رؤسا و گردنکشان قوم صالح با ضعفا و فقیرانی که به او ایمان آوردند (به تمسخر) گفتند: آیا شما اعتقاد دارید که صالح را خدا به رسالت فرستاده؟ مؤمنان جواب دادند: بلی (ما بر این عالم و مطمئنّیم و) ما بیهیچ شک به آیینی که او (از طرف خدا) بدان فرستاده شده ایمان داریم.
اشراف و سران قومش که تکبّر و سرکشی می ورزیدند به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم.
سران قوم او كه استكبار مىورزيدند، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا مىدانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟» گفتند: «بىترديد، ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است مؤمنيم.»
مهتران قومش كه گردنكشى مىكردند، به زبونشدگان قوم كه ايمان آورده بودند گفتند: آيا مىدانيد كه صالح از جانب پروردگارش آمده است؟ گفتند: ما به آيينى كه بدان مأمور شده ايمان داريم.
(ولی) اشراف متکبر قوم او، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (براستی) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان مأموریت یافته، ایمان آوردهایم.»
The elite of his people who were arrogant said to those who were oppressed—to those among them who had faith—‘Do you know that Salih has been sent by his Lord?’ They said, ‘We indeed believe in what he has been sent with.’
The chief of those who behaved proudly among his people said to those who were considered weak, to those who believed from among them: Do you know that Salih is sent by his Lord? They said: Surely we are believers in what he has been sent with
The chieftains of his people, who were scornful, said unto those whom they despised, unto such of them as believed: Know ye that Salih is one sent from his Lord? They said: Lo! In that wherewith he hath been sent we are believers.
The leaders of the arrogant party among his people said to those who were reckoned powerless - those among them who believed: "know ye indeed that Salih is a messenger from his Lord?" They said: "We do indeed believe in the revelation which hath been sent through him."
معانی کلمات آیه
استكبروا: استكبار: اظهار بزرگى و تكبر از كسى كه اهلش نيست. مثل پيشوايان ستمگر.
استضعفوا: ضعف: ناتوانى. استضعاف آن است كه فردى يا گروهى را با زور و قهر به ضعف و ناتوانى كشند. خودشان ضعيف نيستند، بلكه با عوامل خارجى و استعمار و ناآگاه گذاشتن به زبونى افتاده اند. مثل بنى اسرائيل در دست فرعون.[۱]
سران مستكبر قوم صالح، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا علم داريد كه صالح ازطرف پروردگارش فرستاده شده است؟ (مؤمنان در پاسخ به ايجاد شكّ وترديد آنان) گفتند: قطعاً ما به آنچه بر او فرستاده شده است، ايمان داريم.
كسانى كه استكبار ورزيدند گفتند: همانا ما به آنچه شما بدان ايمان آوردهايد، كافريم.
پیام ها
1- معمولًا اشراف و افراد صاحب نفوذ، مخالف راه انبيايند و به شبهه افكنى در ميان مؤمنان دست مىزنند. «قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا»
2- نه فقر و استضعاف ارزش است و نه تمكّن و كاخنشينى؛ آنچه مهم است انتخاب راه خداوند از طريق آگاهى، علم، ايمان، تقوا، جهاد و هجرت است.
جلد 3 - صفحه 103
(در آيهى قبل، قصرسازى را نعمت الهى به شمار آورد، به شرط آنكه به فساد منتهى نشود، اينجا هم از مستضعفان مؤمن ستايش شده است، نه از همهى آنان.) «آمَنَ مِنْهُمْ»
4- عامل ايمان مستضعفان به انبيا، فقط فقر مادّى نيست، زيرا برخى از مستضعفان نيز ايمان نمىآوردند. «آمَنَ مِنْهُمْ»
5- ايجاد شكّ و ترديد، از شيوههاى تضعيف ايمان است. أَ تَعْلَمُونَ ...؟
6- تضعيف رهبر، يكى از روشها و هدفهاى اصلى دشمن است. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ»
7- گرچه محيط و جامعه در فرد اثر دارد، ولى اجبار نمىآورد. (مستضعفان محروم، با صراحت در مقابل مستكبران ايستادند و گفتند: به صالح ايمان داريم). «إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»
9- به تمام فرمانهاى پيامبر بايد ايمان داشت. «بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»
10- مستكبران، علاوه بر كفر و لجاجت خود، نسبت به ايمان مستضعفان حساسيّت دارند. «إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ» و نگفتند: «إِنَّا بِهِ كافِرُونَ»
قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا: گفتند اكابر و رؤسا آنانكه تكبر و سركشى نمودند از ايمان، مِنْ قَوْمِهِ: از قوم ثمود، لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ: مر كسانى را كه مستضعفين و مؤمن بودند، چه عادت كفار متمردين و
جلد 4 صفحه 121
متكبرين، همين است كه به تحقير و استخفاف، وصف مؤمنين نموده و ايشان را از ضعفاء عقول مىشمرند. و غرض از توصيف به ضعف، تنفير مردم بود از متابعت، و فى الواقع اين ذم به مؤمنين عايد نشود، بلكه راجع به خود آنها گردد؛ چه مقتضاى عقل آنست كه آنچه به براهين و دلايل ثابت شود، آن حق و تمسك به حق ثابت كار عقلاء، و آن كه معهذا ترك حق نمايد، او مخالف عقل و به جهل و كبر منسوب است؛ لذا او سبحانه و تعالى مكرر ذم ايشان به استكبار فرمود. مقوله مستكبرين به ضعفاء آن كه: أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ:
آيا شما به علم قطعى مىدانيد كه بتحقيق صالح فرستاده خدا و صادق در دعواى رسالت پروردگار شما است. و اين مقالشان به استهزاء و سخريه بوده. قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ: گفتند مؤمنين صادقين به كافرين كاذبين كه بتحقيق ما به جميع آنچه فرستاده شده به صالح، ايمان و تصديق داريم و حق بر ما ثابت شده.
گفتند جماعتى كه سركشى ميكردند از قومش مر آنانرا كه ناتوان شمرده شده بودند كه كسانى بودند كه ايمان آورده بودند از ايشان آيا ميدانيد كه صالح فرستاده شده است از پروردگارش گفتند همانا ما بآنچه فرستاده شده است بآن گروندگانيم
گفتند آنانكه سركشى كردند همانا ما بآنچه گرويديد بآن كافرانيم
پس پى كردند ناقه را و سركشى كردند از فرمان پروردگارشان و گفتند اى صالح بياور ما را آنچه وعده ميدهى بما اگر هستى از فرستادگان.
تفسير
جماعت اشراف كه تكبّرشان مانع از قبول حق و تمكين از حضرت صالح بود از اقوام او بكسانيكه ايمان آورده بودند از قبيله خودشان كه در نظر آنها ضعيف و حقير شمرده ميشدند بواسطه كمى ثروتشان گفتند آيا شما صالح را پيغمبر ميدانيد و بنابر اين لمن آمن بدل است از للّذين و اين سؤال را گفتهاند براى استهزاء مينمودند و بنظر حقير ممكن است براى تعجّب باشد چنانچه در آيات سابقه اشاره شد يا واقعا شك داشتند در هر حال اهل ايمان تصديق نمودند آنحضرت را كه آنچه آورده است حق است و اين موجب مزيد عناد آنها شد و اقرار بكفر خودشان نمودند و از ميان آنها مردى قدّار نام كه ازرق چشم و حرامزاده بود بامر و رضاى سايرين ناقه را پى نمود و كشت و بقيّه با او شركت كردند در قطعه قطعه نمودن آن و همه از گوشت آن خوردند لذا خداوند نسبت عقر را بهمه داده است و بعد از اين واقعه قوم روابط خود را با حضرت صالح بكلّى قطع نموده و بر طغيان و سركشى خود افزودند و با آن كه آنحضرت فرمود باز هم اگر توبه كنيد قبول ميشود و عذاب نازل نميگردد گفتند اگر راست ميگوئى و پيغمبرى بوعده خود كه نزول عذاب بعد از اسائه بناقه بود عمل نما.
قوم صالح دو دسته شدند يك دسته كفار و مشركين که اطاعت نكردند و اينها اكثر بودند، دسته دوم که ايمان آوردند و آنها را دسته اول ضعيف شمردند که معناي مستضعف است.
دسته اول خطاب بدسته دوم كردند قالَ المَلَأُ يعني جماعت انبوهي که اينها الَّذِينَ استَكبَرُوا بودند استكبار ميكردند تكبر و كبر در معني متفاوت است كبر صفت نفسانيه است و ممكن است در نفس اينکه صفت خبيثه را داشته باشد لكن اظهار نكند، و تكبر اينست که آثار كبر را ظاهر كنند و عقوبت آن اشد است بلكه مورث بسياري از معاصي ميشود مثل ظلم و تعدي و طغيان و سركشي و نحو اينها، و استكبار اينست که بزرگي را بخود ببندد مثل يزيد بن معويه (لع) که عليا عليّه حضرت زينب سلام اللّه عليها باو فرمود (شمخت بانفك).
من قومه مثل امروزه که بسيار از اعيان و اشراف ما زير بار نميروند و شأن خود را بالاتر از اينکه ميدانند که خدمت علماء مشرف شوند و در مساجد بجماعت حاضر شوند و اخذ مسائل و احكام و عقائد از آنها كنند و استماع مواعظ و نصايح مخصوصا تربيت شدگان در دبيرستانها و دانشكدهها ويژه دختران مكشوفات.
لِلَّذِينَ استُضعِفُوا گفتند به آنهايي که آنها را كوچك كردند مثل كسبه و تهيدستان لِمَن آمَنَ مِنهُم که اغلب در هر عصر و زماني ترويج دين و اعلاء كلمه
جلد 7 - صفحه 369
اسلام بدست همين مستضعفين بوده و هست.
أَ تَعلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرسَلٌ مِن رَبِّهِ اينکه استفهام توبيخي است و سرزنش ميكنند بآنها که شما عقيده داريد که صالح پيغمبر است و از جانب خدا آمده است نه استفهام تحقيقي که بخواهند حقيقت مطلب را دست بياورند قالوا همين مستضعفين در جواب مستكبرين گفتند إِنّا بِما أُرسِلَ بِهِ مُؤمِنُونَ بتوحيد و يگانگي خداوند و رسالت حضرت صالح و تصديق بجميع ما جاء به ايمان داريم و ثابت قدم هستيم و از شرك و كفر بيزاريم.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 75)- باز ملاحظه میکنیم که جمعیت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن سر رشته مخالفت با این پیامبر بزرگ الهی را به دست گرفتند و همان طور که قرآن میگوید: «این جمعیت اشرافی و متکبر از قوم صالح به افرادی از مستضعفان که ایمان آورده بودند گفتند: آیا به راستی شما میدانید که صالح از طرف خداوند برای راهنمایی ما فرستاده شده است» (قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ).
ولی به زودی با پاسخ قاطع آنان که حکایت از تصمیم و اراده قوی میکرد
ج2، ص64
رو برو شدند و این پاسخ را از آنان شنیدند که «گفتند: ما نه تنها میدانیم صالح فرستاده خداست بلکه) ما به آنچه او مأموریت دارد، و دعوت به سوی آن میکند، ایمان آوردهایم» (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: