آیه 9 سوره یس
<<8 | آیه 9 سوره یس | 10>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (راه خیر را) از پیش و پس بر آنها سد کردیم و بر چشم (هوش) شان هم پرده افکندیم پس هیچ (راه حق) نمیبینند.
و از پیش رویشان حایلی و از پشت سرشان [نیز] حایلی قرار داده ایم، و به صورت فراگیر دیدگانشان را فرو پوشانده ایم، به این خاطر حقایق را نمی بینند،
و [ما] فراروى آنها سدى و پشت سرشان سدى نهاده و پردهاى بر [چشمان] آنان فرو گستردهايم، در نتيجه نمىتوانند ببينند.
در برابرشان ديوارى كشيديم و در پشت سرشان ديوارى. و بر چشمانشان نيز پردهاى افكنديم تا نتوانند ديد.
و در پیش روی آنان سدّی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدّی؛ و چشمانشان را پوشاندهایم، لذا نمیبینند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- سد: بستن و اصلاح كردن. «سد الثلاثة: اصلحها و وثقها» و نيز به معنى بند و حايل ميان دو چيز است، مراد از آن در آيه معناى دوّم مىباشد.
- اغشيناهم: غشى و غشيان: پوشانيدن و احاطه كردن. اغشاء: پوشانيدن و پوشانيدن چيزى بر چيزى.[۱]
نزول
عکرمة گوید: ابوجهل مى گفت: اگر محمد را ببینم چنین و چنان خواهم کرد و این آیه نازل گردید و اجتماع قریش محمد را میدیدند و مى گفتند: این محمد است ابوجهل مى گفت: کجاست محمد، کجاست محمد، و او را نمى دید.[۲]
ابوحمزه ثمالى از عمار بن عاصم او از شقیق بن سلمه و او از عبدالله بن مسعود روایت کند که قریش نزدیک خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع شده بودند. براى این که او را ببینند و به قتل برسانند، پیامبر از خانه بیرون آمد و مشتى خاک بر آنها ریخت و آنها پیامبر را نمى دیدند.[۳]
و نیز گویند: علت نزول آیه چنین است که ابوجهل سوگند یاد کرد که اگر محمد به نماز مشغول شود سر او را به سنگ بکوبد لذا در آن هنگام آمد و سنگ بزرگى را بالاى سر خویش داشت تا بر سر محمد فرود آورد. در همان اوان دست او خشک شد، بیامد و به یاران خویش خبر داد و نیز مردى از طائفه بنى مخزوم در آن میان بود. گفت: اکنون این سنگ را من برمیگیرم و محمد را به قتل میرسانم لذا سنگ را برگرفت و نزد رسول خدا که در حال خواندن نماز بود، آمد.
در این هنگام چشمش تاریک شد و پیامبر را ندید ولى صداى او را مى شنید او هم مأیوسانه مراجعت کرد سپس این آیه نازل گردید.[۴]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ «9»
و پيش روى آنان حائل و سدّى و پشت سرشان نيز حائل و سدّى قرار داديم، و به طور فراگير آنان را پوشانديم، پس هيچ چيز را نمىبينند.
نکته ها
با اين كه قرآن استوار و حكمتآموز است و رسالت پيامبر قطعى است و راه دين مستقيم است و خداوند قوى ومهربان است، ليكن چون اكثر مردم، غافل، بىايمان و گرفتار خرافاتند، از هر سو بروند به سدّى محكم و بن بست برخورد مىكنند.
سيماى افراد لجوج در اين آيه بسيار دقيق و جالب ترسيم شده است:
اّولًا: غافل هستند، «فَهُمْ غافِلُونَ» و در نتيجه ايمان نمىآورند. «فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»
جلد 7 - صفحه 522
ثانياً: خرافات آنان را گرفتار كرده است. «فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا» و همچون شتر چموش از پذيرفتن حقّ سر باز مىزنند. «فَهُمْ مُقْمَحُونَ» از پيش و پس در محاصره هستند، «سَدًّا» و بر چشمان آنان پردهاى آويخته شده و نمىبينند.
شايد مراد از «مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا» آرزوهاى طولانى انسان براى آينده و مراد از «مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» غفلت از خلافكارىهاى گذشته باشد كه آن آرزوها و غفلتها دو مانع بزرگ براى ديدن حقّ است.
در اين آيات، دو كيفر در برابر دو انحراف بزرگ قرار گرفته است. «فَهُمْ غافِلُونَ- فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»، «جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا- جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا»
پیام ها
1- صدها چراغ دارد و بى راهه مىرود، بگذار تا بيفتد و بيند سزاى خويش. «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا»
2- غافلان بى ايمان، نه از گذشتهى كفّار عبرت مىگيرند، «خَلْفِهِمْ» و نه از معجزه و استدلالى كه پيش روى آنان است. «مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ»
3- كافر در بن بست است. «سَدًّا»
4- در تبليغ، معقولات را با محسوسات تشبيه كنيم. «سَدًّا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ «9»
بعد از اين حال جبرئيل اين آيه آورد:
وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا: و قرار داديم در پيش روى آنها بندى و حجابى، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا: و از پس ايشان پرده و مانعى، فَأَغْشَيْناهُمْ: پس پوشانديم چشمهاى ايشان را، فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ: پس ايشان نمىبينند چيزى را و قادر نيستند كه بر چپ و راست خود نگاه كنند و نظر در پيش و پس خود اندازند.
تتمه:
مفسرين را چند وجه ديگر هست:
1- ضرب المثل براى كفار كه بر كفر خود مصر و به حجج بينه و دلايل واضحه نظر نكنند، و از غايت عناد و انكار به مرتبهاى رسيده بودند كه در مصالحه آجله و عاجله خود التفاتى نمىنمودند و در پس و پيش خود نگاه نمىكردند تا عاقبت كار خود را ببينند، پس معنى آيه آنكه: ايشان در التفات نكردن به حجج ظاهره و علامات باهره و ملاحظه نكردن اطراف و جوانب و عواقب خود و در اعراض از آيات بينات، مانند جماعتى هستند كه در گردن غل داشته باشند و پس و پيش آنها حايل باشد، بدان سبب نتوانند پيش پاى خود را ببينند و به اطراف خود نظر كنند.
2- آنكه قرآن به جهت سنگينى بر ايشان و مانند سدى در پس و پيش
جلد 11 - صفحه 59
ايشان كه منع آنها نمايد به خضوع براى استماع و تدبر در آن زيرا به سبب عناد و انكار قرآن بر آنها دشوار و شاق است بدان سبب استكبار و سركشى را عادت خود قرار داده، پس گويا آن غلى است كه نتوانند كج كنند و دلايل را در اطراف و جوانب خود نظر كنند تا راه نجات يابند.
3- اخبار است از حال قريش كه هر گاه قصد ايذاى حضرت مىكردند قدرت نداشتند بر او نگاه كنند چه جاى آنكه دست بگشايند، چنانچه ابن عباس نقل كند: روزى قريش با هم گفتند هرگز نديديم كه صبر كرده باشيم بر امرى مثل صبر بر امر اين شخص، عاقلان ما را سفيه، و پدران ما را دشنام، ما را مذمت، و جماعت ما را متفرق ساخت، و سبّ الهه ما نمود. پس با هم اتفاق كه هر جا حضرت را ببينند او را هلاك كنند. حضرت فاطمه عليها سلام مطلع و گريان خدمت پدر آمد، عرض كرد: قوم قصد كشتن نمودهاند، حضرت فرمود:
باكى ندارد، آب بياور تا سلاح بپوشم. پس حضرت وضو ساخت و قدم در مسجد الحرام نهاد، از هيبت آن حضرت چشم بر هم نهادند. حضرت قبضهاى سنگ ريزه به روى ايشان پاشيد فرمود: «شاهت الوجوه»، هيچكس از آن سنگ ريزهها برويش چيزى نيامد مگر آنكه روز «بدر» كشته شد. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يس «1» وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ «2» إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «3» عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «4»
تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ «5» لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ «6» لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «7» إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ «8» وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ «9»
وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «10» إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ «11» إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ «12»
ترجمه
اى سيّد بشر
قسم بقرآن محكم
كه همانا تو هر آينه از فرستادگانى
بر راه راست نازل نمود
نازل نمودنى خداوند ارجمند مهربان
تا بيم دهى گروهى را كه بيم داده نشدند پدرانشان پس آنها غافلانند
هر آينه بتحقيق واجب شد وعده عذاب بر بيشترشان پس آنها نميگروند
همانا ما قرار داديم در گردنهاشان غلهائى پس آن تا چانهها است پس آنها چشم بسته سر در هوا ماندگانند
و قرار داديم از پيش رويشان سدّى و از پشت سرشان سدّى پس فرو پوشانديم چشمهاشان را پس آنها نمىبينند
و يكسان است بر آنها يا بيم دهى آنها را يا بيم ندهى آنها را ايمان نميآورند
جز اين نيست كه بيم ميدهى كسى را كه پيروى كند قرآن را و بترسد از خداى بخشنده با پنهانى پس مژده ده او را بآمرزش و پاداشى خوب
همانا ما زنده ميكنيم مردگانرا و مينويسيم آنچه را پيش فرستادند و اثرهاى باقى آنها را و هر چيز احصاء نموديم ما آنرا در پيشوائى بيان كننده.
تفسير
اگر چه در اوّل سوره بقره شرحى راجع بكليّه فواتح السّور گذشت ولى در اين سوره بملاحظه روايات عديده از ائمه اطهار و خطاب خداوند به پيغمبر
جلد 4 صفحه 397
صلّى اللّه عليه و اله و سلّم انّك لمن المرسلين مراد آنوجود مبارك است يا براى آنكه ياء حرف ندا و سين اشاره بانسان كامل يا سيّد البشر و سيّد الأنبياء است چنانچه گفتهاند يا اشاره بسامع وحى است چنانچه از امام صادق عليه السّلام نقل شده يا جمعا يكى از اسماء مقدّسه آنحضرت است چنانچه در چند روايت بآن تصريح شده و آنكه آل يس كه خداوند فرموده سلام على آل ياسين ائمّه اطهارند و در سوره احزاب ذيل آيه شريفه انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النّبىّ حديث مفصّلى از حضرت رضا عليه السّلام در اين باب گذشت كه علماء عصر همه اقرار نموده بودند كه مراد از يس پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و اله است و خداوند متعال بعد از اثبات رسالت آنحضرت بأدلّه محكمه در سابق و بقاء كفّار بر انكار براى تأكيد و تسجيل امر و ردّ انكار آنها قسم ياد فرموده بمؤكّدترين قسم خود يعنى ببزرگترين كتاب محكم خود كه ناسخ كتب سابقه و معجزه باقيه براى امم لاحقه است و باطلى در آن راه نيافته و نخواهد يافت و حاكم در اختلافات و فارق بين حق و باطل است و مشتمل بر مطالب حكميّه و مواعظ حكمتآميز ميباشد و حكيم بتمام معانى است كه تو از پيمبرانى و ثابت بر دين حق و راه روشن اسلامى يا از فرستاده شدگانى بر راه راست توحيد و تعيين امام كه راهنماى انام باشد و آن قرآن فرستاده و نازل شده از طرف خداوند عزيز مهربان است بنابر قرائت تنزيل برفع كه خبر هو يا هذا باشد يا فرستاده شد فرستادن خداى عزيز مهربان در صورتى كه بنصب قرائت شود و در هر حال فرستادن آن و تو براى آن بود كه بترسانى از خدا و روز جزا قومى را كه تو در بين آنهائى چنانچه ترسانده شدند پدران آنها چون غافلند از ياد خدا و پيغمبر او و مواعيدش چنانچه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى در مجمع فرموده بهتر آنستكه ما نافيه باشد و جمله در موضع نصب است بنابر صفت بودن براى قوم چنانچه ترجمه شد و انصاف آنستكه اين معنى اگر چه بنظر بدوى اظهر است ولى با قول خداوند كه در سوره قبل بيان شد ان من امّة الّا خلافيها نذير منافات دارد و توجيهاتى كه در مجمع براى آن ذكر شده موجّه نيست خصوصا با آنكه قدر متيقّن از آن قوم قريشند كه در پدران آنها حضرت اسمعيل و ابراهيم عليهما السلام وجود داشتهاند و بتحقيق واجب و لازم شد وعده عذاب خدا بر بيشتر آنها كه با نصب امام مخالفند و اقرار بولايت امير المؤمنين و ائمه
جلد 4 صفحه 398
معصومين ندارند پس آنها بآنذوات مقدّسه ايمان نميآورند چنانچه در روايت سابق الذّكر از امام صادق عليه السّلام نقل شده و غريزه تكبّر و نخوت و عصبيّت كه ما براى مصالحى در طبيعت آنها قرار داده بوديم چنان بر آنها مسلط گشته كه مانند غلهائى كه از سينه تا چانه آنها گرفته باشد گردن گيرشان شده و سر آنها را بالا برده و چشمشانرا از ديدن معجزات تو بسته است كه گردنكشى ميكنند و نظر در آنها نمينمايند و چون كليّه صفات رذيله ناشى از غرائزى است كه خداوند در طبع بشر قرار داده براى آنكه با مراجعه بعقل تعديل و صرف در محل لازم شود آثار آنها جائز است اسناد بخدا داده شود باعتبار مبدء آن مثلا تكبّر و نخوت و حسد ناشى از حسّ عزت طلبى است كه بايد در بشر باشد براى ارتقاء بمدارج كمال ولى بايد با مراجعه بعقل و شرع تعديل و صرف در محل لازم شود و اگر بيجا و بىاندازه بكار برده شود ضرر آن بانسان ميرسد و خودش مقصّر است و لذا ميتوان گفت خدا آن غلها را بگردن آنها نهاده بود و ميتوان گفت خودشان مقصّر بودند كه تكبّر و عصبيّت را با متكبّر و در دين حقّ بكار نبردند و با پيغمبر و امام و در دين باطل آباء خودشان ابراز نمودند و خدا آنها را در آخرت باين كيفيّت عذاب خواهد فرمود و همان صفت تكبّر در مقابل آنها و صفت تعصّب در دين اسلاف از پشت سرشان مانند دو سدّ كشيده شده و از طرف راست و چپشان متّصل بهم گشته و ساير صفات رذيله از قبيل حسد و كينه و عناد و نفاق و شقاق بر آنها احاطه نموده و مانند روپوشى براى بالاى سرشان شده و چشمهاشان را از ديدار آيات الهى كور كرده ديگر راه راست و طريق هدايت الهى را نمىبينند و از جاى خود نميتوانند حركت كنند تا پيروى از تو نمايند چون در مطموره جهل و اغراض فاسده محبوسند و راهى از پيش و پس ندارند اين در صورتى است كه كلام مبنى بر تمثيل و تشبيه باشد چنانچه گفته شده است و الّا مراد معناى حقيقى آنست چنانچه قمّى ره فرموده كه نازل شد در باره ابو جهل و چند نفر از كسان او و اين در وقتى بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ايستاده بود بنماز و ابو جهل قسم خورده بود كه اگر به بيند پيغمبر نماز ميخواند مغز او را خرد نمايد پس آمد و در دستش سنگى بود و پيغمبر مشغول نماز بود پس هر چه خواست سنگ را بجانب حضرت پرتاب كند دستش بگردنش چسبيد و سنگ بدستش و
جلد 4 صفحه 399
چون نزد يارانش آمد سنگ از دستش افتاد بعد يكى از كسانش برخاست و گفت من او را ميكشم و چون نزديك شد بقدريكه قرائت حضرت را ميشنيد مرعوب شد و برگشت نزد يارانش و گفت چيزى مانند حيوان نرى كه دمش را ميجنبانيد بين من و او حائل شد و ترسيدم جلو بروم و بنابراين مراد از سدّ حائل و مانع الهى است بين كفار و پيغمبر كه بواسطه آن نميتوانستند باو نزديك شوند و مراد از اغشاء كشيدن پرده است بر روى چشمهاشان كه آنحضرت را نمىديدند چنانچه نديدند او را بعد از تلاوت اين آيه و بيرون آمدن از بين آنها براى هجرت بمدينه از خانه خود و در غير اينموقع از مواقع ديگرى كه ذكر نمودهاند در هر حال خداوند ميفرمايد از ايمان آنها مأيوس باش فرق نميكند بحال آنها چه موعظه و نصيحت و انذار و تخويف بنمائى آنها را چه ننمائى ايمان نخواهند آورد نه بتو و نه بخدا و نه بولايت امير المؤمنين و اولاد طاهرين او عليهم السلام چنانچه در حديث سابق از امام صادق عليه السّلام نقل شده و جز اين نيست كه انذار و تخويف تو نافع است بحال كسيكه دور است از تعصّب و عناد و بديده انصاف در قرآن و امام نظر نموده و بنا بر پيروى از آن دو گذارده و از خداى مهربان پنهان از انظار ترسيده يا وقتى كه خود از انظار مردم پنهان است ترسيده پس بشارت ده چنين شخصى را بآمرزش گناهان سابقهاش و ثواب خوب خالص رضايت بخش در آخرت و بدانكه ما تمام بندگانرا در قيامت زنده ميكنيم و اعمال سابقه و آثار خيريّه باقيه آنها را در دنيا تا باقى است مينويسيم و در دفتر اعمالشان ثبت مينمائيم و هر چه در دنيا وجود دارد از جواهر و اعراض و آنچه بايد بوجود آيد از افعال و احوال خوب و بد بندگان و حوادث ايّام ما در لوح محفوظ تمام را احصاء و ضبط نمودهايم و آن در مقابل ملائكه است كه بايد بر طبقش