دعای ۲۲ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش سوم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۲۲ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَک لِآخِرَتِی حَتَّی أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِک مِنْ قَلْبِی، وَ حَتَّی یکونَ الْغَالِبُ عَلَی الزُّهْدَ فِی دُنْیای، وَ حَتَّی أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً، وَ آمَنَ مِنَ السَّیئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً، وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ، وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ، وَ أَسْتَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّک وَ الشُّبُهَاتِ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ، وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّی أَجِدَ لَذَّةَ مَا أَدْعُوک لَهُ، وَ کأْبَةَ مَا أَسْتَجِیرُ بِک مِنْهُ.

اللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیای وَ آخِرَتِی فَکنْ بِحَوَائِجِی حَفِیاً.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکرِ لَک بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَی فِی الْیسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّةِ وَ السَّقَمِ، حَتَّی أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَةَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یجِبُ لَک فِیمَا یحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و رغبت و میلی روزی من کن که عمل برای تو را محض آخرتم انجام دهم، بدان‌گونه که صدق این رغبت را در قلبم بیابم، و بی‌رغبتی نسبت به دنیای زودگذر بر دلم چیره شود، آن‌سان که از سر شوق به حسنات برخیزم، و به سبب بیم و خوف از سیئات در امان مانم. و نوری به من ببخش که در پرتو آن در بین مردم زندگی کنم، و با فروغش در هر نوع ظلمتی راه یابم، و انوارش دل مرا از شک و شبهه پاک کند.

بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ترس و وحشت اندوه عذاب، و شوق وعده ثواب را روزی‌ام ساز، تا لذّت آنچه را که تو را برای آن می‌خوانم، و اندوه چیزی را که از آن به تو پناه می‌برم بیابم.

الهی تو آنچه دنیا و آخرتم را اصلاح کند می‌دانی، پس به حوائجم به دیده رحمت بنگر.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و چون در ادای شکر نعمت‌هایت در زمان آسایش و سختی و سلامت و بیماری کوتاهی ورزم، حق‌شناسی روزیم کن تا مسرّت خاطر و آرامش قلب خود را در ادای وظیفه نسبت به تو به وقت ترس و ایمنی، و خشم و رضا، و سود و زیان بیابم.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَک لآِخِرَتِی حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِک مِنْ قَلْبِی

وَ حَتَّى یکونَ الْغَالِبُ عَلَی الزُّهْدَ فِی دُنْیای وَ حَتَّى أَعْمَلَ الْحنَاتِ شَوْقاً وَ آمَنَ مِنَ السَّیئَاتِ فَرَقاً وَ خَوْفاً

وَ هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ وَ أَهْتَدِی بِهِ فِی الظُّلُمَاتِ وَ أَسْتَضِیءُ بِهِ مِنَ الشَّک وَ الشُّبُهَاتِ»:

"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست و به من شوق و اشتیاق کار خالص براى تو و آخرتم روزى کن، تا آنجا که درستى این حقیقت را در ذات دلم بیابم، و بدان درجه که بى توجهى به دنیا بر من چیره شود، و کارهاى خوب را از روى شوق انجام دهم، و از کارهاى بد از روى بیم و هراس فار کنم، و به من نورى ببخش که در پرتو آن در میان مردم زندگى کنم و در تاریکى ها راهى یابم، و با فروغش از ظلمت شک و شبهات برهم".

در جملات عرشى و نورانى بالا به مسئله بسیار مهم اشاره شده:

۱- خلوص، ۲- زهد، ۳- نور باطن.

این سه واقعیت را از دریچه آیات قرآن و روایات اگر بنگریم حظّ وافر و نصیب کامل متوجه ما مى گردد، و زمینه اى براى دنیا و آخرت ما مى شود، و قلب را به اشتیاق عمل صالح و نفرت از سیئات به حرکت مى آورد.

۱.اخلاص

باید به این حقیقت توجه داشت، که تا کسى بر مراتب کفر و شرک و فسق اطلاع نداشته باشد، و از این بندهاى شیطانى و هوائى آزاد نگردد، و مفهوم واقعى لا اله الّا اللّه،ولاحول ولا قوه الا باللّه،ولا مؤثر فى الجود الّا اللّه،و لیس فى الدار غیره دیار، و ذات جانش تجلّى نکند، و علماً و عملا وارد این فضاى عرشى و میدانى ملکوتى،و سرزمین معنوى، و مملکت روحانى نگردد، مزه شیرین اخلاص را چه در ایمان و چه در اخلاق و چه در عمل نخواهد چشید.

مگر ممکن است انسان دچار هزار حجاب ظلمانى باشد، و قدرت دیدن یار را از پس آنهمه حجاب داشته، و بتواند محض او حرکت کند.

حضرت خمینى کبیر که خود مزه اخلاص در عمل را چشیده بود در کتاب"آداب الصلاة"مى فرماید:

یکى از مهمات آداب نیت، که از مهمات جمیع عبادات است و از دستورات کلّیه شامله است اخلاص است، و حقیقت آن تصفیه نمودن عمل است از شائبه غیر خدا و صافى نمودن سّر است از رؤیت غیر حق تعالى در جمیع اعمال صوریه و لبّیه و ظاهریه و باطنیه و کمال آن ترک غیر است مطلقاً و پانهادن برانیت و انانیت و غیر و غیریت است یکسره قال اللّه تعالى :

«اَلا لِلّهِ الدّینُ الْخالِصُ»:(۴۶۱)

خداى تعالى اختیار فرموده براى خویش دین خالص را.

اگر یکى از حظوظ نفسانیه و شیطانیه در دین باشد خالص نخواهد بود، و آنچه خالص نیست حق تعالى اختیار نفرموده و آنچه شائبه غیریت و نفسانیت دارد از حدود دین خارج است.

«وَ ما اُمِرُوا اِلّا لِیعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدَّینَ»:(۴۶۲)

آنان مامور نشدند مگر بر اینکه پرستش کنند خدا را در حالیکه خالص نموده باشند براى او دین را.

«مَنْ کانَ یریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتهِ مِنْهَا وَ ما لَهُ فِى الْآخِرَةِ مِنْ نَصیب»:(۴۶۳)

کسى که بهره مندى دنیا را بخواهد اندکى از دنیا به او مى دهیم و در آخرت بهره اى براى او نیست.

رسول خدا (ص)مى فرماید:

لِکلَّ امْرِىء مانَوى، فَمَنْ کانَ هِجْرَتُهُ اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ،وَ مَنْ کانَ هِجْرَتُهُ اِلى دُنْیا یصیبُها، اَوِ امْرَأة ینْکحُها فَهِجْرَتُهُ اِلى ما هاجَرَ اِلَیهِ:(۴۶۴)

براى هر کس همانست که نیت آن را کرده است، پس هر آنکس که نیتش از هجرت، خدا و رسول او باشد، پس هجرت او بخدا و رسول است، و اگر نیتش از هجرت رسیدن به دنیا یا ازدواج با یک زن باشد، بدون شک هجرتش بسوى همان خواهدبود.

«وَ مَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یدرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»:(۴۶۵)

کسى که از خانه اش بیرون آید، در حالى که هجرت کننده به سوى خدا و رسولش باشد، و سپس مرگ او فرا رسد، بدون تردید پاداش او بر خداست.

و این آیه شریفه ممکن است متکفل جمیع مراتب اخلاص باشد، یکى هجرت صورى که به بدن واقع نشود، و این هجرت اگر خالص براى خدا و رسول نباشد، بلکه براى حظوظ نفسانى انجام گیرد، هجرت الى اللّه و رسوله نیست و این مرتبه اخلاص صورى فقهى است.

و دیگر هجرت معنوى و مسافرت باطنى است که مبدء آن بیت مظلمه نفس است و غایب آن خداى تعالى و رسول اوست که آنهم به حق برگردد، زیرا که رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلکه آیت و مرآت و نماینده است، پس هجرت او هجرت به حق است، حب خاصان خدا حب خداست.

پس محصل معناى آیه شریفه و حسب این احتمال آن است که کسى که به مهاجرت معنوى و سفر قلبى عرفانى از بیت نفس و منزل انانیت خارج شد و مهاجرت الى اللّه کرد بدون دید خود و نفسانیت و حیثیت خود جزاى او با حق تعالى است، و اگر سالک در سلوک الى اللّه یکى از حظوظ نفسانیه را طالب باشد ولو وصول به مقامات، بلکه گرچه وصول به قرب حق که براى رسیدن خود به قرب حق باشد این سلوک الى اللّه نیست بلکه سالک خارج از بیت نشده، بلکه مسافر در جوف بیت است، از گوشه اى به گوشه اى، و از زاویه اى به زاویه اى!!

پس سفر اگر در مراتب نفس شد، و براى رسیدن به کمالات نفسانیه، سفر الى اللّه نیست بلکه من النفس الى النفس است، ولى سالک را براى سفر الى اللّه ، این سفر ناچار پیش آمد کند، و جز کمّل از اولیا علیهم السلام نتواند کسى سفر ربانى بى سفر نفسانى کند فقط این شأن براى کمّل است و شاید آیه شریفه:

«سَلامٌ هِىَ حَتی مَطْلِعِ الْفَجْرِ»:(۴۶۶)

اشاره به این سلامت از تصرفات شیطانى و نفسانى باشد در جمیع مراتب سیر در لیالى مظلمه طبیعت، که براى کمّل لیلة القدر است تا طلوع فجر القیامة، که براى کمّل رؤیت جمال احدیت است، و اما غیر آنها در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلکه در اوائل امر هیچ سالکى از تصرفات شیطانیه خارج نیست.

پس معلوم شد که این مرتبه از اخلاص که سلامت از اول مرتبه سیر الى اللّه تا آخر مراتب آن که حصول موت حقیقى است، بلکه پس از حیات ثانوى حقانى که صحو بعد المحو است براى اهل سلوک و متعارف از اصحاب معرفت و ریاضت دست ندهد، و علامت این نحو از خلوص آنست که غوایت شیطان را در آنها راهى نیست، و طمع شیطان از آنها یکسره بریده است. چنانچه درآیه شریفه فرماید از قول آن پلید:

«فَبِعِزَّتِک لَاُغْوِینَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلّا عِبادَک مِنْهُمْ الْمُخلَصینَ»:(۴۶۷)

و در اینجا اخلاص به عین عبد نسبت داده شده نه بفعل عبد و این مقامى است بالاتر از اخلاص در عمل .

و شاید حدیث معروف نبوى که مى فرماید:

مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ ینابیعُ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ اِلَى لِسانِهِ:(۴۶۸)

مراد جمیع مراتب اخلاص باشد یعنى اخلاص عملى و صفتى و ذاتى، و شاید هم ظهور در اخلاص ذاتى داشته باشد که مراتب اخلاص دیگر از لوازم اوست.

یکى از مراتب اخلاص تصفیه عمل است، چه عمل قلبى یا قالبى از شائبه رضاى مخلوق، و جلب قلوب آنها چه براى محمدت یا براى منفعت یا براى غیر آن، و در مقابل این اتیان عمل است ریاءً،و این ریاء فقهى است، و از همه مراتب ریا پست تر و صاحب آن از همه مرائى ها بى ارزش تر و خسیس تر است.

مرتبه دوم:تصفیه عمل است از حصول مقصودهاى دنیوى و مآرب زائله فانیه، گرچه داعى آن باشد که خداى تعالى بواسطه این عمل عنایت کند، مثل خواندن نماز شب براى توسعه روزى و اتیان صلاة اول ماه مثلا براى سلامت از آفات آن ماه و دادن صدقات براى سلامتى و دیگر مقصدهاى دنیوى.

و این مرتبه از اخلاص را بعضى از فقها علیهم الرحمة شرط صحت عبادات شمرده اند، در صورتى که اتیان عمل براى رسیدن به آن مقصود باشد، و این خلاف تحقیق است بحسب قواعد فقهیه، گرچه پیش از اهل معرفت این نماز را به هیچ وجه ارزش نیست، و مثل سایر کسب هاى مشروعه است بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.

مرتبه سوم: تصفیه آن است از رسیدن به جنّات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذّات جسمانیه، و مقابل آن عبادات اجیران است، چنانچه در روایات شریفه است، و این نیز در نظر اهل اللّه چون سایر کسب هاست، الّا اینکه این کاسب اجرتش بیشتر و بهتر است، در صورتیکه قیام به امر کند و از مفسدات صوریه عمل را تخلیص کند.

مرتبه چهارم: آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذابهاى جسمانى موعود، و مقابل آن عبادت عبید است چنانچه در روایت است، و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتى ندارد، و از نطاق عبودیت خارج است و در نظر اهل معرفت فرق نکند که انسان عملى را بکند از خوف حدود و تغزیرات در دنیا یا خوف عقاب و عذاب آخرتى، یا براى رسیدن به زنهاى دنیائى، یا براى رسیدن به زنهاى بهشتى، در این که هیچ یک خدا نیست و داعى بر داعى امر است که مطابق قواعد فقهیه عمل را از بطلان صورى خارج کند، ولى دربازار معرفت این متاع را ارزشى نباشد.

مرتبه پنجم:تصفیه عمل است از رسیدن به سعادات عقلیه و لذّات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه، و منسلک شدن در سلک کروبیین و منخرط شدن در جرگه عقول قادسه و ملائکه مقربین. و در مقابل آن عمل نمودن براى این مقصد است، و این درجه گرچه درجه بزرگ عالى مهمى است و حکما و محققین به این مرتبه از سعادت خیلى اهمیت دادند و بارى آن ارزش قائل شدند، ولى در مسلک اهل اللّه اینمرتبه نیز از نقصان سلوک، و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار مى رود، گرچه در متجر و مکسب با سایرین فرقها دارد.

و در ازاء این مرتبه که مرتبه ششم است، تصفیه آن است از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات و در مقابل عمل براى این مرتبه از خوف است، و این نیز گرچه مرتبه عالیه ایست و از حد اشتهاى امثال نویسنده خارج است، ولى در نظر اهل اللّه این نیز عبادت عبید است و عبادت معلل است.

مرتبه هفتم:تصفیه آن است از وصول به لذات جمال الهى و رسیدن به بهجت هاى انوار سبحات غیر متناهى که عبارت از جنت لقاء است، و این مرتبه یعنى جنت لقاء از مهمات مقامات اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است و اوحدى از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند.و اهل حب و جذبه از کمّل اهل اللّه و اصفیاء اللّه هستند ولکن این کمال مرتبه کمّل اهل اللّه نیست بلکه از مقامات معمولى سرشار آنهاست.

و این که در ادعیه مثل مناجات شعبانیه حضرت امیر المؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته، یااشاره به داشتن آن نموده نه آنکه مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است، چنانچه مرتبه هشتم که در ازاء این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمّل نیست، و این که جناب امیر المؤمنین علیه السلام

کیفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِک

گوید از مقامات معمولى سرشار او و مثل اوست.بالجمله تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل اللّه لازم است و عمل به آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست،و این کمال خلوص است و پس از این مراتب دیگرى است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است. و بیان آن اینجا مناسب نیست.(۴۶۹)

