دعای ۲۱ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۲۱ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

پناه بردن به خدا هنگام یاد خطاها؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ وَ أَهَمَّتْهُ الْخَطَایا:

اللَّهُمَّ یا کافِی الْفَرْدِ الضَّعِیفِ، وَ وَاقِی الْأَمْرِ الْمَخُوفِ، أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایا فَلَا صَاحِبَ مَعِی، وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِک فَلَا مُؤَیدَ لِی، وَ أَشْرَفْتُ عَلَی خَوْفِ لِقَائِک فَلَا مُسَکنَ لِرَوْعَتِی؛

وَ مَنْ یؤْمِنُنِی مِنْک وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی، وَ مَنْ یسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی، وَ مَنْ یقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی؟

لَا یجِیرُ، یا إِلَهِی، إِلَّا رَبٌّ عَلَی مَرْبُوبٍ، وَ لَا یؤْمِنُ إِلَّا غَالِبٌ عَلَی مَغْلُوبٍ، وَ لَا یعِینُ إِلَّا طَالِبٌ عَلَی مَطْلُوبٍ.

وَ بِیدِک، یا إِلَهِی، جَمِیعُ ذَلِک السَّبَبِ، وَ إِلَیک الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْ هَرَبِی، وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

چون برنامه‌ای او را اندوهگین می‌ساخت:

الهی ای کفایت‌کننده تنهای ناتوان، و‌ ای نگهبان از حادثه ترسناک، خطاها مرا به تنهایی کشانده و یار و یاوری با من نیست، و از تحمل خشمت ناتوان شده‌ام و پشتیبانی ندارم، و در معرض ترس لقای توام و برای ترسم آرام‌بخشی نیست.

اگر بیمم دهی چه کسی مرا ایمنی دهد؟ و اگر تنهایم گذاری کیست که مرا یاری دهد؟ و اگر ناتوانم سازی چه کسی توانم دهد؟

الهی پرورده را جز پروردگار پناه ندهد، و مغلوب را جز غالب امان نبخشد، و مطلوب را جز طالب یاری نکند،

و‌ ای خدای من همه این وسائل به دست توست، و گریز و پناه هم به سوی توست، پس بر محمد و آلش درود فرست، و گریزم را به پناه خود بر، و حاجتم را برآور.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

به هنگام هجوم اندوه و نگرانى از گناه:

«اَللَّهُمَّ یا کافِی الْفَرْدِ الضَّعِیفِ وَ وَاقِی الْأَمْرِ الْمَخُوفِ أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایا فَلاَ صَاحِبَ مَعِی وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِک فَلاَ مُؤَیدَ لِی وَ أَشْرَفْتُ عَلَى خَوْفِ لِقَائِک فَلاَ مُسَکنَ لِرَوْعَتِی»:

"الهى، اى بى نیاز کننده فرد ناتوان، و اى جلوگیرنده رویداد وحشت زا، خطاها مرا بى کس و تنها نموده، یارى ندارم، و مرا تاب و توان خشم تو نیست، برایم پشتیبانى نمى باشد، در جهت لقاى تو که بزودى انجام خواهد شد بیمناکم، و آرام بخشى براى خاطرم نمى یابم".

این دعاى پرمحتوا، از عجیب ترین دعاهاى صحیفه سجادیه است، جملات این دعا لرزه بر اندام مى اندازد، قلب را تا مرز از کار ایستادن مى برد، باطن را از خوف و وحشت مالامال مى کند، اشک دیده را بر گونه شرمسار و بر چهره خجالت زده جارى مى سازد، سن از موجودى ضعیف و ناتوان در برابر قدرتى بى نهایت در بى نهایت است، بحث درباره آلوده دامن و گنهکار شرمنده در مقابل آفریننده هستى است، کلام در این مقوله است که انسانى که استعداد مقام خلافت از جانب ربّ را داشته، بر اثر معصیت به اسفل سافلین بدبختى رسیده،و خود را از همه موجودات بیگانه نموده، و از رحمت حضرت حق تنها مانده، براى او یارى نیست، و وى را قدرت تحمل غضب حضرت منتقم نمى باشد، مرگش نزدیک شده و تسکین دهنده اى براى ترس و خوفش نمى بیند، باین خاطر چاره اى جز دست نیاز بردن به درگاه بى نیاز ندارد، و راهى جز گدائى از حضرت دوست برایش نمى باشد، و لازم است که باتوبه و انابه و زارى و تضرع، و اظهار عجز و فقر و ذلت و مسکنت و آه و ناله به درگاه غنى با لذّات و حضرت ارحم الرّاحمین تنهائى و بى کسى و ضعف و ناتوانى، و ترس و وحشتش را جبران نماید.

ساقى بنما رخ نکویت *** تا جام طرب کشم ببویت

ناخورده شراب مست گردد *** نظارگى از رخ نکویت

گر صاف نمى دهى که خاکم *** یادآر به دردى سبویت

مگذار زتشبنگى بمیرم *** نایافته قطره اى زجویت

آیا بود آن که چشم تشنه *** سیراب شود ز آب رویت

یا هیچ بود که ناتوانى *** یا بد سحرى نسیم کویت

دل جست و ترا نیافت افسو *** وامانده کنون زجستجویت

خوى تو نکوست با همه کس *** با من زچه بدفتاد خویت

مى گریم روز در فراقت *** مى نالم شب در آرزویت

بر بوى تو روزگار بگذشت *** از بخت نیافتم چو بویت

درمیکده مى کشم سبوئى *** باشد که بیابم از تو بوئى

بى نیاز کننده نیازمندان ناتوان:

اى وجود مقدسى که مستجمع تمام صفات کمالى،اى قدرت بى نهایت در بى نهایت، اى همه توان و قوت، اى مالک تمام عناصر، و خالق همه موجودات، اى تکیه گاه آدم و عالم،اى بدست دارنده مفاتیح غیب، اى بوجود آورنده حیات و مرگ، مگر نه این است که خودت در قرآن مجید که سند تمام حقایق ملکى وملکوتى است، اعلام داشته اى که انسان از نظر خلقت موجودى ضعیف و ناتوان است؟!

مگر نفرموده اى که بخاطر این ضعف و ناتوانى اراده ام بر این تعلّق گرفت که کار را بر انسان بخصوص در نظام شریعت آسان بگیرم؟

«یریدُ اللّهُ اَنْ یخَفّفَ عَنْکمْ وَ خُلِقَ الْاِنْسانُ ضَعیفاً»:(۴۲۷)

خداوند مى خواهد کار را بر شما سبک کند، و انسان ناتوان آفریده شده.

راستى بدن مااز چه توان و قدرتى برخوردار است، و در مقابل حوادث داراى چه اندازه مقاومت است؟ اگر در برابر سیل، آتش سوزى،طوفان،رعد و برق، گردباد، تصادف،میکرب،مرض،گرسنگى،تشنگى،برهنگىو مرگ قرار گیرد چه اندازه توان دفاع از خود را دارد؟

سیل او را مى برد، آتش او را به محاصره مى کشد ومى سوزاند، رعدوبرق او را خشک مى نماید، گردباد وى را از جاى برداشته و چنانش پرتاب مى کند که از او اثرى نماند، با فرو افتادن هواپیما و برخورددو قطار، و تصادف با ماشین، قطعه قطعه مى شود، میکرب ضعیف هیکل او را از پا درآورده به آستانه مرگ مى برد، مرض توان او را از دست گرفته او را مى کشد، گرسنگى و تشنگى و یرا از پا مى اندازد، برهنگى در برابر حرارت و سرما او را از بین مى برد، و پنجه مرگ گلویش را در یک لحظه فشار داده، او را به خانه قبر منتقل مى نماید.

تاکنون میلیاردها نفر در برخورد با اینگونه مسائل جان خود را از دست داده، بدون اینکه توانسته باشند حتى براى یک لحظه بین خودو حادثه فاصله بیندازند!!

آرى بدن فوق العاده ضعیف است، که براى جبران گرسنگى اش به غذا و رفع تشنگى اش به آب، و زدودن سرما و گرما به لباس و منابع حرارتى و خنکى،و براى آرامشش به مسکن و منزل پناه مى برد، ولى در عین همه این نیروها باز ضعیف وناتوان است.

بدن به اندک غذاى نابابى زمین گیر مى شود، در برابر لباس نامناسب به آلرژى پوستى دچار مى گردد، با شنیدن حادثه اى غیر مترقبه از پا مى افتد، با دچار شدن به اندک رنجى تب مى کند و خسته مى شود، واز کم خواب و بى خوابى عاجز مى گردد، و خلاصه اگر لطف حضرت او نباشد به اندازه یک لحظه توان زنده ماندن ندارد!!

این موجود ضعیف الجسم، در برابر هجوم غرائز و شهوات، و زرق و برق امور مادى، و حوادث اجتماعى، و مصائب و ابتلائات، و حالات و روحیات و احوالات نیز ضعیف و ناتوان و بى قدرت است.

در صورتى که حضرت حق در اینگونه امور باطنى و روحى وبخصوص دربرابر حملات سخت غرائز و شهوات و مصائب و ابتلائات به فریادش نرسد، خود را مى بازد، و به انواع گناهان و آلودگیها بوقت طغیان غرائز مبتلا، و به مرض جنون و دیوانگى، یا بهت زدگى و فراموشى و یا خود کشى، به هنگام هجوم مصائب و آزمایشات الهى دچار مى گردد!!

آرى اگر حضرت محبوب این موجود ضعیف و ناتوان را کفایت نکند و امور مخوف را از وى بازندارد، به ذّلت و خوارى و شقاوت و ننگ، و آلودگى و عصیان، و تنهائى و بى کسى، و محکومیت به غضب و سخط و عذاب الیم حق دچار مى شود، و براى ابد روى آسایش و آرامش را نخواهد دید، و درى براى نجات نخواهدیافت، و راهى براى فرار از آتش دوزخ پیدا نخواهد کرد.

آرى تنها کفایت کننده عبد و بى نیاز کننده بنده، در تمام عالم هستى حضرت اوست، چنانکه قرآن کریم در آیات بسیارى به این معنا گواه است، و روایات و اخبار اهل بیت به این واقعیت شاهد، بشرطى که این موجود ضعیف که ضعف ظاهرى و باطنى وى را محاصره کرده،بلکه ماهیت و ذات خلقتش را تشکیل داده به او پناه ببرد و با ایمان به حضرتحق و اعتقاد به انبیا و ملائکه و کتب آسمانى و امامان معصوم و فرداى قیامت، و با آراسته شدن به حسنات اخلاقى،و اعمال صالحه ضعف خود را جبران نماید، که راهى براى جبران ناتوانى و فرار از عوامل خوف، و به درآمدن از تنهائى، و پاک شدن از آلودگیها، و ایمن شدن از غضب و سخط حضرت جبار جز این نیست، و این همه را بایداز قرآن کریم این خزانه بى بدیل حضرت حق تحصیل کرد.

حضرت امام خمینى رضوان اللّه علیه که خود همه قدرت و قوت عقلى و روحى و باطنى و ظاهریش را از قرآن مجید گرفته بود و در برابر این کتاب و احکام و معارفش دلباخته و عاشق و شیدا بود درباره قرآن مى فرماید:

دیگر از مقاصد و مطالب آن دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت است.

و بالجمله کیفیت سیر و سلوک الى اللّه و این مطلب شریف به دوشعبه منقسم است: یکى تقوا بجمیع مراتب آن که مندرج در آن است تقوا از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوى اللّه، و دیگر ایمان به تمام مراتب و شئون، که در آن مندرج است اقبال به حق و رجوع و انابه به آنذات مقدس، و این از مقاصد مهمه این کتاب شریف است که اکثر مطالب آن بلاواسطه یا مع الواسطه به این مقصد رجوع کند.

و یکى دیگر از مطالب قرآن شریف، بیان قوانین ظاهر شریعت، و آداب و سنن الهیه است که در این کتاب نورانى کلیات و مهمات آن ذکر شده، و عمده در این قسم دعوت به اصول مطالب و ضوابط آن است، مثل باب صلاة و زکات، و خمس و حج و صوم و جهاد و نکاح و ارث و قصاص و حدود و تجارت و امثال آن، و چون این قسم که علم ظاهر شریعت استعام المنفعه، و براى جمیع طبقات از حیث تعمیر دنیا و آخرت مجعول است، و تمام طبقات مردم از آن بمقدار خود استفادت کنند، از این جهت در کتاب، دعوت به آن بسیار است، و در احادیث شریفه و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است، و تصانیف علماء شریعت در این قسمت بیشتر و بالاتر از سایر قسمت هاست.

ویکى دیگر از مطالب قرآن شریف احوال معاد و براهین بر اثبات آن و کیفیت عذاب و عقاب و ثواب آن و تفاصیل جنّت و نار و تعذیب و تنعیم، و در این قسمت حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربین وازاهل ریاضت و سالکین، و از اهل عبادت و ناکسین، و همین طور حالات و درجات اهل شقاوت از کفار و محجوبین و جاحدین و منافقین و اهل معصیت و فاسقین مذکور است.

اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفه الهى را دانستى، یک مطلب مهمى راباید در نظر بگیرى که باتوجه به آن راه استفاده از کتاب شریف بر تو باز شود، و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد، و آن اینکه به کتاب شریف الهى نظر تعلیم داشته باشى و آن را کتاب تعلیم و افاده بدانى، و خود را موظف به تعلیم و استفاده از آن دانسته براى تحقق معارف این کتاب خودرا تسلیم آن کنى.

مقصودما از تعلیم و تعلم و افاده و استفاده آن نیست که جهات ادبیت و نحو وصرف را از آن تعلیم بگیرى، یا حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیه و بدیعیه را از آن فراگیرى، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخى و اطلاع برامم سابقه بنگرى، هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلى کتاب الهى به مراحلى دور است، و این که استفاده ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است براى همین است کهیابه آن نظر تعلیم و تعلم نداریم، چنانچه غالباً اینطوریم، قرائت قرآن مى کنیم براى ثواب و اجر،لهذا جز به جهت تجوید آن عتنائى نداریم، مى خواهیم قرآن را صحیح بخوانیم که ثواب به ما عنایت شود، و رد همین حد واقف مى شویم و به همین امر قناعت مى کنیم، لذا چهل سال قرآن شریف را مى خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده حاصل نشود جز اجر و ثواب و قرائت و یا اگر نظر تعلیم داشته باشیم با نکات بدیعه و بیانیه و وجوه اعجاز آن و قدرى بالاتر جهات تاریخى و سبب نزول آیات و اوقات نزول و مکى و مدنى بودن آیات و سور و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، ودیگر امور عرضیه خارج از مقصد که خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهى است، سروکار داریم.

خود حق مى فرماید:

«ذلِک الْکتابُ لارَیبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»:(۴۲۸)

در این کتاب شکىّ نیست، کتاب، کتاب هدایت است.

بالجمله مقصود ما از این بیان نه انتقادبه قارى و تفاسیر است، چه که هر یک از مفسرین زحمت هاى فراوان کشیده و رنج هاى بى پایان برده تاکتابى شریف فراهم آورده، بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را که تنها کتاب سلوک الى اللّه و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است، وبزرگ تر وسیله رابطه بین خالق و خلق وعروة الوثقى و حبل المتین تمسّک به عز ربوبیت است باید به روى مردم مفتوح نمود.

علما و مفسرین تفاسیر فارسى و عربى بنویسند، و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانى و اخلاقى و بیان کیفیت ربط مخلوق بخالق و بیان هجرت از دارالغرور بدار السّرور و الخلود باشد.(۴۲۹)

اکنون اى ضعیف ناتوان، اى ناچیزى تهیدست، اى مستمند دردمند، اى افتاده به چاه خطا، اى در وحشت و ترس از غضب الهى، اى بى کس و تنها منانده، اى مشرف به مرگ،و اى مضطرب دل شکسته، سفرى به جهان مفاهیم قرآن مجید کن، و نور آیات را با چشم دل نظاره کن، که در بسیارى از جملات عرشى قرآن،حضرت حق مى فرماید:من کفایت کننده بنده ضعیف و ناتوانم، من پناهگاه بى پناه و حسابرس مردمانم، من یار و یاور افتادگانم، آیا وجود من و عنایت و رحمتم بى نیاز کننده نیازمند نیست؟!

بر اساس این واقعیات که در آیات الهى منعکس است و گوشه اى از آن را در سطور زیر قرائت مى کنى ضعف و ناتوانیت را با تکیه بر او و ازدیاد عشق و ایمان به او، و دفع هجوم شهوات و غرائز حرام را، با عمل به دستورات او، و رفع مشکلات و سنگینى مصائب را با آراسته شدن به اخلاق او علاج کن، که حضرت او کافى فرد ضعیف و واقى امر مخوف است، و جناب او مصاحب بى کس، و بردارنده ترس ووحشت از قلب است.

«اَلَیسَ اللّهُ بِکاف عَبْدَهُ»:(۴۳۰)

آیا وجود مقدسى که مستجمع جمیع صفات کمال و معدن همه قدرتها و قوتها، و منبع اسماء حسنى و اوصاف علیاست،براى بنده اش در تمام امور کافى نیست؟

«وَ کفى بِاللّهِ حَسیباً»:(۴۳۱)

خداوند براى تمام حسابگریها کافى است.

«وَاللّهُ اَعْلَمَ بِاَعْدائِکمْ وَ کفى بِاللّهِ وَلیاً»:(۴۳۲)

و خداوند به دشمنان شما آگاه تر از شماست، سرپرستى و ولایت او براى تمام بندگان کافى است.

«وَکفى بِاللّهِ نَصیراً»:(۴۳۳)

وجود مقدس حضرت اللّه از جهت یارى دادن به بندگانش در همه امور کافى است.

«وَ تَوَکلْ عَلَى اللّهِ وَ کفى بِاللّهِ وَکیلا»:(۴۳۴)

وبر خداوند تکیه کن، که تکیه گاه بودن او براى همگان کافى است.

«وَکفى بِرَبَّک هِادیاً وَ نَصیراً»:(۴۳۵)

براى هدایت و پشتیبانى از همگان پروردگات کافى است.

این است آیاتى که به انسان دلگرمى مى دهد، و راه جبران آنچه را باید جبران کند به روى او باز مى نماید.

او باید به انسان از عوامل خوف امان دهد، اما اگر انسان کارى کند که حضرت حق وى را بترساند آن وقت از چه کسى امان بخواهد؟

او بایددر همه امور با آدمى مساعدت داشته باشد، ولى اگر او انسان را تنها بگذارد از که باید امید مساعدت داشت؟

او باید ضعف و ناتوانى را جبران کند، اما اگر کارى کردیم که او باعث ضعف ما شد، آنوقت ضعف خود را با چه چیز باید جبران کنیم؟

به جملات نورانى و ملکوتى دیگر دعا دقت کنید آنجا که حضرت زین العابدین عرضه مى دارد:

«وَ مَنْ یؤْمِنُنِی مِنْک وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی وَ مَنْ یسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی وَ مَنْ یقَوِّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی

لاَ یجِیرُ یا إِلَهِی إِلاَّ رَبٌّ عَلَى مَرْبُوب وَ لاَ یؤْمِنُ إِلاَّ غَالِبٌ عَلَى مَغْلُوب وَ لاَ یعِینُ إِلاَّ طَالِبٌ عَلَى مَطْلُوب»:

"کیست که مرا ایمنى بخشد، حال آنکه تو مرا ترسانده اى، و کیست که مرا یارى دهددر حالى که تو تناهیم گذاشته اى، و که مرا نیرو دهد در حالى که تو ناتوانم کرده اى؟!

اى خداى من پناه نمى دهد پرورده اى را جز پروردگار، و ایمن نمى گرداند مغلوب را جز غالب، و یارى ندهد متوارى را مگر طالب و خواهنده اش".

به قسمت هاى معجزه آساى دیگر دعا عنایت کنید، که چگونه حضرت زین العابدین با عزج ولابه وزارى و انابه دریاى رحمت را بجوش مى آورد، و به تعبیر اهل زمین به چه صورت ملکوت را نسبت به خودش براى جبران ضعف ها، و رسیدن به خواسته هایش تحریک مى نماید؟!!

«وَ بِیدِک یا إِلَهِی جَمِیعُ ذَلِک السَّبَبِ وَ إِلَیک الْمَفَرُّ وَ الْمَهْرَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ وَ أَجِرْ هَرَبِی وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی»:

"تمام وسائل نجات و سعادت و سلامت من، و جبران کننده نیاز و ضعف و ناتوانیم اى خداى من درا ختیار توست راه گریز از سختى ها و زبونى ها و شکست ها فقط و فقط بسوى وجود مقدس توست، مولایم، بر محمد و آل محمد درود فرست، چون بسوى تو فرار کنم پناهم ده و مرا به خواسته ام که رسیدن به قرب و وصال توست برسان.

پی نوشت:


۴۲۷- نساء، ۲۸.

۴۲۸- بقره، ۲.

۴۲۹- "آداب الصلاة" امام خمینى، ص ۲۰۶.

۴۳۰- زمر، ۳۶.

۴۳۱- نساء، ۶.

۴۳۲- نساء، ۴۵.

۴۳۳- نساء، ۴۵.

۴۳۴- نساء، ۸۱.

۴۳۵- فرقان، ۳۱.