نه چنین است، قسم به خدای تو که اینان (به حقیقت) اهل ایمان نمیشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حَکَم کنند و آنگاه به هر حکمی که کنی اعتراض نداشته، کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند.
به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کرده ای دروجودشان هیچ دل تنگی و ناخشنودی احساس نکنند، وبه طور کامل تسلیم شوند.
ولى چنين نيست، به پروردگارت قسم كه ايمان نمىآورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمى كه كردهاى در دلهايشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند، و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند.
نه، سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورند، مگر آنكه در نزاعى كه ميان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حكمى كه تو مىدهى هيچ ناخشنود نشوند و سراسر تسليم آن گردند.
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.
But no, by your Lord! They will not believe until they make you a judge in their disputes, then do not find within their hearts any dissent to your verdict and submit in full submission.
But no! by your Lord! they do not believe (in reality) until they make you a judge of that which has become a matter of disagreement among them, and then do not find any straitness in their hearts as to what you have decided and submit with entire submission.
But nay, by thy Lord, they will not believe (in truth) until they make thee judge of what is in dispute between them and find within themselves no dislike of that which thou decidest, and submit with full submission.
But no, by the Lord, they can have no (real) Faith, until they make thee judge in all disputes between them, and find in their souls no resistance against Thy decisions, but accept them with the fullest conviction.
معانی کلمات آیه
يحكموك: تحكيم: داور قرار دادن. «يحكموك» يعنى داور كنند تو را.
شجر: مراد از شجر در آيه منازعه و مشاجره است.
منازعه را از آن تشاجر گويند كه سخن دو خصم مثل برگ و شاخه درخت به هم مختلط است.
آن در اصل به معنى درخت است.
حرج: تنگى. ناراحتى .
آن در اصل محل جمع شدن است كه لازمه اش تنگى است.
تسليما: تسليم در اينجا به معنى واگذارى است. يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً واگذار كنند واگذار كردن تمام.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول آيه دو قول است: اول، گويند درباره زبير نازل شده كه با مردى از انصار براى آب دادن به نخلستان به نزاع پرداخت و قضاوت آن را به رسول خدا صلى الله عليه و آله واگذار نمودند. پيامبر به زبير فرمود: اول باغ خودت را آب بده سپس به همسايه ات واگذار كن.
مرد انصارى از اين دستور پيامبر غضبناك شد و گفت: يا رسول الله چون زبير پسرعمه ات مى باشد به نفع او قضاوت كردى. در اينجا رنگ پيامبر دگرگون شد و دوباره به زبير فرمود: پس از سيراب كردن باغ خود به طور كامل، آب را به او بده كه باغ خود را سيراب كند سپس اين آية نازل گرديد.
دوم، امام محمدباقر عليهالسلام فرمود: منازعه مزبور بين زبير و حاطب بن ابىبلتعه بود. چنان كه از زبير و امسلمة نيز روايت گرديده است و نيز عمر بن شبه و واقدى نيز چنين گفته اند، طبرى و عده اى ديگر گويند: درباره يك نفر منافق و يك نفر يهودى كه خواستند قضاوت و داورى خود را نزد طاغوت ببرند نازل شده است[۳][۴].[۵]
نه چنين است؛ به پرودگارت سوگند، كه ايمان (واقعى) نمىآورند مگر زمانى كه در مشاجرات و نزاعهاى خود، تو را داور قرار دهند، ودر دل خود هيچگونه احساس ناراحتى از قضاوت تو نداشته باشند (و در برابر داورى تو) كاملًا تسليم باشند.
نکته ها
ميان زبيربن عوام- از مهاجرين- و يكى از انصار، بر سر آبيارى نخلستان نزاع شد. پيامبر قضاوت كرد كه چون قسمت بالاى باغ، از زبير است، اوّل او آبيارى كند. مرد انصارى از قضاوت پيامبر ناراحت شد و گفت چون زبير، پسر عمه توست، به نفع او داورى كردى! رنگ پيامبر پريد و اين آيه نازل شد. عجبا كه خودشان رسولاللّه را به داورى پذيرفتهاند، ولى سرباز مىزنند!
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر كسانى اهل نماز و حج و زكات باشند، ولى نسبت به كارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله سوءظن داشته باشند، در حقيقت مؤمن نيستند. سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند. «1»
پیام ها
1- نشانههاى ايمان راستين سه چيز است:
الف: به جاى طاغوت، داورى را نزد پيامبر بردن. «يُحَكِّمُوكَ»
ب: نسبت به قضاوت پيامبر، سوءظن نداشتن. «لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً»
ج: فرمان پيامبر را با دلگرمى پذيرفتن و تسليم بودن. «وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»
2- اسلام، علاوه بر تسليم ظاهرى، به ابعاد روحى و تسليم قلبى توجّه كامل دارد.
«لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً»
3- قضاوت، از شؤون رسالت و ولايت است. «مِمَّا قَضَيْتَ»
4- وجوب تسليم در برابر قضاوت پيامبر، نشان عصمت اوست. «يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»
شأن نزول: زبير، و ثعلبة بن خاطب، يا خاطب بن ابى بلتعه به حكومت خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمدند، در باب نهرى كه از آن ممر مزروعات خود را آب دادندى و زمين زبير بالاى ثعلبه بود. چون محاكمه ايشان به محكمه حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد، حضرت فرمود:
اى زبير زرع خود را آب ده. پس به همسايه خود واگذار. خصم او را خوش نيامد، گفت: اين حكم را براى آن كردى كه زبير پسر عمه توست. حضرت به استماع اين سخن رنگ مباركش تغيير كرد، فرمود: زبير آنچه حق توست، از آب اخذ كن و زروع خود را آب ده تا به ديوار رسد، چه اين حق توست. چون استيفاى حق خود نمودى، آب را رها كن (اين حكم شرع و در كتب فقه مذكور است). چون از نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برخاستند، در اثناى راه مقداد به ايشان رسيد، پرسيد يا ابا بلتعه چه شد؟ گفت: براى پسر عمه خود، حكم بر من نمود. اين حرف را تكرار مىكرد و روى در هم كشيد. يهودى اين قول را شنيد گفت: عجبا لهؤلاء قاتلهم اللّه: عجب از اين جماعت كه مىگويند ما شهادت مىدهيم اين مرد رسول خداست، با وجود بر اين او را متهم دانند در حكمى كه مىكند به خدا بنى اسرائيل از ما در عهد موسى گناهى كردند و نزد موسى رفتند براى توبه. موسى فرمود: توبه شما آنست كه يكديگر را بكشيد. ايشان شمشير كشيده يكديگر را كشتند تا هفتاد هزار مرد از ايشان كشته شدند و پيغمبر خود را متهم نساختند، و بدين سبب خدا از ايشان راضى شد. ثابت بن قيس بن شماس گفت: و اللّه اگر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 493
و سلّم فرمايد خود را بكش، هيچ توقف نكنم. عمار ياسر و ابن مسعود نيز چنين گفتند؛ آيه شريفه نازل شد:
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ: پس البته قسم به حق پروردگار تو، كه ايمان نخواهند آورد به حقيقت و خلوص نيت، حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ: تا وقتى كه حكم سازند تو را در آنچه اختلاف افتد و مشاجره شود ميان ايشان، و تو حكم كنى. در مجمع فرمايد: «لا» براى رد كلام است فكانّه قيل: فليس الامر كما يزعمون، انّهم آمنوا و هم يخالفون لحكمك. يعنى گوئيا حق تعالى فرموده نيست حقيقت ايمان چنانچه گمان مىبرند كه با وجود مخالفت به حكم تو، ايمان دارند. بعد از آن استيناف قسم نموده كه به خدا سوگند ايمان نيارند تا آنكه تو را در جميع قضايا و منازعات حكم سازند: ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ: پس نيابند در نفسهاى خود تنگى و گرانى و شكى از آنچه به آن حكم نمودهاى، هر چند مخالف طبع ايشان باشد، يا از حكم تو تنگدل نشوند، يا شكى و ريبى از جهت آن ايشان را عارض نگردد. چه شاك در ضيق امر است، بلكه حقيقتا راضى باشند. وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً: و گردن نهند و منقاد شوند فرمان تو را، تسليمى به ظاهر و باطن، بدون اعتراض و مخالفت.
در «مجمع» از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه: لو انّ قوما عبدوا اللّه و اقاموا الصّلوة و آتوا الزّكوة و صاموا رمضان و حجّوا البيت، ثمّ قالوا لشيء ما صنعه رسول اللّه الّا صنع خلاف ما صنع او وجدوا من ذلك حرجا فى انفسهم لكانوا مشركين. يعنى: اگر جمعى عبادت خدا كنند و نماز را به پا دارند و زكوات را بدهند و ماه رمضان روزه دارند و حج بيت اللّه نمايند، بعد از آن گويند فلان كار كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود، نكردن آن بهتر بود يا حرجى در نفس خود يابند از آنچه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نموده، هر آينه مشرك باشند. پس اين آيه تلاوت نمود كه: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ (الخ). «1»
پس نه چنين است قسم به پروردگار تو ايمان نخواهند داشت تا آنكه حاكم كنند ترا در آنچه خلاف شود ميانشان پس نيابند در خودهاشان سختيى از آنچه حكم كردى تو و منقاد شوند منقاد شدنى..
