فَلَمّا أَن جاءَ البَشِيرُ أَلقاهُ عَلي وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصِيراً قالَ أَ لَم أَقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعلَمُونَ (96)
پس چون که آمد بشير انداخت قميص يوسف را بر صورت يعقوب پس برگشت بينا برادران يوسف پس از آنكه شناختند يوسف را بسيار فرحناك شدند و بسرعت هر چه تمامتر از مصر حركت و نزد يعقوب رسيدند يهودا که پيراهن باو سپرده شده بود سبقت گرفت و پيراهن را بر صورت يعقوب انداخت که مفاد فَلَمّا أَن جاءَ البَشِيرُ است و چون او بشارت يوسف را داد بشيرش گفتند پيراهن را باز كرد که بوي او هوا را معطر كرد.
القيه القي يهودا پيراهن را علي وجه يعقوب پيش از آنكه خبر يوسف را باو بدهند فارتدّ ارتداد برگشتن چيزي از حالتي بحالت ضدّ آن است. ارتداد در دين برگشتن مسلم است از اسلام بكفر و اينکه دو قسم است:
فطري و ملي.
فطري آنست که نطفه آن در اسلام منعقد شده سپس كافر شود مثل بسياري از اينکه جوانان عصري رجالا و نساء بالاخص محصلين و محصلات و ارتداد منحصر باين نيست که يهودي شود يا نصراني بلكه اگر يكي از ضروريات دين را منكر شد مرتد ميشود مگر آنكه لشبهة باشد که بايد رفع شبهه آن را كرد و حكم مرتد فطري اعدام است بيكي از انحاء ثلاثة.
و ملّي آنست که نطفه آن در كفر منعقد شده باشد سپس اسلام آورد بعدا بحالت كفر برگردد و حكمش حبس است تا بميرد يا اسلام اختيار كند و از براي مرتد پنج حكم گفتند:
1- نجاست بدن 2- بطلان ازدواج 3- ممنوعيت از ارث 4- قتل 5- که محل اختلاف است عدم قبول توبه و تحقيق آنست که توبه او قبول ميشود و ازدواج او بعقد جديد صحيح است و اگر قبل از ثبوت نزد حاكم توبه
جلد 11 - صفحه 273
كرد قتل هم برداشته ميشود و لكن ارث اگر مورث او در حال ارتداد بميرد باو برنميگردد و اگر پس از توبه بميرد ارث ميبرد.
و مراد در اينجا اينست که يعقوب از حالت عمي و بياض عين برگشت بصيرا بينا شد سپس بشارت يوسف را که عزيز مصر شده با آن عظمت و عزت و رياست که تمام اهل مصر رجالا و نساء و تمام اموال آنها منقولا و غير منقول مملوك او شدهاند بيعقوب دادند، و در بعض اخبار دارد که اينکه پيراهن را بر هر ذي آفتي بيندازند بكلي رفع آن ميشود و حضرت يعقوب نه فقط بصير شده باشد حالت شكستگي و ضعف و انحناء و همّ و غمّ آن مبدّل شد بصحت و سلامت و استقامت و فرح و سرور و سجده شكر كرد سپس استفسار از إبن يامين كرد گفتند نزد يوسف معززا ماند و او را نگاه داشت نزد خود و انتظار دارد که تمام ما با اهل و عيال در خدمت شما و بالاتفاق جلاء وطن كنيم و برويم مصر نزد يوسف و شما بوصال او برسيد و خدمت گذار شما باشد.
قالَ أَ لَم أَقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعلَمُونَ حضرت يعقوب فرمود باولاد و احفاد و كسان خود آيا من نگفتم بشما که محققا من ميدانم از جانب وحي الهي چيزي را که شما نميدانيد.
چون وحي الهي باو رسيده بود که يوسف زنده است و وعده وصال هم باو داده بودند که بالاخره بوصال او ميرسيد بلكه از همان رؤياي يوسف حضرت يعقوب عزت و برتري او را بر برادرانش ميدانست و لذا فرمود لا تَقصُص رُؤياكَ عَلي إِخوَتِكَ بلي محل يوسف و در چه حالي است او را نميدانست و همين انتظار و فراق باعث حزن و اندوه او بود اگر بكلي مأيوس بود اينکه نحو نميشد که گفتند (اليأس احدي الراحتين) لذا قال يعقوب بآنها أَ لَم أَقُل استفهام تقريري
جلد 11 - صفحه 274
است که اعتراف كنند که شما چنين فرمودي نظير آيه شريفه أَ لَستُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلي و بسياري از آيات ديگر مثل أَ لَم أَعهَد إِلَيكُم يا بَنِي آدَمَ أَن لا تَعبُدُوا الشَّيطانَ إِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبِينٌ و غير اينها.
لكم خطاب بجميع اولاد و احفاد و اهل و كسان آنها است إِنِّي أَعلَمُ مِنَ اللّهِ تقييد من اللّه از جهت اينكه بطرق عادي نبوده که اگر وحي الهي نبود من هم مثل شماها مأيوس بودم و دروغ شما را باور ميكردم و اينکه هم يكي از معجزات انبياء است بكوري چشم كساني که بكلي منكر معجزه هستند يا منكر علم غيب براي انبياء و ائمه عليهم السلام ميشوند بتوهّم اينكه ظواهر آيات دلالت دارد بر اينكه علم غيب مختص بخدا است و مكرر گفتهايم که اگر ما ميگفتيم از پيش خود اينها علم غيب دارند حق بجانب شما است لكن پس از وحي الهي و اخبار خداوند ديگر بر آنها غيب نيست بر ما غيب است و ما ميگوييم آنها بآنچه نزد ما غيب است چنانچه خداوند علم دارد بآنچه بر بندگان حتي الانبياء غيب است لكن بر ذات مقدس او غيب نيست و بعين مثل اينست که ما خبر از فردا نداريم وَ ما تَدرِي نَفسٌ ما ذا تَكسِبُ غَداً وَ ما تَدرِي نَفسٌ بِأَيِّ أَرضٍ تَمُوتُ لقمان آيه 34، لكن باخبار خداوند در قرآن مجيد و باخبار انبياء و ائمه عليهم السلام از بسياري از خصوصيات آتيه خبر داريم از ظهور حضرت بقية اللّه عجل اللّه تعالي فرجه و علائم حتميه ظهور و كيفيات ظهور و دوره رجعت و عوالم عالم برزخ و قيامت و بسياري از خصوصيات آنها ديگر بر ما غيب نيست پس چه مانعي دارد بگوئيم خداوند تعليم فرمود علم ما کان و ما يکون الي انقضاء خلقه بآنها) چنانچه در دعاء ندبه در پيشگاه الهي عرض ميكني
و علمته علم ما کان و ما يکون الي انقضاء خلقك
و اخبار در اينکه باب متواتر است بتواتر معنوي منحصر بدعاء ندبه نيست.
جلد 11 - صفحه 275
ما لا تَعلَمُونَ شما نميدانستيد حتي خود پسران يعقوب که بدروغي گفتند که اكله الذئب آنها هم نميدانستند حيات يوسف و بازگشت يعقوب با عزت تمام.