آیه 8 سوره نجم

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ

مشاهده آیه در سوره


<<7 آیه 8 سوره نجم 9>>
سوره : سوره نجم (53)
جزء : 27
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آن گاه نزدیک آمد و بر او (به وحی حق) نازل گردید.

سپس نزدیک رفت و نزدیک تر شد

سپس نزديك آمد و نزديكتر شد،

سپس نزديك شد و بسيار نزديك شد،

سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد...

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Then he drew nearer and nearer

Then he drew near, then he bowed

Then he drew nigh and came down

Then he approached and came closer,

معانی کلمات آیه

  • تدلى: تدلى: كشيده شدن به طرف پائين در مجمع فرموده: «الامتداد الى جهة السفل» از زجاج نقل كرده: «دنا- تدلى» هر دو به يك معنى است «دنا»: نزديك شد «تدلى» نزديكتر شد، تعلق و آويزان شدن نيز آيد «تدلى الثمر من الشجر: تعلّق و استرسل» قاب: اندازه و مقدار.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ «5» ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‌ «6»

(وحى را خداوندِ) قوى قدرت به او آموخت. (خداوندِ) صاحب صلابت كه سلطه يافت.

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌ «7» ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى «8»

در حالى كه او در افق برتر بود. سپس نزديك شد پس نزديك‌تر.

فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌ «9» فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌ «10»

تا جايى كه فاصله‌اش به اندازه دو كمان يا كمتر شد. پس به بنده‌اش وحى كرد، آنچه را وحى كرد.

ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌ «11»

قلب، آنچه را ديد دروغ نخواند.

نکته ها

«مِرَّةٍ» به معناى تابيده شده و محكم است و در قدرت و توانايى به كار مى‌رود، چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: صدقه بر «مرّه» و «سوىّ»، يعنى افراد توانمند، روا نيست. «1»

«دَنا» يعنى نزديك شد، ولى «تدلى» يعنى خيلى نزديك شد تا جايى كه از شدّت نزديكى وابسته شد. «قابَ» معادل كلمه مقدار و «قوس» به معناى كمان است. تعبير به‌ «قابَ قَوْسَيْنِ» كنايه از شدّت نزديكى و تقرّب پيامبر به خداوند به هنگام نزول وحى است.

در اين‌كه مراد از «شَدِيدُ الْقُوى‌» خداوند است يا جبرئيل، بحث و گفتگو است، ولى اين‌

«1». تفسير روح المعانى.

جلد 9 - صفحه 308

عنوان، در موارد ديگر فقط براى خدا آمده است. مثلًا در دعاى ندبه مى‌خوانيم: «و أره سيده يا شديد القوى» خداوندا! امام زمان را به ما نشان بده، يا در دعاى وارده از امام حسن عليه السلام براى دفع شرّ ظالم مى‌خوانيم: «يا شديد القوى يا شديد المحال» «1».

به علاوه در آيات ديگر، خداوند، معلّم قرآن معرّفى شده است، از جمله:

«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» «2» معلّم قرآن، خداوند رحمان است.

«عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» «3»، خداوند چيزهايى را كه نمى‌توانستى بياموزى، به تو آموخت.

البتّه در سوره تكوير درباره‌ى جبرئيل مى‌خوانيم: «ذِي قُوَّةٍ» «4» ولى بسيار تفاوت است ميان‌ «ذِي قُوَّةٍ» و «شَدِيدُ الْقُوى‌». بنابراين منظور از «شَدِيدُ الْقُوى‌» خداوند است.

در اين آيات به مسئله معراج پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره شده كه ما سيمايى از معراج را در جلد هفتم تفسير نور به مناسبت آيه اول سوره اسراء بيان نموديم.

در تفسير روح المعانى آمده است: در جاهليّت، هنگامى كه دو نفر هم قسم مى‌شدند، كمان‌هاى خود را در كنار هم قرار مى‌دادند و زه آن را مى‌كشيدند و هر دو يك تير مى‌انداختند، كنايه از آن كه هر دو يكى شده‌اند.