از اشک روان آب بده مزرع طاعت *** تا لاله و ریحان دمد از کشت و زراعت

صد سال اگر در ره طاعت ببرى رنج *** چون عشق نارى ندهد فائده طاعت

مقبول شود سجده طاعت تو آندم *** گر زمزمه عشق بود ذکر سماعت

کویند که در کنج قناعت همه رنج است *** من گنج روان یافتم از کنج قناعت

گر روى عنایت تو زما باز بپیچى *** ما گردن تسلیم نپیچیم زطاعت

گر سرطلبى بنده سر از شاه نتابد *** فرمان بود از خسرو و از بنده اطاعت

هر کس به شفیعى ز تو عذر گنه آرد *** من عشق تو در پیش تو آرم به شفاعت

فارغ بود آنکس که رخ ماه تو نبیند *** از روز و شب و سال و مه و هفته و ساعت

جمعیت خاطر بود از زلف تو ما را *** زین راز کى آگاه بود شیخ جماعت

حسن تو بدیعست ولى در همه آفاق *** مطبوع ملک شعر هما شد به بداعت

۲.زهد در دنیا

بهره گیرى از دنیا و آنچه که از این سفره گسترده بر انسان حلال است، بنحوى که آبروى انسان را محفوظ بدارد، و اهل و عیال برابر شأنشان در گشایش باشند، و از این طریق آخرت انسان آباد گردد، امریست مشروع و طبیعى و ممنوع نمودن خویش از دنیا و نعمت هائى که در آن قرار دارد، مسئله ایست خلاف شرع و برنامه ایست غیر طبیعى، و اگر کسى به نیت رسیدن به کمالات ملکوتى و مقامات معنوى خود را از امور دنیا و کسب و کار و معیشت و بهره برى از نعمت هاىالهى و الطاف ربانى محروم سازد، باید بداند که این برنامه علت رسیدن به مقامات الهى و میدان قرب حق نیست، بلکه تنها و تنها محرومیت صرف است، و تحمل زجر و مشقت بیهوده و بى ثواب، و آنان که زهد را به این معنا گرفته اند مرتکب اشتباه و خطا شده اند.

زهد آنچنان که از معارف الهى و قواعد اسلامى، و روایات نورانى استفاده مى شود امریست قلبى و حقیقتى باطنى که نسبت به امور حرام و برنامه هاى باطل جنبه بازدارنده گى دارد

کسى با توفیق حق و عنایت الهى، قلب خود را منور به نور زهد مى کند، از حلال خدا به اندازه استفاده مى کند، و از حرام الهى مانند گوسپند از گرگ فرار مى نماید، و مازادا درآمد خود را در جائى که خداوند مهربان مقرر فرموده خرج مى کند.

زاهد کسى است که قانع به حلال حق، و خوددار از حرام الهى، و درصرف مال و ثروت در راه خدا انسانى سهل و آسان است.

زهد از اخلاق انبیاء و امامان و اولیاء خاص الهى است، و طالبان سعادت دنیا و آخرت.

بدون زهد نمى توان سالم زیست، و دامن از حرام الهى پاک داشت.

روایاتى که در زیر مى خوانید در کتبا "لثالى الاخبار" در جلد اول آمده:

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله عَنِ الزُّهْدِ،قالَ:تَرْک ما یشْغَلُک عَنِ اللّهِ:

از رسول خدا از زهد پرسیدند فرمود: رها کردن آنچه که ترا از خدا به چیز دیگر سرگرم مى کند.

فى حَدیث عَنِ النَّبِىَّ صلّى اللّه علیه و آله عَنْ جَبْرِئیلَ حینَ سَألَهُ عَنْ تَفسیرِ الزُّهْدِ،قالَ:یحِبُّ ما یحِبُّ خالِقُهُ، وَ یبْغِضُ ما یبْغِضُ خالِقُهُ، وَیتَحَرَّجُ مِنْ حَلالِ الدُّنْیا، وَلا یلْتَفِتُ اِلى حَرامِها:

در روایتى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است به هنگامى که از امین وحى تفسیر زهد را پرسید، جبرئیل گفت: دوست داشته باشید آنچه را خداوند دوست دارد، و دشمن داشته باشد آنچه را خدا دشمن دارد، در حلال دنیا دچار عسرت و مشکل و سختى مى شود ولى توجه به حرام آن نمى کند.

نفسى بى جمال دلبر ما *** خودنگیرد قرار دل بر ما

روز و شب خوش در آتش عشقش *** دل بود عود و سنیه مجمر ما

ذوق مستان ما اگر خواهى *** جرعه اى نوش کن زساغر ما

مهر و ماه و ثوابت و سیار *** همه هیچند پیش اختر ما

پادشاه ممالک عشقیم *** عقل چون چاکرست در برما

آنچه از چشم خلق پنهان است *** هست روشن به رأى انور ما

تافت نور خوش از على بر دل *** دل شد آئینه منورّ ما

قالَ النَّبِىُّ صلّى اللّه علیه و آله:مَنِ اجْتَهَدَ مِنْ اُمَّتى بِتَرْک شَهْوَة مِنْ شَهَواتِ الدُّنْیا قَتَرَکها مِنْ مَخافَةِ اللّهِ آمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاَکبَرِ،وَ اَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ:

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر کس از مت من براى ترک شهوتى از شهوات دنیائى بکوشد، و آن را محض ترس اس ز حق ترک کند، خداوند او را از فزع اکبر امان دهد، و وى را وارد بهشت نماید.

قالَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام:الزُّهْدُ فِى الدُّنْیا ثَلاثَةُ اَحْرُف:زاءٌ وَهاءٌ وَدالٌ:فَاَمَّا الزّاءٌ فَتَرْک الزّینَةِ، وَ اَمَّا الْهاءة فَتَرَک الْهَواءِ،وَ اَمَّا الدّالُ فَتَرْک الدُّنْیا:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:زهد در دنیا سه حرف است زاء و هاء و دال،اما زاء ترک زینت است، هاء ترک هواى نفس و دال ترک دنیاست.

از یحیى بن معاذ درباره زاهد نقل شده:

زاهد صادق قوت غذایش همان است که از زحمت بازوو حلال الهى بدست مى آید، و لباسش همانست که او را از سرما و گرما و دید دیگران حفظ مى کند، و مسکنش همان است که نصیب او مى گردد، دنیا زندان اوست، خلوت مجلس اوست، قبر خوابگاه او، عبرت گرفتن فکرت او، قرآن گفتار او، پروردگار انیس او، ذکر رفیق او، زهد همنشین او، حزن شأن او، حیا شعار او، جوع خورشت او، حکمت کلام او، خاک فرش او، تقوا زاد و توشه او، سکوت غنیمت او، صبر تکیه گاه او، توکل حسب او، عقل راهنماى او، عبادت حرفه او، و بهشت آخرین نقطه حرکت و سفر اوست.

حضرت حق به رسولش خطاب فرمود:

اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تَکونَ اَوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِى الدُّنْیا،وَ ارْغَبْ فِى الْآخِرَةِ:

اگر علاقه دارى پاک دامن ترین مردم و پارساترین آنان باشى در دینا زهد و نسبت به آخرت رغبت داشته باش.

از عشق به دنیائى که مورد نظر حق نیست چند صفت پدید مى آید:

حرص، حسد، کبر، حبّ ریاست، حبّ راحت، حبّ کلام، حبّ برترى، و حبّ ثروت، و همین است که رسول خدا فرمود:

حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کلَّ خَطیئَة:

عشق به دنیا سر تمام معاصى و خطاهاست.

اهل اللّه فرموده اند:

اَلزُّهْدُ هُوَ الْخُرُوجُ مِنْ مَتاعِ الدُّنْیا وَ شَهَواتِها قَلیلها وَ کثیرِها وَ مالِهَا وَ جاهِها کما اَنَّ بِالْمَوْتِ یخْرُجُونَ مِنْها:

زهد خروج از متاع دنیا و شهوات آن است اندک و بسیار آن ثروت و منصب آن،چنانکه با مرگ از همه اینها خروج مى شوند.

اَلزُّهْدُ خُرُوجُ النَّفْسِ عَنْ حَلاوَةِ اللَّذّاتِ الْجِسمانِیةِ وَ الْمَتاعِ الدُّنْیوىَّ،وَ حَقیقَتُهُ خُرُجُ حُبَّ ما سِوَى اللّهِ عَنِ الْقَلْبِ:

زهد بیرون رفتن نفس از شیرینى لذتهاى جسمى و متاع دنیویست،و حقیقت آن خارج کردن عشق غیر خدا از دل است.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

اَلا وَاِنَّ الزُّهْدَ فِى آیة مِنْ کتابِ اللّهِ: «لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فَاتَکمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ»:(۴۷۰)

آگاه باشید که زهد در یک آیه قرآن بیان شده است و آن اینکه:تابر آنچه از دست شما رفت متأسف و ناراحت نشوید، و به آنچه که نزد شما مى آید خوشحال نگردید.

حضرت باقر علیه السلام مى فرماید:

عَجِبْتُ لِمَنْ یحْتَمِى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ،وَلا یحْتَمِى مِنَ الُّذنُوبِ مَخافَة النّارِ:

در عجبم از کسى که محض مرض از غذا خوددارى مى کند، ولى از ترس عذاب از گناه خوددارى نمى کند.

۳.نور باطن

عشق ورزیدن به حق، اجراى دستورات حضرت او، توجه قلبى و عملى به نبوت انبیا و امامت امامان، آراستگى به حسنات اخلاقى، عبادت با حال، خدمت به خلق الهى، دورى از محرمات، تقوا و پرهیزکارى همه و همه باعث تجلى نور بینش و بصیرت در باطن انسان است نورى که هم چون پیامبر را از چاه مى نماید، و حق را از باطل باز مى شناساند، و مسیر صحیح زیستن و پاک زندگى کردن را در میان مردم روشن مى نماید، این نور جز نور الهى که محصول عبودیت خالص است چیز دیگرى نیست، قرآن مجید و روایات به این نور اشاره کرده اند، و این نور را میوه حیات الهى انسان دانسته اند، و محصول تقوا و ایمان به خدا و رسول.

«اَوَ مَنْ کانَ مَیتاً فَاَحْینْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشى بِهِ فِى النّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِج مِنْها»:(۴۷۱)

آیا کسى که مرده (جهل و ضلالت)بوده ما او را زنده کردیم و براى او نور بصیرت و بینش قرار دادیم که با آن نور در میان مردم با زندگى پاک و سالم عمر بگذارند، مانند کسى است که در تاریکى هاى (جهل و گمراهى)فرو شده و از آن بدر نتواند شد؟

«یا اَیها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکمْ کفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یجْعَلْ لَکمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یغْفِرْلَکمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»:(۴۷۲)

اى اهل ایمان تقواى الهى را پیشه کنید و رسولش را در تمام شئون زندگى اسوه و سرمشق قرار دهید، دو نصیب از رحمت خدا بر شما مى رسد، و براى شما نور بصیرت قرار مى دهد که با آن نور زندگى کنید، و شما را مشمول مغفرت خود مى نماید، و خداوند آمرزنده مهربان است.

انسان با آراسته شدن به این نور از طایفه صدیقون و شهدا مى شود و از اجر مطلق در پیشگاه حق برخوردار مى گردد و تا ابد از این نور بهره مند مى گردد.

«وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اُولئِک هُمُ الصَّدّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِهِمْ لَهُمْ اَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ»:(۴۷۳)

و آنان که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، ایشان نزد پروردگار صدیقان و شهیدایند، براى آنان است اجر و نورشان.

این نور در قیامت کبرى ظهور مى کند و راهنماى صاحب نور به سوى عنایت حق مى شود.

«یوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یسْعى نُورُهُمْ بَینَ اَیدِیهِمْ وَ بِاَیمانِهِمْ بُشْراکمُ الْیوْمَ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْانْهارُ خالِدینَ فِیها ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»:(۴۷۴)

اى رسول من توجه کن به روزى که مردان و زنان مؤمن فروغ نورشان پیش رو و سمت راست آنها بشتابد و مژده دهد امروز شما را بهشتى که نهرها زیر درختانش جارى است بشارت باد که در آن بهشت جاویدان خواهید بود و این همان سعادت و فیروزى بزرگ شماست.

آرى همانطور که در ایات کتاب الهى ملاحظه کردید این نور محصول ایمان به خدا و انبیا و اجراى دستورات حق و به عبارت دیگر حیات الهى و تقوا و پرهیزکارى است.

این معنا نیز روشن است که منبع مسائل ایمانى و اخلاقى و عملى و آنچه که مربوط به تقوا و حق و حقیقت مى باشد قرآن مجید است، قرآنى که جز نور چیز دیگرى نیست:

«قَدْ جائَکمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبَّکمْ وَ اَنْزَلْنا اِلَیکمْ نُوراً مُبیناً»:(۴۷۵)

از جانب پروردگار برهان به سوى شما آمد، تاقلب شما آماده پذیرش تمام حقایق گردد. و نازل کردیم براى شما نور مبین که نور هدایت و رستگارى است.

مستقیم قرار مى گیرند، و به عنایت و رحمت خاص حضرت حق در دنیا و آخرت مى رسند، براى دیدن این روایات به "تفسیر برهان"، "نور الثقلین"،"صافى"، و کتاب با عظمت "کافى"مراجعه کنید، آرى آنان که پس از وفات رسول خدا داراى زندگى درست و زیست صحیح و حکیمانه بودند از برکت پیروى از ائمه معصومین

چنین زندگى الهى و زیست صحیح و حکیمانه بودنداز برکت پیروى از ائمه معصومین چنین زندگى الهى و زیست نورانى یافتند، و آنان که درتاریکى فرو رفتند، محض جدائى از ولایت امامان معصوم به این بدبختى و شقاوت ابدى دچار شدند.

امروز که سال هزار و سیصد و هفتاد و یک شمسى را مى گذرانیم جهان اسلام و ملت هائى که در آن زندگى مى کنند دچار بلاهاى سخت و گرفتاریهاى طاقت فرساى داخلى و خارجى هستند و این نیست مگر اینکه آهنگ حیات آنان جداى از آهنگ حیات اولیاء و اصفیاء الهى است و این همان است که به نقل فریقین رسول خدا یک ساعت قبل از وفاتش اعلام فرمود:

اِنّى تارِک فیکمُ الثَّقَلَینِ:کتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِى،لَنْ یفْتَرِقا حَتّى یرِدا عَلَىَّ الْحَوضَ ما اِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوامِنْ بَعْدِى اَبَداً:

من دو چیز گرانبها در میان شما گذاشتم:قرآن و اهل بیتم، این دو تا ورود به من در کنار حوض از هم جدا نمى شوند، اگر درباطن و ظاهر متمسک به این دو حقیقت شوید هرگز روى گمراهى که اساس همه گرفتاریهاست نخواهید دید.

ولى امروز مى بینیم اکثر مسلمانان جهان دچار انواع گرفتاریها هستند، گرفتاریهاى و بلاهائى که محصول گمراهى و ضلالت است. و این نیست مگر جدا زیستن آنان از آهنگ قرآن و امامت و رهبرى الهى.

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه:

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذى اَنْزَلْنا:(۴۷۶)

بنا بنقل مجمع البیان طبرسى مى فرماید:

وَاللّهِ الْائِمَّةُ، وَ هُمْ ینَؤَّرُونَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ،یحْجُبُ اللّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یشاءُ فَیظْلَمُ قُلُوبُهُمْ:

بخدا سوگند که نور مذکور در این آیه نور امامان معصوم است، و آنان باطن مردم مؤمن را روشن مى نمایند، و خداوند نورائمه را از کسانى که لیاقت آن را ندارند محبوب مى دارد، پس دلهاى آنان تاریک مى شود.

در هر صورت از ایمان به خدا و قیامت و عمل صالح و اخلاق حسنه و تقوا و پرهیزکارى غفلت نکنید که این همه مورث نور خدا و نور محمد و نور امامان علیهم السلام درقلب است، نورى که از برکت آن مى توان حیات طیبه کسب کرد و از تاریکى هاى جهل و گمراهى و غفلت و فسق و عصیان به توفیق الهى بدر آمد، و در سایه ولایت الهى قرار گرفت، و از ولایت شیطان در امان ماند:

«اَللّهُ وَلِىُّ الَّذینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کفَرُوا اَوْلِیائُهُمْ الطّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّوِر اِلَى الظُّلُماتِ»:(۴۷۷)

خداوند ولى کسانى است که ایمان آوردند، آنان را از تیرگى ها به ساحت نور مى برد، و آنان که کافر شدند پیشوایان آنان طاغوت است آنان را از نور به تاریکى ها سوق مى دهد.