عمل نمايند و لذا امام مبين خوانده شده چنانچه گفتهاند و در مجمع نقل نموده كه بنى سلمه در كنار مدينه منزل داشتند و به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شكايت نمودند از دورى منازلشان بمسجد براى آمدن بنماز پس اين آيه نازل شد و بنابراين مراد از آثار ظاهرا جاى قدمهاى آنها باشد كه هر يك ثبت ميشود براى ثواب و در چند روايت معتبر امام مبين كه خداوند علم اوّلين و آخرين را در وجود او احصاء نموده بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و ظاهرا مراد از احصاء جمع
جلد 4 صفحه 400
و درج و ثبت است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ جَعَلنا مِن بَينِ أَيدِيهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَيناهُم فَهُم لا يُبصِرُونَ «9»
و قرار داديم از مقابل آنها سدي و از عقب سر آنها سدي که راه پس و پيش نداشتند پس كور كرديم چشمهاي ايشان را پس آنها ديگر نميبينند.
جلد 15 - صفحه 50
اينکه آيه شريفه را تفسيرات مختلفه كردهاند و آنچه بنظر ميآيد اينكه اينها غرق دنيا شدند بطوري که ديگر تمام راهها براي آنها بسته شد چنانچه حضرت لقمان بفرزندش فرمود: (الدنيا بحر عميق قد غرق فيها خلق كثير) و ما امروز مشاهده ميكنيم که نوع اينها باصطلاح كلافه سر بگم شدهاند و راه بجايي پيدا نميكنند چنان دنيا آنها را مشغول كرده که چشم قلب آنها كور شده، گوش قلب كر شده، زبان قلب لال شده، راه هدايت بر آنها بسته شده، راه بجايي پيدا نمي- كنند صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعُونَ بقره آيه 17 فَهُم لا يَعقِلُونَ بقره آيه 166.
وَ جَعَلنا مِن بَينِ أَيدِيهِم سَدًّا هر چه بخواهند پيش روند هزار گونه موانع جلوگير آنها است و رافعي هم ندارند
(منهومان لا يشبعان طالب الدنيا و طالب العلم)
و اگر بخواهند برگردند، وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا دنيا آنها را رها نميكند و هواي نفس و شيطان نميگذارند.
فَأَغشَيناهُم چشم قلب كور شده پرده غفلت روي چشم قلب افتاد قلب تاريك شده گرد و غبار معاصي آينه قلب را سياه كرده.
فَهُم لا يُبصِرُونَ و اگر مراد قيامت باشد آن قدر در جهنّم جاي آنها ضيق ميشود که يك قدم پس و پيش نميتوانند بردارند بيك طرف آنها شيطاني بسته شده و بيك طرف آنها سنگ كبريت و جهنم بر آنها تاريك و ظلماني شده تاريكي جهنم و سياهي كفر و معاصي و ظلمت و وحشت و خوف چنان آنها را فرو گرفته که وَ جَعَلنا مِن بَينِ أَيدِيهِم سَدًّا وَ مِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَيناهُم فَهُم لا يُبصِرُونَ در حق آنها مصداق اتم است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 9)- این آیه توصیف دیگری از همین افراد است، و ترسیم گویایی از عوامل نفوذ ناپذیری آنها، میفرماید: «و ما در پیش روی آنها سدی قرار دادیم و در پشت سرشان سدی» (وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا).
آنها در میان این دو سد چنان محاصره شدهاند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت! و در همین حال «چشمانشان را پوشاندهایم لذا نمیبینند» (فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ).
و چنین است حال مستکبران خودخواه و خودبین، و مقلدان کور و کر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقایق!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.