آیه 76 سوره یوسف
<<75 | آیه 76 سوره یوسف | 77>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس (یوسف یا مأمور او) شروع در تحقیق از بارهای ایشان پیش از بار برادر کرد، آخر آن مشربه را از بار برادر خود (بنیامین) بیرون آورد. این تدبیر را ما به یوسف آموختیم، که در آیین ملک این نبود که بتوان آن برادر را به گرو بگیرد، جز آنکه خدا بخواهد (و دستوری از طریق وحی به یوسف بیاموزد. و ما که خدای جهانیم) هر کس را بخواهیم به مراتب بلند میرسانیم و (تا مردم بدانند که) فوق هر دانشمندی دانشمندتری وجود دارد.
پس [یوسف] پیش از [بررسی] بارِ برادرش، شروع به [بررسی] بارهای [دیگر] برادران کرد، آن گاه آبخوری پادشاه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چاره اندیشی نمودیم؛ زیرا او نمی توانست بر پایه قوانین پادشاه [مصر] برادرش را بازداشت کند مگر اینکه خدا بخواهد [بازداشت برادرش از راهی دیگر عملی شود]. هر که را بخواهیم [به] درجاتی بالا می بریم و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است.
پس [يوسف] به [بازرسى] بارهاى آنان، پيش از بار برادرش، پرداخت. آنگاه آن را از بار برادرش [بنيامين] در آورد. اين گونه به يوسف شيوه آموختيم. [چرا كه] او در آيين پادشاه نمىتوانست برادرش را بازداشت كند، مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهى بدو بنمايد]. درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مىبريم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است.
پيش از بار برادر به بار آنها پرداخت، آنگاه از بار برادرش بيرونش آورد. حيلهاى اين سان به يوسف آموختيم. در آيين آن پادشاه، گرفتن برادر حق او نبود، چيزى بود كه خدا مىخواست. هر كس را كه بخواهيم به درجاتى بالا مىبريم و فراز هر دانايى داناترى است.
در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به کاوش بارهای آنها پرداخت؛ سپس آن را از بارِ برادرش بیرون آورد؛ این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمیتوانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آنکه خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا میبریم؛ و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
اوعيتهم: وعاء: ظرف. جمع آن ، اوعيه است. وعى به معنى حفظ است ؛ كه متاع در ظرف حفظ مى شود.
كدنا: كيد: حيله و تدبير. كِدْنا لِيُوسُفَ : تدبير كرديم و تدبير آموختيم براى يوسف..[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ «76»
پس (از پذيرش كيفر، ماموران شروع به بازرسى كرده و) قبل از بارِ برادرش، به (بازرسى) بار ساير برادران پرداخت، سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد.
ما اينگونه براى يوسف تدبير كرديم، زيرا طبق قانون شاه مصر، يوسف نمىتوانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كيفر سارق در كنعان را مقدّمه بازداشت اين برادر قرار مىدهد.) ما هر كس را كه بخواهيم (و لايق باشد) درجاتى بالا مىبريم و برتر از هر صاحب دانشى، دانشورى است.
نکته ها
«كَيْدَ» همه جا به معنى مذموم بكار نرفته است، «كَيْدَ» به معنى طرح و نقشه نيز استعمال شده است. «كِدْنا»
در موقع بازرسى، بنيامين چون از طرح و نقشه با خبر بود، آسوده خاطر بود، لذا در سراسر اين ماجرا هيچ اعتراضى از او نقل نشده است و براى اينكه طرح مخفى بماند و موجب سوءظن نشود، بازرسى را از بار ديگران شروع كردند تا نوبت به بنيامين رسيد و چون در بار او پيدا شد، طبق قرار قبلى بايد او در مصر مىماند. اين طرح و نقشه الهى بود، چون يوسف با قوانين جارى مصر نمىتوانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.
پیام ها
1- مأمورين اطلاعاتى بايد به نوعى عمل كنند كه موجب شك و ظن به آنها نشود.
«فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ» (در بازرسى، اوّل به سراغ بار بنيامين نرفتند، بلكه از ديگر
جلد 4 - صفحه 257
برادران ديگر شروع نمودند.)
2- عملكرد كاركنان به عهده مسئولان گذاشته مىشود. «فَبَدَأَ» (به حسب ظاهر يوسف شخصاً بازرسى نكرده، ولى قرآن مىفرمايد: او بازرسى را آغاز كرد.)
3- بازرسى اموال متّهمان از سوى حاكم، مجاز است. «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ»
4- فكر و ابتكار و چارهجويى، از امدادهاى غيبى است. «كِدْنا»
5- طرحهاى يوسف، الهامات الهى بود. «كِدْنا لِيُوسُفَ»
6- حضور بنيامين نزد يوسف، به سود يوسف بود. «كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ»
7- احترام ومراعات قوانين، حتّى در نظامهاى غير الهى لازم است. «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ»
8- سردمداران نيز بايستى به قانون وفادار و از آن تخلّف نكنند. (يوسف به قانون مصر پايبند بود، لذا برادر را نگهداشت) «لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ»
9- مقامهاى معنوى، درجات وسلسله مراتب دارد. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ ...
10- علم و آگاهى، مايهى برترى است. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ ... وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ
11- دانش بشرى محدود است. «فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)
آنگاه امر فرمود به تجسس بارها:
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ: پس ابتدا كردند به بار برادران. قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ: پيش از بار برادرش بنيامين، چه اگر ابتدا بار او را تفتيش مىكردند، معلوم مىشد كه سابقهاى در كار است لذا اوّل، بار آنها را تفحص نمودند. امينى كه صاع بدو سپرد شده بود، گفت: اگر اين پيمانه گم شود و پيدا نگردد، خون من در هدر است؛ زيرا اين صاع كهانت ملك اكبر است و هركس آن را به من دهد يك بار شتر طعام ضامن او هستم. گفت: معاذ اللّه ما دزدى نكنيم و روا نداريم، اينك بارهاى ما پيش توست، بجوى. آن شخص ايستاد و نيافتى، استغفار نمودى تا تمام شدى و بار بنيامين را رها نمود. گفت: بهر حال اينجا نباشد. برادران گفتند: نه، ممكن نيست كه ما، رها كنيم تا بار او نيز بنگرى و برائت ساحت ما بر تو معلوم شدى و از ما خوشدل شوى، بار او را نيز تجسس كردند.
ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ: پس بيرون آوردند پيمانه را از بار بنيامين، ايشان خجل شده روى به او نموده گفتند. اين چيست كه روى ما سياه كردى و حرمت ما برداشتى، اين چه محنت است كه ما را از پسران راحيل پيش آمد، صاع را كى برداشتى؟ بنيامين گفت: نه، بلكه بلاى شما هميشه بر پسران راحيل باشد، برادر مرا بر ديد در بيابان هلاك كرديد و اكنون مىخواهيد تهمت
جلد 6 - صفحه 265
دزدى به من نهيد. گفتند: آخر اين پيمانه دربار تو چه مىكند؟ گفت: اين را دربار همان كس نهاد كه بضاعت را دربار شما نهاد و شما مخبر نبوديد تا به خانه خود رفتيد.
كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ: اينچنين تدبير نمودم امر يوسف را، يا اراده نموديم و الهام كرديم براى يوسف تا سبب باشد براى نگهداشتن برادرش و رسيدن خبر به پدرش. ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ: ممكن نبود كه بگيرد برادرش را در حكم و قضاء ملك و نگهدارد او را، زيرا حكم استرقاق در ديانت ملك مصر نبود.
حاصل آنكه يوسف عليه السّلام بطريقه و عادت ملك مصر در اين قضيه رفتار ننمود. إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ: مكر به خواست خداى، چه حكم استرقاق سارق به امر الهى و امر به مشيت و ارادت آمر باشد. نزد بعضى معنى آنكه چون يوسف عليه السّلام عادل بود و اگر اين تدبير نبود نمىتوانست برادر را نزد خود نگهدارد الا اينكه خداى متعال خواست كه عذرى براى يوسف در اين كار باشد.
حاصل آنكه يوسف برادر را بر عادت و حكم ملك مصر نمىتوانست نگهدارد الا به خواست الهى كه اگر اعلام و هدايت سبحانى بدين طريق نبودى، يوسف ندانستى كه چه بايستى كرد. و عادت ملك دزد را تازيانه زدى و دو برابر جريمه گرفتى. بنا بقولى دزد را بر كشيدى و چشمهايش به ميخ بدوختى، پس تدبير فرمود خداوند متعال كه بر زبان برادران براند كه گفتند:
جزاء دزد نزد ما آن استكه او را به بندگى صاحب مال دهند و اين مراد و مقصد يوسف بود كه حاصل شد.
نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ: بلند گردانيم مراتب هر كه را كه بخواهيم به نبوت، يا به تقوى و توفيق و عصمت و الطاف جميله، چنانچه يوسف را مرتبه رفيعه علم و نبوت عطا فرموديم و او را بر برادرانش برتر ساختيم. وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ: و فوق هر صاحب علمى اعلمى مىباشد تا منتهى شود به ذات علام الغيوب كه عالم است به جميع معلومات از جزئى و كلى ظواهر و بواطن و از ذات احديت تجاوز ننمايد.
جلد 6 - صفحه 266
تنبيه: آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه ذات سبحانى عالم است بذاته، يعنى ذات او عين علم؛ و علم، عين ذات او باشد؛ چه اگر زائد بر ذات بودى، هر آينه فوق او عليمى بودى، و حال آنكه فوق حق تعالى در عالم تحقق موجود نيست.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)
ترجمه
و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مىآوردند
پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كنندهاى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد
گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كردهايد
گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم
گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان
گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان
گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش
جلد 3 صفحه 164
آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را
پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.
تفسير
چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمىنشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّهاى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمىنشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زندهام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود
جلد 3 صفحه 165
اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مىنمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافلهاند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمىآيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّهاى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در
جلد 3 صفحه 166
اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمىتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبهاى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَبَدَأَ بِأَوعِيَتِهِم قَبلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ المَلِكِ إِلاّ أَن يَشاءَ اللّهُ نَرفَعُ دَرَجاتٍ مَن نَشاءُ وَ فَوقَ كُلِّ ذِي عِلمٍ عَلِيمٌ (76)
پس ابتداء كرد يوسف بظروف و بارهاي آنها پيش از بار برادرش پس از آن استخراج كرد و بيرون آورد از بار برادرش همين نحو تمهيد زديم براي يوسف نبود که بگيرد برادر خود را در آئين ملك مگر آنكه مشيت الهي تعلق
جلد 11 - صفحه 244
گرفته باشد ما بلند ميكنيم درجات هر که را اراده كنيم و فوق هر صاحب علمي عالمي است.
فبدء فاعل بدء يوسف است با اينكه مسلما يوسف مباشر نبوده لكن چون بامر او و دستور او بود استناد فعل باو داده شده و الّا فاعل بالمباشره همان شخص است که مأمور بتفتيش بوده.
بِأَوعِيَتِهِم مرجع ضمير هم ممكن است ساير برادران يوسف باشند و ممكن است تمام عير باشند برادران و غير برادران، و سرّ ابتداء باوعيه آنها اينکه بود که متوجه نشوند که يك سرّي در اينکه عمل باشد اگر ابتداء بوعاء برادرش كرده بود آنها متوجه ميشدند که اينها ميدانستند كجا است و متعمد بودند.
قَبلَ وِعاءِ أَخِيهِ بلكه اينکه ابتداء دلالت ديگري هم دارد که مفتش هر جا که بيشتر احتمال ميدهد زودتر تفتيش ميكند ميخواستند ببرادران برسانند که احتمال بودن دربار إبن يامين در ميان احتمالات از همه ضعيفتر بوده بلكه شايد بتوان گفت که ابتداء بساير اوعيه عير بوده پيش از اوعيه برادران از اينکه جهت ثُمَّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ أَخِيهِ ضمير تأنيث در استخرجها بمناسبت ساقيه بوده چنانچه ضمير مذكر در آيه قبل بمناسبت صاع بوده و باب استفعال چنين هست که بيرون آورده شده بعبارت اخير يعني اخراج بيرون آوردن است و استخراج بيرون آورده شده و مستخرج يوسف است بهمان معني که ذكر شد که بامر او بوده گفتند برادران متوجه شدند بابن يامين که آبروي ما را بردي و ما را بدنام كردي که صاع ملك را در وعاء خود گذاردي گفت من چنين نكردم همان نحوي که بضاعة شما را در رحال شما گذاردند و شما متوجه نشديد منهم متوجه نشدم بلكه ممكن است شما براي آن محبتها که ملك نسبت بمن كرد و حسد برديد شما چنين كرديد که مرا نزد ملك بيآبرو كنيد و از نظر آن بيندازيد
جلد 11 - صفحه 245
كَذلِكَ كِدنا لِيُوسُفَ از اينکه جمله استفاده ميشود که اينکه تمهيد و مكيدة بوحي الهي بوده بيوسف براي نگاه داشتن برادرش و الا خود يوسف متوجه اينکه قسمت نبود چنانچه حمله بعد هم شاهد بر اينست.
