ابوموسی اشعری
«ابوموسی عبدالله بن قیس اشعری» (م، ۴۲ ق)، از صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله است که در دوره خلفا مدتی حاکم بصره و کوفه بود؛ اما امیرالمؤمنین علیهالسلام وی را به دلیل سرپیچی از فرمانش عزل نمود. علت شهرت ابوموسی اشعری، حضور او در امر حکمیت پس از جنگ صفین و فریفته شدنش توسط عمرو عاص بود.
اشعری در عصر پیامبر
ابوموسی عبدالله بن قیس بن سلیم، از قبیله «اشعر» و اهل یمن بود و در تاریخ به «ابوموسی اشعری» شهرت دارد. در زمان اسلام آوردن ابوموسی اختلاف است؛ براساس پارهای روایات، وی در سالهای آغازین اسلام از یمن به مکه آمد و با سعید بن عاص پیمان بست و حلیف او شد و اسلام آورد و در هجرت دوم مسلمانان به حبشه با آنان کوچ کرد، اما ابن سعد تصریح دارد که وی هرگز حلیف کسی نبوده و پس از پذیرش اسلام به یمن بازگشته است.
او تا سال ۷ هجری در یمن ماند و در آن سال همراه با عده ای از بستگانش از راه دریا راهی مدینه شد. جعفر بن ابیطالب و گروهی دیگر از مهاجران حبشه نیز در همان هنگام از حبشه عازم مدینه بودند. کشتی ابوموسی همزمان با کشتی جعفر به سواحل حجاز رسید و آنها بعد از جنگ خیبر با هم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند. این ورود همزمان باعث شده است که عده ای از مورخین به غلط، ابوموسی را از مهاجران حبشه به شمار آوردند. این موضوع که قدمت اسلام او در مکه و فضیلت هجرت به حبشه با هدف ایجاد سابقۀ ممتد در اسلام برای او درست شده باشد، محتمل به نظر میرسد.
در سال ۸ هجری، ابوموسی اشعری و معاذ بن جبل، از سوی پیامبر (ص) مأمور تعلیم قرآن و احکام به مکیان شدند. او در سال ۱۰ ق. از سوی پیامبر (ص) بر بخشی از یمن امارت یافت و مامور جمع آوری زکات مردم زبید و عدن شد.
اشعری در عصر خلفا
اشعری تا دوران خلافت ابوبکر در یمن بر منصب پیشین خود باقی ماند و سپس با فتنۀ مرتدان آن نواحی درگیر شد. ابوموسی در فتوحات ایران و سوریه نیز شرکت کرد و از فرماندهان سپاه مسلمانان به شمار می رفت.
اما او بیشتر در دوران خلافت عمر بن خطاب در صحنۀ سیاست ظاهر شد. پس از آنکه عمر در ۱۷ ق. مغیرة بن شعبه را از بصره فراخواند، ابوموسی را به حکمرانی آنجا گماشت. وی که چهارمین عامل عمر بر بصره بود، بیش از ۱۲ سال در آنجا حکم راند. ابوموسی در سال ۱۸ هجری برای اولین بار جهت تقرب به عمر، طی نامهای او را به عنوان «امیرالمؤمنین» مخاطب ساخت.
اما عثمان در پی سیاست به مسند نشاندن بستگان خویش، در سال ۲۷ هجری ابوموسی را از ولایت بصره بر کنار کرد و آن را به پسر خاله خود، عبدالله بن عامر سپرد. از آن پس ابوموسی برای زندگی به کوفه رفت و در سالهای پایانی خلافت عثمان به درخواست مردم کوفه، به جای سعد بن عاص حاکم کوفه شد.
ابوموسی اشعری در آغاز حکومت امام علی علیه السلام حاکم کوفه بود. امام به او دستور داد مردم کوفه را برای رویارویی با سپاه ناکثین در جنگ جمل بسیج کند، اما ابوموسی به این بهانه که این کار فتنه انگیزی است، از اطاعت امام خودداری کرد و حتی از مردم خواست به کمک هیچ گروهی نشتابند تا از فتنه به دور باشند. حضرت علی علیه السلام نیز او را که فردی ساده لوح بود، از حکومت کوفه عزل کرد. از آن پس ابوموسی از امام دلخور بود. وی عبدالله بن عمر را شایسته خلافت می دانست و بر علی علیه السلام مقدم می داشت.
اشعری در ماجرای حکمیت
علت شهرت خاص ابوموسی در منابع تاریخی، نقش سیاسی مهمی است که او در امر حکمیت پس از جنگ صفین ایفا کرد و خواه ناخواه از عوامل مؤثر انتقال خلافت به بنی امیه شد. هنگامی که با خدعۀ عمرو عاص و کوتهفکری و دستهبندیهای فرماندهان سپاه عراق سرانجام نبرد به حکمیت کشید، ابوموسی از جانب فرماندهانی از سپاه عراق، چون اشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدکی ـ که همۀ آنان یمانی بودند ـ به رغم ناخشنودی و هشدار امیرالمؤمنین علی (ع) به عنوان حکم برگزیده شد. روشن است که علت گزینش ابوموسی را باید نخست یمانی بودن و سپس کنارهگیری او از جنگ دانست.
ابوموسی و عمرو عاص میبایست در دومة الجندل در نزدیکی دمشق گردآیند و حداکثر تا یک سال بر وفق آنچه مقتضای کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) است، اعلام نظر کنند. ابوموسی سرانجام پیشنهاد خلع امام علی (ع) و معاویه، و واگذاری کار مسلمانان به شورى را مطرح کرد که با موافقت عمروعاص روبهرو شد؛ ولی چون هنگام اعلام رأی رسید، عمرو عاص با این حیله که ابوموسی دارای سبقت در اسلام است، وی را فریفت و در سخن گفتن مقدم داشت. ابوموسی بنا بر قرار قبلی سخن گفت، ولی عمروعاص خلع علی (ع) را تثبیت کرد و معاویه را به خلافت برگزید. ابوموسی که خود را فریب خورده یافت، عمرو را دشنام داد و او نیز ابوموسی را ناسزا گفت و سرانجام ابوموسی راه مکه در پیش گرفت و به خانۀ خدا پناه برد. حضرت علی (ع) در خطبهای، رفتار ابوموسی و عمروعاص را در حکمیت نکوهش کرد و حکم ایشان را حکمی خواند که خدا و رسول و مؤمنان صالح از آن ناخشنودند.
طبق روایتى که ابن میثم بحرانی در «شرح نهج البلاغه» خود آورده، از سوید بن غفله نقل مى کند که من با «ابوموسى اشعرى» در کنار فرات در زمان خلافت عثمان بودم، ابوموسى روایتى براى من نقل کرد و گفت: من از رسول خدا (در غزوه دومةالجندل) شنیدم که مى فرمود: «بنى اسرائیل اختلاف کردند و اختلاف همچنان در میان آنها ادامه یافت تا زمانى که دو نفر حکم گمراه [براى حل اختلاف] برگزیدند آنها گمراه شدند و پیروان خود را نیز گمراه کردند و این امر در امت من نیز واقع خواهد شد؛ در میان آنها اختلافى پیدا مى شود و دو نفر حَکم، گمراه و گمراه کننده براى حل اختلاف خود انتخاب خواهند کرد. سوید مى گوید: من به ابوموسى گفتم: بترس از اینکه یکى از آن دو تو باشى، او پیراهنش را از تن بیرون آورد و گفت از این کار برائت مى جویم این گونه که پیراهنم را از خود دور کرده ام.» (اشاره به اینکه چنین مأموریتى را نخواهم پذیرفت؛ ولى همان گونه که مى دانیم پذیرفت و پیشبینى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به وقوع پیوست).
ابوموسی بعدها با معاویه به خلافت بیعت کرد و در شام نزد او رفت و آمد میکرد، اما معاویه چندان اعتنایی به او نداشت.
در تاریخ و محل مرگ ابوموسی اشعری نیز اختلاف شده است؛ طبق اخباری او در ۶۳ سالگی در سال ۴۲ یا ۴۴ هجری در کوفه درگذشت.
منابع
- "ابوموسی اشعری"، کتابخانه طهور، تاریخ بازیابی: ۱۹ آذرماه ۱۳۹۲.
- پیام امام امیرالمومنین علیهالسلام، ناصر مکارم شیرازى، ج ۸، ص ۵۸۰.