تفسير
يكى از علائم قطعيه ايمان رضاى بحكم خدا و تسليم بقضاء او است و تا شخص چنين نباشد مؤمن حقيقى نيست و اين معنى در موقع مشاجره و اختلاف و نزاع ظهور پيدا ميكند كه با كثرت شوق بغلبه بر خصم و نيل خود بمقصود از مال و منصب وقتى ببيند حكم خدا با طرف او است بدون آنكه در نفس خود كلفتى احساس نمايد با كمال سهولت و انقياد ظاهرا و باطنا تسليم امر و حكم الهى شود و چون ملازمه ايمان حقيقى با اين معنى و اين خلق مخفى بوده در كلام الهى اولا مؤكد بنفى غير و ثانيا مؤكد بقسم گرديده است و در كافى از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه خداوند امير المؤمنين (ع) را مخاطب فرمود در كلام خود و آيه قبل و اين آيه را تلاوت فرمود و ما شجر بينهم را بآنچه اهل نفاق قرار داد نمودند كه اگر پيغمبر از دنيا رفت نگذارند خلافت به بنى هاشم برسد و ما قضيت را به قتل يا عفو از امير المؤمنين (ع) نسبت بآنها تفسير فرمود حقير عرض ميكنم خلاصه روايت آنستكه اين آيه و آيه قبل هم در بيان حال مخالفين است كه تا راضى بحكم امير المؤمنين نشوند مؤمن نيستند.
ما أَنتَ قاضٍ طه آيه 75. 6- بمعني اتمام مثل فَلَمّا قَضي مُوسَي الأَجَلَ قصص آيه 29، و بمعناي بر آوردن حاجت و اداء دين و وفاء بعهد و انفاذ وصيت هم آمده است، و ممكن است ارجاع بعضي از اينکه معاني ببعض ديگر.
وَ يُسَلِّمُوا تَسلِيماً مؤمن بايد تسليم جميع افعال الهي و اوامر و نواهي و دستورات و احكام خداوند باشد بلكه حقيقت اسلام تسليم است چنانچه قبلا هم متذكر شدهايم.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 65)
شأن نزول:
«زبیر بن عوام» که از مهاجران بود با یکی از انصار (مسلمانان مدینه) بر سر آبیاری نخلستانهای خود که در کنار هم قرار داشتند، اختلافی پیدا کرده بودند، هر دو برای حل اختلاف خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند، پیامبر نیز در میان آنها داوری کرد.
اما این مرد انصاری به ظاهر مسلمان، از داوری عادلانه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ناراحت شد و گفت: آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر، عمه زاده توست!؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از این سخن بسیار ناراحت شد به حدی که رنگ رخسار او دگرگون گردید، در این موقع آیه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.
تفسیر:
تسلیم در برابر حق
این آیه مکمل بحث آیات قبل است و در آن خداوند سوگند یاد کرده که: «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافات خود به داوری بطلبند» و به بیگانگان مراجعه ننمایند (فَلا وَ رَبِّکَ لا یؤمِنُونَ حَتّی یحَکمُوکَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم).
سپس میفرماید: نه فقط داوری را به نزد تو آورند بلکه هنگامی که تو در
میان آنها حکمی کردی، خواه به سود آنها باشد یا به زیان آنها، علاوه بر این که اعتراض نکنند «در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی ننمایند و کاملا تسلیم باشند» (ثُمَّ لا یجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسلِیماً).
از آیه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده میشود:
1- پیامبر صلّی اللّه علیه و آله معصوم است، زیرا در آن دستور به تسلیم مطلق از نظر گفتار و کردار در برابر همه فرمانهای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داده شده.
2- هر گونه اجتهاد در مقابل نصّ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اظهار عقیده در مواردی که حکم صریح از طرف خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در باره آن رسیده باشد ممنوع است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
پرش به بالا ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.
پرش به بالا ↑ صاحب مجمع البيان چنين افزايد: بعد از آن كه رنگ رسول خدا صلى الله عليه و آله تغيير كرد، دوباره به زبير فرمود: نخلستان خود را آب بده سپس آب را نگهدار تا به ديوار باغ خود برسانى و استيفاى حق خويش بنمائى سپس آب را به همسايه ات بده.
پرش به بالا ↑ صاحبان كشف الاسرار و روض الجنان گويند: چون زمين زبير در سطح بالاترى قرار داشت در مرحله اول مى بايست او از آب استفاده كند سپس به همسايه خود بدهد و دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله هم به خاطر رعايت جانب مرد انصارى بوده است ولى وقتى كه مرد انصارى جسارت و اسائه ادب را نسبت به پيامبر روا داشت. پيامبر به زبير فرمود: چنين رعايتى از براى اين مرد لازم نيست و تو به اندازه كافى از آب استفاده بكن سپس به همسايه خود بده، - طبرانى در كتاب كبير و حميدى در مسند خود از امسلمة و نيز در تفسير ابن ابىحاتم از سعيد بن مسيب موضوع زبير روايت شده است، از اين آيه در پاورقى آيه 256 سوره بقره نيز ذكر شده است.