وَ مِنهُم أُمِّيُّونَ لا يَعلَمُونَ الكِتابَ إِلاّ أَمانِيَّ وَ إِن هُم إِلاّ يَظُنُّونَ (78)
(و بعضي از اهل كتاب سواد خواندن و نوشتن ندارند و از كتاب نميدانند جز دروغها و بهم بافتههاي مزوران را، و نيستند اينها جز اينکه که گمان ميبرند).
در بيان اينکه آيه شريفه در چند مقام بحث ميشود:
«اول در معني اميّون»: امّي منسوب بامّ است و امّ در قرآن بمعاني چندي اطلاق شده:
1- وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتابِ لَدَينا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ«1» بمعني اصل كتاب و اشاره بلوح محفوظ است چنانچه در آيه ديگر نيز ميفرمايد: يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الكِتابِ«2» و ام الكتاب بر سوره فاتحه نيز اطلاق شده
1- سوره الزخرف آيه 3
2- سوره الرعد آيه 39
جلد 2 - صفحه 67
2- اطلاق بر محكمات قرآن که نصوص و ظواهر آن باشد مِنهُ آياتٌ مُحكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الكِتابِ«1» 3- بمعني مادر مانند يَا بنَ أُمَّ لا تَأخُذ بِلِحيَتِي وَ لا بِرَأسِي«2» 4- اطلاق بر اصل قري چنانچه در آيه شريفه است وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهلِكَ القُري حَتّي يَبعَثَ فِي أُمِّها رَسُولًا«3» و مكّه را بر اينکه اطلاق امّ القري ناميدند چنانچه در آيه شريفه است وَ لِتُنذِرَ أُمَّ القُري وَ مَن حَولَها«4» و اطلاق امّي بر پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بهمين مناسبت است که از مكه معظمه بوده چنانچه در آيه شريفه است الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ«5» و بخطا رفتهاند بعضي از مفسرين عامّه که گمان كردهاند پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را امّي گفتند براي اينكه خواندن و نوشتن را نميدانسته زيرا اخبار اهل بيت اينکه را تكذيب نموده و در بصائر الدرجات صفار بابي عنوان نموده که «
انّ رسول اللّه يقرأ و يكتب بكل لسان
» و حديثي از حضرت جواد عليه السّلام نقل ميكند که از آن حضرت پرسيدند براي چه نبي را امّي گويند فرمود مردم چه ميگويند عرض كردند گمان ميكنند که آن حضرت نمينوشته فرمود «
كذبوا عليه لعنهم اللّه
» از كجا اينکه را ميگويند و حال آنكه خداوند در محكم كتابش ميفرمايد هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنهُم يَتلُوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ«6» پس چگونه تعليم ميكند كسي که خودش نداند قسم بخدا پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميخواند و مينوشت به هفتاد و دو زبان، و از اينجهت او را امي گفتند که از مكه معظمه بوده و مكه از امّهات قري است و همين است قول خداي تعالي لِتُنذِرَ أُمَّ القُري وَ مَن حَولَها و از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند که «
انّ النبي کان يقرأ و يكتب و يقرأ ما لم يكتب
»
1- سوره آل عمران آيه 5
2- سوره طه آيه 95
3- سوره قصص آيه 95
4- سوره الانعام آيه 92
5- سوره الاعراف آيه 155
6- سورة الجمعة آيه 2
جلد 2 - صفحه 68
و اطلاق اميين بر اهل مكه يا براي اينست که منسوب بامّ القري ميباشند و يا براي اينكه علم خواندن و نوشتن نداشتهاند و امّا اميّون در آيه شريفه مراد عوام يهودند که سواد خواندن و نوشتن نداشتند.
«مقام دوم در معني امانيّ»: اماني جمع امنيّة است، و در تفسير آن بعضي گفتند مراد قرائت كتاب است بدون توجّه و تدبّر در معاني آن، و بعضي گفتند بمعني آرزوها و خيالبافيهاي باطل است چنانچه گفتند لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَيّاماً مَعدُودَةً«1» و گفتند نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ«2» و گفتند لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ إِلّا مَن كانَ هُوداً«3» و امثال اينها، و بعضي گفتند بمعني اكاذيب و افتراءاتي است که از علماء مدلّس بدون مدرك و دليل فرا گرفته و تقليد ميكنند و حديث مبسوطي در اينکه موضوع از تفسير منسوب بحضرت عسكري عليه السّلام نقل نموده و مرحوم شيخ انصاري ره در فرائد ميفرمايد «اللائح منه آثار الصدق» از اينکه حديث آثار صدق ظاهر ميشود و علماء ببعضي فقرات اينکه حديث براي تجويز و لزوم تقليد تمسك نمودهاند و آن اينکه جمله است «
فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهويه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلّدوه
» ولي قطع نظر از مفاد اينکه حديث اينکه تفسير در نظر محققين از علماي شيعه ارزشي ندارد براي اينكه نه سند صحيحي دارد و نه مناسب مقام ائمه است که كتاب تفسير بنويسند و نه اينکه معهود بوده، علاوه بر اينكه مشتمل بر مطالب بسياري است که آثار غلوّ از آنها ظاهر است چنانچه در تدبّر الفاظش بر متأمل واضح خواهد شد.
بنا بر اينکه ما از نقل آن خودداري نموده و تنها در مسئله تقليد چند كلمه متذكر ميشويم:
1- سوره البقره آيه 60
2- سورة المائده آيه 21
3- سوره البقرة آيه 105
[.....]
جلد 2 - صفحه 69
تقليد اصولا بر خلاف اصل و قاعده اوليه است براي اينكه اخذ بقول غير بدون مدرك جايز نيست ولي در احكام اجتهاديّه که براي غير مجتهد استنباط آنها از روي مداركش ممكن نيست (نظر به اينكه مدارك احكام غالبا از روي اخبار است زيرا اجماع تحققش بسيار كم است، و ظواهر آيات هم تا رجوع باخبار مخصصه و مقيّده و ذكر قرائن مجاز نشود حجت نيست، و ادله عقليه نيز فقط در مستقلات عقليه از محسنات و مقبحات است آنهم بعد از تماميت قاعده ملازمه، لذا راه استنباط منحصر باخبار است و اخبار نيز صحيح و سقيم، مجمل و مبين، خاص و عام، مطلق و مقيّد، ظاهر و متشابه، معمول به و معرض عنه، معارض و مخالف دارد و براي عامي استفاده از آنها غير مقدور است و طريق احتياط هم براي او معسور بلكه غير مقدور ميباشد) از باب رجوع جاهل بعالم و غير اهل خبره باهل خبره با شرايط مقرره از عدالت و خبرويت و نحو اينها، بايد از مجتهد جامع الشرائط تقليد نمايد.
و از اينجهت تقليد بر مجتهد حرام است براي اينكه خود متمكن از استنباط احكام ميباشد، و همچنين در اصول دين تقليد جايز نيست زيرا مدارك و ادله آن واضح و تحصيل اعتقاد بآنها از روي دليل براي همه ميسر است بلكه در ضروريات و اجماعيات و عقليّات مستقلّه بلكه مطلق علميات تقليد لازم ندارد.
و تقليد از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نيز اشتباه و نابجاست و بسا اينگونه تقليدها از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نيز اشتباه و نابجاست و بسا اينگونه تقليدها ملتها را بسقوط و نيستي ميكشاند مانند تقليدي که ملل مسلمان امروزه از اروپائيها و امريكائيها مينمايند آن هم در عادات و رسوم و كارهاي زشت و ناپسند آنها نه در ترقيات و صنايعشان. و اينکه همان تقليدي است که مولوي گويد:
جلد 2 - صفحه 70
خلق را تقليدشان بر باد داد