کرده شهنشاه عشق در حرم دل ظهور *** قد زمیان برفراشت رایت اللّهُ نور

موسى جان مى شتافت در طلب جذوه اى *** کرد تجلّى زغیب بارقه نخل طور

شرح بیان قاصر است در صفت اشتیاق *** اِنَّک اَنْتَ الْخبیر تَعْلَمُ ما فِى الصُّدور

اى زتو مشتاق را، وى ز تو عشّاق را *** دیده بساط نشاط، سینه سراى سرور

اى زشئون صفات، وى ز تقاضاى ذات *** با همه نزدیک تو در همه پیوسته دور

حسن تو در هر زمان جلوه دیگر کند *** افکند اندر جهان فتنه و غوغا و شور

هر ه در آن راه شد با قدم نیستى *** هستى جاوید یافت از تو ببزم حضور

آن که جمال تو دید جام وصالت کشید *** باده جنّت نخواست از کف غلمان و حور

نور على راهبر تا نشود در نظر *** زین ره خوف و خطر کس ننماید عبور

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مى فرماید:

اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ حَبْلُ اللّهِ وَ النُّورُ الْمُبینُ:(۴۷۸)

این قرآن ریسمان الهى و نور روشنگر است.

حضرت مجتبى علیه السلام مى فرماید:

اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ فیهِ مَصابیحُ النُّورِ:(۴۷۹)

به حقیقت که در این قرآن چراغهاى نور است.

امیر المؤمنین علیه السلام مى فرماید:

وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَاِنَّهُ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُورِ:(۴۸۰)

به نور قرآن طلب شفا براى تمام دردهاى باطنى و معنوى کنید که این منبع کرامت شفاى دردهاى باطن است.

على علیه السلام درباره رسول خدا صلّى اللّه و علیه و آله مى فرماید:

فَهُوَ اِمامُ مَنِ اتَّقى،وَبَصیرَةُ مَنِ اهْتَدى،سِراجٌ لَمَعَ ضُوْؤُهُ وَ شِهابٌ سَطَعَ نُورُهُ:(۴۸۱)

او امام کسى است که تقوا پیشه کند، و بصیرت انسانى است که پذیراى هدایت باشد، چراغى است که فروغش مى درخشد، و ستاره اى است که نورش پخش مى شود.

امیر المؤمنین علیه السلام مى فرماید:

اِنَّما مَثَلى بَینَکمْ کمَثَلِ السَّراجِ فِى الظُّلْمَةِ:(۴۸۲)

جز این نیست که من در میان شما مانند چراغ در تاریکى هستم.

على علیه السلام از رسول خدا روایت مى کند:

اَکثَرُ دُعائى وَ دُعاءُ الْاَنْبِیاءِ قَبْلى بِعَرَفَةَ:لا اِلَهَ اِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریک لَهُ،لَهُ الْمُلْک وَ لَهُ الْحَمْدُ،یحْیى وَ یمیتُ، و هُوَ عَلى کلَّ شَىْء قَدیرٌ.

اَللَّهُمَّ اجْعَلْ فِى سَمْعى نُوراً،وَ فِى بَصَرى نُوراً،وَ فِى قَلْبى نُوراً،اَللَّهُمَّ اشْرَحْ لِى صَدْرى،وَیسِّرْلى اَمْرى،وَ اَعُوذُبِک مَنْ وِسْواسِ الصُّدُورِ وَ تَشَتُّتِ الْاُمُورِ:(۴۸۳)

اکثر دعاى من و دعاى انبیاء قبل از من در عرفه این بود:خدائى جز اللّه نیست، براى او شریک نمى باشد، حمد وملک براى اوست، زنده مى کند و مى میراند، او بر هر چیز تواناست.

خداوندا در گوش و چشم و قلبم نور قرار بده، الهى شرح صدر به من عنایت کن، کارم را آسان فرما، من از وسواس سینه و بهم خوردگى امورم به حضرت تو پناه مى آورم.

حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:

طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِى التَّفَکرِ وَ الْبُکاءِ،وَ طَلَبْتُ الْجَوازَ عَلَى الصَّراطِ فَوَجَدْ تُهُ فِى الصَّدَقَةِ،وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوزجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِى صَلاةِ اللَّیلِ:(۴۸۴)

به دنبال نور قلب شدم، آن را در اندیشه و گریه یافتم، طالب ورقه عبور از صراط شدم آن را در صدقه دیدم، خواستارنور روى و آبرو شدم آن را در نماز شب پیدا کردم.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود:

صَلاةُ اللَّیلِ نُورٌ:(۴۸۵)

نماز شب روشنى است.

عیسى فرمود:

طُوبى لِلَّذینَ یتَهَجَّدُونَ مِنَ اللَّیلِ،اُولئِک الَّذینَ یرِثُونَ النُّورَ الدّائِمَ مِنْ اَجْلِ اَنَّهُمْ قامُوا فِى ظُلْمَةِ اللَّیلِ:(۴۸۶)

خوشا حال کسانى که شب را بیدار مى مانند،اینانند که نور دائم را از آن رو که در تاریکى شب بپا خاسته اند، به ارث مى برند.

از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده:

الصَّلاةُ نُورٌ:(۴۸۷)

نماز روشنى است.

اِذا رَمَیتَ الْجِمارَ کانَ لَک کانَ نُوراً یوْمَ الْقِیامَةِ:(۴۸۸)

زمانى که در اعمال حج رمى جمره کردى، این رمى درقیامت براى تو نور است.

مَنْ رَمى بِسَهْم فِى سَبیلِ اللّهِ کانَ لَهُ نُوراً یوْمَ الْقِیامَةِ:(۴۸۹)

کسى که در راه خدا تیرى بیندازد، براى او در قیامت نور است.

عَلَیک بِتِلاوَةِ الْقُرآنِ فَاِنَّهُ نُور لَک فِى الْاَرْضِ،وَ ذُخْرٌ لَک فِى السَّماءِ:(۴۹۰)

برتو باد به تلاوت قرآن که آن براى تو در زمین نور است، و در آسمان ذخیره.

مَنْ شَهِدَ شَهادَةَ حَقً لِیحْیىَ بِها حَقَّ امْرِىء مُسْلِم اَتى یوْمَ الْقِیامَةِ وَلِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ یعْرِفُهُ الْخَلایقُ بِاسْمِهِ وَ نبِهِ:(۴۹۱)

کسى که شهادت حقى بدهد تا حق انسان مسلمانى را زنده کند روز قیامت وارد مى شود در حالى که در صورتش نورى است که به مسافت دید چشم مى درخشد، و خلایق او را به اسم و نسب مى شناسند.

هر کس را دل و جان از پى جانان نرود *** تو مپندار که بیچاره پریشان نرود

خضر اگر وصل لب دوست بیابد نفسى *** سالها در طلب چشمه حیوان نرود

اندرین شهر نه حیران جمال تو منم *** کس نبینم که ترا بیند و حیران نرود

با وجود قد و رخسار و خط و زلف تو دل *** از پى سرو و گل و سنبل و ریحان نرود

نه مرا سخت بود بار فراق غم دوست *** مشکل آنست که از پیش تو آسان نرود

آن که امروز نظر بر رخ زیباى تو کرد *** از پى حور به فردا سوى رضوان نرود

من بیچاره نه گریان توام کیست که مرا *** لب خندان ترا بیند و گریان نرود

از سر کوى تو جاى دگرى پاننهم *** تا مرا در طلبت عمر به پایان نرود

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی خَوْفَ غَمِّ الْوَعِیدِ وَ شَوْقَ ثَوَابِ الْمَوْعُودِ حَتَّى أَجِدَ لَذَّةَ مَا أَدْعُوک لَهُ وَ کأْبَةَ مَا أَسْتَجِیرُ بِک مِنْهُ

اَللَّهُمَّ قَدْ تَعْلَمُ مَا یصْلِحُنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیای وَ آخِرَتِی فَکنْ بِحَوَائِجِی حَفِیاً»:

"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و ترس اندوه کیفر، و شوق وعده پاداش به من روزى فرما، تا بهره و لذت چیزى که ترا براى ان مى خوانم، و افسردگى چیزى که از آن به تو پناه مى برم بیابم.

الهى توموجبات صلاح کار دنیا و آخرتم را مى دانى،پس در برآوردن حاجاتم توجّه خاصى به من مبذول فرما".

ترس از اندوه کیفر و شوق ثواب موعود:

آنان که خانه قلب را مرکز تجلى ایمان به خدا و قیامت نکردند، و تن به عبادت و عمل صالح ندادند، و جان به حسنات اخلاقى نیاراستند، قرق هاى حق را شکستند، و به تمام محرمات الهى آلوده شدند، و به کار خیر رو نیاوردند، و در برابر واقعیات و حقایق به تکبر برخاستند، و اهل فساد و افساد بودند، و به عهد و پیمان الهى وفادارى نکردند، بشارت به عذاب حق مسلّم آنان است، و کیفر الهى در دنیا و آخرت برآنان حتم و ثابت است.

آنان که با قوانین و سنن الهى مخالفت کردند، و با انبیاء بزرگوار حق مخالفت نمودند، و به برنامه هاى الهى با غرورى خاص دهن کجى کردند، و یاوه گفتند و باطل سفتند، و دستیار شیاطین و معاون ستمگران شدند، و خون به دل خانواده ها و جامعه کردند، به نظر شما بایداز کیفر و جریمه و عذاب و عقاب در امان بمانند، شما اگر به جاى صاحب هستى بودید در حق این ستمگران بى خرد، و ظالمان بى وجدان، و عیاشان آلوده، و مزاحمان جنایت پیشه چه مى کرید؟

آنان که دل به خدا سپردند، و باطن را مرکز عشق و علاقه و ایمان به حضرت حق کردند، قیامت را با چشم قلب دیدند، به ملائکه ایمان آوردند، و عاشقانه به دنبال انبیا و امامان دویدند، اعضا و جوارح را در گردونه عمل صالح قرار دادند، به حسنات الهى و اخلاقى آراسته شدند، غم خوار خلق خدا بودند، به اینکه منبع عشق و صفا ومهر و وفا و محبت و دوستى اند شناخته شدند، به عهد و پیمان الهى وفادار بودند، و سنن و نوامیس هستى را احترام گذاشتند، و قدم به جاى قدم انبیا و امامان گذاشتند، و براى دردمندان و مستمندان تکیه گاه بودند، بشارت به نعیم ابد و رضوان الهى و حیات طیبه و عیش راضیه حق مسلم آنان است.

بنظر شما این پاکان بى نظیر، این عاشقان دلباخته، و والهان جمال محبوب، و انسانهاى با کرامت، و خلفاى حق در روى زمین، و یاور مظلومان، و رحمت دوست باید از اجر و مزد این همه زحمات و کرامات دست خالى بمانند، شما اگر بجاى مولاى اینان بودید درحقّشان چه تصمیمى مى گرفتید؟

در اینجا لازم است به گوشه اى از آیات قرآن که نسبت به مفسدان و مجرمان و بدکاران بشارت به عذاب دارد، و درباره پاکان و نیکان و بندگان درگاه بشارت نعمت و اجر دارد اشاره شود، تا با توجه بهاین سند محکم و متین الهى بیش از پیش دل قوى کنید و پا به پاى پاکان بحرکت آئید و همانطور که حضرت زین العابدین از خداوند مهربان درخواست کرده ترس از اندوه کیفر و شوق ثواب موعود در قلب شما تجلى کند که این ترس و شوق دو عامل بسیار مهم بازدارنده از گناه و محرک به سوى عمل صالح واخلاق پاک است.

چون این شوق و ترس در خانه قلب جاى بگیرند از عبادت لذت وافر مى برید، و از گناه افسرده و متنفر مى شوید، به سوى عمل صالح با تمام وجود به حرکت مى آئید، و از معصیت و طغیان باتمام قدرت فرار مى کنید و خلاصه با این دو بال معنوى به مقام قرب حق و لقاء محبوب مى رسید.

این که ویران شده از خیل فنا خانه ماست *** مخزن گنج بقا در دل ویرانه ماست

مى نماید به جهان آنچه زپیدا و نهان *** همه یک پرتو حسن رخ جانانه ماست

گرچه هرگز زبد و نیک جهان دم نزدیم *** از کران تا به کران قصه افسانه ماست

ساقیا گر نبود چشم بلورین چه شود *** گردش چشم تو هم ساغر پیمانه ماست

در گلستان سر کوى تو چون بلبل مست *** همه شب تا به سحر نعره مستانه ماست

آن که از پرتو حسنش شده ممکن موجود *** روز و شب عشق رخش در دل دیوانه ماست

تا شده نورعلى جرعه کش محفل دل *** محفل آراى سید رندانه ماست

«ثُمَّ اَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ اَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوَها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کفَرُوا وَ ذلِک جَزاءُ الْکافِرینَ»:(۴۹۲)

آن گاه خداوند وقار و آرامش خود را بر رسولش و مردم مؤمن نازل فرمود، و سپاهى از ملائکه که آنان را نمى دیدید به یارى شما فرستاد، و کافران را در همین دنیا به جزاى کفر و ظلم و کبرشان به رنج و مشقّت و ذلّت افکند و این است کیفر کافران.

«وَ کاَینْ مِنْ قَرْیة عَتَتْ عَنْ اَمْرِ رَبّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکراً. فَذاقَتْ وَبالَ اَمْرِها وَ کانَ عاقِبَةُ اَمْرِها خُسْراً. اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً فَاتَّقُوا اللّهَ یا اُوِلى الْاَلْبابِ،الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّهُ اِلَیکمْ ذِکراً»:(۴۹۳)

و چه بسیار مردم دیارى که از دستور خدا و رسولش سرپیچیدند، ما هم آنان را به حساب شدید دچار کردیم و به عذاب سخت معذب نمودیم. این بى خبران خائن به کیفر کردار خود رسیدند، و عاقبت کارشان زیان کارى شد. و خدا بر آنان پس از هلاکت در دنیا عذاب شدید آخرت مهیا ساخت، پس شما اى خردمندانى که ایمان آورده اید پرهیزکارى و تقواى الهى رامراعات کنید که خداوند از باب رحمت و لطفش براى هدایت شما قرآن فرستاد.

«فَاَمَّا الَّذینَ کفَرُوا فَاُعَذّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً فِى الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ»:(۴۹۴)

پس گروهى که کافر شدند به عذابى سخت در دنیا و آخرت معذب گردانم، و براى نجات آنان از عذاب جهنم و سختى دنیا مددکارى نیست.

«وَ مِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النَّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ اِلَى عَذاب عَظیم»:(۴۹۵)

بعضى از اعراب اطراف مدینه منافقند، و بعضى از اهل شهر مدینه هم منافق و بر نفاق ماهر و ثابتند و شما از نفاق آنان آگاه نیستید، ما بر سیرت ناپاک آنان عالممیم آنان را به دو عذاب"قبل از مرگ و بعد از مرگ"معذب مى کنیم، و عاقبت هم به عذاب سخت ابدى دوزخ باز مى گردند.

«وَ یعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظّانّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً»:(۴۹۶)

و خداوند تمام منافین و مشرکین را از مرد و زن به عذاب سخت دچار کند، که آنان به خداوند بدگمان بودند، در صورتى که بدى و آلودگى بر خود آنان حاکم بود، و خداوند را بر آنان خشم و غضب و لعنت است و جهنم را که جایگاه بدى است براى آنان مهیا ساخت.

«وَ مَنْ یتَوَلَّ یعَذّبْهُ عَذاباً اَلیماً»:(۴۹۷)

آن که به واقعیات و سنن و قوانین الهى پشت کند، خداوند او را به عذابى سخت معذب نماید.

«تِلْک حُدُودُ اللّهِ وَ مَنْ یطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ یدْخِلْهُ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فِیها وَ ذلِک الْفَوْزُ الْعظیمُ»:(۴۹۸)

آنچه در قرآن بیان شده احکام و حدود الهى است، و هر کس پیرو خدا و رسولش باشد او را داخل بهشت هائى کند که در زیر درختانش نهرها جارى است، آنجا منزل ابدى آنان است و این است سعادت و فوز بزرگ.

«فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ اِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکمْ اَجْرٌ عَظیمٌ»:(۴۹۹)

ایمان به خدا و پیامبرانش آرید، که هرگاه مؤمن شوید و تقواى الهى را رعایت نمائید براى شما اجر بزرگ خواهد بود.

«وَلَئِنْ قُتِلْتُمْ فِى سَبیلِ اللّهِ اَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیرٌ مِمّا یجْمَعُونَ»:(۵۰۰)

اگر در راه خدا در جبهه حق علیه باطل کشته شوید یا بمیرید در آن جهان به آمرزش و رحمت الهى برسید و آن بهتر است از آنچه که در دنیا براى خود فراهم آوردید.

«قُلْ اَؤْنَبَّئُکمْ بِخَیر مِنْ ذلِکمْ لِلَّذینَ اتَّقُوْا عِنْدَ رَبَّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ اَزْواجٌ مُطَهِّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»:(۵۰۱)

بگو شما را آگاه کنم به بهتر از آنچه که در دنیا دارید، براى اهل تقوا در پیشگاه خدا بهشت هائیست که از زیر درختانش نهرها جارى است، و زنان پاکیزه و از همه مهم تر خوشنودى خدا، و حضرت حق به تمام بندگان آگاه است.

«اَلَّذینَ ینْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فِى سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ لایتْبِعُونَ ما اَنْفَقُوا مَنّاً وَلا اذىً لَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبَّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزِنُونَ»:(۵۰۲)

آنان که اموال خود را در راه خدا انفاق کنند و در پى انفاق منّتى نگذارده و آزارى نرسانند، آنها را پاداش نیکو نزد خدا خواهد بود و از هیچ چیز بیمناک نباشند و هرگز در دنیا و آخرت اندوهناک نگردند.

«اِنَّ اللّهَ یدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ اِنَّ اللّهَ یفْعَلُ ما یریدُ»:(۵۰۳)

همانا خداوند آنان که اهل ایمان و نیکوکارند داخل دربهشت هائى کند که زیر درختانش نهرها جارى است و خداوند هر چه اراده کند انجام مى دهد.

«وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکفَّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِینَّهُمْ اَحْسَنَ الَّذى کانُوا یعْمَلُونَ»:(۵۰۴)

و آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، ما هم گناهشان را محو و مستور کنیم و بهتر از آن اعمال نیکشان، به آنها پاداش دهیم.

«وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوَّئَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرى مِنْ تَحْتِهَآ الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ»:(۵۰۵)

آنان که به خدا ایمان آورده اند و به اعمال شایسته پرداختند، البته آنان را به عمارات عالى بهشتى که زیر درختانش نهرها جارى است منزل دیهم که در آن زندگى ابدى کنند، چه پاداش خوبى اهل عمل به دستورات خدا دارند.

«وَ بَشّرِ الْمُؤْمِنین بِاَنَّ لَهُمْ مِنَ اللّهِ فَضْلا کبیراً»:(۵۰۶)

و مؤمنان را بشارت ده که از خدا براى آنان فضل بزرگ است.

گست رشته پیوند دل زهر چه که هست *** کسى که رشته الفت به تار زلف تو بست

کسى که رشته الفت به تار زلف توبست *** خلیل وار بهر جابتى که دید شکست

زهرچه هست به عالم برید رشته مهر *** کسى که دل به خم زلف دلستان توبست

مرا تو کعبه مقصودى از جهان ورنه *** دلم زمسجد و میخانه هیچ طرف نبست

اگر زخرمن وصل تو خوشه اى نبرم *** به غیر باد نداریم حاصلى در دست

به پیش روى تو گلزار و لاله باشد خار *** به نزد قد تو سرو بلند گردد پست

نه اعتماد دلى را در این زمانه به کس *** نه اختیار کسى را در این میانه به دست

ز دیو نفس امان نیست بى عنایت دوست *** کسى به بازوى سعى این طلسم رانشکست

کسى که کشته شمشیر عشق شد چو هما *** مقیم کوى حقیقت شد از مجاز برست

پرستش على وآل او طریق من است *** جز این طریق ندارم خداى آگاه است

حکایتى بسیار عالى اندر غم مرگ و فرداى قیامت:

در تفسیر "حدائق" صفحه ۵۲ روایت مى کند که:فضیل عیاض درخانه داود طائى آمد، صداى جانسوز او را از درون خانه شنید، فضیل فریاد زد، اى داود اگر حدیث رسول خدا را که فرمود:

لایدْخُلُ النّارَ مَنْ بَکى مِنَ خَشْیهِ اللّهِ تَعالى:

آن که از خشیت الهى گریه کند وارد آتش نمى شود.

صحیح یافته اى و قطره اى از این اشک سوزناک آتش را خاموش مى کند این همه گریه و زارى چیست؟ آن گاه صدا زد و در به رویم باز کن تا زیارتت کنم، جواب آمد: مرا خوف و خشیت حق از زیارت یاران بازداشته.

زنى در همسایگى داود بود، به در منزل آمد به فضیل گفت:صبر کن تا وقت نماز برسد و او عزیمت مسجد براى نماز جماعت کند، او را آن وقت زیارت کن.

وقت نماز شد، داود به مسجد رفت، آن گاه فضیل به خانه او درآمد، کوزه شکسته اى از آب دید که آبش آفتاب خورده و خانه و اساسش بسیار معمولى بود!

داود از مسجد برگشت، فضیل به او گفت این کوزه جائى بگذار تا آبش سرد شود، گفت:آن قدر به خود اطمینان ندارم که آب سرد میل مرا به طرف لذّات دنیا زیاد نکند!

گفت:خانه را بپرداز،گفت: عمارت دنیا را تمتّعات طبع است و همین بس مرا که حال اسراف و زیاده روى ندارم!

فضیل مى گوید:قبل از این جلسه داود را به غایت حسن و جمال دیده بودم به اندازه اى که در میان مردم مشهور بود صاحب جمال تر از او کسى نیست، ولى این بار او را زار ونزار و رنگ پریده و لاغر دیدم، به او گفتم: این چه حال است؟

گفت: اى فضیل هشت غم مرا از خورد و خواب و سؤال و جواب بازداشته و به این روزم انداخته:

غم اول:هول مطلع یا وقت مرگ:

«کلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ»:(۵۰۷)

هر نفسى چشنده مرگ است.

«اَینَما تَکونُوا یدْرِککمُ الْمَوْتُ»:(۵۰۸)

هر کجا باشید مرگ شما را مى گیرد.

«فَلَوْ لا اِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومُ وَ اَنْتُمْ حینَئِذ تَنْظُرُونَ»:(۵۰۹)

پس چگونه خواهد بود هنگامى که جان شما به گلو برسد، و شما وقت مرگ بر بالین آن مرده حاضرید و مى نگرید.

«کلا اِذا بَلَغَتِ التراقِىَ،وَ قیلَ مَنْ راق،وَظَنَّ اَنَّهُ الْفِراقُ،وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ،اِلى رَبّک یوْمَئِذ الْمَساقُ»:(۵۱۰)

این چنین نیست که منکران قیامت پنداشته اند، باش تا جانشان به گلو رسد، و گویند کیست که چاره درد این بمیار تواند کدر، و بیمار به یقین مى داند که از دنیامفارقت کند دو ساق پا به هم پیچد، در آن روز تمام خلایق را به سوى خدا خواهند کشید.

غم دوّم:قرار گرفتن در منزل گور است، منزل بى در و پیکر، منزل تنگ و تاریک، منزل غربت، منزل وحشت، منزل سرگذاشتن به خشت لحد با یک لباس چون کفن، منزلى که راه گریز بجائى ندارد، و نمى دانم کدام تابلو را در این خانه بالاى سر من زنند:

رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةَ اَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النّیرانِ:

خانه گورباغى از باغهاى بهشت،یا گودالى از گودالهاى جهنّم است.

غم سوم:فریاد دو ملکى است که در قبر به گوشم رسد:

مَنْ رَبُّک؟

که نمى دانم جوابگو هستم یا نه؟این بستگى دارد به اینکه نهال توحید را با عمل و اعتقاد و اخلاق آب یارى کرده و بارور کرده باشم تا بتوانم پاسخگو باشم و گرنه اگر غفلت داشته باشم، و درون تبدیل به بتخانه شده باشد چه جوابى دارم بدهم؟!

غم چهارم:اى فضیل غم نفخه صور است:

«وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَاِذا هُمْ مِنَ الْاَجْداثِ اِلى رَبّهِمْ ینْسِلُونَ»:(۵۱۱)

و چون در صور دمیده شود، بناگاه همه از قبرها به سوى خداى خود به سرعت مى شتبابند.

کسى که در آن وقت به من برگردانده شود و در قبر آماده ام کنند سپس به محشر وارد شوم، چون آماده گردم نمى دانم به چه حال وارد مى شوم.

«یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»:(۵۱۲)

روزى که برخى روسپیدند و برخى روسیاه.

غم پنجم:چون از گور وارد محشر شوم، ندانم زمام امرم را بدست ساربان آتش دهند، که خود براى خود پرداخته ام و یا ملائکه رحمت براى نداى:

«اُدْخُلُوها بِسَلام آمِنینَ»:(۵۱۳)

به سراغم مى آیند؟

غم ششم:موقف حساب است که:

«اِنَّ اللّهَ لایظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة»:(۵۱۴)

بدرستى که خداوند به وزن زره اى به کسى ستم روا نمى دارد.

«فَمَنْ یعْمَلْ مَثْقالَ ذَرَّة خَیراً یرَهُ،وَ مَنْ یعْمَلْ مَثْقالَ ذَرَّة شَرّاً یرَهُ»:(۵۱۵)

غم هفتم:وقت میزان است:

وَ الْوَزْنُ یوْمَئِذ الْحَقُّ:(۵۱۶)

ترازو در آن روز حقّ است.

«فَاَمَا مَنْ اُوتِىَ کتابَهُ بِیمینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤْا کتابِیهْ،(۵۱۷)وَ اَمّا مَنْ اُوتِىَ کتابَهُ بِشِمالِهِ فَیقُولُ یالَیتَنى لَمْ اُوتَ کتابِیهْ».(۵۱۸)

اما کسى که نامه اعمال او را به دست راستش دهند با کمال نشاط و شادمانى به اهل محشر گوید: بیائید نامه مرا بخوانید.

و اما آن کسى که کتاب عملش را به دست چپ دهند، گوید:اى کاش نامه مرا به من نمى دادند.

«فَاَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَهُوَ فى عیشَة راضِیةوَ اَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَاُمُّهُ هاوِیةٌ.وَما اَدْریک ماهِیهْ.نارٌ حامِیةٌ»:(۵۱۹)

پس آن روز عمل هر کس را در میزان حق وزنى باشد در بهشت به آسایش و زندگى خوش خواهد بود، و عمل هر کس بى قدر و ارزش و سبک وزن است جایگاهش در هاویه است، نمى دانى هاویه چیست؟هاویه همان آتش سخت سوزانده و گدازنده است.

غم هشتم:خدا را رحمت است و قهر، تجلّى رحمتش در دنیا قرآن و تکالیف و در آخرت بهشت و رضوان، و تجلّى قهرش در قیامت عذاب دردناک جهنّم،و این آخرین برنامه است که ندانم من در آن روز عاقبتم رحمت است یا قهر؟!

هر دل که به دام عشق افتاد *** سیلاب غمش نکند بنیاد

سودائى عشق را مپرسید *** کو چون بکمند عشق افتد

از هستى خویش نیست آگه *** کو هستى خویش داده بر باد

عمرى که گذشت بى رخ دوست *** یارب دل دشمنان مبیناد

در زلف تو هر که شد گرفتار *** از قید غم جهان شد آزاد

افسانه عشق بود و مستى *** روز ازل آن که پند ما داد

در عشق بناى هستى خویش *** ویران کند و خانه دل آباد

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْزُقْنِی الْحَقَّ عِنْدَ تَقْصِیرِی فِی الشُّکرِ لَک بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَی فِی الْیسْرِ وَ الْعُسْرِ وَ الصِّحَّةِ وَ السَّقَمِ حَتَّى أَتَعَرَّفَ مِنْ نَفْسِی رَوْحَ الرِّضَا وَ طُمَأْنِینَةَ النَّفْسِ مِنِّی بِمَا یجِبُ لَک فِیمَا یحْدُثُ فِی حَالِ الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ الرِّضَا وَ السُّخْطِ وَ الضَّرِّ وَ النَّفْعِ»

"الهى بر محمد و آل محمد درود فرست، و به هنگام کوتاهى در سپاس نعمت هایت که در همه حال، چه در آسایش و چه در گرفتارى، در تندرستى و بیمارى به من ارزانى داشتى اجراى حق را روزیم کن، تا از نفس خود خوشنودى و آرامش خاطر نسبت به انجام وظیفه ام در پیشگاهت بیابم، در مواقع ترس و ایمنى، خوشنودى و خشم، سود و زیان".

پی نوشت:


۴۶۱ زمر، ۳.

۴۶۲ بینّه، ۵.

۴۶۳ شورى، ۲۰.

۴۶۴ "کنز العمال" ج ۳، ص ۴۲۴.

۴۶۵ نسائ، ۱۰۰.

۴۶۶ قدر، ۵.

۴۶۷ ص، ۸۲.

۴۶۸ "کافى" ج ۲.

۴۶۹ "آداب الصلاة" امام خمینى، ص ۱۷۶.

۴۷۰ حدید، ۲۳.

۴۷۱ انعام، ۱۲۲.

۴۷۲ حدید، ۲۸.

۴۷۳ حدید، ۱۹.

۴۷۴ حدید، ۱۲.

۴۷۵ ـنساء:۱۷۴.

۴۷۶ تغابن، ۸.

۴۷۷ بقره، ۲۵۷.

۴۷۸ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۲۸، باب نور،

۴۷۹ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۲۸، باب نور،

۴۸۰ ـ"میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۲۸، باب نور،

۴۸۱ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۲۸، باب نور،

۴۸۲ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۱.

۴۸۳ ـ"میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۱.

۴۸۴ ـ"میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۴.

۴۸۵ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۴.

۴۸۶ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۴.

۴۸۷ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۵.

۴۸۸ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۵.

۴۸۹ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۵.

۴۹۰ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۵.

۴۹۱ "میزان الحکمة" ج ۱۰، ص ۲۳۵.

۴۹۲ توبه، ۲۶.

۴۹۳ طلاق، ۸ ۱۰.

۴۹۴ آل عمران، ۵۶.

۴۹۵ توبه، ۱۰۱.

۴۹۶ فتح، ۶.

۴۹۷ فتح، ۱۷.

۴۹۸ ـنساء، ۱۳.

۴۹۹ آل عمران ۱۷۹.

۵۰۰ آل عمران، ۱۵۷.

۵۰۱ ـآل عمران، ۱۵.

۵۰۲ بقره، ۲۶۲.

۵۰۳ حج، ۱۴.

۵۰۴ عنکبوت، ۷.

۵۰۵ عنکبوت، ۵۸.

۵۰۶ احزاب، ۴۷.

۵۰۷ آل عمران، ۱۸۵.

۵۰۸ نساء، ۷۸.

۵۰۹ واقعه، ۸۳ ۸۴.

۵۱۰ قیامت، ۲۶ ۲۷.

۵۱۱ یس، ۵۱.

۵۱۲ آل عمران، ۱۰۶.

۵۱۳ حجر۷۴۶.

۵۱۴ نساء۴۰.

۵۱۵ زلزال، ۷ ۸.

۵۱۶ اعراف، ۸.

۵۱۷ حاقه، ۱۹.

۵۱۸ حاقه، ۲۵.

۵۱۹ قارعه، ۶ ۱۱.