دعای دوازدهم صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش اول)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای دوازدهم صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم

اقرار به فضل خدا و کوتاهی خود؛

وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ علیه‌السلام فِی الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ التَّوْبَةِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی:

اللَّهُمَّ إِنَّهُ یحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِک خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِی عَلَیهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ؛

یحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ، وَ نَهْی نَهَیتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیهِ، وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَی فَقَصَّرْتُ فِی شُکرِهَا.

وَ یحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِک تَفَضُّلُک عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیک، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیک، إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِک تَفَضُّلٌ، وَ إِذْ کلُّ نِعَمِک ابْتِدَاءٌ

فَهَا أَنَا ذَا، یا إِلَهِی، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّک وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ، وَ سَائِلُک عَلَی الْحَیاءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ

مُقِرٌّ لَک بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِک إِلَّا بِالْإِقْلَاعِ عَنْ عِصْیانِک، وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاتِ کلِّهَا مِنِ امْتِنَانِک.

فَهَلْ ینْفَعُنِی، یا إِلَهِی، إِقْرَارِی عِنْدَک بِسُوءِ مَا اکتَسَبْتُ وَ هَلْ ینْجِینِی مِنْک اعْتِرَافِی لَک بِقَبِیحِ مَا ارْتَکبْتُ؟ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَک، أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَایی مَقْتُک؟

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

اعتراف به گناه:

پروردگارا سه خصلت مرا از اینکه چیزی از تو بخواهم باز می‌دارد و یک خصلت مرا به درخواست از تو ترغیب می‌کند،

آن سه عبارت است از امری که به آن فرمان داده‌ای و من در انجامش کندی کردم و کاری که مرا از آن نهی نمودی و به سویش شتافتم، و نعمتی که به من بخشیدی ولی در شکرگزاری‌اش کوتاهی کردم؛

اما آنچه مرا بر درخواست از تو ترغیب می‌کند، احسان توست به آنکه با نیت پاک به تو روی آورده و از طریق خوش گمانی به درگاه تو آمده است؛ زیرا که تمام احسان‌هایت از روی تفضّل است، و نعمت‌هایت همه بی‌سبب و بدون سرآغاز.

ای خدای من اینک منم که به پیشگاه عزتت همچون تسلیم شونده ذلیل ایستاده‌ام و با شرم و حیا همچون نیازمندی عیال‌وار از تو درخواست می‌کنم،

و معترفم که در هنگام احسان تو جز خودداری از معصیت طاعتی نکرده‌ام، و هیچ‌گاه از نعمتت بی‌بهره نبوده‌ام،

خدایا اکنون که در برابرت به زشتی اعمالم اعتراف می‌کنم، برایم سودی خواهد داشت؟ و آیا اقرار به زشتی آنچه انجام داده‌ام، مرا از عذاب تو نجات خواهد داد؟ یا آنکه مرا در این حالی که هستم مستوجب غضب خود می‌دانی؟ و یا در این هنگام که تو را می‌خوانم اراده عذابی شدید به دنبال من است؟

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

در اعتراف به گناه و درخواست توفیق براى توبه:

«اَللَّهُمَّ إِنَّهُ یحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِک خِلاَلٌ ثَلاَثٌ وَ تَحْدُونِی عَلَیهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ یحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ وَ نَهْی نَهَیتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیهِ وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَی فَقَصَّرْتُ فِی شُکرِهَا»:

"معبودا، پروردگارا، مهربانا، خداوندا، سه خصلت مرا از درخواست حاجات و نیازهایم از پیشگاه مبارکت باز مى دارد، و حیاء و شرم و خجالتم به واسطه آن سه خصلت نمى گذارد از محضر مقدّست درخواستى داشته باشم، و یک خصلت نسبت به عرض نیازم به درگاهت مرا دلگرم مى دارد:

آنچه مرا از عرض درخواست باز مى دارد، تکالیفى است که مرا به آن فرمان دادى و من از بجا آوردنش درنگ نکردم، و منهیاتى است که مرا از آن برحذر داشتى ولى من به سوى آن سرعت کردم، و نعمتى است که بر من به بخشش آن منّت نهادى و من از سپاسگزارى نسبت به آن کوتاهى کردم.

تکالیف الهیه:

انسان این موجود با عظمت، و این ظرف حقایق لاهوتى که او را به عنوان خلیفه صاحب خلقت در این سیاره خاکى قرارش داده اند، به خاطر گوهى بى نظیر اختیار، و قوّه عقل و درک، وداشتن روح الهى، براى ظهور دادن استعدادهاى ملکوتى اش از جانب حق مکلّف به تکالیفى عملى و اخلاقى و اعتقادى است.

عینیت دادن آن تکالیف براى او واجب عینى است، و در صورت تحقّق دادن به آن تکالیف در عرصه گاه عقیده و اخلاق و عمل، از ملائکه برتر مى رود:

عَنِ الرَّضا علیه السلام، عَنْ آبائِهِ علیهم السلام قالَ:قالَ رَسُول اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله: مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجلَّ کمَثَلِ مَلَک مُقَرِب، وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجلَّ أعْظَمُ مِنْ ذلِک...(۱)

امام هشتم علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مى فرماید: مؤمن در پیشگاه خداى عزّوجلّ همانند ملک مقّرب است، و بحقیقت که مؤمن در نزد حق رتبه اش از ملک مقرّب عظیم تر است.

و در صورتى که دچار نفاق و فسق و زندقه گردد، و به خاطر لذّتهاى زودگذر مادى، در برابر تکالیف الهیه و حقایق ملکوتیه جهت گیرى نماید، در سعادت را به روى خودبسته و ارزش خویش را از هر حیوانى پست تر کرده است.

«إنَّ شَرَّ الدَّوابَّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کفَرُوا فَهُمْ لایؤْمِنُونَ».(۲)

هرى آینه بدترین جنبنده نزد خدا، آنهایند که بین خود و خواسته هاى حق حایل شده، ایمان نمى آورند.

در پیشگاه حضرت محبوب، بین آنان که اجرا کننده تکالیف الهیه هستند و آنان که از برنامههاى حق روگردانند هیچ وجه مشترکى وجود ندارد، روآورندگان به اوامر حق از ارزش والایى در دنیا و آخرت برخوردارند، و فراریان از مسائل الهى همراه با پستى و دنائت وذلّت و تیره بختى اند گرچه به آن توجه نداشته و اسیر غفلت و ندیدن وضع خود باشند.

«وَ ما یسْتَوِى الْأعْمى وَ الْبَصیرُ، وَلَا الظُّلُماتُ وَلَاالنُّور، وَلَاالظَّلُّ وَلَا الْحَرُورُ وَ ما یسْتَوِى الْأحْیاء وَ لَا الْأمْواتُ إنَّ اللّهَ یسْمِعُ مَنْ یشاءُ وَ ما أنْتَ بِمُسْمِعِ مَنْ فِى الْقُبُورِ».(۳)

نابینا و بینا برابر نیستند، و نه تاریکیها و روشنى، و نه سایه و حرارت، و زندگان و مردگان یکى نیستند; خدا هر که را لیاقت نشان دهد مى شنواند، و تو نمى توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته اند برسانى.

آنان که سختى اجراى تکالیف را تحمّل مى کنند ودو روزه دینا را با آخرت معامله نمى نمایند و سر در راه دوست گذاشته به طاعت و خدمت مشغولند از خوشبخت ترین مردم اند، و آنان که در برابر خواسته هاى حضرت حق موضع گرفته و کام جان به لذّت حرام شیرین مى کنند و اجراى خواسته هاى حضرت حق موضع گرفته و کام جان به لذّت حرام شیرین مى کنند و اجراى خواسته هاى حق را براى خود بار سنگینى فرض مى نمایند از زیانکارترین مردم روى زمین هستند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "بحار" ج ۶، ص ۲۱.

۲- انفال، ۵۵.

۳- فاطر، ۱۹ - ۲۲.

دستورات حق و اجراى اوامر و فرامین الهى، عامل خیر دنیا و آخرت و روشن کننده قلب است. بدون تردید اگر اوامر حضرت ربّ العزّه به سود انسان و به مصلحت آدمى نبود، از جانب حق صادر و به وسیله انبیا تبلیغ نمى شد.

امر به نماز، روزه، حج، زکات، خمس، امر به معروف و نهى از منکر و تولّى و تبرّى، و خدمت به بندگان همچون پدر و مادر، زن و فرزند، اقوام و اقربان و تمام مردم، که هر یک داراى منافع دنیوى و اخروى است به مصلحت انسان است و بدون این اوامر، زندگى و حیات معنا ندارد.

اجراى اوامر الهى، و اداى تکالیف، به تدریج خانه قلب را منوّر به نور معنا مى کند، و آن نور چراغى فراراه مبدأ و معاد انسان مى گردد، تا جایى که آن نور، به تمام هستى و مملکت وجود آدمى سریان پیدا مى کند و انسان نور محض و محض نور مى شود.

عارفان عاشق، و کاملان واصل، و سالکان مجذوب مى فرمایند:

فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَةُ أنْوار: نُورُ الْمَعْرِفَةِ، وَ نُورُ الْعَقْلِ، وَ نُورُ الْعِلْمِ.فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ کالشَّمْسِ، وَ نُورُ الْعَقْلِ کالْقَمَرِ، وَ نُورُ الْعِلْمِ کالْکوْکبِ،فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ یسْتُرُ الْهَوى، وَنُورُ الْعَقْلِ یسْتُرُ الشَّهْوَةَ، وَ نُرُ الْعِلْمِ یسْتُرُ الْجَهْلَ، فَبِنُورِ الْمَعرِفَةِ یرى الْحَقُّ، وَ بِنُورِ الْعَقْلِیقْبَلُ الْحَقُّ،وَبِنُورِ الْعِلْمِ یعْمَلُ بِالْحَقَّ.(۱)

در قلب مؤمن سه گونه نور است: نور معرفت، نور عقل، نور علم. نور معرفت همچون خورشید، نور عقل همانند ماه و نور علم بمانند ستاره است. نور معرفت پوشاننده هوا، نور عقل پوشاننده شهوت و نور علم پوشاننده جهل است. به نور معرفت حق دیده مى شود، به نور عقل حق قبول مى گردد و به نور علم به حق عمل مى شود.

آنکسى که حضرت حق سعادتش را بخواهد در دلش مایه نور قرار مى دهد، سپس آننور تلألؤ مى کند، آنگاه اشعه مى اندازه، سپس همچون ستاره مى شود، پس از مدتى ماه و در نتیجه همچون خورشید به جلوه گرى مى رسد.

چون نور به قلب آید آدمى نسبت به دنیاى غلط و امور آن دلسرد مى شود; و وقتى آن نور تلألؤ کند دنیا را ترک و از آنمفارقت نماید;چون ستاره شود از لذّات و شهواتش بگذرد; و وقتى قمر شود نسبت به دنیا و آنچه در آن است زهد ورزد;و زمانى که آن نور خورشید شود نه دنیا بیند نه آخرت، بلکه جز خدا نشناسد; آنگاه جسد و قلب و کلام وى نور محض گردد و وجودى نورٌ على نور شود.

عَنِ الصادِقِ علیه السلام:عن آبائِهِ، عن أمیرِالمؤمنینَ علیه السلام: الْمُؤْمِنذ یتَقَلَّبُ فى خَمْسة مِنَ النُّورِ، مَدْخَلُهُ نُورٌ، وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ، وَ عِلْمُهُ نُورٌ، وَ کلامُهُ نُورٌ، وَ مَنْظَرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ نُورٌ.(۲)

امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش، از امیر المؤمنین علیه السلام روایت مى کند: مؤمن در پنج نور مى غلطد: ورودش نور، خروجش نور، دانشش نور، کلامش نور، و چهره پاکش در قیامت نور است.

خرّم آنکس که ز وصل تو نوائى دارد *** یا به سر از غم عشق تو هوائى دارد

به چمن بلکه به گلشن ندهم مرغى را *** که به یاد گل روى تو نوائى دارد

گر تو را کس به دو عالم بدهد مغبون است *** با یکى چون تو دو عالم چه بهائى دارد

بر کسى رشک نبردست دلم در همه عمر *** جز بر آنکس که سر کوى تو جائى دارد

سرمویش به متاع دو جهان مى ارزد *** ماهروئى که به دل مهر و وفائى دارد

به گلستان نرود بلکه به گلزار جنان *** هر که در کوى دل آرام سرائى دارد

کوه اگر بانگ دهد زنده نمى خوانندش *** نیست داوود هر آنکس که صدائى دارد

عاقبت همچو گدا بر سر ره ننشیند *** پادشاهى که نظر سوى گدائى دارد

از چه اینقدر کشى رنج مداواى غمام *** مگر این خسته بیمار شفائى دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "جامع الاسرار" ص ۵۸۴.

۲- من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۸۰.

انسان به تعبیر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همچون معدن است:

اَلنّاسُ مَعادنُ کمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ.(۱)

در این معدن گوهرهاى ناب ملکوتى و حقایق لاهوتى به ودیعت گذاشته شده، ظهور این حقایق و گوهرها فقط و فقط در گرو اجراى تکالیف شرعیه و مسئولیتهاى انسانیه است. اگر آدمى به انجام واجبات و فرائض قیام نکند همچون معدن دربسته اى مى ماند که به کشف اشیاء قیمتى آن اقدام نشده، و با اجراى سنن حضرت محبوب، رضایت و خشنودى او در دنیا و آخرت و بهشت عنبر سرشت درعرصه گاه قیامت به دست مى آید.

اَلْفَرائِضَ الْفَرائِضَ، أدُّوها إلَى تُؤَدّکمْ إلَى الْجَنَّةِ، اِنَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراماً غَیرَ مَجْهُول، وَ أحَلَّ حَلالا غَیرَ مَدْخُول.(۲)

وجود ما همچون سرزمین با استعداد، و تکالیف الهیه بمانند دانه هاى نباتى است، این دانه ها چون به دست با کفایت نبّوت و ولایت در عرصه گاه هستى ما کاشته شود و نور توفیق و رحمت حق بر آن بتابد و ثمره قبول از آن بروید به سعادت دنیا و آخرت رسیده و به منفعت ابدى دست یافته ایم.

با اجراى واجبات حق و دورى گزیدن از محّرمات، بدون تردید در دایره شکر نعمت افتاده و حقّ حضرت محبوب را رعایت نموده و به قدردانى از الطاف آن معبود یگانه موفق شده ایم.

محرّمات الهیه:

تردیدى در این برنامه نیست که بسیارى از امور براى انسان ضرر فاحش و خطر سنگین دارد. پاره اى از برنامه ها براى ناحیه عقل، و عدّه اى از امور براى ناحیه قلب، و یک سلسله حرکت باطل براى ناحیه نفس و قسمتى از برنامه ها براى ناحیه جسم ضرر فراوان دارد، ضررى که از انسان متوجه دیگران هم مى شود.

مجموع این امور مضّره را جز ذات اقدس حق کسى آگاه نیست، از این جهت تمام آنچه را که براى انسان ضرر داشته حرمت آن را به توسط کتب آسمانى، یا انبیاء و امامان اعلام داشته وبى تفاوت نسبت به محرّمات و مرتکب آن را اهل عذاب و عقاب سخت دانسته است.

ارتکاب محّرمات و آلوده شدن به معاصى، ساختمان با عظمت عقل، و دنیاى با صفاى جان، و نقش زیباى نفس، و خانه پرقیمت قلوب، و دنیاى جسم را به تباهى مى کشد، و امروز و فرداى انسان را به باد فنا مى دهد.

ضرر محّرمات و خطر منهّیات، چیزى است واضح وحقیقتى است روشن، چنان که نیاز به دلیل و برهان و احتیاج به منطق و استدلال ندارد.

روى آوردن به محّرمات و منهیات، عین نادانى و محض ضلالت، و در حقیقت نوشیدن زهر قاتل و تیشه نابودى به ریشه خودزدن است.

ابلیس شبى رفت به بالین جوانى *** آراسته با شکل مهیبى سرو بر را

گفتا که منم مرگ اگر خواهى زنهار *** باید بگزینى تو یکى زین سه خطر را

یا آن پدر پیر خودت را بکشى زار *** یا بشکنى از مادر و خود سینه و سر را

لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت *** کز مرگ فتد لرزه به تن ضعیفم نر را

یا آنکه بنوشى دوسه جامى تو از این مى *** تا آنکه بپوشم زهلاک تو نظر را

گفتار پدر و مادر من هر دو عزیزند *** هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را

لکن چو به مى دفع شر از خویش توان کرد *** نوشم دو سه جامىّ و کنم دفع خطر را

نوشید دو جامىّ و چو شد خیره زمستى *** هم مادر خود را زد و هم کشت پدر را

اى کاش شود خشک بن تاک خداوند *** زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- "سفینة البحار"، ج ۲، ص ۱۶۸.

۲- "نهج البلاغه" فیض، قسمتى از خطبه ۱۶۶.

«وَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ المُنْکرِ وَ الْبَغْىِ».(۱)

خداوند سبحان شما را از تمام گناهان پنهان و آشکار و تجاوز از حق نهى مى کند.

وَ ما اُریدُ أنْ اُخالِفَکمْ إلى ما أنْهاکمْ عَنْهُ، إنْ اُریدُ إلا اَّلْإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقى إلّا بِاللّهِ عَلَیهِ تَوزکلْتُ وز إلَیهِ اُنیبُ».(۲)

شعیب علیه السلام به مردم مدین فرمود;من در آنچه از جانب خداوند شما را از آن نهى مى کنم قصد مخالفت و دشمنى با شما را ندارم، نیت من فقط اصلاح همه جانبه زندگى شماست، و در این راه تا جایى که قدرت دارم مى کوشم، مرا توفیقى جز از خدا نیست، بر او تکیه مى کنم و به جناب او بازگشت مى نمایم.

فَبِظُلْم مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیهِمْ طَیبات اُحِلَّتْ لَهُمْ و بِصَدَّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کثیراً، وَ أَخْذِهِمْ الرَّبا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أکلِهِمْ أمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذاباً ألیماً».(۳)

یهود به سبب ستمى که در تمام شئون زندگى روا داشتند، و به خاطر اینکه بسیارى از بندگانم را از صراط مستقیم مانع شدند، و به علّت آلوده شدن به ربا، ربایى که در قوانین دینم به عنوان حرام اعلام شده بود، و براى اینکه از طریق حرام به مال مردم دست اندازى کردند، پاکیزه هایى که بر آنان حلال نموده بودم آنها را از آن پاکیزه ها بى نصیب گذاشته و محروم کردم، و ما براى کافران از آنان عذاب دردناک مهیا کرده ایم.

«وَلَوْ تَرى إذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا یالَیتَنا نُرَدُّ وَلا نُکذِّبُ بِآیاتِ رَبَّنا وَ نَکونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ. بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یخْفُونَ مِنْ قَبلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إنَّهُمْ لَکاذِبُونَ».(۴)

و اگر ببینى آن وقتی که بدکاران و ناسپاسان در کنار آتش جهنّم توقیف شده اند، فریاد مى زنند: اى کاش ما را به دنیا بر مى گرداندند و ما تکذیب آیات حق نمى کردیم، و جزء مردم با ایمان مى شدیم!بلکه آنچه از قبل پنهان مى کردند در صحنه محشر آشکار شده است، اینان آنچه آلوده به محّرمات بودند و فحشاء و منکرات را در وجود خود به صورت ریشه دوانده که اگر بر فرض به دنیا برگردند باز به آنچه از آن نهى شده بودند بر مى گردند و بطور قطع اینان از دروغگو یانند.

«فَلَمّا عَتَوْا عَنْ مانُهُوا عَنْهُ قلّنا لَهُمْ کونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ».(۵)

چون از آنچه از آن نهى شدند، روگرداندند و به مسائل الهى تجاوز نمودند، بر آنان غضب کرده گفتیم: از صورت انسانى درآیید و بوزینگان گردید.

«قُلْ إنّى نُهیتُ أنْ أعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أتَّبِع أهْواءَ کمْ قَدْ ضَلَلْتُ إذاً وَ ما أنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ».(۶)

اگر رسول من، به من بگو از پرستش آنچه غیر خدا مى خوانید نهى شده ام، بگو از خواسته هاى غلط شما پیروى نمى کنم، که این پیروى عین ضلالت و تیره بختى است و بیرون رفتن از شاهراه هدایت.

«إنْ تَجْتَنِبُوا کبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکفّرْ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ وَنُدْخِلْکمْ مُدْخَلا کریماً».(۷)

اگر از کبیره هاى نهى شده اجتناب نمایید، از بقیه گناهانتان گذشت مى کنیم و شما را در جایگاهى کریم وارد مى نماییم.

عَنْ عَلِىّ عَلیه السلام: اُهْجُرِ اللَّهْوَ فَإنَّک لَمْ تُخْلَقْ عَبَثاً فَتَلْهُوَ، وَ لَمْ تُتْرَک سُداً فَتَلْغُوا.(۸)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- نحل، ۹۰.

۲- هود، ۸۸.

۳- نساء، ۱۶۰ - ۱۶۱.

۴- انعام، ۲۷ - ۲۸.

۵- اعراف، ۱۶۶.

۶- انعام، ۵۶.

۷- نساء، ۳۱.

۸- "غرر الحکم" ص ۱۲۵.

على علیه السلام فرمود: از آنچه بازیچه و بیهوده و بى منفعت است بپرهیز، که بیهوده آفریده نشده اى تا سرگرم بیهوده کارى شوى، و سر خود رهایت نخواهند کرد تا هرزه گردباشى.

إحْذَرِ الْحَیفَ و الْجَوْرَ، فَإنَّ الْحَیفَ یدْعُو إلَى السَّیفِ، وَ الْجَوْرَ یعُودُ بِالْجَلاءِ وَ یعَجِّلُ الْعُقُوبَةَ وَ الْاِنْتِقامَ.(۱)

و نیز آن حضرت مى فرماید: از جفا و ستمکارى برحذر باش، که محصول ظلم و ستم، جنگ و خونریزى است. جور و ستم مورث هجرت و دورى و طرد و باعث نزدیک شدن کیفر و انتقام است.

اِرْفِضُوا هذِهِ الدُّنْیا الذَّمیمَةَ فَقَدْ رَفَضَتْ مَنْ کانَ اَشْغَفَ بِها مِنْکمْ.(۲)

و نیز آن جناب فرمود: این حبّ دنیاى مذموم را از دست دل رها کنید، زیرااین دنیا گذشتگانى را که پیش از شما دل بسته به آن بودند رها کرد و بدور انداخت.

اُهْجُرُوا الشَّهَواتِ فَإنَّها تَقُودُکمْ إلَى الذُنُوبِ وَ التَّهَجُّمِ عَلَى السَّیئاتِ.(۳)

از شهوات و امیال و خواسته هاى غلط کناره گیرى کنید، که آنها شما را به سوى در افتادن در گناه و یورش به سوى زشتیها رهنمون مى شوند.

