آیه 66 سوره نمل
<<65 | آیه 66 سوره نمل | 67>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
بلکه به روز قیامت دانا شوند و تدارک کار کنند (هیهات) بلکه اینان از قیامت هم در شک و ریبند بلکه به کلی از عالم آخرت (بیخبر و از مشاهده آن جهان) کورند.
بلکه دانش و آگاهی آنان نسبت به آخرت [به خاطر هزینه کردن عمرشان در امور مادی] به پایان رسیده، بلکه درباره آخرت در تردیدند، بلکه اینان از [فهم] آن کور دلاند،
[نه،] بلكه علم آنان در باره آخرت نارساست؛ [نه،] بلكه ايشان در باره آن ترديد دارند؛ [نه،] بلكه آنان در مورد آن كوردلند.
در باب آخرت به يقين رسيدند؟ نه، همچنان در شك هستند، كه مردمى نابينايند.
آنها [= مشرکان] اطلاع صحیحی درباره آخرت ندارند؛ بلکه در اصل آن شکّ دارند؛ بلکه نسبت به آن نابینایند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- ادارك: درك (بر وزن شرف) و ادراك: رسيدن به چيزى «ادارك» در اصل تدارك است «تاء» به «دال» عوض شده و در آن ادغام گرديده است و براى حذر از ابتداء به ساكن همزه مكسوره به اول آن آمده است، بعضى «ادارك» را به معنى «تمام شد، به آخر رسيد، مضمحل شد» گفتهاند چنان كه در جوامع الجامع نقل فرموده است الميزان فرمايد: تدارك آنست كه اجزاء شىء پشت سرهم آيد تا چيزى از آنها باقى نماند.
- عمون: راغب گويد: فاقد بصيرت را اعمى و عمى (بر وزن كتف) گويند جمع «عمي» عمون است يعنى فاقدان بصيرت.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «65»
بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمانها و زمين، غيب نمىداند و كسى نمىداند چه زمانى برانگيخته خواهد شد.
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ «66»
بلكه علم مشركان در قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) دربارهى آن (آخرت) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى) وقوع آن كورند.
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ «67»
و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ) خاك شديم، آيا حتماً (زنده از گور) بيرون آورده مىشويم؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «68»
در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل، اين وعده داده شده، (لكن) اين وعده جز افسانههاى پيشينيان چيز ديگرى نيست.
جلد 6 - صفحه 448
نکته ها
غيب، چند نوع است: نوعى از آن را خداوند به انبيا مىآموزد، «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ» «1» ولى نوعى ديگر نظير علم به زمان وقوع قيامت، مخصوص ذات مقدّس اوست.
كلمهى «مَنْ» براى موجودات باشعور است، بنابراين چه بسا در آسمانها علاوه بر فرشتگان موجودات باشعورى باشند كه در قيامت همچون انسانها مبعوث شوند.
جملهى «بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ» نظير جمله «كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ» «2» است.
كلمهى «ادَّارَكَ» از «تدارك» به معناى پيوستن و ملحق شدن اجزا مىباشد. يعنى مشركان در دنيا گرفتار تشتّت فكرند، ولى در آخرت اطلاعات آنها بهم پيوسته و به علم مىرسند، البتّه ديگر چه سود!
كلمه «أَساطِيرُ» جمع «اسطوره» بهمعناى افسانه است. كافران به پيامبران تهمت مىزدند كه آنچه دربارهى قيامت مىگوييد، مطالب بىاساسى است كه براى سرگرمى بيان مىشود.
پیام ها
1- انكار معاد، كفر است. «قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا»
2- اگر حقيقتى را ما نپذيرفتيم، دليل آن نيست كه واقع نمىشود يا وجود ندارد. «أَ إِذا كُنَّا»
3- تكرار سؤال، همراه با ناباورى، نشانهى انكار است. «أَ إِذا- أَ إِنَّا»
4- يكى از كارهاى دشمنان، ايجاد شك در مسايل عقيدتى است. «أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ»
5- قديمى بودن حرف، نشانهى ضعف آن نيست. لَقَدْ وُعِدْنا هذا ... مِنْ قَبْلُ
6- همهى انبيا وعدهى معاد مىدادند. «لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ»
7- خلافكار، دنبال يافتن شريك جرم است. «نَحْنُ وَ آباؤُنا»
8- افسانه خواندن سخنان انبيا، يكى از حربههاى كافران است. «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»
«1». هود، 49.