فرشته، در افق اعلى نيست، بلكه در افق مبين است و پيامبر بسيار بالاتر است و مى‌تواند او را مشاهده كند. «وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ» «5»

خداوند مكان ندارد و منظور از افق اعلى (ناحيه برتر)، مكان خاصّى نيست، بلكه مراد اوج بلند مرتبگى و كنايه از احاطه و تسلّط همه جانبه خداوند است.

وحى در زمين، با واسطه است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‌ قَلْبِكَ» «6»، جبرئيل، قرآن را بر قلب تو نازل كرد. امّا در اينجا كه سخن از معراج پيامبر است، فرمود: «فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌» يعنى در مقام قرب خبرى از واسطه نيست و فرشته مقرب هم راهى به آنجا ندارد.

از امام سجاد عليه السلام پرسيدند: علت معراج پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چه بود، مگر خدا مكان دارد؟

حضرت فرمود: معراج براى آن بود كه خداوند، ملكوت آسمان‌ها و آنچه را در آنهاست از

«1». مستدرك، ج 5، ص 260.

«2». الرّحمن، 1.

«3». نساء، 113.

«4». تكوير، 20.

«5». تكوير، 23.

«6». شعراء، 193.

جلد 9 - صفحه 309

عجايب صنعت و ابتكار، به پيامبرش نشان دهد. «1»

كلاسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در معراج ديد، كلاس ويژه‌اى بود:

محل كلاس: برترين مكان. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌»

استاد: (خداوند) قوى‌ترين استاد. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

محتواى درس: (وحى) محكم‌ترين سخن. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‌»

از امام سؤال كردند: «هل رأى رسول الله ربه» آيا پيامبر در معراج پروردگارش را ديد؟

حضرت فرمودند: «نعم بقلبه رآه» آرى، خدا را به قلبش مشاهده كرد. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌» «2»

امام رضا عليه السلام فرمود: آيه‌ «لَقَدْ رَأى‌ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‌» «3»، آيه‌ «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌» را تفسير مى‌كند، يعنى مراد از رؤيت در آيه، ديدن آيات الهى است، نه ذات خداوند.

پیام ها

1- دين به قدرى ارزش دارد كه بايد معلّم آن، خداوندى باشد كه داراى قدرت بى‌نهايت است، «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌» و شاگرد آن، پيامبرى باشد بى‌لغزش و معصوم. «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ»

2- دريافت علوم الهى، نيازمند ظرفيّت خاصى است. ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌ ... عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌

3- يكى از راه‌هاى شناخت افراد، شناخت استاد است. ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ‌ ... عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌

4- وحى، همان تعاليم الهى است. يُوحى‌ ... عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌

5- تحليل‌ها و تهمت‌هاى ناروا را پاسخ دهيد. در مقابل كسانى كه مى‌گفتند: اين قرآن را ديگران به پيامبر آموخته‌اند، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» «4»، خداوند مى‌فرمايد: «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

«1». تفسير كنزالدقائق.

«2». تفسير كنزالدقائق.

«3». نجم، 18.

«4». نحل، 103.

جلد 9 - صفحه 310

6- علم پيامبر از جانب خداوند است. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

7- علم الهى، از قدرت او جدا نيست. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

8- تنها خداوند قدرتمندترين است، قدرت‌هاى غير الهى سست است. ... شَدِيدُ الْقُوى‌

9- معلّم بايد در كار خود توانا باشد. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

10- با تعليم خدا، يك امّى مى‌تواند معلّم تمام بشريّت شود. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

11- همه بشر شاگردان خداوند هستند، «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» «1» ولى شخص پيامبر شاگرد مخصوص اوست. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

12- برنامه‌هاى الهى براى بشر، بسيار محكم و كامل است. عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ ذُو مِرَّةٍ ...

13- تقرّب به خدا، مرحله به مرحله و گام به گام است. «دَنا فَتَدَلَّى»

14- رابطه معلّم و شاگرد بايد نزديك و صميمى باشد. «دَنا فَتَدَلَّى»

15- در سخن، از واژگان و ادبيات مخاطب استفاده كنيم و به لسان قوم سخن بگوييم. «قابَ قَوْسَيْنِ» (در فرهنگ عرب، نزديكى دو كمان، نشانه نزديكى صاحبان آنها بود.)

16- قرب به خداوند براى بندگان، محدوديّت ندارد. «أَوْ أَدْنى‌» چون فرشتگان نمى‌توانند.

17- مردان خدا، در زمين باشند يا در آسمان، عبد خدايند. «أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ» «2»، «فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ»

«1». علق، 5.

«2». اسراء، 1.

جلد 9 - صفحه 311

18- بندگى، بستر فراگيرى وحى و عنايت الهى است. «فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ»

19- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هم در دريافت وحى معصوم است و هم در ابلاغ آن. ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ ... ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌

20- آن شهود باطنى حجت است كه مورد تأييد خدا باشد. «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى «8»

ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‌: پس نزديك شد به پيغمبر بعد از آنكه او را ديده و غشوه حاصل شده بود، پس درآويخت از افق، يعنى از آنجا سر فرود آورد و سر خود را به سر حضرت گذاشت به جهت تكلم نمودن با او. اين كلام مشعر است بر

«1» مدرك ياد شده.

«2» مجمع البيان ج 5 ص 173.

جلد 12 - صفحه 326

شدت قوت او و اشعار به قرب دنو جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از دورى او در افق اعلى. نزد بعضى معنى آنكه نزديك شد جبرئيل به پيغمبر بعد از استواى او به افق اعلى پس فرود آمد به او.

تنبيه: از تتبع احاديث آل عصمت عليهم السّلام محقق شود كه آيات شريفه قضيه معراج حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله را بيان مى‌فرمايد. و آن در ضمن يك مقدمه و سه مطلب عنوان مى‌شود:

اما مقدمه: كيفيت معراج:

يكى از ضروريات دين مقدس اسلام، معراج حضرت ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله است آنچه مذهب حق است آنكه: خداى تعالى وجود مقدس پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله را در يك شب سير داد با بدن عنصرى و جسم بشرى خاكى با روح در بيدارى با لباس از عمامه و رداء و نعلين از مكه به بيت المقدس، و از آنجا به سماوات عاليات و از سرادقات و حجابات گذشته به مقام «قاب قوسين او ادنى». و به جائى رسيد كه جبرئيل گفت: «لو دنوت انملة لاحترقت»: اگر به قدر سر انگشتى نزديك آيم مى‌سوزم. از آنجا هم گذشته به مقامى رسيد كه بدون واسطه مخاطبات بين ذات احديت با پيغمبر ختمى مرتبت صلى اللّه عليه و آله واقع شد، چنانچه فرمايد: «فاوحى الى عبده ما اوحى».

مطلب اول اثبات معراج: بادله اربعه محقق است:

اما كتاب: سوره اسرى: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا ...» و آيات شريفه اين سوره‌ (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌). و آيه‌ (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا) كه در محل خود تفسير شده.

اما احاديث بسيار، كه جمع‌آورى آن كتابى شود از جمله:

1- صفات الشيعه- ابن بابويه رحمه الله از حضرت صادق عليه السّلام:

ليس من شيعتنا من انكر اربعة اشياء المعراج و المسائلة فى القبر و خلق الجنة و النار و الشفاعة. فرمود: نيست از شيعيان ما هر كه انكار كند چهار چيز را: معراج، و

جلد 12 - صفحه 327

سؤال در قبر، و خلق بهشت و جهنم، و شفاعت‌ «1».

2- حضرت رضا عليه السّلام فرمايد: من كذب المعراج فقد كذب رسول اللّه: «2» هر كه تكذيب كند معراج را، پس بتحقيق تكذيب نموده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را.

3- حضرت عبد العظيم عليه السّلام در عرض دين خود خدمت امام على النقى عليه السّلام گويد: و اقول ان المعراج حق‌ «3».

4- شيخ حر عاملى رحمه اللّه در «جواهر السنيه فى احاديث القدسيه» «4» قسمتى بسيار از اسرائيليات- مخاطبات خداى تعالى با حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله را در شب معراج جمع‌آورى نمود.

اما اجماع: علماى خاصه و عامه در كتب خود نقل نموده‌اند از جمله شيخ مفيد، شيخ طوسى، ابن بابويه، علامه مجلسى، طبرسى، شارح مقاصد رضوان اللّه عليهم و غيرهم؛ و فخر رازى، زمخشرى، نيشابورى در تفاسير خود بيان معراج نبوى را نموده‌اند.

اما عقل: را استبعاد نباشد، زيرا كلام در دو مقام است: يكى مرحله امكان؛ و ديگر مرحله وقوع.

و مسلم است ادل دليل بر امكان چيزى، وقوع آن باشد، پس معراج جسمانى، محال عقلى نخواهد بود، و الا واقع نمى‌شد؛ و حال آنكه قرآن شريف فرمايد در باره حضرت ادريس عليه السّلام: (وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا) «5»؛ و در باره حضرت عيسى عليه السّلام: (وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ) «6»؛ پس محال عادى، و به تعلق قدرت تامه الهيه، خرق عادت، و از جمله آيات سبحانى بشمار آيد كه‌

«1» صفات الشيعه حديث 69 ص 50.

«2» بحار الانوار ج 18 ص 312 روايت 23 بنقل از صفات الشيعه.

«3» كمال الدين ج 2 ص 380 ذيل حديث اول از باب 37.

«4» جواهر السينة فى الاحاديث القدسيه، باب هفتم.

«5» سوره مريم آيه 57.

«6» سوره نساء آيه 158.

جلد 12 - صفحه 328

خداى تعالى حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله را براى نشاندن آيات عجائب قدرت خود، به سماوات عاليات عروج دهد؛ بنابراين معراج نبوى مسلم آيد.

مطلب دوم:

رفع شبهه عمده آن، مسئله خرق و التيام فلك است:

اما اولا: خرق و التيام، محال عادى است نه محال عقلى.

ثانيا: اصول اعجاز نبوى، به سبب خصايص سه‌گانه است: قوه علامه، قوه حساسه، قوه عماله.

قوه عماله آن حضرت به حدى است كه قاهر و قادر بر تمام قواى ممكنه عالم وجود باشد؛ و ماده كائنات، مطيع او، كه هر تصرفى خواهد از انقلاب و استحاله در آنها نمايد، چنانچه هر نفسى در بدن خود هر نوع تصرفى مى‌كند؛ همچنين عالم امكان در پيشگاه حضرت نبوى هر نوع تصرفات خواهد، به قدرت الهى بنمايد. و ظهور اين معجزه غريبه از جانب خدا و قدرت سبحانى را محقق نمايد.

و همچنين حصول حركت سريعه در جسد اقدس حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله، به اراده ازليه واقع شده كه در زمان كمى اين سير عظمى را بنمايد.

مطلب سوم:

تفسير آيات شريفه:

در «علل» ابن بابويه: از حضرت سيد سجاد عليه السّلام سؤال شد آيا خداوند موصوف است به مكان؟ فرمود: تعالى اللّه عن ذلك. عرض شد: چرا سير داد خدا نبىّ خود حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را به سوى آسمان؟ فرمود: به جهت آنكه بنماياند به او ملكوت سماوات و آنچه در آنهاست از عجائب صنع خود و بدايع خلق را. پس عرض شد به آن حضرت: معنى (دنى فتدلّى) چيست؟

فرمود: رسول خدا نزديك شد به حجابهاى نور، پس ديد ملكوت آسمانها را «1».

«1» علل الشرايع ج 1 باب 112 (علة المعراج) روايت اول ص 132- 131.

جلد 12 - صفحه 329


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‌ «1» ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌ «2» وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ «3» إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‌ «4»

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ «5» ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‌ «6» وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌ «7» ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى «8» فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌ «9»

فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌ «10»

ترجمه‌

سوگند به ستاره وقتى كه فرود آيد

گمراه نشد مصاحب شما و خطا نكرد

و سخن نميگويد از روى دلخواه‌

نيست آن سخن مگر وحى الهى كه باو فرود آورده ميشود

تعليم داد باو آنكه شديد و استوار است قواى او

صاحب عقل كامل و توانائى است پس استقامت و استقرار يافت‌

با آنكه در جانب بالاتر بود

پس نزديك شد پس نزديكتر گرديد

پس بود بمقدار نيمى از دو كمان بلكه نزديكتر

پس وحى كرد و خبر داد به بنده‌اش آنچه را كه وحى كرد.

تفسير

خداوند متعال در اينسوره مباركه قسم ياد فرموده بستاره ثريّا كه گفته‌اند عرب از ستاره مطلق آنرا اراده ميكند چون راهنماى آشكار خالى از اشتباه است يا بمطلق ستاره و جنس آن چون همه راهنمايان خلقند بمقاصدشان در دريا و صحرا در وقتى كه افول و غروب نمايد ستاره چون بآن استدلال ميشود بر نفى ستاره پرستى و اثبات خداوند ثابت باقى چنانچه حضرت ابراهيم فرمود لا احبّ الآفلين يا چون آن وقت طلوع فجر و نافله صبح و افضل اوقات شبانه روز است و در ذيل سوره قبل اشاره بآن شده بود يا در وقتى كه بكلّى آنها زائل و فانى شوند كه علامت قيامت است چنانچه خداوند فرموده فاذا النّجوم طمست اين بر حسب ظاهر آيه و اقوال مفسّرين است ولى در مجالس از ابن عبّاس نقل نموده كه ما يك شب نماز عشا را با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بجا آورديم پس چون آنحضرت سلام نماز

جلد 5 صفحه 83

را داد روى بما نمود و فرمود امشب وقت طلوع فجر ستاره‌اى از آسمان فرود ميآيد و در خانه يكى از شما مى‌افتد هر كس آن ستاره در خانه‌اش افتد او وصى من و جانشين من و امام بعد از من است و چون نزديك طلوع فجر شد هر يك از ما در خانه خود نشسته منتظر افتادن ستاره بوديم و طمع پدر من عبّاس از همه بيشتر بود پس چون فجر طالع شد ستاره‌اى از آسمان فرود آمد و در خانه على بن أبي طالب افتاد پس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بامير المؤمنين يا على قسم بخداونديكه مرا به نبوت مبعوث فرمود واجب شد براى تو وصايت و خلافت و امامت بعد از من پس منافقين از قبيل عبد اللّه بن ابىّ و يارانش گفتند گمراه شد محمّد در محبّت پسر عمّش و خطا كرد و سخن نگفت در شأن او مگر بدلخواه خود پس خداوند نازل فرمود و النّجم اذا هوى يعنى قسم بخالق ستاره وقتى كه فرود آيد گمراه نشد مصاحب و معاشر شما در محبّت على بن ابى طالب و خطا نكرد و سخن نميگويد در شأن او بدلخواه خود نيست آن مگر وحى الهى كه باو ميرسد و از امام صادق عليه السّلام نيز قريب به اين معنى نقل شده و علّامه حلّى ره خلاصه اين روايت را باهل سنّت نسبت داده و در چند روايت معتبر نفى ضلالت و غوايت و سخن بدلخواه از مقام رسالت راجع بذكر فضائل امير المؤمنين و اهل بيت اطهار شده و شأن نزول آيه را باين تقريب بيان فرموده‌اند و ظاهرا غوايت گمراهى مقرون بنااميدى است و غالبا در گمراهى معنوى استعمال ميشود نه صورى ظاهرى و مسلّم است كه ساحت مقدّس نبوى منزه از اين امور است در كلّيه نصوص و احكام و معارفيكه از آنحضرت رسيده است تعليم نموده او را در ظاهر جبرئيل كه قواء او در نهايت شدّت است و لذا قراء قوم لوط را از زمين كند و بآسمان برد و وارونه نمود چنانچه جمعى از مفسّرين فرموده‌اند و در واقع خداوند عليم كه قواء او بينهايت است در شدّت چنانچه قمّى ره فرموده چون جبرئيل واسطه ابلاغ معارف و احكام از طرف خداوند در عالم ظاهر بوده و در عالم معنى او خوشه چين خرمن اينخاندان است پس معلّم حقيقى حقّ است كه معطى علم است نه حامل آن كه جبرئيل است در ظاهر و حضرت ختمى مرتبت داراى قوّت و قدرت و عقل سليم و رأى ثابت مستقيم است پس مستولى و

جلد 5 صفحه 84

مستقرّ و مستقيم شد با آنكه در افق و جانب اعلاى آسمان جاى داشت پس از آن نزديك شد بحق پس نزديكتر شد پس بود فاصله ما بين او و خداوند بمقدار دو طرف كمان وقتى نزديك بيكديگر شوند كه شبيه بدائره گردد و منقسم بدو قوس شود كه آنرا قوس حلقه نامند چون قاب در لغت اگر چه بمعناى مقدار شى‌ء آمده ولى اصل معناى لغوى آن از اعلاى كمان تا يكى از دو طرف آنست و اينمعنى را قمّى ره از امام نقل نموده و فاصله بين حبيب و محبوب را بآن تقدير فرموده و نيز در كافى از امام صادق عليه السّلام در تفسير قاب قوسين او ادنى به اين معنى تصريح شده و بنابراين محتمل است مراد قابى قوس بوده و در كلام قلب شده براى آنكه دو قاب از يك قوس مساوى است در صورت حلقه شدن با دو قوس تا اشاره باشد بحلقه هستى و تقسيم آن بدو قوس نزول و صعود كه سايرين من اللّه الى اللّه في اللّه و باللّه و مع اللّه بايد آنرا بپيمايند چنانچه فيض ره تحقيق فرموده و بعضى از لغويّون هم تصريح به قلب نموده‌اند و حقير در اوائل سوره بقره ذيل آيه الّذين يؤمنون بالغيب اشاره بمراتب اين دو قوس نموده‌ام و اسفار اربعه صدر المتألّهين ره كه مهمّ‌ترين كتب حكمت متعاليه است راجع بمراتب اين سير است خداوند ميفرمايد حبيب من سفر خود را بجانب من بپايان رساند پس فاصله ميان من و او همان دو قوس بود بلكه كمتر چون بپايان رسيد ولى مفسّرين ذو مرّة فاستوى را از اوصاف جبرئيل قرار داده‌اند و گفته‌اند استقامت نمود او بر صورت اصليّه خود براى مشاهده پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم دو مرتبه بخواهش او يكمرتبه در افق اعلاى از زمين كه جانب مشرق است پس مسدود نمود تمام افق را تا مغرب و ديگر در آسمان و براى هيچ پيغمبرى اين مشاهده روى نداده بود و در بقيّه مفاد آيات اختلاف نموده‌اند كه راجع بجبرئيل است كه نزديك به پيغمبر شده يا راجع بآنحضرت است كه نزديك بخدا گشته با آنكه در آسمان جاى داشته در شب معراج و در معناى قاب قوسين او ادنى اختلاف را زيادتر نموده بعضى آنرا بمقدار دو كمان متّصل بهم يا كمتر در نظر بيننده چنانچه بدوا بنظر ميرسد تفسير نموده‌اند و بعضى بمقدار دو ذراع يا كمتر و بعضى بمقدار فاصله زه كمان و كمان بلكه نزديكتر و اقوال ديگرى كه حاجت‌

جلد 5 صفحه 85

بذكر آنها نيست و در هر حال مسلّم است كه مقصود تمثيل و تشبيه قرب روحانى و معنوى است بقرب جسمانى و صورى براى تصوير و تمثّل معنى در خارج و اذهان ساده مأنوس بامور حسّيّه تعالى اللّه عمّا يقول المشبّهون علوّا كبيرا و مؤيّد مختار حقير در مفاد آيات شريفه علاوه بر اخبار مستفيضه معراجيّه آنستكه آيات اوليّه اين سوره مسلّما راجع بپيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم است و اسمى از جبرئيل در ميان نيست و در آيه اخيره كه نتيجه آيات سابقه است خداوند فرموده پس وحى فرمود خدا به بنده خود آنچه را وحى فرمود و از اينجا معلوم ميشود آنچه بوده ميان حبيب و محبوب بوده و واسطه‌اى در بين نبوده از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه اوّل كسيكه سبقت به بلى نمود در جواب خدا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود و اين براى آن بود كه نزديكتر بحق بود از تمام خلق و بود در مكانيكه گفت باو جبرئيل چون سير داد او را بآسمان مقدّم شو اى محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتحقيق گام نهادى در موضعيكه گام ننهاده است در آن هيچ ملك مقرّب و نه نبى مرسلى و اگر نبود روح و جانش از آنمكان قادر نميشد كه برسد بآنمقام و باشد از خدا چنانچه فرموده قاب قوسين او أدنى يعنى بل أدنى و از امام سجّاد عليه السّلام نقل شده كه پرسيدند آيا خدا بمكان توصيف ميشود فرمود خداوند اجلّ از آنست گفتند پس چرا پيغمبر خود را بآسمان سير داد فرمود براى آنكه بنماياند باو حقايق آسمانها و عجائب صنع و بدايع خلق خود را كه در آنها است و از روايت كافى از امام صادق عليه السّلام كه در تفسير قاب قوسين او أدنى اشاره بآنشد استفاده ميشود كه بعد از رسيدن حضرت بآن مقام و بازماندن جبرئيل از رفتار پيغمبر مشاهده نمود از پس پرده درخشانى مانند زبرجد از روزنه‌اى مانند ته سوزن نور عظمت الهى را بقدريكه خدا خواست پس خدا فرمود يا محمد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد لبّيك ربى خدا فرمود اختيار امّت تو بعد از تو با كيست حضرت عرض كرد خدا بهتر ميداند خداوند فرمود على بن ابى طالب امير المؤمنين و سيّد المسلمين و قائد الغرّ المحجّلين پس حضرت صادق عليه السّلام فرمود و اللّه ولايت على عليه السّلام از زمين نبود ولى از آسمان بمشافهه آمد و قمّى ره در ذيل فأوحى الى عبده ما أوحى نقل فرموده كه وحى مشافهة بود و از ابهام وحى شده كه دلالت بر اهميّت‌

جلد 5 صفحه 86

آن دارد و ساير روايات باب كه در بعضى تصريح و در بعضى اشاره شده معلوم ميشود كه مراد از ما أوحى امر ولايت است كه اهمّ امور دينى است و بايد از طرف خداوند اعلام شود و مفسّرين باز در اينمقام اختلاف نموده‌اند و ما بحمد اللّه تعالى مؤيّد بنصوص ائمه اطهار و منزّه از فسوس مخالفين و اغياريم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّي‌ «8» فَكان‌َ قاب‌َ قَوسَين‌ِ أَو أَدني‌ «9»

‌پس‌ نزديك‌ شد و بتواضع‌ افتاد ‌پس‌ رسيد بجايي‌ ‌که‌ بقدر قاب‌ دو كمان‌ بلكه‌ نزديكتر اينها ‌هم‌ مفسّرين‌ ‌از‌ صفات‌ جبرئيل‌ گفتند: ‌با‌ اينكه‌ صريح‌ آيه ‌بعد‌ خلاف‌ ‌آن‌ ‌را‌ بيان‌ ميكند، چنانچه‌ بيايد، و مراد نه‌ قرب‌ مكاني‌ ‌است‌، چنانچه‌ مجسّمه‌ قائلند، زيرا خداوند منزّه‌ ‌است‌ ‌از‌ اينكه‌ جسم‌ ‌باشد‌ و مكان‌ داشته‌ ‌باشد‌ و قاب‌ قوسين‌ قوس‌ وجوب‌ و قوس‌ امكان‌ ‌است‌ ‌که‌ اعلي‌ درجه امكان‌ ‌را‌ حضرتش‌ داشت‌ ‌در‌ مقابل‌

جلد 16 - صفحه 325

وجوب‌ وجود، چنانچه‌ ‌در‌ خبر ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد:

(نزلونا ‌عن‌ الرّبوبية و قولوا ‌في‌ حقنا ‌ما شئتم‌)

‌که‌ ‌اينکه‌ جمله‌ دلالت‌ دارد ‌که‌ آنچه‌ ‌در‌ خور امكان‌ ‌بود‌ خداوند ‌به‌ پيغمبرش‌ عنايت‌ فرمود، ممكن‌ واجب‌ نما فقط وجوب‌ ذاتي‌ نبود و دليل‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ مدعي‌ ‌که‌ اشاره‌ كرديم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 8)- «سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص394

منابع