اِتَّقُوا الْغَىَّ فَإنَّهُ یجْلِبُ النِقَمَ، وَ یسْلُبُ النَّعَمَ،وَیوجِبُ الْغِیرَ:(۴)

و نیز آن بزرگوار فرمود: از کجروى بپرهیزید، که باعث جلب نقمت وسلب نعمت و تغییر و تحوّل کمرشکن در زندگى است.

اِحْذَرِ الْهَزْلَ وَ اللَّعِبَ وَ کثْرَةَ الْمُزاحِ وَ الضَّحْک وز التُّزَّهاتِ.(۵)

و نیز آنحضرت فرمود: از سبکى و بازیگرى و شوخى زیاد، و پرخندیدن، و سخنان یاوه گفتن خوددارى کنید.

در هر صورت ارتکاب محّرمات داراى ضرر فوق العاده اى است که آن ضرر مستقیماً متوجه دنیا و آخرت مرتکب است.

اى خداوند مهربان، اى آن که عاشق تر از تو نسبت به انسان وجود ندارد، اى مهر تابان قلب محبّان، اى چراغ شب عاشقان، اى لطف بى نهایت در بى نهایت، امر و نهى تو تجّلى عشق تو به بندگان تو است، به آنچه انسان را امر کرده اىو از آنچه نهى فرموده اى به مصلحت او بوده، اجراى امر و نهى تو دنیاى انسان را به معناى حقیقى آباد، و آخرتش را عرصه گاه عیش راضیه مى نماید، این درویشان خاک نشین و فقیران تهیدست، و دردمندان محتاج را براى اجراى تمام اوامر و ترک معاصى، و دورشدن از منهّیات و محرّمات توفیق عنایت کن، و آنان را از افتادن در شهوات و امیال غلط به لطف و محبّتت حفظ فرما که ما را تکیه گاهى جز تو و طبیبى تو غیر تو نمى باشد.

عراقى شوریده حال فرماید:

یاران غمم خورید که غمخوار مانده ام *** در دست هجر یار گرفتار مانده ام

یارى دهید کز در او دور گشته ام *** رحمى کنید کز غم او راز مانده ام

یاران من زبادیه آسان گذشته اند *** من بى رفیق در ره دشوار مانده ام

در راه باز مانده ام اریار دیدمى *** با او بگفتمى که من از یار مانده ام

دستم بگیر کز غمت افتاده ام ز پاى *** کارم کنون بساز که از کار مانده ام

وقت است اگر بلطف دمى دست گیریم *** کاندر چه فراق نگونسار مانده ام

ور در خور وصال نیم مرهمى فرست *** از درد خویشتن که دل افکار مانده ام

دردت چو مى دهد دل بیمار را شفا *** من بر امید درد تو بیمار مانده ام

بیمار پرسش از تو نیاید به دردگو *** تا باز پرسیدم که جگر خوار مانده ام

مانا که بر در تو عراقى عزیز نیست *** کز صحبتش همیشه چنین خوار مانده ام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- همان، ص ۱۲۶.

۲- همان، ص ۱۳۱.

۳- همان، ص ۱۳۲.

۴- همان، ص ۱۳۴.

۵- همان، ص ۱۳۴.

در جمله سوم دعایش مورد شرح، مسأله تقصیر در شکر مطرح است:

وَ نِعْمَة أنْعَمْتَ بِها عَلَىَّ فَقَصَّرْتُ فى شُکرِها.

شکر نعمتها حقیقتى است عملى که هیچ برنامه اى جاى آن را نمى گیرد. این واقعیتى است که از قول حضرت حق به داوود علیه السلام استفاده مى شود به وقتى که از پروردگار سبحان مى پرسد: شکر چیست؟ جواب مى شنود: مصرف کردن نعمت در جایى که خواسته خود من است.

همانطور که در سطور گذشته یادآور شدم تفسیر و شرح مسأله شکر در دعاى سى و هفتم با خواست حضرت محبوب و عنایت و رحمت و لطفش خواهد آمد.

آرى وقتى انسان عاقل و بیدار، سستى و تنبلى خویش را نسبت به اجراى اوامر الهیه، و سرعت خود را در آلوده شدن به محّرمات، و تقصیرش را در برابر نعمتها براى شکر و سپاس حضرت دوست مى بیند، از دعا و درخواست و عرض حاجت و نیاز به پیشگاه پروردگار باز مى ماند، چرا که بر اثر این سه برنامه غرق خجالت و شرم و آزرم و حیاست.

به خود مى گوید با این سه خصلت شیطانى که آبرویى براى انسان نگذاشته چگونه از حضرت حق طلب عفو و احسان و لطف و کرم وجود و رحمت نماید؟ ولى....

«وَیحْدُونِی عَلَى مَسْأَلَتِک تَفَضُّلُک عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیک وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیک إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِک تَفَضُّلٌ وَ إِذْ کلُّ نِعَمِک ابْتِدَاءٌ فَهَا أَنَا ذَا یا إِلَهِی وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّک وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ وَ سَائِلُک عَلَى الْحَیاءِ مِنِّی سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِیلِ مُقِرٌّ لَک بِأَنِّی لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِک إِلاَّ بِالْإِقْلاَعِ عَنْ عِصْیانِک وَ لَمْ أَخْلُ فِی الْحَالاَتِ کلِّهَا مِنِ امْتِنَانِک»:

"و آنچه مرا در درخواست از تو و عرض نیاز و دردمندى به پیشگاه مبارک روانه مى دارد تفضّل توست به گدایى که رو به تو آورده و با حسن ظنّ به سویت آمده. زیرا تمام نیکیهایت به بندگان از باب تفضّل است، و عنایت همه نعمت هایت به عباد و بندگانت ابتداء از جانب تو است( نه از روى استحقاق آنها)، نعمت به انسان مى دهى نه بعنوان جزاى عمل و حقّى.

پس اینک اى محبوب من، اى اله من، این منم که همچون فرمانبردار خوار به درگاه عزّتت ایستاده، و با شرم و حیا همچون محتاج سنگین بار و عیالمند از تو گدایى مى کنم. اعتراف و اقرار دارم که به هنگام احسانت جز با خوددارى از گناه تو فرمان نبرده ام، و در تمام احوالات بى احسان از جانب تو نبوده ام".

در فرازهاى ملکوتى و آسمانى مورد شرح، دو مسأله را به عنوان محور تمام مسائل بیان شده مى بینیم:

۱ - حسن ظنّ

۲ - تفضّل

مسأله پرقیمت حسن ظنّ:

انسان به هنگامى که در محدوده قدرت و وسعتش، قلب را به نور ایمان منوّر کرد و پیوندش را با حضرت ربّ العزّه بر اساس معرفت و شناخت استحکام بخشید، و به عرصه با عظمت محشر و روز قیامت به دیده یقین نظر کرد، و تابلوى نفس را به نقش حسنات اخلاقى بیار است و اعضاى رئیسه جسم را هماهنگ با عمل صالح کرد، و از زشتیهاى گذشته تائب شد ودست برداشت، باید در اینکه حضرت محبوب او را مى پذیرد و از گذشته اش در مى گذرد و حسناتش را قبول مى نماید و بدنش را بر عذاب حرام و ورودش را به بهشت لازم مى نماید، حسن ظنّ و خوش گماى جدّى به پروردگار مهربان نشان دهد که در قسمت عمده اى از روایات آمده: من با حسن ظنّ عبدم به من با او معامله مى کنم.

«قالَ عَذابى اُصیبُ بِهِ مَنْ أشاءُ وَ رَحْمَتى وَسِعَتْ کلَّ شَىْء فسأکتُبُها لِلَّذینَ یتَّقُونَ وَ یؤْتُون الزَّکاةَ وَ الذَّینَ هُمْ بِآیاتِنا یؤْمِنُونَ».(۱)

عذابم را به هر کس بخواهم مى رسانم، و رحمتم نسبتبه همه چیز فراگیر است، آن را براى اهل تقوا و دهندگان زکات و مؤمنات به آیاتم به همین زودى لازم گردانم.

برابر این آیه و آیات مشابهش، هر کس دست از گناه بردارد و ظاهر و باطن به تقوا آراسته نماید و از پرداخت حقوق خدایى بخل نورزد و به تمام آیات الهى ایمان آورد، باید به رحمت حق امید ببندد و نسبت به مولایش در اینکه دست او را گرفته از افتادن در ورطه هلاکت حفظ مى کند و وى را در پوششى سنگین از رحمتش قرار مى دهد حسن ظنّ نشان بدهد.

در صورتى که انسان برابر با برنامه هاى الهى دست از گناه بردارد و در راه ایمان و یقین قرار گیرد و به عمل صالح آراسته شود، آنگاه بدگمان به حق باشد و تصورش بر این مبنا قرار گیرد که حضرت او مرا نمى پذیرد و به تعبیر روایات بدگمان به مولا باشد، حالت زشتى به خود گرفته و اتفّاقاً حضرت محبوب هم در برزخ و قیامت مساوى با بدگمانى وى با او معامله خواهد کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- اعراف، ۱۵۶.

«وَ إنَّ ربک لَذُو مَغْفِرَة لِلنّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ إنَّ رَبَّک لَشَدیدُ الْعِقابِ».(۱)

خداوند آمرزنده مردم است از ستمى که بر اثر گناه خود روا داشته اند و عامل جلب آمرزش حق نسبت به بندگان توبه از معصیت است، این را هم مردم باید بدانند که نسبت به اهل گناه که حاضر به توبه و بازگشت از معصیت نیستند عقاب و عذابش شدید است.

«وَ مَنْ یطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یخشْ اللّهَ وَ یتَّقْهِ فَاُولئِک هُمُ الْفائِزُونَ».(۲)

آن که فرمان خدا و رسول را اطاعت کند و خدا را از هیبت و عظمت بترسد و در جنب حضرت ربّ العزّه از نافرمانى بپرهیزد از طایفه فائزان است.

«إنّا نَطْمَعُ أنْ یغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أنْ کنّا أوَّلَ الْمُؤْمِنینَ».(۳)

ما سحره فرعون این گمان نیک و طمع واقعى را به پروردگار مان داریم که خطاهایمان را بیامرزد که از گروه فرعونیان، اوّل مؤمنان هستیم.

عَنْ أبى جَعْفَر علیه السلام قالَ:وَجَدْنا فِى کتابِ عَلىَّ أنَّ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله قالَ وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِهِ: وَ الَّدى لا إلهَ إلّا هُوَ ما أعْطِىَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ إلّا بِحُسْنِ ظَنَّهِ بِاللّهِ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلْقِهِ وز الْکفَّ عَنِ اغْتِیابِ الْمُؤْمِنینَ.

وَ الذَّى لا إلهَ إلّا هُوَ لایعَذِّبُ اللّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الْاسْتِغْفارِ إلّا بِسُوءِ ظَنَّهِ بِاللّهِ وَ تَقْصیر مِنْ رَجائِهِ وَ سُوءِ خُلْقِهِ لِلْمُؤْمِنینَ.

وَ الذَّى لا إلهَ إلّا هُو لا یحْسُنُ ظَنُّ عَبْد مُؤْمِن بِاللّهِ إلّا کانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنَّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ، لِأنَّ اللّهَ کریمٌ بِیدِهِ الْخَیراتُ یسْتَحْیى أنَ یکونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یخْلِفُ ظَنَّهُ وَ رَجاهُ،فَأحْسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ، وَ ارْغَبُوا إلَیهِ.(۴)

حضرت باقر علیه السلام فرمودند: در کتاب على علیه السلام یافتیم که پیامبر بر بالاى منبر فرمودند:

قسم به خدایى که معبودى جز او نیست، هرگز به عبد مؤمن خیر دنیا و آخرت عنایت نشده مگر به خاطر حسن ظنَّش به خدا و امید به حضرت او و نیکى اخلاق و خوددارى از غیبت مردم مؤمن.

و قسم به معبودى که جز او معبودى نیست، خداوند مؤم را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى کند مگر به خاطر سوء ظنّش به خدا و کم امیدى وى به رحمت دوست و بدخلقیش و غیبتش از مردم مؤمن.

و قسم به خدایى که جز او خدایى وجود ندارد، بنده مؤمن به خدا حسن ظنّ نمىورزد مگر اینکه خدا در کنار حسن ظنّ اوست، زیرا که حضرت حق اقا و بزرگوار است، تمام خوبیها و خیرات به دست اوست، حیا مى کند به حسن ظنّ عبد و امید بنده اش به رحمت او توجه نکند و بلکه خلاف آن با عبدش رفتار کند، پس به امید بنده اش به رحمت او توجه نکند خلاف آن با عبدش رفتار کند، پس به حضرت معبود حسن ظنّ بورزید و به او رغبت کنید.

من در روایات باب حسن ظنّ احسن از این روایت نیافتم، از این جهت به همین روایت که بهترین راهنما در این زمینه است اکتفا مى کنم، چنانچه بقیه روایات را بخواهید به "کافى" شریف جلد دوم، و "بحار" جلد هفتادم مراجعه نمایید.

عراقى به پیشگاهش عرضه مى دارد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- رعد، ۶.

۲- نور، ۵۲.

۳- شعراء، ۵۱.

۴- "کافى" ج ۲، ص ۷۱. "بحار" ج ۷۰، ص ۳۶۶.

مرا درد تو درمان مى نماید *** غم تو مرهم جان مى نماید

مرا کز جام عشقت مست باشم *** وصال و هجر یکسان مى نماید

چو من تن در بلاى عشق دادم *** همه دشوارم آسان مى نماید

به جان من غم تو شادمان باد *** هر آن لطفى که بتوان مى نماید

اگر یک لحظه ننماید مرا سوز *** دگر لحظه دو چندان مى نماید

دلم با این همه اندوه ز شادى *** بهار و باغ و بستان مى نماید

خیالت آشکارا مى برد دل *** اگر روى تو پنهان مى نماید

لب لعل تو جانم مى نوازد *** بنفشه آب حیوان مى نماید

ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت *** که زلفش بس پریشان مى نماید

به دوران توزان تنگ است دلها *** که حسن تو فراوان مى نماید

چو ذرهّ در هواى مهر رویت *** عراقى نیک حیران مى نماید

مسأله با عظمت فضل حق:

فضل و تفضّل بنابر آنچه بیداران راه محبوب از آیات و روایات استفاده کرده اند به معناى احسان و نیکى و بخشش و عنایت از جانب خدا به عبد است بدون حقّى و عملى و کار و کوششى از طرف انسان که احسان جزاى آن باشد.

فضل و تفضّل یعنى لطف و بخشش مجّانى حضرت ربّ العزّه به نیازمند و دردمند و فقیر و محتاج و مستمند و آزمند. البته لطف و بخشش و احسان و مرحمت حضرت او به عبد به صورت مجّانى و بدون حق مقابل، منافات با عملى که سبب ورود به بهشت است ندارد، که براى ورود در بهشت عمل و اخلاق و اعتقاد لازم است و پس از ورود به جنّت که دربرابر عمل است، فضل او هم به انسان مى رسد، چنانکه تمام انسانها در دنیا از فضل و احسان حضرتش بدون حقّ مقابل برخوردارند.

«ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک فَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکنْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ».(۱)

سپس از برنامه هاى من بعد از آنکه به شما رسید روى گرداندید، هر آینه اگر فضل و رحمتم بر شما نبود، تمام مایه و سرمایه خود را از دست مى دادید و براى ابد به عذاب حق دچار مى شدید.

«وَ اللّهُ یخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یشاءُ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ».(۲)

و خداوند آن را که بخواهد به رحمتش مختص مى سازد، که خدا را فضل عظیم است.

«إنَّ اللّهَ لَذُو فَضْل عَلَى النّاسِ وَلکنَّ أکثَرَ النّاسِ لایشْکرُونَ».(۳)

خداوند را به حقیقت بر تمام مردم فضل است، ولى اکثر مردم فضل او را سپاس نمى دارند.

«قُلْ إنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلیمٌ. یخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یشاءُ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ».(۴)

اى رسول من بگو: بدرستى که فضل به دست خداست به هر کس بخواهد عنایت مى کند، و خداوند فراخ رحمت و داناست. هر کس که بخواهد به رحمتش مخصوص گرداند و خداوند صاحب فضل بزرگ است.

«وَلَقَدْ عَفا عَنْکمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَلَى الْمُؤْمِنینَ».(۵)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- بقره، ۶۴.

۲- بقره، ۱۰۵.

۳- بقره، ۲۴۳.

۴- آل عمران، ۷۳ - ۷۴.

۵- آل عمران، ۱۵۲.

وبتحقیق که خداوند از معاصى شما درگذشت، و خداوند نسبت به مردم باایمان صاحب فضل است.

«فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَ فَضْل لَمْ یمْسسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَظیم».(۱)

"آنان که پس از برداشتن زخم و جراحت در جبهه نبرد حق علیه باطل دعوت خدا و رسول را اجابت کردند، براى نیکوکارشان و پرهیزکار از معاصى و گناهان اجر عظیم است.

آنان که چون مردم به آنها گفتند این اجتماع سنگین کفر و شرک علیه شماست از رودررو شدن با آنان بترسید ; نه اینکه شانه از جهاد خالى نکردند. بلکه گفتند خدا ما را کفایت مى کند. پس خداوند بر ایمانشان افزود. پس با نعمتى از جانب خدا و فضل حضرت او برگشتند، و بدى آنان را مسّ نکرد، در این طوفانهاى سهمگین به دنبال خشنودى خدا رفتند و حضرت حق، صاحب فضل عظیم است."

«وَلَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إلّا قَلیلا».(۲)

و اگر فضل و رحمتش بر شما نبود هر آینه اکثریت شما تابع شیطان مى شد.

«یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا إنَ تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً وَ یکفِّرْ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ وَ یغْفِرْ لَکمْ وَ اللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ».(۳)

اى اهل ایمان، اگر تقواى خدا پیشه کنید، براى شما قدرت تمیز حق از باطل قرار مى دهد، و از گناهان شمادر گذشته، مغفرتش را نصیبتان مى نماید و خداوند را فضل عظیم است.

«قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِک فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یجْمَعُونَ».(۴)

بگو به فضل و رحمت خدا شاد شوید که آن از آنچه که جمع مى کنید بهتر است.

کتاب خدا از جزء اول تا جزء آخر به مناسبتهاى گوناگون از فضل حضرت ذوالفضل خبر مى دهد، که بازگو کردن تمام آیات باب فضل و تفسیر و تشریحش کتاب جدا مى طلبد.

رنجى، آن شاعر آزاده مى گوید:

عاقل است آن که بود عاشق و دیوانه تو *** شمع جمع است هر آنکو شده پروانه تو

خال تو دانه بود، زلف تو دام دل من *** من به قربان تو و دام تو و دانه تو

ساکن کوى تو را با حرم و دیر چکار *** آشناى تو ندارد سر بیگانه تو

مى رود تشنه مى در دو جهان از سروى *** هر که یک جرعه خورد باده زپیمانه تو

منتّى بر سرم از لطف نه اى باده فروش *** رخصتى ده که نهم پاى به میخانه تو

اى دل از هر دو جهان صحبت یارى بگزین *** تا تو را سود دهد همّت مردانه تو

واعظا من به فنون تو نگردم مفتون *** که نباشد اثرى هیچ در افسانه تو

خانه از مردم بیگانه بپرداز اى جان *** تا که جانانه نهد پاک به کاشانه تو

گربه گنجینه اسرار رسیدى رنجى *** مى توان گفت که گنجى است به ویرانه تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- آل عمران، ۱۷۴.

۲- نساء ۸۳.

۳- انفال، ۲۹.

۴- یونس، ۵۸.

«فَهَلْ ینْفَعُنِی یا إِلَهِی إِقْرَارِی عِنْدَک بِسُوءِ مَا اکتسبْتُ وَ هَلْ ینْجِینِی مِنْک اعْتِرَافِی لَک بِقَبِیحِ مَا ارْتَکبْتُ أَمْ أَوْجَبْتَ لِی فِی مَقَامِی هَذَا سُخْطَک أَمْ لَزِمَنِی فِی وَقْتِ دُعَای مَقْتُک»:

مناجات عاشق با معشوق:

اى معبود من، اى اقاى من، اى سید و سرور و مولاى من، آیا اعترافم و اقرارم به بدیهاى که بر اثر جهالت و شرارت نفس و طغیان هوا و کثرت شهوات کسب کرده ام و با کسب آن ساختمان شخصیتم راخراب، و تیشه به ریشه سعادت و خیر دنیا و آخرت زده ام سودى به من مى بخشد؟ این اقرار و اعترافم باعث جلب و رحمت و جذب لطف و عنایت، و رسیدن رضایت و کرمت به من شرمنده و وامانده و درمانده مى شود؟

اى خالق و خداى من، اى معبود و معشوق من، اى هستى و نور قلب من، اى انیس و مونس دل، اى روشنائى جان، اعتراف و اقرارم به زشتى و گناهى که بر اثر دورى از تو و غفلت از حضرتت مرتکب شده ام، باعث نجات من از جریمه هاى سنگین، و علت آزادى من از عذاب سخت فردا، عذابى که آسمانى و زمین طاقت تحمّل آن را ندارند مى گردد؟

یا در این بارگاه باعظمت، و پیشگاه عنایت، و عرصه گاه کرامت، که باید هر کسى را غرق لطف و محبّت کند، سخط و خشم و غضبت را برایم قرار داده اى، و بنا دارى این گداى تهیدست، اى فقیر و مسکین، اى ذلیل مستکین، این مستمند دردمند، این دور افتاده از عبادت و خدمت را از رحمتت دورسازى؟

یا اى مولاى مهربان، اى رحمت بى نهایت، اى همه لطف و کرامت، بوقت دعا و درخواست و زارى و ناله ام و انابه و توبه ام دشمنى تو همراه من است؟!!

اى رازدار من، اى شنواى زارى قلب، اى سمیع و بصیر، اى کریم و رحیم، و به ذاتت قسم، و به وجود مقدست سوگند که اینچنین نیست، اقرارم خالى از منفعت نمى باشد، اعترافم بدور از نجات من نیست، ایستادنم در پیشگاهت باعث سخط و خشم تو نمى باشد، بوقت دعا دشمنى تو متوجه من نخواهد شد، تو از هر عیب و نقصى آراسته و پاکى، اى خداى سبحان، اى معبود منزّه، اى کمال اندر کمال،اى جامع تمام حقایق و فاقد تمام نقایص هرگز از حضرتت مأیوس و ناامید نمى شوم، که درگاه جلالت، و بارگاه رحمتت جاى ناامیدى نیست، و محلى براى یأس و دلسردى خطا کار بدبخت و گنه کار تیره روزگار ندارد.