بعد از آن شمهاى از گزارشات موسى عليه السّلام و فرعون را بيان فرمايد:
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا: پس چون آمد فرعون و قومش را حق از جانب ما، يعنى امر به ايمان موسى عليه السّلام و كتاب و آيات و بينات كه خداى تعالى به موسى عليه السّلام عطا فرموده بود از عصا و يد بيضا و غيره كه تمام، خارق عادت، و ثابت مىنمود حقانيت را، چون مشاهده و دفعى هم بر آن نداشتند، چاره نديدند الا آنكه: قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ: گفتند اين سحرى روشن و آشكار است.
در سحر، ابهام معجزه باشد بر وجه حيله و تدليس، لكن به جهاتى از هم ممتاز باشند:
1- معجزه حقيقت ثابته دارد به خلاف سحر، به عبارت اخرى معجزه بود است، و سحر نمود.
2- معجزه صدورش از مدعى نبوت است نزد خواستن آن، و سحر به اختيار ساحر باشد هر وقت بخواهد ظاهر كند.
3- معجزه خارق عادت است، اما سحر شعبده و نيرنگ است.
4- سحر با اسباب است كه ساحر اعمال نمايد به خلاف معجزه كه بدون اسباب محقق يابد.
پس مبعوث نموديم بعد از او پيغمبرانى را بسوى قومشان پس آمدند آنها را با معجزات پس نبودند كه ايمان آورند بآنچه تكذيب نمودند آنرا از پيش اينچنين مهر مىنهيم بر دلهاى تجاوز كنندگان
پس مبعوث نموديم بعد از ايشان موسى و هرون را بسوى فرعون و كسانش با معجزاتمان پس تكبّر نمودند و بودند گروهى گناهكاران
پس چون آمد آنها را حقّ از نزد ما گفتند همانا اين هر آينه سحرى است آشكار
گفت موسى آيا ميگوئيد مر حق را چون آمد شما را آيا سحر است اين با آنكه رستگار نميشوند جادوگران
گفتند آيا آمدى نزد ما تا منصرف نمائى ما را از آنچه يافتيم بر آن پدران خود را و تا باشد براى شما بزرگى در زمين و نيستيم ما مر شما را گروندگان.
تفسير
خداوند بعد از حضرت نوح پيغمبرانى را مبعوث فرمود مانند هود و
جلد 3 صفحه 36
صالح و ابراهيم و لوط و شعيب و امثال اين بزرگواران هر يك را بر قوم خودشان با معجزات واضحه كه دلالت تامّه بر نبوّت ايشان داشت و اقوامشان اصرار بر كفر نمودند و ايمان نياوردند و دست از عقائد فاسده خودشان كه قبل از ظهور معجزات بدست ايشان داشتند بر نداشتند و تكذيبى كه در عالم ذر نموده بودند و در سوره اعراف ذكر شد در اين عالم از آنها بروز نمود و اثر آن مهر الهى كه به دلهاى آنها زده شده بود ظاهر گرديد در نتيجه خذلان و متابعت هوى و هوس و انس به معاصى و وحشت از حقّ و پس از ايشان خداوند حضرت موسى و هرون عليهما السلام را بر فرعون و اشراف قوم او مبعوث فرمود با معجزات زيادى كه محيّر العقول بود و شرح آنها داده شده و تكبّر و نخوت و غرور موجب آن شد كه متابعت ننمودند و دست از معاصى خودشان بر نداشتند و از فرط لجاج و عناد و تكبّر بعد از وضوح حقّ بظهور معجزات پى در پى گفتند واضح است كه اين كارها سحر است حضرت موسى به آنها فرمود اين چه سخنى است كه شما مىگوئيد و حقّ واضح را سحر ميخوانيد آيا اين معجزه آشكار سحر است با آنكه ساحران در دنيا بمراد نميرسند و مظفّر و منصور نميگردند و در آخرت رستگار نميشوند و من ميدانم و پيرامون سحر نگشته و نميگردم چون سحر دوام و ثبات ندارد و ساحر بالاخره رسوا خواهد شد و بنابر اين جمله أ سحر هذا كلام حضرت موسى و استفهام انكارى است و كلام قوم جمله انّه لسحر است كه محذوف شده براى دلالت قبل و بعد آن بر آن يا مراد از جمله أ تقولون للحقّ آنستكه آيا شما حق را باطل ميخوانيد و منكر ميشويد و حمل بر فساد ميكنيد بعد از وضوح و ظهور آن براى شما و بنابراين انكار و ياوه گوئى و عيب جوئى آنها مستفاد از همين جمله است و در هر حال جمله أ سحر هذا تا آخر آيه نميشود كلام قوم باشد چون آنها قطعا انكار حقّ را نموده بودند و اعجاز را سحر خوانده بودند و حضرت موسى باين جمله اظهار تعجّب از مقاله فاسده آنها فرموده و بجمله اخيره تبرئه ساحت مقدّس خود را نموده است و آنها در جواب اظهار تعصّب در بقاء بر شرك و بت پرستى كه كيش پدرانشان بود نمودند و ادّعاء حضرت موسى و هرون را حمل بر رياست طلبى و حبّ سلطنت و جاه كه ملازم با بزرگى و بزرگ منشى است كردند و ايمان نياوردند غافل از آنكه در مقابل اراده الهى نميتواند كسى قيام نمايد و به خسران دنيا و آخرت دچار
فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ حق همان آيات الهيه و معجزات صادره از حضرت موسي مثل عصاء و يد بيضاء است، و اطلاق حق بمعني ثابت و محقق است در مقابل سحر که باطل و تمويه است و حقيقت ندارد.
من عندنا مكرر گفته شده که معجزه فعل خدا است و از قدرت بشر خارج است حتي از قدرت خود انبياء مثلا حضرت موسي دائما عصاء در يد او بود و مكرر ميانداخت و برميداشت لكن در مقام دعوت انداخت خداوند آن را ثعبان فرمود و مكرر دست خود را در جيب ميكرد و بيرون ميآورد ولي در اينکه مقام مثل خورشيد بقدرت الهي ميدرخشيد و از اينکه جهت گفتيم معجزه ملعبه ناس نيست که هر که هر چه بگويد بايد پيغمبر انجام دهد، درب را ديوار كن، خر را گاو كن، انار را منار كن، آسمان را زمين كن بلكه بمقداري که حجت تمام شود و راه عذر بسته شود كافي است.
جلد 10 - صفحه 434
قالوا فرعون و ملائه انّ هذا اينکه معجزات باهرات، و مرجع اسم اشاره حق است لسحر مبين سحر آشكار است، حق را باطل گفتند، معجزه را سحر پنداشتند و رسول را كذّاب دانستند و هكذا نام زنگي را كافور گذاشتند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 76)- در اینجا سخن از مبارزات چند مرحلهای فرعونیان با موسی و برادرش هارون است.
قرآن میگوید: «هنگامی که حق از نزد ما به سوی آنها آمد (با این که آن را از چهرهاش شناختند) گفتند: این سحر آشکاری است»! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: