حکیمه دختر امام جواد

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«حکیمه خاتون» فرزند امام جواد علیه السلام و عمه امام حسن عسکری علیه السلام است که در شب تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه و پس از آن، ایشان را مشاهده کرده است.[۱] در شأن ایشان گفته اند: حکیمه از بانوان صالح و عابد و قانت بوده و از او اخباری در تزویج امام عسکری با نرجس خاتون و ولادت امام زمان نقل شده است.[۲] مرقد مطهر حکیمه خاتون در سامرا در ضریح مطهر حرم عسکریین واقع است.

ولادت و خاندان

کسانی که متعرض زندگی حکیمه خاتون شده‌اند، درباره چگونگی و سال و ماه و روز میلاد، اظهارنظری نکرده‌اند. ولی با توجه به این ‌که امام جواد علیه السلام در سال ۱۹۵ هجرى در مدینه به دنیا آمده‌اند و در سال ۲۲۰ هجری در ۲۵ سالگى، به شهادت رسیدند و از سوی دیگر، میلاد امام هادی علیه السلام در سال ۲۱۲ بوده است، می‌توان گفت که تولد ایشان بین سال‌های ۲۱۲ تا ۲۲۰ هجری بوده است.

پدر بزرگوار ایشان، حضرت محمد بن علی الجواد علیه السلام هستند؛ و مادر ایشان «سمانة مغربیه» (که مادر امام هادی علیه السلام نیز بوده) معروف به «سیده» و کنیه‌اش «ام‌فضل» بوده است. ایشان از بهترین زنان عصر خود بوده و بلکه با فضیلت‌ترین آن‌ها بشمار می‌رفته و در زهد و تقوا، بی‌مانند بوده است.[۳] امام هادی علیه السلام درباره مادر عزیزشان، این گونه فرموده‌اند: «مادرم، عارف به حق من می‌باشد و اهل بهشت است. شیطانِ سرکش به او نزدیک نمی‌شود و مکر زورگوی لجوج به وی نمی‌رسد و خداوند، حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد».[۴]

درک محضر چهار امام معصوم

حضرت حکیمه خاتون، دوره امامت چهار امام هدی را درک کرده است: امام جواد، امام هادى، امام حسن عسکری و امام عصر علیهم‌السلام.

دوران امامت امام جواد علیه السلام

از دوره امام جواد تا امام عسکری علیهما السلام به دلیل فشار‌های سیاسی و کنترل شدید حکومت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود. در چنین فضای تاریکى، معلوم است که امام، چقدر باید زیرکانه و بدون سروصدا شاگردان و فرزندانش را تربیت کند و چگونه با پنهان کارى، آن‌ها را آموزش دهد و چهره کریه ستم‌کاران را برای آنان آشکار کند که حتی همسرش که جاسوس دشمن است متوجه آن نشود و از طرفی معلوم می‌شود که حضرت حکیمه تا چه حد خوددار و ستار است که از آموخته‌های پدر چیزی را بروز ندهد تا برخلاف مصالح امامت و ولایت باشد. بنابراین می‌بینیم در این دوران، گزارشی از حکیمه خاتون و نحوه زندگانی و آموزش و فعالیت‌های فردى، اجتماعی ایشان نقل نشده است. گرچه بعدها خود حکیمه خاتون راوی جریانی از زندگانی پدر بزرگوار خویش است که بیان‌گر یکی از سخت‌ترین و مصیبت‌بارترین لحظات زندگی امام جواد علیه السلام در دوران مأمون عباسی است.

دوران امامت امام هادى علیه السلام

دوران امامت امام هادی علیه السلام، معاصر با شش خلیفه عباسى همراه با گسترش ظلم و بیدادگری و خودکامگی آنان بود.[۵] از جمله متوکل، آن چنان نسبت به حضرت امام هادى علیه السلام و خاندانش، کینه و عداوت داشت که اگر آگاه می‌شد کسی به آن حضرت علاقه‌مند است، اموال او را مصادره و خود او را به هلاکت می‌رساند؛ از این رو حضرت، فعالیت‌های خود را به صورت سری انجام می‌داد.

حکیمه خاتون در چنین شرایط و جو اختناقی به گونه‌ای تربیت شدند که بعدها بتوانند حافظ بزرگترین اسرار الهی باشند. درباره حکیمه خاتون در این زمان نیز جز مواردی اندک در تاریخ ثبت نشده است. دو روایت در دوران امام هادى علیه السلام درباره ایشان ضبط شده است که گویای مطالب بلندی درباره این شخصیت در زمان این امام همام است. هر دوی این روایات مربوط به مقدمات ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام با حضرت نرجس خاتون است.

یکی از مهمترین مطالبی که از این روایات فهمیده می‌شود، این است که امام هادى علیه السلام حضرت حکیمه را به منزل برده که وی مادر حضرت قائم و همسر فرزندش ابی محمد حسن العسکری علیه السلام است. این گونه خطاب، نشانگر عمق دانایی حضرت حکیمه است؛ چرا که وی تنها فردی از خاندان امام هادى علیه السلام است که شایستگی تعلیم دادن، آن هم برای شخصیتی که بتواند همسر امام و مادر عصاره خلقت شود و نشانگر تبحر و توانایی این بانوی فرزانه در شناخت دین است و از آن جا که خطاب به وی به طور مطلق ادا شده، یعنی حضرت، دین واقعی را آن چنان که نزد معصومان بوده می‌شناخته و همان را باید به نرجس خاتون تعلیم دهد؛ تعالیمی که برازنده همسری حضرت عسکری علیه السلام و در راستای اهداف عالیه وی باشد و هم تعالیمی که بتواند بزرگترین منجی عالم بشریت را به نحو احسن مادری کند؛ چه قبل از تولد، چه در هنگام تولد و چه پس از آن.

دوران امامت امام عسکری و امام عصر علیهماالسلام

دوران امامت امام حسن عسکری در عصر زمامداری معتز و مهتدی و معتمد عباسی سپری شد. فشارها و محدودیت‌های امام عسکری علیه السلام به دو علت، بیشتر بوده است:

  • در این زمان؛ شیعه قدرت عظیم عراق شده بود و همه می‌دانستند که این گروه، حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع نمی‌دانند.[۶]
  • بر اساس روایات و اخبار متواتر، خاندان عباسی می‌دانستند مهدی موعود که همه حکومت‌های خودکامه را از میان می‌برد فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، لذا پیوسته مراقب حضرت علیه السلام بودند و هر هفته ایشان را مجبور کرده بودند در دربار حاضر شوند.

در چنین شرایط دشوارى، امام عسکری علیه السلام با ایجاد شبکه ارتباطى، از طریق نمایندگان و ارسال پیک‌ها و پیام‌ها با شیعیان مناطق مختلف ارتباط داشتند و از سوی دیگر با فعالیت‌های سیاسی پنهان که به دور از چشم جاسوسان انجام می‌داد و افزون بر آن، ضمن تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه، شیعیان را برای دوران غیبت و انتظار آماده می‌ساخت.[۷]

حکیمه خاتون و تولد امام زمان

گرچه از آن چه در پیشین آمد عظمت این بانوی فرزانه نمایان است، ولی از مطالبی که پس از این می‌آید بیش از پیش اهمیت نقش این شخصیت بزرگ مشخص می‌شود. مجموع روایات حاکی از این است که در این دوره:

  • حضرت حکیمه خاتون با خانه امام و امام عسکری علیه السلام و سپس امام عصر علیه السلام ارتباط پیوسته داشته است.
  • در این رفت و آمدها قبل از میلاد، از صمیم قلب و از سر علاقه‌مندی مرتباً برای تولد امام دعا می‌کرده است.
  • قبل از تولد مهدی علیه السلام و هنگام تولد ایشان حضور داشته و عهده‌دار پرستاری از مادر ایشان بوده است.
  • حافظ سر امامت و اسلام به ویژه، درباره وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و حفظ جان ایشان بود؛ به ویژه آن که حکومت عباسی تلاشی بی‌وقفه در کنترل خانه امام و جستجوی شدیدی برای یافتن فرزند حضرت عسکری علیه السلام، داشتند. برای مثال گاه بی‌خبر، منزل امام را بررسی می‌کردند، گاه جاسوسانی در لباس خدمتکار و پزشک می‌فرستادند و یا دستور دادند تا کنیزان را کنترل کنند تا ببینند کدامیک باردار هستند و...[۸]

روایاتی که از حکیمه خاتون درباره تولد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده گوناگون است، ولی مضامین آن‌ها به هم نزدیک است. به ویژه آن که در بعضی از روایات، حکیمه خاتون خود تصریح دارد که هر آن چه اتفاق می‌افتد از پرسش‌گر و پرسش و نحوه پاسخ، همه را امام از پیش به من می‌فرماید.

درباره میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از زبان حکیمه خاتون، روایتی که مبسوط‌تر است را از کمال الدین صدوق ذکر می‌نماییم و سپس نکاتی از روایات دیگر در این زمینه بیان می‌کنیم:

راوی (محمد بن عبدالله) گوید: پس از درگذشت ابومحمد به نزد حکیمه دختر امام جواد علیه السلام رفتم تا در موضوع حجت و اختلاف مردم و حیرت آن‌ها درباره او پرسش کنم، گفت: بنشین، و من نشستم، سپس گفت: ‌ای محمد! خدای تعالى، زمین را از حجتی ناطق و یا صامت خالی نمی‌گذارد و آن را پس از حسن و حسین علیهماالسلام در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین علیهماالسلام ساخته، برای آن‌ها عدیل و نظیری در روی زمین قرار نداده است؛ جز این ‌که خدای متعال فرزندان حسین را بر فرزندان حسن برتری داده؛ همچنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوت برتری داد، گرچه موسی حجت بر هارون بود، ولی فضل نبوت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار بایستی امت یک سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از برای مردم بر خدا حجتی نباشد و اکنون پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام دوره حیرت فرارسیده است.

گفتم: ‌ای بانوی من! آیا از برای امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی بود؟ تبسمی کرد و گفت: اگر امام حسن علیه السلام فرزندی نداشت پس امام بعد از وی کیست؟ با آن که تو را گفتم که امامت پس از حسن و حسین علیهماالسلام در دو برادر نباشد.[۹] گفتم ای بانوی من ولادت و غیبت مولایم را برایم بازگو...[۱۰]

حکیمه گوید: امام هادى علیه السلام درگذشت و ابومحمد بر جای پدر نشست و من همچنان که به دیدار پدرش می‌رفتم به دیدار او نیز می‌رفتم. یک روز نرجس آمد تا کفش مرا برگیرد و گفت: ‌ای بانوی من کفش خود را به من ده![۱۱] گفتم: بلکه تو سرور و بانوی منى، به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمی‌دهم تا آن را برگیری و اجازه نمی‌دهم که مرا خدمت کنى، بلکه من به روی چشم تو را خدمت می‌کنم.

ابومحمد علیه السلام این سخن را شنید و گفت: ‌ای عمه! خدا به تو جزای خیر دهد. تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم، سپس به کنیزم گفتم که لباسم را بیاور تا بازگردم! امام فرمود: خیر،‌ ای عمه جان! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی که نزد خدای تعالى، گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را پس از مردنش زنده می‌کند متولد می‌شود. گفتم: ‌ای سرورم! از چه کسی متولد می‌شود؟ و من در نرجس آثار بارداری نمی‌بینم. فرمود: از همان نرجس، نه از دیگرى. حکیمه گوید: به نزد او رفتم، آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و به وی گزارش دادم، تبسمی فرمود و گفت: در هنگام فجر، آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید؛ زیرا مثل او مثل مادر حضرت موسی علیه السلام است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد؛ زیرا فرعون در جستجوی موسى، شکم زنان باردار را می‌شکافت و این نظیر موسی علیه السلام است.

حکیمه گوید: به نزد نرجس بازگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش کردم، گفت: ‌ای بانوی من چیزی نیست (حالم خوب است)، حکیمه گوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمی‌رفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر رسید، هراسان از جا جست[۱۲] و او را در آغوش کشیدم و بدو «اسم الله» می‌خواندم، ابومحمد بانگ برآورد و فرمود: «سوره انا انزلنا بر او بخوان!» و من بدان آغاز کردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امری که مولایم خبر داد در من نمایان شده است و من همچنان که فرموده بود بر او می‌خواندم و جنین در شکم من پاسخ داد و مانند من قرائت کرد و بر من سلام نمود.

حکیمه گوید: من از آن چه شنیدم، هراسان شدم و ابومحمد، بانگ برآورد: از امر خدای تعالى در شگفت مباش، خدای تعالى ما را در خردی به سخن درآورد و در بزرگی، حجت خود در زمین قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم. گویا پرده‌ای بین من و او افتاده بود و فریادکنان به نزد ابومحمد علیه السلام دویدم، فرمود: ‌ای عمه! برگرد، او را در مکان خود خواهی یافت.

گوید: بازگشتم و طولی نکشید که پرده‌ای که بین ما بود برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فراگرفته است که توان دیدن آن را ندارم و آن کودک علیه السلام را دیدم که روی به سجده نهاده است و دو زانو بر زمین نهاده است و دو انگشت سبابه خود را بلند کرده و می‌گوید: اشهد ان لااله‌الله وحده لاشریک له و ان جّدی محمداً رسول الله و ان ابی امیرالمؤمنین، سپس امامان را یکایک برشمرد تا به خودش رسید، سپس فرمود: بارالها! آن چه به من وعده فرمودی به جای آر و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطه من پر از عدل و داد گردان.

ابومحمد علیه السلام بانگ برآورد! ‌ای عمه او را بیاور و به من برسان، او را برگرفتم و به جانب پدر بردم، چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن مکید.

سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد، آن‌گاه نزد من بازگردان...[۱۳] و در انتهای روایت آمده است: حکیمه گوید پس از آن که ابومحمد علیه السلام درگذشت و مردم چنان که می‌بینی پراکنده شدند و به خدا سوگند که من هر صبح و شام او را می‌بینم و مرا از آن چه می‌پرسید آگاه می‌کند و من نیز شما را مطلع می‌کنم و به خدا سوگند که گاهی می‌خواهم از او پرسش کنم و او نپرسیده پاسخ می‌دهد و گاهی امری بر من وارد می‌شود و همان ساعت، پرسش نکرده، از ناحیه او جواب صادر می‌شود. شب گذشته من را از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حق خبردار سازم و راوی (محمد بن عبدالله) گوید: به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای تعالى کسی بر آن مطلع نیست و دانستم که آن صدق و عقل و از جانب خدای تعالى است؛ زیرا خدای تعالى او را به اموری آگاه کرده است که هیچ یک از خلایق را بر آن آگاه نکرده است.[۱۴]

در این جا لازم است که نکات مهمی که در روایات دیگر از زبان حکیمه خاتون نقل شده که در این روایت نیامده است را نیز ذکر کنیم: (پیوسته) هرگاه حکیمه خاتون وقتی بر امام عسکری علیه السلام وارد می‌شدند، برای آن جناب دعا می‌کرد که خداوند به ایشان فرزندی عطا کند و می‌گوید: روزی داخل شدم بر آن جناب، پس دعا کردم برای او، آن چنان که می‌کردم، امام فرمود: «ای محمد آگاه باش، آن را که دعا می‌کردی که خداوند به من روزی کند، امشب که نیمه شعبان سال ۲۵۵ است متولد می‌شود، پس افطار خود را در نزد ما بکن و آن شب، جمعه بود.[۱۵]

حکیمه گوید: پس از نماز شب نرجس خاتون، هنگامی که فجر نزدیک شد، برخاستم تا به افق بنگرم، دیدم فجر اول طلوع کرده است، در دلم نسبت به وعده‌ای که ابومحمد علیه السلام داده بود شک و تردیدی پیدا شد، حضرت، مرا از درون اطاق ندا دادند که «تردید نکن». من از آن حضرت و شکی که در دلم افتاده بود شرمگین شدم و خجل بازگشتم. در این هنگام نرجس، نمازش را تمام کرده بود و با ناراحتی و فزع از اطاق بیرون می‌آمد. او را در برابر اطاق دیدم و به وی گفتم: آیا از آن چه به تو گفتم چیزی را حس می‌کنى؟ فرمود: آری عمه جان، امری بزرگ می‌یابم.[۱۶]

حکیمه خاتون هر صبح و شام به دیدار حضرت مهدی نائل می شد (که به بیان سید بحرالعلوم، ایشان باب و سفیر حضرت بودند) و علاوه بر آن که خود سفیر امام بود، مردم را به سفیر بزرگواری دیگر نیز راهنمایی می‌کرد.

احمد بن ابراهیم گوید: در مدینه بر حکیمه دختر امام جواد و خواهر امام هادى علیه السلام در سال ۲۶۲ وارد شدم و از پشت پرده با وی سخن گفتم و از دینش پرسیدم، امام را نام برد و گفت: فلان بن الحسن و نام وی را بر زبان جاری ساخت، گفتم: فدای شما شوم! آیا او را مشاهده کرده‌ای و یا آن که خبر او را شنیده‌اى! گفت: خبر او را از ابومحمد شنیده‌ام[۱۷] و آن را برای مادرش نوشته بود. گفتم: آن مولود کجاست؟ گفت: مستور است، گفتم: پس شیعه به چه کسی مراجعه کند؟ گفت به جده او، مادر ابومحمد، گفتم آیا به کسی اقتدا کنم که به زنی وصیت کرده است؟ گفت: به حسین بن علی بن ابی طالب اقتدا کرده است؛ زیرا حسین علیه السلام در ظاهر به خواهرش زینب وصیت کرد و دستورات علی بن حسین علیه السلام به سبب حفظ جانش به زینب نسبت داده می‌شد. سپس گفت: شما اهل اخبارید، آیا برای شما روایت نشده است که نهمین از فرزندان حسین علیه السلام میراثش در دوران حیاتش تقسیم می‌شود؟[۱۸]

وفات

درباره زمان وفات حکیمه خاتون، بعضی از بزرگان فرموده‌اند که تاریخ آن برای ما معلوم نشده است،[۱۹] ولی بعضی بدون ذکر مدرک سال ۲۷۴ را تاریخ وفات ذکر نموده‌اند، ولی مدرک قابل توجهی که بتوان بدان استناد نمود ذکر نکرده‌اند.[۲۰] مرقد مطهر ایشان در سامرا در ضریح مطهر عسکریین علیهماالسلام واقع است.[۲۱]

«علامه مجلسی» درباره زیارت‌نامه حضرت حکیمه می‌فرماید: «در بقعه شریف عسکریین قبر بانوی با نجابت و بزرگوار، عالم و دانشمند، پرهیزکار و بلندمقام؛ حکیمه دختر امام جواد علیه السلام قرار دارد و نمی‌دانم چرا عالمان و دانشمندان، زیارتی را برای این بانوی بزرگ نیاورده‌اند؛ در حالی که وی دارای فضل و جلال درخشانی بوده، در خدمت ائمه معصوم قرار داشته، به هنگام ولادت آن بزرگوار حضور یافته و بارها آن وجود مبارک را در زمان امام حسن عسکری علیه السلام ملاقات و زیارت می‌کرده و پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام نیز واسطه و سفیر او بوده که مردم به وسیله او حوائج و مسائل خود را حل می‌کرده‌اند. بنابراین، سزاوار است، حکیمه دختر امام جواد علیه السلام در آن بقعه و حرم زیارت شود و آن گونه شأن و صلاحیت او اقتضا می‌کند از وی تجلیل و تکریم به عمل آید».[۲۲]

مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان فرموده‌اند: در کتب «مزار»، زیارت مخصوصی برای آن معظمه ذکر نشده؛ آن مرتبه رفیعه که برای او است. پس سزاوار است او را زیارت کنند به الفاظی که در زیارت اولاد ائمه اطهار علیهم‌السلام نقل شده است یا زیارت کنند او را به الفاظی که در زیارت عمه مکرمه‌اش حضرت معصومه سلام الله علیها، بنت موسی ابن جعفر علیه السلام وارد شده است.

پانویس

  1. کلینى، اصول الکافى، ۱۴۲۲ هـ‍.ق ج ۱، ص ۳۷۰؛ شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ص ۴۲۶.
  2. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۲۱۷.
  3. منتهی الآمال، ص ۹۶۷.
  4. محمد بن جریر رستم طبرى، دلائل الامامه؛ مسعودى، اثبات الوصیه، ص ۱۹۳.
  5. معتصم، برادر مأمون، واثق، پسر معتصم، متوکل، پسر دیگر معتصم، منتصر، پسر متوکل، مستعین، پسرعموی منتصر و معتز، پسر دیگر متوکل.
  6. بحارالانوار، ج ۵، ص ۳۱۳.
  7. ر.ک: محمد نصیری رضى، تاریخ تحلیلی اسلام، نهاد مقام معظم رهبرى، ۱۳۷۸، ص ۲۶۶-۲۶۴ و باقر شریف قرشی؛ زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، مترجم سید حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى، ۱۳۷۱.
  8. ر.ک: الکافى، ج ۱، ص ۵۰۶ و اعلام الورى، ص ۳۵۹.
  9. از این فراز می‌توان انکار امامت جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری علیه السلام را نیز دریافت.
  10. در این میان حضرت حکیمه خاتون جریان ازدواج امام با نرجس را بازگو می‌کند.
  11. ظاهراً ادب و احترام خاصی است که برای بزرگان انجام می‌دادند.
  12. در روایت دیگر آمده که نرجس، ناگهان از خواب برجهید و از اتاق بیرون رفت و وضو ساخت، آن گاه برگشته نماز شب را خواند تا آن که به نماز وتر رسید.
  13. ر.ک: کمال الدین، ج ۲، ص ۱۵۴-۱۴۷ و بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۴-۱۳.
  14. ر.ک: کمال الدین، ص ۱۵۴ و بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۴.
  15. حاج میرزا حسین طبرسی نورى، نجم الثاقب، آستان قدس جمکران، دوم، ۱۴۱۲ هـ‍.ق، ص ۲۷.
  16. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۶.
  17. از این روایت برمی‌آید که جو و اوضاع بسیار دشوار بوده؛ حدی که حکیمه از نام بردن صریح امام خودداری ورزیده و به فلان قناعت کرده و دیدار پیاپی خویش را نیز بازگو نمی‌کند.
  18. کمال الدین، ج ۲، ص ۲۶۷-۲۶۶ و بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۶۴.
  19. سید محسن الامین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف ۱۴۰۳ هـ.ق (افست ایران) ج ۶، ص ۲۱۷.
  20. ریاحین الشریعه، ج ۴، ص ۱۵۰.
  21. بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۸۰-۷۹.
  22. همان، ص ۸۰.

منابع

  • صدیقه شاکرى، "انتظار"، پاییز ۱۳۸۶، شماره ۲۲.