«2». نبأ، 4- 5.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 449
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66)
چون حق تعالى نفى علم غيب نمود از بندگان و تأكيد آن فرمود به نفى شعور آنها به آنچه عاقبت ايشان است از بعث و نشور، بعد از آن به جهت مبالغه در نفى علم به آن اضراب فرمايد:
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ: بلكه نيك رسيده است علم ايشان در وقوع آخرت با وجود بر اين آنچنانكه حقّ دانستن است آن را ندانستند، پس چگونه عالم باشند به امور غيبى كه اصلا علم به اسباب آن ندارند. ابن عباس گفته: وصف آنها به استحكام و تكامل علم، بر سبيل تهكّم و سخريّه است به ايشان، چنانچه
جلد 10 - صفحه 73
شخصى از مسخره، جاهلترين مردمان را گويد چه خوب دانستهاى. نزد بعضى «ادراك» به معنى انتها و اضمحلال است، من قولهم: «ادركت الثّمرة لأنّها تلك غايتها الّتى عندها تنعدم» يعنى نيست و نابود گشته علم آنها به امور آخرت.
بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها: بلكه ايشان در شك و ترديدند از وقوع آن، مانند كسى كه متحير باشد در امرى. بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ: بلكه ايشان از آخرت نابينا هستند، يعنى چشم دل آنها از مشاهده دلايل بعث و حشر پوشيده شده به جهت تفكر و تدبر ننمودن در آن.
تنبيه: اضرابات ثلاث بر تقدير تفسير اول تنزيل احوال آنها باشد، پس اول:
اضراب است از نفى شعور ايشان به وقت قيامت و وصف آنها به استحكام علم در امر آخرت به جهت مبالغه در علم نداشتن آنها به وقت آن يا به جهت تهكم. دوم:
مبالغه است در وصف آنها به شك و ريب در وقوع آخرت و برطرف ننمودن آن با قدرت. سوم: صفت آنها به عدم علم به كينونت قيامت و بصير نبودن آنان به آن. و ايراد آن به صورت ماضى براى تحقق وقوع آنست، يعنى آنچه امروز شك دارند روز قيامت به يقين دانند، زيرا روز قيامت، علم ضرورى براى تمام اهل محشر حاصل شود و احوال بعث را از ثواب و عقاب به چشم مشاهده كنند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (62) أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (63) أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (64) قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ (65) بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66)
ترجمه
آيا كيست كه اجابت ميكند مضطر را چون بخواند او را و برميدارد بدى را و ميگرداند شما را جانشينان در زمين آيا خدائى با خدا است اندكى متذكر ميشويد
آيا كيست كه راه مينمايد شما را در تاريكيهاى بيابان و دريا و آنكه ميفرستد بادها را ببشارت پيشاپيش رحمتش آيا خدائى با خدا است برتر آمد خدا از آنچه شريك ميدانند
آيا كيست كه نخست ميآفريند خلق را پس اعاده ميدهد آنرا و كيست كه روزى ميدهد شما را از آسمان و زمين آيا معبودى است با خدا بگو بياوريد دليلتان را اگر هستيد راستگويان
بگو نميداند هر كه در آسمانها و زمين است غيب را مگر خدا و نميدانند چه وقت برانگيخته ميشوند
بلكه بكمال رسد علمشان در آخرت بلكه آنها در شك ميباشند از آن بلكه آنها
جلد 4 صفحه 160
از آن كورانند.
تفسير
خداوند منّان بعد از بيان نعم بى پايان خود اشاره بدليل توحيد ارتكازى عمومى فرموده باين تقريب كه هر كس هر دينى دارد وقتى بيچاره و درمانده و مضطر و از همه جا رانده شد قهرا متوسل بيك مبدء غيبى ميشود و ميبينيم رفع گرفتارى و دفع همّ و غم و كشف كر به از او ميشود و بدى حالش مبدل بخوبى ميگردد آيا كيست آن قادر توانائى كه در اين قبيل مواقع دستگيرى كند از بنده جز خداى يگانه كه بندگان خود را وارث زمين و جانشين امم ماضيه قرار داده و نميخواهد آنها را بيچاره و درمانده به بيند با آنكه متوجه باو شدهاند و از غير او نااميد و باو اميدوارند آيا غير از او خدائى هست كه چنين قدرتى داشته باشد و با اين وضوح امر بعد از رفع گرفتارى باز شما مردم كمى متذكر مىشويد كه چنين خداى مهربانى داريد و كمى شكرگزارى ميكنيد از نعم بىپايان حق و بعضى يذّكّرون بيا و تشديد ذال قرائت نمودهاند يعنى با وجود اين مشركين كمى متذكر ميشوند و در هر حال لفظ ما زائده است و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اين آيه در شأن قائم آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و او است بخدا آن مضطرى كه وقتى نماز بخواند در مقام دو ركعت و بخواهد از خدا اجابت ميكند و بر طرف ميفرمايد بدى را و قرار ميدهد او را خليفه در زمين و در روايتى ديگر ذكر شده كه اول كسيكه با او بيعت مىكند جبرئيل عليه السّلام است و پس از او سيصد و سيزده مرد و ظاهرا مراد بيان فرد اجلى باشد از مضطر و خليفه خدا در زمين و اجابت دعا و نيز بتجربه قطعيه رسيده كه در بيابان و دريا گاه ميشود كه بسبب تاريكى و غيره مردم راه را گم ميكنند ناگاه از غيب وسيلهاى براى ارائه طريق ميرسد كه انسان مبهوت ميشود اين كه بود و چه بود و از كجا آمد و بكجا رفت و قبل از نزول باران گاهى بادهائى ميوزد كه از آن فهميده ميشود كه باران ميآيد در صورتى كه مردم محتاج باشند بخبر داشتن حتى حيوانات هم با خبر ميشوند و تدارك نزول آنرا مينمايند آيا كيست كه اين عنايات را به بندگان خود دارد جز خداى مهربان يگانه آيا بتهاى بى شعور چنين قدرتى و محبّتى دارند واضح است كه خداوند منزّه است از اين قبيل شركاء و احتياج بكمك كسى ندارد چه رسد
جلد 4 صفحه 161
باين ناكسان و نيز روزى شما بندگان كه بأسباب آسمانى و زمينى براى شما فراهم ميشود و معلوم است كه همه آنها وسائل يك اداره هستند آيا كيست مدير اين اداره غير از خداى يگانه كه شما را بدوا خلق فرموده و روزى شما را بعهده گرفته و بعدا ميميراند و باز در آخرت اعاده ميدهد براى تكميل نعمت آيا بتهاى فاقد همه چيز اين اسباب را تهيه نموده و مينمايند يا قدرت بر ايجاد و افناء و اعاده دارند اگر دليلى بر ادّعاء خودتان داريد كه اين جمادات توانائى بر اين امور دارند يا ميتوانند دخالتى داشته باشند بياوريد چون ادعاء بى دليل بهيچ وجه مسموع و مورد قبول عقلاء نيست و نخواهد بود و براى افاده اختصاص كمال علم بذات احديّت و جواب سؤال كفار از وقت اعاده خلق به پيغمبر اكرم دستور فرموده كه بفرمايد هيچ كس در آسمان و زمين علم غيب ندارد و از آتيه خبردار نيست جز خدا و مردم نميدانند چه وقت مبعوث ميشوند براى مجازات اعمالشان بلكه بتدريج تدارك و تكميل ميشود علم آنها تا روز قيامت كه مشهود ميگردد اوضاع آنعالم و خصوصيّات آن نشئه و ديگر براى احدى شبههئى از هيچ جهت در آن باقى نميماند بلكه فعلا در شك و حيرتند از وقت و كيفيّت و احوال آن بلكه بكلّى منكر و كور از ديده بصير تند خلاصه آنكه مردم تا در دنيا هستند بعضى عالمند ولى بأدلّه و امارات كه بايد بتدريج بدرجه كمال برسند و بعضى متحيّر و شك زده و سر گردانند و بعضى بكلى جاهل و غافل و نادانند كه تصوّر ميكنند اصلا آخرتى نيست دسته اول ناجى و دو دسته ديگر هالكند ولى دسته اخيره اسوء حالا ميباشند كه بجهل مركّب گرفتار هستند و كلمه ادّارك تدارك بوده تاء در دال ادغام شده و همزه زياد گشته و بعضى بدون الف با تخفيف دال و تشديد آن قرائت نمودهاند و قمى ره در تفسير اين جمله فرموده مراد آنستكه عالم شدند چيزيرا كه جاهل بودند در دنيا و معلوم است كه مراد از لفظ ماضى مستقبل است و در نهج البلاغه است كه روزى امير المؤمنين عليه السّلام از بعضى امور آينده خبر داد كسى عرض كرد يا امير المؤمنين خدا بتو علم غيب عطا فرموده حضرت خنديد و فرمود اين علم غيب نيست اين علمى است كه از عالمى آموخته شده جز اين نيست كه علم غيب علم بوقت قيامت است و آنچه خداوند در آيه انّ اللّه عنده علم السّاعه تا
جلد 4 صفحه 162
آخر شمرده است و غير آنها را خدا به پيغمبرش آموخته و او بمن و دعا فرموده كه در سينه من بماند و فراموش نشود و تكميل مراتب علم از ادراك بشهود و از آن بتحقّق سابقا ممثّل و مصوّر شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بَلِ ادّارَكَ عِلمُهُم فِي الآخِرَةِ بَل هُم فِي شَكٍّ مِنها بَل هُم مِنها عَمُونَ (66)
بلكه بمقام درك و يقين ميرسد علم آنها در آخرت بلكه اينها در دنيا در شك هستند از آخرت بلكه اينها چشم بسته و كورند هيچ نظر بآخرت ندارند.
توضيح كلام از براي علم سه مرتبه است: علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين. مرتبه اولي از آثار پي بمؤثر بردن است مثل اينكه از دود و حرارت پي بوجود آتش ميبري، از صنع پي بوجود صانع، از بناء پي بوجود بنا، از فعل پي بوجود فاعل، اينکه را تعبير بدليل و برهان و منطق ميكنند دليل دال بر مدلول است و مرتبه ثانيه آنكه بحس و حواس ظاهره درك ميشود که بچشم ميبيند آتش را و بگوش صداي زفير آن را ميشنود و بحس حرارت او را درك كند که محسوس باشد مرتبه ثالثه آنكه در ميان آتش باشد و بسوزد. امر آخرت در دنيا احتياج بدليل و برهان و منطق دارد اثبات آن و اينکه فرع اثبات وجود حق تعالي و معرفة بانبياء که از آثار قدرت حق که در آيات قبل بيان فرموده معرفت بوجود خالق آنها و توحيد حضرت حق پيدا ميشود و از معجزات صدق انبياء ثابت ميگردد پس از اينکه دو امر چون خبر دادند از آخرت يقين پيدا ميشود که اينکه را علم اليقين مينامند ولي فرداي قيامت چه سر از خاك برآرند و اوضاع محشر را مشاهده كنند بهشت و جهنم و صراط و ميزان و تطاير كتب و ملائكه رحمت و غضب و ساير خصوصيات آن را مشاهده كنند، مصداق:
(بَلِ ادّارَكَ عِلمُهُم فِي الآخِرَةِ) ميشود که مقام عين اليقين و بسا مقام معرفت در همين عالم بجايي ميرسد که مشاهده احوال قيامت نصب العين او است مثل زيد بن حارثه که پيغمبر فرمود
«كيف اصبحت»
گفت «اصبحت موقنا» فرمود
«ما علامة يقينك»
گفت الان صداي نفير جهنم و نغمههاي بهشت را ميشنوم. مثنوي ميگويد که گفت الان كساني که جهنمي هستند و بهشتي ميشناسم اجازه ميفرمايي بگويم «لب گزيدش مصطفي يعني که بس» و
جلد 14 - صفحه 173
موقعي که وارد بهشت و جهنم ميشوند مقام حق اليقين است که متنعم يا معذب هستند.
(بَل هُم فِي شَكٍّ مِنها) و بر فرض از قول انبياء و قرآن مجيد شك داشته باشند بحكم عقل چون احتمال خطر ميرود، دفع ضرر محتمل واجب است بايد بروند و تحقيق كنند و حق و باطل را از هم جدا كنند مثل احتمال سارق و قطاع طريق و حيوانات موذيه که عقل ميگويد تا قطع به نبود آنها پيدا نشود اقدام نكند و بايد فحص كرد لكن اينها علاوه از اينكه شك دارند در مقام تحقيق و فحص برنميايند.
(بَل هُم مِنها عَمُونَ) كورند كأنه ابدا خبري ندارند و بگوش آنها نخورده چنان هوي و هوس و شهوت چشم و گوش آنها را بسته بسيار مورد تعجب است در امر دنيا بمجرد احتمال نفع در مقام تحصيلش ميدوند و بمجرد احتمال ضرر فرار ميكنند و در امر آخرت كور و كر هستند مراد كوري قلب است چنانچه ميگويي كور باطن و در قرآن ميفرمايد إِنَّهُم كانُوا قَوماً عَمِينَ (اعراف آيه 64).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 66)- سپس در باره عدم آگاهی مشرکان از قیامت و شک و تردید و بیخبریشان میفرماید: «آنها اطلاع صحیحی در باره آخرت ندارند بلکه در اصل آن شک دارند بلکه نسبت به آن نابینایند»! (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).
چرا که نشانههای آخرت در زندگی همین دنیا نمایان است: باز گشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانی که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگی دلیل بر امکان زندگی پس از مرگ است، اما آنها همچون نابینایان از کنار این صحنهها میگذرند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص476-477
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم