اوس‌ بن قيظى

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اوس‌ بن قیظى‌ بن عمرو» از قبیل اوس و تیره بنى حارثه بوده[۱] و از سرانِ منافقان مدینه به شمار آمده است.[۲] او با دو پسرش کباثَه و عبدالله در جنگ احد شرکت کرد؛[۳] اما چون کارزار بر‌ پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان سخت شد، همراه گروهى‌ گریخت.[۴] سخنى از پیامبر اکرم خطاب به وى‌ گزارش شده که نفاق وى و برادرش مِرْبَع را تأیید‌ مى‌کند.[۵]

اوس‌ در شأن نزول آیات

  • اوس‌ بن قیظى در جمع اوسیان و خزرجیان نشسته بود که پیرمردى کینه‌توز از یهود با ابراز نگرانى از صمیمیت اوس و خزرج، از جوانى یهودى خواست تا با خواندن اشعارى، نزاع ها و مفاخرات پیشین را در میان اوس و خزرج مطرح کند، که این حربه کارساز افتاد. اوس‌ بن قیظى در رأس اوسیان قرار گرفت و افرادى از این دو قبیله ضمن تهدید همدیگر، در آستانه درگیرى بودند که پیامبر صلى الله علیه وآله فتنه را‌ آرام کرد. آیه ۱۰۰ سوره آل‌ عمران درباره اوس‌ بن‌ قیظى و‌ دیگر مسلمانان سست ایمان که بازیچه آن مرد یهودى شدند نازل شد[۶] و به آنان هشدار داد که اگر از اهل کتاب فرمان برند، یهود آنان را به کفر بازمى‌گردانند: «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُواالکتابَ یرُدّوکم بَعدَ ایمانِکم کافِرین». نزول ۵ آیه بعد نیز درباره همین‌ رخداد است.[۷]
  • به نقل برخى مفسران، آیه ۱۱ سوره حشر درباره سران نفاق از جمله اوس‌ بن قیظى نازل شد که به یهود بنى نضیر وعده همراهى و همیارى داده، آنان را به پایدارى در برابر مسلمانان تشویق کردند.[۸] این آیه، ضمن برادر خواندن منافقان با یهودیان، آنان را دروغگو شمرد: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ نافَقوا یقولونَ لاِِخوانِهِمُ الَّذینَ کفَروا مِن‌اَهلِ الکتابِ لـَئِن اُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکم ولا نُطیعُ فیکم اَحَدًا اَبَدًا و اِن قوتِلتُم لَنَنصُرَنَّکم واللّهُ یشهَدُ اِنَّهُم لَکاذِبون»؛ آیا منافقان را ندیدى که به برادران کافرشان از اهل کتاب مى‌گفتند: اگر اخراج شدید، هر آینه با شما خارج خواهیم شد و درباره شما هیچ کس را فرمان نمى‌بریم و اگر با شما جنگیدند، بى‌گمان شما را یارى مى‌کنیم و خداوند گواهى مى‌دهد که آنان دروغ مى‌گویند.
  • در جنگ احزاب، اوس‌ بن قیظى و گروهى از منافقان که به حیله‌هایى درصدد فرار از جبهه جنگ بودند، در میان سپاه اسلام فریاد برآوردند: اى اهل‌ یثرب! اینجا جاى ماندن نیست، بازگردید. او به همراه جمعى از بنى‌حارثه نزد پیامبر صلى الله علیه وآله آمدند و به بهانه این که خانه‌هایشان بى‌حفاظ و در معرض شبیخون دشمن است، از حضرت اجازه خواستند تا به شهر بازگردند. آیه ۱۳ سوره احزاب درباره آنان نازل شد[۹] و از قصد آنان که گریز از جنگ بود خبر داد: «و اِذ قالَت طَائِفَةٌ مِنهُم یااَهلَ یثرِبَ لامُقامَ لَکم فارجِعوا ویستَذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبىَّ یقولونَ اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ وما هِىَ بِعَورَة اِن یریدونَ اِلاّ فِراراً». وى بعدها به گوینده جمله «اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ» ‌معروف‌ گردید.[۱۰]
  • گفته‌اند که پیامبر صلى الله علیه وآله منافقى را که بدو ناسزا گفته بود، بازخواست کرد؛ امّا آن منافق سوگند یاد کرد که چنین نکرده است. آیه ۱۴ سوره مجادله درباره او نازل شد:[۱۱] «...وَ یحلِفونَ عَلَى الکذِبِ وَ هُم یعلمُون» آنها به دروغ سوگند یاد مى‌کنند و خود مى‌دانند (که دروغ مى‌گویند). برخى وى را اوس‌ بن قیظى دانسته‌اند.[۱۲]
  • در جنگ تبوک، گروهى از منافقان از جمله اوس‌ بن قیظى به بهانه‌هاى گوناگون از شرکت در جهاد سرباز زده، موجب نگرانى مسلمانان شدند که خداوند آیه ۴۷ سوره توبه را درباره آنان نازل کرد:[۱۳] «لَوْ خَرَجُواْ فِیکم مَّا زَادُوکمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکمْ یبْغُونَکمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ» اگر با شما بیرون‌ آمده بودند، بر شما جز تباهى نمى‌افزودند و میانتان به سخن‌چینى و خرابکارى مى‌شتافتند، در حالى که درباره شما فتنه‌انگیزى و آشوب مى‌خواهند و در میان شما‌ جاسوسان دارند و خدا به حال ستمکاران‌ داناست.

پانویس

  1. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۵۶‌؛ الاستیعاب، ج‌۱، ص‌۲۱۱؛ اسدالغابه، ج‌۱، ص‌۳۲۷.
  2. المغازى، ج‌۲، ص‌۴۱۶؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۲۴‌؛ المحبر، ص‌۴۶۹.
  3. الاستیعاب، ج۱، ص۲۱۱؛ اسدالغابه، ج۱، ص‌۳۲۷.
  4. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۷۸.
  5. الاغانى، ج‌۹، ص‌۱۹۵.
  6. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۳۲‌ـ‌۳۳؛ اسباب النزول، ص‌۹۹‌ـ‌۱۰۰؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۵۶‌ـ‌۵۵۷‌.
  7. همان.
  8. جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۵۹‌؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۸، ص‌۲۳؛ الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۱۱۵.
  9. جامع‌البیان، مج۱۱، ج۲۱، ص‌۱۶۳‌ـ‌۱۶۴؛ التبیان، ج‌۸‌، ص‌۳۲۳؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۴، ص‌۹۷.
  10. المحبر، ص‌۴۶۹؛ البدء و التاریخ، ج‌۴، ص‌۱۷۹؛ الاغانى، ج‌۹، ص‌۱۹۴.
  11. جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۸، ص‌۳۱؛ روض‌الجنان، ج‌۱۹، ص‌۸۷‌.
  12. التکمیل والاتمام، ص‌۴۱۰.
  13. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۱۸۶‌ـ‌۱۸۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۵‌، ص‌۵۵‌؛ الدرالمنثور، ج‌۴، ص‌۲۱۲.

منابع