آن را ناپدید نمایی.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

دعاى چهل و ششم:

در روز فطر و جمعه پس از بازگشت از نماز؛

رحمت واسعه:

امام سجاد((علیه السلام)) پس از آنکه برترین و بالاترین عبادات را در ماه رمضان در حدّى که در طاقت کسى نبود انجام مى داد، و شب و روز آن ماه را به دعا و مناجات و حال تضرع و زارى مى گذارند، و نزدیکى هاى آخر ماه سوگمندانه با ماه مبارک وداع مى کرد و همچون عاشق بى قرار بى اختیار از معشوقش جدا مى گشت، به نماز عید فطر که عید مسلمین است حاضر مى شد، و پس از خروج از نماز به سوى قبله مى ایستاد و با حالى عارفانه و روحى خاضعانه و نفسى خاشعانه، با محبوب دلهاى با معرفت و قلوب با بصیرت مناجات مى کرد و رحمت خدا را آن طورى که بود با زبان پاکش در ضمن این مناجات به جامعه انسانى معرفى مى نمود.

او در این دعا تنها چیزى را که در نظر داشته رحمت واسعه دوست بوده، و در توضیحش به خاطر اینکه حقیقتش را یافته بود غوغا کرده! اگر بیان معصوم((علیه السلام)) نبود، آیات قرآن معنا نمى شد، و معارف والاى ملکوتى و حقایق عرشیه الهیه براى احدى از عالمیان آشکار نمى گشت.

این دعا دورنمایى از ذات اسماء و صفات حضرت محبوب را نشان مى دهد، و جز امام احدى قدرت بر تفسیر آن را ندارد. من در توضیح جملات این دعا مانده ام و تفسیرش اظهار عجز مى کنم.

من از خواندن و دقت در جملات این مناجات بهت زده شدم! لطف و عنایت و رحمت و کرم تا کجا و نسبت به که؟!

عبد با استفاده از تمام نعمت هاى ظاهرى و باطنى در برابر حضرت دوستبه جنایت برمى خیزد، و او در برابر عبدش به کرم و رحمت و عفو و گذشت و تأخیر عقوبت اقدام مى کند، و اگر حتى در لحظات آخر عمر آن عبد عاصى توفیق توبه پیدا کند از عقوبتش درمى گذرد، و وى را در رحمتش چون ماهى در آب غرق مى کند!

خوشت باد اى نسیم کوى جانان *** که دارى نکهت گیسوى جانان

ندارد نافه مشک تتارى *** نسیم سنبل هندوى جانان

صبا هر شب که خواهد آفتابى *** براندازد نقاب از روى جانان

دل مسکین ما از ره بدر برد *** فریب غمزه جادوى جانان

به پشتىّ سعادت مى توان زد *** زمانى خیمه بر پهلوى جانان

دعاى عاشقان حرزى چنان نیست *** که بتوان بست بر بازوى جانان

طواف حاجیان در کعبه باشد *** طواف عاشقان در کوى جانان

خوشا باد سحرگاهى که گاهى *** پیامى آردم از سوى جانان

عماد ار گوشه اى خواهى گزیدن *** هم آخر گوشه ابروى جانان

یامَنْ یرْحَمُ مَنْ لا یرْحَمُهُ الْعِبادُ.

"اى که رحم مى کنى بر آن که بندگان به او رحم نمى کنند".

غوغاى رحمت:

اگر کسى را همه از خود برانند، و وى را از هر جهت طرد کنند، و تمام درها را به روى او ببندند، و مهر و محبت خود را از او دریغ نمایند، ولى او وى را از خود نمى راند، و طردش نمى کند، و در رحمت را به رویش نمى بندد، و عشق و محبتش را از او دریغ نمى دارد.

رحمت او بر عبد از قبیل رحمت عبد بر عبد نیست، رحمت عبد بر عبد از باب غرض و هدف خاص است، ولى رحمت او را هدف و غرض نیست، آقایى و کرامت و بزرگوارى و لطفش اقتضا دارد در عنایت و محبتش به روى عبد باز باشد، به این نظر ندارد که عبد کیست و چیست، به این نظر دارد که جنبده اى نیازمند و فقیرى مستحق و دردمندى بیچاره است و باید چنین موجودى بر سر سفره عنایت و کرم قرار داشته باشد.

عبد اگر مؤمن باشد درِ رحمت خاص هم به روى او باز است، و اگر غیر مؤمن باشد رحمت خاص چون در وجود او جایى براى تجلّى نمى بیند جلوه نمى کند، ولى به محض اینکه عبد بیدار شود و از عصیان و خطا برگردد تجلّى گاه رحمت خاص مى شود، و تمام سیئات گذشته اش در مدار مغفرت بخشیده مى شود و در آسیاب محبت تبدیل به حسنه شده، و آتش توبه هیمه گناه را سوزانده خاکسترش را به باد مى دهد.

این مهم نیست که تمام عالمیان درِ مهر و محبت خود را به روى انسان ببندند، و به هیچ صورت انسان را نپذیرند، این مهم است که درى براى همیشه از رحمت و لطف از جانب حضرت دوست به روى انسان باز است، تا هر وقت که بخواهد خود را در آغوش محبت حضرت جانان بیندازد، و آنچه در قدرت داشته باشد از سفره لطفش بهره ببرد.

آرى او مى آفریند، و در رحم مادر از عبدش پذیرایى مى کند، و بدون احساس رنج وى را به دنیا مى آورد، و سینه پر شیر مادر را همراه عشق و محبتى در اوج نهایت در اختیارش مى گذارد، و پس از آماده شدن کارگاه بدن در دهانش دندان مى رویاند، و وى را تبدیل به طفلى شیرین و آراسته مى کند، و از وى نوجاونى زیبا و باطراوت مى سازد، و به پهنه آفرینش نعمت هاى مادى و معنوى را در اختیارش مى گذارد گرچه همه چیز و همه کس وى را طرد کند و از محبت و رحمت به وى دریغ ورزد!

آرى او مى پذیرد کسى را که هیچ کشورى نمى پذیرد، و هیچ سرزمینى قبول نمى کند، کشور رحمت و مملکت محبت، و سرزمین مهر و لطف او قبول مى کند آن را هیچ سرزمینى قبول نمى کند!

او نیازمند فقیر و مسکین مستکین، و بیچاره گرفتار را که به پیشگاهش حاجت مى برد خوار نمى کند، و تحقیرش نمى نماید، و روحیه اش را نمى شکند، که نیازمند در پیشگاه حضرتش در عین فقر و نیاز آبرومند است و از اعتبار و شخصیت برخوردار است، و بى شک با استجابت دعاى حاجتمند به آبرویش مى افزاید، و اعتبارش را در میان بندگان دو چندان مى کند، و وى را ملجاً و پناه دیگران قرار مى دهد.

راستى چه عجیب و بهت آور است، و تا کجا مورد تعجب دارد که نیازمند و گدا به درگاه بى نیاز برود، و علاوه بر حفظ اعتبار و شخصیتش با اضافه شدن به اعتبار و بزرگیش از درگاه او برگردد، و خود براى رفع مشکلات دیگر از بندگان دست خدا شود!

رحمت او که فقط مقتضاى آقایى و بزرگوارى اوست با انسان کارى مى کند که آن را نسبت به آدمى در بهت و حیرت مى برد، و همه در برابر آن که متصل به رحمت است انگشت به دهان مى مانند، و از درک شخصیت و وضع انسان عاجز مى شوند، خود انسان هم وقتى توجه به حقیقت پیدا مى کند، خود را از بیانش ناتوان مى بیند و از تفسیرش درمى ماند که مگر من کیستم که در عین این همه نقص و عیب و گناه و معصیت بدین صورت مورد لطف دوست قرار گرفته ام:

آنچه جان گفت به دل باز نمى یارم گفت *** به کسى رمزى از آن باز نمى یارم گفت

مطرب عشق در این پرده مرا سازى کرد *** که به کس هیچ از آن ساز نمى یارم گفت

گفت با من سخن عشق به آواز بلند *** آنچه او گفت به آواز نمى یارم گفت

زیر لب خنده زنان عشوه کنان با دل من *** آنچه گفت آن لب طنّاز نمى یارم گفت

آن که او را پر و پرواز نباشد هرگز *** بر او از پر و پرواز نمى یارم گفت

شرح آن طرّه طرّار نمى دانم داد *** سحر آن غمزه غمّاز نمى یارم گفت

مغربى با دل دمساز چو دمسازنه اى *** با تو سرّ دل دمساز نمى یارم گفت

درگاهش درگاه نومیدى نیست، پیشگاهش پیشگاه یأس و حرمان نمى باشد، او وجود مقدسى است که الحاح کنندگان را نومید نمى سازد و دست رد بر سینه توقع داران خود نمى گذارد، هدیه بى مقدار عبد را که به صورت رابطه با او و عمل صالح و اخلاق حسنه است برمى گزیند، و کار اندک را سپاس مى گزارد، و عمل کم و کوچک را به لطفش قبول مى کند و مزد عظیم و اجر بزرگ مى دهد.

آن که به او نزدیک شود بى ملاحظه به او نزدیک مى گردد، و هر که از او روى بگرداند وى را به سوى خود مى خواند، مگر در قرآن مجید نخوانده اید که موسى و هارون را وریت مى دهد به سوى فرعون بروند و از وى براى قرار گرفتن در مدار هدایت دعوت کنند، باشد که متذکر واقعیات گردد، و به مقام خشیت دست یابد، تا پرونده سیاهش سپید گردد، و گناهانش به کارگاه مغفرت راه یابد، و سیئاتش به حسنات تبدیل شود، و از عذاب ابد قیامت رهایى یابد!(۱)

اى آن که نعمتت را تغییر نمى دهى، و به انتقام شتاب نمى کنى، و اى کسى که نهال کار نیک را به بار مى آورى تا آن را بیفزائى، و از کار بد مى گذرى تا آن را محو کنى.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ طه، ۴۳ ـ ۴۴.