ما كانَ لِيَأخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ المَلِكِ ما نافيه است يعني نبود و نميتوانست که برادرش را نگاه دارد و تعبير بدين ملك براي اينست که حكم ملك مصر و قضاوت او اينکه نبوده که سارق را استرقاق كند يا نگاه دارند براي خدمت تا مدتي و اينکه حكم و قضاوت در طريقه يعقوب و فرزندانش بود لذا اول از آنها پرسيد جزاء سارق چيست آنها گفتند اخذ سارق و استرقاق آن يا حبس و استخدام آن و آنها را بقضاوت خود آنها مأخوذ كرد بعلاوه اگر بدون اينکه مكيده ميخواست نگاه دارد در نظر آنها ظلم بود و خلاف عدالت.
إِلّا أَن يَشاءَ اللّهُ که مشيت الهي اينکه نحو تعلق گرفت که از اينکه راه اخذ كند و معناي كيد اينست که مقصدي داشته باشد انجام دهد بنحوي که طرف متوجه نشود مثل همان وضع بضاعة آنها در رحال آنها پس كيد مطلقا مذموم نيست.
نَرفَعُ دَرَجاتٍ مَن نَشاءُ خداوند هر كس را بقدر قابليت و استعداد آن افاضه ميفرمايد انبياء را بتفاوت مراتب آنها، اولياء را باندازه قابليت آنها و هكذا الامثل فالامثل.
وَ فَوقَ كُلِّ ذِي عِلمٍ عَلِيمٌ حتي مثل نبي اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل طاهرينش که علّمهم علم ما کان و ما يکون الي انقضاء خلقه و فوق آنها ذات مقدس او است هو العليم الخبير.
246
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 76)- در این هنگام یوسف دستور داد که بارهای آنها را بگشایند و یک یک بازرسی کنند، منتها برای این که طرح و نقشه اصلی یوسف معلوم نشود،
ج2، ص439
«نخست بارهای دیگران را قبل از بار برادرش (بنیامین) بازرسی کرد و سپس پیمانه مخصوص را از بار برادرش بیرون آورد» (فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ).
همین که پیمانه در بار بنیامین پیدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گویی کوهی از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از یک سو برادر آنها ظاهرا مرتکب چنین سرقتی شده و مایه سرشکستگی آنهاست، و از سوی دیگر موقعیت آنها را نزد عزیز مصر به خطر میاندازد، و از همه اینها گذشته پاسخ پدر را چه بگویند؟
چگونه او باور میکند که برادران تقصیری در این زمینه نداشتهاند؟
سپس قرآن چنین اضافه میکند که: «ما این گونه برای یوسف، طرح ریختیم» (کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ). تا برادر خود را به گونهای که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارد.
مسأله مهم اینجاست که اگر یوسف میخواست طبق قوانین مصر با برادرش بنیامین رفتار کند میبایست او را مضروب سازد و به زندان بیفکند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت که اگر شما دست به سرقت زده باشید، کیفرش نزد شما چیست؟ آنها هم طبق سنتی که داشتند پاسخ دادند که در محیط ما شخص سارق را در برابر سرقتی که کرده بر میدارند، و یوسف طبق همین برنامه با آنها رفتار کرد، چرا که یکی از طرق کیفر مجرم آن است که او را طبق قانون و سنت خودش کیفر دهند.
به همین جهت قرآن میگوید: «یوسف نمیتوانست برادرش را طبق آیین ملک مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ).
سپس به عنوان یک استثناء میفرماید: «مگر این که خداوند بخواهد: (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ).
اشاره به این که: این کاری که یوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار کرد طبق فرمان الهی بود، و نقشهای بود برای حفظ برادر، و تکمیل آزمایش پدرش یعقوب، و آزمایش برادران دیگر!
ج2، ص440
و در پایان اضافه میکند: «ما درجات هر کس را بخواهیم بالا میبریم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات کسانی که شایسته باشند و همچون یوسف از بوته امتحانات، سالم به در آیند.
«و در هر حال برتر از هر صاحب علمی عالمی است» یعنی خدا، (وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ).
و هم او بود که طرح این نقشه را به یوسف الهام کرده بود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم